فرقه معتزله
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فرقه معتزله یکی از شعب و فرق انحرافی در
اسلام به شمار میرود. در این مقاله به شرح و نقد آراء و
عقائد این نحله میپردازیم.
تفکر و اندیشه در مکتب
اسلام اهمیت ویژهای دارد اما شیوع تفکرات افراطی
اهل حدیث در
اهل سنت و آسیبهای آن، متفکران اهل سنت را به سمت مباحث عقلی کشاند. به طوری که برای حل مسائل دینی و اعتقادی به عقل رجوع میکردند. البته درک عقل قطعی،
حجت است ولی همانطور که استفاده افراطی، بدون میزان عقل آفت زا است استفاده از عقل بدون توجه به
شریعت و عناصر اعتقادی دینی نیز مضر است.
آفت روش اول، مهجور ماندن عقل قطعی است و آفت روش دوم، قیاس گرائی است. به هرحال
اعتدال و برداشت اجتهادی به طریق صحیح مانع از
افراط و
تفریط در به کارگیری از عقل است. بررسی مکتب معتزله به عنوان مکتبی عقل گرا موضوع بحث در این نوشتار است.
موسس
مکتب اعتزال را
واصل بن عطاء الغزال میدانند.
کنیه وی ابو حذیفه المخزومی است.
متولد
مدینه در سال هشتاد هجری است.
ابوالفتح ازدی درمورد او میگوید: بد مردی است، کافر است.
وی یکی از طرفین قضیه
جنگ جمل را
فاسق میدانست اما معین نمینمود کدامیک از طرفین فاسقاند.
واصل در مکتب
حسن بصری کسب علم مینمود و به سبب جدائی از
رای حسن بصری و حلقه درس او به معتزله مشهور شدند. وی بنیانگذار مکتب معتزله بصره میباشد.
نظر او باعث
اختلاف شدید در جامعه کلامی
اهل سنت شد. با نظریات او و همفکرانش
مکتب کلامی جدیدی در اهل سنت ظاهر شد که سرسختانه با
اهل حدیث مقابله مینمودند.
واصل درسال ۱۳۱ هجری دار فانی را وداع گفت
ولی اساس مذهب معتزلی که بر مبنای خردگرایی و آزاد اندیشی و دوری از جمود است ادامه یافت. معتزله با همین مبنا به
مخالفت با اهل حدیث و بسیاری ازنظریات ایشان دست زدند.
معتزله به
اصحاب العدل و توحید شهرت یافتند و ملقب به
عدلیه و
قدریه بودند.
گفته شده چون واصل بن عطاء حلقه درس حسن بصری را رها کرد و حلقه درس جدیدی بر اساس
اعتقادات خود تشکیل داد این
فرقه را فرقه اعتزال (اجتناب و کناره گیری) نامیدهاند.
مساله
اختلافی واصل با آرای دیگران و بروز آن در مجلس درس حسن بصری این بود:
که آیا مسلمانی که مرتکب
کبیره است،
منافق است یا
کافر؟ در این مساله دو نظر مطرح بود. عدهای مورد
سوال را کافر میدانستند و عدهای
فتوی به
نفاق داده بودند، اما واصل بن عطاء با طرح نظریه
منزلة بین المنزلتین نه قائل به
کفر این شخصیت است نه قائل به نفاق او بلکه بین کفر و
ایمان و
شرک و نفاق واسطه و منزلتی را برای او تعیین مینمود.
این نظر اساس فکر و
اندیشه معتزلی شد.
گفته شده است که
عقائد معتزله بر پنج اصل تحریر یافته است:
۱. التوحید
۲. العدل
۳. الوعد و الوعید
۴. المنزلة بین المنزلتین
۵. الامر بالمعروف و النهی عن المنکر
برای آشنائی با عقاید معتزله به مقاله عقائد ونقد معتزله رجوع شود.
معتزله علاوه بر انقسام به دو منهج بزرگ به نامهای
معتزله بغداد و
معتزله بصره (که مراکز اصلی
تدریس و
تحصیل معتزلی بود) به بیش از بیست گروه در آمدند که جز در پنج
اصل مکتب معتزلی، در اکثر مسائل با هم
اختلاف دارند. این فرق عمدتا کلامی بوده و
اختلاف و افتراقشان با یکدیگر در مسائل اعتقادی میباشد.
ابو منصور بغدادی مهمترین مذاهب و
فرق معتزله را به این ترتیب بیان میکند:
واصلیه،
عمرویه،
هذلیه،
نظامیه،
اسواریه،
معمریه،
اسکافیه،
جعفریه،
بشریه،
مرداریه،
هشامیه،
ثمامیه،
جاحظیه،
خابطیه،
حماریه،
خیاطیه،
صالحیه،
مریسیه،
شحامیه،
کعبیه،
جبائیه و
بهشمیه.
در زمان
بنی امیه، معتزله قدرت چندانی نداشت و
خلفای بنی امیه نیز خیلی متعرض معتزله نمیشدند بلکه بیشتر حامی جریان
مرجئه بودند. بلکه با تحلیل تاریخ میتوان بنی امیه را از
مخالفان معتزله محسوب کنیم. زیرا حکام بنی امیه مانند
هشام بن عبدالملک دستور قتل
غیلان دمشقی که یکی از رهبران معتزله بود را صادر نمود.
اما در زمان حکومت
بنی عباس، به دلیل اینکه عقاید معتزله هماهنگ با سیاستهای بنی عباس بود معتزله مورد حمایت دستگاه
خلافت قرار گرفت و به ارج و منزلتی بالا دست یافت. در میان
خلفای عباسی از جمله
مامون عباسی به حمایت صریح از
عقاید معتزله پرداخت و
مخالفان آنها (
اهل حدیث) را تحت فشار قرار داده و به
زندان انداخت.
معتصم عباسی و
واثق عباسی نیز روش مامون را ادامه دادند. اما
متوکل عباسی به
مخالفت به معتزله پرداخته و با تحت فشار قرار دادن جریان
عقلگرایی و از جمله معتزله، این جریان را در
انزوا فرو گزارد و این خود از عوامل سقوط معتزله شد.
الف. مهمترین عامل شکست نهضتها، انقلابها و مذاهب فکری و سیاسی، از درون خودشان نشاءت میگیرد. مهمترین عاملی که معتزله را در سراشیبی سقوط قرارداد خود آنها بودند. معتزله با ورود به
دربار، ماهیتی سیاسی را برای خود ترسیم نمود و در واقع مکتب علمی، کلامی معتزله به
حزب سیاسی معتزله تبدیل شد. بی تردید رشد و شکست احزاب سیاسی به حامیان ایشان یعنی دربار بنی عباس، وابسته است. همانطور که بیان شد یکی از عوامل رشد معتزله حمایت دربار بود و واضح است که عدم حمایت
خلفاء نیز تاثیر مهمی در منزوی شدن معتزله داشت.
ب. سرکوب
مخالفین معتزله در ابتداء به
رشد معتزله انجامید اما بعد از مدتی به یکی از عوامل براندازی معتزله منجر شد. معتزله با کمک
حکومت عباسی به شدت مخالفانشان را
سرکوب نمودند. سرکوب
مخالفان برای آنان مظلومیتی به وجود آورد. تجلی بارز این حقیقت، برخورد آنان با
احمد حنبل است که در دوره حاکمیت معتزله دائما تحت فشار و
آزار بود اما به هنگام افول قدرت معتزله وقتی احمد حنبل میمیرد بر جنازه او چندان مردم حاضر شدند که چنان جمعیتی بر
جنازه هیچکس از گذشتگان دیده نشده بود.
ج.
فقها و
محدثین با
علوم عقلی و از جمله
علم کلام و
فلسفه میانه خوبی نداشتهاند. چنانکه
شافعی گفته است اگر بندهای به همه منهیات خداوند غیر از
شرک دچار شود بهتر از آن است که در علم کلام نظر کند. احمد بن حنبل گفته است که اهل کلام هیچگاه روی
رستگاری نخواهند دید و همه علمای کلام
زندیق هستند.
از سوی دیگر فقهاء نفوذ زیادی بر مردم و اجتماع داشتند. در واقع جایگاه اجتماعی و مردمی معتزله با
مخالفت فقهاء از بین رفت.
د. از جمله عوامل شکست معتزله، مخالفتشان با
شیعه بود. این
مخالفت از همان آغاز شکل گیری این
مکتب کاملا محسوس بود.
واصل بن عطاء، غیر مستقیم، این
مخالفت را ابراز میداشت. اما کسانی چون
عمرو بن عبید، آشکار با شیعه و
ائمه آن
مخالفت میکردند. به همین دلیل از طرف
ائمه (علیهمالسّلام) رد علمی بر این افراد صورت میگرفت.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فرقه معتزله»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۱۴.