خاتمیت محمد (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از
ضروریات دین اسلام آن است که
پیامبر اکرم
حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پایان بخش سلسله انبیاست و پس از ایشان هیچ پیامبری برانگیخته نشده است و در
آینده نیز نخواهد شد.
عنوان خاتم انبیاء بواسطه
خداوند متعال در
قرآن کریم بر پیامبر اسلام، اطلاق شده است، بنابراین خداوند متعال اول کسی است که مسئله خاتمیت پیامبر اسلام را مطرح کرده است،
قرآن کریم او را خاتم النبیین خوانده است و در این مطلب بحثی برای یک فرد مسلمان نیست.
تصور اینکه بعد از پیغمبر ما پیغمبر دیگری در
دنیا بیاید، با
ایمان به پیغمبری این پیغمبر منافات دارد. علاوه بر
نص قرآن مجید، اگر فرضا این نص
قرآنی هم نبود ، دلائل عقلی و نقلی غیر قابل
انکار دیگری هم بر این مسئله وجود دارد. بنابراین مسئله خاتمیت جزء ضروریات
دین مقدس اسلام است.
خاتمیت
مصدر جعلی از خاتم (به کسر یا فتح تاء) و از ریشه خ ت م است. علمای
لغت ختم را به دو معنای کاملا ملازم ترجمه کردهاند؛
۱- بعضی ختم را به معنای پایان دادن و به آخر رسیدن معنا کردهاند و گفتهاند: «الختم هُوَ بُلُوغُ آخِرِ الشَّیءِ»
ابن فارس میگوید: ختم یعنی رسیدن به پایان چیزی و اینکه مهر زدن به چیزی را ختم گویند از همین باب است، چون همیشه پس از پایان دادن به چیزی برآن مهر مینهند.
۲- بعضی هم ختم را به معنای مهر زدن و طبع دانستهاند و گفتهاند: «خَتَم یختِمُ خَتْماً أی طَبَع»
این گروه معتقدند چون در پایان نامه آن را مهر میکنند لذا پایان هر کاری را هم باین اعتبار ختم گفتهاند.
مرحوم
مصطفوی پس از نقل اقوال بزرگان لغت در
التحقیق مینویسد: «أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو ما یقابل الافتتاح و الابتداء، أى الكمال الشیء و البلوغ الى آخره و نهایته؛ تحقیق این است که این ماده ریشه واحدی دارد و آن مقابل آغاز است یعنی کامل شدن چیزی و به آخر و انتها رسیدن»
و در ادامه به تفاوت بین معنای ختم (پایان دادن) و طبع (مهر کردن) اشاره میکند و میگوید: «أمّا مفهوم الطبع: فهو قریب من التثبیت، و هو متّحد مصداقا بالختم لا مفهوما...؛ مفهوم طبع به مفهوم تثبیت نزدیکتر است، اما طبع (مهر کردن) و ختم (پایان دادن) مصداقا با هم اتحاد دارند ولی مفهوما اتحادی ندارند»
عرب انگشتر را از آن جهت خاتم گفته كه پایان نامه را با آن مهر میكردهاند.
به قول اهل لغت خاتم به معنای مایختم به است یعنی شیئی که به وسیله آن ختم میشود.
نتیجه این که خاتمیت به معنای کامل شدن چیزی و به آخر و انتها رسیدن آن است.
واژه خاتمیت در
قرآن کریم به کار نرفته، اما تعبیر خاتم النبیین در
آیه ۴۰
سوره احزاب (ماکانَ محمدٌ أبا أَحَدٍ مِنْ رجالِکُمْ وَلکِن رسولَ اللّهِ و خاتمَ النبیینَ)
به عنوان وصف پیامبر اکرم به کار رفته است.
تعبیر «خاتم النبیین» به دو صورت، با فتح یا کسر تاء خوانده شده است. در صورت اول خاتَمَ (به فتح تاء) به معنای آخر و پایان است و خاتَمَ النبیین بمعنى آخر النبیین است؛ خاتَمَ را در آیه شریفه فقط
عاصم بفتح تا خوانده بقیه قرّاء به كسر تاء خواندهاند.
در صورت دوم خاتِم (به کسر تاء) به معنای مهرکننده و طبع است و خاتِم النبیین یعنی پایاندهنده و مهرکننده سلسله انبیا؛ زیرا كه پیامبر اسلام سلسله پیغمبران را ختم كرده و به آخر رسانده است.
آیت الله مکارم در
تفسیر نمونه مینویسد: خاتم بر وزن حاتم آن گونه كه ارباب لغت گفتهاند به معنى چیزى است كه به وسیله آن پایان داده مىشود، و نیز به معنى چیزى آمده است كه با آن اوراق و مانند آن را مهر مىكنند. در گذشته و امروز این امر معمول بوده و هست كه وقتى مىخواهند در
نامه یا ظرف یا خانهاى را ببندند و كسى آن را باز نكند روى در، یا روى
قفل آن ماده چسبندهاى مىگذارند، و روى آن مهرى مىزنند كه امروز از آن تعبیر به لاك و مهر مىشود. این به صورتى است كه براى گشودن آن حتما باید مهر و آن شىء چسبنده شكسته شود، مهرى را كه بر اینگونه اشیاء مىزنند خاتم مىگویند، و از آنجا كه در گذشته گاهى از گلهاى سفت و چسبنده براى این مقصد استفاده مىكردند لذا در متون بعضى از كتب معروف لغت در معنى خاتم مىخوانیم «ما یوضع على الطینة؛ چیزى بر گل مىزنند.»
اینها همه به خاطر آن است كه این كلمه از ریشه ختم به معنى پایان گرفته شده، و از آنجا كه این كار یعنی مهر زدن در خاتمه و پایان قرار مىگیرد نام خاتم بر وسیله آن گذارده شده است. اگر مىبینیم یكى از معانى خاتم انگشتر است آن نیز به خاطر همین است كه نقش مهرها را معمولا روى انگشترهایشان مىكندند، و به وسیله انگشتر نامهها را مهر مىكردند، لذا در حالات پیامبر و ائمه هدى و شخصیتهاى دیگر از جمله مسائلى كه مطرح مىشود نقش خاتم آنها است. مرحوم
کلینی در
کافی از
حضرت امام صادق (علیهالسّلام) چنین نقل مىكند: «كان نقش خاتم النبی صلى الله علیه وآله محمد رسول الله وكان نقش خاتم أمیر المؤمنین علیه السلام الله الملك و كان نقش خاتم أبی علیه السلام العزة لله: نقش انگشتر پیامبر محمد رسول اللَّه بود و نقش انگشتر أمیر المؤمنین الله الملك و نقش انگشتر پدرم العزة لله بود.»
بر اساس آنچه گذشت، «خاتم النبیین» به هر دو قرائت به معنای «من یختم به النبوة؛ کسی که نبوت به او پایان میپذیرد» است.
در
قرآن آیات متعددی به طور مستقیم و یا غیر مستقیم
دلالت دارد که پیامبر سلام آخرین پیامبر و
دین و
شریعت اسلام،
دین پایانی است و این
آیین برای
هدایت بشر تا
روز قیامت است.
اولین
دلیل بر خاتمیت پیامبر اسلام، تصریح
قرآن به این مطلب است و اگر هیچ دلیل دیگری بر این امر دلالت نداشت، تصریح همین آیه برای اثبات خاتمیت پیامبر اسلام کافی است. خداوند متعال در آیه آیه ۴۰
سوره احزاب به وضوح و روشنی پیامبر اکرم
حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را خاتم پیامبران نامیده است.
• «ماکان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین؛
محمد (صلّىاللَّهعلیهوآله) پدر هیچ یك از مردان شما نیست (تا
همسر پسرخواندهاش زید بر او
حرام باشد) و لكن رسول خدا و خاتم پیامبران است. و خداوند همواره به همه چیز داناست.»
خداوند متعال در آیه فوق نخست مىفرماید: محمد پدر هیچ یك از مردان شما نبود (ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ). نه زید و نه دیگرى، و اگر یك روز نام پسر محمد بر او گذاردند این تنها یك
عادت و
سنت بود كه با ورود اسلام و نزول
قرآن بر چیده شد نه یك رابطه طبیعى و خویشاوندى. البته پیامبر فرزندان حقیقى به نام قاسم و طیب و طاهر و ابراهیم داشت، ولى طبق نقل مورخان همه آنها قبل از
بلوغ،
چشم از
جهان بستند، و لذا نام رجال (مردان) بر آنها اطلاق نشد.
حضرت امام حسن (علیهالسّلام) و
حضرت امام حسین (علیهالسّلام) كه آنها را فرزندان پیامبر مىخواندند، گرچه به سنین بالا رسیدند، ولى به هنگام نزول این آیه هنوز كودك بودند،
بنا بر این جمله (ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ) كه به صورت
فعل ماضی آمده است بطور قاطع در آن هنگام در
حق همه صادق بوده است. اگر در بعضى از تعبیرات خود پیامبر مىخوانیم: «انا و على أبوا هذه الامة؛ من و على پدران این امتیم» مسلما منظور
پدر نسبی نبوده بلكه ابوت ناشى از
تعلیم و
تربیت و
رهبری بوده است. با این حال
ازدواج با همسر مطلقه زید كه
قرآن فلسفه آن را صریحا شكستن سنتهاى نادرست ذكر كرده چیزى نبود كه باعث گفتگو در میان این و آن شود، و یا به خواهند آن را دستاویز براى مقاصد سوء خود كنند.
سپس مىافزاید: ارتباط پیامبر با شما تنها از ناحیه
رسالت و خاتمیت مىباشد او
رسول اللَّه و خاتم النبیین است (وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیینَ). بنا بر این صدر آیه ارتباط نسبى را بطور كلى قطع مىكند، و ذیل آیه ارتباط معنوى ناشى از رسالت و خاتمیت را اثبات مىنماید، و از اینجا پیوند صدر و ذیل روشن مىشود. از این گذشته اشاره به این
حقیقت نیز دارد كه در عین حال علاقه او فوق علاقه یك پدر به فرزند است، چرا كه علاقه او علاقه رسول به
امت مىباشد، آنهم رسولى كه مىداند بعد از او پیامبر دیگرى نخواهد آمد، و باید آنچه مورد نیاز امت است تا دامنه قیامت براى آنها با دقت و با نهایت دلسوزى پیشبینى كند. البته خداوند عالم و آگاه همه آنچه را در این زمینه لازم بوده در
اختیار او گذارده، از
اصول و
فروع و كلیات و جزئیات در تمام زمینهها، و لذا در پایان آیه مىفرماید: خداوند به هر چیز عالم و آگاه بوده و هست (وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیماً). این نكته نیز قابل توجه است كه خاتم انبیاء بودن، به معنى خاتم المرسلین بودن نیز هست.
مراد از (خاتَمَ النَّبِیینَ) بودن آن جناب، این است كه
نبوت با او ختم شده، و بعد از او دیگر نبوتى نخواهد بود.
رسول عبارت از كسى است كه حامل رسالتى از خداى تعالى به سوى مردم باشد، و نبى آن كسى است كه حامل خبرى از
غیب باشد و آن غیب عبارت از
دین و حقایق آن است، و لازمه این حرف این است كه وقتى نبوتى بعد از رسول خدا نباشد، رسالتى هم نخواهد بود، چون رسالت، خود یكى از اخبار و انباى غیب است، وقتى بنا باشد انباى غیب منقطع شود، و دیگر نبوتى و نبیى نباشد، قهرا رسالتى هم نخواهد بود. از این جا روشن مىشود كه وقتى رسول خدا خاتم النبیین باشد، خاتم الرسل هم خواهد بود.
یکی از ادله بر خاتم الانبیاء بودن پیامبر اسلام و خاتم بودن
دین اسلام آیاتی از
قرآن است که ظهور در جهانی بودن رسالت پیامبر تا روز قیامت دارند. اساسا اصل جهانی بودن رسالت پیامبر یکی از ضروریات
دین اسلام است. عباراتی مانند «یا ایها الناس»
و «عالمین»
دلالت روشنی بر عمومیت مخاطبان
قرآن و پیامبر اسلام دارند و دلالت این آیات بر جهانی بودن رسالت اسلام کاملا روشن است.
یک دسته از آیات
قرآن بیانگر جهانی بودن رسالت و
انذار پیامبر هستند:
• «تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا؛
والا و بىزوال و پربركت است آن (خدایى) كه
فرقان (
قرآن جدا كننده میان
حق و باطل و جدا جدا از حیث آیات و سور) را به تدریج بر بنده خود فرو فرستاد تا همه جهانیان را (از
انس و
جن تا
انقراض نسلشان) بیمدهنده باشد.» تعبیر للعالمین روشنگر این است كه آئین اسلام جنبه جهانى دارد و مخصوص به منطقه و
نژاد و قوم معینى نیست، بلكه بعضى از آن استفاده خاتمیت پیامبر كردهاند، چرا كه عالمین نه فقط از نظر مكانى محدود نیست كه از نظر زمانى هم قیدى ندارد و همه آیندگان را نیز شامل مىشود.
بنابراین مقصود از «العالمین»، تمامی امتهاست.
از
مفهوم آیه استفاده میشود که پس از پیامبر اسلام، پیامبر دیگری نخواهد آمد و آن حضرت، خاتم النبیین است.
• «ان هو الا ذکر للعالمین؛
این (
قرآن) جز تذكر و یادآورى براى همه جهانیان نیست.» يعنى
قرآن ذكرى است جهانى و براى همه جهانيان و براى جماعتهاى مختلف، و نژادها و امتهاى گوناگون و خلاصه ذكرى است كه اختصاص به قومى خاص ندارد، تا كسى در برابر تلاوتش از آن قوم مزدى طلب كند و يا در برابر تعليماش پاداشى بخواهد، بلكه اين ذكر براى همه عالم است.
• «و ما هو الا ذکر للعالمین؛
در حالى كه این (پیامبر و این
قرآن) چیزى جز مایه تذكرى براى جهانیان نیست.»
علامه طبرسی مراد از عالمین را همه مردم تا
روز قیامت معنا کرده است.
بنابراین تا قیام قیامت بعد از پیامبر اسلام دیگر پیامبری مبعوث از جانب خداوند متعال نخواهد بود.
• «وما ارسلنـک الا رحمة للعــالمین؛
و ما تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم.» عموم مردم دنيا اعم از
مؤمن و
کافر همه مرهون
رحمت پیامبر اکرم هستند، چرا كه نشر آئينى را به عهده گرفتى كه سبب نجات همگان است، حال اگر گروهى از آن استفاده كردند و گروهى نكردند اين مربوط به خودشان است و تاثيرى بر عمومى بودن رحمت نمىگذارد.
دسته دیگری از آیات رسالت پیامبر را برای همه مردم میدانند:
• «...و ارسلناک للناس رسولا و کفی بالله شهیدا؛
...و (اى پیامبر) ما تو را به رسالت براى مردم فرستادیم، و خدا از نظر گواهى (بر رسالت تو) كافى است.»
• «و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا و لکن اکثر الناس لا یعلمون؛
و ما تو را نفرستادیم مگر نگهدارنده همه مردم (از
عصر خود تا انقراض نسلشان) و مژدهدهنده (صالحان) و بیمكننده (بدكاران)، و لكن بیشتر مردم نمىدانند.» این آیه در بیان وسعت دعوت پیامبر و عمومیت نبوت او به همه انسانها است، مفهوم آیه این است كه ما تو را جز براى مجموع مردم جهان نفرستادیم یعنى جهانى بودن دعوت پیامبر اسلام ص را شرح مىدهد.
روایات متعددى كه در تفسیر آیه از طرق
شیعه و
اهل سنت نقل شده نیز همین
تفسیر را تقویت مىكند.
بر حسب این استظهار مدلول آیه این است که هم معاصران پیامبر و هم کسانی که بعدا میآیند مخاطب
انذار اویند و در این صورت دیگر جایی برای پیامبر بعدی تصور نمیشود. بنابراین مقصود از «کافة للناس» عموم مردم، اعم از
عرب و
عجم و سایر امتهاست و لازمه مفاد آیه، خاتمیت رسالت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
خدای تعای در آیاتی نوید غلبه آیین پیامبر را بر همه ادیان میدهد.
• «هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی
الدین کله...؛
اوست كه فرستاده خود را با (وسایل)
هدایت و
دین حق فرستاد، تا آن را بر همه مصادیق
دین (كه شرایع آسمانى است) پیروز گرداند، هر چند مشركان را خوش نیاید.»
آيه فوق كه عينا و با همين الفاظ در دو
سوره صف و توبه آمده است و با تفاوت مختصرى در
سوره فتح تكرار شده، خبر از واقعه مهمى مىدهد كه اهميتاش موجب اين تكرار شده است، خبر از جهانى شدن اسلام و عالمگير گشتن اين آئين مىدهد. گرچه بعضى از مفسران پيروزى مورد بحث اين آيه را به معنى پيروزى منطقهاى و محدود گرفتهاند كه در عصر پيامبر و يا زمانهاى بعد از آن براى اسلام و مسلمين صورت پذيرفت ولى با توجه به اينكه در آيه هيچ گونه قيد و شرطى نيست و از هر نظر مطلق است، دليلى ندارد كه معنى آن را محدود كنيم مفهوم آيه پيروزى همه جانبه اسلام بر همه اديان جهان است، و معنى اين سخن آن است كه سرانجام اسلام همه كره
زمین را فرا خواهد گرفت و بر همه جهان پيروز خواهد گشت.
شک نيست كه در حال حاضر اين موضوع تحقق نيافته ولى مىدانيم كه اين
وعده حتمى خدا تدريجا در حال تحقق است. سرعت پيشرفت اسلام در جهان، و به رسميت شناخته شدن اين آئين در كشورهاى مختلف اروپايى، و نفوذ سريع آن در
آمریکا و
آفریقا، اسلام آوردن بسيارى از دانشمندان و مانند اينها همگى نشان مىدهد كه اسلام رو به سوى عالمگير شدن پيش مىرود.
ولى طبق روايات مختلفى كه در منابع اسلامى وارد شده تكامل اين برنامه هنگامى خواهد بود كه
حضرت امام مهدی (علیهالسّلام) ظهور كند و به برنامه جهانى شدن اسلام تحقق بخشد. مرحوم طبرسى در
مجمع البیان از
حضرت امام باقر (علیهالسّلام) در تفسير اين آيه چنين نقل مىكند: «ان ذلك يكون عند خروج المهدى فلا يبقى احدا الا اقر بمحمد: وعدهاى كه در اين
آیه است به هنگام ظهور مهدى از
آل محمد صورت مىپذيرد، در آن روز هيچ كس در روى زمين نخواهد بود مگر اينكه اقرار به حقانيت محمد مىكند.»
• «...اوحی الی هذا
القرآن لانذرکم به و من بلغ ا انکم لتشهدون ان مع الله آلهة اخری قل لا اشهد قل انما هو اله واحد و اننی بری ء مما تشرکون؛
...و این
قرآن به من
وحی شده تا به وسیله آن شما و هر كس را كه (تا انقراض نسل
بشر) بدو برسد بیم دهم، آیا به راستى شما گواهى مىدهید كه با خداوند معبودهاى دیگرى هست؟ بگو: من گواهى نمىدهم؛ بگو: جز این نیست كه او خدایى یگانه است و به
یقین من از آنچه شما
شریک (او) قرار مىدهید بیزارم.»
خدای تعالی در آیه فوق به هدف نزول
قرآن پرداخته و مىگوید: این
قرآن به این جهت بر من نازل شده است كه شما را و تمام كسانى را كه سخنان من در طول
تاریخ بشر و پهنه
زمان و در تمام نقاط جهان به
گوش آنها مىرسد از مخالفت فرمان خدا بترسانم و به عواقب دردناك این مخالفت توجه دهم (لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ). با ذكر كلمه (و من بلغ؛ تمام كسانى كه این سخن به آنها مىرسد) رسالت جهانى
قرآن و دعوت عمومى و همگانى آن را اعلام مىدارد، جمعى از دانشمندان از تعبیراتى مانند تعبیر فوق مسئله خاتمیت پیامبر را نیز استفاده كردهاند، زیرا طبق تعبیر بالا پیامبر مبعوث بوده به تمام كسانى كه گفتارش به آنها مىرسد و این شامل تمام كسانى مىشود كه تا پایان این جهان به دنیا قدم مىگذارند.
علامه طباطبایی در
المیزان مینویسد: جمله (لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ)شاهد بر ابدى و جهانى بودن رسالت پیامبر اسلام مىباشد. مقصود از ضمیر خطاب (كم) در جمله (لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ) كسانى هستند كه پیغمبر اكرم ایشان را پیش از نزول آیه یا مقارن یا پس از نزول انذار مىفرمود. پس اینكه فرمود: وَ أُوحِی إِلَی هذَا
الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ بر این
دلالت دارد كه رسالت آن حضرت عمومى و قرآنش ابدى و جهانى است، و از نظر دعوت به اسلام، هیچ فرقى بین كسانى كه
قرآن را از خود او مىشنوند و بین كسانى كه از غیر او مىشنوند نیست، و به عبارت دیگر آیه شریفه، دلالت مىكند بر اینكه
قرآن كریم
حجت ناطقى است از ناحیه خدا و كتابى است كه از روز نزولش تا قیام قیامت به نفع
حق و علیه باطل،
احتجاج مىكند.
خداوند متعال در آیه ذیل پیامبر اسلام را رسول الهی به سوی تمام انسانها در همه اعصار و دورههای بعد معرفی میکند.
• «قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا الذی له ملک السماوات و الارض لا اله الا هو یحیی و یمیت فآمنوا بالله و رسوله النبی الامی الذی یؤمن بالله و کلماته و اتبعوه لعلکم تهتدون؛
بگو: اى مردم، به یقین من فرستاده خدا به سوى همه شمایم (از موجودین زمان خطاب تا انقراض نسل بشر)، خدایى كه
ملکیت حقیقى و
حکومت آسمانها و زمین از آن اوست، (زیرا
خلق و حفظ و
تدبیر و فانى كردن آنها در تحت
اراده اوست)، جز او معبودى نیست،
زنده مىكند و مىمیراند (آنچه را كه قابل زندگى و
مرگ است او زنده مىكند و مىمیراند) پس به خداوند و فرستادهاش این
پیامبر امّی كه به خدا و كلمات او (در
قرآن و كتابهاى آسمانى پیشین) ایمان دارد، بگروید و از او پیروى كنید، باشد كه هدایت یابید.» خداوند متعال آیه فوق را نازل كرد، و رسالت پیامبر ص را به تمام جهانیان با صراحت بیان میکند، این آیه همانند آیات بسیارى دیگر از
قرآن مجید، دلیل روشنى بر جهانى بودن دعوت پیامبر اسلام است.
وجه دلالت جمله مورد بحث بر عمومیت، شمولیت و جهانی بودن دعوت پیامبر اسلام این است كه در جمله قبل فرمود: من فرستاده خدا به سوى همگى شمایم و در جمله بعد خدا را توصیف نموده و مىفرماید: آن خدایى كه ملكیت حقیقى و حكومت آسمانها و زمین از آن اوست. پس برگشت معناى این دو جمله به این است كه: آن خدایى مرا به رسالت خود برگزیده كه ملك آسمانها و زمین و
سلطنت عالى بر آسمان و زمین از آن او است، همان خدایى كه معبودى جز او نیست كه مالك گوشهاى از آسمانها و زمین باشد، پس تنها اوست كه مىتواند به هر چه بخواهد حكم كند و هیچ مانعى
مزاحم نفوذ حكمش نیست و هیچ ارادهاى جلوگیر نفوذ ارادهاش نمىباشد، اوست كه مىتواند به اراده خود رسولى به سوى طایفهاى از بندگانش و یا به سوى همه آنان گسیل بدارد.
جهانی بودن رسالت پیامبر مستلزم اصل دیگری است به نام
جامعیت و
اکمال دین و شریعت اسلام است چه اینکه
دینی میتواند تا ابد بدون تغییر دوام بیاورد که از جهت کامل و بدون نقص باشد.
آیاتی از
کلام الله مجید بر کامل و تمام بودن محتوای
دین اسلام در امر هدایت بشر تاکید میکنند:
• «... الیوم یئس الذین کفروا من
دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم
دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلـم
دینـا...؛
... امروز كسانى كه
کفر ورزیدهاند از (ابطال و ازاله)
دین شما مأیوس گشتهاند، پس از آنها مترسید و از من بترسید. امروز
دین شما را برایتان كامل، و
نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را براى شما به عنوان آیینى (استوار و پایدار) پذیرفتم، پس اگر كسى در حال
قحطی و گرسنگى شدید بدون تمایل به
گناه (به خوردن بعضى از آن حرامها) ناچار شود، خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.»
كلمه اكمال و كلمه اتمام معنایى نزدیك به هم دارند،
راغب مىگوید كمال هر چیزى عبارت است از اینكه غرض از آن چیز حاصل بشود و در معناى كلمه تمام گفته تمام بودن هر چیز منتهى شدن آن به حدى است كه دیگر احتیاج به چیزى خارج از خود نباشد، به خلاف ناقص كه محتاج به چیزى خارج از ذات خودش است تا او را تمام كند. اما فرق بین دو واژه اكمال و تكمیل و همچنین اتمام و تتمیم همان فرقى است كه بین دو باب افعال و تفعیل است،
باب افعال در اصل و به حسب اصل لغت دلالت بر دفعه یكبارگى و
باب تفعیل دلالت بر تدریج دارد، نتیجه بیان گذشته این شد كه آیه: الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ
دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی، مىفهماند كه مراد از
دین مجموع
معارف و
احکام تشریع شده است چیزى كه هست امروز مطلبى بر آن معارف و احكام اضافه شده.
معنای اکمال
دین و جامعیت اسلام این است که
دین اسلام کلیات ثابت و ضروری را که مطابق فطرت بشر است برای تامین سعادت دنیوی و اخروی او تا روز قیامت در نظر گرفته است، یعنی احکام و آموزههای اسلام طوری است که با نیازهای مادی و معنوی ثابت و متغیر
انسان در زمانها و شرایط گوناگون سازگار است.
• «وتمت کلمت ربک صدقـا وعدلا لا مبدل لکلمـته...؛
و سخن پروردگارت (دعوت او به توحید، و آخرین كتاب و شریعت) از نظر راستى (در محتوى) و
عدل (در مراحل تشریع) كامل شد، هرگز سخنان (كتاب و شریعت) او را تبدیل كنندهاى نخواهد بود، و اوست كه شنوا و داناست.» مرحوم علامه طبرسی مینویسد: مقصود از «کلمت ربک» در آیه یاد شده،
قرآن است و مقتضای تمام بودنش این است که
وحی و
نبوت به پایان رسیده است.
و علامه طباطبایی در تفسیری شبیه میفرماید: ظاهر سياق آيات در مورد بحث ما مىرساند كه مراد از (كَلِمَةُ رَبِّكَ) كلمه دعوت اسلامى باشد با آنچه لازم آن است از قبيل نبوت حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نزول
قرآن كه به همه كتابهاى آسمانى محيط و مسلط است و به عموم معارف الهى و كليات شرايع
دينى مشتمل مىباشد.
خداوند متعال در آیه ۸۹
سوره نحل قرآن کریم را
تبیان برای کل شیء معرفی میکند، مراد از بیان بودن
قرآن برای همه چیز جامعیت
قرآن در امر هدایت انسان به سعادت دنیوی و اخروی است.
• «...و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء...؛
...و این كتاب را بر تو فرو فرستادیم در حالى كه بیان رسا و روشنگر هر چیزى (از علوم و معارف) است...»
علامه طباطبایی در المیزان مینویسد: تبیان به معناى بیان است، و چون
قرآن كریم هدایت براى عموم مردم است و جز این كار و شانى ندارد لذا ظاهرا مراد از (لِكُلِّ شَیءٍ) همه آن چیزهایى است كه برگشتش به هدایت باشد از قبیل معارف حقیقى مربوط به
مبدأ و
معاد و
اخلاق فاضله و شرایع الهى و قصص و مواعظى كه مردم در اهتداء و راه یافتنشان به آن محتاجند، و
قرآن تبیان همه اینها است نه اینكه تبیان براى همه علوم هم باشد.
تبیان (به كسر ت یا فتح آن) معنى مصدرى دارد، یعنى بیان كردن و از این تعبیر با توجه به وسعت مفهوم (لِكُلِّ شَیءٍ)به خوبى مىتوان
استدلال كرد كه در
قرآن، بیان همه چیز هست، ولى با توجه به این نكته كه
قرآن یك كتاب
تربیت و انسانسازى است كه براى تكامل فرد و
جامعه در همه جنبههاى معنوى و مادى نازل شده است روشن مىشود كه منظور از همه چیز، تمام امورى است كه براى پیمودن این راه لازم است، نه اینكه
قرآن یك
دایره المعارف بزرگ است كه تمام جزئیات علوم
ریاضی و جغرافیایى و شیمى و فیزیك و گیاه شناسى و مانند آن در آن آمده است، هر چند
قرآن یك دعوت كلى به كسب همه علوم و دانشها كرده كه تمام دانشهاى یاد شده و غیر آن در این دعوت كلى جمع است، به علاوه گاهگاهى به تناسب بحثهاى توحیدى و تربیتى، پرده از روى قسمتهاى حساسى از علوم و دانشها برداشته است، ولى با این حال آنچه
قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلى و نهایى
قرآن را تشكیل مىدهد، همان مساله انسانسازى است، و در این زمینه چیزى را فروگذار نكرده است. در
روایات اسلامى مخصوصا روى جامعیت
قرآن به مناسبت همین آیه و مانند آن بسیار تاكید شده است. از جمله در حدیثى از
حضرت امام صادق (علیهالسّلام) مىخوانیم: «ان اللَّه تبارك و تعالى انزل فى
القرآن تبیان كل شىء حتى و اللَّه ما ترك شیئا تحتاج الیه العباد، حتى لا یستطیع عبد یقول لو كان هذا، انزل فى
القرآن، الا و قد انزله اللَّه فیه: خداوند در
قرآن هر چیزى را بیان كرده است، به خدا
سوگند چیزى كه مورد نیاز مردم بوده است كم نگذارده، تا كسى نگوید اگر فلان مطلب درست بود در
قرآن نازل مىشد، آگاه باشید همه نیازمندیهاى بشر را خدا در آن نازل كرده است.»
از دیگر ادله
قرآنی بر مسئله خاتمیت، جامعیت
دین اسلام است. خداوند متعال در آیاتی به جاودانگی
دین اسلام تا روز قیامت اشاره میکند؛ بین جاودانه بودن
دین و شریعت اسلام با مسئله عدم
تحریف قرآن ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد بگونهای که یکی ملازم با دیگری است. به نحوی که میتوان گفت یکی از ارکان اساسی هر
دینی در ادعای خاتمیت و جاودانگی اثبات عدم تحریف در آموزه های آن
دین است و اصولا یکی از دلائل تجدید نبوت و شریعت جدید تحریف
دین و آیین گذشته است.
از مهمترین ادله
قرآنی بر عدم تحریف در
قرآن آیه ۹
سوره حجر است. خدای تعال در این آیه شریفه حفظ
قرآن در هه ابعاد من جمله تحریف را تضمین کرده است زیرا حفظ در صورتی صدق میکند که این کتاب آنگونه که به خداوند انتساب دارد بدون کم و زیاد به دست مردم برسد و اگر بخواهد با غیر خود اختلاط پیدا کند به نحوی که معلوم نباشد کدامش کلام خداست و کدامش کلام خدا نیست حفظ صدق نمیکند.
• «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛
حقّا كه ما این ذكر (
قرآن) را فرو فرستادیم و به یقین ما خود آن را (از تحریف و
نسخ و تمامیت مدت) نگهداریم.» یکی از آیاتی که دلالت بر عدم تحریف
قرآن میکند همین آیه است. پس
قرآن كریم ذكرى است زنده و جاودانى و محفوظ از زوال و فراموشى و مصون از زیادتى كه ذكر بودنش باطل شود و از نقصى كه باز این اثرش را از دست دهد و مصون است از جابجا شدن آیاتش، بطورى كه دیگر ذكر و مبین حقایق معارفش نباشد. پس آیه شریفه، دلالت بر مصونیت
قرآن از تحریف نیز مىكند، چه تحریف به معناى دستبرد در آن به زیاد كردن و چه به كم كردن و چه به جابجا نمودن، چون ذكر خداست و همانطور كه خود خداى تعالى الى الأبد هست ذكرش نیز هست.
آیه دیگری که برای اثبات عدم تحریف
قرآن به آن استناد شده
آیه عزت است.
• «ان الذین کفروا بالذکر لما جاءهم و انه لکتاب عزیز؛
همانا كسانى كه به این
قرآن پندآموز هنگامى كه به سوى آنها آمد
کفر ورزیدند (در
آتش خواهند بود) و حقّا كه این كتابى محكم و پیروز و شكست ناپذیر است.»
عزیز به معناى بى نظیر و یا منیع است، یعنى از اینكه مغلوب چیزى شود امتناع دارد. و البته معناى دوم با جمله بعدى كه مىفرماید ( لا یأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ) مناسبتر است. آمدن باطل به سوى
قرآن، به این معنا است كه باطل در آن راه پیدا كند، یا بعضى از اجزاى آن از بین برود و باطل شود، و یا همهاش، به طورى كه بعضى از حقایق و معارف حقه آن غیر حقه شود، و یا بعضى از
احکام و شرایع آن، و توابع آن احكام از معارف اخلاقى، و یا همه این موارد ذكر شده
لغو گردد، به طورى كه دیگر قابل عمل نشود،و چنین چیزى
محال است بشود. و آیات و سورههاى
قرآن و معارف اعتقادى و اخلاقى و عملیاش تا قیامت به اعتبار خود باقى مىماند. بنا بر این مراد از جمله (مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ) زمان نزول
قرآن و عصرهاى بعد از آن است تا روز قیامت.
به هر حال، مضمون آیه این است كه: در بیانات
قرآن تناقضى، و در خبرهایى كه داده دروغى، و در معارفش و حكمتها و شرایع و احكامش هیچ بطلانى نیست، نه مورد معارضه چیزى واقع مىشود، و نه دستخوش دگرگونگى مىگردد. و ممكن نیست چیزى كه از
قرآن نیست در
قرآن راه یابد، مثلا آیاتش را تحریف كنند، و جاى آنها را تغییر دهند و یا كم و زیاد كنند. بنا بر این، آیه شریفه همان را مىگوید كه آیه شریفه (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) در صدد بیانش مىباشد.
از جمله دلایل خاتمیت پیامبر اسلام، تکامل عقل بشر است زیرا یکی از عواملی که موجب تجدید نبوتها و شرایع میشد مسئله تکامل نوع
بشر و توجه به مقتضیات زمان است انسانها در دورههای مختلف از حیات خود نیازهای جدیدی پیدا میکردند و همین امر سبب میشد تا پیام جدید بوسیله پیامبر جدید ارائه شود به نحوی که این آیین از وجود هرگونه نقص و باطل منزه است. بنابراین جاودانه بودن پیام حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مستلزم عدم وجود
نقص و باطل در
قرآن است.
• «کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم؛
همه مردم (پیش از بعثت پیامبران صاحب
شریعت) یك گروه بودند (كه بدون شریعت آسمانى طبق اقتضاى عقولشان زندگى مىكردند، اما كم كم در امور دنیوى خود به اختلاف افتادند) پس خداوند پیامبران را (با
دین و شرایع آسمانى) مژده رسان و بیم دهنده برانگیخت و همراه آنها كتاب (آسمانى) را به
حق (و هدفى والا و عقلانى) فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند. (سپس در خود كتاب اختلاف پیدا شد كه گروهى اصل آن یا معارفى از آن را نپذیرفتند) و اختلاف در آن را پدید نیاوردند مگر كسانى كه كتاب به آنها داده شد آن هم پس از آنكه دلایل روشنى (در این باره) براى آنها آمد، از روى
حسد و برترىطلبى در میان خودشان. پس خداوند كسانى را كه ایمان آوردند، به توفیق خود، به حقى كه در آن اختلاف داشتند راهنمایى نمود؛ و خداوند هر كه را بخواهد به راهى راست هدایت مىكند.»
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد:
دین اسلام كه خاتم ادیان است براى آخرین مرحله كمال انسان تشریع شده است.
دینى كه خاتم ادیان است، براى استكمال انسان حدى قائل است، چون پیامبر را آخرین پیامبر و شریعت را غیر قابل نسخ مىداند، و این مستلزم آن است كه بگوئیم: استكمال فردى و اجتماعى بشر به حدى مىرسد كه معارف و شرایع
قرآن او را كافى است، و به بیش از آن نیازمند نمىشود.و این خود یكى از پیشگوییهاى
قرآن است، كه جریان
تاریخ از عصر
نزول قرآن تا به امروز كه قریب چهارده
قرن است، آن را
تصدیق كرده، زیرا مىبینیم از آن روز تا به امروز نوع بشر در جهات طبیعى و اجتماعى چه گامهاى بلندى در ترقى و تعالى برداشته، و چه مسافت دورى را پیموده، اما از جهت معارف حقیقیش و اخلاق فاضلهاش (كه به خاطر همانها انسان بود، و بر سایر انواع
حیوانات برترى داشت)، نه تنها یك قدم ترقى نكرده، بلكه قدمهاى زیادى به عقب و قهقرا برداشته، و بالآخره در مجموع كمالات روحى و جسمى (البته توأم با هم) تكاملى نكرده است، (تا چه رسد به اینكه به جایى رسیده باشد كه
قرآن و معارف آن كافیاش نباشد).
آیات دیگری هم در
قرآن راجع به ختم نبوت داریم ، آیاتی که دلالت میکند بر اینکه
امت پیغمبر اسلام امت وسط است ، امت
معتدل است، بالاترین امتها است. امت کامل و معتدل، امتی که دیگر امتی بالاتر از آن نمیتواند در دنیا وجود داشته باشد . این هم خودش میرساند ختم نبوت را. اگر پیغمبری بعد از این پیغمبر بیاید، آن پیغمبر و آن امت که نمیتواند ناقصتر از این باشد. اگر بعد بخواهد امتی بیاید باید کاملتر باشد ، ولی
قرآن میفرماید دیگر امتی بالاتر از امت اسلام که تربیت شده به تعالیم اسلام باشد فرض نمیشود.
• «و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا و ما جعلنا القبلة التی کنت علیها الا لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه و ان کانت لکبیرة الا علی الذین هدی الله و ما کان الله لیضیع ایمانکم ان الله بالناس لرؤف رحیم؛
و همان گونه (كه براى شما
قبله مستقل تعیین كردیم) شما را امتى میانه (معتدل میان
افراط و
تفریط) قرار دادیم، تا شما (در روز قیامت) بر مردم گواه باشید و این پیامبر هم بر شما گواه باشد. و ما قبلهاى را كه بر آن بودى (
بیت المقدس را) قرار نداده بودیم جز براى آنكه كسى را كه پیروى از این پیامبر مىكند از كسى كه به عقب بازمىگردد (و در قبله سابق باقى مىماند) بازشناسیم (
علم ازلی ما منطبق به معلوم خارجى شود)، هر چند كه این حكم جز بر كسانى كه خدا هدایت كرده دشوار و سنگین بود. و خداوند بر آن نیست كه ایمان شما را (
پاداش اعتقاد پیشین شما یا عبادتهاى رو به قبله سابقتان را) ضایع كند، همانا خداوند به
مردم رئوف و مهربان است.»
كلمه وسط در
لغت هم به معنى حد متوسط در ميان دو چيز آمده، و هم به معنى جالب و زيبا و عالى و شريف، و اين هر دو ظاهرا به يك حقيقت باز مىگردد زيرا معمولا شرافت و زيبايى در آن است كه چيزى از افراط و تفريط دور باشد و در حد
اعتدال قرار گيرد. در اينجا
قرآن امت اسلامى را يك امت ميانه و معتدل ناميده.
معتدل از نظر عقيده كه نه راه
غلو را مىپيمايند و نه راه تقصير و
شرک، نه طرفدار جبرند و نه
تفویض ، نه در باره صفات خدا معتقد به تشبيهاند و نه تعطيل. معتدل از نظر ارزشهاى معنوى و مادى، نه به كلى در جهان ماده فرو مىروند كه معنويت به فراموشى سپرده شود، و نه آن چنان در عالم معنى فرو مىروند كه از
جهان ماده به كلى بى خبر گردند، نه همچون گروه عظيمى از
یهود جز گرايش مادى چيزى را نشناسند و نه همچون
راهبان مسیحی به كلى ترك دنيا گويند. معتدل از نظر
علم و دانش، نه آن چنان بر دانستههاى خود جمود دارند كه علوم ديگران را پذيرا نشوند، و نه آن گونه خود باختهاند كه به دنبال هر صدايى برخيزند. معتدل از نظر روابط اجتماعى، نه اطراف خود حصارى مىكشند كه از جهانيان به كلى جدا شوند، و نه
اصالت و
استقلال خود را از دست مىدهند كه همچون غرب زدگان و شرق زدگان در اين ملت و آن امت ذوب شوند!. معتدل از نظر شيوههاى اخلاقى، از نظر
عبادت، از نظر تفكر و خلاصه معتدل در تمام جهات زندگى و حيات.
تعبير به امت وسط، میفهماند که امت اسلامى بالاترین امتهاست، چنین امتی بدون
شک از همه نظر بر امم قبل از خود برتری دارد در حالیکه یکی از دلایل ارسال رسل نقص در قوانین شریعت قبل بود، که در اثر پیشرفت یک امت و پیچیده شدن روابط اجتماعی آن امت بوجود میآمد. اما امت اسلام در بالاترین سطح از روابط پیچیده انسانی و اجتماعی قرار دارد و
دین اسلام نیز در تمام زمینهها و ابعاد شخصیتی انسان برای رساندن او به سعادت دنیوی و اخروی برنامه دارد. بنابراین امت اسلامی آخرین امم است و پیامبر این امت آخرین پیامبر است.
آیاتی از
قرآن دین حق و مقبول عندالله را منحصر در
دین اسلام دانسته است؛
انحصار دین حق در اسلام، مستلزم دوام اسلام تا روز قیامت و خاتمیت نبوت حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ) است.
• «ان
الدین عند الله الاسلام وما اختلف الذین اوتوا الکتـب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیـا بینهم ومن یکفر بـایـت الله فان الله سریع الحساب؛
به
یقین دین (حقیقى كه
انبیا آورده و به صورت شرایع به بشر عرضه داشتهاند) در نزد خداوند همان اسلام است، و كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده (مانند
یهود و
نصاری، در
دینشان)
اختلاف نكردند مگر پس از آنكه آنها را (به حقیقت امر) علم آمد، (آن هم) از روى
حسد و برترىجویى. و هر كس به آیات خدا كفر ورزد پس (بداند كه) خداوند زودرس به حساب است.»
تعبیر «ان
الدین عند الله الاسلام» این مطلب را میفهماند که ادیان دیگر، غیر از اسلام به مرتبهای از کمال، دوام و صلاحیت برای عموم انسانها نرسیده و از طرفی ادیان غیر اسلام دستخوش تحریف گردیده بودند و نیز میفهماند که اسلام، منزه از تحریف و تغییر است. لازمه این مطلب، خاتمیت
نبوت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ) است.
• «ومن یبتغ غیر الاسلـم
دینـا فلن یقبل منه وهو فی الاخرة من الخـسرین؛
و هر كه جز اسلام
دینى بطلبد هرگز از او پذیرفته نمىشود و او در
آخرت از زیانكاران است.»
بنابراین آیه هر کس
دینی غیر از اسلام را انتخاب کند از او پذیرفته نیست، که لازمه آن دوام اسلام و خاتمیت نبوت حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ) است. تمامی این تعابیر متضمن آن است که
اسلام دارای کاملترین
شرایع و
دینی جهانی است و
نسخ و تغییری در آن راه نخواهد یافت. از اینرو
دین اسلام آخرین
دین، و پیامبر اکرم خاتم الانبیا به شمار میآید.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «خاتمیت محمد».