هشامیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از فرق
اهل سنت به نام فرقه هشامیه میباشد که از
فرق معتزله است.
رهبر فرقه هشامیه شخصی به نام
هشام ابن عمرو الفوطی یا الغوطی
است.
درباره وسعت کاری و سیر تاریخی این فرقه در منابع مهم تاریخی اشاره مستندی نشده است اما در رابطه با اعتقادات هشام ابن عمرو و طرفداران او سخنها بسیار گفته شده است که به طور خلاصه عبارت است از:
او از اینکه کسی حسبنا الله و نعم الوکیل بگوید منع میکرد. زیرا اعتقاد داشت با این کار آن شخص خدا را
وکیل خود قرار میدهد و موکل باید از وکیل رتبهاش بالاتر باشد و با این سخن انگار که رتبه گوینده از خدا بالاتر است و این صحیح نیست.
در جواب گفتهاند که اولا خود خداوند متعال این جمله را در
قرآن کریم از قول شهداء عالی مقامی که در راه
اسلام جان خود را بذل کردهاند مطرح نموده است
و هیچ گونه ردی بر آن نیاورده است و ثانیا این جمله و جملات دیگر هیچ دلالتی بر اینکه موکل از وکیل بالاتر باشد نداشته چه بسا در خیلی از موارد وکیل بالاتر بوده و موکل بخاطر عجزش از
وکیل کمک میخواهد و ثالثا برخی از مفسرین وکیل را به حفیظ معنا کردهاند.
۲. دومین مطلب و اعتقادی که به وی نسبت دادهاند این است که وی میگفته است صفاتی را که بر
انسان عارض میشود و مربوط به وی است نباید به خداوند نسبت داد. مثلا نباید گفت اضل الله الکافرین و یا نباید گفت خداوند بین دلهای آنها الفت و مهربانی ایجاد کند. زیرا این مربوط به نفس آن افراد است و فعل نیست که مربوط به خداوند باشد. در حالیکه این مطلب دقیقا مصداق
اجتهاد در مقابل
نص است. زیرا ما در
قرآن میخوانیم که:
«الف بین قلوبهم؛
خداوند میان دلهای آنها الفت و مهربانی ایجاد کرد.» و «من اضل الله و من یضلل الله فلن تجد له سبیلا؛
در حالی که هر کس را خداوند گمراه کند، راهی برای او نخواهی یافت.»
در این
آیه میبینیم قرآن ضلالت و الفت و پیوند را به خداوند متعال نسبت داده است. البته این مطلب تفاسیری دارد که علاقه مندان میتوانند به کتب مربوطه مراجعه نمایند و خارج از مجال بحث ما است.
۳. وی اعتقاد دارد
شکافته شدن دریا و
شق القمر (شق القمر، معجزهای از نبی مکرم اسلام که به درخواست
مشرکین پیامبر به
اذن خدا به
ماه دستور داد و ماه از نیمه به دو قسم مساوی تقسیم شد.
) و تبدیل عصای
حضرت موسی به
مار هیچ یک دلالت بر
صدق گفتار پیامبران ندارد. وی میگوید که
خدا را برای شناختن باید حس کرد و هیچ کدام از معجزات باعث محسوس شدن خدا نمیشود. زیرا اینها از اعراض بوده و اعراض هم از ذات جداست و اعراض به دلائل نظری معلوم میشوند که ما در مقاله خدای وهابیان به طور مفصل به این موضوع پرداختهایم.
۴. همچنین او اعتقاد دارد اگر کسی
وضو بگیرد و نمازش را متقربا الی الله شروع کند و
رکوع و
سجده را هم برای خدا برود ولی در اثنای
نماز ، نمازش را به هر دلیلی بشکند نمازش از اول
معصیت بوده است در حالیکه تمام فرق مسلمین اعم از
شیعه و
سنی میگویند ابتدا که نماز را شروع کرد متقرب بوده و موجب ثواب است نه اینکه از اول
گناه باشد و حتی در برخی موارد مکفی هم هست. مثلا اگر کسی در حال نماز بمیرد این نماز او برایش کفایت کرده و لازم نیست که
وراث این نماز را برای او بجا بیاورند.
۵. یکی دیگر از سخنان وی حاکی از طعنی است که وی بر
امیرالمومنین (علیهالسّلام) میزند و بدین واسطه میخواهد مشروعیت
امامت آنحضرت را (از منظر
اهل سنت) زیر سوال ببرد.
وی میگوید: اگر مسلمانان همه بر یک قول اتفاق داشتند لازم است امامی باشد که کار آنها را
تدبیر و برنامه ریزی کند اما اگر مسلمانان سرکشی کرده و امام خود را بکشند دیگر
بیعت بر
امامت کسی درست نیست.
از لوازم حرف وی نداشتن امام برای جامعه بعد از
عثمان است و همه میدانیم جامعهای که امام و
رهبر نداشته باشد خیلی سریع رو به زوال پیش میرود همانطور که امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) میفرمایند:
لا بد للناس من امیر بر او فاجر.
و حال آنکه مردم باید امیری داشته باشد، خواه نیکوکار و یا بدکار تا در پرتو
حکومت او
مؤمن به انجام کارهای شایسته پردازد و
کافر به دنیای خویش برسد و این علاوه بر احادیث فراوانی است که تاکید بر نقش رهبری حتی در جوامع کوچک میکند.
همچنین وی اعتقاد داشت که کسی که قائل به
مخلوق بودن
بهشت و
جهنم باشد کافر است.
وی اعتقاد داشت که هیچ کس نمیتواند
بکارت حوریان بهشتی را بردارد و اگر کسی به چنین مطلبی قائل شود داخل شدن در
بهشت برای او
حرام میشود.
وی گاهی دست به تحریف
مسلمات تاریخ میزد و آنها را انکار میکرد. مثلا در رابطه با
قتل عثمان میگوید:
اصلا جریان جمع شدن مسلمانان و محاصره و سپس قتل عثمان در کار نبوده است بلکه گروه اندکی بی آنکه وی را محاصره کنند یکباره بر وی حمله برده و او را کشتند.
وی بر همین اعتقادات بود تا اینکه در سال ۲۲۶ در زمان
مامون عباسی از دار
دنیا رفت.
سایت پژوهه برگرفته از مقاله«فرقه هشامیه».