معمریه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بحث از انشعابات یک
فرقه یا
مذهب، ما را با اختلافات این فرقهها و دیگر عقاید آنها آشنا میکند و نیز شناخت اقوال مختلف، ما را به روش استدلال و مبانی کلامی و عقلی هر فرقهای آشنا میکند. در اینجا به معرفی فرقه معمریه میپردازیم.
معمر بن عباد السلمی از بزرگان
معتزله میباشد. وی اهل
بصره بوده و در
بغداد سکونت داشته است.
معمر و نظام و
جاحظ و وثمامة النمیری از سران معتزله، هم عهد و تقریبا هم عقیده بودهاند.
از سوابق امثال جاحظ و ثمامه که مورد توجه دربار
عباسی و
مامون بوده،
میتوان حدس زد که وی نیز از جیره خواران دربار عباسی بوده است. پیروان نظریات معمر به معمریه معروف میباشند.
نویسندگان کتب عقاید از شخصیت معمر به تندی یاد نمودهاند، برخی وی را از سران
ضلالت و الحاد معرفی میکرده و از وی به ملحد یاد میکنند.
شهرستانی او را اعظم قدریه میداند و برخی نیز وی را اهل
غلو در مسائل کلامی میدانند. وی درسال ۲۱۵ه. ق دار فانی را وداع میکند.
۱.
خداوند فقط خالق اجسام است و خالق اعراض و صفات اجسام نیست.
خدا جز اجسام چیزی نیافریده و اعراض مخلوق اجسامند یا طبعا یا اختیارا. مانند
آتش برای سوزاندن و
آفتاب برای گرمی که در این صورت سوزاندن و گرمی، عرض آتش و
خورشید هستند و طبیعت این دو جسم (آتش و خورشید) بوجود آورنده و خالق سوزاندن و گرما است و نیز مانند
حیوان که با اختیار خود حرکات و سکنات را خلق میکنند.
همانطورکه بیان شد او معتقد است که حدوث اجسام و فنای آن عرض بوده و خداوند حادث اجسام و از بین برنده اجسام نیست بلکه حدوث و فناء اجسام از جانب اجسام است و این عقیده، تعجب نویسندگان عقاید را برانگیخته است. زیرا با این عقیده اصلا خداوند خالق اجسام هم نمیتواند باشد.
۲. خداوند موصوف به قدم نمیشود.
برای استدلال این عقیده میگویند:
قدیم دلالت میکند بر تقدم زمانی (قدیم یعنی موجودیت شئ در زمان گذشته) در حالی که خداوند زمانی نیست تا به صفت قدم زمانی موصوف شود.
۳. خداوندبه خویش آگاه نیست.
اگر خدا به ذات خویش عالم باشد اتحاد عالم و معلوم لازم آید؛ یعنی خداوند هم عالم است وهم معلوم درحالی که نباید عالم و معلوم وحدت داشته باشند. چون علم بین عالم و معلوم، محقق میشود و واضح است که عالم غیراز معلوم است.
۴. کلام خدا را نه ازلی و قدیم میداند و نه مخلوق
خدا .
در بیان این عقیده میگویند: معمر از معتزله است و معتزله صفات ازلی را انکار میکنند. همچنین معمر اجسام را مخلوق خدا میداند در حالی که کلام (کلام الله) عرض است.
۵.
انسان موصوف به صفات اجسام نیست.
او انسان را به این صورت و جسمی که مشاهده میشود نمیداند بلکه انسان را عالم و قادر و
مدبر میداند که دیده نمیشود و همچنین به تحرک و سکون توصیف نشده و با هیچ یک از حواس درک نمیشود. در نتیجه وی انسان را به خدا تشبیه نموده است.
۶. فعل انسان یکی بیش نیست و آن هم فقط اراده است.
او تمام افعال غیر از اراده را فعل
جسد میشمرد.
گر چه او و مکتبش با مقاومت
اهل حدیث و
اشاعره از بین رفتند اما عقاید اهل حدیث و اشاعره نیز بویی جز بطلان ندارند.(رجوع شود به عقائد اشاعره و اهل حدیث.)زیرا ایشان معتقد به صفات ازلی و خبری و قدم کلام
الله بودهاند که به هیچ وجه با
توحید سازگاری ندارد. تنها مکتبی که حقایق و معارف دینی را بطور صحیح بیان نموده و استدلال ارائه داده است مکتب
اهل بیت (علیهمالسّلام) است. رد تشبیه و الحاد و اثبات خالقیت خداوند از مهمترین مسائل ارائه شده در مکتب اهل بیت علیهمالسّلام است. ذکر برخی از
معارف اهل بیت (علیهم السلام)، ردی متقن بر عقاید مخالفین است:
۱.
امام جواد (علیهالسّلام) میفرمایند: حقیقتا هر چیزی غیر از خداوند دارای اجزا است و هر شئ دارای اجزا مخلوق است که دلالت میکند بر خالقش. (زیرا شئ دارای اجزا محدود به عدم است و نمیتواند ازلی باشد. در نتیجه باید شیئ غیر متجزی، شئ دارای اجزا را خلق کند)
۲. انسان در معارف دینی و الهی موجودی است که خداوند او را از
نطفه و گل خشک شده و یا گل خالص و یا از
خون بسته (علق) و یا از
آب جهنده خلق نموده است. (بر اساس مراتب تکاملی خلقت انسان) در نتیجه افعال انسان نیز منحصر به اراده نمیشود.
این معارف الهی با انسان و فعلی که معمر بن عباد برای او تصور نموده مغایرت دارد. پس عقیده وی برخلاف
وحی است.
۳. خداوند فراتر از این است که کیفیت داشته باشد و به فرموده
امام رضا (علیهالسّلام) معقول نیست که خداوند با کیفیت و مکان سنجیده شود؛ زیرا خداوند کیفیت و مکان را خلق نمود در حالی که کیف و مکانی وجود نداشت
و معنی اینکه خداوند
عالم است این است که
جهل و
غفلت برای خداوند بی معنی است
و به این معنی نیست که خداوند حالت و کیفیتی از علم دارد و یکی از معارفی که از مکتب وحی بدست میآید این است که او به هر چیزی (چه ذات خودش و چه مخلوقات و چه
غیب و چه
شهادت) علم دارد.
لذا عقیده معمر در مورد علم خدا باطل است.
۵. ازلیت و قدم خداوند زمانی نیست؛ زیرا او نه اوصاف مخلوقات را دارد و نه موصوف به وجود اشیاء است بلکه او بی همتا و بدون مثل و مانند است. از طرفی ازلیت خداوند حالت و کیفیت او نیست تا بیان شود که غیر خداست و نیاز به خالق دارد بلکه ازلیت او عبارتست از اینکه او
خالق است و
مخلوق نیست.
۶. در چهار
آیه شریفه و بسیاری از
روایات خداوند به عنوان خالق کل شئ (اجسام و غیراجسام،
قرآن و غیر قرآن) معرفی شده
و این مقدار برای ابطال مبنای اعتقادات کلامی معمر در مورد خداشناسی و خلقت و قرآن کفایت میکند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «معمریه»