حکم نهی از منکر (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
«
نهی»
به معنای بازداشتن و «
منکر»
به معنای ناشناخته و ناپسند آمده است. بنابراین،
امر،
ضد نهی و
معروف، ضد
منکر میباشد.
نهی از
منکر واجب میباشد.
«ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر ویامرون بالمعروف وینهون عن
المنکر...؛
باید از میان شما، جمعی دعوت
به نیکی، و
امر به معروف و نهی از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند».
ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن
المنکر و اولئک هم المفلحون.
امت در
اصل از ماده (ام)
به معنی هر چیزی است که اشیاء دیگری
به آن ضمیمه گردد و
به همین جهت امت
به جماعتی که جنبه وحدتی در میان آنها باشد گفته میشود خواه
وحدت از نظر
زمان یا از نظر مکان و یا از نظر هدف و مرام باشد، بنابراین
به اشخاص متفرق و پراکنده امت گفته نمیشود.
به دنبال آیات پیشین که مسئله
اخوت و
اتحاد را توصیف میکرد در این آیه اشاره
به مسئله
امر به معروف و
نهی از منکر شده که در
حقیقت بمنزله
یک پوشش اجتماعی برای محافظت
جمعیت است، زیرا اگر مسئله
امر به معروف و نهی از
منکر در میان نباشد عوامل مختلفی که
دشمن بقای
وحدت اجتماعی هستند، همچون
موریانه از درون، ریشههای اجتماع را میخورند، و آن را از هم متلاشی میسازند، بنابراین حفظ وحدت اجتماعی بدون نظارت عمومی ممکن نیست!. در آیه فوق دستور داده شده که همواره در میان
مسلمانان باید امتی باشند که این دو وظیفه بزرگ اجتماعی را انجام دهند: مردم را
به نیکیها دعوت کنند، و از بدیها باز دارند. و در پایان آیه تصریح میکند که فلاح و رستگاری تنها از این راه ممکن است.
در اینجا این
سؤال پیش میآید که ظاهر منکم امة، این است که این امت بعضی از جمعیت مسلمانان را تشکیل میدهد، نه همه آنها را، و
به این ترتیب وظیفه
امر به معروف و نهی از
منکر جنبه عمومی نخواهد داشت، بلکه وظیفه طایفه خاصی است، اگر چه انتخاب و تربیت این جمعیت، وظیفه همه مردم است، و
به عبارت دیگر این دو وظیفه
واجب کفایی است نه عینی، با اینکه از دیگر آیات
قرآن بر میآید که این دو وظیفه جنبه عمومی دارد، و
به عبارت دیگر
واجب عینی است نه واجب کفایی، مثلا در چند آیه بعد از این آیه میخوانیم: کنتم خیر امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن
المنکر،
شما بهترین امتی بودید که بسود مردم مبعوث شدید، چه اینکه
امر به معروف و نهی از
منکر میکنید و در
سوره عصر میفرماید: همه مردم در زیانند جز آنان که
ایمان و
عمل صالح دارند و
دعوت به حق و توصیه
به صبر و
استقامت میکنند، طبق این آیات و مانند آنها این دو وظیفه اختصاص
به دسته معینی ندارد.
پاسخ: دقت در مجموع این
آیات پاسخ سؤال را روشن میسازد، زیرا چنین استفاده میشود که
امر به معروف و نهی از
منکر دو مرحله دارد: یکی مرحله فردی، که هر کس موظف است
به تنهایی ناظر اعمال دیگران باشد، و دیگری مرحله دسته جمعی، که امتی موظفند برای پایان دادن
به نابسامانیهای اجتماع دست
به دست هم بدهند و با یکدیگر تشریک مساعی کنند.
قسمت اول وظیفه عموم مردم است، و چون جنبه فردی دارد طبعا شعاع آن محدود بتوانایی فرد است، اما قسمت دوم شکل
واجب کفایی بخود میگیرد و چون جنبه دسته جمعی دارد و شعاع
قدرت آن وسیع و طبعا از شئون
حکومت اسلامی محسوب میشود. این دو شکل از
مبارزه با فساد و دعوت
به سوی حق، از شاهکارهای قوانین اسلامی محسوب میگردد، و مسئله تقسیم کار را در سازمان
حکومت اسلامی و لزوم تشکیل یک گروه نظارت بر وضع اجتماعی و سازمانهای
حکومت مشخص میسازد.
سابق بر این در ممالک اسلامی (و امروز در پارهای از کشورهای اسلامی، مانند
حجاز) با الهام از آیه فوق تشکیلاتی مخصوص مبارزه با فساد و دعوت
به انجام مسئولیتهای اجتماعی
به نام اداره حسبه و
ماموران آن
به نام محتسب و یا آمرین
به معروف وجود داشته است که
مامور بودند با همکاری یکدیگر با هرگونه فساد و زشت کاری در میان مردم، و یا هرگونه
ظلم و
فساد در دستگاه حکومت مبارزه کنند، و هم چنین مردم را
به کارهای نیک و پسندیده
تشویق نمایند.
بنابراین وجود این
جمعیت با آن
قدرت وسیع، هیچگونه منافاتی با عمومی بودن وظیفه
امر بمعروف و نهی از
منکر در شعاع فرد و با قدرت محدود ندارد.
«کنتم خیر امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف وتنهون عن
المنکر...؛
شما بهترین امتی بودید که
به سود انسانها آفریده شدهاند؛ (چه اینکه)
امر به معروف و نهی از
منکر میکنید و
به خدا
ایمان دارید. و اگر اهل کتاب، (
به چنین برنامه و آیین درخشانی،) ایمان آورند، برای آنها بهتر است! (ولی تنها) عده کمی از آنها با ایمانند، و بیشتر آنها فاسقند، (و خارج از
اطاعت پروردگار)».
«یؤمنون بالله والیوم الاخر ویامرون بالمعروف وینهون عن
المنکر...؛
به خدا و روز دیگر
ایمان میآورند؛
امر به معروف و نهی از منکر میکنند؛ و در انجام کارهای نیک، پیشی میگیرند؛ و آنها از صالحانند».
گویند هنگامى که
عبدالله بن سلام که از دانشمندان
یهود بود با جمع دیگرى از آنها
اسلام آوردند یهودیان و مخصوصا بزرگان آنها از این حادثه بسیار ناراحت شدند، و در صدد بر آمدند که آنها را متهم
به شرارت سازند تا در انظار یهودیان، پست جلوه کنند، و عمل آنها سرمشقى براى دیگران نشود، لذا علماى یهود این شعار را در میان آنها پخش کردند که تنها جمعى از
اشرار ما
به اسلام گرویدهاند! اگر آنها افراد درستى بودند آئین نیاکان خود را
ترک نمىگفتن ملت یهود
خیانت نمىکردند،
آیات فوق نازل شد و از این دسته
دفاع کرد.
«الذین یتبعون الرسول النبی الامی... وینهـهم عن
المنکر...؛
همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّی» پیروی میکنند؛ پیامبری که صفاتش را، در
تورات و انجیلی که نزدشان است، مییابند؛ آنها را
به معروف دستور میدهد، و از
منکر باز میدارد؛ اشیار پاکیزه را برای آنها
حلال میشمرد، و ناپاکیها را تحریم می کند؛ و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر میدارد، پس کسانی که
به او
ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند».
«واذ قالت امة منهم لم تعظون قومـا الله مهلکهم او معذبهم عذابـا شدیدا قالوا معذرة الی ربکم...؛
و (
به یاد آر) هنگامی را که گروهی از آنها (
به گروه دیگر) گفتند: چرا جمعی (گنهکار) را
اندرز میدهید که سرانجام خداوند آنها را هلاک خواهد کرد، یا
به عذاب شدیدی گرفتار خواهد ساخت؟! (آنها را
به حال خود واگذارید تا نابود شوند!) گفتند: (این اندرزها،) برای
اعتذار (و رفع مسؤولیت) در پیشگاه پروردگار شماست؛ بعلاوه شاید آنها (بپذیرند، و از
گناه باز ایستند، و)
تقوا پیشه کنند!»
از جمله بالا چنین استفاده میشود که
اندرز دهندگان برای دو هدف این کار را انجام میدادند یکی
به خاطر این که در پیشگاه خدا معذور باشند و دیگر اینکه شاید در دل گنهکاران مؤثر افتد، و
مفهوم این سخن چنین است که حتی اگر احتمال تاثیر هم ندهند باید از
پند و اندرز خودداری ننمایند، در حالی که معروف این است که شرط
وجوب امر به معروف و نهی از
منکر احتمال تاثیر است.
ولی باید توجه داشت که گاهی بیان حقایق و وظائف الهی بدون احتمال تاثیر نیز واجب میشود و آن در موردی است که اگر
حکم خدا گفته نشود و از
گناه انتقاد نگردد کم کم بدست فراموشی سپرده میشود و بدعتها جان میگیرند و سکوت دلیل بر
رضایت و موافقت محسوب میشود، در این گونه موارد لازم است حکم پروردگار آشکارا همه جا گفته شود هر چند اثری در گنهکاران نگذارد.
این نکته نیز شایان توجه است که نهی کنندگان میگفتند: میخواهیم در پیشگاه" پروردگارتان" معذور باشیم، گویا اشاره
به این است که شما هم در پیشگاه خدا مسئولیت دارید و این وظیفه تنها
وظیفه ما نیست، وظیفه شما نیز میباشد.
آیه بعد میگوید: سرانجام، دنیاپرستی بر آنان غلبه کرد" و فرمان خدا را
به دست فراموشی سپردند، در این هنگام آنها را که از گناه نهی میکردند رهایی بخشیدیم، ولی ستمکاران را
به کیفر سختی
به خاطر
فسق و گناهشان مبتلا ساختیم"
از این
آیه معلوم میشود امت دیگری بوده که این امت را
موعظه میکردهاند، پس
تقدیر آیه چنین است: " اذ قالت امة منهم لامة اخری کانت تعظهم آن زمان که امتی از ایشان
به امت دیگری که ایشان را موعظه میکرد گفتند... " و جمله" لامة اخری کانت تعظهم" برای اختصار حذف شده است. و ظاهر اینکه گفتند: " چرا موعظه میکنید مردمی را که خدا هلاکشان خواهد کرد" این است که ایشان اهل
تقوا بودهاند، و از مخالفت
امر خدا پروا داشتهاند جز اینکه دیگران را که اهل
فسق بودند نهی از
منکر نمیکردند، چون اگر خود این امت نیز اهل فسق و تعدی بودند آن قوم دیگر ایشان را نیز موعظه میکردند و در پاسخ
اعتراض و ملامتشان نمیگفتند: " معذرة الی ربکم تا نزد پروردگار شما معذور باشیم" و نیز از گفتار عدهای که
سکوت کردند بر میآید که اهل فسق و فجور مساله تجاوز و
عصیان را
به حدی رسانده بودند که علنا مرتکب فسق میشدند، و دیگر نهی از
منکر در ایشان اثر نمیکرده، چیزی که هست آن امت دیگر که سکوت نکرده و هم چنان نهی از
منکر میکردند مایوس از موعظه نبودند و هنوز امیدوار بودند بلکه در اثر پافشاری بر موعظه و نهی از
منکر دست از گناه بردارند، و لا اقل چند نفری از ایشان، تا اندازهای
به راه بیایند.
علاوه بر این، غرضشان از
اصرار بر موعظه این بوده که در نزد خدای سبحان معذور باشند، و بدین وسیله مخالفت با فسق، و
انزجار خود را از طغیان و
تمرد اعلام داشته باشند
«والمؤمنون والمؤمنـت بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف وینهون عن
المنکر....؛
مردان و
زنان باایمان، ولیّ (و یار و یاور) یکدیگرند؛
امر به معروف، و
نهی از منکر میکنند؛
نماز را برپا میدارند؛ و
زکات را میپردازند؛ و
خدا و رسولش را اطاعت میکنند؛ بزودی خدا آنان را مورد
رحمت خویش قرارمیدهد؛ خداوند توانا و
حکیم است!».
«... الامرون بالمعروف والناهون عن
المنکر والحـفظون لحدود الله وبشر المؤمنین؛
توبهکنندگان، عبادتکاران، سپاسگویان، سیاحتکنندگان، رکوعکنندگان، سجدهآوران، آمران
به معروف، نهی کنندگان از
منکر، و حافظان
حدود (و مرزهای) الهی، (
مؤمنان حقیقیاند)؛ و
بشارت ده
به (اینچنین) مؤمنان!».
از آنجا که در
آیات گذشته درباره متخلفان و
جهاد سخن
به میان آمد، در این دو
آیه مقام والای مجاهدان با
ایمان، با ذکر مثال جالبی، بیان شده است.
در این مثال خداوند خود را خریدار و مؤمنان را
فروشنده معرفی کرده، و می گوید "خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریداری می کند، و در برابر این متاع،
بهشت را
به آنان می دهد" (ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة) و از آنجا که در هر
معامله در حقیقت "پنج رکن اساسی" وجود دارد که عبارتند از خریدار، فروشنده،
متاع، قیمت و سند معامله، خداوند در این آیه
به تمام این ارکان اشاره کرده است.
خودش را "خریدار" و مؤمنان را "فروشنده" و جانها و
اموال را "متاع" و بهشت را "
ثمن" (بها) برای این معامله قرار داده است.
همانگونه که روش
قرآن مجید است که در آیه ای سخنی را
به اجمال برگذار می کند و در آیه بعد
به شرح و توضیح آن می پردازد، در دومین آیه مورد بحث مؤمنان را که فروشند گان
جان و
مال به خدا هستند با نه صفت بارز معرفی می کند. صفت هشتم "آنها که تنها
به وظیفه دعوت
به نیکی
قناعت نمی کنند بلکه با هر گونه
فساد و منکری می جنگند" (و الناهون عن
المنکر).
کلمه" اشتراء"
به معنای قبول آن جنسی است که در خرید و فروش در برابر پرداخت قیمت
به انسان منتقل می شود.
خدای سبحان در این آیه
به کسانی که در راه خدا با جان و مال خود
جهاد می کنند وعده قطعی بهشت می دهد و می فرماید که این وعده را در
تورات و انجیل هم داده، همانطور که در قرآن می دهد.
خداوند این وعده را در قالب
تمثیل بیان نموده و آن را
به خرید و فروش تشبیه کرده است، یعنی خود را خریدار و مؤمنین را فروشنده و جان و مال ایشان را کالای مورد معامله و بهشت را قیمت و بهاء و تورات و
انجیل و
قرآن را
سند آن خوانده است، و چه تمثیل لطیفی بکار برده است، و در آخر
مؤمنین را
به این معامله بشارت داده و
به رستگاری عظیمی تهنیت گفته است.
«فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممن انجینا منهم واتبع الذین ظـلموا ما اترفوا فیه وکانوا مجرمین؛
چرا در قرون (و اقوام) قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتی نبودند که از
فساد در
زمین جلوگیری کنند؟! مگر اندکی از آنها، که نجاتشان دادیم! و آنان که
ستم میکردند، از تنعّم و کامجوئی پیروی کردند؛ و گناهکار بودند (و نابود شدند)!».
«ان الله یامر بالعدل... وینهی عن الفحشاء
والمنکر والبغی یعظکم لعلکم تذکرون؛
خداوند
به عدل و
احسان و بخشش
به نزدیکان فرمان میدهد؛ و از
فحشا و
منکر و
ستم، نهی میکند؛ خداوند
به شما
اندرز میدهد، شاید متذکّر شوید!».
«الذین ان مکنـهم فی الارض... وامروا بالمعروف ونهوا عن
المنکر...؛
همان کسانی که هر گاه در
زمین به آنها
قدرت بخشیدیم،
نماز را برپا میدارند، و
زکات میدهند، و
امر به معروف و نهی از
منکر میکنند، و پایان همه کارها از آن خداست!
«یـبنی... وانه عن
المنکر...؛
پسرم! نماز را برپا دار، و
امر به معروف و نهی از منکر کن، و در برابر مصایبی که
به تو میرسد شکیبا باش که این از کارهای مهمّ است!».
نهی از
منکر از
واجبات کفایی است.
«ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر ویامرون بالمعروف وینهون عن
المنکر...؛
باید از میان شما، جمعی دعوت
به نیکی، و
امر به معروف و نهی از
منکر کنند! و آنها همان رستگارانند». (طبق نظر بیشتر مفسران «من» در «منکم» تبعیضیه است، چون که
امر به معروف و
نهی از منکر از واجبات کفایی است و اگر گروهی آن را انجام دهند از دیگران ساقط میشود و کسانی که قائلند
امر به معروف و نهی از
منکر واجب عینی است «من» در
آیه را بیانیه گرفتهاند.
)
نهی از
منکر بر عالمان دین
واجب است.
«لولا ینهـهم الربـنیون والاحبار عن قولهم الاثم واکلهم السحت لبئس ما کانوا یصنعون؛
چرا دانشمندان نصاری و علمای
یهود، آنها را از سخنان گناهآمیز و خوردن مال
حرام، نهی نمیکنند؟! چه
زشت است عملی که انجام میدادند!».
«فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممن انجینا منهم واتبع الذین ظـلموا ما اترفوا فیه وکانوا مجرمین؛
چرا در
قرون (و اقوام) قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتی نبودند که از فساد در زمین جلوگیری کنند؟! مگر اندکی از آنها، که نجاتشان دادیم! و آنان که ستم میکردند، از تنعّم و کامجوئی پیروی کردند؛ و گناهکار بودند (و نابود شدند)!». (مقصود از «اولوا بقیة» صاحبان و بهره مندان از
فضل،
دین و
علم به شریعتاند.
)
ترک نهی از
منکر حرام میباشد.
«لعن الذین کفروا من بنی اسرءیل علی لسان داوود وعیسی ابن مریم ذلک بما عصوا وکانوا یعتدون• کانوا لا یتناهون عن
منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون؛
کافران بنی اسرائیل، بر زبان
داوود و
عیسی بن مریم،
لعن (و نفرین) شدند! این بخاطر آن بود که
گناه کردند، و تجاوز مینمودند• آنها از اعمال زشتی که انجام میدادند، یکدیگر را نهی نمیکردند؛ چه بدکاری انجام میدادند!».
آنان یکدیگر را نهی نمی کردند و کارهای زشت را بدون توجه
به منع خداوند، مرتکب میشدند،
ابن عباس گوید: بنی اسرائیل سه فرقه بودند: فرقهای که در «روز شنبه» مرتکب
معصیت شدند و فرقهای که آنها را از این کار نهی میکردند ولی از معاشرت آنها خودداری نکردند و فرقهای که آنها را نهی کردند و از آنها جدا شدند، دو فرقه اول ملعون شمرده شدند، از اینرو پیامبر گرامی اسلام فرمود: «
امر بمعروف و نهی از
منکر کنید، دست
نادان را بگیرید و او را براه حق بیاورید و گرنه خداوند دلهای شما را بهم مربوط میسازد و همه شما را
لعنت میکند.» علت اینکه کار زشت را «
منکر» نامند، این است که:
عقل کار نیکو را میپسندد و با آن آشناست و کار زشت را نمیپسندد و با آن ناآشناست، بنا بر این هر چه را عقل
انکار کند، ناپسند و زشت و هر چه را
انکار نکند، پسندیده است.
«المنـفقون والمنـفقـت بعضهم من بعض... وینهون عن المعروف... نسوا الله فنسیهم ان المنـفقین هم الفـسقون؛
مردان
منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند! آنها
امر به منکر، و نهی از معروف میکنند؛ و دستهایشان را (از
انفاق و بخشش) میبندند؛ خدا را فراموش کردند، و خدا (نیز) آنها را فراموش کرد (، و رحمتش را از آنها قطع نمود)؛
به یقین، منافقان همان فاسقانند!».
«فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممن انجینا منهم واتبع الذین ظـلموا ما اترفوا فیه وکانوا مجرمین؛
چرا در قرون (و اقوام) قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتی نبودند که از
فساد در
زمین جلوگیری کنند؟! مگر اندکی از آنها، که نجاتشان دادیم! و آنان که
ستم میکردند، از تنعّم و کامجوئی پیروی کردند؛ و گناهکار بودند (و نابود شدند)!».
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حکم نهی از منکر»