رﻣﺎﻧﺘﯿﺴﻢ یکی از مکتب های ادبی است ودر میان مکتبهای «ادبی و فکری» اروپایی ازاهمیت ویژهای برخوردار است اما آن ﺗﻨﻬﺎ ﻣﮑﺘﺒﯽ ادﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ؛ ﺑﻠﮑﻪ در جنبه های اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ـ ﺳﯿﺎﺳﯽ ـ اﻗﺘﺼﺎدی تاثیر گذار بوده است.
واژه رمانتیسم در لغت به معنای تصور یا خیالاحساسی، گرایش به سوی عشق یا دیدگاههای احساسی و عاطفی و سبک متمایز یا عاطفی مکتبرمانتیک در هنر، ادبیات و موسیقی آمده است.
جنبش رمانتیسم جنبشی اساساً اروپایی است که هر چند در سالهای پایانی قرن هیجدهم شکل گرفته است و قبل از نیمه اول قرن نوزدهم دچار افول شده است، اما تأثیر پایداری بر فرهنگ دورههای بعد نهاده است. محققان اروپایی همواره به بررسی ابعاد گوناگون این جنبش اهتمامی خاص داشتهاند و مرتباً آثار گوناگونی به زبانهای اروپایی در باب این مباحث منتشر میشود.
[۱]جعفری، مسعود، مفهوم رمانتیسیسم، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، اسفند۱۳۷۷،شماره۱۷، ص۳۲.
تأثیر رمانتیسم بر دینپژوهی نیز غیرقابل انکار است. این مقاله به بررسی این تأثیرات میپردازد.
یکی از آسیبهای جدی که از طریق رمانتیسم و آموزههای آن بر پیکرهمسیحیت وارد آمد، این بود که دین را محدود به مظاهر هنری مثل مجسمهسازی و نقاشی و... نمود؛ به گونهای که هر قدر نمادهایمذهبی مانند نقاشیهای کلیساها و مجسمههایمسیح و مریم(علیهماالسلام) مبتذلتر میبود هنریتر و در نتیجه دینیتر تلقی میشد. که این خود افولی عمیق در مسیحیت به شمار میرود که آثار آن را هنوز در کلیساها و نمادهای مذهبی مسیحیت به وفور میبینیم.
به هر حال، ولادت این مکتب، موجب تحول در مطالعاتدینی گردید و حاصل این تحول و دگرگونی، پیدایش مباحث نو و مختلفی در دینپژوهی شد.
[۳]عباسی، ولیالله، درآمدی بر دینشناسی و شاخههای آن، معرفت، اسفند۱۳۸۱، شماره۶۳، ص۲۱.
به طور قطع میتوان یکی از عوامل زمینهساز تجربهگراییدینی را ظهور مکتب رمانتیسم دانست. زمانی که تبعقلگراییافراطی که از سوی بسیاری از اندیشمندان آن عصر بدان دامن زده میشد، شدت یافت و گزارههای اساسی مسیحیت همچون اثباتوجودخدا، تثلیت و... غیربرهانی و غیرعقلانی شمرده شد و همچنین تعارضعلم با تعداد پرشماری از آموزههایکلیسا به وجود آمد، عملاً آموزههای مسیحیت در حال به چالش کشیده شدن بود
[۶]قائمینیا، علیرضا، تجربه دینی، مدرنیته و پستمدرنیسم، هفتآسمان، پاییز و زمستان۱۳۷۸، شماره۳و۴، ص۱۲۷.
شلایر ماخر بر احساسات و عواطف دینی پای میفشرد و از آموزهها و استدلالهای دینی که صرفاً به شیوه عقلانی عرضه میشوند، نفرت داشت. او معتقد بود که احساس وابستگی مطلق، اصل و اساس دین است و این آموزهها و ادله، حیات و اعتبارتجربه را به خطر میاندازند.
وی در کتاب اول خود به نام درباره دین دو ادعا دارد:
۱. اساس دین، احساساتحاد با بینهایت کل است
۲. منشأ این احساس خداست. شلایرماخر در کتاب دومش، یعنی ایمانمسیحی، اساس تجربه دینی را احساس وابستگی مطلق به قدرتی فراتر از جهان میداند. از این احساس، محدودیت خود، وابستگی و وجود قدرتی فراتر از جهان نتیجه میشود.
[۷]صادقی، هادی، دین و تجربه،نقدونظر، تابستان و پاییز۱۳۷۹، شماره۲۳و۲۴، ص۲۲۶.
یکی از کسانی که سنّتفکریشلایر ماخر را ادامه داد، شرق شناسآلمانی، ردولف اتو بود. اتو بیشتر بر جنبه عرفانیدین تأکید میورزید و در کتاب مشهورمفهومامر قدسی میخواست آشکار سازد که گوهر مسیحّیت، زیر مباحث عقلانی انباشته شده، و در هالهای از ابهامات فرو رفته است. بحثهای کلامی و اخلاقی و جنبه عقلانّیتمسیحّیت سبب شده که گوهر اصلی آن به فراموشی سپرده شود. گوهر دین را باید در جنبه غیر عقلانی آن جُست که از مقوله احساسات و عواطف است.
[۸]قائمینیا، علیرضا، تجربه دینی در جهان جدید، قبسات، زمستان۱۳۸۱، شماره۲۶، ص۲۵.
[۱۰]صادقی، هادی، دین و تجربه، مدرنیته و پستمدرنیسم، هفتآسمان، پاییز و زمستان۱۳۷۸، ص۲۳۳.
شلایرماخر معتقد است که نباید تجربه دینی را بر اساس مفاهیم موجود در زبان تبیین کرد. بلکه باید زبان و مفاهیم آن را با ارجاع به تجربه توضیح داد. ابتدا تجربه دینی واقع می شود. این تجربه که از نوع عواطف و احساسات است، خود را در نشانهها و رمزهای مقدس و شعایر و اعمال دینی ظاهر میسازد. در این مرحله جای تأمل و اندیشهورزی نیست. نوعی واکنش طبیعی نسبت به احساس است. با رشد افراد و فرهنگها، مردم بتدریج به تأمل در حالات نفسی و ذهنی خویش میپردازند. این تأملات کمکم به بار مینشیند و محصول آن در زبان و آموزههای دینی ظاهر میشود. اینجا است که شلایرماخر برای تفسیرمتون دینی به هرمنوتیکرمانتیک متمسک میشود. وی در روش هرمنوتیکی خود زباندین را عاطفی و ابرازی میداند و آن را در برابر پرسشهای انتقادی و جستجوی عقلانی، ایمن از هرگونه نقد و آسیب و بینیاز از هر توجیهی میداند.
[۱۱]صادقی، هادی، دین و تجربه، نقد و نظر، تابستان و پاییز۱۳۷۹، شماره۲۳و۲۴،، صص۲۲۶-۲۳۳.
شلایر ماخر تحت تأثیر تفکررمانتیک و بر خلاف عقلگرایان، معتقد شد که عدم اطمینان از فهم یکدیگر غیرقابل اجتناب است و بدفهمی و سوء فهم را به عنوان یک مسأله عمومی مورد توجه قرار داد؛ چراکه توصیفتجاربدینی که از سنخ عواطف و احساسات هستند امری بسیار مشکل و یا محال است. به همین دلیل، اصل را بر سوء فهم قرار داد.
به عبارت دیگر در هرمنوتیکرمانتیک، برخلاف هرمنوتیککلاسیک، فهممتن امری سهل و طبیعی محسوب نمیشود، بلکه بدفهمی و سوءفهم امری عادی و طبیعی به حساب میآید. گرچه این مکتب نیز، چون مکتب هرمنوتیک کلاسیک، دستیابی به حقیقت و فهم عینی، یعنی ادراک مطابق با واقع را ممکن میداند، اما نقصان و سوءفهم را نیز از نظر دور نمیدارد.
[۱۲]عباسی، ولیالله، نقدی بر قرائتپذیری دین، کتاب زنان، پاییز۱۳۸۳، شماره ۲۵، ص۳۲۵.
شلایر ماخر هیچ گاه این عدم اطمینان را فرع بر تاریخی بودن فهم و مشروط بودن آن به عصر خویش نمیگردانید. مشکل تاریخی گروی به ندرت او را به خود مشغول میکرد. او بیشتر در جستجوی یافتن راهی بود که فرد را از خطر ابتلا به سوء فهم برهاند.
[۱۳]واعظی، احمد، هرمنوتیک به مثابه بنیانی برای علوم و فرهنگ انسانی، معرفت، بهار۱۳۷، شماره۲۸، ص۷۸.
به همین منظور روش هرمنوتیکی رمانتیک را پایهگذاری نمود. بنابراین ظهور و پیدایش احساسگروی رمانتیک، یکی از زمینههای مناسب برای پیدایش شیوه تفسیراحساساتی در کتاب مقدس بود.
[۱۴]فعالی، محمدتقی،تفسیر متون مقدس در دو نگاه، قبسات، پاییز۱۳۷۹، شماره۱۷، ص۸۰.
چراکه تجارب دینی به تعداد افراد بشر متعدد و مختلف است و هر کدام برای شخص تجربهگر دارای اعتبار. از نظر وی دین طبیعی یا عقلی محصول تأملاتی فلسفی است که حیات و پویایی ادیان معتبر را ندارد.
از نظر او «دین» امری «عمومی» نیست، بلکه واقعیتی فردی، زنده و عینی است. او یهودیت، مسیحیت و اسلام را ادیان فردی، زنده و عینی میداند. به اعتقاد او «دین» باید خود را در ادیان مختلف به فردیت برساند.
[۱۶]قنبری، حسن، مسیحیت و مدرنیته به روایت هانسکونگ، هفت آسمان، زمستان۱۳۸۲، شماره۲۰، ص۹۸.
وی بر آن است که عصاره تمام ادیان «تجارب دینی» است که برای دینداران در لحظههایی خاص و حساس، رخ میدهد. بر این اساس، حلقه وصلواحدی میان ادیان، یافت میشود و همین ملاک، حقیقت واحدی است که در تمام ادیان وجود دارد. از این رو، باید کثرت حقیقت در تمام ادیان را به رسمیت شناخت.
[۱۷]فعالی، محمدتقی، تجربهگرایی دینی و قرائتپذیری، کتاب نقد، کتاب نقد، تابستان۱۳۸۱، شماره۲۳، ص۴۸.
ملاحظه میکنیم که این تبیین شلایرماخر از دین و تجربه دینی، چیزی نیست جز قول به پلورالیسم و تکثرگرایی دینی؛ آنهم تکثری به تعداد تمام افراد تجربهگر. بنابراین میتوان یکی از زمینههای ایجاد بحث پلورالیسم را ظهور مکتب رمانتیسم دانست.
تفکر رمانتیک هم بطور مستقیم و هم به طور غیر مستقیم و به واسطه رمانتیسم ادبی بر عرفان تأثیر گذارده است. اما تأثیر مستقیم تفکر رمانتیک بر روی عرفان توسط متفکرانی بود که عقل محدود انسان را برای درک حقائق، ناتوان میدیدند. افرادی مثل شرق شناسآلمانی، ردولف اتو که بیشتر بر جنبه عرفانی دین تأکید میورزید و معتقد بود که گوهر مسیحّیت، زیر مباحث عقلانی انباشته شده، و در هالهای از ابهامات فرو رفته است و بدنبال جستجوی گوهر دین از میان احساسات و عواطف بود.
[۱۹]قائمینیا، علیرضا، تجربه دینی در جهان جدید، قبسات، زمستان۱۳۸۱، شماره۲۶.
نمونهای دیگر از این متفکرین، برگسون است. وی معتقد است که عقل، که پیروان فلسفههای جزمی و تعقلی عموماً آنرا بر درک و فهم حقیقت قادر میدانند، از عهده درک حقیقت برنمیآید و وجود آن برای انسان از وجود غریزه برای جانوران ارزندهتر و سودمندتر نیست.
بنابراین، برگسون قدرتعقل را که فلاسفه درباره آن مبالغه بسیار کردهاند و عقاید و آراء خود را بر آن بنا نهادهاند در هم میشکند و از راه اشراق و مکاشفت، زبونی و نارسائیعقل را در درک حقیقت باز مینماید. این شیوه اشراق و الهامی است که او برای دریافت حقیقت توصیه میکند که در واقع در اندیشه صاحبنظران بیتأثیر نبوده است.
[۲۰]زرینکوب، عبدالحسین، فلسفه و هنر، یغما، خرداد۱۳۳۰، شماره۳۷، ص۱۲۱.
یکی دیگر از جلوههای تأثیر رمانتیسم بر عرفان و کشف و شهود، تأثیر به واسطه رمانتیسم ادبی است. چنانکه میدانیم یکی از بارزترین جلوههای رمانتیسم در حوزهادبیات بود.
نهضترمانتیک در ادبیات، بر محدودیتهای علم تأکید میکرد و میکوشید به جنبههایی از تجربه که در اصالتعقلروشنگری به غفلت برگزار شده بود، بپردازد. آنان این اندیشه را مطرح کرده بودند که شهودگرایی و خیالاندیشی هم به اندازهی عقل مهماند، گفته میشد شاعر دربارهی زیبایی و حیات درونی طبیعت، که تن به تحلیل علمی نمیدهد، حساس است، انسان همان قدر که دارای عقل یا ذهن است، دارای احساسات و عاطفه، دل و جان نیز هست.
ادبیات شکل گرفته از این دیدگاه با تأثیری محسوس بر روی ادبیاتعرفانی، نقش بسزایی در تعالی و ارتقاء جایگاه عرفان ایفا کرده است. برخی عرفا تحت تأثیر رمانتیسم ادبی، بسان سایر رمانتیکها با پرهیز از گزارههای تحلیلی، علمی و عقلی و پررنگ ساختن نقش احساسات و عواطف، به بیان تجاربعرفانی خود و دیگران پرداختهاند.
پرواضح است که افراط و تفریط در هر امری باعث خروج از مدار تعادل و گرفتار شدن در دام نتایج دور از واقع میشود. به ویژه اگر این افراط و تفریط در مورد امور تعیین کننده و مهمی چون مباحث دینی و دینپژوهی باشد، میتواند در تعیین سعادتدنیا و آخرتانسان تأثیر منفی و غیر قابل جبرانی بگذارد؛ چرا که دین، برنامه سعادت دنیا و آخرت انسان است. چنانکه دیدیم،
عقلگراییافراطی و رمانتیسم، هر یک در سویی راه افراط در پیش گرفتهاند. در واقع، افراط در عقلمداری دوران مدرنیسم و عدم توجه کافی به ابعاد عاطفی و احساسی، سبب رویش نگرشهای رمانتیک و نفی عقلگرایی و رویکردهایپسامدرن شد.
دلیل پشت کردن به مدرنیسم و روی آوردن به پسامدرنیسم، مشکلات فلسفی نگرش مدرنیسم در تکیه بر عقل بود؛ در حالی که راه صواب، توجه مناسب و متعادل به هر دو بعد عقل و احساس و در نظر گرفتن رابطه آنها با معرفتشناسی و معناشناسی است.