حضرت ابراهیم (دائرةالمعارفبزرگاسلامی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْراهیمِ خَلیل علیهالسلام، دومین
پیامبر اولوالعزم ، نیای بزرگ عرب از طریق پسرش
اسماعیل ، و
بنی اسرائیل از طریق پسر دیگرش
اسحاق میباشد.
شکلهای گوناگون این نام در منابع دینی و غیر دینی، با افزایش، ادغام، یا جابجایی حروف و هجاها میتواند حاکی از شهرت و رواج آن در منطقه هلال خصیب باشد. شکل ابرام در نخستین موضعی که
عهد عتیق به آن اشاره کرده، همچون نامهای
یعقوب و
یوسف در سدههای ۲۰ و ۱۹قم، در میان آموریها و سایر اقوام منطقه دیده شده است.
نیز شکلهای ا - با - را - ما؛ ا - بام - را - ما؛ اب - را - مو؛ اب - را - ما در کتیبههای بابلی و آشوری
ا - با - ام - را - ما؛ا - با - ام - را - ام در کتیبههای اكدی دیده شده است. جوالیقى نيز شکلهای اِبراهام، اِبراهْم، اِبراهِم را ذکر کرده و آنرا نامی کهن و غير عربی دانسته است.
نووی همان شکلها را بدون الف میانی (اِبرهام، اِبرهُم، اِبرهِم، و جمع آن: بَراهِم و بَراهِمه) نقل کرده است.
اگر در اصالت اشعار امیة بن ابی صلت که در آن از «ابراهیم «به همین شکل نام برده شده
تردید روا باشد، ظاهراً کهنترین منبعی که این نام را به شکل «ابراهیم «ضبط کرده
قرآن است. در حالی که شکل برهام
و بَرْهَم بن بُنَج در کتیبههای صفا قابل مقایسه با شکلهای دیگر ابراهیم نیز هست.
درباره معنای اَبرام، نخستین بخش آن (اَب) به معنای پدر، بیشک سامی است. دومین بخش رابه احتمال از Raamu اکدی به معنای دوست داشتن، یا از Rwm سامی غربی به معنای بلند مرتبه یا عالی دانستهاند. بر این قیاس، معنای «پدر عالی یا متعالی «را برای «اَبرام «نمیتوان نامحتمل شمرد. همچنین معنایی که برای اَبراهام۸ (شکل کاملاً گویشی آن: اَوْرَهام) - پدر امتهای بسیار - آمده است، گویا فقط ریشه عامیانه دارد، اگرچه میتواند با «رُهام «عربی به معنای کثیر و بیشمار همریشه باشد. اما معانی و شکلهای دیگری هم که برای ابراهیم آوردهاند، درست نمینماید. مثلاً نووی از قول ماوردی، معنای آن را در سریانی «پدر رحیم «آورده و وهب بن منبه، اَبْرهه را صورت حبشی ابراهیم و به معنای سپید چهره دانسته است.
بنابر روایت عهد عتیق ابراهیم به قبایل آرامی که از
جزیرةالعرب به کرانههای
فرات کوچیده بودند نسب میبرد.
برخی از محققان، نیاکان ابراهیم را از همان آموریانی دانستهاند که از جزیره عربی به
عراق و
شام تاختند. آرامیها، در حرّان نزدیک به سرچشمههای رود بلیخ و خابور مستقر بودند و ظاهراً در اواسط نیمه دوم هزاره سوم قم، به سبب رونقی که در شهر
اور پدید آمده بود، گروههایی از آنان به آن شهر مهاجرت کرده بودند؛ اما هنگامی که اور با هجوم قبایل آموری و حملات عیلامیها ویران شد، آرامیان مهاجر دوباره به موطن اصلی خود بازگشتند، و پدر ابراهیم در رأس یکی از خاندانهایی قرار داشت که در این مهاجرت از اور رهسپار حرّان شدند.
با توجه به آنچه باستانشناسان درباره هجرت آرامیان گفتهاند، میتوان دریافت که خاندان ابراهیم در اوایل هزاره دوم قم به این منطقه کوچ کردهاند.
مورخان و نویسندگان متقدم از
حرّان (منطقهای نزدیک به سرچشمههای رود بلیخ و خابور) به عنوان موطن پدر ابراهیم سخن راندهاند.
اما درباره نام پدر ابراهیم میان
عهدین و
قرآن ، و به تبع آنها میان مفسران اختلاف هست. در عهد عتیق این نام،
ترح ضبط شده و در قرآن
آزر آمده است.
مفسران و لغتشناسان واژه آزر را واژهای بیگانه و معرّب دانستهاند
و امروزه این نظر در میان شرق شناسان رواج یافته که محتملاً این کلمه صوت تحریف شده اِلِعاذار (العاذر، الیعزر) عبری است که بنابر عهد عتیق، نام خادم ابراهیم بوده است اما اختلاف موارد در تفاسیر نیز چنان است که برخی از آنها دلالت بر این دارد که آزر نام پدر است و برخی دیگر این احتمال را نفی میکنند. بسیاری از مفسران و مورخان، نام پدر ابراهیم را تارح ذکر کرده
و نام آزر در قرآن را که به روایتی خود
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله آنرا تأیید کرده است،
به وجوهی توجیه کردهاند.
برخی آزر را به معنای یار و انباز دانستهاند، و درین صورت آیه «واِذْقالَ اِبراهیمٌ لِاَبیهِ آزَرَ اَتَتَّخِذُ اَسْناماً...»
اشاره به آنست که پدر ابراهیم در پرستش بتها یار و انباز قوم بود. برخی دیگر آزر را نام بتی دانستهاند که پدر ابراهیم آن را میپرستیده است، و در آیه مذکور «اصناماً» را بدل از آن گرفتهاند.
بعضی نیز تارح را نام پدر و آزر را نام عموی ابراهیم دانستهاند و متذکر شدهاند که عرب، عنوان «اب «را بر
عمو نیز اطلاق میکرده است، چنانکه در قرآن
اسماعیل پدر
یعقوب نامیده شده است. ظاهراً این سخن اخیر بیشتر بدان جهت ابراز شده است که براساس حدیثی از پیامبر، همه نیاکان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله موحد بودهاند (نَقَلَنی اللّهُ مِن اَصلابِ الطّاهرینِ الی اَرحامِ الطّاهراتِ). هم از اینروست که
طوسی پس از ذکر این معنی که نسب شناسان نام پدر ابراهیم را تارح گفتهاند، افزوده است که آزر جد مادری ابراهیم بوده است.
روایتهای دیگری نیز در این باب آمده، مانند روایتی که واژه آزر را درعبری از ادات
ذم و
نکوهش شمردهاست.
ولی رازی همه این توجیهات را بیاساس خوانده و اشارهکردهاست کهاگرآزر بهعنوان نام پدر ابراهیم در قرآن درست نمیبود،
یهودیان معاصرِ پیامبر صلیاللهعلیهوآله که همواره در صدد تکذیب او بودند، درباره این نام نیز باید او را تکذیب میکردند، و چون خبری در این مورد در دست نیست میتوان گفت که این نام به دیده یهودیان درست بوده است. وی سرانجام متذکر شده است که اگر نام تارح را نیز به عنوان پدر ابراهیم بپذیریم، باید بگوییم که از دو نام تارح و آزر، یکی نام و دیگری لقب او بوده است
همچون یعقوب که
اسرائیل لقب داشته است.
اگرچه برخی از محققان معاصر خواستهاند که واژه «ازوریس «را که نام یکی از خدایان مصر باستان بوده، با ریشه لفظ «الازر» و واژههای «عازر» و «عزیر» ربط دهند و بر این اساس احتمالاً «آزر» را نام بتی بدانند
اما از آنجا که یوسیبیوس مورخ یونانی نام پدر ابراهیم را «اثر» ذکر کرده است، عقاد با توجیهاتی به این نتیجه رسیده که احتمالاً شکلهای «اثور» و «اتور» و «اتیر» از یکسو به صورتهای تیره و تیرح (تبدیل ه به ح مانند
ساره به سارح) تبدیل شده
و از سوی دیگر همان اشکال به «اثر» و سرانجام به «ازر» بدل شده است (تبدیل «آثر» و «آثور» در اوستایی و پهلوی به «آذر» در زبان فارسی). با اینهمه باید گفت که تا تحقیقی کامل و همه جانبه در اینباره صورت نگیرد و تا به اسنادی معتبر از آن دوران دست نیابیم نظر قطعی ابراز نمیتوان کرد.
نام
مادر ابراهیم «
نونا » است که از
نوادگان سام میباشد.
بعضی گفتهاند که نام وی «امیله» است.
به هر حال سلسله نسب ابراهیم بر اساس روایت عهد عتیق چنین است: ابراهیم پسر ترح پسر ناحور پسر سروج پسر رعو پسر فالج پسر عابر پسر شالح پسر اَرْفَکْشاد پسر سام پسر نوح که در منابع اسلامی با تغییراتی تکرار شده است. اما باید توجه داشت که در این سلسله نسب شکل و ساختمان نام ارفکشاد (ارفخشاد در منابع اسلامی) به یک نام سامی شباهت ندارد و بیشتر به یک نام ایرانی مانند است.
درباره زمان تولد ابراهیم که در ۷۰ سالگی ترح رخ داد، هیچ سندی که تاریخ دقیق یا نسبتاً دقیقی ارائه دهد به دست نیامده است. ولی با توجه به کشفیات باستانشناسی و از طریق بررسی تطبیقی تواریخ، میتوان به حدس و گمان، تاریخ تقریبی آن را تعیین کرد. به هر حال امروزه بیشتر محققان، سده ۲۰قم را به عنوان تاریخ ولادت ابراهیم پذیرفتهاند و برخی از آنها رقم دقیقتر ۱۹۹۶قم را ذکر کردهاند.
نیز اگر چنانکه گفتهاند، ابراهیم در حوالی سال ۱۹۰۰قم وارد
کنعان شده باشد، با توجه به آنکه وی در ۷۵ سالگی حران را ترک گفت، باید در حوالی سال ۱۹۷۵قم متولد شده باشد. از سوی دیگر براساس تحقیقات البرایت و جلویک، شهرهای
سدوم و
عموره در حوالی سال ۱۸۹۸قم ویران شد
و چون ابراهیم در آن وقت حدود ۱۰۰ سال داشت، پس ولادت او باید میان سالهای ۲۰۰۰ تا ۱۹۹۰ قم بوده باشد.
اختلاف درباره محل تولد ابراهیم نیز بسیار است. با آنکه از عهد عتیق بر میآید که ابراهیم در اورِ کلدانیان متولد شده است، ولی برخی آنرا الورکاء (اوروک) و بسیاری از منابع اسلامی شهر کوثی که خرابههای آن امروزه به نام تل ابراهیم مشهور است، دانستهاند
و ابن بطوطه
از محلی به نام بُرص میان
حله و
بغداد (برس یا برس نمرود، در محل
بابل کنونی) در
عراق یاد کرده که گقتهاند زادگاه ابراهیم بوده است. چنانکه از حرّان هم به عنوان مولد ابراهیم یاد شده که سپس پدرش او را به بابل برد.
در عهد عتیق نیز آنگاه که از
سفر ابراهیم از حرّان به
فلسطین سخن رفته، آمده است که او از «مولد» خویش به فرمان
خدا بیرون شد. اما بنا به روایتی که طبری
ذکر کرده، پدر ابراهیم همراه با همسرش انموتا، بونا، توتا (یا نونا، اینونا
و به روایتی عوشا
) از حرّان به هرمزدجرد رفت و ابراهیم همانجا متولد شد و سپسس پدرش او را به کوثی برد. طبری همچنین به روایتی که تولد ابراهیم را در
شوش دانسته، اشاره کرده است.
با اینهمه غالب محققان معاصر برآنند که اور، مولد و محل رشد ابراهیم بوده است.
در اور مانند شهرهای دیگر بینالنهرین
پرستش اجرام آسمانی رواج داشته و این معنی با توجه به آنجه در قرآن در مورد استدلال ابراهیم بر بطلان پرستش
ماه و
خورشید و
ستارگان آمده، به خوبی قابل درک است. چنانکه گفتهاند اور مرکز پرستش خدای ماه به نام نانّا بوده که سامیان آنرا «سین» مینامیدند،
موسی بن میمون نیز به صراحت از نشأت ابراهیم در میان
صائبان که خورشید را خدای بزرگ میدانستند، سخن رانده است.
مادر حضرت ابراهیم را از
ترس نمرودیان که هر
نوزادی را به
قتل میرساندند داخل
غاری که در نزدیکی
خانهاش بود، می گذارد. نوزاد در یک روز به اندازه کسی که در یک
ماه بزرگ میشود،
رشد میکند، وبعد از سپری شدن ۱۵ ماه، مادرش او را
شبانه از غار بیرون میآورد.
اما در باب حکومت اور، در روزگار ابراهیم، و و فرمانروای معاصر او باید گفت که سلسله سوم اور در سال ۲۰۰۶قم به روزگار ابی سین منقرض شد و تا اوایل سده ۱۹ قم که نخستین فرمانروای خاندان بابلی به نام سومو - ابوم (۱۸۹۴- ۱۸۸۱قم) بر آنجا فرمانروایی یافت، یعنی در دورهای که به فترت ایسین و لارسا موسوم است، یادی از حاکمان مستقل اور نشده است بنابراین بهنظرمیرسد که سلاطینایسین مانند ایشبی - ارّا که در حدود ۱۹۵۲ قم، و یا اور - نینورتا که از ۱۹۲۳قم فرمانروایی داشتند، بر آنجا نیز حکومت میکردهاند.
البته اینها بر فرض آن است که ابراهیم در سده ۲۰ قم زیسته باشد، و اگر براساس نظریاتی که تاریخ زندگی ابراهیم را در سده ۱۸ قم و حتی سده ۱۵قم گفتهاند، در جستوجوی سلاطین معاصر ابراهیم باشیم، باید او را هم عصر
حمورابی ، فرمانروای بزرگ بابل در سده ۱۸قم بدانیم. شاید همین ملاحظات سبب شده است که برخی نام امرافل را که در عهد عتیق به عنوان پادشاه شنعار (بابل) و معاصر ابراهیم از او یاد شده، منطبق با حمورابی مشهور بدانند.
اما براساس منابع اسلامی، فرمانروایی معاصر ابراهیم که با او در باب پروردگار مناقشه داشت، نمرود پسر کوش (یا کنعان یا فالخ) و از نوادگان
نوح بود.
در عهد عتیق از این
نمرود بن کوش (ه م) که در نظر اول هم عصری او با ابراهیم دشوار جلوه میکند، به عنوان پادشاهی جبار که ابتدای مملکت او بابل بود، یاد شده است که بنابر روایات اسلامی و روایت هگادای یهود قبل از تولد ابراهیم فرمان داده بود تا همه نوزادان ذکور را به قتل رسانند.
شایسته توجه است که در سال ۱۸۴۵م در عراق، در محلی به نام نمرود (جنوب
موصل ) شهر کالح که بنای آن در عهد عتیق به نمرود نسبت داده شده، به وسیله لایارد کشف شد ولی این احتمال هم هست که به گفته
ابوریحان بیرونی ،
نمرود (یا نامی شبیه به آن) لقب پادشاهان آن ناحیه بوده باشد، نه نام فرمانروایی خاص، چنانکه او خود به رابطه ابراهیم و نمرود هیچ اشارهای نکرده و پادشاهی را که ابراهیم با او مناقشه کرد و در سال ۲۳ حکومتش از نزد او گریخت، زامیس دانسته، که ابراهیم در سال ۴۳ پادشاهی پدر او به نام نینوسزاده شد.
با اینهمه اگرچه در میان سلالههای کهن بابل و بینالنهرین به نام نمرود برنخوردهایم، ولی احتمال وجود آن را هنوز نمیتوان به کلی مردود شمرد.
به روایت قرآن مجید، ابراهیم با ابطال پرستش اجرام آسمانی که در آن هنگام رایج بود، مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد.
این روایت قرآنی بیآنکه در عهد عتیق از آن نشانی باشد، در میان یهود معروف بوده و یوسفوس بدان اشاره کرده، و در کتب یهودی دورههای بعد نیز دیده میشود. بعضی از روایتها حاکی از آن است که این واقعه به هنگام مناقشه ابراهیم با قوم خود روی داد و در واقع اظهار اعتقاد ابراهیم به اجرام آسمانی و سپس رویگردانی وی از آنها برای متوجه ساختن قوم به بیاعتبار بودن این آیین و متوجه ساختن آنها به وحدانیت خداوند بوده است.
چنانکه به گفته مسعودی،
ساره همسر ابراهیم و
لوط برادرزادهاش پسر هاران، نخستین کسانی بودند که به وی گرویدند،
و به گقته فان سترس ابراهیم خود گویا نخستین کسی بود که از این طریق به یکتاپرستی گرایش یافت.
همین گرایش که به منازعه او با قوم، پدر، و فرمانروای معاصرش انجامید، به گفته قرآن او را به مهاجرتی واداشت که در تاریخ ادیان سامی دارای اهمیت خاص است. در سفر پیدایش عهد عتیق درباره علل این مهاجرت سخنی نیامده و خروج به سوی حرّان به پدر ابراهیم نسبت داده شده است. که پس از مرگ پسرش هاران، اور کلدانیان را با خانوادهاش ترک گفت. در قرآن از مبدأ و مقصد جغرافیایی این هجرت سخنی نیست، ولی علل مهاجرت او بهروشنی بیان شده است. نخستین گام ابراهیم برای تبلیغ یکتاپرستی، دعوت آزر بود. در
سورههایی از
قرآن ذکر این دعوت آمده است، و چنانکه خواهیم دید به نظر میآید که ابراهیم دوبار با
آزر بر سر دین قوم به مناقشه پرداخت، و پس از دومین بار بود که آزر او را از خود راند و ابراهیم اقدام به مهاجرت کرد.
مخالفت اولیه آزر او را بر آن داشت که
بتها را بشکند و این کار را به بت بزرگ نسبت دهد و از قوم بخواهد که علت آن را از همان بت بپرسند. اما بت قادر به سخن گفتن نبود و قوم در برابر این حجت فرو ماندند، ولی سرانجام وی را در
آتش افکندند. پروردگار آتش بر او سرد گردانید و وی را با لوط از چنگ قوم برهانید.
بنابر روایتهای دیگر، به آتش افکندن ابراهیم پس از شکستن بتها و مجادله وی با فرمانروای عصر بود،
که در طی آن ابراهیم او را با بیان توانایی پروردگار بر زنده کردن و میراندن موجودات و طلوع
خورشید از مشرق و غروب آن در مغرب، مغلوب و مبهوت ساخت.
موضوع این مجادله به صورتی شبیه به قرآن در روایات یهودی نیز آمده است بنابر روایتهایی، ابراهیم جوان،
۷ یا ۴۰ یا ۵۰ روز در آتش ماند و
هاران برادر ابراهیم که به گفته عهد عتیق در اور درگذشته بود از جمله کسانی بود که قوم را به سوختن ابراهیم تحریک میکرد.
طبری روایتی ذکر کرده است که بنابر آن چون ابراهیم بیگزند از آتش نجات یافت،
نمرود به عظمت پروردگار او
اقرار کرد و قربانی داد و ابراهیم را آزاد ساخت.
همو در جای دیگر اشاره کرده است که ابراهیم ۷ سال در زندان نمرود در کوثی ماند تا سرانجام او را در آتش افکندند
نیز از منابع صابئی روایت کرده است که ابراهیم با مردم کوثی در پرستش خورشید مخالفت کرد و پادشاه او را به زندان افکند و سپس به
شام
تبعیدش کرد.
به هر حال، در
سوره مریم از مجادله دیگری میان ابراهیم و آزر سخن رفته است که به هجرت ابراهیم انجامید. ابراهیم آزر را به راه راست خواند ولی آزر او را تهدید کرد و از خود براند. ابراهیم گفت که برای او
آمرزش خواهد خواست، و آنگاه از نزد قوم خود بیرن رفت.
مفسران با توجه به مدلول آیه ۱۱۴
سوره توبه که پیامبر و مؤمنان را از آمرزش خواهی برای
مشرکان منع کرده، در اینباره که چرا ابراهیم برای پدرش آمرزش خواست بحث کردهاند. اما قرآن بلافاصله پس از آیه مذکور اشاره کرده است که آزر به ابراهیم وعده داده بود که ایمان بیاورد و به همین سبب ابراهیم برای او آمرزش خواست، و چون ایمان نیاورد، ابراهیم از او بیزاری جست؛ و یا به تعبیر دیگر ابراهیم به آزر وعده داده بود که اگر ایمان آورد، برای او از خدا آمرزش خواهد خواست.
اگرچه
رازی
بنابر روایتی هجرت ابراهیم را که در
سوره صافات به «رفتن به سوی پروردگار» تعبیر شده، هجرتی انفسی و درونی یعنی دوری از بتان و روی آوردن به خدا دانسته است، ولی ظاهر آیات قرآن دلالتی آشکار به علل مهاجرت ابراهیم به حرّان دارد که قراین تاریخی و تأیید روایات مفسران قرآن
آن را اثبات میکند.
سکوت عهد عتیق درباره علل این مهاجرت از اور به حرّان، و اشاره گذرا، اما پراهمیت عهد جدید به این معنی که پروردگار به ابراهیم قبل از هجرت به حران فرمان داد که از موطن خویش بریده، به زمینی که او را نشان خواهند داد، برود، برخی از محققان را برآن داشت تا به جستوجوی عوامل سیاسی و اقتصادی این هجرت برآیند. آشوبی که در آن روزگار در نتیجه هجوم عیلامیها و آموریها پدید آمده و اوضاع زندگی مردم را به خطر افکنده بود،
موجب کوچهای متوالی در منطقه شد، و در این احوال نواحی
حران و
فلسطین پناهگاهی امن مینمود.
مهاجرت ابراهیم و خاندان او به حران باید در آغاز هزاره دوم قم بوده باشد.
این شهر که سهم مهمی در زندگی ابراهیم داشت و شواهد باستان شناختی این معنی را تأیید میکند، در حدود سال ۱۹۰۰قم، همچون شهر ناحور، بزرگ و پرشکوه بود گفتهاند که این شهر، نام خود را از هاران برادر ابراهیم برگرفته، چنانکه شهر
ناحور را نیز منسوب به ناحور برادر دیگر ابراهیم دانستهاند.
به روایت عهد عتیق ترح و ابراهیم و لوط و سارا به حران رفتند. اما روایات اسلامی حاکی از آن است که ابراهیم با سارا دختر فرمانروای حرّان که از دین پدران بیزاری میجست در اینجا
ازدواج کرد.
ترح در حرّان بود تا در سن ۲۰۵ سالگی درگذشت و ابراهیم به فرمان خداوند از «مولد خویش و از خانه پدر خود» به سوی فلسطین مهاجرت کرد.
به هر حال ابراهیم به فلسطین مهاجرت کرد و گویا در این مسیر به شهر
اورفه (که مردم آن بر اساس یک عقیده کهن به وجود ابراهیم در آنجا قائلند)، و از طریق تدمر (
پالمیرا) به
دمشق هم رفته است
حتی برخی از مورخان کهن مانند یوستینوس و یوسفوس به نقل از نیکلای دمشقی برآنند که ابراهیم در دمشق حکومت یافت ولی مدتی بعد آنرا رها ساخت
این معنی که «اَلِعاذار دمشقی «ناظر و خادم خانه ابراهیم بوده است، شاید بتواند دلیلی باشد بر اقامت ابراهیم در دمشق، خاصه که جاده معمولی حران به کنعان به طول ۶۰۰ میل، مسیر کاروانهایی بوده است که از طریق تدمر به دمشق و از آنجا به سوی جنوب غربی میرفته و بخشی از جاده بزرگ تجاری
فرات تا سواحل
مدیترانه را تشکیل میداده است. به عقیده راوکس فلسطین در آن روزگار از لحاظ سیاسی منطقهای نابسامان و درگیر آشوبهای قبیلهای بود و مصریان چندان در پی استیلای سیاسی بر منطقه نبودند، ولی برخی برآنند که در آن ایام،
مصر نفوذ خود را در شهرهای ساحلی مدیترانه و
سوریه گسترش داده بود و
فراعنه با اشغال فلسطین، آن سرزمین را به حلقه ارتباطی خود با همه مناطقی که با آنها روابط تجاری داشتند بدل کرده بودند.
در چنین احوالی ابراهیم وارد فلسطین شد و تا شکیم (
بلاطه امروز، نزدیک
نابلس ) تنها شهر مرکزی فلسطین در آن روزگار و ناحیه موره پیش رفت و در آنجا مذبحی بنا کرد. آنگاه به شرق بیتئیل (بیتین کنونی در
اردن ) کوچ کرد و در میان آنجا و عای نیز مذبحی ساخت. اما در آنجا نیز ماندگار نشد و بیآنکه بدانیم چند سال از عمر خویش را در آنجا سپری کرد، راه خود را به سوی جنوب ادامه داد و چون گرفتار
قحطی و
خشکسالی شد به سوی مصر رهسپار شد، که در آن وقت پناهگاه معتبری برای تاجران فنیقی، جنگجویان حتی و چادرنشینان کنعانی (عبری غلط است) به شمار میرفت.
با توجه به اختلافهایی که درباره سنوات مهاجرتهای ابراهیم هست، تعیین فرمانروای مصر در آن روزگار دشوار است. برخی ورود ابراهیم به مصر را مقارن حکومت نخستین فرعون سلسله فراعنه راولینسن، یعنی دوره حکومت آمنمحت اول دانستهاند، که با توجه به تاریخی که برای حکومت او تعیین شده (۱۹۹۱-۱۹۶۲قم)، درست به نظر نمیرسد. بر همین پایه میتوان حدس زد که در آن وقت آمنمحت دوم (۱۹۲۹- ۱۸۹۵قم) فرمانروای مصر بوده است ( که به روایتی آن عصر را مقارن سلطنت هکسوسها دانسته است)،
زیرا با توجه به روایات زمان ولادت ابراهیم در اوایل سده ۲۰قم و سن او به هنگام ترک حران و احتساب سنواتی که در فلسطین بوده، وی میبایست در حدود سال ۱۹۲۰قم یا کمی دیرتر به مصر رفته باشد. ابراهیم در مصر، سارا را که به روایت عهد عتیق خواهر او از زن دیگر ترح بود، به همین عنوان، نه همسر خود معرفی کرد (در روایات اسلامی، سارا برادرزاده ابراهیم، یا دختر عموی او، و یا دختر عموزاده او معرفی شده است
) و چون
فرعون از حقیقت امر آگاه شد، ابراهیم را نکوهید، با اینهمه وی را مالهای گران بخشید و روانهاش ساخت. بر اساس روایتهایی که بیشتر
افسانه بهنظر میرسند، ابراهیم در مصر به عنوان یک رهبر روحانی با بزرگان مذهبی آن دیار به مذاکره میپرداخت.
فان سترس بر آن است که ابراهیم چون در بابل
نجوم و
ریاضیات فرا گرفته بود، در مصر به آموزش پرداخت؛ در حالی که یوسفوس از ارتپانوس روایت کرده که ابراهیم ۲۰ سال در مصر زیست و در آنجا نجوم آموخت.
چنین بود که ابراهیم با
سارا و
لوط و همه اموالی که بهدست آورده بود، از مصر، از طریق صحرای نقب و شبه جزیره سینا که در پرتو کشفیات نلسون گلوک و سپس بنوروتنبرگ معلوم شدکهمسیرکاروانها بودهاست، بهسویفلسطین بازگشت و در میان بیتئیل و عای که قبل از آن در آنجا مذبحی ساخته بود، مقام گرفت.
به روایت عهد عتیق، در اینجا میان شبانان مواشی ابراهیم و لوط نزاع شد و کار به جدایی کشید. لوط به اردن رفت و در سدوم سکنی گرفت، و ابراهیم به حبرون (خلیل امروز) کوچ کرد و در بلوطستان ممرا (از محلات حبرون) مقیم شد و در آنجا نیز قربانگاه ساخت. برخی از روایتهای اسلامی در اینجا تا اندازهای با عهد عتیق همخوانی دارند، و افزون بر این گفتهاند که ابراهیم در راه بازگشت از مصر، در زمین سَبَع میان ایله (احتمالاً عقبة کنونی) و فلسطین چاهی کند و
معبدی بنیاد ساخت و چون مردم آنجا با او بدرفتاری کردند، آنجا را رها ساخت و در محلی میان رمله و ایله سکنی گرفت.
روایت
ابن قتیبه در اینباره به کلی با روایتهای رایج تفاوت دارد. وی بیآنکه به رفتن ابراهیم به مصر اشاره کند، گوید که وی در اردن به شهری که صادووف نامی بر آنجا فرمان میراند، رفت و پس از وی زمام امور را دردست گرفت ومالاندوخت ونیمیاز موال خود رابهلوط داد و درهمینجاپروردگاراو را۲۰ صحیفه یا لوح فروفرستاد.
آنگاه که ابراهیم در حبرون ساکن بود، به روایت عهد عتیق، پادشاهان هلالخصیب بهنامهای کدرلاعمرشاهعیلام، امرافل شاهشنعار (بابل)، اریوک، شاه اِلاّسار و تدعال، شاه گوئیم در پس نزاعهای کهن، بر پادشاهان سدوم، عموره و اَدْمَه تاختند و آنها را درهم شکستند و به همراه غنایم، اسیرانی از جمله لوط را با خود بردند؛ ابراهیم چون از واقعه آگاه شد، با ۳۱۸ تن از غلامان خود در عقب ایشان تاخت و مهاجمان را درهم شکست و آنها را تا حدود دمشق تعقیب کرد و لوط را نجات داد. آنگاه ملکی صَدَق شاه سالیم (سالیم کنونی در شرق
نابلس ، یا
بیتالمقدس ) که «کاهن خدای تعالی بود» او را تبرک کرد.
در اصالت این روایت نه تنها از آن باب که هیچیک از اسناد تاریخی آن را تأیید نمیکند، سخنها هست، بلکه تناقضاتی در خود آن نیز دیده میشود. به سبب همین تناقضها برخی از پژوهشگران مانند فان سترس بر این نظر رفتهاند که این روایت بعدها و به احتمال در دوره هلنیها به سفر پیدایش افزوده شده است. از این گذشته، با آنکه از این پادشاهان به عنوان فرمانروایان عیلام و بابل یعنی بزرگترین دولتهای جهان کهن یاد شده، شگفت است که چگونه ابراهیم از چنان جنگی آگاه نشد تا آنگاه که یک تن نجات یافته او را خبر داد، و چون با خبر شد فقط با ۳۱۸ تن توانست فرمانروایان
عیلام و
بابل را درهم شکند. اینکه برخی
امرافل را همان
حمورابی مشهور دانستهاند،
با قدرت و شوکتی که حمورابی داشته به دشواری قبول این روایت میافزاید.
در این وقت ابراهیم از بیفرزندی خود نزد پروردگار نالید تا
خدا او را وعده فرزند داد. آنگاه سارا کنیز خود
هاجر مصری را به ابراهیم که ۱۰ سال از اقامتش در کنعان میگذشت، به زنی داد. چون هاجر را آثار حمل ظاهر شد، سارا با او رفتاری سخت در پیش گرفت و هاجر گریخت. ولی در
بیابان ،
فرشته خداوند بر او ظاهر شد و بشارت داد که فرزندی میزاید و نام او را
اسماعیل مینهد. ابراهیم ۸۶ ساله بود که اسماعیل ولادت یافت. در قرآن نیز به این واقعه که ابراهیم در سالخوردگی خود اسماعیل را یافت
اشاره شده است، ولی روایات دیگر سن ابراهیم را در این هنگام ۶۴ و ۱۱۷ سال گفتهاند.
در روایات عهد عتیق از تولد اسماعیل تا ۱۳ سال پس از آن، یعنی در دوره
میثاق با ابراهیم، سخنی نیست. مطابق این میثاق که در ۹۹ سالگی ابراهیم از آن یاد شده، خدا با ابراهیم
عهد کرد که او و ذریه او به خدا
ایمان آورند، و زمین
کنعان به ملکیت او و ذریه او درآید، و
ختنه نشانی باشد این عهد را که هر ذکوری از خاندان ابراهیم و غلامان ایشان مختون شود. در همینجا خداوند نام ابرام (به معنای پدر عالی) را به ابراهام (ابرهم = پدر امتهای بسیار)، و نام سارای را به
ساره بدل کرد و او را وعده فرزندی به نام
اسحاق داد و گفت که اسماعیل را «برکت داده او را بسیار کثیر میگردانم و ۱۲ رئیس از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی به وجود آورم «. ابراهیم سپس همه مردان خانه خود و اسماعیل را ختنه کرد.
در همین اوقات، فرشتگانی که از سوی خدا برای
عذاب مردم سدوم که لوط در میان آنان میزیست، آمده بودند، به صورت مردانی بر ابراهیم ظاهر شدند. ابراهیم برای آنان طعام ساخت و چون خوردند، ساره را مژده فرزند دادند. ساره که در آن وقت زنی سالخورده بود از این سخن در شگفت ماند. چون فرشتگان به سوی سدوم رفتند، ابراهیم با خداوند در باب آن مردم گفتوگو کرد، تا عذاب را از آنان بردارد. اما به روایت قرآن
فرشتگان به اقتضای طبیعت روحانی خود از آنچه ابراهیم ساخته بود، نخوردند و ابراهیم که از رسالت و طبیعت آنان خبر نداشت بیمناک شد. اما فرشتگان خود را شناساندند و به همسر ابراهیم مژده فرزند دادند. آنگاه ابراهیم در باب قوم لوط باخداوند گفتوگو کرد. به روایت رازی
وی امید میداشت که قوم هدایت شوند و یا بیمناک بود که لوط نیز در آن میان دچار عذاب شود. اما لوط نجات یافت و سدوم و مردم آن نابود شدند. ابراهیم نیز پس از آن ظاهراً به سبب خشکسالی و قحطی که پدید آمده بود
بهجنوب کوچکردومیان قادش (نزدیک حمصکنونی) و شور در جرار، که آثار آن در تل ابو هریره کشف شده است، منزل گرفت.
در اینجا نیز همان ماجرا که میان ابراهیم و فرعون مصر رفت، تکرار میشود، با این تفاوت که ساره در این هنگام بیش از ۹۰ سال داشت و ابی ملک پادشاه جرار، ابراهیم را مالها داد و او را مخیّر کرد تا در قلمرو او در هر جا که خواهد ساکن شود. پس از آن بود که اسحاق متولد شد. ابراهیم در این وقت ۱۰۰ سال داشت.
چون اسحاق را از شیر بازگرفتند، ساره شوی را گفت تا هاجر و اسماعیل را از نزد او دور کند. ابراهیم نیز آن دو را روانه کرد تا به
بیابان شبع رسیدند و دچار تشنگی سخت شدند، اما خدا چاه آبی بر آن دو ظاهر کرد و هاجر را وعده داد که «از او امتی عظیم به وجود خواهم آورد.». اسماعیل همانجا رشد کرد و در
صحرای فاران ساکن شد.
از این روایت عهد عتیق، و سن ابراهیم به هنگام تولد اسماعیل و مختون شدن او در ۹۹ سالگی پدر، برمیآید که اسماعیل تا ۱۴ سالگی نزد پدر بوده است. درباره هجرت هاجر و اسماعیل به بیابان میان
قرآن و
عهد عتیق اختلاف هست. از آیات قرآن
و قول ابراهیم که ذریه خود را در بیابان نزد خانه خدا سکونت داد تا
نماز بر پای دارند، برمیآید که آن بیابان،
مکه ، و مراد از حرم، خانه
کعبه بوده است.
به روایت تورات سالیانی پس از آن، ابراهیم به حکم خداوند پسر خود اسحاق را برای قربان کردن به زمین موریا برد، و چون برای این کار آماده شد و کارد بر گلوی فرزند نهاد، خداوند قوچی را فرستاد تا به جای اسحاق قربان شود. در قرآن نیز از این قربانی یاد شده است،
ولی نامی از اسحاق یا اسماعیل در میان نیست. در روایات اسلامی در این باره اختلاف هست. برخی اسحاق را «ذبیح «دانسته،
و برخی اسماعیل را.
از دلایل و قرائن برآمده از قرآن و حتی عهد عتیق و سایر روایات نمیتوان در این باب نظر قطعی ابراز کرد. چه در عهد عتیق از «ذبیح «به عنوان «پسر یگانه «ابراهیم نام برده است و البته اسحاق پسر یگانه ابراهیم نبود، و اگر مراد عهد عتیق واقعاً پسر یگانه ابراهیم بوده باشد، وی کسی جز اسماعیل، قبل از تولد اسحاق نبوده است. به هر حال ابراهیم از آن پس در
بئر شبع ، همانجا که به روایت عهد عتیق، اسماعیل و هاجر ساکن شدند، مقام گرفت.
اما ساره که در
حبرون بود، در سن ۱۲۷ سالگی درگذشت و ابراهیم برای تدفین او به حبرون رفت. وی در آنجا از یکی از حتیّای مزرعهای خرید و ساره را آنجا دفن کرد.
پس از مرگ ساره، گویا به فاصله چند سال، ابراهیم دیگر بار زنی گرفت قطوره نام و از او نیز ۶ فرزند یافت
به نامهای زِمْران، یَقُشان، مَدان، مِدیان، یشباق، شوحا. روایات اسلامی درباره این نامها با عهد عتیق اندکی اختلاف دارند.
به روایت
طبری ،
قطوره (قطوراء) دختر یقطن، زنی از کنعانیان و به روایتی از اعراب بود
و از پسران او ۱۳ قبیله پدید آمد که با قبایل یقطان و کوش مختلط شدند
و به روایت دیگر طبقهای از اعراب را تشکیل داده و با جرهمیان در مکه میزیستند.
برخی از روایتها نیز حاکی از آن است که ابراهیم جز قطوره، زنی دیگر از عربان به نام
حجور گرفت که از او نیز ۵ پسر یافت به نامهای کیسان، شورخ، امیم، لوطان، نافس.
ابراهیم سپس اموال خود را میان فرزندان تقسیم کرد.
ابراهیم در سن ۱۷۵ سالگی درگذشت
و پسرانش اسماعیل و اسحاق او را در همان مزرعهای که ساره مدفون بود، به خاک سپردند. ( ازرقی مدفن او را کعبه دانسته است.)
محتملاً مزرعهای کهن که در اسناد مصری مربوط به عهد شیشنق اول (۹۴۷- ۹۲۵قم) «مزرعه ابرام «در جنوب فلسطین نامیده شده،
همان مدفن اوست که به روایتی،
سلیمان پیامبر بر آن بنایی ساخت و چون مسلمانان در فلسطین جای گرفتند آن را مشهد ابراهیم نامیدند و مسجدی در آنجا ساختند،
و نیز منطقه حبرون بعدها لقب ابراهیم را گرفت و به «خلیل «موسوم شد.
لقب
خلیل در عهد عتیق و هم در قرآن
آمده است ابراهیم خلیل و به تعبیری پیشوای یکتاپرستان، مردی بسیار سخاوتمند و مهماننواز بود
و از همین رو عرب او را به ابوالضیفان مکنی ساخت.
در عهد عتیق و در قرآن بارها به خصوصیات اخلاقی ابراهیم اشاره شده است. به تعبیر قرآن، وی مردی بردبار و رئوف بود و برای خود وخلق مغفرت میطلبید
و همواره از فرامین خدا اطاعت میکرد و فرزندانش را نیز وصیت کرد که تسلیم حکم و مشیت پروردگار باشند.
و چنین بود که خدا او را «
حنیف «خواند.
حنیف (ه م) به معنای کسی که از باطل رویگردان و به حق روی آورده است، در مواضع دیگری از قرآن، به عنوان دین ابراهیم دیده میشود.
شریعت ابراهیم برپایه
یکتاپرستی و
اخلاص و نفی
شریک برای
خدا بنا شده و از
احکام آن
نماز،
ختنه، کوتاه کردن
شارب، چیدن
موی زاید زیر بغل، تراشیدن
زهار، بنای
خانه خدا و
حج و
مناسک آن است
و همه
پیامبران هم عصر ابراهیم تا زمان
موسی (علیهالسلام) تابع شریعت او بودهاند.
ابراهیم پس از
آزمونهای زیاد، مورد
الطاف الهی واقع میشود و
خداوند مقام
امامت را به او عطا کرده و او را
امام مردم قرار میدهد.
این واقعه در اواخر
عمر آن حضرت و بعد از
تولد اسماعیل و
اسحاق و بعد از آنکه اسماعیل و
مادرش را از
فلسطین به
مکه منتقل میکند، اتفاق افتاده است
در این زمان حضرت ابراهیم مقام
نبوت را دارا بوده، زیرا وقتی
ملائکه آمده بودند
قوم لوط را
هلاک کنند و در مسیر راه خود بر ابراهیم وارد شدند و
بشارت اسحاق و اسماعیل را به او دادند، ابراهیم در آن موقع
پیامبر مرسل بود، بنابراین معلوم میشود که ابراهیم قبل از مقام
امامت، مقام نبوت را دارا بوده و امامتش غیر نبوتش میباشد.
در این باره که مقصود از امامت ابراهیم چیست؟
آرای مختلفی بیان شده است. در
روایات آمده که خداوند مقامات پنج گانه
عبودیت،
نبوت،
رسالت،
خلّت و
امامت را به ترتیب به حضرت ابراهیم داده است.
نام
کتاب ابراهیم «
صحف » بوده است
که در اولین
شب ماه رمضان بر وی نازل شده است
و اگر به
صیغه جمع از آن تعبیر شده برای این است که «صحف» یکی دو تا نبوده، بلکه اجزای بسیار داشته است. از برخی روایات استفاده میشود که متشکل از ده
صحیفه بوده است
و نیز برخی آن را دارای بیست صحیفه دانستهاند.
بنا به روایتی، این «صحف» نزد
امامان (علیهمالسلام) به صورت
الواح موجود بوده است.
از جمله آیات
قرآنی که در «صحف» ابراهیم قرار داشته آیات ۱۴الی ۱۷
سوره اعلی میباشد.
در قرآن
معجزههای زیادی برای حضرت ابراهیم (علیهالسلام) ذکر شده است که از جمله آنها، سرد شدن
آتش میباشد؛ آن گاه که
نمرود او را با
منجنیق در میان آتش انداخت.
خداوند با خطاب
تکوین به آتش: قُلْنا یا نارُ کُونی بَرداً وَسلاَماً علی إِبْراهیم
خاصیّت آن را که سوزاندگی و نابود کنندگی است از آن گرفت و از راه معجزه خنک و سالم گردانید
در
روایتی آمده است که آتش آنچنان سرد شد، که سرما ابراهیم را
آزار داد، تا وقتی که
خطاب «سلاماً» نیز آمد، آن گاه از شدت آن کاسته شد.
معجزه مهم دیگر ابراهیم (علیهالسلام) احیای
مردگان میباشد، آن گاه که به
دستور خدا چهار
مرغ (
کرکس،
مرغابی،
طاووس و
خروس ) را پس از
ذبح، قطعه قطعه میکند و درهم میآمیزد و سپس
بخشی از آن را بر
کوهی میگذارد، آن گاه آنها را
صدا میزند، اجزای پراکنده هر یک از مرغان، جدا و
جمع شده و به هم میآمیزند و
زندگی را از سر میگیرند.
آیین ابراهیم بر
محور توحید ویکتاپرستی دور میزند، خداوند بارها
دین توحید را به دین ابراهیم و دین
حنیف و دین
فطرت وصف کرده و
پیامبر اسلام را
پیرو آیین او دانسته است.
گرچه در بخش
احکام، دین مقدس
اسلام از
شریعت ابراهیم (علیهالسلام) کامل تر و جامع تر میباشد، امّا از پاره ای آیات استفاده میشود که شرایع و احکام اسلام همه از آن
فطریاتی سرچشمه میگیرد که ابراهیم به
زبان تشریع بیان کرده است و هر عملی که موافق فطرت بود مورد امر، وعملی که مخالف
فطرت بود، مورد
نهی قرار داده بود.
از مجموع آیات
قرآن استفاده میشود که حضرت ابراهیم (علیهالسلام) چهار
مناظره مهم داشته است: مناظره با «
آزر »؛ مناظره با
بت پرستان ؛ مناظره با
ستاره پرستان و مناظره با
نمرود .
آن گاه که ابراهیم (علیهالسلام) به «آزر» گفت:چرا چیزی را میپرستی که نمیبیند و نمیشنود و از تو
رفع نیاز نمیکند،
«آزر» به جای
فکر و
اندیشه در گفتار ابراهیم (علیهالسلام) او را
تهدید میکند.
ابراهیم (علیهالسلام) در
استدلال با بت پرستان که گفتند چرا
بتهای ما را شکستهای؟
ابتدا میگوید: «بلکه بزرگشان کرده باشد، از آنها بپرسید اگر سخن میگوید»
سپس با استدلال قوی به آنها میگوید: آیا جز
خدا چیزی را میپرستید که نه کمترین
سودی به شما دارد و نه
زیانی میرساند،
اُف بر شما و بر آن چه غیر خداست
پرستش میکنید، آیا اندیشه نمیکنید.
ابراهیم در
مناظره با ستاره پرستان، از
طلوع و
اُفول ستاره و
خورشید بر عدم
الوهیت آنها استدلال میکند.
حضرت ابراهیم (علیهالسلام) در برابر
نمرود که ادعای الوهیت داشت با قوی ترین استدلال او را مغلوب و
مستأصل میکند؛ آن گاه که میگوید: خداوند من خورشید را از
افق مشرق میآورد، پس اگر تو
حاکم جهان هستی خورشید را از
مغرب بیاور، در این جا آن
کافر مبهوت و وامانده شد.
حضرت ابراهیم
خلیل مانند دیگر
پیامبران الهی
امتحانهای زیادی را پشت سر گذاشت، اما در میان آنها چند مورد که از برجستگی خاص برخوردار است،
خداوند از آنها به
عنوان کلمات یاد کرده است.
۱.
قیام در مقابل
بت پرستان بابل و شکست
بتها و
دفاع بسیار شجاعانه در آن
محاکمه تاریخی و قرار گرفتن در
دل آتش و حفظ خون سردی کامل و ایمان در تمام این مراحل.
۲. بردن
زن و
فرزند و گذاشتن آنها در
سرزمین خشک و بی
آب و
گیاه مکه، در جایی که یک
نفر هم سکونت نداشت.
۳. بردن فرزند به
قربانگاه و آمادگی جدّی برای
قربانی او به
فرمان خدا .
این
رخداد در
تورات مفصل تر ذکر شده و اسامی اشخاص معین گردیده است، اما
قصه به
آتش انداختن ابراهیم در تورات نیست. همچنین واقعه کشتن چهار
مرغ در تورات یافت نمیشود، در تورات آمده است: ابراهیم
گوساله،
قوچ،
قمری و
کبوتر را ذبح کرده است.
تورات بنای دو مذبح را به ابراهیم نسبت میدهد
ولی از
کعبه و
مکه ذکری نمیکند.
ابراهیم نزد اعراب قبل از اسلام چندان مشهور بوده که تصویر یا تندیس او را در خانه کعبه جای داده بودند. چنانکه وقتی
پیامبر صلیاللهعلیهوآله پس از فتح مکه وارد کعبه شد، صورت یا به روایتی بتهای ابراهیم و اسماعیل در آنجا بود و گفت تا آنها را بشکنند.
شک نیست که ابراهیم و دین او از دیرباز در سراسر هلال خصیب معروف بوده است و این معنی از آنجا هویداست که نام وی در مناطقی که از آنها عبور کرد برجای ماند و امروزه مزارات و مقامات بسیاری نام او را بر خود دارد، مانند مقام ابراهیم در خرابههای کوثی در کنار تل ابراهیم، یا مزار ابراهیم در البرس یا برس نمرود.
از اینرو میتوان گفت که «شخصیت او در تاریخ و جامعه» جهان سامی او هنگام ظهور او تا امروز اثری عمیق برجای گذارده و نشانههای آن تا امروز باقی است.
در قرآن ۶۹ مرتبه در ۲۵
سوره از ابراهیم یاد شده و
سورهای نیز به نام او موسوم گشته است. در این آیات اساساً از ابراهیم به عنوان فردی مصلح و موحد سخن رفته و تکامل اندیشه دینی و اجتماعی او در مقابله با تقکر غالب بر جامعه، یعنی
شرک ، باز نموده شده است. با اینهمه، نمیتوان از این آیات سیر تاریخی زندگی ابراهیم را روشن و معین کرد.
آنچه در عهد عتیق آمده، اگرچه خالی از تناقض نیست، ولی تاریخ زندگی ابراهیم را تا اندازهای میتوان از خلال آن دریافت. از سوی دیگر برخی از روایات عهد عتیق با قرآن شباهت دارد و همین معنی سبب شده است که کسانی، روایات قرآن و به ویژه داستان
پیامبران را مأخوذ از تفسیر و منابع یهودی بدانند.
در حالی که داستانهای قرآن و عهدین گاه با یکدیگر اختلافهای بنیادین دارند. شباهتهایی که در میانه هست، دلیلی منطقی بر اقتباس از عهدین یا تفاسیر آنها نیست. چه بنابراین نگرش که قرآن کتاب
وحی است، طبیعی است که میان روایات قرآنی و عهدین شباهتهای بسیار باشد.
شایسته یادآوری است که بسیاری از روایات و تفاسیر متأخر یهود و مطالبی که خارج از اشارات عهد عتیق در آنها دیده میشود، در سدههای اولیه اسلام از منابع اسلامی اخذ و اقتباس شده است.
اما از طرف دیگر، بسیاری از مفسران قرآن و مورخان مسلمان، روایات خود را درباره
انبیاء از روایان یهودی نسب چون
کعبالاحبار ،
وهب بن منبه ،
عبدالله بن سلام و
محمد بن کعب قرظی برگرفتهاند و به مدد همین روایتها، آیات قرآنی مربوط به انبیاء را تفسیر کردهاند. از این جهت برخی از تناقضاتی که در این روایات دیده میشود، ناشی از مطالبی است که راویان مذکور نقل کردهاند.
اما متن عهد عتیق نیز از دیدگاه سبکشناسی به اندازهای، ناهمگون است که درباره زمان نگارش و ارزش تاریخی روایات شفاهی و منابع مکتوبی که عهد عتیق از آنها فراهم آمده، اتفاق نظری وجود ندارد. به ویژه درباره ابراهیم و شخصیتهای معاصر او که در آن کتاب ذکر شده، هنوز مدارک با ارزش معتبری به دست نیامده که بتواند آن روایات را تأیید کند. به همین سبب تعیین موقعیت ابراهیم در
تاریخ مدون آن روزگار بسیاردشواراست. اگرچه برخی برآنند کهکشفیات باستان شناسی اخیردرمناطقی چون ماریو نوزی براینمعنی گواهی میدهند که روایات مربوط به ابراهیم در عهد عتیق، بازتاب موثق یک موقعیت واقعی تاریخی است
ولی با اینهمه تحقیقات انتقادی در متن آن کتاب نیز تحقیقات تاریخی و زبانشناسی مربوط بدان نشان میدهد که مسائل و مشکلات متعدد درباره آن همچنان باقی است.
در واقع باید گفت که داستان ابراهیم در عهد عتیق از ۳ منبع گرد آمده است: اول: روایت معروف به «یهوهای «مربوط به حدود سال ۹۵۰قم، یعنی دورهای که سنت ابراهیمی برای پشتیبانی از دعاوی دولت داوودی به کار گرفته شد؛ دوم: روایت معروف به «الوهی «مربوط به سده ۸ قم، یعنی دوره پیامبران؛ سوم: روایت روحانیان مربوط به حدود سال ۴۰۰قم، یعنی پس از دوره اسارت در بابل. چنین به نظر میرسد که برخی از روایتهای «یهوهای «و «الوهی «بوسیله روحانیان دوره اسارت به کارگرفته شده است، تا داستان ابراهیم را به مثابه یک سنت تاریخی ملی در این دوره شکل دهد. نویسنده یا گردآورنده روایت «روحانیان «پس از دوره اسارت مطالبی به روایات قبلی افزوده است، و ظاهراً داستان مربوط به پادشاهان شرق که با ابراهیم جنگیدند اضافه نهایی به عهد عتیق است که در دوره هلنیها صورت گرفت.
داستان بنای کعبه به دست ابراهیم و اسماعیل، و «
مقام ابراهیم «در قرآن
آمده است. بنابر بیشتر روایات، خانه کعبه را
حضرت آدم ساخت و در طوفان
نوح ویران شد و ابراهیم به راهنمایی پروردگار که به مقتضای آیه «وَ اِذْ بَوَّاْنا لِاِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ...»
وی را به آنجا برد، به یاری اسماعیل بر همان اساس نخستین، کعبه را دوباره ساخت.
پس از آن ابراهیم و اسماعیل از پروردگار خواستند که این طاعت را از آنها بپذیرد
و خدا با آن دو عهد کرد که آنجا را از
شرک و
بتپرستی پاک نگاه دارند.
درباره مقام ابراهیم در
کعبه نیز روایت گوناگون است. رایجترین آنها، سنگی را که ابراهیم به هنگام بنای کعبه زیر پای خود نهاد، و یا خودِ خانه کعبه را مقام ابراهیم دانستهاند.
این آیات و نیز اشارات
سوره مکی ابراهیم
به رابطه ابراهیم و خانه کعبه، و نیز اشارتهایی به رابطه ابراهیم و اسماعیل در
سورههای مکی نظر برخی از نویسندگان معاصر غربی مانند ونسینگ را نفی میکند، که منکر چنین رابطه در آیات مکی میباشند و میکوشند که آن را به دوره مدنی وحی که پیامبر با یهودیان آشنایی و ارتباط نزدیک یافت، منسوب کنند.
در قرآن همچنین از میثاق خدا با ابراهیم
سخن رفته و یادآوری شده است که خدا ابراهیم را آزمایشها کرد و او از همه سرفراز بیرون آمد؛ پس خدا او را پیشوایی خلق داد، و چون ابراهیم خواست که این پیشوایی به ذریه او نیز عطا شود، خدا گفت عهد من به ستمکاران نمیرسد.
چنانکه در عهد عتیق نیز موارد مختلف علت سرگردانی، آوارگی و اسارت بنیاسرائیل، ستمکاری و گنهکاری آنان دانسته شده است. با اینهمه، در عهد عتیق ذریه ابراهیم وارث زمین «از نهر مصر تا نهر عظیم یعنی فرات «شمرده شده و در جای دیگر آمده است که خداوند عهد خویش را با ابراهیم و ذریه او جاودانی ساخت تا زمین
کنعان را وارث باشند.
این مطلب در عهد عتیق به صورت دیگری نیز تکرار شده است: در آنجا ابراهیم از خدا نشانی خواست براین عهد و خدا او را گفت که
گوساله ماده سه ساله و بز ماده سه ساله و
قوچی سه ساله و
قمری و
کبوتری بگیرد. ابراهیم چنین کرد و آن سه حیوان نخست را دوشقه ساخت و در برابر یکدیگر گذاشت ولی مرغان را پاره نکرد. آنگاه خواب بر او مستولی شد و تاریکی او را فرا گرفت. و خدا او را گفت که ذریت تو در زمینی که از آن ایشان نباشد غریب خواهند بود.
چنانکه مشهود است این داستان به گونهای مبهم و تقریباً بی سرانجام به پایان میرسد، اگرچه گفتهاند که میان اقوام دامدار رسم بود که همپیمانان، حیوانی را شقه میکردند و از میان آن میگذشتند و این نشانی بود آن پیمان را.
ولی روایت قرآنی همین داستان با آنکه مربوط به محل و موضوعی دیگر است، با نتیجه منطقی و روشنی که در پی دارد، این تصور را تأیید میکند که روایت عهد عتیق به وسیله راویان دستخوش تغییر شده و در جای خود واقع نشده است. به روایت قرآن، ابراهیم (در پی مناقشه با نمرود یا به درخواست قوم) از خدا خواست تا نشان دهد که چگونه مردگان را زنده میگرداند. خدا گفت ۴ پرنده برگیر و آنها را شقه کن و هر شقه را برکوهی بنه، آنگاه آنها را بخوان تا نزد تو آیند،
و به این طریق ابراهیم را دلیل و نشانی استوار برروز رستخیز نمایاند.
در عهد جدید نیز از ابراهیم در ۷۲ موضع یاد شده و نسب
عیسی
مسیح از طریق اسحاق با ۳۹ واسطه
یا ۵۴ واسطه
به وی متصل شده است. ایمان ابراهیم در عهد جدید به عنوان عالیترین ایمان یاد شده است، زیرا غریبانه در
فلسطین - که سرزمین او نبود - به فرمان خدا زیست و فرزند خود را به قربانگاه برد.
پس او به عمل نیز
مؤمن و مطیع بود و ایمانش از رهگذر عمل کامل شد، «پس انسان نه از ایمان تنها، بلکه به عمل نیز عادل شمرده میشود».
ولی به گفته پولس رسول، ایمان ابراهیم به خداوند قبل از عمل ختان او نبود، و از این جهت وعده به ذریت ایمانی ابراهیم تعلق یافته و نه ذریت شرعی. پس مؤمنان فرزندان ابراهیمند، و چون خداوند امتها را از ایمان عادل خواهد شمرد، ابراهیم را بشارت داد که تمامی امتها از تو برکت خواهند یافت، و این برکت از طریق عیسی مسیح که از ذریه ابراهیم است به امتهایی که از نسل ابراهیم نیستند نیز خواهد رسید.
اگرچه در متون اصلی دین
زرتشت ، نامی از ابراهیم به میان نیامده، ولی ظاهراً در آغاز ورود
اسلام به
ایران ، مغان میکوشیدند که این نظر را که بنابر پارهای روایتها،
مجوس در زمره
اهل کتاب شمرده شدهاند، تقویت کنند. از این روی بعضی از بزرگان ایرانی را با
انبیاء سامی پیوند دادند و آنها را پیرو دین انبیاء بنی اسرائیل دانستند.
مورخانی که اخبار ایرانیان را از طریق مغان دریافت میکردند، اینگونه اخبار را در آثار خود میآوردند، و از همین روی بر اساس برخی از این روایتها، زرتشت را همان ابراهیم خلیل و به روایتی نواده او شمردهاند.
بنابریکی از این روایتها، زرتشت در آغاز در
بیتالمقدس ساکن بود و سپس به
نفرین استادش ارمیاء از آنجا به
عراق رفت.
اگرچه آشکار است که راویان در این روایتها که از ایرانیان به آنها رسیده است، دست بردهاند، ولی مجموعه آنها حکایت از آن دارد که میخواستند زرتشت و ایرانیان را با
بنی اسرائیل مربوط سازند، چنانکه جمشید را با سلیمان یکی دانستهاند و گفتهاند که منوچهر پدر ایرانیان، همان منشخر پسر منشخر باغ، و او یعیشبن ویزک بوده و ویزک همان اسحاق است
و «اندر عهد گشتاسب، زرتشت بیرون آمد و
گشتاسب دین وی بپذیرفت؛ و گویند نهم پسر بود از آن ابراهیم خلیل علیهالسلام، و شاگرد
عزیر بود.».
هم از این رو بود که گفتهاند خانه کعبه از سوی ایرانیان قبل از اسلام گرامی داشته میشد و مردم به
زیارت آن میرفتند
و یا آنکه زرتشت به زبان پهلوی و به روایتی سریانی، نام ابراهیم است.
(۱) آمیه، پیر، تاریخ عیلام، ترجمه شیرین بیانی، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۲) ابن بطوطه، محمد، رحلة، بیروت، ۱۹۶۴م.
(۳) ابن حجرعسقلانی، احمد، فتحالباری، بیروت، ۱۹۸۵م.
(۴) ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
(۵) ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۹م.
(۶) ابن میمون قرطب، موسی، دلالةالحائرین، به کوشش حسین اتامی، آنکارا، ۱۹۷۴م.
(۷) ابن هشام، عبدالملک، السیرةالنوبیة، به کوشش مصطفی السقاء و دیگران، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۸) ازرقی، محمد، تاریخ مکه، به کوشش رشدی صالح ملحس، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۹) الدر، جان، باستانشناسی کتاب مقدس، ترجمه سهیل آذری، تهران، ۱۳۳۵ش.
(۱۰) بخاری، ابوعبدالله، صحیح، قاهره، ۱۳۱۴ق.
(۱۱) بیرونی، ابوریحان، آلاثارالباقیة عن القرون الخالیة، به کوشش ادوارد زاخائو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م.
(۱۲) پور داوود، محمد، یشتهسا، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۱۳) تبریزی، محمدحسین، برهان قاطع، به کوشش محمد معین، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۱۴) ثعلبی، احمد، قصص الانبیاء، بیروت، دارالرائد العربی.
(۱۵) خزائلی، محمد، اعلام قرآن، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۱۶) جوالیقی، موهوب، المعرب، به کوشش احمد محمد شاکر، تهران، ۱۹۶۶م.
(۱۷) رازی، امام فخر، التفسیر الکبیر؛ رضی، هاشم، فرهنگ نامهای اوستا، تهران، ۱۳۴۶ش؛
(۱۸) سوسه، احمد، العرب و الیهود فی التاریخ، دمشق، ۱۹۷۲م.
(۱۹) شیخو، لوئیس، کتاب شعراء النصرانیة، بیروت، ۱۹۲۶م.
(۲۰) طبری، تاریخ.
(۲۱) طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بولاق، ۱۳۲۵ق.
(۲۲) طوسی، محمد، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۲۳) علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، ۱۹۶۸م.
(۲۴) عقاد، عباس محمود، «ابوالانبیاء»، المجموعة الکاملة، ج ۱۱، بیروت، ۱۹۷۸م.
(۲۵) عهد عتیق، ترجمه فارسی، تهران، ۱۹۸۷م.
(۲۶) عهد جدید، ترجمه فارسی، تهران، ۱۹۸۷م.
(۲۷) عهد عتیق، متن عبری، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۲۸) قرآن.
(۲۹) قرطبی، تفسیر.
(۳۰) محمد بن احمد انصاری، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، ۱۹۶۵م.
(۳۱) کریمر، ساموئل، الواح سومری، ترجمه داوود رسایی، تهران، ۱۳۴۰ش.
(۳۲) مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمد تقی بهار، تهران، ۱۳۱۸ش.
(۳۳) محمدشاکر، احمد، حواشی و تعلیقات المعرب جوالیقی، تهران، ۱۹۶۶م.
(۳۴) مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م.
(۳۵) مسعودی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق.
(۳۶) معین، محمد، مزدیسنا و ادب پارسی، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۳۷) الموسوعة الفلسطینیة.
(۳۸) میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، به کوشش علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۳۹) نجار، عبدالوهاب، قصص الانبیاء، بیروت، دارالرائد العربی.
(۴۰) نووی، محی الدین، تهذیب السماء و اللغات، بیروت، دارالکتب العلیة.
(۴۱) وهب بن منبه، کتاب التیجان، صنعا، ۱۹۷۹م.
(۴۲) هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، بیروت، ۱۹۲۸م.
(۴۳) یاقوت، بلدان، بیروت، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۵م.
(۴۴) اصول کافی، کلینی، محمد بن یعقوب، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۸ق.
(۴۵) بحار الانوار، مجلسی، محمد باقر، داراحیاء التراث العربی، بیروت ـ لبنان، ۱۴۰۳.
(۴۶) البدایة والنهایة، ابن کثیر، بیروت، درر ابن حزم، بی تا.
(۴۷) بصائر الدرجات، صفار، محمد بن حسن، تهران، مؤسسه اعلمی، ۱۴۰۴ق.
(۴۸) تاریخ امم والملوک، طبری، محمد بن جریر، بیروت، مؤسسه اعلمی للمطبوعات۱۴۰۳ق.
(۴۹) تاریخ جامع ادیان، جان بی ناس، تهران، انتشارات علمی فرهنگی ۱۳۸۲ش.
(۵۰) تاریخ یعقوبی، یعقوبی، احمد بن یعقوب، مؤسّسة الأعلمی، بیروت، ۱۴۱۳ق.
(۵۱) تورات، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۰.
(۵۲) جوامع الجامع، طبرسی، امین الدین، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۵.
(۵۳) خصال، صدوق، قم، جامعه مدرسین.
(۵۴) در المنثور، سیوطی، جلال الدین، بیروت، دارالمعرفه، ۱۳۶۳ق.
(۵۵) علل الشرایع، صدوق، مکتبه حیدریه ۱۳۸۶.
(۵۶) عوالی اللئالی، احسائی، ابن ابوجمهور، قم مطبعه سیدالشهداء، ۱۴۰۳ق.
(۵۷) عیون اخبار الرضا، صدوق، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۴ق.
(۵۸) قاموس کتاب مقدس، مستر هاکس، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۷.
(۵۹) الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸.
(۶۰) مجمع البحرینzwnj; (در پیpzwnj; رشیدالدین، طریحی، فخر الدین، ۱۴۰۸.
(۶۱) المختصر فی اخبار البشر، ابوالفداء، اسماعیل، چاپ مصر، ۱۳۲۵ق.
(۶۲) المقنع، صدوق، قم، الهادی، ۱۴۱۵ق.
(۶۳) المنتظم، ابن جوزی، عبد الرحمن، بیروت دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
(۶۴) المیزان، طباطبائی، محمد حسین، قم، مؤسسه نشر اسلامی، بی تا.
دانشنامه کلام اسلامی، مؤسسه امام صادق(ع)، برگرفته از مقاله «ابراهیم»، شماره ۲۰. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابراهیم»، ج۲، ص۶۸۸.