مسایل جزایی در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از مسائل جزائی
اسلام، مساله
حدود است که مباحثی در این زمینه قابل طرح است که در این مقاله به آن مسائل به صوت مختصر پرداخته میشود.
شک نیست که تشریع
احکام الهی به خاطر دعوت مردم، به قسط و
عدل و هدایت جامعه به طرق
امن و امان است، تا انسانها بتوانند به کسب فضائل و نفی رذائل و سیر الی الله و مقام
قرب الهی که مقصد اعلای
آفرینش است بپردازند.
و از آنجا که احکام الهی به تنهایی در همه نفوس مؤثر نمیشود، لازم است در کنار آن
بشارت و انذار قرار گیرد تا انگیزه ی حرکت مردم و انجام آنها شود.
و از آنجا که بشارات و انذارهای اخروی برای بازداشتن گروهی از مردم از اعمال
خلاف و وادار ساختن به انجام وظایف فردی و اجتماعی کافی نیست
لازم است مجازاتهای دنیوی برای کسانی که از حدود الهی
تجاوز کنند و
حق و
عدالت را زیر پا بگذارند تعیین گردد، تا ضامن اجرای این
احکام در میان کسانی شود که تربیت کافی دینی و
تقوای الهی ندارند.
شک نیست که نظام اسلامی با نظامهای مادی در این قسمت تفاوت دارد، چون در نظامهای مادی هیچ
ضامن اجرائی جز همان مجازاتهای دنیوی و مادی وجود ندارد، به همین دلیل هر حکمی که فاقد
عقوبت متخلف باشد، از نظر آنها
حکم و
قانون شمرده نمیشود، بلکه آن را یک توصیه اخلاقی میدانند.
در حالی که در نظامهای دینی اعتقادات قلبی و تعهدات معنوی و
ایمان به دادگاه بزرگ الهی در
قیامت، و توجه به مراقبت پروردگار در
دنیا، یکی از انگیزههای مهم و ضامن اجرائی قوی است، ولی چون این انگیزههای الهی در همه نفوس به تنهایی مؤثر نیست باید در کنار آن ضامن اجراهای مادی و عقوبتهای دنیوی نیز قرار گیرد.
اهتمام
شارع مقدس به اجرای حدود و مجازاتهای متخلفان تا آن
حد است که در
روایات متعددی میخوانیم:
حد یقام فی الارض ازکی من مطر اربعین لیلة و ایامها: «حدی که در
زمین اجرا شود پر بارتر از چهل شبانه
روز باران است! » این
حدیث هم از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و هم از
امام باقر (علیهالسّلام) و از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده است و در بعضی از این متون به جای «ازکی»، «افصل»، یا «انفع» آمده است.
در
تفسیر آیه شریفه... «یحی الارض بعد موتها»
در حدیثی از امام هفتم
موسی بن جعفر (علیهالسّلام) میخوانیم: لیس یحییها بالقطر و لکن یبعث الله رجالا فیحیون العدل فتحیی الارض لاحیاء العدل ـ ثم قال ـ و لاقامة الحد فیه انفع فی الارض من القطر اربعین صباحا: (تنها) زمین را به وسیلهی باران
زنده نمیکند، بلکه مردانی را بر میانگیزد که عدالت را زنده کنند، سپس زمین به خاطر احیای عدالت زنده میشود، بعد از آن امام (علیهالسّلام) افزود: «به یقین اجرای یک
حد در طریق عدالت سودمندتر است از چهل
روز باران در زمین! »
چرا اجرای یک
حد «انفع» و «افضل» و «ازکی» از چهل شبانه روز باران نباشد در حالی که
سلامت جامعه و
امنیت و
ثبات در آن اصل و ریشه هر
خیر و
برکت است، زیرا بارانهای پر برکت و وفور
نعمت و منافع اقتصادی بدون
امنیت کارساز نیست، و امنیت اجتماعی بدون اجرای
حدود و احقاق حقوق حاصل نمیشود، در غیر این صورت مردم به
جان هم میافتند و
ظلم و
فساد سطح جامعه را فرا میگیرد، شهرها ویران، و بندگان خدا به استضعاف کشیده میشوند.
به همین دلیل
ابراهیم خلیل (علیهالسّلام) هنگامی که خانه
کعبه را بنا نهاد، و از
خداوند درباره آن سرزمین تقاضاهایی نمود، نخستین دعایش درباره امنیت
مکه بود، عرض کرد: «رب اجعل هذا بلدا آمنا وارزق اهله من الثمرات من آمن منهم بالله والیوم الآخر:» «پروردگارا این سرزمین را شهر امنی قرار ده، و اهل آن را ـ همان کسانی که به خدا و روز بازپسین
ایمان آوردهاند ـ از ثمرات گوناگون روزی ده».
و به این ترتیب نعمت امنیت را پیش از روزیهای گوناگون دیگر از خدا
طلب کرد، چرا که میدانست تا نعمت امنیت نباشد
مواهب دیگر قابل استفاده نیست.
«حدود» جمع «
حد» در
لغت به معنی «منع» است، و انتخاب این اسم برای بخشی از مجازاتهای شرعی به این جهت است که
سبب منع مردم از کارهای
خلاف میشود، و اما در اصطلاح
شرع در عبارات فقها به معنی مجازات مخصوصی است که به خاطر
ارتکاب بعضی از گناهان در مورد مکلفین اجرا میشود.
اما «
تعزیر» در لغت به معنی «تادیب» و گاه به معنی «بزرگداشت» و «یاری کردن» و «منع نمودن» آمده است، و در اصطلاح شرع و فقها به معنی مجازات یا اهانتی است که اندازه معینی در شرع برای آن ذکر نشده و بسته به رای
قاضی است که با در نظر گرفتن «میزان جرم» و «مقدار تحمل جرم» درباره او اجرا میشود.
بنابراین فرق «
حد» و «تعزیر» در یک جمله است و آن اینکه
حد مجازات معین و ثابتی است، ولی تعزیر غالبا نامعین است، و اینکه میگوییم «غالبا» به خاطر آن است که در موارد معدودی تعزیرات معینی در
روایات اسلامی وارد شده که شرح آن در کتاب حدود گفته شده است، هر چند در اینکه آیا تعیین مقدار در این موارد قطعی است یا از قبیل ذکر مثال و مصداق است نیز گفتگو است.
البته در میان
حد و تعزیر اختلافات دیگری نیز هست، تا آنجا که مرحوم
شهید در کتاب
قواعد ده وجه برای
اختلاف آن دو شمرده است که اینجا جای شرح آن نیست.
در
اسلام عمدتا ده
حد درباره ده
گناه کبیره آمده است که تعداد چهار مورد از آن در
قرآن مجید با صراحت ذکر شده و بقیه از
سنت استفاده میشود.
در
آیه ۲
سوره نور میخوانیم:
«الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائة جلدة و لا تاخذکم بهما رافة فی دین الله ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین»
«هر یک از
زن و مرد زناکار را صد
تازیانه بزنید، و نباید
رافت (و محبت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای
حکم الهی مانع شود اگر به خدا و
روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از
مؤمنان مجازات آن دو را مشاهده کنند»!
در این آیه اشاره به
حد زن و مرد زناکار شده، هر چند «استثنائات» و «جزئیات» آن مانند احکام
زنای محصنه، و زنای با
محارم و امور دیگر از این قبیل در آن نیامده بلکه در سنت و روایات اسلامی شرح داده شده است.
در آیه ۳۸
سوره مائده میخوانیم: «و السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکالا من الله و الله عزیز حکیم»
«
دست مرد
دزد و زن دزد را به
کیفر عملی که انجام دادهاند به عنوان
مجازات الهی قطع کنید خداند توانا و
حکیم است».
در این مورد نیز شرایط و خصوصیاتی درباره قطع دست
سارق و همچنین استثناهایی وجود دارد که همگی در سنت و روایات اسلامی آمده است، و میدانیم معمول
قرآن این است که
اصول مسائل را بازگو میکند و شرح آن را به سنت واگذار مینماید.
در مورد مجازات کسانی که عمل منافی
عفت را به افراد پاکدامن نسبت میدهند در آیه ۴ سوره نور چنین میخوانیم: «و الذین یرمون المحصنات ثم لم یاتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا و اولئک هم الفاسقون»
«کسانی که زنان پاکدامن را متهم میکنند سپس چهار
شاهد بر مدعای خود نمیآورند آنها را هشتاد تازیانه بزنید، و شهادتشان را هرگز نپذیرید، و آنها همان فاسقانند»!
این شدت عمل و مجازاتهای سه گانه برای
قذف کنندگان (آنها که نسبت عمل منافی عفت به افراد پاکدامن میدهند) ذکر شده به منظور پاکسازی محیط اجتماع و حفظ
احترام و
کرامت انسانها و جلوگیری از اشاعه ی
فحشاء و گسترش
فساد میباشد، و شرایط، ویژگیها و استئنائات آن نیز در روایات اسلامی آمده است.
در
قرآن مجید در مورد اخلالگران نسبت به امنیت اجتماعی و آنها که حمله مسلحانه به
جان و
مال و
ناموس مردم میکنند، مجازات بسیاری شدیدی ذکر شده است که میتواند افراد
شرور را بر سر جای خود بنشاند.
در آیه ۳۳ سوره مائده چنین میخوانیم:
«انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب عظیم»
«کیفر کسانی که با
خدا و پیامبرش به
جنگ برمی خیزند و اقدام به فساد در روی زمین میکنند (و با
تهدید به
اسلحه) به جان و مال وناموس مردم حمله میبرند این است که
اعدام گردند یا به دار آویخته شوند یا (چهار انگشت از) دست (راست) را و پای (چپ) آنها به عکس یکدگیر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند، این رسوایی در
دنیا است و در
آخرت مجازات عظیمی دارند»!
منظور از
محارب همان گونه که در بالا اشاره شد، کسی است که با تهدید به اسلحه به جان یا مال و ناموس مردم حمله میکند اعم از این که به صورت دزدان جادهها و گردنهها باشد، یا در داخل شهرها و حتی افراد
چاقو کش که با تهدید به اسلحه سرد به جان و مال و نوامیس مردم هجوم میآورند نیز مشمول این مجازات هستند، و قابل توجه اینکه این مهاجمان بر مردم، به عنوان محاربان با خدا و
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معرفی شدهاند، و این دلیل بر تاکید فوق العادهای است که اسلام درباره رعایت آزادی و امنیت اجتماعی و حقوق انسانها دارد.
در اینکه آیا مجازاتهای چهار گانه فوق (اعدام با اسلحه ـ به دار آویختن ـ قطع انگشتان ـ و
تبعید) به صورت
تخییر است و قاضی میتواند هر یک از آنها را انتخاب کند؟ و یا به صورت معین میباشد و هر کدام تناسب با یکی از جنایات آنها دارد به این ترتیب که:
برای محاربانی که دست به کشتن مردم بی گناه زدهاند مجازات اعدام، و آنها که به اموال مردم هجوم بردهاند، مجازات قطع انگشتان، و اگر هر دو
جنایت را مرتکب شدهاند، هم اعدام میشوند و هم برای
عبرت مردم به دار آویخته خواهند شد، و برای کسانی که تنها اسلحه به روی مردم کشیدهاند و آنها را ترساندهاند، بی آنکه مرتکب جنایت بیشتری شوند، مجازات تبعید تعیین شده است؟ در میان فقها و مفسران گفتگوی مفصلی است که اینجا جای شرح آن نیست، و میتوانید شرح بیشتر را در این زمینه از کتب فقهی (کتاب حدود، بحث «
حد محارب») و همچنین تفاسیر
قرآن از جمله
تفسیر نمونه بخواهید.
این حدود چهار گانه در متن
قرآن مجید آمده است، و اما شش حدی که تنها در سنت به آن اشاره شده است حدود زیر است.
منظور از «
مرتد» کسی است که اسلام را بپذیرد سپس از آن بازگشت کند و اعلام جدایی نماید، و در
اسلام حد شدیدی برای آنها ذکر شده (و فلسفهای دارد که بعدا به آن اشاره خواهد شد).
در
قرآن مجید تنها به مذمت شدید آنان و
وعده عذاب عظیم الهی نسبت به آنها اشاره شده بی آنکه سخن از چگونگی کیفر دنیوی آنها به میان آمده باشد، در آیه ۱۰۶
سوره نحل میخوانیم:
«من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره وقلبه مطمئن بالایمان ولکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله ولهم عذاب عظیم»
«کسانی که بعد از ایمان، کافر شدند ـ بجز کسانی که تحت فشار واقع شدهاند (ظاهرا اظهار جدایی از اسلام کرده) در حالی که قلبشان آرام با ایمان است ـ آری آنها که سینه ی خود را برای پذیرش
کفر گشودهاند
غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظیمی در انتظارشان میباشد»!
در جای دیگر میفرماید:
«کیف یهدی الله قوما کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق و جاءهم البینات و الله لا یهدی القوم الظالمین ـ اولئک جزاؤهم ان علیهم لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین»
«چگونه خداوند
هدایت میکند جمعیتی را که بعد از ایمان و گواهی به حقانیت رسول خدا و آمدن نشانههای روشن برای آنان کافر شدند، و خدا گروه
ستمکاران را هدایت نخواهد کرد ـ کیفر آنها این است که
لعن خداوند و
فرشتگان و مردم، همگی بر آنهاست».
همان گونه که گفته شد در
آیات قرآن اشارهای درباره
حد مرتد نشده است، ولی
عذاب دردناک و شدیدشان به طور اجمال حکایت از مجازاتهای سنگین دنیوی نیز میکند.
مشهور در میان فقها این است که مرتد اگر فطری باشد (یعنی نطفه او در حال
مسلمان بودن
پدر و
مادر یا لااقل یکی از آن دو منعقد شده باشد)
حد او
قتل است و توبهاش پذیرفته نیست (البته در صورتی که مرد باشد) و اگر
مرتد ملی باشد یعنی از پدر و مادر غیر
مسلمان متولد شده است، نخست به او پیشنهاد
توبه میشود اگر پذیرفت چیزی بر او نیست، و اگر توبه نکرد
حد او قتل است.
از جمله کسانی که ملحق به مرتد هستند، کسانی میباشند که نعوذ بالله
پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را
دشنام و ناسزا گویند و
اهانت کنند، و همچنین در مورد امامان معصوم (علیهمالسّلام) و
فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) و در واقع این کار یکی از اسباب
ارتداد است، بنابراین نیازی نیست که آن را به صورت
حد جداگانهای ذکر کنیم، هر چند بعضی از فقهاء در کتاب حدود در
فقه اسلامی آن را مستقلا مطرح کردهاند، و روایات خاصی نیز درباره
مباح بودن
خون چنین کسی در
منابع اسلامی دیده میشود.
اسلام در مورد کسانی که هنوز اسلام را نپذیرفتهاند سختگیری نمیکند و آنها را با دعوت مستمر و تبلیغات پی گیر منطقی به اسلام فرا میخواند، هر گاه نپذیرفته و حاضر شدند طبق شرایط ذمه همزیستی مسالمت آمیز با مسلمانان داشته باشند نه تنها به آنها
امان میدهد بلکه حفظ مال و جان و منافع مشروعشان را بر عهده میگیرد.
ولی در مورد کسانی که اسلامی را پذیرا شوند سپس
عدول کنند فوق العاده سختگیر است، چرا که این عمل موجب تزلزل جامعه اسلامی میگردد و یک نوع
قیام بر
ضد رژیم و
حکومت اسلامی محسوب میشود، و غالبا دلیل بر
سوء نیت است.
لذا همان گونه که اشاره شد چنین کسی اگر پدر و مادرش هنگام انعقاد
نطفه او مسلمان بوده و به تعبیر ساده تر اگر مسلمان زاده باشد و از اسلام برگردد و آشکارا از این بازگشت سخن گوید و در
دادگاه اسلامی به ثبوت رسد اسلام خونش را مباح میشمرد، اموال او باید در میان وارثان مسلمانش تقسیم گردد و همسرش از او جدا میشود و توبه او در
ظاهر نیز پذیرفته نیست، یعنی این احکام سه گانه درباره چنین کسی به هر حال اجرا میشود، ولی اگر واقعا
پشیمان گردد توبه او در پیشگاه خدا پذیرفته خواهد شد (البته اگر
مجرم زن باشد توبه اش مطلقا پذیرفته و حکم اعدام ندارد)، و اگر پشیمان نشود و توبه نکند، ولی در ظاهر سخنی که دلیل ارتداد باشد نگوید کسی به او کاری ندارد.
و اگر شخصی که از اسلام برگشته مسلمان زاده نباشد به او تکلیف توبه میکنند، اگر توبه کرد مورد قبول واقع خواهد شد و همه مجازاتها از میان خواهد رفت، و اگر توبه نکرد مجازات میشود (در تمام این موارد توبه ظاهری او کافی است و ما
مامور به
باطن او نیستیم).
حکم سیاسی مرتد فطری برای آنها که از محتوای آن آگاه نیستند ممکن است یکنوع خشونت و تحمیل عقیده و
سلب آزادی اندیشه تلقی گردد.
ولی اگر به این واقعیت توجه کنیم که این احکام مربوط به کسی نیست که اعتقادی در درون دارد و در مقام اظهار آن بر نیامده بلکه تنها کسی را شامل میشود که به اظهار یا
تبلیغ بپردازد و در حقیقت قیام بر ضد رژیم موجود جامعه اسلامی کند، روشن میشود که این خشونت بی دلیل نیست و با مساله آزادی اندیشه نیز منافات ندارد، و شبیه این قانون در بسیاری از کشورهای شرق و
غرب با تفاوتهایی وجود دارد که خون افرادی که قیام بر ضد رژیم آنها کنند
مباح میشمرند.
توجه به این نکته نیز لازم است که: پذیرش اسلام باید طبق منطق باشد مخصوصا کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولد شده و در یک محیط اسلامی پرورش یافته، بسیار بعید به نظر میرسد که محتوای اسلام راتشخیص نداده باشد، بنابراین عدول و بازگشت او از اسلام به
توطئه و
خیانت شبیهتر است، تا به اشتباه و عدم درک
حقیقت و چنین کسی استحقاق چنان مجازاتی را دارد.
در
قرآن مجید در آیه ۷۲ و ۷۳
سوره آل عمران از گروهی سخن میگوید که به عنوان یک توطئه
حساب شده نخست
اظهار اسلام کردند سپس به عنوان اینکه چیز قابل ملاحظهای در اسلام نیافتند کنار رفتند و بیزاری جستند
هدف آنها این بود که به این وسیله تزلزل در ایمان
مؤمنان ایجاد کنند، در
آیه ۷۲ سوره آل عمران میخوانیم:
«وقالت طائفة من اهل الکتاب آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار واکفروا آخره لعلهم یرجعون»
«و جمعی از
اهل کتاب (از
یهود) گفتند: (بروید و در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز کافر شوید (و باز گردید) شاید آنها (از آیین خود) باز گردند (زیرا شما را اهل کتاب و آگاه از بشارات آسمانی پیشین میدانند و این کار کافی است که آنها را متزلزل سازد)».
کوتاه سخن اینکه:
اولا: حکم توبه مرتد فطری مخصوص کسانی است که مرد و مسلمان زاده باشند، و در آغاز اسلام را بپذیرند و سپس از آن باز گردند، کسی که اسلام را از آغاز
بلوغ نپذیرد، مشمول احکام مرتد نیست!
ثانیا: کسانی که در حال تحقیق باشند، مشمول این
حکم نیستند حتی اگر نتیجه تحقیق آنها بازگشت از اسلام و گرایش به
آیین دیگری باشد، مشروط بر اینکه سخنی بر خلاف اسلام نگویند، کسی با آنها کاری ندارد و از این مجازاتها معافند.
ثالثا: هر گاه در برابر مرتد سکوت شود بین آن میرود که هر روز گروهی (مانند
یهودیان در آغاز اسلام) به توطئهای بر ضد مسلمین برخیزند و برای در هم ریختن اعتقادات مردم و قیام بر ضد حکومت اسلامی از طریق اظهار ارتداد وارد شوند، و اینجاست که هرج و مرج عظیمی در داخل جوامع اسلامی روی میدهد. به خصوص اینکه کارهای تخریبی معمولا
آثار سریع دارد اسلام در برابر این کار ایستاده و عکس العمل شدیدی نشان داده است.
در
قرآن مجید در
آیات متعددی درباره گناه شرابخواری و زشتی فوق العاده آن بحث شده، ولی سخنی از
حد شرب خمر به میان نیامده است، ولی در
احادیث آمده است که
حد شرب
خمر هشتاد تازیانه است، در حدیثی از
یزید بن معاویه از
امام صادق (علیهالسّلام) میخوانیم فرمود: ان فی کتاب علی یضرب شارب الخمر ثمانین و شارب النبیذ ثمانین: «در کتاب
علی (علیهالسّلام) (کتابی که به خط
امیر مؤمنان و املاء
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود) آمده است، به کسی که شرب خمر کند هشتاد تازیانه، و همچنین کسی که شرب نبیذ کند هشتاد تازیانه زده میشود.»
(خمر شراب
انگور، و نبیذ شراب خرماست و گاه به معنی وسیعتری نیز
اطلاق میشود).
در بعضی از روایات آمده است که تعیین مجازات هشتاد تازیانه برای شرابخوار به خاطر آن است که هنگامی که کسی
شراب مینوشد، مست میشود و در آن حال غالبا سخنهای ناروا میگوید و از جمله نسبتهای زشت ناموسی به اشخاص میدهد، و از این رو شبیه
حد قذف بر او جاری میشود.
در
قرآن مجید زشتی این عمل و
عظمت این
گناه در آیات مربوط به داستان قوم لوط (علیهالسّلام) بیان شده است و نیز به عقیده بعضی از مفسران اشاره اجمالی در مورد
حد آن در آیه ۱۶
نساء دیده میشود، آنجا که میفرماید: «و الذان یاتیانها منکم فآذوهما فان تابا و اصلحا فاعرضوا عنهما ان الله کان توابا رحیما»
«و کسانی که به سراغ آن کار زشت (لواط) میروند آنها را آزار دهید و اگر
توبه کنند و خود را اصلاح نمایند از آنها در گذرید زیرا خداوند توبه پذیر مهربان است».
البته این در صورتی است که «الذان» اشاره به دو مرد، و ضمیر «یاتیانها» اشاره به لواط باشد، در حالی که این ضمیر به کلمه «فاحشه» بر میگردد که در آیه قبل آمده و اشاره به «زنا» است.
به هر حال
حد لواط و همجنس گرایی طبق روایات اسلامی، اعدام است در صورتی که دخول واقع شده باشد و اگر واقع نشده تازیانه است و روایات متعددی از پیشوایان معصوم (علیهمالسّلام) در این زمینه نقل شده است.
مساحقه ـ یعنی
همجنس گرایی زنان ـ در اسلام نیز
حد شدیدی دارد و
حد آن مطابق مشهور،
حد زنا صد تازیانه است، و فرقی میان
محصنه و غیر محصنه نیست.
این مطلب در روایات متعددی که از پیشوایان نقل شده است آمده.
در
قرآن مجید صریحا مطلبی در این باره دیده نمیشود، ولی بعضی از مفسران آیه ۱۵
سوره نساء را اشاره به آن میدانند، آنجا که میفرماید: «و اللاتی یاتین الفاحشة من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعة منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا»
«و کسانی که از
زنان شما مرتکب عمل منافی عفت شوند، چهار نفر از خودتان را به
شهادت درباره آنها بطلبید، اگر گواهی دادند، آنان را در خانههای خود نگاه دارید (محبوس کنید) تا مرگشان فرا رسد یا این که خداوند راهی برای آنها قرار دهد».
ولی غالب مفسران این آیه را اشاره به مساله
زنا میدانند پیش از آنکه حکم تازیانه در
سوره نور نازل شود و قرائن موجود در این آیه و آیه بعد نیز همین معنی را تایید میکند.
قیادت یا واسطگی در میان
زنان و مردانی که مرتکب اعمال منافی
عفت میشوند، نیز از کارهایی است که
حد ثابت و معینی در
اسلام دارد (هر چند در
قرآن نیامده است) و بنابر مشهور
حد آن، ۷۵ تازیانه یعنی سه چهارم
حد زناست.
در
قرآن مجید
مذمت از سحر ساحران، آشکارا دیده میشود، در داستان
موسی و فرعون، از زبان
موسی (علیهالسّلام) میخوانیم: «ولا یفلح الساحر» «ساحران هرگز رستگار نمیشوند».
و در داستان
هاروت و ماروت (دو
فرشته الهی) نیز مذمت شدید دیده میشود در این آیات
سحر در
حد کفر شمرده شده است
ولی اشارهای به
حد ساحر در
قرآن نیامده است، اما در روایات اسلامی
حد ساحر،
قتل ذکر شده است.
در اینکه این
حد بدون
قید و
شرط است یا در مورد کسانی است که سحر را
حلال بشمرند و انجام دهند، و یا به تعبیر دیگر «مرتد» باشند؟ در میان فقها گفتگو است.
و نیز در اینکه حقیقت سحر چیست؟ آیا سحر واقعیت دارد یا نوعی
تخیل است؟ یا بخشی از آن واقعیت دارد و بخشی تخیل میباشد؟ در میان دانشمندان گفتگو است و در کتب فقهی بحث فراوانی را به خود اختصاص داده است. (این موضوع گاه در
مکاسب محرمه در بحث تحریم
سحر مطرح شده، و گاه در کتاب حدود در بحث
حد ساحر آمده است).
آنچه در اینجا توجه به آن لازم است این است که ممکن است سختگیری فوق العاده اسلام درباره ساحران از این نظر باشد که آنها در مقام مبارزه با
انبیاء بر میخاستند، همان گونه که در داستان سحره ی
فرعون آمده است. و گاه به فریب مردم ساده لوح میپرداختند و آنها را از مسیر معجزات
پیامبران منحرف میساختند و این
گناه بزرگی است که
مجازات بزرگی را میطلبد.
آیه جزای فحشا؛
حد؛
آیه حد زنا؛
آیه حد سرقت.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مسایل جزایی در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۷.