رؤیت هلال
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از مسائل مهم روز که برخی آن را ناسازگاری
دین با
علم روز قلمداد میکنند
و بعضی آن را مایه
تمسخر دین داران قرار میدهند
و دسته سوم با دیدی تعجب آمیز درباره آن به پرسش میپردازند مسأله رؤیت هلال ماه میباشد. این مسأله در تمام طول سال مطرح است ولی هیچ گاه بحث،
نزاع و گفت وگو درباره آن درنمیگیرد، مگر در اول
و آخر
ماه رمضان ، به ویژه در آخر این ماه مبارک.
فاصله دیدن دو هلال در دو ماه متوالی، تقریباً (لفظ (تقریباً) برای این به کار برده شد که در هنگام حرکت
ماه به دور
زمین ، زمین نیز به نوبه خود حرکتی به دور
خورشید دارد که در هر ماه یک دوازدهم آن را طی میکند. بنابراین، در اول ماه گذشته اگر ماه در جایی واقع شده بود که یک ناظر زمینی آن را به صورت هلالی دید معلوم نیست پس از یک دور کامل همان ناظر زمینی بتواند هلال را ببیند، زیرا وضعیت قرار گرفتن زمین، نسبت به خورشید
و تابش اشعه خورشید
و… دخالت دارد. آن گاه وقتی دوباره هلال دیده شد میدانیم که ماه یک دور کامل اطراف زمین زدهاست
و همان
مقداری که زمین طی کرده
و خود را در وضعیت جدیدی قرار دادهاست نیز از سوی ماه پیموده شدهاست.
) متساوی با
مقدار زمانی است که ماه یک دورِ کامل، اطراف زمین گردش کند.
حرکت کره ماه به دور کره زمین
مقدار زمانش، دقیق
و ثابت شده
و غیر قابل خدشه است.
اما زمان دیدن هلال چون وابسته به امور دیگری از جمله، شدت
و حدّتِ نور خورشید در هنگام تولد ماه جدید میباشد، دقیقاً مشخص نیست. بنابراین گاهی از لحاظ علمی مسلم است که ماه تولد شدهاست، اما
قابل رؤیت نیست، زمانی مشخص است که از تحت شعاع نور خورشید نیز خارج شده ولی باز
قابل رؤیت نیست (زمین
و ماه هر دو از خورشید نور میگیرند. زمین کروی است
و با حرکت به دور خودش که یک شبانه روز به طول میانجامد، موجب میشود که گاهی یک طرفش روبروی خورشید باشد
و از آن نور بگیرد که روز است
و پس از گذشتن مدتی آن قسمت از
مقابل خورشید عبور کند
و دیگر در معرض شعاع خورشید قرار نگیرد
و قسمت دیگر
مقابل خورشید قرار گیرد
و نور بگیرد.
و همین طور تکرار میشود.حال اگر همین فردی که روی زمین است
و نظاره گر غروب میباشد به سوی آسمان بالا رود یا بر کوهی برآید، خورشید را میبیند، همچنین اگر با سرعتی متساوی سرعتی که زمین به دور خودش میچرخد برخلاف حرکت زمین حرکت کند، هیچ گاه خورشید برایش غروب نمیکند. ماه کره دیگری است که آن هم از خورشید نور میگیرد
و شب هنگام، همانند فردی که در تاریکی ایستاده
و مناطق دور دست را که روشن است میتواند ببیند ما میتوانیم قسمتی از ماه را که با نور خورشید روشن است
و در دید ما نیز هست ببینیم. در اول ماه، زمین
و ماه تقریباً در یک جهت قرار میگیرند
و هر دو از خورشید نور میگیرند، چون خود زمین نور شدیدی از خورشید دریافت میکند آن شدت نور از دیده شدن، ماه، توسط زمینیان جلوگیری میکند همان گونه که در شعاع نور یک نورافکن واقع شدن موجب میشود انسان شمع
و چراغهای دیگر کم نوری که در مسیر وصول نور نورافکن به چشم وجود دارد را نتواند ببیند یا اگر بین انسان
و اموری که آنها را میبیند ناگهان یک نور شدیدی واقع شود، توان دیدن آن امور ـ تا زمانی که این نور شدید وجود دارد ـ از بین میرود بنابراین وقتی ماه برای ما
قابل رؤیت است که اولاً ماه به گونهای واقع شده باشد که شعاع خارج شده از دید ناظر به قسمت روشن ماه برسد.
یعنی در یک خط مستقیم با ناظر واقع شود
و ثانیاً شدت نور خورشید، وسط این خط مستقیم حائل ایجاد نکرده باشد در نتیجه تا زمانی که ماه در اثر حرکت خود از تحت شعاع خورشید خارج نشود
قابل رؤیت نیست
و برای خارج شدن از تحت الشعاع لازم است نور خورشید کم شود که این حالت در نزدیکی غروب پیش میآید. اما بلافاصله در اثر حرکت زمین، ماه، از دید ناظر پنهان میگردد.)
و وقتی امور دیگری از
قبیل غلظت
و رقّت هوا
و امور دیگری موجب میشود که با فراهم بودن تمامی زمینههای علمی برای رؤیت ماه، باز ماه دیده نشود
و موجب بروز مشکلاتی شود.
حال یک اشکال این است که چرا دین
احکام خود نظیر
روزه و افطار را به تولد
ماه که از لحاظ علمی ثابت است مرتبط نساخت تا همه مسلمانها بدون دغدغه خاطر
و با معیارهای علمی آن را تشخیص دهند بلکه آن را به دیدن با
چشم مرتبط ساخت تا این همه
نزاع رخ دهد؟
به عبارت دیگر اگر
دین احکامِ وقتی
و زمانی خود را بر تقارن جهت ماه، خورشید
و زمین یا بر خروج ماه از تحت شعاع نور خورشید که ثابت، یقینی
و غیر قابل اختلاف است وابسته میساخت بهتر نبود؟ به عبارت سوم، چرا
شارع، احکام خود را به اموری وابسته ساخته که علمی
و دقیق نیست
و موجب بروز اختلاف میشود
و چرا از وابسته ساختن آن به امور دقیق، علمی
و غیر قابل مناقشه خودداری کردهاست آیا این ترجیح مرجوح نیست؟
در زمانهای سابق که راه علم بر افراد مسدود بود چارهای نداشتند جز اینکه از راه دیدن هلال به تولد آن وقوف یابند
و در آن زمانها این اختلافها نیز ضربه چندانی نمیزد، زیرا فرضاً در شام روز
جمعه عید میشد
و در
حجاز روز شنبه، هیچ یک از مردم آن دو
شهر ، از این مسأله باخبر نمیشدند.
ولی امروزه که
جهان چون دهکدهای کوچک گشته
و همه خبرها، در همان لحظه، در سراسر جهان منتشر میشود، شنیدن اینکه در گوشهای
عید فطر است
و در گوشه دیگر مردم روزهاند بسیاری را نسبت به حقانیت یک چنین نظریهای به تردید میاندازد. این شک
و تردید به جاهای دیگر نیز سرایت میکند
و پیوسته میپرسند: آیا
شب قدر دو شب است یا یک شب؟ آیا
ملائکه برای ایرانیان در یک شب نازل میشوند
و برای حجازیان در شب دیگر؟
و….
به هر حال، یا باید
قبول کرد که این دین
و احکامش برای دورههای گذشته مفید بوده
و امروزه سخنی برای گفتن ندارد
و حتی توان اداره یک نماز عید سراسری را ندارد
و نیمی از جهان باید روزی را تعطیل کنند
و به نماز عید مشغول شوند
و نیمی روز دیگر را.
و یا باید اذعان کرد که
تعلیق عید بر رؤیت هلال، در هر شهر
و منطقهای دقیق نیست
و ملاک اصلی
قابل رؤیت بودن یا خروج از تحت شعاع میباشد.
بعید است مسلمانی پیدا شود که معتقد باشد
اسلام برای دورههای گذشته
تاریخ خوب بود
و با این حال ادعای مسلمانی نیز داشته باشد، بله ممکن است بگوید، خود این
تفرقه داشتن
و متحد نبودن دارای
مصلحت است ولی در
مقابل شبهههای فراوان
و سؤال از توضیح این مصلحت ناتوان میماند. نگارنده بر این باور است که از بررسی دلیلها
و روایات میتوان اتحاد افقها را فهمید، بدین معنی که رؤیت ماه در هر گوشه از جهان را دلیل عید بودن فردای آن روز برای همه جهان دانست.
(یسألونک عن الأهلّة قل هى مواقیت للناس والحج ولیس البر بأن تأتوا البیوت من ظهورها ولکن البر من اتقى واتوا البیوت من ابوابها. واتقوا الله لعلکم تفلحون.)
از تو درباره هلالها میپرسند، بگو: آنها گاه شماری برای مردم
و (موسم)
حج است.
و نیکی آن نیست که از پشت خانهها به درون آیید، نیکی آن است که فرد، تقوا پیشه باشد
و از در به خانهها آیید
و تقوای الهی پیشه کنید تا رستگاری یابید.
آمدن این آیه پس از آیات مربوط به روزه ـ یعنی آیههای ۱۸۳، ۱۸۴، ۱۸۵ و۱۸۷ ـ به انسان اطمینان میدهد که پرسش کنندگان میخواستهاند بدانند ظهور هلال چه رابطهای با روزه دارد، بنابراین اگرچه پاسخ این است که (هلال، گاه شماری برای مردم
و موسم حج است) ولی مسلماً لفظ (گاه شمار مردم) یا با اطلاق روزه را شامل میشود
و یا روزه یکی از موارد تطبیقی گاه شمار میباشد
و به هر حال این سؤال
و جواب با روزه ارتباط
غیر قابل انکار دارد.
و معلوم میدارد که ظهور، طلوع یا رؤیت هلال، نشانهای بر ورود به ماه خاصی است که در آن ماه مردم به
تکلیف خاصی
مکلف شدهاند یا قرار
و مدار خاصی دارند.
از کلمه (یسألونک) که
مضارع و جمع است روشن میشود که پرسش کنندگان متعدد بودهاند
و مکرر نیز سؤال میکردهاند اما نه در سؤال
و نه در جواب اشارهای به راههای اثبات هلال
و یا اختلاف هلال اول
و آخر ماه در افقهای متفاوت
و چگونگی شکل گیری هلال،
تربیع ، بدر
و…
و علت این گونه امور چیزی مطرح نشدهاست. بیشتر لبه تیز سؤال متوجه خود هلال است که چرا با آمدن هلال چیزی
واجب یا
حرام میشود. مگر هلال چه نقشی دارد؟
و شاید به همین جهت لفظ هلال به صورت جمع به کار رفتهاست به هر حال مطرح نشدن پرسش
و پاسخ صریح درباره اختلاف
افق ، اختلاف شکلهای ماه
و… را میتوان به صورتهای گوناگون تحلیل کرد.
از جمله: سکوت پیرامون اختلاف افق را میتوان تأییدی بر اختلاف نداشتن افقها در مورد هلال ماه دانست، زیرا اگر افقها مختلف بود
و حجاز امروز اول ماه بود
و در جای دیگر، دیروز یا فردا، آن گاه گاه شمارها متفاوت میگشت
و تاجری که قرار گذاشته بود بدهی خود را اول ماه یا دهم ماه بپردازد طبق افق حجاز باید مثلاً روز
جمعه میپرداخت
و طبق افق دیگر، پنج شنبه یا شنبه، آن گاه چنین تقویمی شایسته اسم
مواقیت للناس نبود.
اشکال: در آن زمانها وسایل ارتباط جمعی مانند امروز گسترده نبوده
و تجارت بین تاجر ایرانی، حجازی
و یا هندی
و کانادایی برقرار نبوده
و یا اگر برقرار بوده، ارتباطات به روز نبوده تا یک روز تأخیر
و تقدیم در آن خللی ایجاد کند
و به گاه شمار بودن هلال ضربه بزند بنابراین از (مواقیت للناس) نمی توان اتحاد افق را اثبات
و یا تأکید کرد.
جواب: لفظ (للناس) در آیه دارای شمول افرادی
و اطلاق ازمانی است؛ یعنی شامل تمامی مردم در تمامی زمانها میشود
و همان گونه که مردم آن زمان را شامل میشده مردم این زمان را نیز شامل میشود. امروزه نیز هلالها میتوانند مواقیت برای مردم باشند
و اختلاف یک روز در شروع ماه میتواند اختلافات حقوقی فراوان
و جدی بین دو شهروند دو کشور یا مسئولان آن دو کشور ایجاد کند.
درست است که اکنون در جهان تقویمهای حاکم، بر مبنای
حرکت خورشید است، چه تقویمهای میلادی
و چه هجری شمسی که چون ثابت
و غیر قابل اختلاف است، در جهان
و روابط اجتماعی، اقتصادی
و… از این جهت اختلافی بروز نمیکند، ولی بر مبنای
قرآن ، ماههای هلالی
و سالهای قمری نیز میتواند
و بلکه بایستهاست که مبنای تقویم
و گاه شمار باشد. حال فرض کنید کشوری از دیگری نفت برای تحویل در اول
محرم بخرد
و اول محرم یک روز اختلاف داشته باشد
و اتفاقاً در همان یک روز نوسان قیمت نفت شدید باشد، چقدر دعاوی حقوقی به همراه خواهد داشت
و همین طور اعلام
صلح و آتش بس و….
بنابراین یا باید ـ همان گونه که
قبلاً ذکر شد ـ این دین برای فرهنگهای عقب افتاده، روستاییان
و بدویهای حجاز باشد که یکی دو روز، برایشان نقش چندانی نداشتهاست
و یا باید
قبول کنیم که افقها با هم متحد میباشد
و وقتی ماه متولد شد (یا دیده شد) برای سراسر جهان اول ماه محسوب گردد.
هرکس اندک مطالعهای درباره قرآن
و جهانی بودن دین
حضرت محمد (ص) داشته باشد به سوی راه دوم کشیده میشود
و بدون کوچک ترین اشکال
و تردید طرفدار راهی میگردد که به جامعیت
و جهان شمول بودن دین ضربهای وارد نسازد. حتی اگر روایتهای صریحی نیز برخلاف آن داشتیم، تا چه رسد به اکنون که حتی یک
روایت و یا دلیلی نیز برخلاف آن نداریم.
راستی چگونه میشود که تقویمی برای مردم باشد (مواقیت للناس)
و پیوسته مردم کشورهای مختلف در مورد هلال اختلاف داشته باشند؟! راستی این چه تقویمی برای مردم خواهد بود! آیا میتوان مراد از الناس را مردم بدوی یا مردم عصر حجر یا قشر خاص از مردم دانست؟! مسلماً پاسخ منفی است
و مراد از (الناس) تمامی انسانها اعم از مسلمان
و کافر،
شیعه و سنی ،
سفید و سیاه و… میباشد. حال اگر در همین دوره که
معاملات با
چک ، انجام میشود، افراد برای یک ساعت
پول خود ارزش قائلند
و… دو
تاجر ایرانی
و حجازی با هم روابط تجاری داشته باشند
و بر مبنای
تقویم دینی قرآنی (ماههای قمری) به هم چک دهند،
حواله دهند
و… آن گاه در تمامی سال وقتی تاجر حجازی در روز مشخص، مثلاً اول ماه به
بانک مراجعه میکند پولی به حسابش واریز نشده یا چکش نقد نشده، زیرا که در ایران، در تمامی طول سال، تقویم قمری یک روز عقب تر از حجاز است. بله در مورد اول ماه
شوال ، به طور نامنظم هرچند سال یک بار تقویم تاجر ایرانی با حجازی یکی میشود
و این اتحاد تا رسیدن به اولین ماهی که ۲۹ روز باشد باقی میماند
و دوباره تقویمها مختلف میگردد.
در این صورت همین دو فرد مسلمانِ معتقد به راحتی، یقین پیدا میکنند که اگر این اختلاف افق، سخن صریح آورنده
و به پادارنده دین است خودش به خودی خود اعلام به موقت بودن
و جامع نبودن دین میباشد
و اگر از سوی فقیهان، مراجع
و اجتهادکنندگان در دین است نشان میدهد که این
اجتهاد ، ناقص
و معیوب است
و دین را نیز ناقص معرفی میکند.
حال با این اوصاف چه شده که گروهی بر طبل اختلاف افقها (مراد از اختلاف افق در این نوشته،
جواز اختلاف اول ماه در شهرهایی است که در آنها افق متفاوت است
و ممکن است ماه در یک جا دیده شود
و در جای دیگر خیر.) میکوبند
و دلایلشان چیست معلوم نیست، زیرا لفظ (الناس) در (مواقیت للناس) عام است شامل همه انسانها در تمامی زمانها
و مکانها میشود
و هیچ دلیلی بر موسمی بودن یا موقت بودن آن یافت نشد
و نمیشود.
تعمیمهایی که از آیه قرآن فهمیده شد از سوی برخی روایات نیز میتواند تأیید شود:
۱. (عن ابی الجارود، عن زیاد بن المنذر قال: سمعت اباجعفر (ع) یقول: صم حین یصوم الناس وافطر حین یفطر الناس فان الله عزوجل جعل الأهلّه مواقیت.)
شنیدم
حضرت باقر (ع) میفرمود: هنگامی که مردم روزه میگیرند روزه بگیر
و هنگامی که مردم
افطار میکنند افطار کن، زیرا خداوند عزوجل هلالها را مواقیت برای مردم قرار داد.
راستی اگر بنا باشد
شیعیان روز دیگری را اول ماه بدانند این چگونه تقویمی خواهد بود؟!
اگر بحث این
قدر روشن است
و همه باید وحدت افق را
قبول کنند
و با دیدن ماه در یک گوشه از جهان، فردای آن روز برای همه اول ماه باشد، چرا افراد زیادی طرفدار اختلاف افق شدهاند
و بر طبق آن
فتوا دادهاند؟ آیا این فتواها ناشی از این نیست که اختلاف افق، دلیلهای متقن، محکم
و غیر قابل خدشه دارد؟
احتمالاً طرفداران اختلافِ افق، ماه را به خورشید
قیاس کردهاند
و گمان کردهاند، همان گونه که در دو شهر با فاصله طولانی،
طلوع و غروب خورشید
و وقت
زوال متفاوت است
و اشکالی پیش نمیآورد بلکه هرکسی طبق
مغرب و مشرق خودش عمل میکند، در مورد
قمر نیز میشود یا باید همان گونه عمل کرد ولی از این نکته غفلت کردهاند که
خداوند طلوع
و غروب آفتاب را گاه شمار
و تقویم قرار ندادهاست، لکن از هلالهای ماهها به عنوان تقویم
و گاه شمار نام بردهاست
و در واقع هلال ماه هم برای تعیین زمان عبادات به کار میرود، هم به عنوان تقویم. بر فرض که قیاس کردن خورشید
و ماه به یکدیگر از بعد عبادی درست باشد از بعد تقویمی که مورد تأکید قرآن است، به هیچ وجه صحیح نمیباشد.
به
مقتضای اینکه
زمین کروی است
و دور خود میچرخد پیوسته نیمی که
مقابل خورشید است روشن
و نیمی که در طرف دیگر است تاریک میباشد آن گاه پیوسته نقطهای
مقابل خورشید ظاهر میگردد
و به اصطلاح خورشید نسبت به آن نقطه طلوع میکند
و در همان لحظه، نقطهای از زمین از
مقابل خورشید رد میشود
و خورشید در آن نقطه غروب میکند
و آن نقطه به
شب ملحق میشود
و به هر حال به جای وجود یک مشرق
و یک مغرب، مشرقها
و مغربهای فراوانی وجود دارد. (آمدن (ربّ المشارق والمغارب) به صورت جمع در قرآن نیز مؤید است.) اما تولد ماه در هر ماه یک بار اتفاق میافتد
و امر ثابت
و مشخصی است
و همین سزاوار است که معیاری برای حسابها، قرار گیرد. قرآن میفرماید:
(هو الذی جعل الشمس ضیاء والقمر نوراً
وقدرّه منازل لتعلموا عدد السنین والحساب، ما خلق الله ذلک الاّ بالحق یفصل الآیات لقوم یعلمون.)
اوست که خورشید را درخشان
و ماه را تابان ساخت
و برای آن منزلهایی مقرر داشت تا شمار سالها
و حساب را بدانید، خدا اینها را جز به حق نیافریدهاست، او نشانهها را به روشنی بیان میدارد برای مردمی که میدانند؟
روشن است که مرجع ضمیر مفعولی در کلمه (
قدره) (ماه) است، زیرا خورشید
مؤنث است
و ضمیر (ه) به آن برنمیگردد بنابراین از دید قرآن حرکتها
و منزلگاههای ماه است که برای شمارش حساب
و دانستن سالها مورد استفاده قرار میگیرد
و در
آیه دیگر آمده:
(والقمر
قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم.)
(برای ماه منزلگاههایی نهادهایم تا سرانجام چون شاخه خشکیده خرما باز میگردد.)
که فراز آخر اشاره به حالت ماه در آخرین روزهای آن دارد.
بله از دیدگاه قرآن، خورشید
و چگونگی قرار گرفتن زمین در
مقابل آن موجب اختلاف شب
و روز میگردد که از آن به عنوان نمونهای از
قدرت خدا
و آیه او تعبیر شدهاست.
(انّ فی اختلاف اللیل والنهار وما خلق الله فی السموات والارض لآیات لقوم یتقون.)
در رفت
و آمد شب
و روز
و آنچه خداوند در آسمانها
و زمین آفرید به راستی نشانههایی است برای مردمی که باپروایند.
(ان فی خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لأولی الالباب.)
(در آفرینش آسمانها
و زمین
و رفت
و آمد شب
و روز، نشانههایی است برای مردم فرزانه)
حرکت ماه
و خورشید
و فایده آنها از دیدگاه قرآن متفاوت است
و تنها ماه برای گاه شمار است
و این با قائل شدن به تعدد اول ماه
و اختلاف ماهها در سرزمینهای مختلف ناسازگار میباشد.
اما طلوعها
و غروبهای مختلف یا مشرقها
و مغربهای گوناگون، به عنوان تقویم
و گاه شمار برای توده مردم به کار نمیرود بلکه تنها
قدرت خداوند را به نمایش میگذارد، زیرا نه تنها هرجای زمین، مشرقی
غیر از مشرق دیگر دارد بلکه هر روز نیز مشرقی
غیر مشرق روز دیگر دارد که این تنظیم دقیق، خود نمونهای از
قدرت خداست
و ثمرات آن در گرم شدن
و سرد شدن
هوا ، رویش گیاهان متفاوت
و رسیدن میوهها، باز شدن
و بسته شدن گلها
و امثال آن برای توده مردم
قابل رؤیت
و تشخیص میباشد. خود حالت قرار گرفتن خورشید
و زمین، فصول را به وجود میآورد که به
حس افراد عادی نمیآید
و از نظر آنان روز بیستم
شهریور با اول
مهر یکسان است
و اثر محسوسی برایشان وجود ندارد.
بنابراین آنان که ماه را با خورشید مقایسه کردهاند
و تصور کردهاند همان گونه که اختلاف مشرقها
و مغربها وجود دارد
و نیکوست
و ضربهای نمیزند پس اختلاف افق برای ماه نیز وجود دارد
و ضربهای نمیزند قیاسی مع الفارق کردهاند
و تصوری ناصواب به
ذهن خود راه دادهاند، زیرا تعدد مشرقها
و مغربها را خداوند نشانه
قدرت خود قرار داد ولی ماه
و تفاوتهای آن را گاه شمار
و تقویم قرار داد
و بر آن تصریح کرد.
به هر حال، ما هیچ دلیلی نداریم که گاه شمار بودن ماه را مربوط به زمان
و یا مکان خاصی بدانیم بلکه برعکس ادله فراوانی بر فرازمانی
و فرامکانی بودن قرآن داریم که در جای خود بحث شدهاست.
درست است که در برخی موارد روایات، بر موسمی بودن
و مخصوص به
زمان یا
مکان خاص بودن حمل میشوند
و از
لفظ (الناس) که در روایات
ائمه اطهار (ع) وارد شده
اهل سنت اراده میگردد، ولی آیات قرآن موسمی نیست
و به زمان، مکان
و یا افراد خاص منحصر نمیشود
و حتی در علوم قرآن تصریح کردهاند که
شأن نزول مخصص نیست، بنابراین اگر شأن نزولی هم وارد شده بود که با توجه به آن از (الناس) اهل حجاز یا قشر دیگری فهمیده میشد باز میگفتیم شأن نزول مخصص نیست تا چه رسد به اکنون که حتی چنین شأن نزولهایی نیز موجود نیست.
قبل از بحث پیرامون روایات باید جایگاه بحث مشخص شود تا از بحثهای تکراری
و اثبات شده
و یا بی نیاز از بحث
و بررسی خودداری شود
و علاوه بر آن، همه بحثها در جایگاه اصلی خود قرار گیرد.
در بحث اثبات اول ماه رمضان یا اثبات اول ماه
شوال ، گاهی بحث از
ثبوت است
و زمانی از
اثبات . گاهی بحث از ملاک است که آیا ملاک رؤیت هلال با چشم است یا ملاک یقین به اول ماه است؛ این سخن چقدر اعتبار دارد؟ به عبارت دیگر بحث در این است که آیا
بینه در رؤیت هلال اعتبار دارد یا باید شاهدها از پنجاه نفر بیشتر باشند
و بالاخره گاهی بحث در این است که اگر روایتها
و حدیثها، با علم سازگاری نداشت
وظیفه چیست؟
اینها مجموعه مباحثی است که باید به دقت بررسی شود
و ما در این نوشتار، طریق متداولی که معمولاً در جمع روایات طی میکنند، نمیپیماییم
و تلاش میکنیم از راههای دیگری بحث را به پیش ببریم، زیرا همان گونه که از پرسشها معلوم گشت به بحثی متفاوت با بحثهای دیگران نیازمندیم.
برخی از مباحث در گذشته مطرح بوده
و در کلمات فقیهان
و روایات پیرامونش به وفور بحث شده ولی برخی از مباحث جدید است
و در کلمات گذشتگان درباره آنها مطالب برجسته
و مدوّنی یافت نمیشود.
و بیشتر نیاز به تدقیق دارد. اولین بحث این است که آیا ملاک حلول ماه نو، به تولّد ماه
و خروجش از تحت الشعاع است.
و دیدن ماه، یا گذشتن سی روز، از روٌیت ماه گذشته دلیلهای این تولّد است یا اینکه ملاک حلول ماه نو، نفس روٌیت هلال است ولی روٌیت گاهی به واسطه خود فرد صورت میگیرد
و گاهی دو نفر
عادل یا یک نفر عادل، یا گروهی از مردم که دیدهاند برای او
شهادت میدهند
و یا ملاک، امکان روٌیت هلال است ولو اینکه اکنون به خاطر عوارضی دیده نشود.
بله در روایات بهطور کلی آمده
(صم للروٌیه
و افطر للروٌیه.)
(به جهت دیدن هلال روزه بگیر
و به جهت دیدن هلال افطار کن)
ولی معلوم نگشته که روٌیت چون حاکی از تولد ماه است اعتبار دارد یا فی نفسه اعتبار دارد.
ییا در روایات آمدهاست هنگام وجود مانع، وقتی سی روز از روٌیت هلال
قبلی گذشت حتماً ماه، جدید شدهاست:
(فان خفی علیکم فأٌتموا الشهر الاوّل ثلاثین.)
هرگاه (هلال) بر شما مخفی ماند ماه اول را سی روز تمام کنید).
امّا علتش چیست
و ملاک کدام است معلوم نیست.
از مجموع روایات به نظر میرسد که تولّد ماه
و امکان روٌیت آن اعتباری ندارد بلکه آنچه معتبر است اینکه باید ماه به گونهای از خورشید دور شود که به واسطه عموم مردم دیده شود، بنابر این اگر هزار نفر در شهری استهلال میکنند
و تنها یکی ـ دو تا یا حتی ده نفر گفتند آن را دیدیم یا آن را میبینند ولی هر چه به دیگران نشان میدهند دیگران توان رؤیت آن را ندارند، هلال ماه ثابت نمیشود، اگر چه ماه متولد شده
و برای چشمهای تیزبین
و استثنایی
قابل رؤیت شده است، ولی چون برای توده مردم
قابل رؤیت نیست، هلال ماه ثابت نمیشود.
با توجه به همین نکته تعارضی که بین روایات زیادی وجود دارد حلّ میشود، زیرا دستهای از روایات دلالت میکند که در رؤیت هلال، شهادت یکی دو نفر کافی نیست، مگر اینکه تعدادشان به پنجاه نفر، برسد
و دسته دیگر دلالت میکند که اگر بینه
عدل ، شهادت داد کافی است. معمولاً فقیهان برای حلّ این تعارض، به
حجیت بینه
و امثال آن تمسک کردهاند
و آن را ترجیح دادهاند
و پنجاه نفر یا بیشتر را مربوط به افراد معمولی که عدالتشان معلوم نیست دانستهاند یا بینه عدل را مربوط به وقتی دانستهاند که در شهر مانعی از
قبیل ابر و مِه وجود داشته باشد
و بینه از بیرون شهر بیایند
و بر رؤیت ماه شهادت دهند ولی آنچه مطرح شد که مراد چشمهای معمولی باشد نه چشمهای تیز
و استثنایی، با ظاهر اخبار سازگارتر است. به همین جهت سزاوار است که به اخبار نظری افکنده شود.
(عن ابی عبدالله (ع) قال: قلت له: کم یجزی فی رؤیه الهلال؟ فقال: انّ شهر رمضان فریضه من فرائض الله فلا تؤدوا بالتظنّی.
و لیس رؤیه الهلال ان یقوم عدّه فیقول واحد:قد رأیته
و یقول الآخرون لم نره، اذا رآه واحد رآه ماه
و اذا رآه ماه رآه الف.
و لا یجزی فی رؤیه الهلال اذا لم یکن فی السماء علّه اقلَّ من شهاده خمسین
و اذا کانت فی السماء عله
قبلت شهاده رجلین یدخلان
و یخرجان من مصر)
به
حضرت صادق (ع) گفتم: در رؤیت هلال چند نفر کفایت میکند؟ فرمود: ماه رمضان واجبی از واجبات الهی است پس آن را با
گمان انجام ندهید
و رؤیت هلال این نیست که عدهای بایستند
و یک فرد بگوید: دیدمش
و دیگران بگویند: ندیدمش: وقتی یک فرد دیدش، صد نفر میبینند
و وقتی صد نفر دیدند هزار نفر میبینند.
و وقتی در
آسمان مانعی نباشد برای رؤیت هلال کمتر از پنجاه نفر کافی نیست
و وقتی که در آسمان مانعی وجود دارد شهادت دو مردی که ازشهر خارج میشوند
و (به آن) داخل میشوند
قبول میشود.
سند حدیث صحیح است.
و از نظر
دلالت ، فراز اول حدیث دلالت میکند که با گمانه زنی نمیتوان وارد ماه رمضان شد یا از آن خارج گشت
و در این راه به دلیل متقن
و محکم نیاز است.
فراز دوم نشان میدهد که رؤیت باید با چشم افراد معمولی صورت گیرد نه با چشم تیزبین یا چشمهای
غیر عادی، زیرا میفرماید: (اگر یک نفر ببیند صد نفر میبینند) حال یا مقصود آن است که با دیدن یک نفر، او به دیگران نشان میدهد
و وقتی نگاه کردند میبینند یا مراد این است که وقتی برای یک فرد
قابل رؤیت باشد برای صد
و هزار نفر نیز
قابل رؤیت میباشد.
و همین نشان میدهد که:
الف. دیدن با چشمهای تیزبین که دیگران نمیبینند کافی نیست؛
ب. دیدن با وسایل مجهز این زمانی کافی نیست؛
ج. اثبات هلال
و اول ماه به خود دیدن ماه است نه به امکان رؤیت یا به تولد ماه.
اما این احتمال که دیگران با گفتن: (ندیدمش) درصدد تکذیب فرد بیننده باشند
و بخواهند راست گویی او را زیر سؤال ببرند، احتمالی است که مؤیدی در حدیث ندارد، بنابراین فراز سوم که در حالت صاف بودن آسمان
و بی مانع بودن آن کمتر از پنجاه نفر را کافی نمیداند. به خاطر فاسق بودن یا عادل نبودن آنان یا قطع حاصل نشدن از شهادت کمتر از پنجاه نفر نیست، بلکه به این جهت است که در بین جمعیت زیاد افراد استثنایی تیزبین وجود دارد
و اعتنایی به رؤیت آنان نیست مؤید اینکه حدیث درصدد بحث عدالت
و امثال آن نیست این است که در فراز چهارم که آسمان ابری است سخن از
قبول شهادت دو مردی است که از بیرون شهر میآیند
و شهادت میدهند نه از دو مرد عادل.
به عبارت دیگر ، در جامعه اسلامی
و در مورد شهادت به هلال. یا باید گفت چون
نفع و ضرر شخصی برای افراد ندارد ـ
و از سوی دیگر
دروغگو ،
ترس رسوا شدن دارد، زیرا معمولاً افراد زیادی درصدد رؤیت هلال هستند ـ شهادت افراد معمولی
مسموع است یا باید گفت در جامعه اسلامی اصل بر عدالت افراد است
و یا بالاخره باید گفت حدیث درصدد بیان عدالت
و سایر شرایط بینه نیست. بنابراین هنگامی که شهادتهای پنجاه نفری یا بیشتری میخواهند، برای آن است که ثابت شود ماه برای عموم مردم
قابل رؤیت بوده
و عموم مردم آن را دیدهاند. نه اینکه مسأله هلال ماه از سایر مواردی که با بینه ثابت میشود مهمتر باشد.
(عن ابی جعفر (ع) : اذا رأیتم الهلال فصوموا، واذا رایتموه فافطروا ولیس بالرأی ولابالتظنی ولکن بالرؤیه والرؤیه لیس ان یقوم عشره فینظروا فیقول واحد هو ذا هو
و ینظر تسعه فلایرونه، اذا رآه واحد رآه عشره آلاف، واذا کانت علّه فأتم شعبان ثلاثین.)
حضرت باقر (ع) فرمود: وقتی هلال ماه را دیدید روزه بگیرید
و وقتی آن را دیدید افطار کنید
و حلول ماه با قیاس
و گمانه نیست
و تنها با رؤیت است
و رؤیت آن نیست که ده نفر بایستند یکی بگوید: آن ماه است،
و نه نفر نگاه کنند
و آن را نبینند، وقتی یک نفر ببیند، ده هزار نفر میبینند
و هرگاه در آسمان مانعی باشد
شعبان را سی روز تمام کن.
سند حدیث صحیح است
و دلالتش همچون روایت
قبلی، بر اعتبار چشمهای معمولی، نه تیزچشمها، روشن است. بله، در آن حدیث، هنگام وجود مانع، به بینه ای که از بیرون شهر میآمد اعتبار میداد
و در این جا حدیث، به گذشتن سی روز از هلال
قبلی که هر دو (بینه
و استصحاب ) هنگامی اعتبار دارند که راه حصول علم، مسدود باشد.
(عن ابی عبدالله (ع) قال: الصوم للرؤیه والفطر للرؤیه ولیس الرؤیه ان یراه واحد ولا اثنان ولاخمسون.)
حضرت صادق (ع) فرمود: روزه به خاطر رؤیت (هلال) است
و فطر نیز به خاطر رؤیت است
و رؤیت آن نیست که تنها یکی آن را ببیند
و نه دوتا
و نه پنجاه تا.
سند این روایت ضعیف است زیرا که
قاسم بن عروه توثیق نشدهاست.
ولی دلالتش بر اینکه رؤیت معتبر میباشد. ـ
و رؤیت باید با چشم معمولی باشد نه چشم تیزبین، پس امکان رؤیت یا تولد هلال کافی نیست ـ همانند روایتهای
قبل است.
(عن حبیب الخزاعی قال: قال ابوعبدالله (ع) لاتجوز الشهاده فی رؤیه الهلال دون خمسین رجلاً عدد القسامه وانما تجوز شهاده رجلین اذا کانا من خارج المصر وکان بالمصر عله، فاخبرا انهما رأیاه واخبرا عن قوم صاموا للرؤیه وافطروا للرؤیه.)
حضرت صادق (ع) فرمود: در رؤیت هلال شهادت کمتر از پنجاه نفر ـ عدد قسامه ـ نافذ نیست
و تنها هنگامی که در شهر علّتی (مانع از رؤیت ماه) باشد، شهادت دو مردی که از خارج شهر باشند
و خبر دهند که آنان ماه را دیدهاند
و خبر دهند از قومی که به خاطر رؤیت روزه گرفتهاند
و به خاطر رؤیت خوردهاند، نافذ است؟
سند حدیث ضعیف است زیرا
حبیب خزاعی مجهول است.
دلالت حدیث بر آنچه به دنبال آن بودیم همانند احادیث
قبلی است؛ یعنی رؤیت باید به گونهای باشد که گروه زیادی بتوانند ببینند. بله اگر در هوا مانعی نظیر ابر وجود داشت. به قول دو نفر که از بیرون شهر میآیند اکتفا میشود. حال یا این دو نفر شهادت میدهند که خودشان ماه را دیدهاند یا شهادت میدهند که قومی یا شهری ماه را دیده بودهاند.
البته متن این حدیث همانند متن حدیثهای اول
و دوم نیست
و آن هم احتمالاً ناشی از ضعف
راوی است وقتی که راوی مجهول است یعنی از عالمان، معروفان
و افراد خاص
ائمه نیست
و به همین جهت حافظه
و قدرت ضبط کافی ندارد تا کلمات
امام (ع) را کاملاً حفظ کند، لذا ضعف سند در ضعف دلالت نیز اثر میکند.
(عن ابی عبدالله (ع) قال: صُم للرؤیه وافطر للرؤیه ولیس رؤیه الهلال ان یجیء الرجل والرجلان فیقولان رأینا، انما الرؤیه ان یقول القائل رأیت فیقول القوم: صدق.)
حضرت صادق (ع) فرمود: به خاطر رؤیت (هلال) روزه بگیر
و به خاطر رؤیت افطار کن.
و رؤیت آن نیست که یک مرد یا دو مرد بگویند دیدیم، بلکه رؤیت آن است که کسی بگوید: دیدم
و قوم بگویند:
راست گفت.
سند حدیث مربوط به
بنی فضال است که از
فطحیه هستند ولی به هر حال
قابل اعتنا میباشند.
ظاهراً مراد این نیست که قوم
و طایفه، فرد را تصدیق کنند
و بگویند او راستگو
و درست کار است بلکه مراد این است که او را در این خبرش تصدیق کنند
و بگویند: (راست گفت) ماه را دیدهاست. ووقتی میتوانند او را در راست بودن خبرش تصدیق کنند که خودشان همراه او ماه را دیده باشند. در نتیجه، این خبر نیز نظیر حدیثهای سابق دلالت میکند که رؤیت معتبر است
و رؤیت باید با چشم معمولی باشد که با دیدن یک نفر، افراد زیادی توان رؤیت دارند
و ماه را میبینند.
روایاتی که رؤیت هلال را نیازمند پنجاه بیننده یا بیشتر میداند متعارض با حجیت بینه پیرامون هلال نیست بلکه درصدد بیان این نکته است که رؤیت باید با چشم معمولی باشد نه با چشمهای تیزبین که استثنائاً برخی افراد آن گونه چشمها را دارند. آن گاه این روایات که چند تا از آنها صحیح هم بود به طریق اولی دلالت میکند که برای شروع
و حلول ماههای قمری تولد ماه کافی نیست بلکه خروجش از تحت شعاع
شمس و قابل رؤیت همگانی شدنش معتبر است.
در نتیجه ثبوت
و اثبات یکی میشود.یعنی ثبوت اول ماه به تحقق رؤیت است
و اثباتش نیز به رؤیت میباشد
و رؤیت همگانی برای اثبات اول ماه موضوعیت دارد.
از همینجا روشن میشود راههای دیگری که برای اثبات اول ماه ذکر شده نظیر بینه،
شیاع و حکم حاکم همه باید مستند به رؤیت باشد
و از راه
حدس و گمان نمیتوان اول ماه را اثبات نمود.
اگر رؤیت هلال باید با چشم معمولی صورت گیرد
و ماه به گونهای
قابل رؤیت باشد که وقتی یک نفر دید صد نفر، هزار نفر یا ده هزار نفر بتوانند آن را ببینند، آن گاه همه مردم خودشان با چشم، ماه را میبینند
و در نتیجه نیازی به راههای دیگر نظیر بینه، شیاع
و حکم حاکم پیدا نمیشود یا اگر مورد نیاز شود برای موارد محدود
و نادری خواهد بود
و مخصوصاً حکم حاکم بسیار بی استفاده خواهد شد.
بله همین طور است، در شهری که ماه دیده میشود هنگامی که یک نفر دید صدها نفر میبینند
و تقریباً نیازی به راههای اثباتی دیگر نیست ولی در شهرهای دور
و نزدیک به آن شهر ممکن است هیچکس ماه را نبیند یا تنها افراد تیزبین آن را ببینند آن گاه شیاع، حکم حاکم
و بینه برای مردم آن شهرها مفید است؛ به عبارت دیگر همین که در کنار رؤیت، راههای دیگر خصوصاً حکم حاکم را قرار دادهاند برای این است که رؤیت ماه برای همه اهل زمین یکی است
و وقتی در گوشهای از جهان ماه دیده شد آن شب برای تمام شهرها، چه غرب
و چه شرق آن، شب اول ماه است
و چون افراد آن شهرها، خصوصاً شهرهایی که در شرق شهری که ماه در آن دیده شده واقعند، راهی برای دیدن ماه ندارند. آسان ترین راه حکم حاکم است که میتواند اثبات کننده حلول ماه جدید برای آنها باشد، خصوصاً که حاکم میتواند خبرها را از راههای گوناگون سریع تر از دیگران به دست آورد
و به اطلاع مردم برساند. در گذشته
برید و چاپارها خبرها را با سرعت میرساندند
و امروزه
تلفن و رسانهها اطلاع رسانی خبرها را به راحتی منتقل میکند.
بنابراین، نفس قرار گرفتن حکم حاکم در سلک راههای اثبات ماه، نشانِ این است که دیده شدن ماه در گوشهای از عالم، حلول ماه برای تمام عالم میباشد.
این چنین نیست که تنها با رؤیت هلال بتوان اول ماه را اثبات کرد
و بینه، حکم حاکم
و شیاع فقط بر مبنای رؤیت هلال باشد بلکه یکی از راههای دیگر اثبات اول ماه که از این چارچوب خارج است، گذشتن سی روز از رؤیت هلال ماه
قبل میباشد. بنابراین راه ثبوتی برای اول ماه، منحصر به رؤیت هلال نیست. همان گونه که راه اثباتی منحصر به رؤیت نیست.
گذشتن سی روز راه اثبات دیگری نیست زیرا ماههای قمری یا بیست
و نه روز هستند یا سی روز.
و هیچ گاه نمیتوانند سی ویک روز یا بیست وهشت روز باشند، به همین جهت یقیناً پس از گذشتن سی روز از دیدن هلال ماه
قبل، دوباره هلال دیده میشود. پس اگر شب بیست ونهم
و شب سی ام، آسمان غبارآلود یا ابری بود پس از گذشتن سی روز انسان یقین میکند که هلال جدید ظاهر
و دیده شدهاست. بنابراین گذشتن سی روز نیز یکی از راههای یقین به رؤیت میباشد. بنابراین اگرچه رؤیت هلال موضوعیت دارد ولی مراد از موضوعیت داشتنش این است که به امکان رؤیت توسط چشمهای استثنایی یا خروج از تحت شعاع خورشید اکتفا نشود، نه اینکه اگر همه از روی
عمد سر از آسمان برتافتند
و به آن نگاه نکردند اول ماه ثابت نشود، خیر، زمانی که ماه به گونهای واقع شود که برای همگان
قابل رؤیت باشد، اول ماه شدهاست، اگرچه به واسطه نگاه نکردن یا بودن غبار دیده نشود، آن گاه پس از گذشتن سی روز از هلال ماه
قبل، مسلماً دوباره ماه
قابل رؤیت میباشد، چون زمان حرکت ماه به دور خورشید،
مقداری از سی روز کمتر است.
یکی از مباحثی که درباره رؤیت هلال مطرح است، بحث امکان یا عدم امکان رؤیت هلال در وسط روز
و در اول ماه میباشد. روایات متعددی دلالت میکند که امکان رؤیت هلال در وسط روز، پیش از
ظهر و بعدازظهر، وجود دارد
و فقیهان نیز بر طبق این روایات آن را امری ممکن دانستهاند
و به تبع روایات، پیرامون آن بحث کردهاند که اگر
قبل از
زوال دیده شود روزه چه حکمی دارد
و اگر بعد از زوال دیده شود چه حکمی.
ولی مسلماً این سخن غلط است
و هلال اول ماه در پیش از ظهر
و یا پس از ظهر
قابل رؤیت نیست
و روایتهایی که چنین مطلبی را بیان میکند یا باید توجیه شود
و یا به کناری نهاده شود؛ همان گونه که روایات عدد، یعنی سی روز بودن همیشگی ماه رمضان به کناری نهاده شدهاست
و امروز تقریباً طرف داری ندارد.
روایات زیادی وجود دارد که دلالت میکند ماه رمضان همیشه سی روز است
و ماه
ذی قعده همیشه سی روز است
و از آنها چیزی کم نمیشود
و سایر ماهها به ترتیب یکی سی روز
و یکی بیست ونه روز میباشد
و روایات دیگری وجود دارد که میگوید در هر روزی که سال گذشته روزه گرفتی، امسال، پنج روز بشمار
و روزه بگیر
و امثال این امور. طرفداران این نظریهها را
اصحاب عدد میگویند
و آنان از راه ملاحظه عددها ماهها را تشخیص میدهند. در
وسائل الشیعه چهارده روایت در این باره تنها در باب پنجم از ابواب احکام شهر رمضان وجود دارد.
و برخی از فقیهان قدیم نظیر مرحوم
صدوق طرفدار نظریه عدد
و کامل بودن ماه رمضان بوده
و حتی گفته کسی که نظریه عدد را
قبول نداشته باشد با او تقیهای برخورد میشود همان گونه که با اهل سنت تقیهای برخورد میگردد. (من خالف هذه الاخبار وذهب الی الاخبار الموافقه للعامه فی ضدها اتقی کما یتقی العامه ولایکلم الاّ بالتقیه کائناً من کان الاّ ان یکون مسترشداً فیرشد ویبین له فان البدعه انما تماث وتبطل بترک ذکرها، ولا قوه الا بالله.)
کسی که با این اخبار مخالفت ورزد به سوی اخباری که ضد اینها
و موافق عامه است، برود، از او تقیه میشود همان گونه که از عامه تقیه میشود
و تنها با زبان تقیه با او سخن گفته میشود، هرکس که باشد باشد، مگر اینکه طالب هدایت باشد که ارشاد میگردد
و برایش بیان میشود. زیرا بدعت با ترک ذکرش مضمحل
و باطل میگردد (
و تنها نیرو از خداوند است)
مرحوم مفید نیز در اول، رسالهای در تأیید قول به عدد نوشت ولی سرانجام از این رأی برگشت.
آنچه مهم است اینکه چهارده روایت به خاطر مخالفت با
علم ، کنار گذاشته شده
و حتی از کلام مرحوم صدوق نیز ترس
و واهمهای به دل راه ندادهاند
و علناً آن را مردود شمردهاند
و رسالههایی نیز در این مورد نوشتهاند.
در بحث رؤیت هلال در وسط روز پیش از ظهر یا بعد از ظهر، سخن به همین گونه است، زیرا هلال ماه تنها در نزدیک غروب
و در ناحیه جنوب غربی
قابل رؤیت میباشد
و محال است که در روز اول ماه هلال در هنگام ظهر یا
قبل و یا بعد از آن دیده شود. بنابراین روایات زیادی که در این باره وجود دارد باید توجیه
و یا رد شود همان گونه که روایتهای عدد رد شدهاست، بلکه این روایتها توجیهشان راحت تر است، زیرا محملهای گوناگون دارند
و قرینههایی نیز بر این محملها وجود دارد، زیرا در اکثر آنها لفظ زوال وجود دارد که خیال شده مراد از آن زوال شمس یعنی ظهر میباشد، در حالی که میتواند مراد از زوال، زوال
حمره مشرقیه یا زوال
حمره مغربیه یا
شفق باشد. یا ممکن است مراد از زوال، زوال شمس به معنای غروب کردن آن باشد. روایتهای دیگری هم که در آنها
وسط النهار و نظیر آن موجود است، احتمالاً نقل به معناهایی باشد که از سوی راویها صورت گرفتهاست، زیرا آنان زوال را به معنای ظهر معنا میکردهاند
و به همین جهت آنچه را که از الفاظ امام (ع) فهمیدهاند نقل به معنا نمودهاند وگرنه امام
معصوم و دارای
علم الهی ، سخن نمیگوید که بطلانش امروزه واضح
و روشن باشد.
(صحیحه محمد بن عیسی کتبت الیه (ع) جعلت فداک ربما غمّ علینا هلال شهر رمضان فنری من الغد الهلال
قبل الزوال وربما رأیناه بعد الزوال فتری ان نفطر
قبل الزوال اذا رأیناه ام لا وکیف تأمرنی فی ذلک؟ فکتب (ع) تتم الی اللیل فانه ان کان تاماً رؤی
قبل الزوال.)،
)
به حضرت نوشتم جانم فدایت گاهی هلال ماه رمضان بر ما پوشیده میشود
و فردا
قبل از زوال آن را میبینیم
و گاهی بعد از زوال آن را میبینیم به نظر شما آیا وقتی
قبل از زوال آن را دیدیم افطار کنیم یا خیر؟
و در این باره چه میفرمایید؟
حضرت نوشت: تا شب آن را تمام کن، زیرا وقتی که ماه تمام باشد
قبل از زوال دیده میشود.
سند حدیث صحیح است
و مضمره بودنش ضرر نمیزند، زیرا همانند
محمد بن عیسی از
غیر امام پرسش نمیکند
و جوابهای
غیر امام را در کتابش نمینویسد.
فقیهان
و محدثان ـ با توجه به موارد مشابه ـ یقین کردهاند مراد از (زوال) زوال شمس یعنی ظهر است ولی مسلّماً این چنین نیست، زیرا علاوه بر اینکه با علم یقینی ناسازگار است، لفظ زوال
مجمل میباشد. ممکن است مراد، زوال خورشید یعنی غروب باشد، شاهدش این است که سائل میپرسد اگر
قبل از زوال ماه را دیدیم چه کنیم
و از حکم بعد از زوال نمیپرسد، چون بعد از زوال خورشید؛ یعنی بعد از غروب، روزه تمام شده
و دیگر سؤال از آن معنا ندارد، چون چه ماه رمضان بوده
و چه
غیر آن روزهاش گرفته شده
و کار از کار گذشتهاست
و دیگر جای سؤال ندارد، ولی اگر
قبل از غروب خورشید ماه دیده شود آن گاه میتوان پرسید که آیا در همین آخرین لحظات میتوان روزه را
باطل کرد یا خیر؟
شاهد دیگرش اینکه امام (ع) فرمود: (هنگامی که ماه تام باشد هلال
قبل از زوال دیده میشود) اگر مراد از (
قبل از زوال) در کلام امام (ع)
قبل از غروب خورشید باشد که ـ به نظر بنده ـ همین هم هست کلام بسیار متین
و خوبی است
و چون سی روز از هلال
قبلی گذشته
و حرکت ماه به دور زمین حدوداً بیست ونه روز
و نیم طول میکشد، اکنون
قبل از غروب خورشید، ماه از تحت الشعاع خارج میگردد
و قابل رؤیت است، ولی تام بودن ماه هیچ ربطی به دیده شدن هلال در پیش از ظهر ندارد، در نتیجه مسلماً مراد از (زوال) در کلام سائل
و در کلام امام غروب میباشد
و بالاخره چنین روزی روز آخر ماه شعبان بودهاست
و پس از لحظاتی تمام میشود
و سزاوار است که تمام شود تا ثواب روزه یک روز از شعبان برایش محاسبه شود
و چنین روزی در آخر رمضان از رمضان است
و باید روزه داشته شود. تازه نکتهای در حدیث وجود دارد که از آن میتوان یقین پیدا کرد که مراد از (زوال) همان غروب خورشید است. امام (ع) فرمود:
(فانه ان کان تاماً رؤی
قبل الزوال.)
اگر ماه تام باشد، (هلال) پیش از زوال دیده میشود.
و روشن است که تام بودن ماه، امر نادری نیست بلکه تقریباً
نصف ماههای
سال تام است
و بنابراین باید رؤیت هلال در
قبل از زوال امر متداولی باشد
و تقریباً هر سال شش بار اتفاق بیفتد، ولی لااقل در زمان ما تاکنون کسی ادعا نکرده که هلال ماه را ـ ولو یک بار ـ
قبل از ظهر دیدهاست
و بالاخره این قضیه شرطیه، اصلاً محقق نشدهاست، اما اگر مراد از (
قبل الزوال)
قبل از غروب باشد، امری متداول میباشد، زیرا وقتی ماه تام باشد، تقریباً پس از بیست ونه روز
و نیم هلال جدید متولد میشود
و دقایقی
قبل از غروب. چون نور خورشید کم میشود هلال دیده میشود
و هرگاه ماه ناقص باشد، هلال دیرتر متولد میشود
و در نتیجه بعد از غروب
و بسیار کوچک، نظیر تار مویی دیده میشود.
(عن یوسف بن عقیل عن محمد بن قیس عن ابی جعفر (ع) قال قال امیرالمؤمنین (ع) اذا رأیتم الهلال فافطروا او یشهد علیه عدل من المسلمین، فان لم تروا الهلال الاّ من وسط النهار او آخره فاتموا الصیام الی اللیل فان غمّ علیکم فعدّوا ثلاثین ثم افطروا.)
حضرت علی (ع) فرمود: وقتی
هلال را دیدید یا عادلی از مسلمانان بر آن گواهی داد
افطار کنید
و اگر هلال را ندیدید مگر در وسط روز یا آخرش،
روزه را تا شب تمام کنیدواگربرشما پوشیده شد سی روز بشمارید سپس افطار کنید.
سند حدیث صحیح است، ولی متنش درکتابهای گوناگون متفاوت است، آنچه نقل شداز
استبصار ، ص۷۳ بودولکن در ص۶۴ به جای
یوسف ،
یونس آمده
و به جای (او یشهد علیه عدل من المسلمین) آمده (او تشهد علیه بینه عدول من المسلمین)
و به جای (فان غم…) آمده (
و ان غم…)
و در (تهذیب)
آمده (او شهد علیه عدل من المسلمین)
و در ذیل شماره ۴۹۱ آورده (واشهدوا علیه عدولاً من المسلمین)
و هم چنین (وان غمّ…) ذکر شدهاست.
بنابراین، یک حدیث که در چهار جا ذکر شده در لفظ (یوسف، یونس)
و در لفظ (شهد، یشهد، تشهد واشهدوا)
و در لفظ (عدل، عدول، بینه عدول)
و همچنین در لفظ (فان
و (وان) اختلاف دارند. پس در چهار کلمه یازده گونه تفاوت وجود دارد
و با اینکه یک روایت است که در هر کتابی در دوجا نقل شده ولی از اختلاف در سند حدیث
و در متن بالزیاده والنقیصه
و تغییر در الفاظ، همه گونهاش در آن یافت میشود
و برخی از آنها آثار مهمی نیز دارد؛ مثلاً اگر (عدل من المسلمین) باشد شهادت یک عادل مسلمان (ولو
غیر شیعه) کافی است، اگر عدول باشد حتماً باید سه یا بیشتر باشند اگر (بینه عدول) باشد شاید لفظ (عدول) توضیحی باشد
و شاید مراد سه بینه
و بیشتر باشد
و….
به هر حال آنچه مهم است اینکه حضرت علی (ع) یک سخن فرموده
و حضرت باقر (ع) نیز همان را نقل کرده، ولی یا راویان در نقل خود الفاظ مختلفی به کار بردهاند یا استنساخ کنندگان با توجه به معنایی که از عبارت، ادراک کردهاند آن را
تغییر دادهاند.
با توجه به این امور بعید نمینماید که امام (ع) (الاّ من آخر النهار…) فرموده باشد
و مرادش
قبل از غروب بوده باشد، ولی چون راویان یا کاتبان گمان میکردهاند که در هر وقت از روز، ممکن است هلال دیده شود خودشان (وسط النهار) را به عنوان توضیح، اضافه کردهاند وگرنه روشن است که امام (ع) سخنی خلاف واقع ملموس آن زمان
و مطلب یقینی ثابت شده این زمان نمیگوید. بنابراین مراد از حدیث این است که اگر هلال ماه شوال را دیدید یا با
شهود عدل ثابت شد افطار کنید ولی اگر ندیدید
و روز سی ام را روزه گرفتید
و نزدیک غروب یا پس از غروب هلال را دیدید اشکالی ندارد، روزه را به پایان برسانید چون این روز از ماه رمضان میباشد
و دیدن هلال
قبل از غروب دلیل نمیشود که خیال کنید امشب شب دوم ماه است
و امروز روز اول شوال بوده
و باید روزهاش را افطار کرد. به عبارت دیگر، رؤیت هلال
قبل از غروب
و بعد از آن هر دو امکان پذیر است، ولی به هر حال اگر هوا ابری
و مستور بود
و قبل از غروب یا پس از آن دیده نشد، باید دانست که ماه بیش از سی روز نیست بنابراین، اگر اول ماه مشخص بوده پس از سی روز حتماً ماه تمام شدهاست
و نوبت به ماه دیگر رسیدهاست.
گفتنی است که تغییرهای دیگری نیز در حدیث داده شده که مخلّ به معنا نیست ولی آن را معقّد ساختهاست؛ از جمله اگر صدر حدیث این گونه بود: (اذا رایتم الهلال او شهد علیه عدول من المسلمین فافطروا) عبارت از
تعقید خالی بود، در حالی که اول شرط
و جزای آن ذکر شده
و بعداً عدل شرط به پس از جزای شرط نقل مکان کردهاست.
(عن جراح المدائنی: قال: قال ابوعبدالله (ع) من رأی هلال شوال بنهار فی رمضان فلیتم صیامه.)
حضرت صادق (ع) فرمود: هرکس هلال شوال را در روز ماه رمضان دید باید روزهاش را تمام کند.
به نظر بنده مراد از (روز ماه رمضان) یعنی نزدیک غروب، چون در
صبح ، پیش از ظهر
و بعدازظهر، هلال ماه،
قابل رؤیت نیست
و اساساً در راستای دید اهل زمین قرار نمیگیرد
و در محاق میباشد، پس مسلّماً مقصود حدیث این است که دیدن هلال
قبل از غروب آفتاب ثابت نمیکند که آن روز از رمضان نیست بلکه باید روزه آن روز به پایان برسد
و فردای آن روز اول شوال میباشد.
و این با احادیث متواتری که میفرماید (صم للرؤیه وافطر)
للرؤیه سازگار است.
(اسحاق بن عمار قال: سألت اباعبدالله (ع) عن هلال رمضان یغمّ علینا فی تسع وعشرین من شعبان فقال لاتصمه الاّ ان تراه فان شهد اهل بلد آخر انهم رأوه فاقضه، واذا رأیته وسط النهار فأتم صومک الی اللیل.)
؛
از حضرت صادق (ع) درباره هلال ماه رمضان پرسیدم که در بیست ونهم شعبان بر ما پوشیده میماند. فرمود: روزه نگیر تا ماه را ببینی آن گاه اگر اهل شهر دیگری شهادت دادند که ماه را دیدهاند آن روز را
قضا کن
و هنگامی که وسط روز آن را دیدی روزهات را تا شب تمام کن.
سند حدیث صحیح است
و این حدیث از احادیثی است که دلالت میکند که رؤیت هلال در مکانی از کره زمین رؤیت ماه برای سایر مکانها نیز میباشد، ولی چون مردم سایر شهرها نمیدانند که در جای دیگر ماه دیده شدهاست به تکلیف ظاهری خود عمل میکنند
و مثلاً روز اول رمضان را به خیال اینکه آخر شعبان است روزه نمیگیرند ولی بعداً که معلوم شود در جای دیگری ماه رؤیت شده بود آن روزه را
قضا میکنند.
باز این حدیث دلالت میکند که دیدن ماه در روز ایجاب میکند که روزه را تا شب ادامه دهد، ولی دلالت نمیکند که این روز مربوط به ماه جدید است
و ماه در شب گذشته حلول کردهاست بلکه میتواند اتمام روزه به عنوان آخر شعبان
و استحبابی باشد
و یا به عنوان اول رمضان
و وجوبی. باز همان گونه که
قبلاً بیان شد چون هلال ماه به هیچ نحو در وسط روز
قابل رؤیت نیست، بنابراین لفظ (وسط) را نسّاخ
و یا راویان افزودهاند
و نمیتواند از امام (ع) صادر شده باشد.
اما فرمان به تمام کردن روزه دلالت نمیکند که این روز از رمضان باشد بلکه همان گونه که مرحوم شیخ در تهذیب۲۷
و استبصار فرموده مراد این است که (آن را به عنوان روزه شعبان تمام کن)، زیرا طبق تحلیل گذشته چند دقیقهای بیشتر به پایان روزه نماندهاست
و سزاوار نیست که شخصی زحمت بکشد
و روزه مستحبی را تا نزدیک مغرب بگیرد، ولی در آن لحظه آن را افطار کند. بنابراین امر به اتمام صوم، استحبابی یا ارشادی است.
فراز (اتم صومه) خودش
قرینه میشود که (هلال) در نزدیکی غروب دیده شده، زیرا اگر
هلال ـ بر
فرض محال ـ صبح، ظهر
و یا بعدازظهر دیده شده بود ـ طبق ظاهر روایاتی که گذشت ـ معلوم بود که آن روز از شعبان است
و نباید امام (ع) فتوا به اتمام روزه میداد، چون روزه استحبابی لازم نیست که به پایان برسد، اما طبق تحلیل ما لفظ (وسط) از امام (ع) صادر نشدهاست
و آن روز که چند لحظه
قبل از غروب، هلال دیده شده از شعبان است ولی سزاوار است کسی که تا آن لحظه را روزه گرفته، آن چند لحظه را نیز روزه دار بماند تا ثواب روزه شعبان را ببرد.
اگر اصرار شود که لفظ (وسط) در این حدیث موجود است
و حتماً از امام صادر شده
و در احادیث
قبلی نیز اصرار شود که زوال به معنای ظهر است
و آن گاه باز با توجه به اینکه از لحاظ علمی
و تکوینی رؤیت هلال، اصلاً در وسط روز ممکن نیست باید مجاز دیگری در عبارت امام (ع) قائل شد
و مثلاً گفت مراد از (رؤیت) اعم از رؤیت حسی مستقیم
و غیرمستقیم میباشد.
و شامل صورتی که افراد دیگری در جای دیگر شب هنگام ماه را دیدهاند
و در روز بعد پیش از ظهر یا پس از ظهر برای این فرد شهادت دادهاند تا برایش رؤیت هلال ثابت شدهاست نیز میباشد.
به عبارت دیگر، چطور وقتی در شهری صد یا هزار نفر هلال را میبینند، صدق میکند که تمامی اهل آن شهر هلال را دیدهاند، زیرا حتی آنان که ندیدهاند اگر نگاه میکردند میدیدند، اکنون نیز که فردی هلال را ندیده ولی در روز بعد آن
قدر برایش شهادت دادهاند که یقین به حلول ماه جدید پیدا کرده همانند کسی است که آن را دیدهاست. آن گاه در این صورت این یقین در هر وقتی از روز ممکن است اتفاق بیفتد
و امر به اتمام صوم هم وجوبی است، زیرا با این اوصاف معلوم میشود که آن روز از رمضان است.
این گونه مجازگویی در رؤیت اگر
قبول شود در احادیث متواتری که روزه
و افطار را مرتبط به رؤیت میداند نیز جاری است
و نشان میدهد که اطمینان به حلول ماه از راه رؤیت دیگران کافی است ولو خود او یا اهل شهرش ماه را ندیده باشند، یا اصلاً امکان رؤیت در آن شب برایشان وجود نداشته باشد بلکه همین که مردم شهری یا قطاعی از زمین آن را دیدند دیگران به رؤیت ماه اطمینان
و بلکه یقین پیدا میکنند ولو خودشان نتوانند آن را ببینند.
به عبارت کوتاه، رؤیت میتواند اعم از رؤیت مباشری باشد
و شامل شهادت، اطمینان به
قابل رؤیت بودن
و… شیاع به رؤیت نیز بشود.
(ابن ابی عمیر عن حماد بن عثمان عن ابی عبدالله (ع) قال: اذا رأو الهلال
قبل الزوال فهو للیله الماضیه واذا رأوه بعد الزوال فهو للیله المستقبله.)
حضرت صادق (ع) فرمود: هنگامی که هلال را
قبل از زوال ببینند مربوط به شب گذشتهاست
و هنگامی که بعد از زوال ببینند مربوط به شب آیندهاست.
سند حدیث صحیح است. در این حدیث نیز همچون احادیث گذشته نمیتواند مراد از زوال ظهر باشد، زیرا
قبل از ظهر
و بعدازظهر هلال
قابل رؤیت نیست، بنابراین مسلّماً مراد
قبل از غروب خورشید
و بعد از آن میباشد. آن گاه طبق این نقل امام فرمود: چون هلال
قبل از غروب دیده شده پس شب گذشته شب اول ماه بوده
و هلال مربوط به شب گذشتهاست
و امروز روز اول ماه بودهاست، ولی اگر بعد از زوال دیده شود هلال مربوط به شبی است که در آستانه ورود بر آن قرار گرفتهایم. در این حدیث تنها همین یک احتمال وجود دارد، زیرا با توجه به حکم به هیچ نحو نمیتوان رؤیت را به معنای اعم گرفت آن گاه این حدیث با احادیث گذشته متعارض میشود، زیرا از آنها معلوم میشد که هر وقت که ماه دیده شود، فردای آن اول ماه میباشد
و تفاوتی بین
قبل از زوال
و بعدش (
قبل از غروب
و بعدش) نیست
و این حدیث تفصیل قائل شدهاست، اما احادیث زیادی که تقریباً متواتر است
و دلالت میکند که (با رؤیت هلال روزه بگیر
و با رؤیت آن افطار کن)
و تفصیلی ندادهاند، بنابراین نمیتوان این تفصیل را
قبول کرد
و روایت در این جا بعد از اعتبار ساقط است. مرحوم
شیخ طوسی نیز اخبار طایفه گذشته را به همین جهت
و نیز به جهت موافقت با قرآن ترجیح دادهاست.
بله، احتمال هست که مراد از (رؤیت) رؤیت
غیر مباشری
و غیر مستقیم باشد
و زوال نیز همان معنای ظهر را داشته باشد
و همچنین مقصود، وقت خواندن نماز عید باشد که اگر دیدن ماه
قبل از ظهر، ثابت شد، مردم همان روز را عید میگیرند
و برای اقامه نماز عید، خارج میشوند
و اگر بعد از ظهر ثابت شد فردای آن روز به اقامه نماز عید میپردازند.
حدیث بعدی که خواهد آمد مؤید این احتمال است.
و احتمال نیز وجود دارد که این حدیث، شخصی باشد
و قضیهای خارجیه را بگوید، نه حکم کلی الهی را. به این بیان که در فصل خاص
و شهر خاص، ایام آخر
و اول ماه ابری بوده
و پس از چند روز که غبار برطرف شده، هلال ماه را که نسبتاً بزرگ هم بوده
قبل از غروب دیدهاند
و امام (ع) در آن مورد خاص فرمودهاست رؤیت ماه
قبل از غروب نشان میدهد که ماه، ماه شب دوم است
و شب
قبل شب اول ماه بودهاست.
بیان این احتمالهای ضعیف، تنها به جهت توجیه کلام نقل شده از امام
و تصحیح آن بیان شد.
(عبید بن زراره
و عبدالله بن بکیر قالا: قال ابوعبدالله (ع) اذا رؤی الهلال
قبل الزوال فذلک الیوم من الشوال واذا رؤی بعد الزوال فهو من شهر رمضان.)
حضرت صادق (ع) فرمود: وقتی که هلال
قبل از زوال دیده شود آن روز از شوال است
و اگر بعد از زوال دیده شود از رمضان است.
سند حدیث صحیح است
و همانند حدیث
قبلی بین رؤیت
قبل از زوال
و بعد از زوال تفصیل دادهاست.
و مرادش نیز همان حدیث
قبلی است. یعنی اگر
قبل از زوال، ماه دیده شود مربوط به شب گذشتهاست
و بنابراین امروز اول ماه است، ولی اگر بعد از زوال دیده شود مربوط به شبی است که در پیش است
و نشان میدهد که این روزی که در آن هستیم از ماه
قبلی است
و به همین جهت با چهار خبر
قبل و با اخبار زیادی که تفصیل بین رؤیت
قبل از زوال
و بعد از آن نداده متعارض میشود.
به هر حال اگرچه در این حدیث نیز
قبل و بعد از زوال، ظهور در
قبل و بعدازظهر دارد ولی بر فرض
قبول حدیث
و تساقط نکردنش به جهت قرینه علمی یقینی، به
قبل و بعد از غروب حمل میشود.
در بحث هلال، احادیث زیادی در مورد سی روز بودن یعنی تمام بودن همیشگی ماه رمضان وجود دارد
و احادیث متعددی نیز وجود دارد که اول ماه رمضان را به وسیله عدد مشخص میکند که هر دو دسته از صدها سال
قبل به خاطر مخالفت داشتن با تکوین کنار گذاشته شدهاند. احادیث زیاد دیگری نیز وجود دارد که دلالت میکند هلال ماه پیش از ظهر، وسط روز
و بعدازظهر،
قابل رؤیت است که این دسته نیز ـ اگر
قابل توجیه نباشد ـ به جهت مخالفتش با علم
و تکوین کنار گذاشته میشود. در نتیجه در امور فقهی ای که با
تکوین سروکار دارد نباید تنها نصگرا بود
و به دلالت الفاظ بدون توجه به تکوین
و علم فتوا داد.
از جمله امور مرتبط به تکوین، نظم
اجتماع و حساب
و کتاب، اعلام روز اول ماه میباشد که مسلّماً باید در سراسر جهان یگانه
و متحد باشد
و مسلّماً هیچ کس نمیتواند
قبول کند که هر کشوری
تقویم مخصوص به خود داشته باشد
و باز با یکدیگر ذیل سایه یک
دین جهانی روابط داشته باشند، بنابراین اگر روایتهای زیادی هم بر جواز یا وجوب تفاوت اول ماه در شهرها
و کشورهای مختلف داشتیم به آن عمل نمیکردیم تا چه رسد که حتی یک روایت هم دال بر
تثبیت و تقریر تفاوت اول ماه در
بلاد مختلف نداریم.
اگر یک روایت یا یک دلیل هم بر تفاوت اول ماه در بلاد مختلف نداریم، پس این سخن از کجا
و چرا پیدا شدهاست؟
و چرا در هر کشوری حاکم آن یا علمای آن حکم به اول ماه مینمایند
و در بلاد مختلف حکمهای گوناگون صادر میشود؟
این اختلاف جنبههای گوناگون دارد از یک سو چون روایات بر رؤیت تأکید میکند، گاهی خیال میشود باید هر فردی خودش ببیند یا برای خودش
قابل رؤیت باشد آن گاه این حالت هنگامی محقق میشود که برای اهل شهر خودش
قابل رؤیت باشد؛ به عبارت دیگر،
قدر متیقن از رؤیت در روایاتِ
هلال ، رؤیت خود فرد یا اهل بلد او میباشد، ولی باید این نکته گوشزد شود که در هنگام مواجهه با لفظ روایات، نباید
قدر متیقن گرفت بلکه اطلاق الفاظ
قابل پیروی است
و حتی
استعمال لفظ مطلق در معنای خاص، مانعی بر سر تمسک به اطلاق ایجاد نمیکند نظیر همین اشکال در ذیل بحث آیات مطرح شد
و در جایش بیان گشت که طرفداران اختلاف افق، احتمالاً حلول ماه را به طلوع
و غروب خورشید قیاس کردهاند
و چون دیدهاند که یقیناً مشرقها
و مغربهای گوناگونی وجود دارد
و هر شهری به وظیفه خودش عمل میکند
و اشکالی پیش نمیآید. فکر کردهاند در مورد ماه نیز این چنین است.
ولی از این نکته غفلت کردهاند که روز اول
شوال یک روز است
و برای همه عید است
و شب
قدر نیز یک شب است
و برای همه، همان شب،
شب قدر میباشد.
از سوی دیگر، عرف به راحتی اختلاف مشرقها
و مغربها را
قبول میکند
و هیچکس به این جهت به اسلام
و مسلمانان طعنی نمیزند که چرا در حجاز ساعت چهار صبح نماز صبح میخوانند
و در همان لحظه در امریکا نزدیک غروب آفتاب است، ولی عرف
قبول نمیکند که امروز یک جا اول ماه باشد
و عید گرفته شود
و فردا جای دیگر. به همین جهت سیل اشکالات در مورد نماز عید
و شب
قدر و… سرازیر است. اما مهم ترین جهتی که باعث شده حلول ماه در کشورهای مختلف، متفاوت اعلام شود،
و هر حاکم یا عالمی خود را موظف میداند که حلول ماه نو را اعلام کند این است که:
مسأله هلال امری سیاسی
و حکومتی است
و چون حکومتها معمولاً میخواهند حرف شنوایی مردم از خود را بیازمایند یا به رخ یکدیگر بکشند از این وسیله استفاده میکنند
و حتی گاهی
غیر اول ماه را اول ماه اعلام میکنند همان گونه که
ابی العباس سفّاح چنین کرد:
حضرت صادق (ع) فرمود: در
حیره بر
ابوالعباس وارد شدم گفت: ای
اباعبدالله درباره
روزه امروز چه میگویی؟ گفتم: به عهده امام است اگر روزه گرفتی میگیریم
و اگر افطار کردی افطار میکنیم. به غلامش گفت:
سفره را بیاور (آورد) من نیز با او
غذا خوردم در حالی که ـ
سوگند به خدا ـ یقین داشتم که روزی از ماه رمضان است، زیرا افطار کردن یک روز
و انجام قضایش برایم راحت تر از آن است که گردنم زده شود
و خدا عبادت نشود.
نظیر همین حدیث با الفاظ متفاوتی در بین
احادیث تکرار شدهاست،
ولی همه مرسل هستند، زیرا معمولاً زمان زمان خفقان بوده
و انتشار این گونه امور زیانهای شدید سیاسی
و حکومتی داشتهاست به همین جهت برای در امان بودن
راوی و خانوادهاش اسم او گفته نمیشده
و کم کم به فراموشی سپرده شدهاست.
بنابراین به نظر میرسد که در این گونه امور ارسال حدیث ضرری نمیزند. خصوصاً که فعلاً در صدد اثبات حکم فقهی نیستیم بلکه درصدد بیان جوّ آن زمان هستیم، که از یک سو روشن میشود ابی العباس به اینکه حضرت، او را امام بداند
و با زبان بفرماید ما در روزه
و افطار
پیرو تو هستیم، راضی نمیشود
و غذا میآورد تا معلوم شود حضرت صادق (ع) عملاً نیز از روزه خود دست برمیدارد یا خیر. از سوی دیگر،
قدرت خود را در بلاد اسلامی نشان دهد که مردم نه تنها در
سیاست گوش به فرمان اویند بلکه در
عبادات فردی نیز تابع او هستند.
آن گاه در زمانهای بعدی نیز حکومتها همین روش را ادامه دادند تا زور مادی
و معنوی خود را بسنجند
و نشان دهند.
نکته: در بین اهل سنت چون روز شک در آخر ماه شعبان هم روزهاش
ممنوع است، این
اقتدار و قدرت نمایی در دو روز آخر ماه شعبان
و اول ماه شوال که عید فطر است
و روزهاش ممنوع میباشد،
تجلی میکند ولی در میان شیعه تنها یک روز است
و آن روز عید فطر است.
به هر حال معمولاً حاکمان اهل سنت در اول ماه رمضان گفتهاند که رمضان ثابت نشده پس باید روزه خورده شود
و در آخر رمضان میگفتهاند که هلال ماه ثابت شده
و باید افطار شود
و در این وقت
اقتدار خود را میسنجیدهاند.
برای ما شیعیان، ائمه اطهار (ع) مشکل روز اول ماه رمضان را حل کردهاند
و در احادیث متعددی ما را
ارشاد کردهاند که به عنوان روز آخر شعبان یا روزه
قضا یا… میتوانید روزه بگیرید
و اگر آن روز از ماه رمضان بود برایتان محسوب است.
و یا فرمودهاند اگر هلال رمضان برایتان ثابت نشد میتوانید روزه خود را بخورید سپس اگر در روز بیست وهشتم هلال شوال دیده شد یا از شهرهای دیگر آمدند
و خبر دادند که یک روز
قبل از شما هلال را دیدهاند
و روزه گرفتهاند آن یک روز را
قضا کنید.
ولی ائمه اطهار (ع) برای ماه شوال راهکاری ارائه نکردهاند
و مسلّماً روزه روز عید فطر حرام
و روزه روز آخر رمضان واجب است، پس اگر هلال شوال ثابت شود فردای آن روز حتماً باید افطار شود
و اگر ثابت نشود به
مقتضای استصحاب، باید حتماً روزه گرفته شود. حال حاکمان
سنی یا
شیعه در چنین روزی میخواستهاند که
قدرت و نفوذ خود را بر شیعیان آزمایش کنند
و به همین جهت مرزهای جغرافیایی به جای افقها قرار داده شده
و آبادان و بصره که به هم نزدیک
و دارای یک افق بودهاند
و طبق همه مبانی باید در یک روز عید فطر داشته باشند مختلف گشتهاند
و هریک تابع
اعلام حاکم کشور خود گشتهاند
و به هر حال سیاسی شدنِ حکم هلال، موجب گشته، تقویمها در کشورهای مختلف، متفاوت نوشته شود
و عید فطر، متفاوت برگزار شود.
در حالی که اگر مسأله سیاسی نباشد کشورهای شرقی به وضوح میدانند که اگرچه ماه در کشور آنها
قابل رؤیت نباشد، ولی پس از چند ساعت در مناطق غربی تر، دیده میشود
و حاکمان آنجا با توجه به رؤیت هلال اعلام میکنند
و این ثبوت
و حلول ماه برای همه جهانیان خواهد بود.
ذکر روایات مربوط به رؤیت هلال
قبل یا بعدازظهر چه ربطی به واحد یا متعدد بودن روز اول ماه دارد؟
اولاً اطلاق این روایات، حکم میکند که برای اثبات اول ماه، تنها رؤیت معتبر است، اما این رؤیت
مقید به اینکه در جای خاصی باشد نیست پس دلالت میکند که رؤیت هلال، اثبات کننده اول ماه میباشد.
ثانیاً در تبیین این روایات که یک روایت صریح وجود داشت
دلالت میکرد اگر کسی هنگام بی خبری از رؤیت ماه در جاهای دیگر، به وظایف ظاهری خود عمل کرد
و مثلاً با دیده نشدن هلال ماه رمضان در شهر خویش، آن روز را افطار کرد ولی سرانجام معلوم شد که در جای دیگرهلال دیده شده
و آنان روزه گرفتهاند، او نیز باید آن روزه را
قضا کند. این روایت تقریباً صراحت دارد که روز اول ماه برای همه بلاد یکی است.
ثالثاً توجیه این روایات، راه توجیه روایات دیگری که با
علم و تکوین سازگار نیست را به انسان مینمایاند. همچنین مینمایاند که روایات در طول زمان نقل بیش از هزارساله خود، دچار
تغییرها و تفسیرهای متعددی شدهاست
و بنابراین فتواها
و امور بسیار مهم را نمیشود از ظاهر یک حدیث یا از تفاوت تعبیر در یک حدیث استفاده کرد بلکه همان گونه که از مرحوم
آیه اللّه بروجردی نقل شده وقتی در مسألهای روایات متعددی از امام (ع) به ما برسد، اجمالاً میفهمیم که سؤالی مطرح شده
و امام (ع) هم جوابی دادهاند اما ریزه کاریهای آن برایمان معلوم نیست.
رابعاً بالاخره وقتی بتوان ـ همان گونه که گذشت ـ روایتهای زیادی را به جهت مخالفت با تکوین کنار گذاشت
و همچنین بتوان روایتهایی را به خاطر مخالفت با عدالت که رکن اصیل اسلام است یا مصلحت دین
و امثال آن کنار گذاشت یا بر موسمی بودن حمل کرد، همان طور که بحث آن در مجله
شمارههای ۳۳
و ۳۴ گذشت، همان گونه میتوان روایتهایی را ـ بر فرض وجود ـ به جهت اخلال در
نظم اجتماع و همچنین از حجیت انداختن تقویم معرفی شده از سوی
قرآن و ایجاد کشمکش، در بین مسلمانان، کنار گذاشت؟!
به عبارت دیگر، همان گونه که میتوان همانند اهل سنت
وضو گرفت
و همانند آنان
نماز خواند
و هم زمان
و همراه با آنان از
عرفات کوچ کرد
و… تا وحدت مسلمانان حفظ شود
و دشمن در صفوف مسلمانان رخنه نکند، میتوان در مسأله اول ماه
و آخر ماه با آنان به توافق رسید تا
دهان اشکال کنندگان
و تضعیف کنندگان بسته شود.
آن گاه اگر بتوان در موارد زیادی با عامه به توافق رسید یا موافق آنان عمل کرد تا وحدت حفظ شود برای حفظ وحدت شیعه با یکدیگر، به طریق اولی میتوان چنین کرد
و اگر عالمی از علمای شیعه در گوشه ای از جهان حکم به رؤیت هلال کرد، همه علما حکم او را
قبول کنند
و با او مخالفت نکنند تا وحدت شیعه حفظ شود
و به دلیل یا روایتی که به اختلاف افق دلالت میکندعمل نشود. البته پس از پایان یافتن بحث روشن خواهد شد که چنین روایاتی وجود خارجی ندارد.
روایتهای بسیار زیاد، در حد تواتر اجمالی وجود دارد که روزه
و افطار را مربوط به رؤیت هلال میداند ولی اشارهای به شخص بیننده ندارد که آیا
مکلف به
روزه باید ببیند یا
غیر او، بیننده اهل شهر او باشد یا
غیر او، حتی
مسلمان باشد یا
غیر او. قسمت عمده این روایات در
وسائل الشیعه احکام شهر رمضان در باب ۳ ذکر شده که نقل برخی از آنها خالی از فایده نیست:
۱. (عن ابی جعفر (ع) اذا رأیتم الهلال فصوموا واذا رأیتموه فافطروا، ولیس بالرأی والتظنی ولکن بالرؤیه.)
حضرت باقر (ع) فرمود: وقتی هلال را دیدید روزه بگیرید
و وقتی آن را دیدید افطار کنید
و هلال با نظر
و گمان نیست بلکه با رؤیت میباشد.
۲. (عن ابی عبدالله (ع) قال: الصوم للرؤیه والفطر للرؤیه ولیس الرؤیه ان یراه واحد ولا اثنان ولاخمسون.)
حضرت صادق (ع) فرمود: روزه مربوط به رؤیت است
و گشودن مربوط به رؤیت،
و رؤیت آن نیست که یکی یا دوتا یا پنجاه تا ببینند.
۳.
در
کتاب حضرت علی (ع) آمده: به خاطر دیدنش روزه بگیر
و به خاطر رؤیتش افطار کن
و از
شک و ظن بپرهیز
و اگر (هلال) بر شما مخفی ماند، ماه اول را سی روزه کامل کنید.
۴. (عن ابی الحسن العسکری (ع) فی حدیث قال: لاتصم الاّ للرؤیه.)
حضرت عسکری فرمود: تنها به جهت رؤیت (هلال) روزه بگیر.
۵. (نوشته امام رضا (ع) به مأمون:
و صیام شهر رمضان فریضه یصام للرؤیه ویفطر للرؤیه.)
(روزه ماه رمضان واجب است. به خاطر رؤیت (هلال) روزه گرفته میشود
و به سبب دیدنش افطار میشود.
۶. (عن الرضا (ع) : صوموا للرؤیه وافطروا للرؤیه.)
به سبب دیدن (ماه) روزه بگیرید
و به خاطر دیدنش افطار کنید.
۷. (صیام شهر رمضان بالرؤیه ولیس بالظن.)
روزه ماه رمضان به دیدن است نه گمان.
۸. (عن ابی عبدالله (ع) : صم لرؤیه الهلال وافطر لرؤیته. وان شهد عندک شاهدان مرضیان بانهما رأیاه فاقضه.)
حضرت صادق (ع) فرمود: با دیدن هلال روزه بگیر
و با دیدنش افطار کن
و اگر دو نفر
شاهد مورد رضایت نزدت گواهی دادند که آنان (
قبلاً دیدندش، آن را
قضا کن).
۹.
حضرت صادق (ع) فرمود: بر اهل
قبله غیر از رؤیت (هلال) چارهی نیست
و بر مسلمانان
غیر از دیدن هلال چارهای نیست.
۱۰. صم للرؤیه وافطر للرؤیه.
علی بن محمد کاشانی گفت: از مدینه به حضرت (امام هادی (ع)) نامه نوشتم
و از روزی که شک میشود که
رمضان است پرسیدم که آیا روزه گرفته میشود یا خیر؟ فرمود: در یقین شک داخل نمیشود. به سبب رؤیت روزه بگیر
و به خاطر رؤیت افطار کن.
۱۱.
حضرت علی (ع) در حدیثی نقل کرده هنگامی که
پیامبر (ص) بیماریش سنگین شد فرمود: …
و این ماهی که واجب است رمضان است به خاطر دیدنش روزه بگیرید
و به خاطر دیدنش افطار کنید.
۱۲. (عن عبدالاعلی ابن اعین عن ابی عبدالله (ع) قال: سمعته یقول: اذا صمت لرؤیه الهلال وافطرت لرؤیته فقد اکملت الشهر.)
شنیدم حضرت صادق (ع) میفرمود: وقتی به خاطر دیدن ماه روزه گرفتی
و به خاطر دیدنش افطار کردی، ماه را کامل کردهای.
احادیث از این دست زیاد است که تنها قسمتی از آنها نقل شد
و در آنها (للرؤیه) یا (لرؤیته) یا (لرؤیه الهلال) بود که در همه، مراد (دیدن هلال) است، ولی در این احادیث
فاعل (دیدن) مشخص نشدهاست که آیا هر مکلفی خودش باید ببیند یا رؤیت دیگران برایش کافی است
و آیا باید بیننده در منطقه مکلف باشد یا در منطقه دیگر هم باشد کافی است؟
مسلّماً اگر مراد دیدن هر شخص بنفسه بود لفظ (رأت عیناک) یا (رأیته بنفسک) یا (الاّ ان تراه بعینیک) به کار میبرد. همان گونه که در باب
شهادت و در باب
تمییز حق از باطل این گونه تعابیر به کار رفتهست. بنابراین، مراد از احادیث رؤیت هلال،
دیدن آنها به واسطه انسانهاست، چه خود
صائم در بین آنها باشد
و چه نباشد، چه اهل شهر او باشند
و چه نباشند. چه با او هم افق باشند
و چه نباشند، آنچه مهم است این است که ماه از محاق
و تحت الشعاع بیرون آید،
قابل رؤیت شود
و دیده شود.
در روایت اول اگرچه (رأیتم)
خطاب به جمع است، ولی اولاً دلالت بر انحصار نمیکند
و ثانیاً جهت این روایت، نفی ثبوت یا اثبات هلال با گمان،
تخمین و… میباشد
و میخواهد ثبوت هلال را تنها بر پایه دیدن تثبیت کند.
و بر فرض اصرار بر دیدن مسلمانان یا شیعیان، با روایات دیگر تعارضی ندارد، زیرا هر دو مثبت هستند یکی به رؤیت شیعیان اعتبار میبخشد
و بقیه روایات به مطلق رؤیت. روایت دوم علاوه بر اینکه ثبوت
و اثبات اول ماه را مربوط به دیدن هلال میداند، تأکید میکند که دیدن یک یا دو یا پنجاه نفر کافی نیست، زیرا در بین مردم انسانهای تیزبین خارق العاده موجود است بلکه رؤیتی معتبر است که همگانی باشد ولی با این حال منطقه خاص اعم از شرق عالم یا غرب یا وسط را برای آن مشخص نکردهاست. بنابراین اگر در غربی ترین مناطق مسکونی نیز ماه دیده شد به گونهای که توده مردم توانستند ببینند، هلال ماه برای همه ثابت است.
روایت سوم دلالتش بیشتر
و واضح تر است، زیرا فاعل (صم لرؤیته) مفرد مخاطب است (تو به خاطر رؤیت روزه بگیر) ولی در آخر به صورت جمع مخاطب فرموده: (فان خفی علیکم فأتموا…). (اگر بر شماها مخفی ماند…) در صورتی که اگر رؤیت مکلف، معیار بود باید (صم لرؤیتک ایاه) یا (صم اذا رایته بنفسک) یا (صوموا اذا رایتموه بانفسکم) به کار میبرد تا روشن شود دیدن خود فرد یا خود افراد مسلمان یا
روزه گیر موضوعیت دارد، ولی این مطلق گویی
و علاوه بر آن آوردن ضمیر مفرد مخاطب در ابتدا
و ضمیر جمع مخاطب در انتها نشان میدهد که بهطور کلی (دیدن) معتبر است آن گاه اگر بر همه شما هلال مخفی ماند ماه اول را سی روز تمام کنید. در نتیجه اگر بر من مکلف، هلال مخفی ماند ولی بر مکلفان دیگر در کشورهای دیگر مخفی نماند نباید من، ماه اول را سی روزه تمام کنم، بلکه باید بر طبق رؤیت آنان عمل کنم، چرا که (صم لرؤیته) مفرد بود
و (فان خفی علیکم فاتموا) جمع بود
و مقتضای آن این است که فرد، با دیدن، حق افطار دارد ولی با ندیدن او
و دیدن دیگران حق
امساک ندارد.
از سوی دیگر این روایت درصدد تخریب قول به گمان
و تخمین
و یا قول به عدد
و امثال آن نیز میباشد.
روایتهای ۴، ۵، ۶و۷ رؤیت تأکید میکند
و نشان میدهد که وقوع
و ثبوت اول ماه
و اثبات آن از راه رؤیت هلال ممکن است یعنی راه ثبوت اول ماه رؤیت هلال است (ملاک اول ماه)
و یکی از راههای اثباتش نیز دیدن هلال میباشد
و در همه اینها با اینکه امام (ع) میتوانست بفرماید (صم اذا رأیته) یا (اذا رایته بعینک) ولی اساساً سخنی از (بیننده) به میان نیاورد تا نشان دهد که دیدن شخص خاص
و در مکانی خاص موضوعیت ندارد، تنها خود دیدن موضوعیت دارد، ولو در غربی ترین نقطه مسکونی باشد
و اگرچه به وسیله
غیر شیعه یا
غیر مسلمان باشد.
روایت هشتم، با صراحت بیشتری بین مقام ثبوت
و مقام اثبات را جدا میسازد، در مقام ثبوت (صم لرؤیه الهلال وافطر لرؤیته) میگوید تا نشان دهد که (رؤیت) موضوعیت دارد نه تخمین یا گمان
و محاسبه. سپس در فراز دوم نشان میدهد که رؤیتی که با آن هلال اول ماه محقق میشود لازم نیست از سوی خود مکلف صورت گیرد بلکه اگر دو نفر آمدند
و شهادت دادند که در فلان شب هلال ماه را دیدهاند
و معلوم گشت که این مکلف در آن شب ماه را ندیده بوده
و بنابراین فردای آن روز را روزه نگرفتهاست باید روزهاش را
قضا کند.
این روایت نشان میدهد که شاهدان از شهرهای دوری آمدهاند، زیرا معمولاً در آخر شعبان
و همچنین آخر رمضان همه
استهلال میکنند
و استهلال با این نیست که تنها بر
سقف بام
خانه خود بایستند
و به آسمان بنگرند، بلکه از این
و از آن میپرسند
و اگر پرس وجو تا
سحر ادامه یافت
و باز هلال پیدا نشد، فردای آن روز تا پیش از ظهر
و برخی تا بعدازظهر چشم به راه خبر میمانند
و اگر تا آن زمان هم ماه ثابت شود به وظیفه خود عمل میکنند
و نوبت به
قضا نمیرسد.
بنابراین وقتی در این حدیث صحیح سخن از
قضا به میان میآید فرض سخن جایی است که شهر محل رؤیت در فاصلهای بیش از یکی دو روز راه واقع است
و از نظر جهت هم مطلق است که این افراد شاهد، از چه شهر
و دیاری بودهاند.
بنابراین،
اطلاق این روایت از حد اطلاق خارج شدهاست
و با توجه به قرینههای دیگر به مرحله ظهور رسیدهاست پس ظهور اطلاقی خبر، این است که اگر در جایی ماه رؤیت شد برای جاهای دیگر نیز ثابت میباشد.
روایت نهم اعلام میدارد که برای اهل
قبله، برای مسلمانان تنها رؤیت معتبر است، این کلمات میتواند تعریضی به منجمان
اصحاب عدد و پیروان آنان باشد که به دنبال راههای دیگری
غیر از رؤیت میرفتهاند. همان گونه که روایت اول، سوم
و هفتم نیز در جهت تعریض به آنان بود
و باز نشان میدهد که اگرچه اول
و آخر ماه یا وسط ماه
و امثال آن بسته به اعتبار معتبر دارد
و میتوان محاق، یا خروج از تحت شعاع یا هر چیز دیگری را مبدأ قرارداد
و بر مبنای آن گاه شمار
و تقویم نوشت ولی مسلمانان
و اهل
قبله باید رؤیت را ملاک قرار دهند نه چیز دیگر را.
از روایت دهم نکتههای متعددی را میتوان
استنتاج کرد:
الف) پرسش گر در
مدینه بوده
و امام (ع) در جای دیگر
و چون
علی بن محمد کاشانی از اصحاب
امام هادی (ع) است
)
و معلوم میشود که امام (ع) در
سامرا بودهاست. به هر حال بین مدینه
و سامرا چندین روز راه است
و افقها مختلف میباشد ولی با این حال حضرت نفرمود: (صم اذا رأیته بنفسک) یا (اذا رآه اهل المدینه) بنابراین معلوم میشود که مطلق رؤیت مهم است از سوی هرکس
و در هرجا که باشد.
ب) امام (ع) به او نوشت: (الیقین لایدخل فیه الشک) اگر انسان مسیر یقینی را پیمود هیچ گاه به شک نمیافتد
و شک در درونش رخنه نمیکند. به عبارت دیگر، پیروی کردن از رؤیت هلال راهی یقینی است که هیچ گاه منجر به شک نمیشود ولی پیروی از منجّمان، اهل هیئت
و… هر لحظه امکان شک
و تردید در آن، موجود میباشد.
بنابراین افزون بر آنچه در کتابهای اصولی از این حدیث در بحث استصحاب
و شک ساری استفاده شدهاست، امام (ع) میخواهد دیدن را راه یقینی
و غیر آن را راه
غیر یقینی قلمداد کند
و انسانها را به ارتکاز خودشان ارجاع دهد که هرکس میخواهد تا حد امکان دنبال راه یقینی برود
و از شکوک، ظنون
و ریسک کردن بپرهیزد، راه یقینی بدون شک
و ریسک، رؤیت میباشد.
در روایتهای ۱۱ و۱۲، علاوه بر اینکه رؤیت مطلق است در جهت ردّ حرف آنانی است که ماه رمضان را همیشه سی روز میدانستهاند.
اطلاق روایتهای گذشته نشان میدهد که ثبوت
و وقوع اول ماه قمری به رؤیت هلال میباشد. در هر کجای از جهان باشد
و اثبات آن راههای گوناگون دارد که از جمله آنها وقوع خارجی دیدن توسط مکلف، شهادت دادن دو نفری که دیدهاند، شیوعی که موجب شود علم به رؤیت حاصل شود.
و حکم حاکم که بر مبنای رؤیت باشد.
کسانی که قائل هستند در هر شهری یا در هر کشوری خودشان باید هلال ماه را ببینند تا اول ماه برایشان ثابت شود
و نمیتوانند به رؤیت کشورهای دیگر اعتنا کنند باید جوابی برای این گونه روایتهای در حد
تواتر بیابند
و مقیدی برای این اطلاقها جست وجو کنند.
روایتهای رؤیت هلال به آنچه که نقل شد ـ
و همه بر رؤیت کلی اکتفا کرده بود ـ منحصر نمیشود بلکه روایتهای فراوان دیگری هم وجود دارد که به ناظر خاصی نظر دارد
و بنابراین میتواند روایتهای مطلق را مقید سازد.
مناسب است ابتدا، آن روایات ذکر شود تا تعداد
و مقدار دلالت آنها روشن شود، همچنین معلوم گردد که آیا آنها نافی هستند تا روایات مطلق گذشته را مقید سازند یا مثبتاند،
و دو دسته روایات مثبت نمیتوانند یکدیگر را قید بزنند.
(عن ابی عبدالله (ع) قال: انه سئل عن الاهلّه فقال: هی اهلّه الشهور. فاذا رأیت الهلال فصم واذا رأیته فافطر.)
از حضرت صادق (ع) درباره هلالها سؤال شد حضرت فرمود: آن هلالهای ماههاست، پس وقتی که هلال را دیدی روزه بگیر
و وقتی آن را دیدی افطار کن.
این حدیث بعینه از همین راوی
و همین امام در شماره ۷
و ۱۸
و از همین امام
و راویان دیگر در شمارههای ۳، ۲۲و۲۷ تکرار شدهاست.
ظاهراً سؤال پرسش گر این است که چرا در
آیه قرآن (الأهلّه) به صورت جمع به کار رفتهاست، در حالی که هر ماه یک هلال دارد که در شب اول ظاهر میشود. یا حداکثر در دو شب اول هلال نام دارد، ولی (الأهله) که جمع هلال میباشد بر سه
و بیشتر دلالت دارد، بنابراین او میپرسد که چرا قرآن نفرموده (یسألونک عن الهلال)،
و امام (ع) در جواب فرموده: هر ماهی یک هلال دارد
و چون ماهها متعدد است پس لفظ هلال جمع بسته شدهاست. یعنی درباره هلال هر ماهی سؤال میکنند.
نظیر اینکه هر
انسان دارای یک صورت است ولی آیه قرآن میفرماید: (فاغسلوا وجوهکم) یعنی هرکس صورت خودش را بشوید یا (خذوا اسلحتکم) هرکس اسلحه خودش را برگیرد.
بنابراین، جمع آمدنِ (هلال) دلیلش متعدد بودن ماههای سال است
و متعدد بودن پرسش گران، که هرکس هلالی را دیده
و این سؤال در ذهنش آمدهاست نه اینکه هر ماه هلالهای متعدد داشته باشد. سپس حضرت مصداقی از جواب خداوند را برایش توضیح میدهد، زیرا خداوند در جواب (یسألونک عن الاهله) فرمود: (قل هی مواقیت للناس:از تو پیرامون هلالها پرسش میکنند. بگو آنها گاه شمارهایی برای مردم است.).
حال حضرت نیز میفرماید: وقتی که هلال را دیدی معلوم است که وقت ماه رمضان رسیدهاست بنابراین روزه بگیر. پس قرآن از یک سوی روزه گرفتن در ماه رمضان را واجب کرد
و از سوی دیگر رؤیت هلال از آمدن ماه رمضان خبر میدهد، بنابراین باید روزه بگیری.
در نتیجه، سؤال
و جواب، ربطی به وقوع
و ثبوت اول ماه
و راه اثبات آن ندارد بلکه در جهت بیان مطلب دیگری است. تازه در روایت، لفظ تأکید (خودت)، (چشمت)
و… وجود ندارد؛ یعنی حضرت نفرموده: (وقتی خودت هلال را دیدی روزه بگیر)
و علاوه بر اینها این روایت بر فرض که اثبات کند رؤیت مستقیم شخص یکی از راههای اثبات هلال است، ولی دیدن دیگران
و اثبات هلال از آن راه را نفی نمیکند
و به اصطلاح (اثبات شیء نفی ماعداه) نمینماید.
از همه اینها گذشته، این حدیث ذیلی دارد که در باب پنجم از احکام شهر رمضان ذیل شمارههای ۴، ۹، ۷، ۱۹ و۲۰ ذکر شدهاست که با توجه به ذیل میتواند یکی از دلایل محکم قول به اتفاق افق
و وحدت روز عید
و روز شروع ماه رمضان باشد؛ آن ذیل چنین است:
(قلت ارأیت ان کان الشهر تسعه وعشرین یوماً اقضی ذلک الیوم؟ فقال: لا الاّ ان یشهد لک بینه عدول فان شهدوا انهم رأو الهلال
قبل ذلک فاقض ذلک الیوم.)
گفتم به نظر شما اگر ماه (رمضان) بیست ونه روز شد آن یک روز را
قضا کنم؟ فرمود: خیر. مگر اینکه بینه عادل برایت شهادت دهند که آنان هلال را
قبل از آن دیده اند، در این صورت آن روز را
قضا کن.
این قسمت از روایت ـ که ذیل روایت سابق است ـ نشان میدهد که رؤیت دیگران معتبر است اگرچه در نقطهای بسیار دور باشند که بعد از گذشتن چندین روز به این منطقه برسند؛ به گونهای که روز اول رمضان را با لفظ (ذلک) (=آن) که اشاره به دور است مورد اشاره قرار دهند
و حتی نتوانند امس یا
قبل امس (=دیروز
و یا پریریروز) برایش به کار برند،
و در فاصله چندین روز راه طبعاً افقها مختلف میشود
و با این حال به رؤیتشان اکتفا میشود
و بر اینان واجب میشود آن روزی را که روزه نگرفتهاند
قضا نمایند.
(قال ابوعبدالله (ع) عدّ شعبان تسعه وعشرین یوماً فاذا کانت متغیمه فأصبح صائماً وان کانت مصحیه وتبصّرت فلم تر شیئاً فاصبح مفطراً.)
شعبان را بیست ونه روز بشمار وقتی که هوا ابری بود. روزه دار شو
و وقتی هوا صاف بود
و با دقت نگاه کردی
و اثری (از هلال) ندیدی افطارکننده باش.
این روایت مثبت است
و نافی نیست
و در صدد بیان وظیفه شخصی میباشد که تنها در
بیابان یا نظیر آن زندگی میکند، به همین جهت سخن از دو عادل یا سایر مردم یا حاکم
و… نیست بلکه به او یاد میدهد که وقت
استهلال بعد از گذشتن بیست ونه روز از اول ماه شعبان است. اگر هوا ابری بود که اگر هلالی هم باشد
قابل رؤیت نیست فردای آن روز را روزه بگیر حال یا احتیاطاً یا به نیت آخر شعبان یا مافی الذمه، که نشان میدهد که تکیه به رؤیت مربوط به جایی است که موانعی بر سر رؤیت وجود نداشته باشد. بعد از همه اینها روایت معارض است با حدیثی که میگوید: وقتی هوا ابری بود ماه را سی روز حساب کن.
و اگر مانعی برای رؤیت وجود نداشت
و ناظر نیز با دقت نگاه کرد
و چیزی ندید وظیفهای درباره روزه ندارد. اما این به هیچ نحو نفی نمیکند که اگر دیگران آمدند
و شهادت دادند که در جای دیگری ماه دیده شده یا به هر نحو برایش ثابت شد که در جای دیگر ماه دیده شده
قضا نداشته باشد.
روایتهای متعددی که مستشکل ادعا کرد، دو تا بیشتر نبود
و جواب هر دو نیز روشن شد. البته روایت دیگری نیز در این باب موجود است که آن هم با توجه به ذیلش در جهت عکس مطلوب مستشکل میباشد
و آن روایت این است که امام علی (ع) فرمود:
(اذا رایتم الهلال فأفطروا او یشهد علیه عدل من المسلمین.)
قبلاً درباره این حدیث
و نسخه
بدلها
و تصحیفهای آن مطالبی بیان شد
و به هر حال این حدیث نیز نفی رؤیت به واسطه
غیر را نمیکند بلکه با صراحت شهادت عدل یا عدول را نیز از راههای اثبات هلال میداند.
بنابراین، سه یا چهار حدیث (اذا رأیت) یا (اذا رایتم) داشت، ولی در اینها تأکید (بنفسک) یا (بعینک)
و امثال آن موجود نبود که نشان میداد اجمالاً رؤیت شخص یکی از راههای ثبوت یا اثبات اول ماه میباشد.
اما روایتهای متعدد بسیاری وجود داشت که میفرمود (صم لرؤیته) یا (صم للرؤیه) که نشان میداد ملاک
و معیار، مطلق رؤیت میباشد.
به هر حال این دو دسته روایت، مثبتین هستند
و هر دو راه اثبات اول ماه را نشان میدهند
و با هم تعارضی ندارند در نتیجه، دیدن هر شخص یک راه برای اثبات است
و دیدن دیگران راه دیگری برای اثبات. حال هنگامی که در بلاد شرقی ماه دیده نشد، برای افراد آنجا راه اول مسدود است
و وقتی در بلاد غربی دیده شد، از این راه برای مردم بلاد شرقی نیز اول ماه اثبات میگردد.
علاوه بر آنچه بیان شد روایتهای دیگری نیز در ابواب مختلف وجود دارد که از آنها نیز استفاده میشود که رؤیت در هر مکانی برای اثبات اول ماه در سایر اماکن کافی است:
حضرت صادق (ع) درباره کسی که بیست ونه روز روزه گرفتهاست فرمود: اگر برایش بینه عادل باشد که اهل شهری براساس رؤیت، سی روز روزه گرفتهاند یک روز
قضا میکند.
این روایت که صحیح السند میباشد همانند صریح است در اینکه ماه برای تمامی مردم کره زمین یک گونهاست یک روز شروع میشود
و در یک روز خاتمه مییابد
و تعداد روزهایش همه جا یگانهاست. بله آن روزها همانند امروز تلفن
و سایر وسایل ارتباط جمعی نبوده تا از شهرهای دیگر باخبر شوند. بلکه پس از مدت طولانی باخبر میشدند که در شهر دیگری براساس دیدن یک روز زودتر روزه را شروع کردهاند یا در مجموع روشن میشده که سی روز روزه گرفتهاند
و در واقع یک روز بیشتر روزه گرفتهاند
و حضرت میفرماید: در این صورت آنان که بیست ونه روز روزه گرفتهاند باید آن یک روز را
قضا کنند.
ممکن است تعداد روزهای ماه رمضان یکسان باشد، ولی روز شروع
و پایان متفاوت باشد
و دستور حضرت به قضای یک روز، دلالت بر اتحاد روز شروع
و روز پایان در تمامی جهان ندارد.
به همین جهت در جواب گفته شد که این روایت همانند صریح میباشد نه خود صریح. اما اتحاد روز شروع ماه از روایتهای دیگری که
قبلاً نیز ذکر شد استفاده میشود که فرمود: (فان شهدوا انهم رأوا الهلال
قبل ذلک فاقض ذلک الیوم)
(اگر گواهی دادند که آنان هلال را
قبل از آن روز دیدهاند آن روز را
قضا کن.)
و اسم اشاره در (ذلک الیوم) اشاره به همان روزی دارد که آنان آن را روزه گرفتهاند، پس آن روز نیز برای این فرد، از ماه رمضان بوده که اکنون وظیفهاش قضای آن است.
علاوه بر اینها روایت دیگری مطلب را با صراحت بیشتری بیان میکند:
(عن صابر مولی ابی عبدالله (ع) قال: سألته عن الرجل یصوم تسعهوعشرین یوماً ویفطر للرؤیه ویصوم للرؤیه ایقضی یوماً؟ فقال: کان امیرالمؤمنین (ع) یقول: لا، الاّ ان یجیء شاهدان عدلان فیشهد انهما رأیاه
قبل ذلک بلیله، فیقضی یوماً.)
از حضرت صادق (ع) در مورد فردی که با رؤیت روزه گرفته
و با رؤیت افطار کرده
و بیست ونه روز شدهاست پرسیدم که آیا یک روز
قضا انجام دهد؟ حضرت فرمود: امیرالمؤمنین (ع) میفرمود: خیر. مگر اینکه دو شاهد عادل شهادت دهند که آنان
قبل از آن، به یک شب ماه را دیدهاند آن گاه او یک روز را
قضا میکند.
صابر در سند حدیث مجهول است
و مدح
و ذمّی ندارد.
اما دلالتش بسیار خوب است، زیرا اگر کسی با رؤیت خودش در ابتدا
و انتهای ماه عمل کرد
و باز با بینه برایش ثابت شد که در جای دیگر مردم براساس رؤیت تعداد روز بیشتری را روزه گرفتهاند او باید آن
مقدار ـ یک روز ـ را
قضا کند.
بر اساس این روایت، تمام سالهایی که ما با
حجاز در یک روز عید گرفته۲ایم، ولی آنان سی روز روزه گرفتهاند
و ما بیست ونه روز، باید آن یک روز
قضا شود.
و واقعاً این عجایب روزگار ما شدهاست که آنها اول ماه رمضان ماه را میبینند
و ما اعلام میکنیم برایمان ثابت نشدهاست ولی در آخر ماه همان روزی که آنان برایشان ثابت میشود برای ما نیز ثابت میشود. حتی اگر بیست وهشت روز روزه گرفته باشیم؟!
روایتهای متعددی دلالت میکند که (اگر با دیدن هلال ماه روزه بگیری
و با دیدنش افطار کنی ماه را کامل روزه گرفتهای)، (اذا صمت لرؤیه الهلال وافطرت لرؤیته فقد اکملت الشهر.)
بنابراین
قضا کردن یک روز معنای محصلی ندارد.
این روایات در مقام
مقابله با کسانی است که معتقدند ماه رمضان از سی روز کمتر نمیشود
و بیست ونه روز شدن ماه رمضان را نقص آن میدانند. آن گاه امام (ع) در جواب میفرماید: اکمال یک ماه به روزه گرفتن ما بین رؤیت دو هلال است چه بیست ونه روز باشد چه سی روز،
و هیچ منافاتی ندارد با اینکه در اخبار دیگری بفرماید اگر ثابت شد که جای دیگر براساس رؤیت، سی روز روزه گرفتهاند. شما یک روز را
قضا کنید، چرا که وقتی در جای دیگر براساس رؤیت سی روز روزه گرفتهاند معلوم میشود یک روز زودتر هلال ماه ظاهر شده بودهاست.
حضرت باقر (ع) فرمود: وقتی که مردم هلال (شوال) را ندیدند
و روزه دار شدند آن گاه گروهی عادل آمدند
و به رؤیت ماه شهادت دادند باید افطار کنند
و فردای آن روز اول صبح برای (نماز) عیدشان خارج شوند.
اطلاق این روایت از دیدگاه فقیهان
قابل مناقشه نیست، اما به نظر میرسد که به این گونه اطلاقها نمیتوان اعتنا کرد، زیرا در زمانهای سابق وقتی چنین چیزی اتفاق میافتاده که فاصله شاهدان با شهری که در آن شهادت دادهاند از مسیر یک روز راه کمتر باشد تا بتوانند فردای آن روز
قبل از غروب خود را به آن شهر برسانند
و شهادت بر رؤیت بدهند
و در این صورت اختلاف افق حاصل نمیشدهاست اما چون فقیهان معمولاً به این امور خارجی توجهی نمیکنند اطلاق این دلیل نیز برای آنان، کارساز است.
(عن اسحاق بن عمار قال: سألت اباعبدالله (ع) عن هلال رمضان یغمّ علینا فی تسع وعشرین من شعبان. فقال: لاتصمه الاّ ان تراه، فان شهد اهل بلد آخر انهم راوه فاقضه…)
از حضرت صادق (ع) درباره هلال رمضان که بر ما، در بیست ونهم شعبان پوشیده میماند پرسیدم؟ حضرت فرمود: تا آن را ندیدهای روزه نگیر. آن گاه اگر اهل شهر دیگری گواهی دادند که هلال را دیدهاند آن را
قضا کن.
سند صحیح است
و همان گونه که
قبلاً گذشت بر اتحاد افق
و اتحاد روز شروع ماه دلالت میکند
و اطلاق (اهل بلد دیگر) تمامی بلاد از هند گرفته تا شامات
و از آفریقا گرفته تا امریکا همه را شامل میشود
و گواهی آنان بر اینکه هلال ماه را در روز خاصی دیدهاند، برای مردم شهرهای دیگر نیز نافذ است.
(منصور بن حازم عن ابی عبدالله (ع) انه قال صم لرؤیه الهلال وافطر لرؤیته فان شهد عندکم شاهدان مرضیان بأنهما رایاه فاقضه.)
حضرت صادق (ع) فرمود: به خاطر رؤیت هلال روزه بگیر
و به خاطر آن افطار کن آن گاه اگر دو شاهد مورد رضایت نزدتان شهادت دادند که آنان (یک شب
قبل تر) آن را دیدهاند آن روز را
قضا کن.
سند حدیث صحیح است
و دلالتش بر اینکه روز شروع ماه
و پایان آن متحد است ـ با توجه به بحثهای گذشته ـ روشن
و خالی از شبهه میباشد.
(عن ابی بصیر عن ابی عبدالله (ع) انه سُئل عن الیوم الذی یقضی من شهر رمضان فقال: لایقضه الاّ ان یثبت شاهدان عدلان من جمیع اهل الصلاه متی کان رأس الشهر وقال: لاتصم ذلک الیوم الذی یقضی الاّ ان یقضی اهل الامصار. فان فعلوا فصمه.)
از حضرت صادق (ع) درباره روزی از ماه رمضان پرسیده شد؟ فرمود:
قضا نکن مگر اینکه دو شاهد عادل از جمیع اهل
نماز ثابت کنند چه وقت اوّل ماه بودهاست.
و فرمود: آن روزی که
قضا میشود را نگیر مگر اینکه اهل شهرها همه
قضا کنند، اگر چنین کنند روزه بگیر.
سند حدیث، صحیح است
و مراد از روزی که از ماه رمضان
قضا میشود روز اوّل ماه است که برای عده ای هلال ماه اثبات نمیشود، آنان با استصحابِ ماه شعبان، آن روز را روزه نمیگیرند، سپس اگر پس از بیست
و هشت روز، هلال ماه شوال دیده شد باید آنان یک روز روزه را
قضا کنند
یا اگر اهل شهرهای دیگر آمدند
و شهادت دادند که یک روز زودتر ماه را دیدهاند آن روز از رمضان
قضا میشود.
به هر حال از این فراز روشن میشود که در ارتکاز مردم این گونه بوده که روز اوّل ماه برای همه مسلمانان یکی است
و به همین جهت این روز را (الیوم الذی یقضی شهر رمضان) نام نهادهاند.
فراز دوم نشان میدهد که
قضا وقتی لازم است که واقعاً انسان علم پیدا کند که هلال ماه یک روز، زودتر از روزی که روزه گرفتهاند دیده شدهاست.
(عن محمد بن عیسی قال: کتب الیه ابوعمر: أخبرنی یا مولای انه ربما اشکل علینا هلال شهر رمضان
و لا نراه
و نری السماء لیست فیها علّه
و یفطر الناس
و نفطر معهم.
و یقول قوم من الحساب
قِبَلَنا: انه یری فی تلک اللیله بعینها بمصر
و افریقیه
و الاندلس، هل یجوز یا مولای ما قال الحساب فی هذا الباب حتی یختلف الفرض علی اهل الامصار فیکون صومهم خلاف صومنا
و فطرهم خلاف فطرنا؟ فوقع: لا صوم من الشک افطر لرؤیته
و صم لرؤیته.)
محمد بن عیسی نقل کرده که
ابو عمر به حضرت نامه نوشت: ای سرورم چه بسا هلال ماه رمضان بر ما مشکل میشود، آن را نمیبینیم در حالی که مانعی در آسمان نیست
و مردم افطار میکنند
و ما نیز با آنان افطار میکنیم
و قومی از اهل حساب، اطراف ما میگویند: همان شب، در
مصر ،
افریقا و اندلس ماه دیده میشود، ای سرورم بفرمایید که آنچه اهل حساب در این باره میگویند صحیح است تا فرض ما با فرض اهل شهرهای دیگر مختلف باشد
و روزه آنان خلاف روزه ما،
و فطرشان خلاف
فطر ما باشد؟ حضرت در جواب نوشت:از ناحیه شک روزهای
واجب نیست به سبب رؤیتش افطار کن
و به خاطر رؤیتش روزه بگیر.
مکاتبه ، مضمره است ولی اشکال ندارد، زیرا محمد بن عیسی آن را نقل کرده
و حتماً اطمینان داشته که از امام (ع) میباشد بنابر این اضمار آن اشکالی ندارد.
مورد سؤال در مکاتبه دقیقاً بحث امروزین ماست که آیا ممکن است اهل کشورهای دور نظیر مصر
و آفریقا وظیفهای راجع به شروع ماه رمضان
و عید فطر داشته باشند
و ما وظیفه
و حکم دیگری؟ آن گاه چون آن روزها
رادیو ، تلویزیون، تلفن
و وسایل اطلاع رسانی نبوده تا مردم از چنین چیزی با خبر شوند
و تنها راه حساب
و اخبار منجمان بوده که از روی
حدس ، گمان اموری را میگفتهاند، حضرت جواب داد تا زمانی که شک هست
و یقین به رؤیت نداری، لازم نیست روزه بگیری
و شک
و ظن برای تو تکلیف نمیآورد تنها رؤیت هلال است که برایت تکلیف میآورد.
اما حضرت نفرمود که رؤیت هلال از سوی مردم آفریقا برای مردم مدینه یا
عراق اعتباری ندارد بلکه بر عکس، بر آن تأکید کردهاست
و تنها گمان
و حدسهای منجمان را رد کردهاست. بنا بر این رؤیت اهل هر شهر
و کشور ـ ولو در نقاط دوری از ما باشند ـ برایمان حجت است
و مکلف به روزه آن روز به سبب رؤیت هستیم.
ابوعمر پرسید: (آیا ممکن است روزه
و فطر ما با آنان مختلف باشد؟) امام در جواب، مختلف بودن را نفی نکرد
و این خود تقریر معصوم میباشد
و حجت است
و دلالت میکند که امکان دارد روز عید
و روز اول ماه رمضان در کشورهای مختلف، متفاوت باشد.
جواب به سؤال ابو عمر از موارد دوران محذورین بودهاست، زیرا اگر حضرت، اختلاف روز عید
و روز شروع ماه رمضان را بین مدینه با اندلس، افریقا
و مصر نفی میکرد، لازمهاش کشاندن مردم به سوی قول منجمان
و اهل حساب بود که از روی گمان
و تخمین اموری را میگفتند، زیرا در هر ماهی پرسش گر احتمال میداد که در بلاد غربی ماه دیده شود
و راه چارهای برای اثبات یا نفی ماه در بلاد غربی جز حرف منجمان نداشتند، به همین جهت امام (ع) این قسمت را با سکوت گذراند
و تنها به همین نکته اکتفا کرد که سخن اهل حساب، علم آور نیست تا لازمهاش اختلاف روز شروع ماه باشد
و به عبارت دیگر، امام مبنایی را که براساس آن اختلاف بین حکمها مطرح میشد از بین برد.
بنابراین سکوت امام (ع)
و رد نکردن صریح سخن ابوعمر به جهت وجود محذور بودهاست
و در چنین مواردی
تقریر ثابت نمیشود تا حجّت باشد، بلکه ذیل مکاتبه که فرمود: (افطر لرؤیته وصم لرؤیته) مؤید اتفاق روز عید
و شروع رمضان است، زیرا اگر مراد دیدن هلال، توسط ابوعمر یا هم شهریهای او بود باید میفرمود: (افطر اذا رایته) یا (افطر اذا رأیتموه) (=وقتی که هلال را دیدی یا دیدید افطار کن) در حالی که چنین نفرمود. بلکه فرمود: به سبب رؤیت افطار کن
و به خاطر رؤیت روزه بگیر تا ابوعمر بفهمد که نباید به قول منجمان اعتنا کند.
امروزه با گسترش اخبار
و اطلاعات از گوشه
و کنار جهان، سؤالهای زیادی در ذهنها به وجود میآید که راهی برای پاسخگویی به آنها جز هماهنگی
و یگانگی تقویمهای قمری وجود ندارد. مثلاً وقتی مردم میفهمند که شب
قدر شب با
برکت و با فضیلتی است
و مانند زمان وفیات
و موالید ائمه اطهار نیست. یعنی میفهمند که شب
قدر در هر سال، سالگرد شب
قدر زمان پیامبر (ص) نیست بلکه به
مقتضای فعل مضارع (تنزّل) در سوره
قدر ملائکه در همین زمان هم در شب
قدر از سر شب تا طلوع فجر نازل میشوند: (تنزل الملائکه والروح فیها)
آن گاه در ماههایی که روز اول ماه مختلف شود
و در کشورهای گوناگون شروع متفاوتی دارد، مردم معمولاً میپرسند که آیا ملائکه در دو شب نازل میشوند یا در یک شب؟ اگر در یک شب نازل میشوند تکلیف شب
قدر افرادی که شب دیگر شب نوزدهم یا بیست ویکم یا بیست وسومشان میباشد چه میشود؟ اگر در هر دو شب نازل میشوند، خلاف آیه قرآن است که ضمیر (فیها) در آن مفرد میباشد.
اما اگر وحدت روز شروع ماه رمضان
و ماه شوال
و بهطور کلی تمامی ماهها
قبول شود پاسخ به این اشکال راحت میشود، زیرا از اولین لحظهای که اولین کشور شرقی وارد شب میشود زمان نزول ملائکه شروع میشود
و هنگامی که آخرین نقطه غربی وارد صبح میشود نزول ملائکه تمام میشود که تقریباً یک شبانه روز متوالی طول میکشد
و اشکالی به وجود نمیآید.
بنابراین یکی دیگر از دلایل یا مؤیدات وحدت افقها مسأله لیله
القدر و نزول ملائکه میباشد.
مؤید دیگر، دعاهای روز عید
و نماز عید است که در آن آمده:
(اسألک فی هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیداً.)
وقتی یک روز در جایی عید باشد
و فردایش در جای دیگر آن گاه هیچیک از آن دو روز، برای همه مسلمانان عید نمیشود در حالی که (المسلمین) جمع دارای الف
و لام است که عمومیت دارد، ولی اگر آنچه تا حال بیان شد
قبول شود روز عید از اولین ساعاتی که در اولین کشور شرقی فجر طلوع کند شروع میشود
و تا آخرین ساعاتی که در اوّلین کشور غربی خورشید غروب کند ادامه پیدا میکند
و (هذا الیوم) در تمام این مدت صدق میکند
و اشکالی پیش نمیآید.
بعد از اینکه معیار
و دلیلهای لزوم اتفاق شروع ماههای قمری بیان شد، شاید نیازی به بیان اقوال فقیهان، اعم از شیعه
و سنی نباشد، اما به جهت اینکه از برخی اقوال، دلیلهای موافق یا مخالفی
استشمام میشود
و ملاکهایی به دست میآید ذکر برخی از آنها خالی از لطف نیست. به ویژه نقل افراد موافق، این خاصیت را دارد که کسی گمان نکند این سخن
شاذ است
و نباید به آن اعتنا کرد
و کسی نگوید چون چندین سال است که تقویم قمری ایران پیوسته یک روز متأخرتر از تقویم حجاز بودهاست بنابراین، همین تقویمها دلیل بر شاذ بودن قول مخالفش میگردد، بلکه خواستهایم روشن شود که از زمان قدیم تا اکنون پیوسته فقیهان بزرگی به اتحاد روز شروع
و پایان ماه اعتقاد داشتهاند
و اکنون که از اکثر جهات اطلاع رسانی جهان چون دهکده کوچکی شدهاست این اتحاد طرفداران بیشتری در بین عالمان
و توده مردم پیدا کردهاست. از سوی دیگر، فهم کلمات بزرگان
و استظهار آنها خود یکی از وظایف است تا تاریخ بحثها
و سیر تحول آنها روشن گردد. اینک اقوال فقیهان را نقل میکنیم:
۱. شیخ مفید (ره) پس از ذکر آیه (یسألونک عن الأهله) فرمود:
(فجعل تعالی الأهله علامات الشهور ودلائل ازمان الفروض ومواقیت للناس فی الحج والصوم وحلول آجال الدیون
و…)
خداوند هلالها را علامتهای ماهها
و راهنمای زمان واجبات
و گاه شماری برای مردم در
حج ،
روزه و وقت پرداخت
دیون و… قرار دادهاست.
از کلمه (حلول آجال الدیون) معلوم میگردد که ماههای قمری تنها گاه شمار برای امور شرعی نظیر زمان حج، ماه رمضان،
عده طلاق و وفات ، زمان
بلوغ ، زمان
روزه مستحبی و امثال این امور نیست، بلکه برای امور عرفی نظیر زمان بازپرداخت بدهی، زمان ردّ
عاریه و امانت ، زمان
تحویل کالا
و… میباشد. در نتیجه اکنون که تجارتها جهانی شدهاست اگر روزهای شروع ماه مختلف
و نامشخص باشد امور تجاری
و اقتصادی ناهمگون
و خراب میشود.
و تا دلیل محکمی بر تفاوت اول ماهها در بلاد مختلف نداشته باشیم نباید به سوی این نظر برویم.
۲. باز
شیخ مفید در ادامه فرمودهاست:
هلال علامت ماه است
و به واسطه آن عبادت
واجب میشود…
و چه بسا به جهت عارضهای هلال مخفی بماند یا به سبب علتی از اهل شهری مستور بماند
و برای
غیر آن شهر ظاهر شود ولیکن فرض
و تکلیف بر بندگان به واسطه خود آن هلال میباشد، زیرا که خود آن هلال علم است نه
غیر آن، به جهت آنچه که از آیههای
قرآن و احادیث ائمه (ع)
قبلاً بیان کردیم.
از آنچه گذشت معلوم شد مرجع هر سه ضمیر غایب در (هلال) است نه (
غیر اهل ذلک المصر)، آن گونه که از عبارت
مجله روشن میشود. عبارت در آنجا این چنین معنا شدهاست:
(…ولی برای
غیر آن شهر آشکار شود ولکن وجوب روزه بر مردمان همان شهر است، زیرا به ثبوت هلال در همان شهر علم داریم
و نسبت به شهرهای دیگر چنین علمی نداریم.)
زیرا آن گونه که آنجا معنا شده چند سطر عبارت بعدی کتاب
مقنعه زاید، بی ارتباط
و مخلّ میباشد
و در خود همین عبارت نیز طبق آن معنا کلمه (لکن) زاید خواهد بود
و افزون بر اینها جمله (ولکن الفرض انما یتعلق) با جمله (
و به وجبت العباده) بی ارتباط
و بلکه متنافی مینماید.
و بالطبع نسبتی که در همان مجله به مرحوم مفید داده شده: (رؤیت هلال در هر شهری تنها برای اهل همان شهر حجیت دارد، زیرا
قدر متیقن، ثبوت هلال ماه در همین شهر است)
نسبتی ناروا
و خارج از عرف
فقاهت است، چون با بودن دلیل لفظی صریح نوبت به
قدر متیقن از دلیل نمیرسد
و مرحوم مفید که فقیهی برجستهاست هیچ گاه از دلیل لفظی
قدر متیقن نمیگیرد.
باز آنچه که در همان مجله در خلاصه دیدگاهها ذکر شده
و مرحوم مفید را منفرد به قولی شاذ دانسته که تنها برخی از شواذ اهل سنت آن قول را قائلند، خلاف واقع است. (خلاصه دیدگاهها: هرگاه در شهری از شهرهای اسلامی رؤیت هلال به اثبات برسد تکلیفی برای مردمان دیگر شهرها نیست، تنها بر عهده مردمان همان شهر تکلیف بار میشود. این از ظاهر عبارت مفید در مقنعه،
و برخی فقهای عامه فهمیده میشود.)
زیرا اولاً: معلوم شد عبارت مرحوم مفید چیز دیگری را میگوید.
ثانیاً: خود آن مجله در هنگام بیان اقوال اهل سنت که در صفحههای ۲۴۱ و۲۴۲
بیان شده قائلی از اهل سنت بر این دیدگاه بیان نکرده
و عبارت فتح الباری را که در پاورقی آدرس داده، ذکر نکرده تا صحت
و سقم انتساب روشن گردد. بله در صفحه ۲۳۱ مجله
، عبارت (لکل بلد رؤیتهم) از کتاب
نقل شده ولی معلوم نکرده که این تنها یک احتمال است یا یک قول،
و اگر قول است قائل آن چه کسی است؟
و آیا مربوط به طلوع فجر است یا رؤیت قمر؟
مرحوم مفید از کسانی است که علم به هلال را کافی میداند
و وجود موانعی برای رؤیت هلال را مانع از انجام تکلیف نمیداند
و بین بلاد قریب
و بعید تفصیل نمیدهد. معیار او علم به هلال است که رؤیت، یکی از راههای آن علم میباشد
و نسبتهای دیگر به ایشان درست نیست.به ویژه دلیلی که برای توضیح سخن ایشان بیان شده با سخن یک فقیه سازگار نیست تا چه رسد به او که شیخ فقیهان امامیه است. هیچ گاه فقیه در جایی که اطلاقهای لفظی
و بلکه روایتهای صریح وجود داشته باشد به
قدر متیقن تمسک نمیکند، بنابراین جمله (زیرا
قدر متیقن، ثبوت هلال ماه در همین شهر است.)
نمیتواند دیدگاهی فقهی برای مرحوم مفید باشد
و یا به عنوان دلیل برای سخن او ذکر شود.
آنچه بیان شد همه بر این مبنا بود که کلمه (العلم) در عبارت مرحوم مفید به کسر عین
و سکون لام باشد، ولی ممکن است که (العلم) به فتح عین
و فتح لام
و به معنای علامت باشد
و معنای کل عبارت چنین باشد… (لیکن فرض
و تکلیف تنها به واسطه هلال بر بندگان تعلق گرفته، زیرا هلال علامت است نه چیز دیگر؟
این احتمال ضعیف است، چون اولاً: در اول همین فراز یک بار فرموده بود:
و تکرارش دوباره بی مورد است
و باید در مرحله دوم راه اثبات هلال را بیان کند که عبارت از علم به هلال میباشد.
ثانیاً اگر (العَلَمْ) باشد آن گاه معنای (دون
غیره) معنای روشنی نخواهد بود، زیرا دیگران چیزهای دیگر
غیر از هلال را علامت ندانستهاند که مرحوم مفید درصدد نفی سخنِ آنان باشد، بلکه دیگران به جای رؤیت هلال،
رأی و تظنی را جای رؤیت قرار دادهاند
و مرحوم مفید درصدد نفی سخن آنان است که علم آور نیست نه اینکه در صدد نفی علامت بودن چیزهای دیگر باشد.
و بر فرض که (العلم) هم باشد باز نشان میدهد که رؤیت هلال مهم است
و همان هلال علامت است ولی نشان نمیدهد که هر شهری باید به رؤیت خودش ملتزم باشد
و رؤیت جاهای دیگر برای آنان اعتبار ندارد.
۲. از عبارتهای مرحوم شیخ طوسی در
معلوم میگردد که او رؤیت هلال در هر جایی را برای جاهای دیگر نیز کافی میداند خلاصه عبارتهای ایشان با حفظ الفاظ
و حذف برخی امور
غیر مرتبط به بحث فعلی این است:
علامت ماهها دیدن هلال در صورت زوال عوارض
و موانع است، پس وقتی که هلال را در ابتدای ماه رمضان دیدی فردایش را به نیت وجوب روزه بگیر…
و هرگاه در آسمان مانعی بود
و هلال اصلاً در شهر دیده نشد
و دو شاهد عادل خارج شهر آن را دیدند باز روزه واجب است
و اگر در آسمان مانعی نبود
و هلال جست وجو شد
و دیده نشد روزه واجب نیست مگر آنکه پنجاه نفر از خارج شهر گواهی دهند که آن را دیدهاند
و هنگامی که هلال در شهر دیده نشود… اگر بعد از آن با بینه عادل ثابت شود که هلال یک روز قبلش دیده شدهاست یک روز بدلش
قضا میکنی.
آنچه از صدر
و ذیل عبارت ایشان به دست میآید این است که رؤیت، موضوعیت دارد آن هم رؤیتی که شایع
و همگانی باشد اما رؤیت در داخل شهر باشد یا خارج از آن، تفاوتی ندارد. آن که خارج از شهر دیده فاصلهاش کم باشد یا زیاد، تفاوتی ندارد. بله از نظر بنده به مناسبت
حکم و موضوع و به مناسبت اینکه در آن زمان خبرگیری از شهرهای دور، متعارف
و ز نبوده
و در عبارت هم بدون ذکر هیچ قرینهای تنها (خارج البلد) گفتهاست نواحی قریب
و نزدیک به شهر مراد وی بودهاست نه فاصلههای بسیار دور، باید توجه داشت که فتوای مرحوم شیخ، جمع بندی روایات است که در آنها مسلماً (خارج البلد) توسعه بیشتری دارد
و فهم محدود افراد، اطلاق، لفظ ائمه را از اطلاق نمیاندازد کما اینکه شأن نزول مخصص آیه نیست.
و اگر کسی ادعا کند اطلاق، مورد نظر امام نبوده او باید قرینه بیاورد، نه اینکه ما ثابت کنیم (خارج البلد) شامل مناطق دور، نظیر آفریقا،
هند و… نیز میشود. به عبارت دیگر ادعای انصراف اطلاق به محلهای نزدیک یا هم افق نیازمند دلیل است
و اینکه افراد آن زمان از (خارج البلد) تنها فاصله چند کیلومتری بیرون شهر را میفهمیدهاند یا وسایل ارتباط جمعی در آن زمانها وجود نداشته که از وضعیت هلال در مناطق بسیار دور مطلع شوند، ضرری به اطلاق نمیزند.
به عبارت دیگر برای منصرف ساختن اطلاق (خارج البلد) به (خارج البلدی که نزدیک باشد) نیازمند به کثرت استعمال مطلق
و اراده مقید
و یا کثرت وجود مقید داریم به گونهای که با شنیدن مطلق آن مقید در ذهن بیاید
و مولا و عبد بتوانند بر یکدیگر احتجاج کنند، در حالی که اینجا این چنین نیست
و هیچکس از (خارج البلد) (خارج نزدیک) را نمیفهمد، پس اطلاق به قوت خود باقی است.
(واما اذا کانت البلدان متباعده مثل طرابلس
و بغداد،
و خراسان
و مصر
و بغداد
و فلسطین
و قیروان
و ماجری هذا المجری فان لکل بلد حکم سقعه
و نفسه ولایجب علی اهل بلد مما ذکرناه العمل بما رآه اهل البلد الآخر.)
و اما وقتی که شهرها دور باشند همچون
طرابلس و بغداد و خراسان و مصر،
و بغداد
و فلسطین و قیروان و آنچه بر این ضابطه جاری است هر شهری حکم خاص خویش را دارد
و بر اهل این شهرها، عمل براساس رؤیت شهرهای دیگر
واجب نیست.
این عبارت اگرچه بین شهرهای دور
و نزدیک تفصیل داده ولی برای ساکنان شهرهای دور عمل به وظیفه شهرهایی که هلال را دیدهاند را
حرام نکردهاست، بلکه وجوب را برداشتهاست
و به نظر میرسد با این نفی وجوب خواسته تکلیف افراد را راحت کند تا لازم نباشد فردی که در بلاد شرقی واقع شده به جست وجو پردازد
و با وسایل گوناگون درصدد کسب خبر از بلاد غربی باشد اما اگر به هر حال بررسی کرد
و خبردار شد که هلال ماه رؤیت شدهاست کار حرامی مرتکب نشده
و میتواند بر طبق هلال عمل کند
و بلکه طبق روایاتی که گذشت واجب است که چنین کند، زیرا دلیلی وجود ندارد که حتماً باید در بلد خودت یا حوالی آن ماه دیده شود.
بنابراین امروزه که خبرگیری بسیار سهل
و آسان است
و رسانههای گروهی هم خبر رؤیت هلال
و هم خود آن را نشان میدهند
و حصول اطمینان بلکه یقین به رؤیت ماه حتی از خود استهلال راحت تر است، وجوب عمل به رؤیت هلال در شهرهای دیگر بعید به نظر نمیآید. به ویژه که تجارتهای جهانی، تقویم واحد را
اقتضا میکند. پس عمل کردن بر طبق رؤیت هلال، در هر شهری یا کشوری که باشد اولی
و بلکه به نظر متعین است
و معتقد شدن به این که (لکل بلد رؤیتهم) در واقع
تقویم قمری را از تجارتها
و کارهای جهانی، خارج کردن است
و به عبارت دیگر اعلام منطقهای بودن رؤیت، مساوی با اعلام
غیر جهانی
و غیر جامع بودن
اسلام میباشد.
از آنچه گذشت روشن میشود تحلیل
در ذیل عبارت مرحوم
قاضی ابن براج دقیق نیست
و راه صواب نپیمودهاست، زیرا آنجا نوشته شده:
(ابن براج بر این نکته تأکید میکند که رؤیت هلال ماه، در هر شهری تنها برای مردمان همان شهر
و شهرهای نزدیک به آن کارساز است
و ساکنان شهرهای دیگر نمیتوانند بر این اساس عمل کنند.)
هر کسی به عبارت ایشان که در همان مجله نقل شده رجوع کند به راحتی میتواند بفهمد که ابن براج نفرموده که ساکنان شهرهای دور نمیتوانند بر حکم هلال شهرهای دیگر عمل کنند بلکه فرموده (واجب نیست که عمل کنند) یعنی ادله از اینکه همه مردم را بر حکم به یک روز شروع
و یک روز پایان ماه اجبار کند قاصر است، ولی از طرف دیگر هیچ دلیلی بر لزوم تفاوت شهرها در مسأله هلال
و اینکه هر شهری یا کشوری باید حکمی
غیر از حکم جاهای دیگر داشته باشد یا باید حکم شهر خودش را عمل کند، وجود ندارد.
و بسیار تفاوت است بین (لکل بلد حکم سقعه) با عبارت.
از آنچه گذشت عبارت مرحوم شیخ طوسی در
مبسوط که فرموده:
و بر اهل هیچ شهری واجب نیست بر طبق آنچه اهل شهر دیگری میبینند عمل کنند.
نیز روشن میشود که او نیز درصدد نفی وجوب است نه اثبات
حرمت . در واقع میخواسته که تکلیف تحقیق
و تفحّص نسبت به بلاد دور دست را از مکلف بردارد، زیرا اگر به جای (لایجب) لفظ (یجب) بود همه مکلف بودند از دیگر شهرها بپرسند
و این کار بر آنان حَرَجی بود. حال اگر زمانی مثل روزگار ما که کسب خبر از سراسر جهان برای انسان آسان است
و تنها نیاز به گوش دادن به اخبار رادیو یا تلویزیون دارد،
و مصالح دیگری نیز در اتحاد
و اتفاق اعیاد
و وحدت تقویمها وجود دارد بعید نیست که حکم عدم وجوب به وجوب
تبدیل شود، زیرا عدم وجوب مربوط به ظاهر است ولی در واقع ماه برای همه تجدید شدهاست.
گفتنی است که مرحوم شیخ طوسی کتاب (مبسوط) را برای رفع اتهام جمود،
تقلید و عدم
قدرت استنباط شیعه
و… که اهل سنت به شیعه میزدند نوشت
و مقدمه آن کتاب به این مطلب تصریح دارد. (چون امامیه در گذشته
تفریع فروع نمیکردند
و تنها به تبیین حکم موارد منصوصی که دست به دست به آنها رسیده بود
قناعت میکردند، مخالفان بر آنان
طعن میزدند، لذا این کتاب تألیف شد تا بدانند شیعه
امامیه به برکت احادیث وارده از ائمه (ع) میتوانند تمامی مسائل را استنباط کنند
و نیازی به قیاس
و امثال آن ندارند
) بنابراین، مبسوط مجموعهای از فروع است که در روایات به صراحت ذکر نشدهاست
و خود مرحوم شیخ آنها را از کتابهای اهل سنت یا ذهن جوّال خویش فراهم کرده
و دلیلهای مورد
قبول شیعه در ذیل هر فرع را ذکر کردهاست. پس از مرحوم شیخ دیگران نیز همان فرع را با همان دلیلها یا
تغییرات جزئی در کتابهای خود ثبت کردهاند
و پس از چندین دوره که نوبت به
محقق و علامه رسیده، آن فرع شیخ (ره) جنبه مشهوری به خود گرفته
و علامه در
یا (تذکره) بر آن فرع ادعای شهرت یا اجماع کرده
و مسأله برای دیگران از قطعیات به حساب آمدهست که نمونههای بسیاری از آن در مقالههای
قبلی این جانب اشاره شدهاست.
تفاوت گذاری بین رؤیت هلال در شهرهای دور
و نزدیک، هم افق
و غیر هم افق نیز میتواند از همین
قبیل باشد، ابتدا مرحوم شیخ، متوفای ۴۶۰هـ. ق در مبسوط آن را مطرح ساخته، سپس مرحوم قاضی ابن براج متوفای ۴۸۱هـ. ق آن را آورده سپس
ابن حمزه در
وسیله به وی اقتدا کردهاست
و کم کم مسأله به عنوان یک مسأله مشهوری درآمدهاست.
مرحوم ابن حمزه در وسیله مینویسد:
(واذا رؤی (الهلال) فی بلد ولم یر فی آخر فان کانا متقاربین لزم الصوم اهلیهما معاً وان کانا متباعدین مثل بغداد
و مصر او بلاد خراسان لم یلزم اهل الآخر.)
وقتی که هلال در شهری دیده شود
و در شهر دیگر دیده نشود اگر آن دو شهر به هم نزدیکند بر اهل هر دو شهر روزه لازم است
و اگر از هم دورند همانند بغداد
و مصر یا خراسان، در این صورت بر اهل شهر دیگر لازم نیست.
ابن حمزه تا سال ۵۶۰هـ. ق مسلماً در قید
حیات بودهاست ولی خبر دقیقی از زمان وفاتش در دست نیست.
قبلاً روشن شد که چرا در کتابهای قدمای اصحاب
قبل از شیخ طوسی در مبسوط ـ خصوصاً در کتابهایی که به اصطلاح مرحوم آیه اللّه بروجردی برای نقل اصول متلقاه از معصومان میباشد ـ عین
و اثری از تفصیل بین بلاد متقارب
و متباعد نیست
و روشن شد که این گونه امور را مرحوم شیخ اضافه کرده تا
قدرت تفریع شیعه را نشان دهد
و پس از وی فقیهان این نوع را در کتابهای خود آوردند. اکنون باید دانسته شود که این بحث ابتدا در کتابهای اهل سنت مطرح شدهاست
و آنان این تفاوت را قائل شدهاند
و مرحوم شیخ این فرع را از آنان گرفتهاست.
و بالاخره به همین دلیل که هیچ دلیلی بر این تفصیل وجود نداشته مرحوم محقق تفصیل دیگری داده
و بین بلاد شرقی
و غربی تفاوت دیده است.
مرحوم محقق اول در جواب مسائل طبریه اموری را بیان کرده که نشان میدهد واجب نبودن عمل به رؤیت هلال در نقاط دوردست به سبب این است که به چنین رؤیتی نمیتوان علم پیدا کرد نه اینکه حتی پس از علم قطعی به آن باز حجت نباشد. ایشان در پاسخ به این سؤال که (کیف اطلقوا القول بأن لکل بلد حکم نفسه؟) فرمودهاست:
(لانقول ان لکل بلد حکم نفسه مطلقا، کیف والمروی عن الائمه (ع) انه یجب الصوم اذا شهد عدلان یدخلان ویخرجان من مصر)
ما بهطور مطلق نمیگوییم هر شهری حکم خودش را دارد، اساساً چگونه چنین بگوییم در حالی که از ائمه اطهار (ع) روایت شده وقتی که دو فرد عادل که به شهری داخل
و خارج میشوند بر آن گواهی دهند روزه واجب میشود.
سپس در ادامه نوشتهاست:
این سخن شما را راهنمایی میکند که با علم به اینکه هرگاه هلال در شهری دیده شد که با نبود مانع باید در شهر دیگر هم دیده شود، دیدن در این شهر رؤیت برای آن شهر نیز خواهد بود، اما اگر شهرها به حدی دور بود که چنین علمی زایل شد در این صورت واجب نیست که در آنها پیرامون هلال، حکم واحدی بشود، زیرا تساوی عرضهای آنها تنها از راه اصحاب رصد
و نجوم به دست میآید که راهی
غیر معلوم است
و موجب اطمینان نمیگردد
و به همین جهت مورد عمل قرار نمیگیرد.
از سخن مرحوم محقق به خوبی روشن میگردد که در مورد اتفاق
و اختلاف افقها، یا عرضهای جغرافیایی بر یگانه بودن روز اول ماه یا یگانه نبودن آن، دلیل خاصی وجود ندارد
و سخن هرکس در این باب، براساس استنباط میباشد
و هرکس تلاش میکند از راههای ظنی،
و حدسی بپرهیزد
و راه یقینی را پیش گیرد، امروزه
غیر از رؤیت با
چشم راههای متعدد دیگری برای اثبات حلول ماه نو وجود دارد که آنها یقین آور
و علم آور است، ولی امروزه لازم نیست که دنبال این راهها برویم چون از راه اخبار، تلفن
و ماهواره میتوانیم بفهمیم که در فلان نقطه
ماه دیده شد
و مقدار معتنابهی از مردم آن را دیدند
و با همین رؤیت، حلول ماه نو برای همگان محقق شود بدون اینکه لازم باشد در شهر خاص عدهای از اهل آن شهر، آن را ببینند.
بالاخره مهم، یقین به حلول ماه نو از راههای طبیعی
و منطقی است که در زمان ما حاصل میباشد.
پس آنچه مرحوم محقق، رد میکند راههای ظنی است که در آن زمان وجود داشتهاست، ولی آن راهها امروزه علمی
و غیر قابل شک شدهاست
و چون ملاک علم است، علم وجود دارد، اما آنچه مهمتر است اینکه امروزه همگام با همان علم، خود رؤیت نیز امکان پذیر است
و همچنین علم به رؤیت نیز امکان پذیر است
و هر سه راه یک نتیجه را عاید میسازد. پس چه ما علم داشته باشیم که امشب در آفریقا ماه دیده میشود، چه تلفنی کسانی که دیدهاند به ما خبر دهند فرقی نمیکند
و علم
و رؤیت در زمان ما یکی است.
مرحوم
علامه حلی در برخی از کتابهایش نظر مرحوم شیخ را در (مبسوط)
قبول کرده
و بین
بلاد متقارب و متباعد تفاوت قائل شده
و در برخی دیگر دیده شدن ماه در یک شهر را موجب ثبوت ماه برای همه مردم دانستهاست.
(اذا رأی الهلال اهل بلد وجب الصوم علی جمیع الناس سواء تباعدت البلاد او تقاربت… لنا انه یوم من شهر رمضان فی بعض البلاد للرؤیه وفی الثانی بالشهاده فیجب صومه لقوله تعالی (فمن شهد منکم الشهر فلیصمه) وقوله (ع) فرض الله صوم شهر رمضان فی بعض البلاد وقد ثبت ان هذا الیوم منه ولانه یحل به الدین ویجب به النذر ویقع به الطلاق والعتاق المختلفان به عندهم فیجب صیامه ولأن البینه العادله شهدت بالهلال فیجب الصوم کما لو تقارب البلاد ولأنه شهد برؤیته من
یقبل قوله: فیجب
القضاء لوفات لما رواه الشیخ عن ابن مسکان والحلبی جمیعا…
و روایه منصور… وعن ابی بصیر… وفی حدیث عبدالرحمن بن ابی عبدالله… وفی الصحیح عن هشام بن الحکم… علق (ع) علی الشهاده علی مصر وهو یکون شایعه یتناول الجمیع علی
البدل فلا تخصیص فی الصلاحیه لبعض الأمصار الاّ بدلیل والأحادیث کثیره فی وجوب
القضاء اذا شهدت البینه بالرؤیه ولم یعتبروا قرب البلاد وبعدها.)
وقتی که اهل شهری هلال را دیدند روزه بر تمامی مردم واجب میشود چه شهرهایشان دور باشد یا نزدیک، دلیل ما این است که آن روز در برخی از شهرها به سبب رؤیت هلال، رمضان است
و در شهرهای دیگر به دلیل شهادت، رمضان میباشد، پس روزهاش واجب است، به دلیل فرموده خداوند که: (هرکس آن ماه را دریابد باید روزه بگیرد)
و فرموده حضرات ائمه (ع) (مبنی بر این که) خداوند روزه ماه رمضان را ـ در برخی از شهرها ـ واجب کرده
و ثابت شده که امروز، از آن ماه است.
و به جهت اینکه دیون به واسطه آن حال میشود
و نذرها واجب میگردد
و طلاق و عتاق ـ که نزد آنان مورد اختلاف است ـ به آن واقع میشود، بنابراین روزهاش واجب است
و برای اینکه بینه عادل به هلال شهادت داده پس روزهاش واجب است. همان گونه که اگرشهرها به هم نزدیک بود
و به جهت اینکه شخص
مقبول القول به آن شهادت دادهاست پس اگر روزهای (از او) فوت شده قضایش واجب است به جهت آنچه که شیخ طوسی از
ابن مسکان و حلبی …
و روایت
منصور …
و ابی بصیر …
و در حدیث
عبدالرحمن بن ابی عبدالله …
و در صحیحه
هشام بن حکم … روزه را بر شهادت اهل شهر معلّق ساختهاست
و آن به گونهای عمومیت دارد که همه را به نحو علی
البدل شامل میشود
و اختصاص به صلاحیت داشتن برای برخی شهرها وجود ندارد مگر با دلیل، (
و دلیلی هم وجود ندارد).
به هر حال، احادیث درباره وجوب
قضا هرگاه بینه شهادت به رؤیت داد. (
و معلوم شد که در شهرهایی یک روز، زودتر از این شهر، ماه دیده شده
و افراد از یک روز زودتر روزه گرفتهاند) فراوان است (
و بنابراین مردم شهرهایی که آن روز را روزه نگرفتهاند باید آن را
قضا کنند)
و (در این احادیث) دوری
و نزدیکی شهرها را معتبر ندانستهند. (در نتیجه با دیدن هلال در محلی، به نحو متعارف، ماه نو برای همه اهل زمین ثابت میباشد).
علامه… در
تحریر الاحکام نیز مانند کتاب
المنتهی به تفاوت نداشتن حکم روزه بلاد متقارب
و متباعد فتوا دادهاست:
هرگاه مردم شهری هلال را ببینند روزه بر تمامی اهل شهرها واجب میشود چه دور باشند یا نزدیک.
به نظر میرسد فقیهانی چون علامه، محقق
و… که با جوهای اهل سنت آشنا بودهاند
و با اجتماع روابط بیشتری داشتهاند فتوا دادهاند که رؤیت هلال در یک جا، حلول ماه نو را برای همه جا ثابت میکند
و امور اجتماعی زیادی را نیز مثال زده تا نشان دهد عرف خودش، در چنین صورتی این روز را روز اول میداند، ولو اینکه در شهر دیگری ماه دیده نشده باشد، سپس با اشاره به روایتهای وجوب
قضا، برای مردمی که این روز را روزه نگرفتهاند، حکم شارع بر طبق نظر عرف را بیان میکند
و بالأخره اعلام میدارد که این مجموعه، دلیلهای طرفداران اتفاق شروع
و پایان ماهها، حال اگر کسی رأی دیگری دارد باید دلیل بیاورد.
حال اگر دیگران نیز دلیلهایی در همین حد داشتند دو دسته دلیل با هم
تعارض میکند
و اگر یک دسته بر دیگری برتری یا
حکومت داشت این دسته اخذ میشود،
و اگر دلیل برای اختلاف روز اول ماه پیدا نشد واجب است که به همین عمل شود.
ملا احمد نراقی فرموده:
(ثم الحق الذی لا محیص عنه عند الخبیر، کفایه الرؤیه فی احد البلدین للآخر مطلقا سواء کان البلدان متقاربین او متباعدین کثیرا لأن اختلاف حکمهما موقوف علی العلم بأمرین لا یحصل العلم بهما البته احدهما ان یعلم ان مبنی الصوم او الفطر علی وجود الهلال فی البلد بخصوصه … وثانیهما ان یعلم ان البلدین مختلفان فی الرؤیه البته.)
حقی که نزد فرد خبیر، چارهای جز پذیرشش نیست. کفایت رؤیت (هلال) در شهری برای شهرهای دیگر است چه نزدیک باشد چه دورِ بسیار دور، زیرا اختلاف حکم آنها موقوف بر علم به دو چیز است که مسلما علم به آنها حاصل نمیشود:
اول: بداند که مبنای روزه یا فطر بر وجود داشتن هلال در هر شهری بخصوص میباشد؛
دوم: بداند که این دو شهر حتما در رؤیت مختلف هستند…؟)
روشن است که مرحوم نراقی در زمان خودش از قائلان به اتخاذ روز اول ماه، در تمامی شهرها بودهاست، زیرا دو مبنا برای جواز اختلاف، روز اول ماه، در شهرها یا کشورهای مختلف نقل کرده
و هردو را ثابت نشده
و بلکه
غیر قابل اثبات دانستهاست.
بله، هر دو مبنا در زمان ایشان منتفی بودهاست، ولی در زمان ما مبنای دوم منتفی نیست
و از لحاظ علمی، هر ماه میتوان علم پیدا کرد که در چه شهرهایی ماه
قابل رؤیت است
و در چه شهرهایی خیر. بنابراین مبنای دوم در زمان ما
قابل دسترسی علمی میباشد.
پس برای اتخاذ روز اول ماه، فقط یک مبنا میماند
و آن نبودن دلیل ـ بر اینکه هر شهر هلال خویش را دارد ـ میباشد، که همان سخن علامه حلی است. پس اگرچه مرحوم نراقی مسأله را مبتنی بر دو امر دانستهاست، در واقع، مبتنی امر واحدی میباشد.
ناگفته نماند که مشهور فقیهان از زمان شیخ طوسی به بعد این است که رؤیت در یک شهر برای شهرهای دور کافی نیست بنابراین نقل چند قول از فقیهان، تنها به خاطر نکتههایی بود که در هریک وجود داشت، ولی مشهور ـ همان گونه که مطرح شد ـ به پیروی از مبسوط شیخ چنین قولی را برگزیدهاند. به عبارت دیگر، همان گونه که فقیهان قدیم ـ به فرموده آیه اللّه بروجردی (ره) ـ کتابهایشان برای نقل اصول متلقات از ائمه معصوم بود، به نظر بنده، تفریعات فقهای پس از مرحوم شیخ طوسی نیز تقلیدی از کتاب مبسوط وی بود
و دلیلهای آنان در مورد اختلاف روز اول ماه از یک قیاس، یک عمل حکایت شده از
ابن عباس ،
و یک استبعاد تجاوز نمیکند که سستی آنها اگرچه اجمالاً بر همه روشن است، ولی تفصیل آن میتواند راههای دیگری نیز فراروی انسان بگشاید.
همان گونه که مشرقها
و مغربهای شهر، متفاوت است
و مکلف در هر شهری باید به طلوع
و غروب خورشید در همان شهر ملتزم باشد
و طلوع فجر، در شهری، موجب اثبات طلوع فجر در همه عالم نیست ـ
و حتی گاهی در زمانی که فجر، در شهری طالع میشود در شهر دیگر تازه آفتاب غروب کرده
و در شهر دیگری خورشید وسط آسمان است
و نمیتوانند همه شهرها یک طلوع فجر داشته باشند ـ در نتیجه ثبوت هلال در یک شهر نیز موجب ثبوت هلال در شهر دیگر نیست.
طرفداران این نظر به برخی از روایات که میفرماید: (انما علیک مشرقک ومغربک)
تمسک کردهاند
و اهل سنت که برخی در ساختن روایت بر مبنای قیاس نیز دستشان باز است گفتهاند: (لکل بلد رؤیتهم)
شیخ طوسی که اساس این تفصیل است در (مبسوط) فرمودهاست:
و بغداد
و مصر فان لکل بلد حکم نفسه. ولایجب علی اهل بلد العمل بما رآه اهل البلد الآخره.
و هرگاه هلال در شهر دیده نشود
و در خارج شهر ـ آن گونه که روشن ساختیم ـ دیده شد عمل بر طبق آن واجب است در صورتی که شهرهایی که ماه در آنها رؤیت شده نزدیک هم باشند به گونهای که اگر آسمان صاف باشد
و موانعی وجود نداشته باشد قطعاً در آنها نیز دیده میشود، زیرا عرضِ (=جغرافیایی) آنها یکی است؛ نظیر بغداد، واسط،
کوفه ،
تکریت و موصل . ولی اگر شهرها از هم دور باشند نظیر بغداد
و خراسان یا بغداد
و مصر، هر شهری حکم خودش را دارد.
و بر اهل یک شهر واجب نیست به آنچه اهل شهر دیگر دیدهاند عمل کنند.
علامه حلی در (تذکره) قول مرحوم شیخ در مبسوط را پذیرفته
و دلیلهای آن را ذکر کرده که ذکر عباراتش با اختصار خالی از لطف نیست:
(مسأله۷۶: اذا رأی الهلال اهل بلد ولم یره اهل بلد آخر… وان تباعدتا… فلکل بلد حکم نفسه قاله الشیخ رحمه الله وهو المعتمد وبه قال ابوحنیفه وهو قول بعض الشافعیه ومذهب القاسم وسالم واسحاق لما رواه کرَیب… قال قدمت الشام فقضیت بها حاجتی واستهلّ علی رمضان فرأینا الهلال لیله الجمعه ثم قدمت المدینه فی آخر الشهر فسألنی عبدالله بن عباس وذکر الهلال فقال: متی رأیتم الهلال؟ فقلت لیله الجمعه. فقال: انت رأیته؟ قلت: نعم
و رآه الناس وصاموا وصام معاویه. فقال: لکنّا رأیناه لیله السبت فلا نزال نصوم حتی نکمل العده او نراه فقلت: او لا تکتفی برؤیه معاویه وصیامه: فقال: لا. هکذا، امرنا رسول الله (ص) ولأن البلدان المتباعده تختلف فی الرؤیه باختلاف المطالع والارض کره فجاز ان یری الهلال فی بلد ولایظهر فی آخر. لأن حدبه الارض مانعه من رؤیته.)
هنگامی که اهل شهری هلال را ببینند
و اهل شهر دیگری نبینند… اگر آن دو از هم دور باشند همانند بغداد
و خراسان
و یا حجاز
و عراق شیخ طوسی گفته هر شهری حکم خودش را دارد
و همین مورد اعتماد است. همین را ابوحنیفه گفته
و نظر برخی شافعیه
و مذهب قاسم ،
سالم و اسحاق نیز هست، زیرا کریب روایت کرده… گفت: به
شام رفتم
و کارهایم را انجام دادم
و رمضان سر رسید، هلال را شب جمعه دیدیم، در آخر ماه به مدینه رسیدم، عبدالله بن عباس از هلال سخن گفت
و در این باره از من سؤال کرد: چه وقت هلال را دیدید؟ گفتم: شب جمعه. گفت: خودت آن را دیدی؟ گفتم: بله
و مردم دیدند
و روزه گرفتند
و معاویه روزه گرفت. او گفت: ولی ما آن را شب شنبه دیدیم بنابراین روزه میگیریم تا عده را کامل کنیم (
و به سی روز برسیم) یا هلال را ببینیم.
گفتم: آیا به دیدن معاویه
و روزهاش اکتفا نمیکنی؟ گفت: نه.
رسول اکرم (ص) این گونه به ما فرمان دادهاست.
و به جهت اینکه شهرهای دور به جهت اختلاف مطلعها در رؤیت مختلفند
و زمین کرهاست. بنابراین جایز است که هلال در شهری دیده شود
و در دیگری ظاهر نشود، زیرا انحنای زمین مانع از دیدن ماه میشود.
دلیلهای طرفداران تفصیل از آنچه ذکر شد تجاوز نمیکند که دو دلیل بیشتر نیست: اول خبر
کریب است که بر آن اشکالهای زیادی وارد است: از جمله او برای ما مجهول است
و به احتمال زیاد برای
ابن عباس ، شخصی
منحرف و طرفدار معاویه بوده
و تکیه بر قول چنین فردی مشکل است، زیرا او در اول کلامش اگرچه میگوید: خودم ماه را دیدم ولی مؤید آن را روزه گرفتن معاویه میداند. در واقع در ذهن او عمل معاویه، مهم
و برای مسلمانان
قابل پیروی بودهاست. او در آخر کلامش به ابن عباس میگوید: آیا به دیدن
و روزه گرفتن معاویه اکتفا نمیکنی؟!
و سخنی از مردم
و از خودش به میان نمیآورد. در نظر او معاویه کسی بوده که در همه سکنات
و حرکات باید پیروی شود.
از سوی دیگر، سخن ابن عباس که گفت: (پیامبر (ص) این گونه به ما امر کردهاست). مجمل است
و معلوم نیست مرادش چیست؟ آیا منظور این است که پیامبر (ص) فرمان داده که
دین را نباید از معاویه فرا گرفت
و نباید او الگوی مسلمانان باشد
و یا فرمان داده که به روزه
و افطار معاویه، در اثبات یا اتمام ماه نباید اکتفا نمود یا فرمان داده که در مسأله هلال هر شهری باید حکم خودش را داشته باشد
و نباید به رؤیت شهرهای دیگر تکیه کرد.
هر سه احتمال وجود دارد
و جمع آنها نیز ممکن است. اولین احتمال یقینی است
و دلایل فراوان دیگری نیز بر این امر وجود دارد که نباید دین را از معاویه فراگرفت. دومی نیز دارای روایتهای متعدد
و مستفیض است، ولی سومی که مورد
استشهاد قائلان به تفاوت بین شهرهای نزدیک
و دور، در مسأله هلال میباشد، هیچ قرینهای ندارد مگر اینکه دو احتمال اول با لفظ (اَمَرَ) سازگار نیست
و احتمال سوم با آن سازگارتر است، ولی به هر حال اگر ابن عباس خودش کریب را توثیق میکرد
و رؤیت اهل شام را تصدیق مینمود
و آن گاه میگفت ما تا کامل شدن سی روز یا رؤیت هلال روزه میگیریم، احتمال سوم مسلماً
قابل اعتنا بود، اما او چنین نکرد.
دومین دلیل طرفداران تفصیل بین شهرهای دور
و نزدیک، قیاس ماه به خورشید
و قیاس رؤیت هلال به طلوع خورشید
و غروب آن میباشد، در حالی که مسأله رؤیت هلال با طلوع
و غروب خورشید تفاوت اساسی دارد.
خورشید، زمین
و ماه هر سه کروی اند، خورشید از ثوابت است
و زمین به دور آن
و ماه به دور زمین میگردد. قطر خورشید حدود یک میلیون
و چهارصد هزار کیلومتر
و فاصله آن تا زمین حدود صدوپنجاه میلیون کیلومتر میباشد. قطر زمین دوازده هزار
و هفتصد کیلومتر است
و قطر آن صدوده برابر قطر ماه ( آمار از فرهنگ دهخدا استفاده شد
و براى راحتى در تفهيم
و تفهم عددها رُند شد
و از ذكر رقمهاى ريز خوددارى شد.)در نتیجه، خورشید یک ملیون برابر حجمش از زمین بیشتر است.یعنی اگر زمین همانند یک توپ معمولی به قطر بیست سانتیمتر تصور شود خورشید کرهای دارای قطری بیست ودو متر خواهد بود. زمین در
مقابل خورشید، سیاره بسیار کوچکی است
و در هر سال، یک دور به دور خورشید میگردد
و در هر بیست وچهار ساعت یک بار به دور خودش میچرخد. آن قسمتی که
مقابل کره یک میلیون برابر بزرگ تر از خود قرار میگیرد روز
و قسمت دیگر شب میباشد. پس هر قسمتی از زمین میتواند در هر شبانه روز مشرق
و یا مغرب شود.
اما ماه کره بسیار کوچکی است که اطراف زمین میگردد
و حرکتش حدود بیست وهفت روز به طول میانجامد. قطرش حدود سه هزار
و پانصد کیلومتر
و حجمش صدوبیست وپنج برابر از حجم زمین کمتر است. به هر حال اگر آن طور که بیان شد حجم زمین به صورت یک توپ معمولی باشد حجم ماه همانند یک توپ تخم مرغی خواهد بود که به دور زمین میچرخد
و همان گونه که زمین از خورشید نور میگیرد ماه نیز از خورشید نور میگیرد
و مانند زمین همیشه نیمی از آن
مقابل خورشید میباشد، بنابراین اگر کسی در درون ماه ساکن باشد، دارای شب
و روز خواهد بود که شب
و روزش از گردش ماه به دور خودش به وجود میآید
و در این حرکت هر نقطه از ماه دارای مشرق
و مغرب خواهد بود.
در نتیجه، قیاس مشرقها
و مغربهای زمین نسبت به طلوع
و غروب خورشید برای ما زمینیان همانند مشرقها
و مغربهای ماه برای ماه نشینان خواهد بود
و همچنین قیاس حرکت ماه به دور زمین همانند قیاس حرکت زمین به دور خورشید میباشد.یعنی اگر حرکت زمین به دور خودش با حرکت ماه به دور خودش قیاس شود کاملاً منطقی
و صحیح است
و همچنین اگر حرکت زمین به دور خورشید با حرکت ماه به دور زمین قیاس شود کاملاً صحیح
و منطقی است. اما مقایسه کردن حرکت زمین به دور خودش با حرکت ماه به دور زمین قیاس با فارق بسیار بدیهی
و روشن میباشد
و انسان واقعاً تعجب میکند که چرا چنین خلط
و اشتباه بزرگی رخ داده
و کسی متوجه آن نشدهاست!
بنابراین همان گونه که حرکت زمین به دور خورشید دارای مدار مشخص
و زمان مشخص میباشد حرکت ماه به دور زمین نیز به همین
مقدار دقیق
و روشن میباشد
و جدید شدن ماه چون جدید شدن سال شمسی کاملاً مشخص است.
به نظر میرسد خلط
و اشتباه مقایسه حرکت ماه به دور زمین با حرکت زمین به دور خودش، از آنجا ناشی شده که منجمان قدیم زمین را ثابت میدانستند
و سایر سیارات اعم از ماه، خورشید
و تمامی ستارگان آسمان را گردش کننده به دور آن میدانستند
و بر همین اساس، تقویمها را تنظیم میکردند
و ستارگان را رصد مینمودند
و محاسبهها هم درست بود، زیرا در آن محاسبهها تفاوتی نمیکرد که کدام کره ثابت
و کدام متحرک به دور دیگری قلمداد شود. در نتیجه در آن محاسبهها همیشه ناظر زمینی ثابت
و خورشید
و ماه متحرک به دور او بودند که هریک مشرقها
و مغربهایی ایجاد مینمودند، ولی اکنون بسیار واضح است که زمین به دور خود میچرخد
و با آن حرکت مشرق
و مغرب را به وجود میآورد
و حرکت خورشید به دور خودش یا حرکت نداشتنش برای ما نقشی ندارد، زیرا کرهای آتشین است
و در هر صورت، حرارت
و نور خود را میدهد.
ماه نیز دارای حرکتی به دور خود است که برای ما نقشی ندارد، زیرا در هر حال نصفی از آن روبه روی خورشید است
و نور میگیرد، اما حرکتش به دور زمین برای ما مهم است که هلال، تربیع، بدر
و… را به وجود میآورد آن گاه مقایسه حرکت ماه به دور زمین با حرکت زمین به دور خودش کاملاً بی ارتباط
و غیر منطقی مینماید
و باید کاملاً از آن پرهیز شود.
از آنچه گذشت روشن شد که حکم به اتفاق سراسر جهان در حکم به رؤیت هلال
و اتحاد روز عید
و روز شروع روزه
و… با عقل سازگار
و با پیشرفتهای علمی هماهنگ
و با تکوین مطابق است. همچنین از نظر کلامی با جهانی بودن اسلام در توافق میباشد
و در زمانی که جهان از نظر ارتباطی چونان دهکدهای است تسهیل کننده معاملات، پرداخت دیون
و… میباشد. این دیدگاه با دلیلهای شرعی نیز کاملاً سازگار
و مطابق میباشد
و روایتهای زیادی با اطلاق یا با التزام
و یا حتی با صراحت، بر آن دلالت دارند.
اما حکم به تفاوت داشتن شهرهای دور در شروع
و پایان ماههای قمری فاقد هرگونه دلیلی است
و تمام سخن طرفدارانش بر دو پایه است:
الف) خبر شخصی به نام کریب که مجهول است
و دلالتش نیز مخدوش است.
ب) بر یک قیاس باطل
و با فرق عظیم بنا نهاده شدهاست
و تقویمهای قدیم که بر مبنای هیئت قدیم تنظیم میشده نیز به آن مشروعیت بخشیدهاست
و در نتیجه باعث شده که هر ساله اختلافهای زیادی در روز شروع ماه رمضان
و روز عید فطر فراهم آورد
و جوانان را به دین
و استدلالهای فقهی بدبین نماید، جامعیت
و جهان شمول بودن اسلام را زیر سؤال ببرد
و مرزهای مصنوعی اعتباری کشورها را اساسی
و… قلمداد کند.
به هر حال بنده بسیار امیدوارم که با دقت در آنچه نوشته شد
و عزمی راسخ از سوی فقیهان، مسئولان
و دلسوزان اسلام
و مسلمانان این فتوای ضعیف ناشی از بی دقتی
و عرفی گرایی مفرط، ازدامان
اسلام عزیز پاک گردد.
(۱) قرآن کریم.
(۲) حر عاملی، وسائل الشیعه.
(۳) علی اکبر دهخدا، فرهنگ دهخدا.
(۴) احمد عابدینی، ژرفایی قرآن
و شیوههای برداشت از آن، انتشارات مبارک اصفهان، ۱۳۸۲.
(۵) معجم الرجال الحدیث.
(۶) مستند العروه الوثقی.
(۷) شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه.
(۸) الشیخ الطوسی، الاستبصار.
(۹) طوسی، تهذیب الاحکام.
(۱۰) کلینی، فروع کافی.
(۱۱) شیخ مفید، المقنعه.
(۱۲) کاوشی نو در فقه.
(۱۳) عبدالعزیز بن البراج، المهذب، مؤسسه انتشارات اسلامی.
(۱۴) شیخ طوسی،المبسوط فی فقه الامامیه، المکتبه المرتضویه.
(۱۵) الجوامع الفقهیه.
(۱۶) محقق حلی، المسائل الطبریه چاپ شده در الرسائل التسع.
(۱۷) علامه حلی، تذکره الفقهاء.
(۱۸) العلامه الحلی، تحریر الاحکام، مؤسسه آل البیت مشهد.
(۱۹) احمد نراقی، مستند الشیعه.
(۲۰) الفتح الباری فی شرح البخاری.
(۲۱) النهایه
و نکتها.
(۲۲) منتهی المطالب، چاپ سنگی.
(۲۳) ابن اثیر، اسد الغابه.
(۲۴) ابن عبد البر، الاستیعاب.
مجله فقه، دفتر تبلیغات اسلامی، برگرفته از مقاله «رؤیت هلال از نگاهی دیگر »، شماره۳۵.