، به نقل از سیف بن عمر ضبّی، حکیم را دزدی از بنی عبد القیس معرفی کرده است که همراه با لشکریان اسلام به جنگ میرفت و هنگام غفلت سربازان، از لشکر باز میماند و در «بلاد فارس» به آزارو اذیت وغارتاهل ذمه میپرداخت تا اینکه مسلمانانو غیرمسلمانان از او به عثمان شکایت بردند و او نیز از عبداللّهبن عامر خواست که حکیم و کسان دیگری چون او را زندانی کند. بدین ترتیب، حکیم دیگر نتوانست از بصره خارج شود.
ب) همچنین بنابر قول طبری
، هنگامی که عبداللّهبنسبا، معروف به ابن سوداء (بنیانگذار فرقهسبائیه)، وارد بصره شد، حکیم از جمله کسانی بود که به او پیوست و یاریاش نمود تا اینکه عبداللّهبن عامر، عبداللّهبنسبأ را از بصره اخراج کرد و او نخست به کوفهو سپس به مصر رفت، ولی همچنان با یارانش مکاتبه داشت.
بعید نیست که داستان دزدی و غارت حکیم را نیز او، برای تخریبشخصیت یاران علی علیهالسلام، جعل کرده باشد. به ویژه آنکه، حکیم، سرکردگی شورشیان بصره بر ضد عثمان را بر عهده داشت.
هنگامی که عثمان به خلافت رسید (سال ۲۳) وعبد اللّه بن عامر را به ولایتبصره گماشت، از او خواست تا فردی را به سِند (مرز هند) گسیل دارد و او حکیم را برای این کار برگزید. حکیم مُکران را فتح کرد، ولی نتوانست به سند وارد شود و به بصره بازگشت.
ابن عامر نیز او را نزد عثمان فرستاد. وقتی عثمان از او درباره آن دیار پرسید، حکیم از شرایط دشوار آنجا شکایت کرد و عثمان، دیگر به آنجا حمله نکرد.
پس از آنکه مالک اشتر، که رهبری کوفیان را عهدهدار بود، از محاصره خانه عثمان کنارهگیری کرد، حکیم بن جبله نیز از این کار منصرف شد و فقط ابن عدیسو یارانش از مصر به حَصر ادامه دادند.
با در سال ۳۶، پیش از آغاز جنگ جمل، عایشهو اطرافیانش از مکه به سمت بصره حرکت کردند و در محلی به نام چاه ابو موسی جمع شدند. وقتی خبر به عثمان بن حنیف رسید، حکیم خواست به سوی آنان برود، ولی عثمان نپذیرفت.
، وقتی طلحهو زبیر وارد بصره شدند، از مردم برای خون خواهی عثمان یاری خواستند و عدهای نیز به آنان پیوستند. در این میان، نیروهای آنان و افراد حکیم درگیر شدند و پس از جدالی سخت، دو طرف خواستار صلح شدند تا اینکه امام علی علیهالسلام به بصره بیاید.