• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خانه بردگان (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خوردن غذا از خانه بردگان و مملوکان، از سوی صاحبانشان، بدون اذن آنان است.
"لیس علی الاعمی حرج... ولا علی انفسکم ان تاکلوا من بیوتکم او بیوت... او ما ملکتم مفاتحه... بر نابينا حرجى نيست ...و بر شما حرجى نيست اگر از خانه ..برادرتان .. چيزى بخوريد. "
از آنجا که در آیات سابق سخن از اذن ورود در اوقات معین یا به طور مطلق به هنگام داخل شدن در منزل اختصاصی پدر و مادر بود، آیه مورد بحث در واقع استثنایی بر این حکم است که گروهی می‌توانند در شرائط معینی بدون اجازه وارد منزل خویشاوندان و مانند آن شوند و حتی بدون استیذان غذا بخورند.



آیا خوردن غذای دیگران مشروط به اجازه آنها نیست؟
چنان که در آیه فوق دیدیم خداوند اجازه داده است که انسان از خانه‌های بستگان نزدیک و بعضی از دوستان و مانند آنها- که مجموعا یازده مورد می‌شود- غذا بخورد، و در آیه اجازه گرفتن از آنها شرط نشده بود، و مسلما مشروط به اجازه نیست چون با وجود اجازه از غذای هر کس می‌توان خورد و این یازده گروه خصوصیتی ندارد.
ولی آیا احراز رضایت باطنی (به اصطلاح از طریق شاهد حال) به خاطر خصوصیت و نزدیکی که میان طرفین است شرط است؟
ظاهر اطلاق آیه این شرط را نیز نفی می‌کند، همین اندازه که احتمال رضایت او باشد (و غالبا رضایت حاصل است) کافی می‌شمرد.
ولی اگر وضع طرفین به صورتی در آمده که یقین به عدم رضایت داشته باشند گر چه ظاهر آیه نیز از این نظر اطلاق دارد اما بعید نیست که آیه از چنین صورتی منصرف باشد، به خصوص اینکه اینگونه افراد، نادرند و معمولا اطلاقات شامل این گونه افراد نادر نمی‌شود.
بنا بر این آیه فوق، در محدوده خاصی، آیات و روایاتی را که تصرف در اموال دیگران را مشروط به احراز رضایت آنها کرده است تخصیص می‌زند، ولی تکرار می‌کنیم این تخصیص در محدوده معینی است، یعنی غذا خوردن به مقدار نیاز، خالی از اسراف و تبذیر .
آنچه در بالا ذکر شد در میان فقهای ما مشهور است، و قسمتی از آن نیز صریحا در روایات آمده.
در روایت معتبری از امام صادق علیه‌السلام می‌خوانیم هنگامی که از این آیه- جمله او صدیقکم- از آن حضرت سؤال کردند فرمود:
هو و الله الرجل یدخل بیت صدیقه فیاکل بغیر اذنه:
" به خدا قسم منظور این است که انسان داخل خانه برادرش می‌شود و بدون اجازه غذا می‌خورد".
روایات متعدد دیگری نیز به همین مضمون نقل شده که در آنها آمده است اذن گرفتن در این موارد شرط نیست (البته اختلافی در میان فقهاء نیست که با نهی صریح یا علم به کراهت جایز نیست و آیه از آن انصراف دارد).
در مورد" عدم افساد" (و عدم اسراف) نیز در بعضی از روایات تصریح شده است.
تنها چیزی که در اینجا باقی می‌ماند این است که روایتی که در همین باب وارد شده می‌خوانیم: تنها از مواد غذایی خاصی می‌توان استفاده کرد نه هر غذایی ولی از آنجا که این روایت مورد اعراض فقهاء است، سند آن معتبر نخواهد بود.
بعضی دیگر از فقهاء طعامهای نفیس و عالی که صاحب خانه احیانا برای خود یا مهمان محترمی و یا مواقع خاصی ذخیره کرده است استثناء کرده‌اند، و این استثناء به حکم انصراف آیه از این صورت بعید به نظر نمی‌رسد.


ممکن است این حکم اسلامی در مقایسه با احکام شدید و محکمی که در تحریم غصب در برنامه‌های اسلامی آمده سؤال انگیز باشد که چگونه اسلام با آن همه دقت و سخت گیری که در مساله تصرف در اموال دیگران نموده چنین امری را مجاز شمرده است؟!
ما فکر می‌کنیم این سؤال متناسب با محیطهای صد در صد مادی همچون محیط اجتماعی غربی‌ها است که حتی فرزندان خود را کمی که بزرگ شوند از خانه بیرون می‌کنند! و عذر پدر و مادر را به هنگام پیری و از کار افتادگی می‌خواهند! و هرگز حاضر نیستند در برابر آنها حق شناسی و محبت کنند، چرا که تمام مسائل در آنجا بر محور روابط مادی و اقتصادی دور می‌زند، و از عواطف انسانی خبری نیست!.
ولی این مساله با توجه به فرهنگ اسلامی و عواطف ریشه دار انسانی، مخصوصا در زمینه نزدیکان و بستگان و دوستان خاص، که حاکم بر این فرهنگ است به هیچوجه جای تعجب نیست.
در حقیقت اسلام پیوندهای نزدیک خویشاوندی و دوستی را ما فوق این مسائل دانسته است، و این در حقیقت حاکی از نهایت صفا و صمیمیتی است که در جامعه اسلامی باید حاکم باشد، و تنگ نظری‌ها و انحصارطلبی‌ها و خودخواهی‌ها از آن دور گردد.
بدون شک احکام غصب در غیر این محدوده حاکم است، ولی اسلام در این محدوده خاص مسائل عاطفی و پیوندهای انسانی را مقدم شمرده، و در واقع الگویی است برای سایر روابط خویشاوندان و دوستان.


در پاره‌ای از شان نزولها آمده است که در صدر اسلام هنگامی که مسلمانها به جهاد می‌رفتند گاهی کلید خانه خود را به افراد از کار افتاده‌ای که قادر بر جهاد نبودند داده، و حتی به آنها اجازه می‌دادند که از غذاهای موجود در خانه بخورند اما آنها احیانا از ترس اینکه مبادا گناهی باشد، از خوردن امتناع می‌ورزیدند.
طبق این روایت منظور از ما ملکتم مفاتحه (خانه‌هایی که مالک کلیدهای آنها شده‌اید) همین است.
از"ابن عباس" نیز نقل شده که منظور وکیل انسان و نماینده او نسبت به آب و ملک و زراعت و چهارپایان است که به او اجازه داده شده است از میوه باغ به مقدار نیاز بخورد و از شیر حیوانات بنوشد، بعضی نیز آن را به" شخص انباردار" تفسیر کرده‌اند که حق دارد کمی از مواد غذایی تناول کند.
ولی با توجه به سایر گروه‌هایی که در این آیه، نام آنها برده شده، ظاهر این است که منظور از این جمله، کسانی است که کلید خانه خود را به خاطر ارتباط نزدیک و اعتماد، به دست دیگری می‌سپارند، ارتباط نزدیک میان این دو سبب شده که آنها نیز در ردیف بستگان و دوستان نزدیک باشند، خواه رسما وکیل بوده باشد یا نه.
و اگر می‌بینیم در بعضی از روایات این جمله به وکیلی که عهده دار سرپرستی اموال کسی است تفسیر شده در واقع از قبیل بیان مصداق است و منحصر به آن نیست.
مقصود از «ما ملکتم مفاتحه» خانه‌های بردگان و مملوکان است.


۱. نور/سوره۲۴، آیه۶۱.    
۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۵۵۴.    
۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۵۵۸.    
۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج ۷، ص ۲۷۳.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۲، ص۲۹۶، برگرفته از مقاله « خانه برادر »    


رده‌های این صفحه : برده داری | خانه | موضوعات قرآنی




جعبه ابزار