دَعَو (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دُعاء (به ضم دال) از ریشه
دَعَو (به فتح دال و عین) از
واژگان قرآن کریم به معنای خواندن و حاجت خواستن و استمداد است. مشتقات دیگر
دعو که در آیات قرآن آمده عبارتند از:
دَعْوَة (به فتح دال و سکون عین) به معنای خواندن،
دَعْوی به معنای دعاء و ادعاء و
دَعىّ به معنای پسرخوانده است.
دُعاء به معنى خواندن و حاجت خواستن و استمداد است.
گاهى مطلق خواندن از دعاء منظور است مثل
(فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً) (امّا دعوت من چيزى جز فرار از حق بر آنان نيفزود.)
و گاهى مراد همان در خواست و استمداد است مثل
(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ) (ستايش مخصوص خدايى است كه در پيرى،
اسماعیل و
اسحاق را به من بخشيد؛ به يقين پروردگار من، شنونده و اجابتكننده دعاست.)
دعوة نيز به معنى خواندن میباشد.
(وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي ...) (و هنگامى كه بندگان من، از تو درباره من سؤال كنند، بگو: من نزديكم؛ دعاى دعاكننده را، به هنگامى كه مرا مىخواند، پاسخ مىگويم. پس بايد دعوت مرا بپذيرند....)
(وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ) (پروردگار شما گفته است: مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم.)
از اين دو آيه روشن میشود كه هر كه خدا را بخواند خدا حتما اجابت خواهد كرد و اينكه بيشتر دعاها به اجابت نمیرسد يا از آن است كه اجابت آن صلاح بنده نيست، خدا میداند و بنده نمیداند در اين صورت دعا، دعا نيست كه قبول شود بلكه
نفرین است.
و يا آن است كه
اخلاص در دعا نيست چون خدا فرموده «
إِذا دَعانِ ..-
ادْعُونِي» تا انسان قطع از علائق مادّى نكند و خدا را با اخلاص نخواند خدا را نخوانده است بلكه در حين دعوت به جاهاى ديگر نيز تكيه نموده است وقتی که انسان خود را مضطرّ ديد و از هر درى نااميد گرديد و فقط به خدا روى آورد حتما اجابت خواهد شد.
(أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ) (يا كسى كه دعاى مضطر را هنگامى كه او را بخواند اجابت مىكند و ناراحتى او را برطرف مىسازد.)
مراد از اضطرار آن است كه راه علاج را از هر سو بسته ببيند. كلمه مضطرّ روشنگر اخلاص در دعاست و آن در مقام ياء متكلّم، در دو آيه فوق است.
مطلبی كه نبايد از نظر دور داشت تلاش بعد از دعا و در وقت دعاست بيشتر مردم فكر میكنند كه اثر دعا بايد مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ باشد و ما كارى نكنيم و دعا به طور
خرق عادت و يا نزديک به آن مستجاب باشد نه بلكه بايد پس از دعا و در حين آن تلاش كرد و در پى وسيله بود تا خدا مقصود را بر آورد.
(وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ ....) (و وسيلهاى براى
تقرب به او بجوييد.)
گذشته از اينها اثر دعا نسبت به بنده ضرورى و غير قابل انفكاک است زيرا يادآورى خدا و توجه به درگاهش و استمداد از كبريائيش سبب
قرب است و اين اثر پيوسته هست. در باره شرائط و اوقات و فضيلت دعا مطالبى است كه بايد در كتب اخبار از جمله
کافی و
وسائل ديده شود.
(أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً • وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً) (از اين رو كه براى خداوند رحمان فرزندى قائل شدند! در حالىكه سزاوار نيست خداوند رحمان، فرزندى اختيار كند!)
بیضاوی و
زمخشری گفتهاند «
دَعَوْا» ممكن است از «دعا» به معنى نام نهاد باشد و ممكن است از «دعا» به معنى نسبت داد باشد.
راغب گفته است دعا گاهى در جاى تسميه میآيد مثل «دَعْوُت ابْنِى هَذَا زِيداً» يعنى او را زيد ناميدم.
فكر میكنم كه «دَعَوْا» در آيه فوق به معنى نسبت باشد. يعنى: اين كه به خدا نسبت فرزند دادند و اين به معنى دعاء نزديک است.
طبرسی به طور ترديد: خواندن و ناميدن گفته است.
(فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ ...) «سست نباشيد و
کفّار را به مسالمت نخوانيد شما پيروز هستيد، خدا با شماست.»
به نظر میآيد مراد آن است كه در اثر سستى آنها را به
صلح نخوانيد و گر نه
اسلام دين صلح و مسالمت است.
(وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ) (و صلح، بهتر است.)
(وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ) (وَ قِيلَ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ) «
تَدَّعُونَ» از
باب افتعال به معنى خواستن است. به احتمال قوى مراد از آن مبالغه است يعنى به شدّت میخواستيد و لذا آن را
تمنّی و آرزو گفتهاند معنى دو آيه چنين میشود: «براى شما در
بهشت هست آنچه دلتان میخواهد و آنچه
آرزو میكنيد.» «و گفته میشود: اين همان
عذاب است كه به شدت میخواستيد و میگفتيد:
(مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ) (اگر راست مىگوييد اين وعده قيامت چه زمانى است؟!)
»
(وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ) از
مجمع البیان به دست میآيد كه دعا مطلق خواندن و
نداء خواندن با صداى بلند است.
على هذا نداء از دعا اخصّ است.
راغب میگويد: دعا مثل نداء است مگر آنكه نداء گاهى فقط خواندن است بدون ذكر اسم ولى دعا بيشتر با ذكر اسم میشود. مثل: اى زيد و در باب نون گفته: نداء بلند كردن صدا و اظهار آن است و گاهى به مجرد صدا اطلاق میشود.
به نظر میآيد فرقی كه از مجمع نقل شد بهتر و قانع كنندهتر باشد.
نعيق و نعق صداى
چوپان است كه براى راندن گوسفندان بلند میكند.
معنى آيه شريفه چنين به نظر میآيد: «مثل كفّار با پيامبران (كه سخن آنها را مىشنوند و اعتنا نمیكنند) مانند چوپانى است كه آنچه را جز خواندن و آواز نمىشنود صدا كند. كر و لال و كوراند و در نتيجه نمیفهمند.»
در باره اين آيه توجيهات مختلف گفتهاند در
تفسیر جلالین جملهاى تقدير كرده و گفته: «مثل الذين كفروا مع من يدعوهم الى الهدى»
يعنى «حكايت و مثل كفّار با پيامبرانشان مانند چوپانى است كه ...» اين توجيه از نظر نگارنده كاملا مقبول و به جا است.
(لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ ...) جمله «
يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ» قرينه است كه مراد از «
دُعاءَ الرَّسُولِ» دعوت آن حضرت و فرمان دادنش به چيزى است و
فاعل «دعاء» «الرسول» است يعنى «دعوت و فرمان دادن آن حضرت را مانند خواندن بعضى بعضى را نشماريد، خدا از كسانی كه در پناه يكديگر به طور مخفى خارج میشوند آگاه است آنان كه از دستور حضرتش مخالفت میكنند بر حذر باشند.»
بعضى گفتهاند: مراد آن است كه آن حضرت را در وقت خطاب مثل افراد ديگر نخوانيد بلكه با
احترام و
ادب بگوئيد: يا رسول الله، يا نبىّ الله. در اين صورت الرسول
مفعول «دعاء» است.
بعضى گفتهاند دعاء و نفرين آن حضرت را مثل دعاى خود مپنداريد بلكه دعاى او مستجاب است اگر او را به
غضب آوريد و براى شما نفرين كند كار شما ضايع خواهد بود.
ولى آنچه ما گفتيم از اين دو وجه بهتر است.
ملاحظه آيه ما قبل كه در باره اجازه خواستن از
رسول خدا در تخلّف از امر اجتماعى است مؤيّد ما است.
(فَما كانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلَّا أَنْ قالُوا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ) دَعْوى چنانكه در
مفردات و
اقرب گفته به معنى دعا و ادّعاء است
و آن در قرآن مجيد چهار بار آمده و ظاهرا مراد همان خواندن و ندا است. يعنى «آنگاه كه عذاب ما آمد دعوى و گفتارشان اين بود كه: ما
ستمکاران بوديم.»
از قرآن كريم به دست میآيد كه آن در نداى
شادی و
اندوه هر دو آمده است.
(قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً) عبء به معنى قدر و منزلت است.
در مجمع و الميزان اختيار كرده كه ضمير «
كُمْ» مفعول «
دُعاء» است
يعنى «بگو پروردگارم براى شما اعتنا نمیكند و قدرى نمینهد، وجود و عدم شما براى او يكسان است شما
حق را تكذيب كرديد آن تكذيب هميشه ملازم شما است ولى شما را میخواند تا از تكذيب برگرديد و يا حجّت بر شما تمام شود.»
ولى به احتمال قوى «
كُمْ» فاعل «
دُعاء» است يعنى «خدايم بر شما قدرى نمینهد اگر دعا و عبادتتان نباشد ولى شما تكذيب كرديد و اين تكذيب و يا عدم اعتناى خدا بر شما هميشگى خواهد بود.»
ممكن است فاعل «
يَكُونُ» همان عدم قدر باشد ولى هيچ يک از دو احتمال مرا قانع نكرد.
(لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيا وَ لا فِي الْآخِرَةِ) در
المیزان آيه را چنين معنى میكند: «آنچه مرا به سوى آن میخوانيد دعوتى در
دنیا و
آخرت ندارد. نه در دنيا پيامبرى از جانب بتها مبعوث شده و نه در آخرت كسى به آنها رجوع خواهد كرد.»
دَعىّ به معنای پسرخوانده است.
(وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ) «خدا پسر خواندهها را پسران شما قرار نداده اين فقط سخن شماست.»
در
جاهلیّت پسر خوانده را
پسر دانسته و
توارث و عدم
نکاح زن يكديگر در ميان آنها رسمى بود ولى قرآن اين رويّه را لغو كرد.
(لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً) ((هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سر آورد و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخواندههايشان- هنگامى كه از آنها بى نياز شدند و آنها را
طلاق دادند- نباشد.)
آيه شريفه در باره
زید بن حارثه است كه در «زيد» خواهد آمد انشاء اللّه.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «دعو»، ج۲، ص۳۴۴.