رابطه ارتباطات و توسعه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ارتباطات و توسعه، حوزهای از مطالعات ارتباطی است، که به خصوص پس از
جنگ جهانی دوم مورد توجه صاحبنظران و اندیشمندان و نیز کشورهای تازه استقلالیافته یا در حال توسعه قرار گرفت. این موضوع از آن روی اهمیت و گسترش یافت؛ که تکنولوژیهای جدید ارتباطی، اهمیت فوقالعادهای به خصوص در
توسعه اقتصادی پیدا کردند.
در دهههای ۵۰ و ۶۰، نوعی خوشبینی نسبت به تاثیر رسانهها در توسعه به وجود آمد؛ که عمدتا بر اساس الگوهای غربی نوسازی ایجاد شده بود؛ اما پس از آن (از دهه ۸۰ به بعد) به کمک تحقیقاتی که در محتوای رسانهها و حوزه ارتباطات بین الملل انجام شد این خوشبینی کم رنگ شد.
البته میتوان گفت، اکثر صاحبنظران در تاثیرگذاری رسانهها اشتراک نظر دارند؛ اما آنچه که نظرات مختلف را از هم تفکیک میکند، نوع و
ماهیت تاثیر است.
بحث اساسی این است، که آیا ارتباطات و رسانهها تسهیل کننده توسعه هستند؛ یا تنها منجر به این مهم میشوند که به عنوان یکی از اساسیترین ابزارهای کشورهای توسعهیافته در مصرفی شدن کشورهای کمتر توسعهیافته عمل کنند.
واقعیت این است که رسانهها، یکی از عوامل اصلی و اساسی
توسعه سیاسی هستند؛ اما همین ابزار اساسی و بنیانی، کشورهای کمتر توسعهیافته را از نظر اقتصادی وابسته و مصرفزده کردهاند.
در بعد توسعه اجتماعی نیز در کشورهای کمتر توسعهیافته، از خودبیگانگی و از خودباختگی را درپی داشتهاند و در ابعاد فرهنگی به
اشاعه و
سلطه فرهنگ کشورهای توسعهیافته (غربی) در کشورهای ذکر شده پرداختهاند.
حال سئوال اساسی این است که ارتباطات، توسعه بخش است یا سلطه بخش؟
اکثر صاحب نظران و اندیشمندان در دهههای ۵۰ و ۶۰ دیدگاهی خوشبینانه به تاثیرات رسانهها داشتند و حتی بر این باور بودند، که با توسعه رسانهها و بهرهوری از آن، توسعه و به خصوص توسعه اقتصادی رونق و سرعت خواهد گرفت. با این تصور کلی؛ که گسترش وسایل ارتباط جمعی، به توسعه اجتماعی و توسعه اجتماعی، به توسعه اقتصادی منجر میشود.
به نظر مخالفان نظریات خوشبینانه، جریان یکسویه و عمودی پیام از سوی وسایل ارتباط جمعی با انعکاس گسترده اخبار یکسویه به سلطه امپریالیسم خبری انجامیده؛ که این امپریالیسم، با گسترش ابعاد دیگر پیام به سلطه ارتباطی یا سلطه ارتباطات در
جهان انجامیده است و سلطه ارتباطات به همراه تولید و توزیع انبوه کالاها و مصنوعات فرهنگی دیگر، سلطه فرهنگی را در پی داشته است.
مطالعات موردی دانشمندان مختلفی چون دانیل لرنر، حمید مولانا، هنسون و نارولا و... در کشورهای در حال توسعه و تاثیر تکنولوژیهای ارتباطی بر توسعه آن کشورها نیز خود گواهی بر اهمیت این موضوع است. مطالعات فوق نشان میدهند که در بسیاری از کشورهای مذکور، تکنولوژیهای جدید ارتباطی تاثیر شگرفی بر توسعه گذاشته و آنها را در مسیر بهبود وضع اقتصادی و سیاسی قرار داده است.
درک بهتر موضوع مورد تحقیق، بستگی به عواملی چون ارائه یک چارچوب نظری روشن دارد. در مرحله بعد، مرور کوتاه مطالعات موردی انجام شده در جوامع در حال توسعه کمک شایانی به نتیجهگیری و کاربردی کردن ارتباطات پشتیبان توسعه خواهد کرد.
از توسعه و ارتباطات تعاریف متعددی ارائه شده، که هرکدام به جنبهای از کارکردهای این مفاهیم اشاره دارند. به چه چیزی تکنولوژی جدید ارتباطی گفته میشود؟ چه کشورهایی کشورهای در حال توسعه و چه کشورهایی توسعهیافته تلقی میشوند. اصولا معیار و شاخص توسعهیافتگی و توسعه نیافتگی چیست؟ تاثیر رسانهها و تکنولوژیهای جدید ارتباطی در توسعه تا چه میزان است؟ سیر تفکر درباره این تاثیر چگونه بوده و الآن در چه مقطعی قرار گرفته است؟
همه این مفاهیم، مسائلی است که باعث شده مکاتب و نظریات مختلفی در باب ارتباطات پشتیبان توسعه نمود پیدا کند و هر کدام براساس نوع کارکردی که از وسایل ارتباطی دیدهاند، به مسئله بنگرند. در همین راستا سعی میکنیم یک تعریف قابل قبولی از بین نظریات ارائه شده برای خود برگزینیم تا براساس همان تعاریف به نتیجه مورد نظر دست پیدا کنیم.
توسعه که در لغت به معنای خروج از "لفاف و پوشش"، وسعت دادن، فراخ کردن، بهترشدن و قدرتمندشدن است، در اصطلاح دارای تعاریف و برداشتهای گوناگونی است؛ که هر برداشت آن در کنار نقاط مشترک، مرزهای اختلافی هم با سایر برداشتها دارد. این مفهوم که روزبهروز در حال تحول و وسیعتر شدن از نظر مؤلفههای تشکیلدهنده است، را میتوان فرآیندی دانست که متضمن بهبود مداوم در همه عرصههای زندگی انسانی، اعم از مادی و معنوی و بهبود بنیانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است؛ که
انسان در این فرایند، به حیاتی با
عزت نفس و اتکاء به خود، همراه با گسترش دایره انتخاب در محدوده پذیرفته شده دست میابد.
توسعه به عنوان فرآیندی چندبعدی که همه ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را پوشش میدهد، نشاندهنده یک حالت است؛ یعنی شرایطی که جامعه، به طور کیفی از امکانات کمی خویش در جهت آرمانی که برای خودش قائل است، به طور همه جانبه استفاده میکند.
"مایکل تودارو" در بیان ذوابعاد بودن توسعه، این پدیده را جریانی چندبعدی میداند؛ که مستلزم تجدید سازمان و جهتگیری مجموعه نظام اجتماعی و اقتصادی کشور است و علاوه بر بهبود وضع درآمدها، تولید آشکار، متضمن تغییرات بنیادی در ساختهای اجتماعی، نهادی و اداری و نیز طرز تلقی عامه و در بیشتر موارد، حتی آداب و رسوم و اعتقادات است.
«استفاده وسیع از اصطلاحات توسعه، به عنوان یک چهارچوب، به مفهومی برای
اطلاق به تغییرات بینالمللی، ملی، نهادی و فردی و همچنین کاربرد این اصطلاح به جای "پیشرفت"، پدیدهای است که به دوران پس از
جنگ جهانی دوم تعلق دارد. اصطلاح توسعه در دهه ۱۹۴۰ و به ویژه در دو دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ با مفاهیمی چون "
رشد"، "نوگرایی"، "
دموکراسی"، "
خلاقیت"، "صنعتی شدن" و پارهای از تغییرات تاریخی و تکوینی مربوط به غرب، مترادف بود. اصطلاح توسعه که ابتدا توسط پژوهشگران و سیاست
گذاران آمریکایی (و در میان آنان) محبوبیت یافت و سپس به سرعت به اروپا و به ویژه به کشورهای کمتر صنعتی جهان معرفی شد، علیرغم مفهوم نارسا و کمک آن در سطح
جهان، به بحث عمده سازمانهای بینالمللی تبدیل شد.»
سیدحمید مولانا یکی از نظریهپردازانی است که به موضوع ارتباطات و رسانهها و نقش آنها در فرایند تغییر و نوگرایی توجه کرده است. او با نگاه انتقادی به مقوله توسعه و تاریخچه آن، آن را در مفهوم امروزی آن به معنای غربی شدن و اروپایی شدن میداند؛ که غرب بر کشورهای در حال توسعه تحمیل کرده و معیار و شاخص آن را نیز همان غربی شدن و صنعتی شدن قرار داده است. مولانا بعد از توضیح مطلب فوق میگوید: «به عنوان نمونه، این مفهوم توسعه به خوبی از گوتیرز روحانی اهل پرو که یک فعال اجتماعی نیز هست، ترسیم شده است: اصطلاح "توسعه" حاوی یک بار معنایی تحقیرآمیز است... و به تدریج میرود تا جای خود را به اصطلاح "رهایی"
واگذار کند. گوتیرز که یکی از سخنگویان اصلی جنبش الهیات رهایی بخش در آمریکای لاتین است، به رهایی از سلطه کشورهای
سرمایهداری غربی و به رهایی از بردگی واقعی الیگارشیهای ملی بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین اشاره میکند.»
همین مسئله ما را به تامل وامیدارد که آیا به راستی باید به دنبال توسعه باشیم یانه؟ مولانا در همین قسمت توقف نمیکند؛ بلکه سعی در این دارد نگاه بهتری نسبت به توسعه داشته باشد. «توجه او به موضوع
فرهنگ و نقش فهم
سنت در جوامع در حال توسعه، نظریه مدرنیته، به ویژه نظریههای کلاسیک آن را به
نقد کشیده و دیدگاه متفاوت او به فرهنگ و رسانههای جمعی و ارتباطات سنتی، افقهای نوینی را در موضوع مورد بحث، به ویژه بر اندیشمندان و سیاست
گذاران جوامع در حال توسعه باز کرده است. نظریه او در مجموعه نگرشهای ساختارگرا قرار دارد و ارائهدهنده الگوی وحدتگرا–رهایی بخش است.»
با این همه، نمونهای از تعاریف توسعه ما را در رسیدن به معنای واقعی آن یاری خواهد کرد:
مایکل تودارو: توسعه جریانی است که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی، باورهای عامه مردم و نهادهای ملی و نیز رشد اقتصادی و کاهش نابرابری و ریشه کن کردن
فقر مطلق است.
میلتون فریدمن: توسعه یک روند خلاق و نوآوری در جهت ایجاد تغییرات زیربنایی در سیستم اجتماعی میباشد.
حسین عظیمی: توسعه فرایندی است که طی آن، باورهای فرهنگی، نهادهای اجتماعی، نهادهای اقتصادی و نهادهای سیاسی به صورت بنیادی متحول میشوند؛ تا متناسب با ظرفیتهای شناخته شده جدید شوند.
محمدجمال خلیلیان: توسعه، جریانی است که در آن، ابعاد گوناگون حیات فردی، اجتماعی، مادی و معنوی بشر (شامل افکار، باورها و رفتارها) به صورتی منسجم و هماهنگ با یکدیگر و متناسب با اهداف تکاملی انسان از اوضاع نامطلوب و عقب مانده به وضعیت مطلوب و پیشرفته تغییر یابد.
تعاریف فوق و تعاریفی از این دست، در یک نقطه مشترکند و آن تغییر و تحول است. البته تغییر، دگرگونیهای جزئی است که برای همگان قابل مشاهده باشد و تحول تغییرات کل ساختار اجتماعی را دربرمیگیرد؛ که شاید یک نسلی آن را ببیند و نسلهای دیگر نتوانند آن را مشاهده کنند. به نظر من آن چه توسعه را با چالشهای فراوانی روبرو کرده، همین مسئله تغییر است؛ حال این تغییر در جهت مطلوب باشد یا نامطلوب؛ زیرا اولا؛ معمولا همه جوامع به تغییرات خوشبین نیستند و آن را تجربهای ناآزموده میانگارند و به همین جهت در قبال آن
مقاومت شدید نشان میدهند. ثانیا؛ تغییر همیشه از نامطلوب به مطلوب است؛ نه برعکس؛ ثالثا قرار است این تغییر از طریق یک عامل بیرونی و با الگو قرار دادن یک کشور پیشرفته و مدرن صورت بگیرد.
جامعه، ابتدا باید بپذیرد که فرهنگ موجود خودشان نامطلوب است و فرهنگ غیرخودی! مطلوب. این نامطلوب بودن فرهنگ خودی تا چه
حد است؟ آیا همه جنبههای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و...
جامعه باید تغییر کند، یا قمستی و اگر قسمتی، این قسمتها را چه کسی باید تشخیص دهد؟ از همه این فروض وضوح وابستگی عیان است. ثالثا؛ در توسعه همیشه تغییر ملاک نیست؛ بلکه حرکت، ارتقاء و تکامل نیز مهم است. برخی اوقات تغییر برای ارتقا از بخشی مطلوب به بخشی مطلوبتر است. اما آن چه از تغییر به ذهن متبادر میشود، همان دگرگونی است؛ یعنی گونهای غیر از وضع موجود.
با توجه به دلایل مذکور، در توسعه هم باید تغییر صورت بگیرد (البته به صورت یک امر درونی)، هم تحول و هم ارتقا و حرکت. چرا که صرف گنجاندن
کلمه "تغییر" در تعریف توسعه، به روند توسعه در کشورهای در حال توسعه آسیب رسانده است. ما در تعریف توسعه باید دنبال چیزی باشیم که این تغییر، حرکت و تکامل را برساند؛ البته واژه
عربی و
فارسی توسعه به خوبی گویای این معنا هست؛ اما واژه لاتین Development همچنان که در معنای لغوی آن نیز مشخص شد، در بطن خود این معنا را پروش نمیدهد.
نظریه وحدتگرا رهاییبخش که به عنوان یک مکتب انتقادی، بعد از مکاتب نوسازی و وابستگی، توسط برخی اندیشمندان کشورهای در حال رشد ارائه شد، تعریفی متفاوت از توسعه ارائه میدهد.
مولانا یکی از اندیشمندان مهم این مکتب، در تعریف توسعه میگوید: «توسعه، گستره کل فرایندها و ابزارهایی است که یک
نظام اجتماعی، با استفاده از آن، به طریقی از شرایط زیستی خود که عموما رضایتبخش نیست، فاصله میگیرد و به سوی شرایطی که از نظر انسانی مطلوبتر به نظر میرسد، به حرکت در میآید»
این تعریف سعی میکند همه معایب تعاریف مکاتب دیگر را رفع کرده، تعریف جامعی از توسعه ارائه دهد؛ تا بتواند در همه کشورهای در حال توسعه به کار بسته شود. توجه به شرایط زیست محیطی کشورها، عدم دخالت مفاهیمی چون غربی شدن یا آمریکایی شدن، عدم دخالت مادیت در ارائه تعریف، در نظر گرفتن شرایط انسانی، عدم وجود کلمه تغییر در توسعه و در نتیجه توجه به کرامت انسانی و حرکت به سوی یک زندگی مطلوب (
تکامل)، از جمله مزایای تعریف فوق است.
با دقت در تعریف فوق، با اینکه کلمه تغییر در تعریف فوق وجود ندارد، اما حرکت از نامطلوب به مطلوب بازهم در تعریف فوق وجود دارد. که اشکالات پیش گفته را به دنبال خواهد داشت. میتوان با جبران نقیصه فوق، توسعه را این گونه تعریف کرد:
توسعه، گستره کل فرایندها و ابزارهایی است که یک نظام اجتماعی، با استفاده از آن، به طریقی از شرایط زیستی موجود خود، به سوی شرایط مطلوبتر و رضایت بخشتر، به حرکت در میآید.
با پایه قرار دادن تعریف فوق و گذشتن از تعاریف دیگر، که نقطه مشترکشان در جنبه مادی و تغییر خلاصه میشود، سخن خود را در باب ابعاد توسعه و شاخصهای آن، پی میگیریم.
توسعه ابعاد مختلفی دارد؛ اما توسعه باید پایدار، همه جانبه، متوازن و درونزا باشد. برای رسیدن به چنین توسعهای باید همه ابعاد توسعه را شناخت و براساس آن برنامهریزی متقن و دقیقی پیریزی کرد. اگر چه به
اعتقاد ما همه انواع توسعه را میتوان تحت عنوان توسعه فرهنگی یا حتی توسعه مذهبی (در
مکتب تشیع) بیان کرد؛ ولی دستهبندی موضوعات توسعه در ابعاد گوناگون، به شناخت بهتر موضوع کمک شایانی خواهد کرد. اکنون به توضیح مختصر ابعاد توسعه در ادبیات توسعه امروز میپردازیم:
توسعه اقتصادی را در مجموع با توجه به تعاریف گوناگون، میتوان فرایندی دانست که در طی آن شالودههای اقتصادی و اجتماعی جامعه دگرگون میشود. به طوری که حاصل چنین دگرگونی و تحولی در درجه اول کاهش نابرابریهای اقتصادی و تغییراتی در زمینههای تولید، توزیع و الگوهای مصرف جامعه خواهد بود. امروزه توسعه اقتصادی تنها در چارچوب تئوری خالص اقتصادی مورد توجه نیست؛ بلکه بنابه گفته "میردال" رشد و توسعه اقتصادی یک مساله اجتماعی-سیاسی و فرهنگی است.
البته بین رشد و توسعه اقتصادی تفاوت وجود دارد. رشد اقتصادی صرفا بیان کننده افزایش تولید یا درآمد سرانه ملی در یک جامعه است و بیشتر، متکی به ارقام کمی است؛ لکن توسعه اقتصادی فرایند پیچیدهتری است که به مفاهیمی چون تغییر و تحولات اقتصادی نزدیکتر است؛ تا مفهوم رشد اقتصادی.
این نوع توسعه با چگونگی و شیوه زندگی افراد یک
جامعه پیوندی تنگاتنگ دارد و در ابعاد عینی، بیشتر ناظر بر بالابردن سطح زندگی عمومی از طریق ایجاد شرایط مطلوب و بهینه در زمینههای
فقرزدایی،
تغذیه،
بهداشت،
مسکن، آموزش و چگونگی گذراندن
اوقات فراغت است.
توسعه سیاسی، فرایندی است که زمینه لازم را برای نهادی کردن تشکل و مشارکت سیاسی فراهم میکند؛ که حاصل آن افزایش توانمندی یک نظام سیاسی است.
توسعه انسانی روندی است که طی آن، امکانات بشر افزایش میابد. این نوع توسعه که "مردم" را در محور فرایند توسعه قرار میدهد؛ نه صرف ازدیاد
ثروت و درآمد را، عناصری همچون برخورداری از حیثیت و منزلت شخصی و حقوق انسانی تضمین شده و فرصت داشتن برای دستابی به نقش خلاق و سازنده را دربرمیگیرد. البته تاکید این نوع توسعه بر روی شاخص طول عمر، سطح
دانش و سطح
معاش آبرومند است.
این مفهوم، از اوایل دهه ۱۹۸۰ از طرف یونسکو در مباحث توسعه مطرح شده و از مفاهیمی است که نسبت به سایر بخشهای توسعه چون توسعه اقتصادی–اجتماعی و سیاسی از ابعاد و بار ارزشی بیشتری برخوردار است و تاکید بیشتری بر نیازهای غیر مادی افراد جامعه دارد. بر اساس این توسعه، تغییراتی در حوزههای ادراکی، شناختی، ارزشی و گرایشی انسانها پدید میآید؛ که قابلیتها، باورها، رفتارها و کنشهای مناسب توسعه است. باید توجه داشت که توسعه فرهنگی به معنای گسستن از سنتها نیست؛ چرا که سنتها انباشت و ذخیره تجارب گذشته یک جامعه است. پس توسعه فرهنگی را باید توسعه بر اساس گسترش سنتها و تجارب گذشته دانست و نه نفی آنها.
توسعه فراگردی است که در آن، سنتها و تجارب گذشته از نو و بر اساس نیازها و شرایط تازه بازاندیشی و بازسازی شده و تواناییهای بالقوه انسانها از این طریق شکوفا میشود. از این رو باید گفت که مفهوم
هویت فرهنگی از مفهوم توسعه جدا نیست. توسعه فرهنگی با تاکید بر هویت فرهنگی، بهینهسازی شرایط فرهنگی و رشد کمی و کیفی مسایل مربوط به خود را نوید داده و مبتنی بر پویش آگاهانه و خردمندانه در جهت حفظ هویت ملی و فرهنگی و استفاده از تمام نیروهای موجود جامعه، گام برمیدارد. برای تحقق این نوع توسعه که بیش از سایر ابعاد توسعه، بر محور انسان بنا شده، لازم است که فرهنگ توسعه در جامعه نهادینه شود؛ بدین معنا که سنتها، ارزشها و آرمانهای موجود در جامعه را که میتواند عاملی برای تحقق توسعه مورد نظر باشد، در جامعه تشویق و ترویج نموده و نهادهای مناسب با آنها در جامعه ایجاد نماییم و در عین حال به پالایش عناصر نامطلوب در
فرهنگ،
همت گمارده شود.
آنچه در توسعه فرهنگی اهمیت دارد، باور کردن
سرمایه انسانی است؛ که مراد از این
سرمایه،
علم و دانش، قابلیتها، تجارب و نهایتا نظم و انضباطی است که ابزارها و دستگاههای فرهنگی در جامعه پدید میآورند. از این رو
سرمایه انسانی را نباید فقط در کمیت دانش آموزان یا دانشگاهیان جستجو کرد؛ بلکه
سرمایه انسانی به درجه توانایی علمی، فنی، حرفهای و فکری یک کشور وابسته است.
برخی شاخصهای توسعه فرهنگی را میتوان از این قرار دانست:
۱. میزان گسترش کمی و کیفی آموزش و پرورش؛
۲. آموزش عالی؛
۳. میزان ایجاد فضای مناسب برای پژوهش و آفرینندگی فرهنگی؛
۴. میزان توانایی در شکوفاسازی استعداد انسانها؛
۵. سیاست
گذاری مناسب در جهت نهادینه کردن بینش علمی و تحقیقی؛
۶. قانونپذیری؛
۷.
نظم و انضباط.
لازم به توجه است که توسعه فرهنگی شرط اصلی توسعه اقتصادی محسوب میشود؛ چرا که مردم برای درک دنیای جدید، داشتن
قدرت بیان احساسهای خود و شکلدهی به دنیای جدید، نیازمند آموزش مستمر هستند؛ که شرط اصلی توسعه بوده و در فرایند توسعه فرهنگی محقق میشود. اما در عین حال باید توجه داشت که نمیتوان تحقق توسعه اقتصادی را به معنای تحقق توسعه فرهنگی دانست؛ چراکه آن چه در توسعه فرهنگی مهم است، تحقیق در ابعاد متعدد و وجوه متکثر آن است و نه بعد فرهنگی در توسعه.
توسعه ملی، فرایند توسعه همه جانبهای است که ابعاد گوناگون توسعه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی (دفاعی) و ارتباطات متقابل آنها را در برمیگیرد؛ به گونهای که هرکدام از ابعاد این فرایند، در ارتباط مستمر با ابعاد دیگر قرار داشته و در کنش و واکنش و تاثیر و تاثر متقابل یکدیگر را کامل و یک پیکره واحدی به نام توسعه ملی را پدید میآورند.
با توجه به ابعاد فوق، اگر بخواهیم در کشوری مثل
ایران، همه ابعاد توسعه را در یک جا متمرکز کنیم، "توسعه معنوی و فرهنگی" از دیدگاه اسلامی بهترین گزینه است؛ چرا که اگر توسعه اقتصادی را محور قرار بدهیم، اقتصاد به معنای غربی آن؛ یعنی «چگونگی استفاده از منابع کمیاب جامعه، به منظور تولید کالاهای با ارزش و توزیع بین افراد مختلف»
مورد تایید
اسلام نیست. همچنانکه از تعریف فوق و تعاریف مشابه آن مشخص است، موضوع
اقتصاد و علم اقتصاد، به معنای غربی آن، ثروت (کالاها، خدمات و منابع)، از حیث چگونگی تولید، توزیع و مصرف آن است. در حالی که اقتصاد در اسلام به معنای میانهروی در همه امور (مادی و معنوی) است. با این توصیف توسعه اقتصادی (به معنای مادی آن) در اسلام مد نظر نیست؛ بلکه آنچه اهمیت شایانی دارد در درجه اول توسعه معنوی؛ یعنی
کمال انسان به
حقیقت عبودیت ربانی است و در درجه دوم فرهنگ اجتماعی اسلامی است. آنچه که در آن برادری و رعایت حقوق نوع بشر مهم تلقی شده و پیوندهای اجتماعی به صورت مستحکم در آن جریان دارد. به همین جهت توسعه اقتصادی در اسلام نیز مشرف بر توسعه فرهنگی است؛ اما همه آن را در بر نمیگیرد.
شاخصهای توسعه اقتصادی از دیدگاه اسلام، تا حدودی دربرگیرنده توسعه معنوی و فرهنگی نیز هست. تعدادی از آن شاخصها عبارتند از:
در صورتی میتوان جامعهای را از جهت نیروی انسانی توسعهیافته قلمداد کرد که از تخصص، دانش،
خلاقیت و اندیشه افراد یا از
استعداد و نیروی فیزیکی و بدنی آنها به گونهای استفاده شود که هر فرد از کار و عملکرد خود در زندگی فردی و اجتماعی احساس خشنودی کند؛ یعنی با توجه به هزینه فرصتی که عمر و
حیات او داشته، در زندگی احساس
غبن و
خسارت نکند. هرچه تعداد این افراد در مقایسه با کل افرادی که میتوانند چنین باشند، زیادتر باشد، میزان توسعه نیروی انسانی آن جامعه بالاتر است.
هر جامعهای برای تداوم حیات اقتصادی خود همراه با
استقلال و
عزت، لازم است در درجه اول، نیازهای اساسی و حیاتی مردم خود را تامین کند. (از جهت دیگر) استفاده از منابع و عوامل تولید، با بهترین و کارآترین شیوه و پرهیز از اتلاف و تضییع آنها باید مد نظر قرار بگیرد. هرقدر منابع و عوامل تولید در جهت رسیدن به اهداف نظام اقتصادی
اسلام بهتر استفاده شود و کمتر معطل و راکد بماند یا اتلاف و تضییع شود، رسیدن جامعه به توسعه مورد نظر اسلام شتاب میگیرد.
هماهنگی با وضع عمومی اقتصاد و آن چه بین مردم متعارف و متقاضی
حد اعتدال است، بهترین معیار برای اتحاذ الگوی صحیح مصرف است؛ زیرا در بینش اقتصادی اسلام، استفاده از همه امکانات و وسایل برای رفع نیازهای مادی آن گاه شایسته و مطلوب قلمداد میشود که در جهت تعالی اخلاقی و معنوی بشر و رشد صفات و کمالات انسانی او باشد و این مهم، زمانی تحقق میابد که همگان بتوانند از امکانات مذکور بهرهمند شوند و فرصتهای برابر در
اختیار همه افراد جامعه قرار گیرد.
در تعارض بین منافع و مصالح فرد و جمع، از نظر
اسلام، مصالح جمع تقدم و اولویت دارد. لازمه توسعه انسانی مورد نظر اسلام،
تقویت تعهد و مسئولیتپذیری افراد جامعه، همراه با افزایش کارآمدی و توان علمی آنان است.
از دیدگاه اسلام، صرف نظر از آثار جانبی که ممکن است بر
فقر یا
ثروت مترتب شود، فقر در اصل نامطلوب است و ثروت، چنان که از راه مشروع کسب شود و با رعایت موازین شرعی به طور درست و معقول مورد استفاده قرار گیرد، امری مطلوب و کمکی بر
تقوا و دستابی به
سعادت دنیا و
آخرت است.
عموم مردم کسی را که از ضروریات زندگی بیبهره است
فقیر مینامند؛ ولی در اصطلاح روایات اسلامی، فقیر کسی است که دارایی و درآمد او از سطح متوسط جامعه پایینتر باشد و در نقطه مقابل، غنی کسی است که برای تامین نیازهای ضروری و رفاهی خود نیازمند دیگران نباشد.
تا اینجا تا حدی روشن شد که در توسعه دنبال چه چیزی هستیم. در ادامه بحث سعی میکنیم با واکاوی مفهوم ارتباطات، تعریفی جامع از این مفهوم ارائه دهیم.
علاوه بر شاخصهای فوق که صبغه اقتصادی دارند به شاخصهای دیگری مثل موارد زیر نیز میتوان اشاره کرد:
از دیدگاه اسلام هویت فرهنگی مهمترین شاخصه یک جامعه اسلامی است. اگر در یک جامعه هویت نمود نداشته باشند و آن جامعه هویت خود را باخته باشد، نمیتواند موفقیتهای چشمگیری در امور دنیوی و اخروی داشته باشد. هویت فرهنگی شاخصی است که با توسعه
تقویت آن میتوان بر بزرگترین مشکلات مادی و معنوی غلبه کرد و جامعه را خیلی سریعتر و پایدارتر به توسعه همه جانبه رهنمون کرد؛ البته نمیتوان از این نکته غافل بود، که این شاخص قابلیت اندازهگیری کمی ندارد و فقط میتوان از نتایج و بروزهای ظاهری
استنباط کرد که این جامعه هویت فرهنگی دارد یانه؟ به طور مثال موفقیت یک جامعه در ابعاد مخلتف اقتصادی، سیاسی، نظامی، علمی و... که به صورت گسترده اتفاق بیفتد، نشان از هویت فرهنگی آن جامعه دارد؛ اما اگر در یک جامعه، این موفقیتها را شاهد نباشیم، ولو اینکه موانع درونی و بیرونی فراوانی در پیشرو داشته باشند، به این نتیجه میرسیم که این جامعه هویت فرهنگی لازم را در خود ندارد.
اگر در یک اجتماعی علم گسترش داشته باشد، آن جامعه از نظر فرهنگی یک جامعه توسعهیافته و فرهیخته است. در روایات فراوانی وارد شده که
علم یاد بگیرید حتی اگر در
چین باشد؛ یا علم را یاد بگیرید ولو از
کافر و.... البته علم فقط صرف داشتن
سواد نیست؛ ممکن است در یک جامعه تجربه عمومی پیرامون یک موضوع که به صورت سینه به سینه به آنها رسیده، بیش از علوم آکادمیک و دانشگاهی رشد داشته باشد، ولی بتوانند همان
تجربه را در زندگی روزمره و اجتماعی خود، به کار ببندند.
۳. پایبندی به
نظم و
قانون؛
۴. اصلاح و بازبینی نوع نگرش اجتماعی؛
۵. تغییر،
تقویت، اصلاح و ترمیم باورهای جمعی نسبت به مسائل روز و موجود؛
۶. تغییر رفتارهای اجتماعی؛
۷. و...
واژه Communication از ریشه لاتین Communis به معنای اشتراک گرفته شده و معناهای گوناگونی مانند گزارش دادن، بیان نمودن، منتقل کردن، تماس گرفتن، منتشر کردن، شرکت دادن، عمومی ساختن و پیوند دادن از آن استنباط میگردد.
ارتباط در فارسی به دو معنا استعمال شده است. گاهی به معنای مصدری به معنای پیوند دادن و ربط دادن و گاهی هم به معنای اسم مصدری که معنای بستگی، پیوند، پیوستگی و رابطه از آن برداشت میشود. معادلهایی نظیر مبادله، مکاتبه، نقل و انتقال، وسیله نقل و انتقال و مشارکت نیز، برای Communication در فارسی شده است.
پژوهشگران ارتباطات میان واژه ارتباط به معنای مفرد (Communication) و واژه ارتباطات به معنای جمع (Communications) تفاوت قائلند و کلمه ارتباطات را معمولا به معنای وسائل و روشهای ارتباطی؛ اما ارتباط را به معنای فرایند انتقال پیام میدانند.
در تعریف دکتر محسنیان راد «ارتباط عبارت است از فراگرد انتقال پیام از سوی فرستنده برای گیرنده،
مشروط بر آن که در گیرنده پیام، مشابهت معنی با معنی مود نظر فرستنده پیام ایجاد شود».
ارتباط سنگ بنای جامعۀ انسانی است و انسان از دیرباز برای شناخت واقعیت به نظامهای ارتباطی مناسب با مقتضیات زمان خود متوسل شده است. دوران اولیه ارتباط، به نحوه دیداری و شنیداری رقم خورد تا اینکه در
قرن ۱۶ میلادی با
اختراع چاپ، انقلابی عظیم در این عرصه رخ داد و ارتباط، شکل تازهای به خود گرفت.
نخستین کسی که به تبیین مفهومی این عنصر مهم زندگی بشری پرداخت، ارسطو، فیلسوف یونانی بود که ۲۳۰۰ سال پیش در
کتاب مطالعه معانی بیان (ریطوریقا)، دست به تبیین این مفهوم زد. به
عقیده برخی صاحب نظران، وی اولین دانشمندی است که برای ارتباط شبحی از یک مدل ارائه کرد.
البته واژه ارتباطات در
دین اسلام متفاوتتر از واژه Communication در زبان لاتین است. حمید مولانا میگوید: «جالب است یادآور شویم که مفهوم Communication در کاربرد لاتینش در
ادبیات اسلامی جایی ندارد و زبانی که در متن اسلامی و در کشورهای
خاورمیانه استعمال و ترجمه میشود، این اصطلاح به جای مفهوم اجتماعی، معنای فنی تری به خود میگیرد. کاربرد ذرهای ارتباطات در یک متن غیر اسلامی، بر جنبههای کمی و خطی روند تاکید میورزد؛ نه بر مفاهیم فرهنگی و شناختی آن. هنگامی که روند ارتباطات و تعاملات را در یک متن اسلامی مورد ملاحظه قرار دهیم، میبینیم که اصطلاح مزبور با کلماتی نظیر برادری، همبستگی، اتحاد و تفاهم نزدیکی دارد.»
«ارسطو» هدف از این فراگرد را اقناع و ترغیب دیگران دانسته و ارتباط را در راستای تغییر دادن نگرشها ارزیابی میکند. آموزش دادن،
تفریح کردن،
اطلاع و آگاهی، تفهیم و فهماندن به دیگران نیز از جمله اهداف شمرده شدهاند.
هدف از ارتباطات از نظر دینی نیز میتواند اقناعی، ترغیبی، اطلاعی، آگاهی بخشی، تفهیم و از همه مهمتر، ابلاغی باشد.
ارتباطات پشتیبان توسعه که نخستین بار توسط "ارسکین چیلدرز" به کار برده شد، به خصوص برای پشتیبانی از نوعی برنامه توسعه خاص، طراحی شده است
سینگهال در تعریف این مفهوم اینگونه میگوید: «هرگاه از وسایل ارتباط جمعی برای حمایت از یک پروژه یا برنامه ویژه توسعه استفاده شود، آن را ارتباطات توسعه و یا ارتباطات پشتیبان توسعه میگویند»
باید دانست ارتباطات پشتیبان توسعه متاثر از دیدگاههای دانیل لرنر و ویلبرشرام بوده و آن را میتوان ذیل دیدگاههای خوشبینانه نسبت به بحث ارتباطات و توسعه در نظر گرفت.
برای ارتباطات پشتیبان توسعه، از دو نوع ارتباط میتوان بهره برد؛ که هرکدام در نوبه خود، بسیار مؤثرند؛ ارتباطات سنتی و ارتباطات جمعی. ارتباط سنتی با سادهترین وسایل ارتباطی و با کمترین هزینه و البته با مخاطب محدود محقق میشود؛ اما «ارتباطات جمعی بدون رسانههای جمعی امکانپذیر نیست. از این رو
مطالعه رسانههای جمعی و
فرهنگ، برخلاف راهبرد تخصصی و جزئی به علوم اجتماعی باید میان رشتهای و کل نگرانه باشد.»
برای رسیدن به توسعهای پایدار، متوازن و همه جانبه باید از راههای مختلفی وارد عمل شد؛ چرا که اهمیت توسعه از نظر هیچ کسی دور نیست. در این راستا استفاده از فنون ارتباطات، تکنولوژیهای ارتباطی و به ویژه تکنولوژیهای جدید ارتباطی اهمیت بسیاری میابد.
در اهمیت پیوند بین ارتباطات و توسعه، میتوان به هفت نقش در سطح خرد و کلان اشاره کرد:
۱. ارتباطات و توسعه در سطح کلان به عنوان تسهیلکننده هدفهای ملی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و همچنین تمامیت اجتماعی شناخته میشوند. ارتباطات و توسعه در سطح خرد به اهداف مشابه اما در سطح کوچک تر اجتماعی (محلی)
چشم دوختهاند.
۲. از بسیج، همانندسازی و مشارکت نیز برحسب ساختارهای ملی سخن به میان میآید. با این همه، این پدیدهها در سطوح داخلی، اساسیتر، قابل مدیریتتر و مؤثرترند.
۳. به رشد اقتصادی معمولا از زوایه برنامهریزی ملی نگریسته میشود. کاربرد فزاینده ارتباطات در سطح خرد، روستاییان و کشاورزان، هوشیاری را مطرح میکند که برای برنامهریزی رشد اقتصادی فردی و محلی مستعدند.
۴. توسعه رسانههای ارتباطی، به ویژه گسترش زیرساخت در سطح ملی، پیش شرط
اقتدار و
امنیت است. چنین قابلیتی اتکاء به خود را تضمین و در مسائل دفاع ملی، احساس امنیت را، چه صوری و چه واقعی، تقویت میکند. همین احساس در سطح روستا نیز ظاهر میشود و آن هنگامی است که رسانههای ارتباطی،
حکم رابط مردم را پیدا میکنند و باعث میشوند تا جامعه به خود تکیه کند.
۵. مشارکت فرهنگی و خودمختاری از نتایج دیگر ارتباطات و توسعه است. این دو مقوله با همکاری در یک بافت متنوع فرهنگی یک پدیده سطح خرد است. اما مشارکت فرهنگی از طریق پروژههایی که تکنولوژی و شیوههای ارتباطی را به خدمت میگیرند، تسهیل میشود.
۶. زیرساخت ارتباطی برای بوروکراسی و اداره سازمانهای دولتی و همچنین برای پروژهها، منافع آشکاری دربردارد. در همین حال، اداره داخلی دولت و هم اداره پروژههای توسعه با همان شیوههایی که برای نیل به نیازهای سطح خرد اتخاذ میشود، تسهیل میگردد.
۷. و بالاخره برنامه ریزی اجتماعی و اجرایی پروژههای آموزشی، بهداشتی و رفاهی، چه در سطح کلان وچه در سطح خرد از طریق ارتباط تسهیل میشود.
محققانی مانند مک کلند (۱۹۶۷)، لرنر (۱۹۵۸)، اینکلس (۱۹۶۶) و راجرز (۱۹۶۹) مجموعه هنجارهای ارزشی شخصی را توصیف میکنند؛ که در انسانهای مدرن درونی شده و در جوامع جهان سومی وجود ندارند و ادعا میکنند که نوسازی در جوامع جهان سوم، بستگی به تغییر شخصیت زندگی افراد دارد؛ که با مشخصههای ارزشی و نگرشی مردم اروپای غربی و آمریکای شمالی
شباهت نزدیکی داشته باشد. نظریه نوسازی، بنیاد معرفت شناختی برای اولین نظریههای ارتباطات توسعه آماده میکند؛ این الگو از تحقیقات سیاسی که در ایالات متحده در میان دو
جنگ جهانی صورت گرفت، نشات گرفته است؛ در این میان، وسایل ارتباط جمعی به عنوان وسایل پرقدرتی در نظر گرفته میشوند؛ که به صورت کاملا موفق، افکار، عقاید، نگرشها و همچنین رفتار افراد را در یک زمان کوتاه دستکاری میکنند. این تحقیقات، از سوی منابع قدرتمندی مانند
دولت،
ارتش،
نیروی هوایی و
سازمان سیا،
حمایت میشدند. جانبداری از تاثیرات قدرتمند رسانهها با نظریههای ارتباطات و توسعه در دهه ۵۰ و ۶۰ ترکیب شد. ملکوت، سرینیواس، نظریههای ارتباطات توسعه،
در بحث پیرامون ارتباطات پشتیبان توسعه دو نوع نظریه کلی وجود دارد:
عدهای ارتباطات را در بخش تکنولوژیهای ارتباطی سلطه بخش و راهی برای
استعمار و
استثمار کشورهای جهان سوم از طرف کشورهای صنعتی میدانند. این دیدگاه رسانههای ارتباط جمعی را به عنوان چماقی بر سر کشورهای در حال توسعه فرض کرده و گسترش آنها را فقط جهت به زانو درآوردن
جهان سوم میداند. کشورهای
سرمایهداری که دسترسی بیشتری به رسانهها و تکنولوژیهای ارتباطی دارند، با تحریف وقایع و
اطلاعات، پخش اخبار مثبت از خود و اخبار و اطلاعات منفی از کشورهای جهان سوم، هرآن، آنها را بیشتر در عقبماندگی نگه میدارند. «آرتور سی کلارک Arthur. C. Clarke (۱۹۸۱) تکنولوژیهای جدید ارتباطی را عاملی برای تبدیل جامعه پراکنده جهانی «به یک خانواده بزرگ حراف» عاری از اختلالات جاری سیاسی و ایدئولوژیک توصیف میکند. کلارک این تکنولوژیها را «سلاح صلح» نامیده است. کارل دوچ (۱۹۶۳) از همین پدیده به عنوان عاملی با سرکوب بیشتر برای
جایگزینی پلیس محلی و فعالیتهای نظامی جهت حفظ
نظم یاد میکند.»
مرکز مطالعات بین المللی MIT اولین مرکز پژوهش ارتباطات بین المللی در دوران جنگ سرد بود. این مرکز برای تاکید بر نقش رسانههای جمعی در توسعه اجتماعی جهان سوم بود. که اهداف زیر را دنبال میکرد:
۱-کمک به
سرمایهداری آمریکا و دولت آن، در نتیجه سلطه آمریکا بر جهان سوم؛
۲-استفاده از ارتباطات جمعی به جای
سلاح جهت نفوذ در کشورهای جهان سوم و شوروی؛
الف) کنترل نخبگان و رهبران فکری جهان سوم از طریق رسانههای جمعی و اثرگذاری بر آنان؛
ب) واسطهگری و
هدایت افکار
ج) اختلافات شرق و غرب،
تقسیم کشورها به مرکز - پیرامون یا مرکز - اقمار- نیمه اقمار، از طرف اندیشمندان کشورهای توسعهیافته با
هدف فوق انجام گرفته و سعی در استثمار (از قبل طراحی شده یا به عنوان یک فرایند) کشورهای اقماری یا نیمه اقماری داشتهاند.
دیدگاه بدبینانه دیگری نیز وجود دارد، مبنی بر اینکه وسایل مدرن ارتباطی به جهت هزینه بالا و تکنولوژی پیچیده و پیشترفته نمیتواند مناسب کشورهای در حال توسعه بوده و بتواند جوابگوی نیازهای فوقالعاده آنان باشد. «یکی از مسائل عمده در مقوله ارتباطات و توسعه این است که وارد کردن تکنولوژیهای اطلاعاتی مدرن، هزینههایی را بر دوش جامعه تحمیل میکند.»
«به همین
دلیل، کشورهای در حال توسعه در اغلب موارد با استناد به این فرضیه که تکنولوژی جدید با نیازهای آنان متناسب نیست، از قبول آن خودداری میکنند.»
دیدگاه دوم بر استفاده از وسایل ارتباطی مدرن در جهت توسعه کشوهای در حال توسعه تاکید میکنند و قائل به این امرند که «ممکن است کشوهای در حال توسعه، بیش از کشورهای توسعهیافته از نوآوریهای تکنولوژیک سود جویند. چون اینگونه کشورها با فشارهای ناشی از
سرمایه
گذاریهای ثابت در تکنولوژیهایی که اکنون از رده خارج شدهاند، روبرو نبوده و نیازی به تقبل هزینه جهت تبدیل سیستمهای قدیمی به سیستمهای جدید تکنولوژیک ندارند.»
امروزه استراتژی تکنولوژی اجتماعی، در بسیاری از کشورهای در حال توسعه بر پذیرش تکنولوژی در جوامع روستایی و انتشار آن در میان تمام اقشار اجتماعی استوار است. بر این اساس، نظریه تکنولوژی اجتماعی نکات زیر را مورد بررسی قرار میدهد:
۱-چگونگی تاثیر تکنولوژیهای جدید ارتباطی بر شیوه زندگی فردی، از لحاظ کیفیت زندگی، روابط و فعالیتهای خانوادگی، روابط اجتماعی، نقش طبقهبندی جنسیت، رشد آگاهی، بهرهگیری از اوقات فراغت، ارزشهای زندگی و کسب اطلاعات؛
۲-چگونگی تاثیر تکنولوژیهای جدید ارتباطی، بر نظام اجتماعی از طریق افزایش یا کاهش شکاف میان اطلاعات غنی و اطلاعات ناقص، تغییرات در فعالیتهای جوامع کوچک و منافع اقشار خاصی از اجتماع؛
۳-چگونگی تکنولوژی جدید ارتباطی موجبات دخالت، دسترسی،
مشارکت در سطوح مختلف ارتباطی هم در میان استفاده کنندگان و هم مدیران از طریق محتوای ارتباطات شیوه کنترل، دسترسی مدیریت از طریق استفاده کنندگان و بالعکس؛ مشارکت در تولید را فراهم میسازد.
مسئله مهمی که امروزه در بحث ارتباطات پشتیبان توسعه مطرح است، این است که وجود تکنولوژیهای جدید ارتباطی، معضلی اساسی برای مسلمین در سکولاریزه کردن
جامعه اسلامی به شمار میروند. سؤال اینجاست که آیا میتوان تاثیرات منفی این پدیده مدرن را در جامعه اسلامی به تاثیرات مثبت تبدیل نمود، یا نه؟
اهمیت بحث در اینجا نمود بیشتری پیدا میکند که این تکنولوژی، دیگر در سطح نخبگان و حتی تبلیغگران مشخصی نیست. در واقع میتوان گفت، به واسطه تکنولوژیهای جدید ارتباطی، این
علما یا دولتها نیستند که به همگرایی،
وحدت و یا
تفرقه امت اسلامی دامن میزنند؛ بلکه این ملتها، عوام، توده، افراد امت و یا خارج از امتند که با همه سلایق به تفرقه دامن میزنند. در نتیجه آسیبهایی از این دست میتواند به بحرانهایی در جامعه اسلامی منجر بشود:
۱. ورود معاندین به بحثها، به نام
اسلام،
تشیع و
تسنن و حمله به طرف مقابل به
قصد ایجاد
فتنه و اختلاف؛ عدم شناخت معاند از
مسلمان در
فضای مجازی نمود بیشتری دارد؛ چراکه در آنجا
معاند با ادعای خیرخواهی و
دفاع از اسلام وارد عرصه میشود.
۲. حرکات ناشیانه برخی مسلمانان ناوارد قابل کنترل نیست؛
۳. احتمالا به
دلیل ناانصافیهای برخی گروههای مختلف اسلامی نسبت به یکدیگر و ندیدن مخاطب، کینهها و خصومتها تشدید شده و حتی به
جنگ لفظی و در نتیجه
جنگ الکترونیکی نیز کشیده شود؛
۴. این مسائل، احتمالا به
جنگ،
ترور،
عملیات استشهادی و... علیه گروههای دیگر اسلامی منجر شود؛ که فاجعه عظیمی در
تاریخ خواهد بود؛ همچنان که نمونههایی از آن هم در
عراق،
پاکستان،
افغانستان،
ایران،
عربستان و... قابل مشاهده است؛
۵. دولتها و رسانههای غربی نیز به این مسائل کمک خواهند کرد و آتش این جنگ را شعلهورتر خواهند ساخت و همواره به دنبال تشدید اختلافات خواهند بود؛
۶. تشتت و اختلاف کشورهای غربی با یکدیگر و جداییشان از همدیگر هم به عدم مداخله آنان در امور مسلمین منجر نخواهد شد.
هرکدام از فرضیههای بالا در صورت تحقق، میتواند برای سالیان متمادی توسعه را در کشورهای اسلامی با تاخیر مواجه کند؛ با این وجود، آیا میتوان از آسیبهای مذکور در
امان ماند و از این وسایل برای توسعه بیشتر جوامع اسلامی بهره برد؟ آنچه به نظر میرسد، این است که اگر استفاده از وسایل فوقالذکر برای همگان و نه افراد معدود و خاصی، میسر باشد:
اولا تنها کسانی به بهترین نحو و کیفیت از این تکنولوژیها برای
تبلیغ اهداف خود، بهرهمند خواهند بود، که یا به دولتها وابسته باشند و یا به یک شرکت
سرمایهدار بزرگ؛ که توانایی پرداخت هزینههای گزاف آن را داشته باشد. این مسئله موجب رهگیری سریع مبلغان پشت پرده شده و در نتیجه به
رسوایی کسانی منجر خواهد شد که به نام مسلمین به ایجاد
تفرقه پرداختهاند. (البته این شکل آرمانی و نه عینی قضیه است).
ثانیا وبلاگها و رسانههای کوچک در میان انبوهی از اشباع رسانهها، گم خواهند شد و حتی بسیاری از آنها به
دلیل ضعف ساختار، بدون مخاطب خواهند بود؛ همچنان که امروزه هم همینطور است.
ثالثا؛ وجود مشکلات فوق نمیتواند دلیلی بر فرار از
واقعیت موجود و در نتیجه خالی کردن صحنه برای معاندین باشد.
آن چه مهم است، قابلیت بسیار بالای تکنولوژیهای مدرن ارتباطی در کنار وسایل سنتی ارتباطات، در امر توسعه و فرهنگسازی است. نیاز کشورهای در حال رشد به وسایل ارتباطی مدرن جهت توسعه پایدار، متوازن و درونزا غیر قابل
انکار است. هنسون و نارولا با یادآوری این مهم، برای دوری از معایب وارده بر این تکنولوژیها، راهکارهایی را ارائه دادهاند که در آن، کشورهای در حال توسعه در جهت ایجاد شالودۀ رسانههای بزرگ، چهار اولویت عمده را پیشرو دارند:
۱. تناسب «تکنولوژیهای جدید ارتباطی»، (NCT) New Communication Technologies.) با نیازها، امکانات و میزان مهارتهای فنی افراد کشور؛
۲. ارتقاء نوسازی سیستمهای متداول تکنولوژیک، مانند
تلگراف، خدمات پستی،
تلفن یا
رادیو؛ براساس این فرضیه، تکنولوژی، روشها و آموزشهای فنی قدیمی، به عقبماندگی منجر میشود؛
۳. ایجاد یک زیر بنای گسترده و منسجم ارتباطی. این اولویت به ترتیب اقتضائات زیر را به دنبال خواهند داشت:
۱. این تکنولوژیها باید از نظر اقتصادی مقرون به صرفه و قابل پیاده کردن باشد؛
۲. در این راستا، نیازهای آتی کشور باید در جهت رشد و توسعه همه جانبه مورد تاکید قرار گیرد؛
۳. تحت چنین شرایطی، کارآیی پایین آمده و درصد ضایعات قابل پیشگیری، بالا خواهد بود. به هرحال روشها و سیاستهای قدیمی و تکنولوژیهای ناآزموده نمیتواند به رشد و توسعه تکنولوژی بومی کمک کند.
۴. در مواردی، تکنولوژی پیشرفته به کاهش تعداد استفادهکنندگان منجر میشود. بنابراین کشورهای در حال توسعه باید تلاش کنند تا از تکنولوژیهای ارزانقیمت که موجب تقویت تکنولوژیهای موجود شده و در عین حال رشد مناسبی را فراهم میآورند، استفاده کنند.
هنسون و نارولا در این دیدگاه، تکنولوژیهای قدیمی و ناآزموده را در توسعه اجتماعی جوامع در حال توسعه، ناکارآمد جلوه میکنند. در نظر این دو «اشاعه تکنولوژی به وسیله عوامل زیر ایجاد میشود:
الف) ایجاد آگاهی نسبت به تکنولوژیهایی که مناسب و مفیدند؛
ب) بازگو کردن این نکته که تکنولوژیهای قدیمی منسوخاند؛
ج) تشویق مردم به تغییر دیدگاه خود در قبال تکنولوژیهای جدید و قدیم؛
د) تصمیمگیری پس از تشخیص و ارزیابی نیازهای آنان»
به نظر میرسد این مقدار بدبینی نسبت به رسانههای قدیمی از روی عدم شناخت وسایل فوق باشد؛ چراکه با آمدن وسایل مدرن، وسایل قدیمی نه تنها از حیز انتفاع ساقط نمیشود؛ بلکه برای در
امان ماندن از آسیبهای مخرب وسایل مدرن در تودهسازی و... باید نقش وسایل قدیمی را جدیتر تلقی کرد. به عنوان مثال در
دین مبین اسلام و علیالخصوص تشیع، تاکید بر وسیله ارتباطی
مسجد،
هیئت،
نماز جماعت،
منبر،
بازار و... به شدت میتواند مسلمانان را در مقابل تهاجم فرهنگی مصون بدارد.
در تحقیقی که دکتر خیری پیرامون تاثیر تلویزیون و
مسجد انجام داده، همین مسئله به وضوح عیان شده است. او در این تحقیق پس از برشمردن معایب تلویزیون و آثار تخریبی آن بر روی هویت فردی و شکلدهی افکار توده، مسجد را اصل و تلویزیون را مشوق این اصل قرار داده است. ایشان در خلاصه و نتیجهگیری بحث خود میگوید: «در اصول سیاست
گذاری تلویزیون، باید تشویق خانوادهها به حضور در مسجد و آشنا کردن کودکان با مسجد و مشتاق کردن آنها بدین امر نهفته باشد. آوردن مسجد به منزل از طریق تلویزیون به معنای بیگانه کردن نسلهای آینده از مسجد است. در مسجد است که هم فضای مناسب برای هویتپذیری دینی فراهم میشود و هم از تودهای شدن افراد در جامعه ماشینی و صنعتی امروز جلوگیری به عمل میآید و.... تلویزیون ممکن است به این امور بپردازد؛ اما با تغییر کانال، حال و هوای مخاطب عوض میشود. ولی حال و هوای مسجد همواره ثابت است.»
مولانا با تاکید بر این وسایل ارتباطی سنتی، به نظریه وحدتگرا - رهایی بخش رسیده و مسئله فوق را در این نظریه تبیین کرده است. او «انقلاب اسلامی را نمونهای برجسته و مناسب برای توضیح و تطبیق این نظریه همگرا میداند که نشان میدهد چگونه یک تحرک اجتماعی در عصر نوگرایی از کانالهای سنتی صورت گرفته است؛ ولی
ماهیت این رخداد را در نزاع میان فرهنگ رسمی دولت و نخبگان حکومتی که مشوق و بیانکننده نفوذ غرب بود، از یکسو و فرهنگ سنتی تودهای مردم که ریشه در سنت مذهبی و ملیت ایران دارد از سوی دیگر تعریف میکند.»
تلفیق تکنولوژی مدرن ارتباطاتی و مسجد در ایران در جهت اهداف آموزشی، رواج تعالیم مذهبی و بسیج سیاسی، نمونه خوبی در دوران معاصر است.
آنچه در تعریف توسعه عنوان شد، نهفته شدن مسئله "حرکت" و تکامل در درون این مسئله است. اگر بخواهیم مسئله ارتباطات پشتیبان توسعه را از منظری اسلامی بنگریم، باید ببینیم این حرکت و تکامل باید چگونه باشد؟ و در واقع حرکت از چه مبدئی به چه سمتی خواهد بود؟ با دقت در منابع اسلامی و دینی مشخص میشود که منظور از حرکت (و یا حتی تغییر)، حرکت (یا تغییر) فرهنگی است. یعنی باید ابتدا فرهنگ متحول شود و سپس سراغ مسائل دیگر رفت. با دگرگونی و حرکت رو به جلو هویت فرهنگی جامعه، همه ارکان اجتماعی و سیاسی نیز ارتقاء پیدا خواهند کرد. مولانا نیز بر این امر صحه گذاشته میگوید: «برای فهم بهتر این روندهای تکامل و تغییر اجتماعی و ارزیابی و شناخت کامل پیچیدگیها و کاستیهای اصطلاح توسعه، چارچوب تحلیلی پیشنهاد میکنیم که مبتنی بر یک جهانبینی محوری بوده و بر فرهنگ، به عنوان یک عنصر وحدتبخش در روند تغییر تاکید کند.»
او در مدل وحدتگرای جامعه و فرهنگ، در بیان یک چارچوب مفهومی برای ساختن فرهنگ و جامعه، جنبههای تغییر در رسانههای ملی برای ایجاد وحدت بین جامعه و فرهنگ را اینگونه عنوان میکند:
۱- محتوای فرهنگی: گسترش و قابلیت دسترسی بخش بزرگی از مردم به محتوای فرهنگی، یکی از پیامدهای توسعه ملی است. گسترش آموزش و پرورش بارزترین نمونه است.
۲- تفاوت
گذاری: اصطلاح رسانههای جمعی، گمراه کننده است زیرا تفاوت محتوا و مخاطبان را به حساب نمیآورد.
۳- سلطه: از تفاوت
گذاری و ویژهسازی، سلطه به وجود میآید؛ سلطه رسانه بر رسانهای دیگر میتواند محتوای آن را هم تغییر دهد.
۴-
پلورالیسم فرهنگی:
سید موسی صدر در تبیین این تغییر و تکامل، به سراغ
قرآن رفته و جنبههای تغییر (اصلاح) را تحت عنوان ویژگیهای محتوایی و درونمایهای آنها در نه قسمت توضیح میدهد:
۱- واقعگرایی؛ «قرآن در روش اصلاحی خود، واقعیتها و دوری از تخیلات و پندارها را حتی در جایی که
فرهنگ از مقوله
احساس و
عاطفه باشد، به عنوان یک
اصل و
قاعده میشناسد».
۲- ریشهگرایی؛ دو
دلیل برای حرکت از لایههای زیرین به لایههای برین و عینی قرآن وجود دارد:
۱. سیر نزول آیات از آغاز
بعثت تا انجام آن.
۲. تاکید و سفارش قرآن بر مرجعیت و زیربنا بودن باورها و بینشها در نظام فرهنگی.
۳- عقلگرایی؛ «اتخاذ راهبرد خردورزی از سوی قرآن، به عنوان نماد حرکت اصلاح فرهنگ، نشان از یک ضرورت در روش تعامل با اجزای فرهنگ دارد و بر این ادعا گواهی میدهد که اصلاح فرهنگ، با تمام زوایا و ظرافتهایش، نمیتواند بدون بهره گیری از نیروی عقلانی خود
انسان باشد. به تعبیر دیگر،
تقلید و
تبعیت در ساحت کار فرهنگی امر نشدنی است.» همان که ما در معایب تعاریف توسعه برشمردیم.
۴- فطرتگرایی؛ «آن گاه که کار عناصر فرهنگ جامعه دینی گرفتار آسیب و آفت گردد، شیوه اصلاح و بازیابی آنها نیز ناگزیر باید تابع همین ویژگی باشد.»
۵- علمگرایی؛
۶- تجددگرایی؛ «تصور عمومی این است که آموزههای دینی امور ثابت، همیشگی و تغییرناپذیر است. این تصور نسبت به باورها و ارزشهای دینی درست است؛ اما نسبت به تشریعات و هنجارهای دینی به صورت مطلق درست نیست.»
«ما ننسخ من آیة او ننسها نات بخیر منها او مثلها الم تعلم ان الله علی کل شیء قدیر»
هر آیهای را که «محتوی
حکم یا احکامی است وقتی بر پایه
مصلحت یا اقتضای
زمان» از میان برداریم یا به تاخیر اندازیم، بهتر از آن یا مانندش را میآوریم. آیا ندانستهای که
خدا بر هر کاری تواناست؟!
«این واقعیت، هنگامی در عرصه رسالت فرهنگی قرآن مورد ارزیابی قرار گیرد، حکایت از یک ضرورت در زمینه روش اصلاح فرهنگ میکند و آن اینکه هر نوع تغییر یا
جایگزینی در سطوح هنجاری و سنتهای اجتماعی باید نسبت به واقعیتهای آینده و پدیدههای پیشرو گشوده و باز باشد.
اراده و اصرار بر ایجاد هنجارها و سنتهای ثابت و تغییرناپذیر، فرایند اصلاح فرهنگ را با چالش مواجه میسازد.»
۷- بهرهگیری از معادله سود و زیان؛ «
قرآن برای ترغیب و
تشویق انسانها به تغییر باورها یا پذیرش ارزشهای متعالی یا دست برداشتن و رها ساختن سنتها و هنجارهای ناصواب، یا از روش اخلاص استفاده نمیکند، یا بسیار اندک استفاده میکند؛ بلکه به جای آن از یک
معامله سخن میگوید و از یک معادله مبتنی بر سود و زیان شخصی بهره میگیرد»
«یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم»
ای اهل
ایمان! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک
نجات میدهد؟
«ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم واموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون ویقتلون وعدا علیه حقا فی التوراة والانجیل والقرآن ومن اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به وذلک هو الفوز العظیم»
یقینا خدا از
مؤمنان جانها و اموالشان را به بهای آنکه
بهشت برای آنان باشد خریده؛ همان کسانی که در راه خدا پیکار میکنند، پس «
دشمن را» میکشند و «خود در راه خدا» کشته میشوند «خدا آنان را» برعهده خود در
تورات و
انجیل و قرآن «
وعده بهشت داده است» وعدهای حق؛ و چه کسی به
عهد و پیمانش از خدا وفادارتر است؟ پس «ای مؤمنان! » به این داد و ستدی که انجام دادهاید، خوشحال و شاد باشید؛ و این است کامیابی بزرگ.
۸-
تدریج و گام به گام؛ «آموزههای قرآن در دو مورد سیاست تدریج و گام به گام را در پیش گرفته است»
۱. ابلاغ و بیان نزول تدریجی قرآن
«وقرآنا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث ونزلناه تنزیلا»
و قرآن را «جدا جدا» و بخش بخش قرار دادیم تا آن را با درنگ و تامل بر مردم بخوانی و آن را به تدریج «برپایه حوادث، پیش آمدها و نیازها» نازل کردیم.
«وقال الذین کفروا لولا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک ورتلناه ترتیلا»
و کافران گفتند: چرا قرآن یک باره بر او نازل نشد؟ اینگونه «قرآن را به تدریج نازل میکنیم» تا
قلب تو را به آن استوار سازیم، و آن را بر تو با
مهلت و آرامی خواندیم.
۲. در مقام اجرا و تطبیق نسبت به عادت و سنتهایی که با کششهای نفسانی انسان گره خورده است.
۹- تلقی واقعی از خود؛ برخلاف جامعه شناسان و پژوهشگران عرصه
فرهنگ، که از کنار ضعفهای فرهنگی جوامع خود با سکوت رد میشوند و با سکوت به تغییر میاندیشند؛ زیرا دلبستگی و پیوند عاطفی انسان با پیشینهاش و نقش فرهنگ در شکلگیری
هویت و شخصیت جامعه را دلیل میآورند. قرآن معکوس عمل میکند و کژیها و کاستیها را مورد توجه قرار میدهد تا سنتها و ارزشهای پسندیده را جایگزین کند.
«الم تعلم ان الله له ملک السماوات والارض وما لکم من دون الله من ولی ولا نصیر»
آیا ندانستهای که فرمانروایی و
حکومت آسمانها و
زمین فقط در سیطره اوست و شما را جز خدا هیچ سرپرست و یاوری نیست؟
«قالوا اجئتنا لتلفتنا عما وجدنا علیه آباءنا وتکون لکما الکبریاء فی الارض وما نحن لکما بمؤمنین»
گفتند: آیا به سوی ما آمدهای تا ما را از آیینی که پدرانمان را برآن یافتهایم، برگردانی و «با نابود کردن ما»
قدرت و حکومت در این سرزمین برای شما دو نفر باشد؟ و ما به شما دو نفر
ایمان نمیآوریم!
«واذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما وجدنا علیه آباءنا اولو کان الشیطان یدعوهم الی عذاب السعیر»
و چون به آنان گویند : از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید، میگویند: «پیروی نمیکنیم» بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم، پیروی میکنیم. آیا «کورکورانه از گذشتگان پیروی میکنند» و هرچند که شیطان آنان را با این پیروی به عذاب فروزان
دعوت کند؟!
حال در اینجا بحث این است که چه چیز فرهنگ باید متحول شود یا تکامل یابد؟ عناصر فرهنگی تنها مسائلی هستند که همه دانشمندان علوم اجتماعی به دنبال تغییر، تکامل یا گسترش آنها هستند. نظرات مختلفی پیرامون این که چه چیزهایی عناصر فرهنگی هستند و چه چیزهایی نیستند وارد شده است.
علامه مصباح یزدی عناصر اصلی فرهنگ را سه تا میداند:
۱. باورها و عقاید مربوط به خدا، انسان، ارتباط انسان با
خدا و
جهان و طبیعت؛ (
اصول دین)؛
۲. خوب و بدهاست.
اسلام یک سلسله خوب و بدهای ثابت و ابدی را به ما ارائه میدهد. این بدان معنا نیست که
احکام در هیچ
زمان و مکانی تغییری نمیکند. احکام اموری جزئی و متغیرند و منظور از ارزشهای ثابت اصول ارزشی و مبانی است.
۳. عنصر سوم شیوههای رفتاری خاص برخاسته از آن بینشها و ارزشهاست.
آیت الله مصباح پس از برشمردن عناصر فوق میافزاید، این سه، عناصر اصلی فرهنگ اسلامند؛ یعنی آنچه را باید بدان معتقد باشیم، خوب و بد و شیوه رفتار ما را مشخص میکند. این همان اصول دین،
اخلاق و احکام اسلامی است. لهجهها، لباسهای گوناگون محلی، کیفیت گویشها و... ارتباطی با فرهنگ ندارد. اسلام معین نکرده است که انسان با چه زبانی سخن بگوید یا چه لباسی بپوشد. اسلام یک اصل کلی معین کرده و آن این است که انسان نباید تابع دشمنان خدا شود و رنگ
دشمن به خود بگیرد؛ بلکه باید
استقلال خود را حفظ کند. اینکه لباس یقه داشته یا نداشته باشد، مربوط به اسلام نیست. ممکن است که این مساله زمانی نشانه استقلال باشد؛ اما عنصر اصلی فرهنگ اسلام نیست.
برای شروع ارتقاء، تکامل و اصلاح عناصر فرهنگی «با توجه به ماهیت "
دعوت" که فرایند مخاطب محور است و با توجه به عناصر "
حکمت"، "
موعظه" و "جدال احسن" که بر خردورزی و اقناع تاکید دارد، میتوان این نتیجه را گرفت که شیوه مورد سفارش قرآن در پروسه اصلاح فرهنگ، شیوۀ خردانگیزی؛ به تعبیر دیگر انگیزش از درون است؛ اما نه هر انگیزشی؛ بلکه انگیزش بر پایه آگاهی و انتخاب؛ زیرا تکیه بر "حکمت" به عنوان سخنی که بیانگر حقایق روشن و انکارناپذیر است و "موعظه" به عنوان سخن پندآموز و خیرخواهانه، و "
جدال احسن" به عنوان سخنی که موانع ذهنی مخاطب را به چالش میکشد، بیانگر این واقعیت است که دعوت باید
عقل و
قلب مخاطب را تحت تاثیر قرار داده و باورمند سازد، امری که بستر انتخاب آگاهانه را فراهم میکند.
در این راستا شناخت مخاطب و مخاطبین و زیست محیط فرهنگی آنان بسیار مهم است. رسانههای مدرن با توجه به این مسئله شروع به تغییر یا اصلاح وضع موجود به وضع مطلوب میکنند. به گفته مولانا «رسانهها عملا قادر به خلق جامعه نیستند؛ هرچند نقش مهمی ایفا کنند»
رسانهها تنها میتوانند، به عنوان مشوق عمل کرده و با برجسته کردن نقاط مثبت فرهنگی و کم رنگ جلوه دادن نقاط ضعف فرهنگی به اصلاح وضع موجود مبادرت بکنند. بنابراین در اینجا تاکید بر فرهنگ رسانهای نیست؛ بلکه رسانه فرهنگی و دینی مورد تاکید است.
چگونه میتوان رسانهای را فرهنگی-دینی کرد؟ هرکدام از دانشمندان
دین و رسانه، برای فرهنگی کردن رسانههای مدرن، راهی را پیشنهاد کردهاند؛ که توجه به کارکرد رسانه در این زمینه میتواند راهگشا باشد. هرکدام از رسانهها نسبت به مقتضای ذات خود، کارکردهای متفاوتی دارند. اگر این کارکردها را با زیست محیط فرهنگی جامعه یکجا جمع کنیم به این نتیجه میرسیم که ایدئولوژی حاکم بر جامعه، رفته رفته به ایدئولوژی رسانه منجر خواهد شد. تاثیر حاکمان،
سرمایهداران، کارکنان، افراد ذینفوذ و دیگر موارد بر
رسانه قابل
انکار نیست و همچنان که سورین و تانکارد از شومیکر و ریز نقل کردهاند، پنج دسته اصلی از اثر بر محتوای رسانهها را به ترتیب میتوان مطرح کرد:
. اثرهای ناشی از فرد فرد کارکنان رسانهها.
. اثرهای مربوط به رویههای رسانهها.
. نفوذهای سازمانی بر محتوا: (پولسازی مهمترین هدف)
. اثر و نفوذ خارج از سازمان رسانهای: (گروههای ذینفع و خالقان شبه رویدادهای نفوذ) «نیرویی مثل بسیج را در
ایران میتوان یکی از گروههای ذینفوذ دانست که با گستره میلیونی و مردمی خود میتوانند بر رسانهها نیز اثر گذاشته و محتوای آنها را تعیین کنند.»
.
ایدئولوژی: (در
آمریکا،
عقیده به نظام اقتصادی
سرمایهداری مالکیت خصوصی و سودجویی و در هر چیزی میتواند باشد).
اگر این پنج دسته را بپذیریم، در جامعهای مثل ایران میتوان به راحتی تعیین محتوای رسانهها را به سمت اسلامی شدن و در راستای توسعه واقعی قرار داد. اگر در سازمانی مثل صدا و سیما، در دفتر روزنامهها و مجلات، گردانندگان اصلی سایتهای اطلاعاتی کشور و... بتوان با اعضاء رابطه برقرار کرد و آنها را با
رسالت مهم خود آشنا کرد، میتوان امیدوار بود که اکثریت مطلق کارکنان این رسانهها به سمت توسعه علمی و اسلامی حرکت کنند. از طرف دیگر در ایران نفوذ بسیج را نمیتوان در هیچ کدام از نهادها نادیده گرفت. حضور بیش از شش میلیون بسیجی فعال در پایگاههای بسیج، فرصت بسیار مغتنمی است که به آموزش توسعه در سطح بسیار گستردهای از جامعه میتوان پرداخت. بسیج از دو جهت میتواند در این زمینه نقش ایفا کند. یکی تاثیر بر کارکنان است؛ باز از دو جهت: یک: خود کارکنان بسیجی. دو: حضور نزدیک بسیج در همه ارگانهای دولتی و خصوصی. دیگری تاثیر دو مرحلهای بسیجیان بر دریگر افراد جامعه است. پتانسیل نیروی چند میلیونی بسیج این فرصت را فراهم کرده که اولا رهبران فکری، دسترسی خیلی آسانی بر مردم داشته باشند. ثانیا؛ تذکر آسیبهای احتمالی رسانههای مدرن بر توسعه و فرهنگ جامعه به راحتی امکانپذیر است. مزیت دیگر بسیج، بازتاب نیازهای مردم به ردههای بالای مدیریتی کشور و نیز رهبران فکری است. همه این اقدامات میتواند این نقش بسیج را پررنگ کند که ایدئولوژی جامعه و کارکنان را به سمت یک توسعه پایدار
هدایت کند. در نتیجه
سرمایهداران مخاطب محور که به دنبال خواسته مخاطبین خود هستند، ملزم به رعایت برنامههای توسعه در سطح جامعه بوده و از تخریب برنامههای توسعه خودداری کنند. علاوه بر اینکه بسیاری از
سرمایهداران در ایران نیز خود عضو بسیج هستند.
مطالعات موردی هنسون و نارولا در کشورهایی مثل هند، کشورهای همجوار هند، آمریکای لاتین و کشورهای عربی، مؤید این نکته است که رسانههای مدرن تا حدودی میتوانند در توسعه نقش ایفا کنند. مطالعات مولانا نیز تقریبا همین مضون را در
کتاب گذر از نوگرایی تایید میکند. اما از این موارد خاص گذشته، انجام اقداماتی مثل برنامههای رادیو تلویزیونی آموزش کشاورزی در لهستان و طرح مدرسه رادیویی در ایران که توسط علی روشنایی و همکارانش با همکاری
جهاد سازندگی در سطح کشور انجام گرفته گویای موفق بودن این طرح است.
دکتر روشنایی اهداف این طرح را این گونه برمیشمرد:
۱. افزایش دانش،
اطلاعات و آگاهیهای شغلی و فنی روستاییان و تغییر در رفتار و ایستار آنان در یک دوره زمانی معین؛
۲. آموزش حین کار و غیر حضوری جهت صرفه جویی در وقت و هزینه روستاییان؛
۳. سرعت بخشیدن به فرایند آموزشی و ایجاد تکاثر جذب؛
۴. ارائه آموزشهای موضوعی از طریق نیازسنجی و نظرسنجی؛
۵. ایجاد نوعی فراگر ارتباطی که در آن پس فرست و بازخورد وجود داشته باشد؛
۶.
مشارکت دادن مخاطبین در فراگرد ارتباط؛
۷. تغییر در نگرشها و بینش فراگیران؛
۸. ارتقای نسبی توان آموزشی رادیو از حیطهشناختی به حیطههای نگرشی عاطفی و روانی حرکتی.
توسعه یکی از ضروریات امروز کشورهای در حال توسعه از جمله ایران است. تعاریف زیادی از توسعه انجام گرفته که اگر بخواهد به صورت دقیق در کشورهای اسلامی به مورد اجرا گذاشته شود، باید به فرهنگ بومی منطقه، نوع
مذهب پذیرفته شده آنان و نیازهای مردم منطقه باید تعریف دقیقی از آن صورت بگیرد. ما در این مقاله تعریف پروفسور سید حمید مولانا را به دیگر تعاریف ترجیح دادیم. برای رسیدن به توسعهای پایدار، متوازن، همه جانبه و درون زا از امکانات مختلف ارتباطی میتوان بهره برد. ما در توسعه دنبال تکامل و ارتقاء فرهنگی هستیم؛ زیرا تا زمانی که فرهنگ ایستا و راکد است توسعه بخشهای دیگر اتفاق نخواهد افتاد و اگر هم اتفاق بیفتد زودگذر و ناپایدار خواهد بود. از این جهت بهترین گزینه برای تکامل و گسترش فرهنگی استفاده از ارتباطات است. ارتباطات میتواند بهترین پشتوانه برای توسعه باشد، به شرطی که از همه ابعاد ارتباطات در این امر استفاده شود. در کشورهای در حال توسعه؛ به خصوص ایران، ارتباطات سنتی و ارتباطات چهره به چهره از جایگاه والاتری برخوردار است.
تکنولوژیهای جدید ارتباطی، نه تنها به تنهایی در امر توسعه موفق نخواهند بود، بلکه به توده شدن جوامع، کرختی اجتماعات و بیتفاوتی انسانها در مقابل اتفاقات
روز منجر خواهند شد؛ مسئلهای که همه جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی صاحبنظر در این رشته عنوان کردهاند. فلذا برای در
امان ماندن از این آسیبهای فرهنگی این رسانهها به خصوص در امور مذهبی، استفاده از ارتباطات چهره به چهره
اهمیت فراوانی دارد. تکنولوژیهای جدید ارتباطی نیز به عنوان رسانه مشوق اهمیت ویژهای پیدا میکنند. یعنی ما نه تنها قائل به کنار گذاشتن تکنولوژیهای جدید ارتباطی نیستیم؛ بلکه برای سریعتر به ثمر رسیدن امر توسعه آن را ضروری میدانیم.
گروه ذینفوذی مثل بسیج که در ایران از جایگاه خاصی برخوردار است و اعضای چندمیلیونی دارد میتواند در امر توسعه نقش بسیار بالاتری را ایفا کند. به عنوان نمونه طرح بسیج برای دور چهارم
مجلس خبرگان رهبری تجربه خوبی است؛ که از این پتانسیل بومی در رسیدن به یک توسعه گسترده در امور مختلف جامعه به خصوص در امور مذهبی بهره برده شود؛ به شرطی که تکنولوژیهای جدید ارتباطی نیز به عنوان مشوق طرح به کمک آن بشتابند.
بسیج میتواند علاوه بر کمک به امر توسعه، بر اولویت محتوای رسانهها نیز تاثیرگذار باشد. در الگوی دومرحلهای یا چند مرحلهای ارتباط نهاد بسیج، هم به عنوان رده پایینی از رهبران فکری و هم به عنوان پس فرست مخاطبان بر رسانهها، جامعه و مردم تاثیرگذار باشد.
اعتقاد ویژه بسیج به
ولایت فقیه،
مراجع دینی و
مذهب میتواند در گسترش
مذهب تشیع و نمادهای مذهبی و مذهبی شدن جامعه اثرگذار باشد.
به اعتقاد ما توسعه اقتصادی از توسعه فرهنگی و توسعه مذهبی جدا نیست. تعطیل کردن یکی از ابعاد توسعه میتواند به نامتوازن پیش رفتن و در نتیجه شکست امر توسعه بیانجامد.
توسعه؛
توسعه در قرآن.
(۱) ازکیا، مصطفی، جامعه شناسی توسعه، تهران، کلمه، چاپ سوم، ۱۳۸۰.
(۲) باهنر، ناصر، دین و رسانهها، تهران، مرکز تحقیقات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، چاپ دوم، ۱۳۸۷.
(۳) بورن، اد، بعد فرهنگی ارتباطات برای توسعه، مهرسیما فلسفی، تهران، مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامهای صدا و سیما، چاپ اول، ۱۳۷۹.
(۴) تودارو، مایکل، توسعه اقتصادی جهان سوم، غلامعلی فرجادی، تهران، مؤسسه عالی پژوهش و برنامه ریزی، ۱۳۷۷.
(۵) خلیلیان، محمدجمال، شاخصهای توسعه اقتصادی از دیدگاه اسلام، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۴.
(۶) خیری، حسن، آبان، مقایسه فضای تبلیغی تلویزیون و مسجد، قم، ماهنامه علمی-ترویجی معرفت، سال هفدهم، شماره هشتم، ۱۳۸۷.
(۷) دادگران، محمد، مبانی ارتباطات جمعی، تهران، مروارید، چاپ نهم، ۱۳۸۵.
(۸) روشنائی، علی، تابستان، مقاله ارتباط جمعی، پشتیبان توسعه روستایی و معرفی طرح مدرسه رادیویی، فصلنامه تخصصی جامعه شناسی شماره ۲، ۱۳۸۴.
(۹) ساموئلسون، هاوس نورد، اصول علم اقتصاد، مرتضی محمدخانی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴.
(۱۰) سورین، ورنر و تانکارد، جیمز، نظریههای ارتباطات، علیرضا دهقان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۸۶.
(۱۱) سون، ویندال و دیگران، کاربرد نظریههای ارتباطات، نظریهها و مکاتب ارتباطات، علیرضا دهقان و ناصر ضرونچی، مشهد، کنکاش دانش، چاپ اول، ۱۳۸۴.
(۱۲) صدر، سیدموسی، قرآن و شیوه اصلاح فرهنگ، مشهد، مجله پژوهشهای قرآنی، شماره۵۴ و ۵۵، تابستان و پاییز ۱۳۸۷.
(۱۳) عباسی، ابراهیم، دولت پهلوی و توسعه اقتصادی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۳.
(۱۴) علوی، پرویز، ارتباطات سیاسی، تهران، علوم نوین، چاپ دوم، ۱۳۸۶.
(۱۵) کرباسیان، قاسم، سایت پژوهه: http://www، pajoohe، com/fa/index، php?Page=definition&UID=۳۵۷۹۰ ۱۳۸۸.
(۱۶) محسنیان راد، مهدی، ارتباط شناسی، تهران، سروش، چاپ هفتم، ۱۳۸۵.
(۱۷) مصباح یزدی، علامه محمدتقی، تهاجم فرهنگی، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، ۱۳۷۶.
(۱۸) معتمدنژاد، کاظم، وسایل ارتباط جمعی، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ پنجم، ۱۳۸۵.
(۱۹) ملکوت، سرینیواس، نظریههای ارتباطات توسعه، زهرا سخی، ۲۰۰۱. http://www، hccmr، com/news-۶۱۶aspx
(۲۰) مولانا، حمید،
گذر از نوگرایی، یونس شکرخواه، تهران، مرکز مطالعات و توسعه رسانهها، ۱۳۷۱.
(۲۱) مولانا، حمید، ارتباطات جهانی در حال
گذار، تهران، سروش، چاپ اول، ۱۳۸۴.
(۲۲) نظرپور، محمدنقی، ارزشها و توسعه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۸.
(۲۳) هنسون، جریس و نارولا، اوما، تکنولوژیهای جدید ارتباطی در کشورهای در حال توسعه، داوود حیدری، تهران، مرکز مطالعات و توسعه رسانهها، چاپ چهارم، ۱۳۸۴.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «رابطه ارتباطات و توسعه».