سیدمحمدباقر طباطبایی سلطانی بروجردی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آیة الله
سید محمد باقر سلطانی طباطبایی از سادات جلیل القدر طباطبایی بروجردی است که شاخهای از خاندان طباطبایی میباشد. سر سلسله سادات طباطبایی بروجرد،
فقیه والامقام،
علامه سید محمد طباطبایی است که با مهاجرت خود از
نجف اشرف به بروجرد، این سلسله را در غرب ایران بنیان نهاد. سادات طباطبایی در هر کجا که هستند، همگی از اعقاب ابراهیم بن اسماعیل الدیباج بن ابراهیم بن الغمر بن الحسن المثنی بن الامام ابی محمد الحسن بن علی بن ابی طالب علیهالسلام معروف به
ابراهیم طباطبایی و یا ابراهیم طباطبا میباشند.
اعقاب
امام حسن مجتبی علیه السلام تنها از طریق دو فرزندش باقی ماندهاند که عبارتند از: ۱.
زید بن حسن . ۲. حسن بن حسن، معروف به
حسن مثنی .
اعقاب حسن بن حسن، از پنج طریق
انشعاب یافتهاند : ۱. خاندان
عبدالله المحض . ۲. خاندان
حسن مثلث . ۳. خاندان جعفر الحسن. ۴. خاندان
داوود بن الحسن . ۵. خاندان
ابراهیم الغمر (وی به سبب سخاوت و جود فراوان به غمر شهرت یافت) و اعقاب ابراهیم غمر، تنها از طریق
اسماعیل دیباج ، به سه خاندان منشعب شدند : ۱. خاندان
آل معیه که از اولاد ابوالقاسم علی بن الحسن بن الحسن بن اسماعیل الدیباج میباشند. ۲. خاندان
آل التج که از اعقاب ابو جعفر محمد بن الحسن بن الحسن بن اسماعیل الدیباج هستند. ۳. خاندان
آل طباطبا که از اعقاب ابراهیم بن اسماعیل الدیباج میباشند.
آیة الله
سید محمد باقر سلطانی طباطبایی از سادات جلیل القدر طباطبایی بروجردی است که شاخهای از خاندان طباطبایی میباشد. سر سلسله سادات طباطبایی بروجرد،
فقیه والامقام،
علامه سید محمد طباطبایی است که با مهاجرت خود از
نجف اشرف به بروجرد، این سلسله را در غرب ایران بنیان نهاد. سادات طباطبایی در هر کجا که هستند، همگی از اعقاب ابراهیم بن اسماعیل الدیباج بن ابراهیم بن الغمر بن الحسن المثنی بن الامام ابی محمد الحسن بن علی بن ابی طالب علیهالسلام معروف به
ابراهیم طباطبایی و یا ابراهیم طباطبا میباشند.
آل طباطبا نیز، به سه دسته تقسیم میشوند: ۱.
آل القاسم الرسی بن طباطبا . ۲.
آل الحسن بن طباطبا . ۳. آل ابی عبدالله
السید احمد الرئیس بن طباطبا.
اکثر سادات طباطبایی موجود در
ایران و
عراق و به ویژه سادات طباطبایی شهرستان
بروجرد ، از تبار
آل ابو عبدالله سید احمد رئیس می باشند.
خاندان جلیل طباطبایی، یکی از اصیلترین خاندان شیعی است که همواره در اعصار مختلف، پرچمدار فقاهت و پاسدار مرزهای مکتب پویای
جعفری علیهالسّلام بوده است. برخی از ستارگان این خاندان نامدار در عرصه دانش و فضیلت عبارتند از:
۱. علامه
سید مهدی بحر العلوم طباطبایی.
۲. آیة الله
سید علی طباطبایی ، مؤلف «
ریاض المسائل ».
۳. آیة الله
سید محمد مجاهد ، فرزند
سید علی طباطبایی، مؤلف «
مفاتیح » در
اصول و «
مناهل » در
فقه .
۴. فقیه دوراندیش
سید محمد کاظم طباطبایی یزدی .
۵. مرجع عالیقدر شیعه، آیة الله
حاج آقا حسین طباطبایی قمی .
۶. مرجع عالیقدر شیعه، آیة الله
حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی .
۷. مرجع عالیقدر شیعه، آیة الله
سید محسن حکیم طباطبایی .
آیة الله
سید محمد باقر سلطانی طباطبایی با ۳۱ واسطه از فرزندان بزرگوار
امام حسن مجتبی علیه السلام به شمار میآید. وی پسر عمه و پسر دایی مرجع عالیقدر
تقلید ، آیة الله العظمی
حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی - رضوان الله علیه - میباشد.
نسب وی بدین شرح است:
سید محمد باقر بن آقا
سید علی اصغر معروف به سلطان العلماء بن
حاج سید مهدی بن میرزا ابوالحسن بن میرزا علی نقی بن
سید جواد بن
سید مرتضی (پدر
سید مهدی بحر العلوم) بن
سید محمد بن
سید عبدالکریم بن
سید مراد بن شاه اسدالله بن
سید جلال الدین امیر بن حسن بن مجدالدین بن قوام الدین بن اسماعیل بن عباد بن ابی المجد بن عباد بن علی بن حمزة بن طاهر بن علی بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم طباطبا بن اسماعیل دیباج بن ابراهیم الغمر بن الحسن المثنی بن الامام الهمام ابی محمد الحسن المجتبی بن امیرالمؤمنین
علی بن ابی طالب علیه السلام .
آیة الله سلطانی طباطبایی در سال ۱۳۳۲ ق. در شهرستان عالم پرور بروجرد و در خاندان با
تقوا و با
علم و فضیلت دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش، آقای
حاج سید علی اصغر، ملقب به سلطان العلماء بروجردی، یکی از عالمان بزرگ و نامدار سادات طباطبایی در منطقه بروجرد بوده است. این بزرگوار، پس از عمری تدریس،
تبلیغ و ترویج
احکام و معارف نورانی
اسلام ، در سال ۱۳۴۲ق. به دیار حق شتافت و در سرزمین مقدس
قم مدفون گردید و جد بزرگوارش،
حاج آقا
مهدی طباطبایی نیز از عالمان بزرگ بروجرد بود که در سال ۱۳۲۴ ق. رحلت کرد و بدن پاک وی در رواق حرم شریف
کاظمین علیهما السلام بخاک سپرده شد.
آیة الله سلطانی پس از رشد و پشت سر گذاردن دوران کودکی، تحت تربیت پدر بزرگوارش قرار گرفت و خواندن و نوشتن و قرائت
قرآن را به خوبی از پدر بزرگوارش - که اولین معلم و مربی وی به شمار میآید - آموخت و پس از آن، جهت فراگیری علوم الهی وارد
حوزه علمیه بروجرد گردید و درسهای مقدمات و سطح اولیه را در حوزه بروجرد و نزد اساتید آن سامان فرا گرفت.
تا زمان آیة الله بروجردی حوزه علمیه بروجرد، یکی از قدیمیترین حوزههای علمی در غرب ایران است و سکونت عالمان فاضل و وجود مدارس علمی پر رونق، این شهر را به یکی از شهرهای عالم خیز تبدیل کرده بود. درباره این شهر چنین نقل شده است: «روزی علما و مجتهدین شهر را تا هفتاد نفر شمردند و تازه معلوم شد که افرادی همانند
حاج سید شفیع بروجردی ، صاحب «
قواعد الاصول » که مرحوم
شیخ مرتضی انصاری در راه سفر به عراق، مدت شش ماه برای درک محضر او و نیز درس مرحوم
ملا اسدالله بروجردی ، در بروجرد توقف کردند، از قلم افتاده است» اما حوزه بروجرد در زمان ورود آیة الله بروجردی و سکونت وی در زادگاهش، به دلائل نامعلومی از رونق علمی برخوردار نبوده است و با تلاش و جدیت فراوان آن عالم بزرگوار، حوزه بروجرد رونق ویژهای به خود گرفت.
آیة الله سلطانی طباطبایی درباره اقدامات آیة الله بروجردی در ساماندهی حوزه بروجرد میگوید: «متاسفانه در زمان ورود آیة الله بروجردی، مدرسههای علمی بروجرد، معمور و دایر نبودند و تعداد اندکی از اهل علم بودند که روز میآمدند و در حجرهها را باز میکردند، مختصر تحصیلی میشد، اما آن گونه که باید و شاید، حوزه زنده نبود. پس از آمدن آیة الله العظمی، بروجردی، اهل علم جمع شدند و ایشان فرمود: بهتر است که مدرسه شبخواب داشته باشد. آن بزرگوار، آقایان را ترغیب کردند به این که مدرسه را احیا کنند، شهریه مخصوصی هم برای کسانی که شبها در مدرسه باشند و به تحصیل ادامه بدهند، مقرر کردند. در همین زمان بود که من برای تحصیل علوم دینی وارد حوزه شدم و جزء ساکنین این مدرسه قرار گرفتم. با تشویق آیة الله العظمی بروجردی مدرسه رونق گرفت تحصیلات بیشتر شد اوضاع سر و صورت علمی پیدا کرد».
از اسامی استادان آیة الله سلطانی طباطبایی در حوزه بروجرد، اطلاعی بدست نیامده ولی آنچه مسلم و قطعی است، این که وی، مقدمات و مقداری از سطح را در زادگاهش به خوبی آموخته و آن گاه برای ادامه تحصیل، راهی
حوزه علمیه قم شده است.
چند سالی قبل از ورود ایشان، حوزه علمیه قم بدست با کفایت آیة الله
حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی تاسیس شده بود و طلاب و روحانیون از اقصی نقاط کشور، برای کسب علم و دانش راهی آن جا شدند. آیة الله سلطانی از کسانی بود که در سال ۱۳۴۸ ق. و در اوج شکوفایی علمی حوزه قم، به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و در آن شهر، رحل اقامت افکند و تا سال ۱۳۵۵ ق. یعنی سال رحلت سرپرست و مؤسس حوزه علمیه قم، به مدت ۷ سال از محضر علمی و معنوی بزرگان معرفت و استوانههای علمی، دروس فقه، اصول،
حکمت ،
فلسفه و... را فرا گرفت و به دلیل هوش و
استعداد درخشانی که داشت، همراه تحصیل، به تدریس نیز مشغول بود.
مهمترین استادان این استاد فرزانه در حوزه علمیه قم عبارتند از:
۱. آیة الله
سید محمد تقی خوانساری .
۲. آیة الله
سید صدرالدین صدر .
۳. آیة الله میرزا
محمد فیض قمی .
۴. آیة الله شیخ
محمد علی حایری قمی .
۵. آیة الله
سید احمد خوانساری .
۶. آیة الله میرزا
محمد علی شاه آبادی .
آیة الله سلطانی طباطبایی در سال ۱۳۵۵ ق. جهت زیارت مرقد ملکوتی
امام هشتم علیهالسّلام و دیدار اقوام سببی عازم
مشهد مقدس گردید و در مدت یک سال اقامت، از درسهای فقه، و
کلام و
تفسیر بزرگان این حوزه، خصوصا از آیة الله
میرزا مهدی اصفهانی بهره مند گشت. وی که رحلت غمبار مؤسس حوزه علمیه قم را در مشهد شنید ماجرای آن را بدین گونه نقل میکند:
«شبی در جلسه درس مرحوم آیة الله
حاج آقا میرزا
مهدی اصفهانی که بهترین مدرس حوزه مشهد بود، شرکت کردم. به مجرد اینکه نشستم، پیشکار آقا آمد و گفت: آقا! از قم تلگراف آمد. که آیة الله حائری فوت کرده است. قرار است فردا جلسهای با حضور آقایان تشکیل شود و برای برگزاری مجالس ختم اقدامی شود، زیرا از طرف رضا خان، هر گونه مجلسی ممنوع شده بود. در همان سر درس، چراغ را خاموش کردند و مختصر روضهای خوانده شد، بعد که مقداری مجلس خلوت شد، کسی از آیة الله
حاج میرزامهدی پرسید... : آقا! مقلدین آیة الله
حاج شیخ عبدالکریم، به چه کسی رجوع کنند؟ ایشان در پاسخ فرمودند:
حاج آقا حسین بروجردی، ملای پر و پا قرصی است».
مهمترین رویدادی که در ایام تحصیلی آیة الله سلطانی در ایران (قم و مشهد) میتوان بدان
اشاره کرد، موضوع تلخ و ناگوار حکومت ضد دینی و دیکتاتوری
رضا خان است. رضاخان در دوران سلطنت خود، اقدامات ضد دینی و ضد مذهبی خود را تحت لوای برنامه استعماری «تجدد خواهی» برای حذف تدریجی اسلام و روحانیان انجام داد. کشف
حجاب ، اختلاط دختر و پسر در مدارس، لباس متحد الشکل، حذف تاریخ قمری و جایگزینی تاریخ شمسی، ممنوع ساختن مجالس روضه خوانی، بستن مساجد و منزوی کردن عالمان، از اساسیترین کارهای خائنانه رضا خان به شمار میروند. رژیم رضا خانی در اجرای نقشههای استعماری نسبت به شهرهای قم و مشهد مقدس حساسیت بیشتری نشان میداد، زیرا در صورت موفق بودن اجرای برنامههای ضد اسلامی در این دو شهر مذهبی و مقدس، پذیرش آنها در سایر نقاط آسان تر و راحت تر انجام میشد.
در این اوضاع تاریک، طلاب و روحانیان، برای در امان ماندن از هجوم ضربات سهمگین او، روزها به
اطراف و باغات پیرامون شهر میرفتند و مشغول تحصیل و تدریس میشدند و شبها به منزل باز میگشتند و بدین وسیله، توانستند میراث گرانبهای اسلام و مکتب جعفری را تا حدودی از آسیبها و صدمات رضاخان محفوظ بدارند، اما واکنشها و عکس العملهای بزرگان حوزه قم و مشهد در این موضوع متفاوت بود.
آیة الله سلطانی بعد از مدتی اقامت در مشهد مقدس تصمیم گرفت جهت تکمیل علوم و کسب معارف به نجف اشرف مهاجرت کند تا بتواند از استادان آن سامان نیز بهره مند شود. وی در سال ۱۳۵۶ق. رهسپار شهر مقدس نجف گردید و به مدت دو سال در کنار مرقد نور آفرین
امیرالمؤمنین علیه السلام کسب علم و معنویت کرد و از فضای معنوی و علمی آن حوزه بهرههای فراوانی برد. اسامی فرزانگان نامداری که وی در نجف از دانش بیکران آنان کسب فیض نمود، عبارتند از:
۱. آیة الله العظمی
سید ابوالحسن اصفهانی .
۲. آیة الله شیخ
محمد حسین غروی اصفهانی .
۳. آیة الله
آقا ضیاءالدین عراقی .
این فقیه اخلاقی، با پشتکار ویژه، به مرتبه بلند
فقاهت و
اجتهاد دست یافت و از سوی فقهای طراز اول حوزههای قم و نجف، صاحب اجازات و تائیدات اجتهادی شد و آنگاه برای
صله ارحام به زادگاهش بروجرد مراجعت کرد و در آنجا رحل اقامت افکند. ورود وی، موجب شکوفایی حوزه بروجرد شد، زیرا او سالیان متمادی با تلاش و جدیت فراوان و با برنامه ریزی مدون، توانست حوزه بروجرد را احیاء کند و با تدریس خویش، بدان رونق ویژهای بخشد. وی در دوران اقامت در بروجرد علاوه بر تدریس، خود نیز از دانش فراوان آیة الله العظمی بروجردی - که در آن ایام در بروجرد میزیست - بهره مند گردید و آنگاه به قم مراجعت کرد و تا آخر عمر شریف خود در این شهر اقامت داشت. وی در این باره میگوید:
«مدتی در زمان ایشان (آیة الله بروجردی)، بروجرد بودم سپس وارد قم شدم. چند سالی در قم ماندم که آیة الله العظمی بروجردی راهی قم شد و زمانی که قم بودم نیز بی اطلاع از اوضاع ایشان در بروجرد نبودم. در ایام اقامت من در بروجرد، ایشان در روز دو نوبت - صبح و عصر - درس داشتند که بنده در آن شرکت میکردم و عدهای نیز در آن شرکت میجستند».
آیة الله سلطانی در سال ۱۳۵۹ ق. وارد شهر قم گردید و در این شهر رحل اقامت افکند و بیش از نیم قرن در جوار حرم
حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به تدریس درسهای فقه و اصول اشتغال ورزید. وی بی تردید یکی از استادان برجسته و ممتاز در تدریس «
کفایة الاصول » در حوزه علمیه قم به شمار میرفت. در آن عصر معروف بود که در میان استادان بزرگواری که به تدریس «رسائل»
فرائد الاصول شیخ مرتضی انصاری و «
مکاسب » و «کفایة الاصول» اشتغال داشتند، سه شخصیت ممتاز در تدریس این کتابها مهارت ویژه و تسلط فوق العادهای داشتند که عبارتند از: میرزا محمد مجاهدی تبریزی، شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی و
سید محمد باقر سلطانی و اکثر شخصیتها و بزرگان ممتاز، در نزد این سه استاد بزرگوار تحصیل کردهاند. آیة الله سلطانی در حل مشکلات درسی مهارت فوق العادهای داشت. او با بیان جذاب و شیوای خویش، موفق شد شاگردان فراوانی را تربیت نماید که تعدادی از آنان از مراجع مسلم تقلید شدهاند. تدریس وی برکات علمی فراوانی داشت که مجموعه بزرگی از روحانیان و طلاب جوان، در دورههای مختلف از آن بهره مند شدند. او که مجلس درس باشکوهش، مجتهد ساز و مرجع پرور بود، بدون کوچکترین ادعایی، طی سالهای متمادی، بی وقفه به تدریس علوم اسلامی پرداخت و چهره فروزان و شخصیت متین و منش بزرگوارانهاش، تبلور و نمادی شکوهمند از فضیلتهای فراموش شده و ارزشهای از یاد رفته بود.
شماری از شاگردان بزرگوار وی، اعم از مراجع معظم تقلید، مدرسین و استادان حوزههای علمیه، امامان جمعه و جماعت و خدمت گزاران به نظام مقدس جمهوری اسلامی عبارتند از:
۱.
حاج شیخ
محمد فاضل لنکرانی . ۲.
حاج شیخ
لطف الله صافی گلپایگانی . ۳.
حاج شیخ
ناصر مکارم شیرازی . ۴.
حاج سید موسی شبیری زنجانی . ۵.
حاج شیخ
حسین نوری همدانی . ۶.
حاج سید محمد علی علوی گرگانی . ۷.
حاج شیخ
مجدالدین محلاتی شیرازی . ۸.
حاج شیخ
علی اکبر هاشمی رفسنجانی . ۹.
حاج شیخ
جعفر سبحانی . ۱۰.
حاج شیخ
صادق احسان بخش . ۱۱.
حاج سید عباس خاتم یزدی . ۱۲.
حاج شیخ
محمد محمدی گیلانی . ۱۳.
حاج شیخ
محمد یزدی . ۱۴.
حاج شیخ
ابراهیم امینی . ۱۵.
حاج سید هاشم رسولی محلاتی . ۱۶.
حاج شیخ
محمد مؤمن . ۱۷.
حاج شیخ
حسین راستی کاشانی . ۱۸.
حاج شیخ
هادی روحانی مازندرانی . ۱۹.
حاج شیخ
عباس محفوظی . ۲۰.
حاج شیخ
عباس ایزدی نجف آبادی . ۲۱.
حاج شیخ
احمد جنتی . ۲۲.
حاج شیخ
ابوالقاسم خزعلی . ۲۳.
حاج شیخ
محمد واصف لاهیجی . ۲۴.
حاج شیخ
محمد ایمانی گیلانی . ۲۵.
سید هادی خسرو شاهی . ۲۶.
حاج شیخ
هادی باریک بین . ۲۷.
حاج سید اسماعیل موسوی زنجانی . ۲۸.
حاج شیخ
محمد علی فیض لاهیجی . ۲۹.
حاج سید ابوالحسن موسوی همدانی . ۳۰.
حاج سید مهدی یثربی کاشانی . ۳۱.
حاج شیخ
علی حجتی کرمانی . ۳۲.
حاج شیخ
محمد جواد حجتی کرمانی . ۳۳.
حاج شیخ
زین العابدین قربانی . ۳۴.
سید محسن خرازی تهرانی . ۳۵.
حاج شیخ
عباسعلی عمید زنجانی . ۳۶.
حاج شیخ
احمد مجتهدی تهرانی . ۳۷.
حاج سید کاظم نور مفیدی . ۳۸.
حاج سید ابو الحسن مولانا . ۳۹.
حاج شیخ
محمد حسین آیتی بیرجندی . ۴۰.
حاج شیخ
رضا استادی . ۴۱.
حاج شیخ
یحیی انصاری شیرازی . ۴۲.
حاج شیخ
احمد صابری همدانی . ۴۳.
حاج شیخ
هادی دوست محمدی . ۴۴.
حاج شیخ
مصطفی زمانی . ۴۵.
حاج شیخ
محمد مهدی احمدی شاهرودی . ۴۶.
حاج شیخ
علی احمدی میانجی . ۴۷.
سید حسین موسوی کرمانی . ۴۸.
حاج شیخ
محمد علی امینیان گیلانی . ۴۹. دکتر
سید عبدالله ضیایی گیلانی . ۵۰. شهید دکتر
محمد مفتح . ۵۱.
شهید دکتر بهشتی . ۵۲. شهید دکتر
محمد جواد باهنر . ۵۳.
امام موسی صدر . ۵۴.
حاج سید عبدالکریم موسوی اردبیلی . ۵۵.
حاج شیخ
مرتضی بنی فضل . ۵۶.
حاج شیخ
محمد تقی مروارید خراسانی . ۵۷.
حاج سید محمد مهدی مرتضوی لنگرودی . ۵۸.
حاج سید محمد علی مرتضوی لنگرودی . ۵۹.
حاج سید مهدی روحانی . ۶۰.
حاج شیخ
محمد امامی کاشانی . ۶۱.
حاج شیخ
محمد علی حقی سرابی . ۶۲.
حاج شیخ
حسن تهرانی . ۶۳.
حاج شیخ
احمد آذری قمی . ۶۴.
حاج سید علی محمد دستغیب . ۶۵.
حاج شیخ
حسین شریعت گیلانی . ۶۶.
حاج شیخ
محمد خادمی شیرازی . ۶۷.
حاج سید ابوالفضل میر محمدی . ۶۸.
حاج سید علی اکبر قریشی . ۶۹.
حاج شیخ
علی اکبر حسنی . ۷۰.
حاج شیخ
محسن حرم پناهی . ۷۱.
حاج سید علی اکبر قره باغی . ۷۲.
حاج شیخ
قنبر مشفق . ۷۳.
حاج شیخ
احمد دانش پژوه . ۷۴.
حاج شیخ
علی اکبر مسعودی خمینی . ۷۵.
حاج سید جلال الدین آشتیانی . ۷۶.
حاج سید جعفر کریمی . ۷۷.
حاج شیخ
احمد بهشتی . ۷۸.
حاج شیخ
بیوک مروج اردبیلی . ۷۹.
حاج شیخ
محمد صادق نجمی . ۸۰.
حاج شیخ
محمد رضا توسلی محلاتی . ۸۱.
حاج شیخ
غلامرضا رضوانی . ۸۲.
حاج شیخ
حسین شب زنده دار . ۸۳.
حاج شیخ
مرتضی مقتدایی . ۸۴.
حاج شیخ
محمد علی گرامی قمی . ۸۵.
حاج سید حسن طاهری خرم آبادی . ۸۶.
حاج سید محمد حسن علوی سبزواری . ۸۷.
حاج شیخ
محمد باقر ملبوبی . ۸۸.
حاج شیخ
مجتبی حاج آخوند . ۸۹.
حاج شیخ
حسین تقوی اشتهاردی . ۹۰.
هاشم هاشم زاده هریسی . ۹۱. شهید
فضل الله محلاتی . ۹۲.
حاج شیخ
یوسف صانعی . ۹۳.
حاج شیخ
حسن صانعی . ۹۴.
حاج شیخ
محی الدین فاضل هرندی . ۹۵.
حاج شیخ
مهدی قاضی خرم آبادی . ۹۶.
حاج شیخ
محمد جعفری گیلانی . ۹۷.
حاج سید جعفر احمدی بروجردی . ۹۸.
حاج شیخ
حسن نوری همدانی . ۹۹.
حاج شیخ
مصطفی ملکی تهرانی . ۱۰۰.
حاج شیخ
علی پهلوانی تهرانی معروف به
علی سعادت پرور . ۱۰۱.
حاج سید جواد ذهنی تهرانی . ۱۰۲.
حاج شیخ
جلال طاهر شمس . ۱۰۳.
شهید مصطفی خمینی . ۱۰۴.
حاج سید احمد خمینی (داماد معظم له). ۱۰۵.
حاج شیخ
حسین مظاهری . ۱۰۶.
حاج شیخ
مرتضی فهیم کرمانی . ۱۰۷.
حاج شیخ
اباذر طبرسی مازندرانی . ۱۰۸.
حاج سید علی محقق داماد . ۱۰۹.
حاج شیخ
محمد علی رسولی اراکی . ۱۱۰.
حاج شیخ
حسین حیدری کاشانی . ۱۱۱.
حاج شیخ
علی کریمی جهرمی . ۱۱۲.
حاج آقا
شهاب الدین اشراقی (داماد امام راحل).
البته شاگردان آیة الله سلطانی در سه مقطع «کفایة»، «رسائل» و «مکاسب» بیش از افرادی است که اشاره شدزیرا آیة الله سلطانی در تدریس این سه کتاب شهرت خاصی داشته است و اکثر طلاب این مقطع تحصیلی در درس وی شرکت میکردند. صاحب «
آثار الحجة » مینویسد: «آیة الله سلطانی طباطبایی که از سال ۱۳۵۹ قمری مهاجرت به قم نموده، تاکنون به تدریس سطوح عالی اشتغال داشته که از پر جمعیتترین دروس سطوح عالی است که متجاوز از صدها نفر از طلاب و محصلین شرکت دارند.
». حافظه قوی، قدرت بیان، تسلط فوق العاده بر کتابهای فقهی و اصولی، همراه با حواشی شیرین و نیز قدرت تلخیص و جمع بندی مفید مطالب، همراه با قدرت تفهیم با زبانی روان و ساده، مهمترین ویژگیهای علمی این استاد فرزانه حوزه علمیه قم بودهاند.
همان گونه که اشاره شد، آیة الله سلطانی در تدریس درسهای سطح عالی شهرت خاصی داشت و موفق شد که بیشترین شاگردان را تربیت نماید. در این باره چند نکتهای را از شاگردان وی نقل میکنیم:
الف) «در سالهای ۳۸ تا۴۰ کفایة را نزد آن استاد بزرگ میخواندم. بیان سحار و شیوای بی نظیرش، معضلات کتاب را روشن و باز چونان آبی گوارا به حلقوم جان تلامیذش میریخت. فراموش نمیکنم که گاه تحت تاثیر بیان سحرآمیز و جذاب او، آن چنان به وجد آمده که از خود بی خود میگشتم. چند ماهی نگذشته بود که در شمار مستشکلان درسش در آمدم و در همین رابطه بود که روزی از روزهای پرشکوه (درس کفایة) پاسخ اشکالم را نداد و روز دیگر که یکی از روزهای خاطره انگیز و شکوهمند حیات تحصیلیام بود، پیش از شروع درس، اشکال دیروز مرا با تجلیل زایدالوصفی مطرح ساخت و به پاسخ آن مبادرت ورزید و این آغاز رابطه پر از خیر و برکت عاطفی میان ما بود».
ب) «بحث
بیع و خیارات از مکاسب را نزد آیة الله
سید محمد باقر سلطانی طباطبایی خواندم. از چگونگی آشنائی با ایشان و اشتیاق شرکت در محفل درس آن بزرگوار، خاطرهای دارم که نقل میکنم: میدانید که طلبه هنگام شروع به کتاب رسائل، با مطالبی روبرو میشود که در کتابهای قبلی نخوانده است و مباحث برایش تازگی دارداز این رو، باید استاد رسائل، در تفهیم مطلب، مهارت کافی داشته باشد. من پیش از این، بحث قطع از کتاب رسائل را پیش یکی از اساتید شروع کردم اما مطلب آن چنان که باید روشن نمیشد. در این فکر بودم که شاید اشکال از جانب فکر و ذهن من باشد و من توان فهمیدن رسائل را ندارم. اتفاقا روزی برای پرسیدن مطلبی از همین باب قطع، نزد آیة الله سلطانی رفتم و ایشان مطلب را به گونهای بیان داشتند که کاملا فهمیدم. متوجه شدم که اشکال در توان ذهنی من نیست بلکه نقص در بیان نارسای استاد (قبلی) است. به این صورت بود که ارادت من نسبت به آیة الله سلطانی زیاد شد و آرزو داشتم که روزی نزد ایشان درس بخوانم. بعدها که به مکاسب رسیدم، درس ایشان را انتخاب کردم و مکاسب را خدمت ایشان خواندم. خاطره آموزندهای از درس ایشان یادم هست روزی، مطلبی را بیان فرمودند و ما هم گوش کردیم و فردای آن روز آمدند و گفتند: آن مطلب دیروزی را اشتباه گفتهام. از این روی، حدود بیست دقیقه، در باره اشتباه خودشان صحبت کردند و تذکر دادند که اشتباه کردن مانعی نداردولی مهم این است که
انسان اشتباهش را جبران کند و شهامت برگشتن را داشته باشد».
ج) آیة الله
حاج شیخ محمد علی فیض گیلانی میگوید: «در زمان ما مدرسین کفایه گو کم نبودندولی درس آنان بی محتوا بودولی سه نفر از آقایان واقعا در تدریس کفایه مهارت کم نظیر داشتندآقایان مجاهدی تبریزی، فقیهی رشتی و سلطانی. درس آنان، پخته، عمیق، پرمحتوا و قابل استفاده برای عموم فضلاء بود. ما هم مقداری از کفایه را محضر آقای سلطانی خواندیم. احاطه و تسلط بسیار خوبی داشت. در همین باره، خاطرهای نقل میکنم: روزی به اتفاق دو نفر از دوستان هم بحث گیلانی (آقایان ایمانی و امینیان) در منزل خدمت ایشان رسیدیم و خواستیم که باب
انسداد علم را برای ما تدریس فرمایند. خواندن و تدریس این باب، همانند برخی از ابواب و کتب در حوزه، معمول و متداول نبود. ایشان فرمود: تدریس برایم مقدور نیست زیرا وقت ندارم اما چکیدهای از فرازهای مهم این باب را برایتان توضیح میدهم. آن وقت به مدت یک و دو ساعت آن را برای ما تشریح کرد و ما رفتیم با مباحثه کردن آن را با متن تطبیق کردیم و این نشان میدهد که ایشان حتی در آن قسمت از کتاب که خواندنش معمول نبوده، کار کرده بود و نکته دیگر آن که در تلخیص و نتیجه گیری متون کتاب، مهارت خوبی داشت زیرا ما که از قبل به ایشان نگفته بودیم که فلان باب را باید بخوانیم تا خود را آماده کندبدون مقدمه و بالبداهة این گونه آماده بودن، حاکی از حافظه قوی و استعداد درخشان و تسلط کم نظیر ایشان دارد».
آیة الله سلطانی سالها قبل از ورود آیة الله بروجردی به شهر بروجرد، با وی آشنایی و ارتباط داشته است زیرا وی با آیة الله بروجردی، پسر عمه و پسر دایی بودند و در قم هم به مدت ۱۵ سال از اصحاب و یاران نزدیک و نیز از مشاوران صدیق، امین، لایق و کاردان وی به شمار میآمد. او در باره آیة الله بروجردی چنین گفته است:
«منشا اساسی درخشش آیة الله بروجردی را باید درسی و چند سال اقامتشان در بروجرد جستجو کرد. وی مردی بود با سرمایه علمی فراوان. این که میگویم سرمایه علمی فراوان، در اجازه آیة الله العظمی
آخوند خراسانی که برای ایشان نوشته، مشخص است. هنگامی که ایشان از نجف راهی بروجرد میشوند، وی این
اجازه را مینویسند. کمتر شنیده شده است که آخوند خراسانی برای کسی چنین تعبیرها و تعریفهایی نوشته باشد. در این اجازه گواهی آخوند بر علمیت آیة الله بروجردی معلوم است. چنین فردی با قدرت خوب اجتهاد و
استنباط ، وارد شهر کوچکی مثل بروجرد میشود. در محیط آرام و ساکت بروجرد، موفق شد تمام کتابهای فقهی را با کمال دقت، مورد بررسی قرار داده، مدارک و اقوال عامه و نظریات مخالف و موافق را دیده و در این چند سال، فرصت کافی یافت که خود را از هر حیث بسازد، وی مطالعات وسیعی داشتبه همین جهت، قدرت علمی ایشان در شهرستانهای دیگر نیز معروف شده بودبه گونهای که وقتی در مشهد از آیة الله میرزا
مهدی اصفهانی پرسیدند که مقلدین (
حاج) شیخ عبدالکریم (حائری)، به چه کسی رجوع کنند؟ ایشان در پاسخ فرمودند:
حاج آقا حسین بروجردی، ملای پر و پا قرصی است و یا در نجف نیز وقتی
حاج شیخ محمد رضا دایی آیة الله شهید
سید محمد باقر صدر هنگامی که حاشیه ایشان را بر «
عروة » دیده بود، گفته بود: در باب تقلید، باید از مردی مانند آیة الله بروجردی هم تفحص کرد.
حافظه فوق العادهای داشت در بررسی رجال سند، نیازی به کتاب نداشتند، راوی اول کیست، اساتید و شاگردانش چه کسانی هستند. اساتید وی در چه طبقهای قرار دارند، همه را مورد بررسی قرار میدادند. این عمل ایشان، بسیاری از اهل علم را وادار کرد که دنبال رجال احادیث و درایه بروند، البته در رجال، معتقد به درس و بحث نبودند، لذا با اصرار از ایشان خواستند درس
رجال بگویند. ایشان هم یک جلسه گفتند و ترک کردند، می فرمود: رجال خواندنی نیست درسش عملی است یعنی انسان از همان نخست که میخواهد
تفقه کند، سند روایت مربوط را دنبال و به رجالش رسیدگی کند و فرد فرد رجال را مورد شناسایی قرار دهد. از جهت لغوی نیز مساله را روشن میکردند و مبادی کتاب لغت را مورد بررسی قرار میدادند. با این کوششها، درس
فقه ایشان، بسیار عالی میشد و باعث تحول در رشته فقاهت گردید. کتاب «
جامع احادیث الشیعة » هم، در پی همین کوششها و دقتها به وجود آمد.
از همان اول ورودشان به قم، شروع به تدریس کردنددرسی بسیار سنگین و متین اما پر تکرار، البته چون تکرار آن مفید بود، لذا چندان مورد تنفر واقع نشد، اما شیوه تدریس، ایشان فقه را به دو دسته تقسیم میکردند، یکی مسائل متفرقهای که بعدا فقها به متون اضافه کردهاند و یک دسته مسائلی که متلقات از خود معصومین علیهمالسّلام بوده است و فقها مستقیما از خود
ائمه علیهمالسّلام گرفته و در کتابهای فقهی نوشتهاند که سخت مورد توجه ایشان بود. اگر تفریعاتی را لازم میدانستند، در کتاب جداگانهای مینوشتند و مسائل فقهی - اصلی را با مسائل فقهی فرعی - مخلوط نمیکردند. در این صورت، مسائل مطرح و بسیار روشن میشد.... عنایت زیادی به کتب
اهل سنت داشتند و نیز کوشش میکردند که سند روایات را روشن سازند و جهات رجالی را متذکر شوند. روی همین جهات بود که برخی از علما از جمله
امام خمینی ، اصرار داشتند که آیة الله بروجردی در قم اقامت داشته باشند. امام خمینی روزی به من فرمودند: حیف قم که آیة الله بروجردی در آن نیستند. کاش، وضعی پیش میآمد که ایشان به قم میآمدند و لذا بیشترین کوشش را برای آمدن آیة الله بروجردی به قم، آن بزرگوار انجام دادند.».
آیة الله بروجردی به نظم، ساماندهی و برنامه ریزی در حوزه، بسیار علاقه مند بود و از بی برنامگی حوزویان بسیار رنج میبرد. وی بارها گفته است: «حوزه به روی اشخاص مختلف باز است. افراد صالح و ناصالح از هم متمایز نمیشوند. ای کاش نظمی بود و برنامهای». وی برای رسیدن بدین مقصود، گروهی از عالمان برجسته را مامور ساخت تا پس از مشورت، دیدگاههای اصلاحی خود را ارائه دهند.
آیة الله سلطانی علاوه بر قرابت نسبی با آیة الله بروجردی، در برخی از امور اجتماعی، سیاسی و حوزوی، مشاوری امین، لایق، دلسوز و کاردان برای آن مرجع والامقام
شیعه به شمار میآمد. سلامت نفس، ابتکار و نواندیشی، خلاقیت، مسئولیت پذیری و
امانت داری همراه با تقوای فوق العاده، وی را در شمار برجستهترین اصحاب و یاران نزدیک آیة الله بروجردی در آورده بود. او در بسیاری ازمسائل و معضلات اجتماعی و سیاسی نیز از مشاوران امین آن مرجع به شمار آمده و در حل آن مشکلات، به وی کمک و مدد میرسانده است کمک به طلاب مستعد و نیازمند، شناسایی عالمان متقی و برجسته و آشنا به متون و زمان، جهت اعزام به مناطق گوناگون، رسیدگی به امور امتحانات طلاب و ساماندهی حوزه،
ملی شدن صنعت نفت و کیفیت برخورد وی با آن،
فدائیان اسلام ، وحدت شیعه و سنی و... نمونهای از این مسائل است. وی درباره فدائیان اسلام میگوید:
«موضوع دیگری که به نظر من مسئله بغرنجی است و شاید برای برخی چندان روشن نباشد، موضع آیة الله بروجردی در برابر فدائیان اسلام است یعنی چگونه با بودن ایشان. یک عده از سادات که به حمایت دین قیام کرده بودند، دستگیر و کشته شدند، آیا تمکن آن را نداشت که جلوی کشته شدن آنان را بگیرد؟ آیا در این رابطه تلاش کرد و موفق نشد، یا خیر اصلا تلاش نکرد؟ اینها سئوالاتی است که بسیاری از افراد دارند. برای این که واقعیت روشن شود، توضیح میدهم حضرت امام برای کمک به آنان، مخصوصا آزادی شان خیلی میکوشید. من یک شب
ماه مبارک رمضان ، از سر شب تا صبح، با مرحوم
نواب صفوی صحبت کردم و آنچه را آیة الله بروجردی نمیپسندیدند، به ایشان تذکر دادم. از فدائیان اسلام، پیش آیة الله بروجردی شکایت زیادی میشد، البته معلوم نبود همه این نامهها واقعیت داشته باشدخصوصا راجع به کمک مالی و نیز فدائیان اسلام،
مدرسه فیضیه را محل سخنرانی و فعالیت خود قرار داده بودند. هر چه به ایشان تذکر داده میشد که مدرسه محل تحصیل است نه جای این کارها، اثر نمیکرد. از ایشان، بسیار شکایت میشد. این امور برای بدبین کردن آیة الله بروجردی نسبت به ایشان بسیار مؤثر بود. خلاصه به ایشان گفتم: بعضی از کارها، باعث انزجار از شما میشود، لذا آیة الله بروجردی از شما رنجیده اند، به صلاح شما نیست که با آیة الله بروجردی مخالفت کنید. این مثل آن میماند که در داخل کشتی، با ناخدای کشتی در بیفتید. فدائیان اسلام در برخی از کارها دخالت میکردند و بعضی از اقدامهایی را انجام میدادند که به نظر آیة الله بروجردی مصلحت نبود.
خلاصه در این رابطه با آیة الله بروجردی زیاد صحبت کردم. حال دشمنان دانا و یا دوستان نادان به ایشان باورانده بودند که دولت این آقایان را نمیکشد و یا قدرتش را ندارد و یا این که مصلحت دولت اقتضاء نمیکند، لذا آیة الله بروجردی یقین داشت که این آقایان را نمیکشند. من هم، در اثر شدت اطمینان ایشان، احتمال چندانی نمیدادم که چنین کاری بشود، البته مسائلی پیش میآمد که برای بد بین کردن آیة الله بروجردی به ایشان مؤثر بودحال واقعیت داشت یا نه، کار دسیسه دیگران بود یا نه، درست روشن نیست. در امر فداییان اسلام بسیار کوشا بودم البته مقداری هم به خاطر امام خمینی. در هر فرصتی که خدمت آیة الله بروجردی میرسیدم، راجع به این موضوع صحبت میکردم. بسیار اظهار میکردم که دولت ممکن است این آقایان را بکشد، اما آیة الله بروجردی ذرهای احتمال این را نمیدادند و اگر کمترین احتمال را میدادند، حتما اقدام میکردند. ایشان چون هرگز احتمال کشتن آنان را نمیداد، لذا میفرمود: نیازی به اقدام نیست به هر حال این اشتباه در ذهن ایشان رفته بود. خلاصه قتل آنان به وقوع پیوست و جای بسیار تاسف دارد».
آیة الله سلطانی قطعا از فقهای بصیر، خلاق و مبتکر به شمار میآید و در زمینههای فقهی، نو آوریهایی داشت. وی با شناخت عمیق احکام فقه را با نیازهای روز منطبق میساخت. درباره اهمیت این موضوع، به برخی از نوآوریهای فقهی وی که با شرایط و مقتضیات زمان و مکان متناسب است، اشاره میشود:
الف) طهارت اهل کتاب : وی معتقد به
طهارت آنان بوده، آنان را نجس نمیدانست.
ب)
ذبح شده اهل کتاب یعنی این که آنان وقتی گاو و یا گوسفندی را طبق تعالیم دین خود ذبح میکنند، آیا خوردن گوشت آنان برای مسلمانان جایز است یا نه؟ آیة الله سلطانی قائل به
حرمت آن نبوده، و ذبح شده
اهل کتاب را پاک و جایز میشمرد. اهمیت این دو موضوع زمانی برای نسل جوان روشن خواهد شد که بدانند اغلب فقهای شیعه اهل کتاب را نجس و ذبح شده آنان را حرام میدانستند، ولی آیة الله سلطانی در این موارد، از فقهای پیشتاز و آگاه به مسائل روز بود. گرچه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اکثر مجتهدین و فقها، قائل به طهارت اهل کتاب بوده، ذبح شده آنان را پاک و جایز میدانند.
دکتر صادق طباطبایی میگوید:«در آخرین سفری که پدرم به اروپا داشتند، من و ایشان و آقای آشتیانی - عضو دفتر امام - روزی در منزل یکی از دوستان میهمان شدیم. قبل از این که سر میز غذا حاضر شویم، ایشان پرسید:
حاج آقا! اینجا غذاها چه حکمی دارند؟ آقاجان گفتند: این جا که صاحب خانه
مسلمان است. بنابراین، اجازه نداریم حتی در ذهن سئوال و تشکیک کنیم. بعدا که جدا شدیم، من موضوع را باز کردم و گفتم که برخی از علما در باره اهل کتاب چنین میگویند. ایشان جواب دادند: آنهایی که تنها مقدار کمی به سیره پای بند هستند، وقتی میخوانند که
امام رضا علیه السلام یک کنیز مسیحی داشت که کارهای منزل را انجام میداد، چه میگویند؟ اگر این نجس بود، امام چطور میتوانست تحمل کند؟ غذای امام را میبرد و سفره امام را میچیدآب برای امام میآوردبعد اضافه کردند: من خودم نیز
ذبیحه اهل کتاب را پاک و جایز میدانم».
ج) حکم
رجم و سنگسار کردن زن شوهردار زناکار، او نسبت به اجرای این حکم
انتقاد داشت و معتقد بود که اثبات جرم زنا برای یک قاضی حقیقتا مشکل است زیرا شرع مقدس به گونهای راههای آن را بسته است که نمیتوان این جرم را اثبات کرد و بعد به فیلمی که توسط منافقین در مورد سنگسار کردن زنان ساخته و در اروپا نمایش داده شد بود، اشاره کرد و گفت: «این چنین کارهایی، یعنی اجرای
حکم سنگسار، موجبات وهن به اسلام را فراهم میآورد و اینها را از مصادیق خلاف شرع میدانم».
د) آیة الله سلطانی با برخی از بزرگان اسلامی، چون امام موسی صدر، شهید
سید محمدباقرصدر و شهید بهشتی، از نظر مبانی فقهی مشترکات زیادی داشت و به دو عنصر زمان و مکان اهمیت زیادی میداد و معتقد بود که باید ببینیم که اگر
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم امروز حاضر بود، چه میکرد، نه این که بگوئیم او ۱۴۰۰ سال پیش چنین کرده است و از این جهت، به فقها توصیه میکرد که به دو اصل اساسی زمان و مکان توجه داشته باشند تا با مشکلات و معضلات مواجه نشوند. او عقیده داشت که خیلی از احکام اسلامی هستند که میزان حد و حدودی که شارع مقدس برای آنها تعیین کرده است، متناسب با فرهنگ و عرفیات جامعه است و حقیقت آن است که فضای امروز جامعه، هنوز آمادگی هضم برخی از این نظرات را نیافته است.
آیة الله سلطانی از یاران و دوستان نزدیک حضرت امام بود. حضرت امام خمینی طی نامهای در مورخه ۱۶ دی ۱۳۵۶ ش برابر با ۲۶ محرم ۱۳۹۸ ق. از نجف اشرف، آیة الله سلطانی به همراه آیة الله
حاج سید مرتضی پسندیده ، آیة الله
حاج شیخ
مرتضی حایری و آیة الله
حسینعلی منتظری را به عنوان
وصی خویش در امور مربوط به وجوه شرعی در قم تعیین کرد.
امام خمینی همواره در مکاتبات و نامههای خود، جویای احوال این دوست دیرین و یار صمیمی خود میشد.
و در برخی از امور و کارهای حوزوی آیة الله سلطانی را به عنوان وکیل خویش انتخاب میکرد.
آیة الله سلطانی هم متقابلا به امام علاقه مند بود و همواره در طول دوران مبارزه، یکی از مدافعان و همراهان انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی به شمار میآمد و همواره امضای ایشان، در حمایت از مبارزات مردم مسلمان ایران، به رهبری امام راحل زینت بخش اطلاعیهها و پیامها بوده است .
وی در اولین دوره مجلس خبرگان قانون اساسی، به نمایندگی مردم استان لرستان برگزیده شد و هماره از انقلاب اسلامی و رهبری امام راحل و کیان نظام اسلامی پشتیبانی نمود.
آیة الله سلطانی در کنار اشتغالات علمی، آثار ارزشمندی را از خویش به یاد گذاشته است که عبارتند از: ۱.
رساله در استصحاب . ۲.
رساله در واجب مطلق و مشروط . ۳.
رساله در خیارات . ۴.
رساله در ادبیات فارسی . ۵. رساله در شرح منظومه فقهی مرحوم
میرزا محمد تنکابنی . ۶.
الفوائد الفاطمیه فی الاصول (که آن را به نام حضرت معصومه علیها السلام نوشته است).
آیة الله شهید
سید محمد باقر صدر در باره آیة الله سلطانی گفته است: «السلطانی رجل کبیر، رجل ممتاز علما و اخلاقا» آیة الله سلطانی مردی بزرگ و شخصیت ممتازی از لحاظ علم و اخلاق هستند.
حجة الاسلام علی حجتی کرمانی در باره این شخصیت والامقام علمی و معنوی مینویسد: «از تشریفات «آقایی» و مظاهر ریاست، نه تنها به دور که متنفر بود و در همین رابطه، طی سالهای متمادی، تنها سه و یا چهار مرتبه توانستم با اصرار و الحاح و حتی التماس آن وارسته مرد را در مناسبتهایی چون
عید نوروز و یا
عید غدیر ... وادار به جلوس نموده و اذن تشرف به حضورش را به نیابت از شاگردان و ارادتمندانش کسب کنم. هیچ گاه محبتهای پدارانه و خدمات ارزشمندش را فراموش نخواهم کرد. وی انسانی شریف، نجیب، اصیل، والاتبار و با فضیلت بود. قامتی رسا و بلند و چهرهای تابناک و فروزان داشت. آرام و خرامان و در عین حال استوار گام میزد. متواضعانه و همراه با متانت راه میرفت. عظمت و آقایی و اصالت و بزرگ منشی، در همه رفتار و کردار و اطوار و چهره جذاب و نگاههای نافذش مشاهده میشد. بحق که تجسمی بارز و درخشان از مفهوم بلندی بود که آن مهر گستر جهانیان در وصف «
عباد الرحمن » ارائه نموده است (و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا)
و در عین حال، نمادی بس با شکوه و مصداقی روشن از کلام
علی علیهالسّلام بود که «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» من به یاد ندارم که حتی برای یک بار هم بر اریکه درس
اخلاق به مفهوم کلاسیک آن تکیه زده باشد و حتی در قبال پافشاری شاگردانش به هنگام پایان سال تحصیلی، مبنی بر راهنمایی و ارشاد میگفت: من خود بیش از همه کس، نیازمند
ارشاد و موعظهام.
در
فروردین ماه سال ۱۳۵۷ شمسی در خدمت ایشان سفری به
مکه و
مدینه و
سوریه و
لبنان (برای دیدار امام موسی صدر) و
مصر رفتیم و مقید بودم مناسک
عمره مفرده و نیز زیارت قبر مطهر
رسول اکرم صلی الله علیهو آله و سلم و قبور ائمه
بقیع علیهم السلام را با همراهی و پیشوایی این شخصیت ممتاز روحانیت تشیع به انجام برسانم و چنین شد. حالات و توسلات و قطرات اشکی که به همراه سکوت پر رمز و رازش بر گونه هایش جاری میشد، بیش از صدها مقاله آگاهی بخش و خطابههای پر طمتراق، راهگشا و سازنده و حتی گشاینده برخی از معضلات فکری و مبهمات عقیدتی بوداین است نقش روشن و تعیین کننده عالم عامل.
از ویژگیهای متعالی و خصلتهای ممتاز استاد بزرگوارم، مرحوم آیة الله سلطانی این بود که دقیق و ظریف میاندیشید و آرام و لطیف سخن میگفت. بر مطالب و مفاهیم مورد بحث، تسلطی کامل و همه جانبه داشت و از هوشی سرشار و حافظهای سطح بالا برخوردار بود. آن چه فرا گرفته بود، با فهم و درکی نیرومند به یاد داشت بر واژهها و جملات زیبا و پر محتوا مسلط بود. هیچ گاه برای بیان مقصود، دنبال جمله و یا واژهای نمیگشت. پیچیدهترین و دشوارترین مفاهیم در ذهن وقاد و بیان سحر آمیزش، چونان آب روان بود. خیر خواه و درد آشنا بود و بدون هر گونه تکلفی با فرزند و شاگرد مینشست و با او سخن میگفت و یا به سخنان وی با گشاده رویی و سعه صدری ممتاز گوش فرا میداد. هماره اهل مطالعه و تحقیق بود. مقالات و پژوهشهای نویسندگان. پژوهشگران جدید را به دقت مطالعه میکرد و نسبت به مکتبها و جهان بینیهای مدرن آگاهی داشت. روح حاکم بر زمان را میشناخت و نسبت به مسائل روز آشنائی داشت و خود نه تنها در فقه و اصول که در بسیاری از زمینهها اهل نظر بود...» .
حجة الاسلام
حاج سید حسن خمینی نوه دختری آن بزرگوار مینویسد: «روزهای آغاز پائیز ۶۸ نوجوانی بودم که هنوز دوره متوسطه را تمام نکرده است و به فرموده مردی که از دنیا دوست ترش میدارم، به قم میروم. مقصد معلوم است. کسی را یارای تشکیک نیست. منزل پدر بزرگی که دوران کودکی را بیشتر از خانه مان در آنجا گذراندهام، در حوزه
اشراق مردی که اگر چه پدر بزرگ است، اما برایم پدری میکند. من طلبه کوچکی هستم که هر شب موقع شام، درب اطاقم را میکوبند و در با صدای مخصوصی باز میشود و درگاه، مردی که تکیه بر عصای خویشتن زده است و پیری، کمرش را اندکی خمیده، ایستاده است. پیر مرد، استاد حوزه است بسیاری از مراجع از او کسب فیض کردهاند.
حدود هفتاد و اندی سال دارد و منزلش محضر دانشمندان است و من این توفیق را مییابم که در انتهای شب از او
منطق کبری فرا بگیرم و این نه از جسارت من که
خضوع اوست. یک بعد از نیمه شب، پیر مرد که آثار خواب را در چشمانش نمییابی، سخن میگوید: منطق طریقه صحیح گفتن است.... دیگران تعریف میکنند که استاد در اتاقهای قدیمی منزل که با دری چهار لنگه به هم وصل شدهاند و در کناره آنها دالانی تا درب خانه پیش رفته است، مشغول تدریس است کفایه میگوید، شاید حدیث
جبر و
اختیار و یا طلب و اراده. اتاقها و دالان، مملو از کسانی است که امروز بسیاری از آنان تن به خاک سپردهاند و بسیاری مسند گزین شدهاند. میدانیم پیر مرد از امام بسیار میگویدبسیار دوستش دارد و
عارف کامل نیز پیر مرد را دوست دارد. آن روز که از عارف مهربان میپرسند: در آقای سلطانی چه دیدهاید که چنین احترامش میکنید، میشنوید که «شما ایشان را نمیشناسید، من هنوز به آقای سلطانی غبطه میخورم».
از آیة الله سلطانی فرزندان شایسته و برومندی به یادگار مانده است که عبارتند از:
۱. دکتر
سید صادق طباطبایی .
۲.
سید جواد طباطبایی . ۳. مهندس
سید مرتضی طباطبایی . ۴. دکتر
سید عبد الحسین طباطبایی . ۵.
فاطمه طباطبایی ، همسر بزرگوار و مکرم حضرت حجة الاسلام و المسلمین
حاج سید احمد خمینی (قدس سره).
این فقیه مجاهد و فروتن، پس از ۸۶ سال زندگی پر خیر و برکت در راه خدمت به اسلام و حوزههای علمیه، سرانجام در روز شنبه ۳۱
خرداد ۱۳۷۶ ش. مطابق با ۱۵ صفر ۱۴۱۸ ق. در منزل یگانه دخترش در
جماران بدرود حیات گفت. با اعلام خبر وفات او، پیامهای متعددی در بزرگداشت مقام علمی و عملی اش از سوی مقام معظم رهبری، مراجع معظم تقلید و شخصیتهای کشوری و لشکری صادر شد و در استان
لرستان سه روز عزای عمومی اعلام گردید. پیکر پاکش، پس از تشییع باشکوه در قم و نماز بر آن توسط آیة الله فاضل لنکرانی، به
تهران منتقل و در جوار مرقد حضرت امام خمینی به خاک سپرده شد و جهانی از علم و عمل را با خود، قرین خاک ساخت.
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله «سید محمد باقر سلطانی».