• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

زهیر بن قین بجلی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




زُهَیْر بن قَیْن بَجَلیّ یکی از بزرگان قبیله بَجیله بود که در کوفه می‌زیست. و از فرماندهان سپاه امام حسین (علیه‌السلام) در کربلا بود که به شهادت رسید.



زهیر بن قین، از بزرگان قبیله بَجیله بود که در کوفه می‌زیست. زهیر نخست طرفدار «عثمان» بود، تا این‌که در سال شصتم هجری، هنگام بازگشت از سفر مکه، در یکی از منازل بین راه، (بنابر نقل دینورى، این ملاقات در منزل‌گاه «زَرُود» انجام گرفته است.) هم‌زمان با کاروان امام حسین (علیه‌السلام) در یک‌جا فرود آمد. امام (علیه‌السلام) شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد. زهیر نخست از این دیدار اکراه داشت. اما به توصیه همسرش- دیلم یا دَلْهم دختر عَمرو- . به محضر امام حسین (علیه‌السلام) شرفیاب شد. این دیدار بسیار مبارک بود و مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پس از این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و فرمان داد تا خیمه و بار و بُنه او را به کنار خیمه امام (علیه‌السلام) منتقل کنند. با همسرش نیز وداع کرد و گفت: «من عازم شهادت همراه امام حسین (علیه‌السلام) هستم. تو با برادر خود نزد خانواده‌ات برگرد، زیرا نمی‌خواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد.»
آن‌گاه خطاب به همراهانش گفت: «هر که دوستدار شهادت است، همراه من بیاید، وگرنه برود و این آخرین دیدار من با شماست. اما خاطره‌ای برای شما بیان کنم: زمانی که به جنگ بَلَنْجَر رفته بودیم، به پیروزی و غنایم فراوانی دست یافتیم و بسیار خوشحال شدیم. سلمان فارسی (در برخى منابع به جاى سلمان فارسى، سلمان باهلى گفته شده است.) که همراه ما بود گفت: «آن‌گاه که سیّد جوانان آل محمّد را درک کردید، از پیکار و کشته شدن در کنار او بیش از دستیابی به این غنایم شادمان باشید». برخی منابع آورده‌ اند سلمان بن مضارب، پسر عموی زهیر، با وی همراهی کرد و به سپاه امام حسین (علیه‌السلام) پیوست.


بنابر نقل تاریخ طبری، امام حسین (علیه‌السلام) پس از برخورد با سپاهیان حرّ، در منزلگاه ذِی ‌حُسُم خطابه‌ای ایراد فرمودند و طیّ آن کژی‌های حاکم بر جامعه را برشمردند و یارانش را به جهاد برای احیای ارزش‌های اسلامی و شهادت در راه خدا تشویق فرمودند. زهیر نخستین کس بود که پس از سخنرانی امام (علیه‌السلام) آمادگی خود را برای اجرای فرامین آن حضرت اعلام داشت؛ و گفت: «ای فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم)، ما سخنان شما را شنیدیم. به خدا سوگند اگر زندگانی دنیا دایمی بود و ما در آن جاودانه بودیم و جدایی از آن فقط به سبب یاری و مواسات با شما بود ما قیام همراه شما را بر ماندن در دنیا ترجیح می‌دادیم!»؛ و امام (علیه‌السلام) درباره‌اش دعای خیر فرمود.


کاروان امام حسین (علیه‌السلام)، روز پنج ‌شنبه، دوم محرّم سال شصت و یکم هجری، با مراقبت لشکریان حُرّ وارد سرزمین نینوا شدند، که ناگاه نامه‌ای از ابن‌ زیاد رسید. در آن نامه به حُرّ فرمان داده شده بود که بر امام حسین (علیه‌السلام) سخت بگیرد و او را در سرزمینی بدون آب و آبادانی فرود آورد. حُرّ مضمون نامه را به اطلاع امام (علیه‌السلام) و یارانش رساند و از آنان خواست که در همان مکان فرود آیند. یاران امام (علیه‌السلام) از حُرّ خواستند که در یکی از آبادی‌های نزدیک آنجا فرود آیند، امّا حُرّ گفت: نمی‌تواند چنین اجازه‌ای بدهد، زیرا جاسوس ابن‌ زیاد مراقب اوست. در این هنگام زهیر بن قین به امام (علیه‌السلام) پیشنهاد کرد که با سپاهیان حُرّ بجنگد، چه نبرد با اینان از نبرد با کسانی که به کمک اینها خواهند آمد، آسان‌تر است. ولی امام (علیه‌السلام) فرمودند: «من آغازگر جنگ نخواهم بود.» زهیر عرض کرد:پس در این آبادی مجاور که بر کرانه فرات و دارای استحکامات دفاعی است، فرود آییم.
امام (علیه‌السلام) از نام آن پرسید. زهیر گفت: «عَقْر». امام (علیه‌السلام) فرمود: خدایا به تو پناه می‌برم از «عَقْر». آن‌گاه در همان مکان (نینوا) فرود آمدند.


عصر تاسوعا، هنگامی که لشکریان عمرسعد به سوی خیمه‌های امام حسین (علیه‌السلام) هجوم آوردند و قصد آغاز جنگ داشتند، امام (علیه‌السلام) از برادر بزرگوارشان حضرت عباس (علیه‌السلام) خواست که نزد آنان رفته و ببیند هدفشان چیست و چه می‌خواهند. حضرت عباس (علیه‌السلام) با حدود بیست نفر از یاران امام (علیه‌السلام)، از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر، نزد سپاهیان دشمن آمده پرسید که چه قصدی دارند؟ گفتند: به ما فرمان داده شده است در صورتی که تسلیم حکم ابن‌ زیاد نشوید، با شما پیکار کنیم.
حضرت عباس (علیه‌السلام) فرمودند: عجله نکنید، تا مقصودتان را به اطلاع اباعبدالله (علیه‌السلام) برسانم. آنان پذیرفته و منتظر جواب ماندند. در این فرصت حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین به نصیحت سپاهیان عمرسعد پرداختند. نخست حبیب سخن گفت و آنان را از کشتن عترت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) و شیعیان آنها نهی کرد و از یاران و همراهان امام (علیه‌السلام) به نیکی یاد نمود و برخی از صفات والای آنان را برشمرد.
در این هنگام یکی از افراد دشمن، به نام «عزرة بن قیس» خطاب به حبیب گفت: تا می‌توانی خودستایی کن!
زهیر بن قین در پاسخش گفت: ای عزره، او ستوده و هدایت‌ یافته خدای متعال است. از خدا پروا کن، من خیرخواه توام. تو را به خدا سوگند، مبادا گمراهان را در کشتن پاکان یاری دهی.
عزره گفت: ای زهیر، تو شیعه این خاندان نبودی و طرفدار عثمان بودی!
زهیر پاسخ داد: آیا از بودنم در اینجا پی نمی‌بری که از آنان هستم؟ به خدا سوگند، من هیچ‌گاه نامه‌ای به او -امام حسین (علیه‌السلام)- ننوشتم، پیکی به سوی او نفرستادم و به او وعده یاری ندادم. بلکه در راه به او برخوردم. چون او را دیدم به یاد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) افتادم و مَنزلتِ او را نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) به خاطر آوردم. همچنین دانستم، چه حوادثی از سوی دشمن و حزب شما برای او پیش می‌آید. این بود که تصمیم به یاری و طرفداری از وی گرفتم و این ‌که جانم را فدایش نمایم. باشد که آنچه شما از حق خدا و رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرو گذاشتید، پاس دارم.


شب عاشورا، وقتی امام حسین (علیه‌السلام) به همراهانش اجازه بازگشت به شهر و دیارشان را داد، هر کدام از آنان به نوعی وفاداری و پایداری خود را اعلام داشتند؛ و زهیر بن قین گفت: به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، سپس زنده شوم و دوباره کشته شوم، تا هزار مرتبه این‌گونه کشته شوم و خداوند بدین وسیله جان شما و این جوانان خاندان شما را سلامت دارد.


امام حسین (علیه‌السلام)، پس از اقامه نماز صبح عاشورا، یاران خویش را سازماندهی کرده و زهیر بن قین را به فرماندهی جناح راست سپاه برگزید؛ که نشان لیاقت و شایستگی‌های اخلاقی و نظامی «زهیر» است.


روز عاشورا وقتی دو سپاه رو در روی هم قرار گرفتند، نخست امام حسین (علیه‌السلام) به نصیحت سپاهیان دشمن پرداخت. آن‌گاه زهیر آنان را مخاطب قرار داده، گفت: «ای مردم کوفه، شما را از عذاب الهی بیم می‌دهم. بر مسلمان واجب است که خیرخواه برادر مسلمانش باشد. ما تا این هنگام برادریم، دارای یک آیین و مذهبیم و شما سزاوار نصیحت هستید. البته تا زمانی که جنگ بین ما روی نداده است. اما با وقوع جنگ، پیوند برادری و دینی میان ما گسسته خواهد شد و دو امّت جداگانه خواهیم بود. پروردگار متعال ما و شما را به وسیله فرزندان پیامبرش، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) می ‌آزماید تا ببیند با آنها چگونه رفتار می ‌کنیم. اینک شما را به یاری آنها و رها کردن عبیدالله زیادِ بیدادگر دعوت می‌کنیم. زیرا شما در تمام دوران حکومت این دو نفر- عبیدالله و پدرش- جز بدی از آنان چیزی ندیده‌اید: چشم‌هاتان را میل می‌ کشیدند، دست و پایتان را می ‌بریدند و به سختی شکنجه‌تان می‌دادند. بر ساقه‌های درخت خرما به دارتان می‌کشیدند. خوبان شما و قاریان قرآن را می‌کشتند؛ همچون حجر بن عدی و یارانش و هانی بن عروه و مانند او.»
سپاهیان عمرسعد، زهیر را دشنام داده ضمن ستایش از عبیدالله زیاد، گفتند: «از اینجا نمی‌رویم تا این‌که رفیقت و همراهانش را بکشیم. یا این‌که تسلیم شوند و آنان را نزد ابن ‌زیاد بفرستیم.»
زهیر گفت: «ای بندگان خدا، فرزندان فاطمه (علیها‌السلام) به دوستی و یاری، از فرزند سمیه سزاوارترند. اگر به آنان کمک نمی‌کنید، شما را به خدا مبادا آنان را بکشید. او (امام حسین (علیه‌السلام)) را با پسر عمویش یزید واگذارید. به جانم سوگند، بدون کشتن -امام- حسین (علیه‌السلام) نیز، یزید از فرمانبرداری شما خشنود خواهد بود.»
در این هنگام، شمر تیری به سوی او افکند و گفت: «ساکت شو، خدا صدایت را خاموش کند. با پُرحرفی‌ات ما را خسته کردی.»
زهیر گفت: «ای پسر کسی که ایستاده ادرار می‌کرد! با تو حرف نمی‌زنم. تو حیوانی بیش نیستی. به خدا سوگند، گمان نمی‌کنم دو آیه از قرآن را درست بدانی! تو را بشارت می‌دهم به خواری و رسوایی در روز قیامت و عذاب دردناک.»
شمر گفت: «تا ساعتی دیگر، خداوند تو و رفیقت را خواهد کُشت.»
زهیر پاسخ داد: «آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟! به خدا سوگند، مردن در کنار او از زندگی جاودانه با شما نزد من محبوب‌تر است!» آن‌گاه رو به مردم کرد و با صدای بلند گفت: «بندگان خدا، این احمق خشن و امثال او، شما را درباره دینتان فریب ندهند. به خدا سوگند، شفاعت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) به کسانی که فرزندان و اهل بیت او و یاوران و مدافعان آنها را کشته‌اند، نمی‌رسد!»
در این هنگام، کسی زهیر را صدا زد و گفت: اباعبدالله (علیه‌السلام) می‌فرماید: برگرد. به جانم سوگند، چنان‌که مؤمن آل فرعون، مردمش را نصیحت کرد، تو نیز اینها را نصیحت کردی، اگر نصیحت فایده‌ای داشته باشد.


زهیر، نزد دشمنان نیز به عنوان شخصیتی شجاع و ممتاز، نامبردار بود. چنان که وقتی در روز عاشورا، عبدالله بن عمیر کلبی به مصاف «سالم» و «یسار» دو غلام عبیدالله و پدرش زیاد، رفت، آن دو به وی گفتند: «ما تو را نمی‌شناسیم. بگذار زهیر بن قین یا حبیب بن مظاهر و یا ... به جنگ ما بیاید.»


از صحنه‌های یادکردنی پیکار زهیر در روز عاشورا، یکی آن‌جاست که وقتی شمر و شماری دیگر از دشمنان به خیمه‌های امام حسین (علیه‌السلام) هجوم آورده قصد آتش زدن خیمه‌ها را داشتند، وی به کمک ده نفر دیگر از اصحاب امام (علیه‌السلام) به مقابله آنها شتافته پس از کشتن یکی از مهاجمان، آنان را از خیمه‌ها دور کردند.


زُهَیر و حُرّ، ساعتی از روز عاشورا، به کمک هم جنگ نمایانی کردند، و هرگاه یکی از آن دو، بر دشمن می‌تاخت، اگر به محاصره می‌افتاد، دیگری او را نجات می‌داد. تا این ‌که حر به شهادت رسید.


ظهر عاشورا، زهیر و سعید بن عبدالله حنفی جان خویش را سپر کردند، تا امام حسین (علیه‌السلام) همراه جمعی از یارانش، نماز خوف به جای آوردند. پس از اقامه نماز، حمله دشمن شدّت یافت. زهیر و اندک یاران باقی مانده امام (علیه‌السلام) با تمام توان به دفاع از آن حضرت و اهل بیتش پرداختند.


زهیر هنگام نبرد این‌گونه رجز می‌خواند:
انَا زُهَیْرٌ وَانَا ابْنُ الْقَیْنِ • اذُودُکُمْ بِالسّیْفِ عَنْ حُسَیْنِ .
من زهیرم، فرزند قین؛ شما را با شمشیر از حسین (علیه‌السلام) دور می‌کنم.
برخى منابع، دو بیت دیگر نیز در ادامه رجز زهیر نقل كرده‌اند:
« انَّ حُسَيناً احَدُ السِّبْطَينِ • مِنْ عِتْرَةِ البَرِّ التَقِىّ الزِّيْنِ
ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ غَيْر المَيْنِ • اضْرِبُكُمْ وَلا ارى‌ مِنْ شَيْنِ»
گاهی نیز به عنوان مژده و بشارت، خطاب به امام (علیه‌السلام) این‌گونه می‌سرود:
الْیَوْمَ نَلْقَی جَدَّکَ النَّبیَّا • وَحَسَناً وَالْمُرتَضَی عَلِیَّا
وَذَا الْجَنَاحَیْنِ الْفَتَی الْکَمِیَّا • واسد الله الشهید الحیّا
«امروز جدّ تو را دیدار می‌کنیم، و نیز حسن (علیه‌السلام) و علی مرتضی (علیه‌السلام) و ذوالجناحین، آن جوانمرد شجاع -جعفر طیار- را.»
برخى منابع، مانند این اشعار را به «حجاج بن مسروق» نیز نسبت داده‌اند.


زهیر پس از نبردهای دلیرانه و کم‌ نظیر و کشتن حدود ۱۲۰ نفر از دشمن، سرانجام به وسیله «کثیر بن عبدالله شعبی» و «مهاجر بن اوس» به شهادت رسید. .


خوارزمی می‌نویسد: هنگامی که زهیر بر زمین افتاد، امام حسین (علیه‌السّلام) به وی گفت: «خداوند تو را از رحمت خود دور نگرداند و قاتل تو را لعنت کند، به مانند کسانی که ملعون گشتند و به صورت بوزینه و خوک مسخ شدند.» (لایبعدنک الله یا زهیر و لعن الله قاتلک لعن الذین مسخهم قردة و خنازیر)


پس از شهادت زهیر، همسرش به غلام او گفت: برو مولایت را کفن کن. غلام گوید: وقتی آمدم، حسین (علیه‌السلام) را بی‌کفن مشاهده کردم. با خود گفتم: مولایم را کفن کنم و حسین را واگذارم؟ آن‌گاه حسین (علیه‌السلام) را کفن پوشانده برگشتم. وقتی قصه را برای همسر زهیر بازگفتم، مرا آفرین گفته کفنی دیگر داد و گفت: برو مولایت را کفن کن، و من چنین کردم.


در زیارت منسوب به ناحیه مقدسه، از وفاداری و ایثار زهیر این‌گونه تجلیل شده است: السَّلامُ عَلی زُهَیْرِ بْنِ الْقَیْنِ الْبَجَلِیِّ، الْقائِلِ لِلْحُسَیْنِ وَقَدْ اذِنَ لَهُ فِی الانْصِرافِ: لا وَاللَّهِ لا یَکُونُ ذلِکَ ابَداً، اتْرُکُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اسیراً فِی یَدِ الَاعْداءِ وَانْجُو! لا ارانِیَ اللَّهُ ذلِکَ الْیَوْمَ.
سلام بر زهیر بن قین بَجَلیّ، کسی که وقتی امام حسین (علیه‌السلام) به او اجازه بازگشت داد، به حضرت عرض کرد: به خدا سوگند، نه، هرگز چنین نخواهد شد. آیا فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) را اسیر در دست دشمنان رها کرده، خود را نجات دهم؟ خدا آن روز را به من ننماید.


۱. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۷.    
۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۰.    
۳. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۵.    
۴. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۵۶.    
۵. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۹.    
۶. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۲۸، ص۳۱۹.    
۷. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص ۲۴۶.    
۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری ج۴، ص۲۹۸.    
۹. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۷.    
۱۰. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۷- ۱۶۸.    
۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۹۸.    
۱۲. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۲۸، ص۳۲۰.    
۱۳. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال ص۲۴۶-۲۴۷.    
۱۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۹۹.    .
۱۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۹۹.    
۱۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۷۳.    
۱۷. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۲.    
۱۸. خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۳۲۳.    
۱۹. بکری، ابوعبید، معجم ما استعجم، ج۱، ص۲۷۶.    
۲۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۰۵.    
۲۱. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۱.    
۲۲. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۳۸.    
۲۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۰۹.    
۲۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۳-۸۴.    
۲۵. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۵۱-۲۵۲.    
۲۶. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۱-۵۲.    
۲۷. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۶.    
۲۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۱۵-۳۱۶.    
۲۹. ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۹۸.    
۳۰. بلاذری، انساب الاشراف ج۳، ص۱۸۴.    
۳۱. خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۳۵۳-۳۵۴.    
۳۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۱۸.    
۳۳. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۲.    
۳۴. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۵۳.    
۳۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۰.    
۳۶. بلاذری، انساب الاشراف ج۳، ص۱۸۷.    
۳۷. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۵.    
۳۸. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۵۶.    
۳۹. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۹.    
۴۰. خوارزمی، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ج۲، ص۶-۷.    
۴۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۳-۳۲۴.    
۴۲. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۳-۶۴.    
۴۳. یعقوبی، احمد، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۴-۲۴۵.    
۴۴. بلاذری، انساب الاشراف ج۳، ص۱۸۸-۱۸۹.    
۴۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۷.    
۴۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۱.    
۴۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۴.    
۴۸. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۹-۷۰.    
۴۹. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۴.    
۵۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۵.    
۵۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۶.    
۵۲. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۱.    
۵۳. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۵.    
۵۴. خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۲۰.    
۵۵. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۵.    
۵۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۶.    
۵۷. بلاذری، انساب الاشراف ج۳، ص۱۹۵-۱۹۶.    
۵۸. ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۹.    
۵۹. خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۲۳-۲۴.    
۶۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۵.    
۶۱. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۶.    
۶۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۶.    
۶۳. خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۲۴.    
۶۴. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی ‌طالب، ج۳، ص۲۲۵.    
۶۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۶.    
۶۶. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۶.    
۶۷. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۱.    
۶۸. خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۲۳.    
۶۹. ابن سعد، ترجمة الامام الحسین و مقتله (علیه‌السلام)، ص۸۱.    
۷۰. سید بن طاووس، الاقبال، ج۳، ص۷۷-۷۸.    



جمعی از نویسندگان ، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا،ص۱۶۸-۱۷۵.
پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۷۸۵-۷۸۶.












جعبه ابزار