عرفان اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در میان
علوم اسلامی، دانشی به نام عرفان وجود دارد که به دلیل دوری از دسترس عامه مردم و بلکه بسیاری از اهل علم همیشه در هالهای از ابهام، پیچیده است. و شاید مهمترین عامل در این عدم وضوح، به جز غامض بودن مفاهیم و اصطلاحات عرفانی، وجود فرقههای فراوانی به نام
صوفی باشد که به تعبیری وجهه فرهنگی و اجتماعی عرفان
میباشند. بزرگان
صوفیه و اندیشه
تصوف، در میان دو گونه برداشت متضاد زیسته و بالیدهاند، چنان که از یک سو برای ایشان کراماتی در حد افسانهها و اساطیر نقل شده و از سوی دیگر، تیغهای ملامت و تیرهای طعنه و
تکفیر، هیچ گاه اینان را رها نکرده است.
همت ما در این نوشتار کوتاه شناخت بیشتر عرفان نظری است که جنبه علمی و مکتوب بیشتری دارد و البته در ادامه اشارهای نیز به عرفان عملی خواهد رفت، قبل از ورود به بحث تذکر این نکته لازم است که هر چند در نوشتهها و مکتوبات اهل عرفان، عرفان و تصوف مترادف با هم آمدهاند ولی باید حساب کسانی را که آگاهانه در مسیر
تصوف به سود جویی پرداخته و یا ناآگاهانه عقاید باطل، و خلاف
شریعت الهی را رواج دادهاند از حساب اهل عرفان حقیقی جدا کرد. چنان که خود
ملاصدرا نیز کتابی جداگانه در ردّ این گونه مدعیان تصوف و
عارف نمایان نوشته است.
تصوف جزو ابداعات
مسلمین نیست و در میان اقوام پیشین، مثل
نصارا و
وثنیه و
برهماییها و
بوداییها نیز وجود داشته و دارد. و این ریشهداری در تاریخ نیز ناشی از تأثیری است که دین
فطری بر
انسان دارد و آدمی را به سوی
زهد و از آن جا به معرفت نفس رهنمون میشود،
در میان
مسلمین نیز عرفان و
تصوف، در عهد خلفا، به لباس زهد حضور دارد.
و لذا میتوان گفت که تصوف اسلامی ریشه در خود
اسلام دارد.
مشهور است که به دلیل پوشیدن لباسهای پشمینه، عدهای را
صوفی میخواندند، چنان که در قرن دوم
هجری عدهای از زهاد و عباد زمان، لباس پشمینه میپوشیدند و به این لباس معروف بودند. به همین جهت است که تا نیمه قرن دوم کلمه صوفی رواجی ندارد. و اولین کسی که به این اسم نامیده شده است
ابو هاشم کوفی (م ۱۶۰) است. در زمان
مأمون عباسی نیز کسانی مشهور به صوفی بودهاند. تا این زمان،
تصوف،
زهد به همراه خوف و خشیت است، ولی با ظهور
رابعه عدویه،
عشق و محبت نیز به این مجموعه افزوده میشود. در این دوران، در
خراسان، به دلیل خاموشی کانون ابومسلم و شکست جاه طلبیهای ارضاء نشده خراسانیان و نیز مجاورت با حوزه فعالیت سیاحان و زائران
بودایی، صوفیه خراسان شکل میگیرد.
صوفیه در مناطق مختلف بلاد اسلامی با زیاده، روی در
ریاضت و رجوع به باطن و ترک ظاهر
شریعت و نیز سخن از محبت گفتن،
متشرعه را علیه خود برانگیختند و به تدریج با ظهور صحبت از
وحدت و
اتحاد وجود، این مخالفتها بیشتر شد، و لذا مجبور به تأویل سخنان خود و نیز
آیات و
روایات شدند. در
بغداد، به جهت رونق
فلسفه و
کلام،
تصوف مبادی خود را تنقیح کرده و با فلسفه نو افلاطونیان آشنا شد و عقاید جدیدی در میان ایشان رایج گردید.
اولین
صوفی که اثری از او باقی مانده است،
حارث بن اسد محاسبی (۱۶۵ ـ ۲۴۳) است با دو کتاب به نامهای
الرعایة لحقوق الله، و الوصایا. در
سال ۳۰۹
حسین بن منصور حلاج به دلیل عقاید و گفتارش محکوم به مرگ شد. پس از او عدهای از صوفیه از روی احتیاط دم درکشیدند. در یک دسته بندی میتوان گفت تصوف در تحول تاریخی خود پنج دوره را پشت سرنهاده است.
در قرن اول
هجری، نوعی زهد افراطی و اعراض از دنیا در میان برخی از افراد ظهور کرد. علت این امر، یکی زندگانی اختصاصی پیامبر و برخی از صحابه اوست، همانند اصحاب صفه، و دیگری دنیاطلبی و لذت جویی فراوان امویان و عباسیان و بالاخره برداشت خاص این افراد از آموزههایی هم چون مبارزه با نفس، اخلاص و توجه به آخرت و... است که در قرآن و سنّت آمده است.
در این سوره برخی از اصول و فروع
تصوف مطرح شده است، این دوران از نیمه اول قرن دوم آغاز میشود.
رابعه عدویه (م ۱۳۵)
شقیق بن ابراهیم بلخی (م ۱۹۴) و
عطیه بن عبدالرحمان دارانی (م ۲۱۵) و
ذو النون مصری (م ۲۴۵) از عرفای این روزگار هستند.
از اواخر قرن سوم آغاز میشود، و هر چند تصوف در این دوران مکتب کاملی نیست، ولی بیشتر محتوای عرفان ، تقریبا به صورت کامل، رایج است.
بایزید بسطامی (م بین ۲۰۲ تا ۲۶۴)، با قول به حلول و اتحاد وجود معروف است، و
جنید بغدادی (م ۲۹۷ یا ۲۹۸) که او را شیخ الطائفه و شیخ المشایخ میخوانند در این دوره حضور دارد. وی در بیان آراء و مبادی
تصوف اهتمام بسیاری به کار برد.
سهل بن عبدالله تستری (م ۲۸۳) و
صاج (م ۳۰۹) و
شبلی (م ۳۳۴) از مشاهیر این دورهاند.
در این دوره عرفان از هر دو جهت عملی و نظری، تکمیل شده و به صورت یک نظام فکری کامل در آمد. در
خراسان،
ابوسعید ابوالخیر (م ۴۴۰) و
امام ابوالقاسم قشیری (م ۴۴۵) و
خواجه عبدالله انصاری (م ۴۸۱) هستند که انصاری عرفان عملی را تدوینی نو کرد. در فارس
ابوعبدالله محمد بن خفیف شیرازی (م ۳۷۱) و پس از او
شیخ ابواسحاق کازرونی (م ۴۲۶) حضور دارند.
ابو حامد محمد غزالی (م ۵۰۵) صدای رسایی بود که در این دوران به دفاع از
صوفیه برآمد. و دو کتاب معروف او،
المنقذ من الضلال و
احیاء علوم الدین، تأثیر فراوانی در ترویج
تصوف داشتند. عرفان او با وجود رنگ
نو افلاطونی، هم چنان اسلامی و زاهدانه است، برادر او
احمد غزالی (م ۵۲۰) در کار
تصوف عملی است و شاگردش
عین القضاة همدانی (
۴۹۲ ـ ۵۲۵) است. (صاحب کتابهای تمهیدات و
زبدة الحقایق) نوشتههای او سرانجامی هم چون
منصور حلاج بر بالای دار و در درون آتش برای او رقم زد.
در دو قرن چهارم و پنجم،
فارابی و
اخوان الصفا سعی در نزدیکی عقل و
شریعت داشتند و
ابن سینا نیز
حکمت شرقی خود را در کتاب
الاشارات و التنبیهات مبنای تلفیق
فلسفه و عرفان قرار داد.
اهل تصوف نیز از این همه بهره بردند. در قرن ۶
ابن فارض مصری (۵۴۶ ـ ۶۳۲) و پس از او
محیی الدین ابن عربی (م ۶۳۸) میدرخشند که
عرفان نظری، در این نظام خود را مدیون اوست. او در آثارش همانند
الفتوحات المکیه و
فصوص الحکم و... عرفان را به نوعی فلسفه تبدیل میکند و
وحدت وجود را به خوبی تقریر و تبیین مینماید و تصوف را تتبه، خالق و تخلق به اخلاق الله معرفی میکند.
در این مرحله آثار گذشتگان به طور مبسوط شرح و تفسیر شده است. از آغاز قرن هفتم این موج فراگیر میشود،
صدر الدین قونوی (م ۶۷۷)،
جلال الدین موسوی (۶۰۴ ـ ۶۷۲)،
فخر الدین عراقی (۶۸۸) ،
سعید الدین فرغانی (م حدود ۷۰۰) با اثر بزرگ خود به نام
مشارق الدراری،
عبدالرزاق کاشانی (م ۷۳۶) و
داود بن محمود بن محمد رومی قیصری (م ۷۵۱) شارح بزرگ
فصوص الحکمه ابن عربی در ترویج
عرفان نظری نقش اساسی دارند.
سید حیدر آملی (م ۷۸۷) عارف نامدار شیعی نیز از بزرگان این عصر میباشد، بسیاری از آثار بزرگ
تصوف و
عرفان نظری و
عرفان عملی در این دوره نگاشته شده است.
تمهید القواعد از
صائن الدین علی ابن محمد الترکه اصفهانی (م ۸۳۵)،
نفحات الانس از
عبدالرحمان جامی (۸۱۲ ـ ۸۹۸)
گلشن راز شیخ محمود شبستری (م حدود ۷۲۰)،
الانسان الکامل از
عزیز الدین نسفی و... .
از قرن دهم
هجری، به بعد عرفان به شکل دیگری در میآید. بزرگان
صوفیه، برجستگی گذشتگان را ندارندو نیز عرفایی یافت میشوند که داخل در سلسلههای رسمی
تصوف نیستند،
صدر المتالهین شیرازی (م ۱۰۵۰)،
فیض کاشانی (۱۰۹۱)،
قاضی سعید قمی (۱۱۰۳) و نیز افرادی از میان فقهای
شیعه که اهل
سیر و سلوک عملی بوده و به
مقامات عرفانی رسیدهاند ولی به طور رسمی وارد عرفان و
تصوف نشدهاند. همانند
سید مهدی بحر العلوم (م ۱۲۱۲)
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (۱۳۳۳ ش) و
علامه سید محمد حسین طباطبایی (م ۱۳۶۰ ش).
مرحوم
استاد شهید مطهری، طبقه بندی عرفا را بر اساس دوران زندگی آنها تا قرن ۹ ذکرکردهاند،
که میتوان مراجعه کرد.
نویسنده
تمهید القواعد لازم میداند که موضوع این علم به لحاظ مفهومی عامتر از تمام موضوعات باشد و از جهت حیطه و گستره. اتم از دیگر موضوعات و علوم باشد و نیز آشکارترین معنا برای انسان و ابتداییترین تصور و تعقل باشد. و تمامی این صفات را در کلمه وجود مطلق گرد آمده میبیند.
قیصری نیز موضوع علم را ذات احدیث و نصرت ازلی و صفات سرمدی او میداند.
شاید بتوان گفت از آن جا که در بینش
عرفا، وجود و موجود حقیقی همان ذات احدی و صفات و نعوت اوست و به جز او، در دیار هستی، حقیقتی نیست، پس بحث از ذات حضرت حق بحث از تمام عالم هستی است و لذا هرچند تعبیر قیصری با تعبیر ابن ترکه تفاوت دارد ولی مراد هر دو یکی است.
قیصری میگوید مسائل عرفان عبارتند از چگونگی صدور کثرت از حضرت حق و چگونگی بازگشت این کثرتها به او و بیان مظاهر اسماء الهی و نعوت ربانی و کیفیت بازگشت اهل الله به سوی او و نحوه سلوک و مجاهدات و ریاضات
اهل الله و بیان نتایج دنیوی و اخروی یکایک اعمال و افعال و اذکار به گونهای که در عالم حقیقت و واقع، ثابت است.
همین مطلب را ابن ترکه در
تمهید القواعد با عبارتی موجز بیان کرده است.
در عرفان علم تنها کافی نیست. و عمل اساس کار است و علم محصول عمل محسوب میشود و لذا عرفان به
عرفان عملی و
عرفان نظری تقسیم میشود. عرفان جهان خارج را واقعی دانسته و برای آن وحدتی حقیقی قائل است که هم دارای ظاهر است و هم باطن و باطن آن حقیقت محض است.
عرفا در عین پذیرش
استدلال و
علم حصولی،
اصالت را به ارتباط حضوری و شهودی بین انسان و حقیقت میدهند. هدف
عارف رسیدن به حقیقت واحد عینی و اتحاد با آن و فناء در آن است. و بقای انسان را در همین وصول و اتحاد میبیند. و البته در این راه
ریاضت و مجاهده است که انسان را به هدف میرساند. عشق جزو مسائل اساسی عرفان است.
عشق از تمام مخلوقات سریان میکند، در ذات حق نیز
عشق است که تجلی میکند و عالم خلق میشود. محور
جهان بینی عرفانی وحدت وجود است و خلق جهان نیز با تجلی واحد صورت میگیرد. عالم به بهترین وجه ممکن خلق شده است (
نظام احسن). انسان جزو مهمترین
مباحث عرفان است. انسان مظهر تام و تمام خداست. عالم کبیر است و در مقابل جهان، انسان صغیر است. آدمی پیش از جهان موطنی دارد که اصل اوست و به آن جا بازگشت خواهد کرد و لذا دراین جهان به شدت احساس غربت میکند.
عرفا برای بیان اغراض خود از اصطلاحات خاصی استفاده میکنند که بیشتر حالت رازگونه دارند و تلاش میکنند معارف آنها در میان عامه رواج نیابد، همانند وقت، حال، مقام، قبض و بسط، جمع و فرق، غیبت و حضور، ذوق، شرب، سکر، محو و محق و محو، خواطر،
هویه و حقیقه الحقایق، احدیث و عماء، محبوبین و محبین، وجد و شهود و عیان و مکاشفه و تلوین و تمکین.
فیلسوف در استدلالات خود تنها به مبادی و اصول عقلی تکیه میکند. و ابزار کار او
عقل و
منطق و
استدلال است ولی عارف مبادی و اصول کشفی و شهودی را مایه
استدلال قرار میدهد و آن را به زبان عقل توضیح میدهد. ولذا ابزار کار او، دل، و مجاهده و تصفیه و تهذیب و حرکت در باطن است.
فیلسوف میخواهد جهان را به صورت کامل بفهمد و همین را کمال انسان میداند و عارف تلاش میکند به کنه و حقیقت هستی که خداست برسد، در نظر فیلسوف غیر خدا هم
اصالت دارد و تفاوت ماسوا با خدا در
وجوب و
امکان است ولی در نظر
عارف غیر خدا هیچ نیست و هر چه هست اسماء و صفات و تجلیات خداست نه اموری در برابر او.
موضوع
فلسفه موجود است ولی موضوع عرفان موجود حقیقی است که آن را منحصر در خدا میداند، و شاید نکته اصلی تفاوت هم این باشد که
فیلسوف از پیش نتیجه کار فلسفه ورزی خود را نمیداند ولی
عارف درصدد است آن چه را یافته و
شهود کرده است با مبادی عقلی توجیه و تفسیر کند.
عرفا راه عقل و برهان و فلسفه را همچون راه شهود حجت دانسته، آن را برای کشف واقع معتبر میدانند و بر این باورند که نهتنها تناقضی میان آنها نیست، بلکه این دو همدیگر را کمک میکنند.
امام خمینی نیز راه عقل و برهان را همچون معرفت شهودی معتبر میداند. در نظام فکری ایشان، عقل دو حکم متفاوت دارد: از طرفی اهمیت عقل و برهان در حدی است که حتی ایمان به معارف الهی و اصول عقاید دینی را در مرحله نخست، منوط به
تفکر و تعقل میداند و در مرحله دوم نفوذ آن معارف عقلی را در قلب از طریق ریاضت برمیشمارد.
به باور ایشان استدلال و براهین عقلی، مقدمه رسیدن به حقایق الهی است تا انسان بهواسطه آن حقایق را به قلب برساند و نور
ایمان در قلب او جلوه کند.
از سوی دیگر ایشان در نفی نقش عقل از درک حقایق شهودی، بر این اعتقاد است که عقل توان درک تفصیلی حقایق را ندارد و حقایق کشفی با شرایط ویژهای که دارند، از قلمرو فعالیت عقل و برهان بیرون است.
امام خمینی اگرچه کشف را از مرز عقل فراتر میداند، اما پذیرش کشف را موکول بهحکم عقل میداند و معتقد است عقل و برهان راه رسیدن به مقصود و اطلاع بر عالم غیب است.
به باور ایشان عقل و برهان و شهود دو راه معرفت به واقعاند که اگر بهدرستی و با رعایت شرایط آن، پیموده شوند، نتایج حاصل از آنها با یکدیگر تنافی ندارد. امام خمینی فرق حکیم و
عارف را در این میداند که حکیم، مفاهیم را میداند و با براهین، وجود صرف را اثبات میکند، اما عارف کسی است که کلیات و مفاهیم را نمیبیند، بلکه به مشاهده حضوری شخصیات و جزئیات شهود میکند.
چنان که گفته شد مراحل آغازین عرفان، برگرفته از آموزههای دینی هم چون
زهد،
توکل،
اخلاص و... میباشد و نیز چنان که در تاریخچه آمد
عرفا ی فراوانی سعی در نزدیکی عرفان با
شریعت داشتند و هر چند درباره توفیق یا عدم توفیق ایشان بحث کرد ولی آن چه قطعی است این است که بسیاری از مسائل و مباحث عرفانی دقیقاً از متن
دین اسلام برداشت شدهاند.
آیات بلند
قرآن کریم درباره
توحید، برداشتهای ابتدایی و ساده از توحید را به کناری مینهد و ما را به فهم
عرفا از توحید نزدیک میکند. همانند: «أینما تولّوا فثم وجه الله»
به هر طرف رو کنید چهره
خدا آن جاست. «نحن اقرب الیه منکم»
از شما به او (میت) نزدیکتریم، «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن»
و
آیات دیگر. در مورد
سیر و سلوک و طی مراحل قرب حق تا آخرین منازل، کافی است به
آیات درباره «
لقاء الله» و «
رضوان الله» و یا آیات مربوط به
وحی و
الهام و
مکالمه ملائکه با غیر
پیامبران و داستان
معراج پیامبر رجوع کنیم. در
قرآن سخن از
علم لدنی و افاضی آمده است. و از
تسبیح ذرات جهان سخن رفته است. و این همه به جز
روایات و خطبه ادعیه است. دعای کبیر،
دعای ابوحمزه،
مناجات شعبانیه، دعاهای
صحیفه سجادیه و بالاخره
دعای عرفه امام حسین ـ علیه السّلام ـ . در حدیث قرب نوافل نیز آمده است که بنده در اثر
عبادت به مقامی میرسد که خداوند گوش و چشم و لسان و دست آن بنده میشود. که با آنها میبیند و میشنود و سخن میگوید.
آیاتی که از محبت خدا و بندگان سخن به میان میآورند نیز از ریشههای مباحث عرفانی است.
و نیز میتوان به
احادیث فراوانی که درباره
معرفت نفس و ارتباط آن با
شناخت خدا آمده است اشاره نمود.
از آن جا که
قرآن و
سنت جزو منابع عرفان اسلامی هستند، بدیهی است که عرفان اسلامی برتری خاصّی نسبت به سایر مکاتب داشته باشد که این نکته با نظری اجمالی، به برخی از
مکاتب عرفانی روشنی بیشتری خواهد یافت. هر چند
عرفای مسلمان از تمامی این مکاتب بهره بردهاند ولی آن چه باعث مزیت و رجحان ایشان است، آموزههای دین
اسلام میباشد.
صوفیان و
عرفای مسلمان برخلاف
راهبان مسیحی،
ازدواج کرده و صاحب زن و فرزند بودهاند و به تعبیر دیگر در جامعه حضور داشتهاند و نیز پیروان سایر
مذاهب و
ادیان را به آسانی تحمل میکردند،
عشق در
عرفان مسیحی منحصر به اقنوم دوم از اقانیم ثلاثه است که
حضرت مسیح میباشد ولی
عشق در
اسلام طریق و وسیلهای است که
عارف را به اتحاد و فنا و
ذات حق میرساند.
در قیاس با تعالیم
هندیان، نیز میبینیم که موضوع خدا و بقای
نفس و زندگی اخروی در آن مکاتب مورد تأکید نیست. بودائیها فقط تربیت اخلاقی و تصفیه باطن را در نظردارند و در واقع صرفاً خویشتنسازی است ولی
عارف در پی رسیدن به خداست. هدف
ریاضتهای هندی رهایی از بدبختیهای زندگی است چرا که زندگی را شوم میدانند، ولی در تصوف اسلامی، زندگی را مقدمه اهداف والای خود میدانند و بهرهوری از غرایز را پس از طی مراحلی، مخالفت تعالیم روحی نمیدانند و در تعالیم هندی فنا آخرین هدف است در حالی که در عرفان اسلامی فناء پایهای برای «
بقاء بالله» است و در تصوف اسلامی به جز مواردی اندک سخن از فنای صفت است، در حالی که در بودایی نفی ذات مراد است و بالاخره در آموزههایی هندیان بر سر
عشق و عواطف، پا نهادهاند و به انهدام کامل وجود روانی و ذهنی رسیدهاند.
در مقایسه با
افلاطونیان نیز علیرغم شباهتهای فراوان به امید اعتقاد آنها به خدایان متعدد و عقیده به
تناسخ اختلاف در تفسیر
وحدت وجود و مخالفت آنان با مذهب، برتری عرفان اسلامی مشهود است.
برخی از تفاوتهایی که در بالا ذکر شد در مقایسه میان عرفان اسلامی با باورهای
گنوسی، آیینهای چینی، و ادیان و مکاتب
ایران باستان نیز به چشم میآیند.
با نظر به آن چه آمد، مشخص میشود که اولاً عرفان ریشه در
فطرت و
دین فطری دارد، و در میان اقوام و ادیان دیگر نیز وجود دارد. ولی
عرفای مسلمان با بهرهگیری از آموزههای اسلام و همراه کردن اندیشههای خود با
فلسفه،
عرفان نظری و
عرفان عملی را اغنای خاصی بخشیدند. و از قرن هفتم و با ظهور
ابن عربی عرفان نظری تبدیل به یک علم منسجم شده است، که در مقایسه با سایر
مکاتب عرفانی از امتیازات ویژهای برخوردار است. آخرین کلام این که دانش عرفان از آن جا که موضوعش به ذات و اسماء خداست و هدفش رسیدن به
توحید میباشد، برترین علم شمرده شده است. و به گفته قیصری هر چند مقام و حکمت نیز از خداوند بحث میکنند ولی در آن دو علم از کیفیت وصول بنده به خدا بحث نمیشود. در حالی که هدف از تحصیل همه علوم و انجام طاعات همین یک نکته است.
•
سایت اندیشه قم •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰
شمسی.