شورشهای اندلس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در دوران حکومت سی و دو سالۀ
عبدالرحمان بن معاویه شورشهای بسیار زیادی صورت گرفت که برخی از آنها از سوی رقبای سیاسی او صورت میگرفت؛ مانند شورش
یوسف فهری. تعداد دیگری از این شورشها نیز از طرف کارگزاران
بنیعباس بر پا میشد؛ مانند: شورش
هشام فهری و
علاء بن مغیث. عامل بسیاری از شورشهای دیگر نیز
نزاع میان قبایل
یمنی و
مضری و همچنین نزاع میان بربرها و
اعراب بود؛ مانند: شورش شقنا.
اولین دشمن سرسخت
عبدالرحمان بن معاویه (عبدالرحمان از سال ۱۲۷ق از طرف
بنیامیه و از سال ۱۳۲ق تا ۱۳۸ق از طرف
سفاح و منصور حکومت
آفریقا را در دست داشت)،
یوسف بن
عبدالرحمان بن
فهری بود. (بیشتر روایات حاکی از آن است که او فرزند
عبدالرحمان بن
حبیب بن
ابیعبیدة بن
عقبة بن
نافع فهری فاتح افریقیه است). زیرا زمانی که عبدالرحمان بن معاویه وارد
اندلس شد، یوسف حکومت اندلس را در دست داشت و با ورود عبدالرحمان،
حکومت او به خطر افتاد. یوسف بن عبدالرحمان در مقابل عبدالرحمان بن معاویه علم مخالفت برداشت و طلیطله را پایگاه خود ساخت و با کمک برخی قبایل
عرب و بربر در سال ۱۴۱ به اشبیلیه لشکر کشید؛ اما شکست خورد و سرانجام در سال ۱۴۲ به دست یاران خود و به اشارۀ عبدالرحمان به
قتل رسید و در
ذیحجه همان سال، طلیطله به دست سپاهیان اموی افتاد.
در سال ۱۴۳ قاسم (فرزند یوسف فهری) و همپیمانش
رزق بن نعمان غسانی بر عبدالرحمان شورش کردند و
شذونه و سپس
اشبیلیه را تصرف کردند؛ اما عبدالرحمان در نبردی سخت رزق بن نعمان را کشت و لشکرش را پراکنده کرد و اشبیلیه را پس گرفت؛ اما قاسم با لشکر خود به شذونه پناه برد. عبدالرحمان،
تمام بن علقمه (والی طلیطله) را به دنبال وی فرستاد. تمام او را تعقیب کرد و سپس او را اسیر کرده و لشکرش را پراکنده نمود.
عبدالرحمان پس از آنکه رزق بن نعمان را کشت، چند ماه در اشبیلیه ماند، ولی به محض اینکه از آنجا بیرون رفت و به
قرطبه بازگشت، شورش دیگری بر پا شد. این شورش به رهبری
عبدالغافر یمانی بود. عبدالغافر شهرهای اطراف قرطبه را تصرف کرد. عبدالرحمان به قصد
جنگ با او بیرون آمد، عبدالرحمان بربرهای همپیمان عبدالغافر را تکریم کرد و آنها را از اطراف او پراکنده کرد. زمانی که
جنگ آغاز شد، عبدالغافر به سختی شکست خورد و به لقنت گریخت. عبدالرحمان لشکر شکستخوردۀ او را تعقیب کرد و هزار نفر از آنها را کشت.
پس از عبدالغافر یکی دیگر از شورشیان به نام
حیاة بن ملامس حضرمی از بزرگان شهر، علم طغیان برداشت و بر
اشبیلیه و
استجه و بسیاری از نواحی استان الغرب تسلط پیدا کرد. مردم آن نواحی اطرافش جمع شدند و کارش بالا گرفت. عبدالرحمان به جنگ با او رفت و میانشان چند روز نبردهایی صورت گرفت. شورشیان دلیرانه از خود
دفاع کردند و آنچنان مقاومت کردند که نزدیک بود عبدالرحمان محاصره شود،؛ ولی میانشان
تفرقه افتاد و از جنگ خسته شدند، رهبرشان،
حیاة به عبدالرحمان نامه نوشت و از او طلب
مغفرت کرد و امان خواست.
مدتی بعد
هشام بن عذره فهری در طلیطله شورش کرد و مردم هم از او پیروی کردند. عبدالرحمان طلیطله را محاصره کرد و هشام برای
صلح ابراز تمایل کرد و پسر خود
افلح را به گروگان نزد عبدالرحمان سپرد تا در قرطبه زندگی کند، هنوز عبدالرحمان از طلیطله دور نشده بود که هشام دوباره شورش کرد و
بیعت را شکست، عبدالرحمان مجبور شد سال بعد به طلیطله بیاید و شهر را محاصره کند؛
ولی چون شهر طلیطله حصاری محکم داشت، حتی منجنیقها هم نتوانستند کاری بکنند، عبدالرحمان پسر هشام را کشت و سرش را با
منجنیق به سوی شهر انداخت و بدون پیروزی به قرطبه بازگشت.
در سال ۱۴۷
علاء بن مغیث یحصبی در
باجه سر به شورش برداشت.
منصور عباسی، علاء را مأمور
فتح اندلس کرده بود. علاء با لشکری بزرگ در شهری از نواحی اندلس فرود آمد و پرچم سیاه
بنیعباس را برافراشت و به نام منصور عباسی خطبه خواند، اهالی
طلیطله زمانی که از آمدن
عباسیان آگاه شدند، بیعت خود را با عبدالرحمان شکستند و ضد او شورش کردند. علاء پیش میرفت و عبدالرحمان را در شهر
قرمونه دو ماه محاصره کرد تا اینکه همراهان علاء خسته شدند. زمانی که عبدالرحمان این موضوع را فهمید، به لشکریان خود که هفتصد نفر بودند گفت آتشی در بیرون از دروازۀ شهر جلوی چشم
عباسیان روشن کنند، سپس به آنها دستور داد، غلافهای شمشیرهای خود را در
آتش بیندازند و جوانمردانه بجنگند. یاران عبدالرحمان نیز چنین کردند و با حملۀ سختی که به دشمن وارد کردند، علاء و هفت هزار نفر از یاران او کشته شدند. عبدالرحمان سر بریدۀ علاء را با
پرچم سیاه در میان سبدی گذاشت و به
مکه فرستاد تا منصور در ایام
حج تماشا کند. هنگامی که منصور چشمش به آن افتاد، گفت: «انا لله! این بدبخت را به کشتن دادیم.
خدا را سپاس که میان ما و این
شیطان،
دریا را فاصله انداخت».
سال بعد بار دیگر در
اشبیلیه شورش بر پا شد. رهبر این شورش
ابوالصباح بن یحیی یحصبی، دوست و همپیمان عبدالرحمان بود. سبب شورش
ابوالصباح این بود که پس از نقل کلامی زشت از وی در مورد عبدالرحمان روابط دو طرف تیره شد و از سوی دیگر، عبدالرحمان او را والی اشبیلیه کرده بود؛ اما به علت ناتوانی، او را از کار برکنار کرده بود.
ابوالصباح در اشبیلیه شورش کرد. عبدالرحمان برای سرکوب کردن شورش او به نیرنگ و
فریب روی آورد، و او را به
قرطبه دعوت کرد.
ابوالصباح با چهارصد نفر از بهترین یارانش به نزد عبدالرحمان رفت. هنگامی که
ابوالصباح وارد قصر امیر شد، بین آنها گفتوگو و مناقشهای صورت گرفت. عبدالرحمان خشمگین شد و دستور داد تا مهمانش را کشتند و سرش را برای پیروانش فرستادند.
در این میان، مسیحیان در شمال
اندلس به حملاتی ضد
مسلمانان دست زدند و بخشهایی از جمله
شقوبیه،
آبله،
سموره و
قشتاله را تصرف کردند. با اینکه مسلمانان در چندین نبرد پیروزیهایی به دست آوردند؛ اما مناطق تصرفشده، نزدیک به دو قرن در سیطرۀ
مسیحیان باقی ماند.
از مهمترین شورشهای داخلی در زمان
عبدالرحمان بن معاویه، قیام بربرها در شمال شرقی اندلس به رهبری شقنا یا
شقیا بن عبدالواحد بود. وی که خود را از نوادگان
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و فرزندان
فاطمه (سلاماللهعلیها) میدانست، شنتبریه را پایگاه خویش قرار داد و بر مناطق میان نهر تاجه تا وادی یانه دست یافت. عبدالرحمان برای سرکوب کردن
قیام او اقدام کرد. شقنا هرگاه
احساس امنیت میکرد، در شهر ساکن میشد و هرگاه احساس خطر میکرد، به کوهها میگریخت.
عبدالرحمان،
حبیب بن عبدالملک، والی طلیطله، را مأمور سرکوب شورش شقنا کرد. او نیز لشکری به فرماندهی
سلیمان بن
عثمان بن
مروان بن
ابان بن
عثمان بن
عفان را به شنتبریه فرستاد. شقنا با لشکر خود به او حمله کرد و او را کشت
و کار او بیش از پیش بالا گرفت.
در سال ۱۵۲ عبدالرحمان خود به جنگ با او رفت؛ ولی کاری از پیش نبرد و برگشت.
در سال ۱۵۳ عبدالرحمان،
غلام خود، بدر را برای سرکوب کردن او فرستاد، اما شقنا فرار کرد.
در سال ۱۵۴ خود عبدالرحمان بار دیگر برای سرکوب کردن او اقدام کرد و به سختی محاصرهاش کرد، ولی باز هم نتوانست او را از پناهگاهش دور سازد.
در سال ۱۵۵ عبدالرحمان، ابوعثمان
عبیدالله بن عثمان را به جنگ با او فرستاد، شقنا توانست بربرهایی را که در لشکر او بودند، به سوی خود جلب کند و در صفوف لشکر عبیدالله
تفرقه افتاد. عبیدالله که بسیاری از یارانش کشته شده بودند، فرار کرد.
در سال ۱۵۵ نیز شقنا بر
قریۀ هواریون حمله کرد و فرمانده عبدالرحمان را فریب داد و کشت و هرچه
اسب و
سلاح و... داشت، همه را
غارت کرد.
در سال ۱۵۶ عبدالرحمان که پسرش سلیمان را در قرطبه جانشین خود کرده بود و خودش برای سرکوب کردن شقنا به سمت
قلعۀ شیطران بیرون آمده بود، به وسیلۀ نامۀ پسرش
خبر یافت که اهالی اشبیلیه به رهبری عبدالغفار و
حیاة بن ملابس شورش کردهاند. عبدالرحمان از شیطران برگشت و چون ترسیده بود، داخل قرطبه نشد و پسر عمویش
عبدالملک بن عمر را که او را
شهاب آل مروان میگفتن
به طرف اشبیلیه فرستاد. عبدالملک به آنها حمله کرد و مردم اشبیلیه شکست سختی خوردند، عبدالملک نیز مجروح شد، در این جنگ عبدالغفار و حیاة بن ملابس از
مرگ نجات یافتند.
در سال ۱۵۹ نیز عبدالرحمان لشکری را برای سرکوب کردن شورش شقنا فرستاد و او هم بدون اینکه پایداری کند، به
کوه فرار کرد. در سال ۱۶۰ عبدالرحمان،
ابوعثمان عبیدالله بن عثمان و
تمام بن علقمه را برای سرکوب کردن شقنا فرستاد و او را چند ماهی در
قلعه شیطران محاصره کردند و بدون نتیجه برگشتند، پس از بازگشتن عبیدالله و تمام بن علقمه، شقنا به
شنتبریه آمد و در روستایی در آن حوالی به نام
قریة العیون فرود آمد. در آنجا دو نفر از یارانش به او حمله کردند و او را کشتند و سر بریدۀ او را برای عبدالرحمان بردند و به این ترتیب این
شورش پس از ده سال به پایان رسید.
مقارن وقوع این حوادث در شمال، عبدالرحمان در جنوب سرگرم فرو نشاندن شورشهای داخلی بود. دعوت
عباسیان نیز به عنوان خطر دیگری
حکومت اموی اندلس را
تهدید میکرد.
در سال ۱۶۱
عبدالرحمان بن حبیب فهری معروف به صقلبی از
آفریقا وارد اندلس شد تا امویان را به
اطاعت عباسیان درآورد، او از ساحل
تدمیر عبور کرد و با
سلیمان بن یقظان که در برشلونه بود، مکاتبه کرد که با او همکاری کند؛ ولی او نپذیرفت. عبدالرحمان بن حبیب با بربرهای همراه خود به او حمله کرد؛ ولی از سلیمان شکست خورد و به
تدمیر بازگشت. آنگاه
عبدالرحمان بن معاویه با لشکر فراوانی به سوی او رفت و کشتیها را
آتش زده تا راه فرار بر صقلبی بسته شود.
صقلبی به کوهی در ناحیۀ
بلنسیه فرار کرد و عبدالرحمان هزار
دینار جایزه برای آورندۀ سر او تعیین کرد. مردی از بربر او را کشت و سرش را نزد عبدالرحمان برد و هزار دینار جایزه گرفت.
پس از آن تا سال ۱۶۴ق چندین شورش دیگر حکومت اموی را با خطر روبهرو ساخت؛ از جمله شورش
دحیۀ غسانی در
البیره،
ابراهیم بن شجره در
مورور،
قائد سلمی در
طلیطله، و سرانجام، آشوب
رماحس بن عبدالعزیز کنانی در
جزیره الخضراء که سپاهیان اموی همه را سرکوب کردند.
عبدالرحمان از سال ۱۶۸ با
محمد بن یوسف فهری که در طلیطله علم مخالفت برافراشته بود، به نبرد پرداخت، تا اینکه سرانجام محمد در سال ۱۷۰در گذشت و برادرش،
ابوالقاسم بن یوسف، به جای او بار دیگر شورش را در
طلیطله سامان داد؛ اما پیش از آنکه بتواند نیرو
بسیج کند، عبدالرحمان به سمت او لشکر کشید. ابوالقاسم چارهای جز
تسلیم نداشت. عبدالرحمان نیز خواستهاش را اجابت کرد. با این تسلیم، طومار آخرین مرحله از شورش فهریان درهم نوردیده شد. این آخرین شورشی بود که عبدالرحمان سرکوب کرد و چند ماه پس از آن درگذشت.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «شورشهای اندلس»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۲۲.