حدیث احرف سبعه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بـرای
حجیت قرائات سبع به حدیث معروف (انزل القرآن علی سبعة احرف) است، یعنی
قرآن به هفت حرف نازل شده است تا اشارهای باشد به قرائات سبع که البته این مطلب مخالفان زیادی دارد.
احرف را جمع حرف، به معنای قرائت گرفتهاند ولی روشن خواهیم ساخت که حرف در این حدیث بـه مـعـنـای
لهجه است قبایل مختلف عرب بالهجههای گوناگون
نماز میخواندند و قرآن را بر خـلاف لهجه قریش که فصیحترین لهجههای عرب است قرائت میکردند برخی از
صحابه معترض شـده از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسیدند چگونه است، آیا باید تمامی عرب و تمامی مردم جهان طبق لهجه قـریـش تـلاوت کـنـند؟
فرمودند: (نه، قرآن به هفت لهجه نازل شده و به لهجه
قریش اختصاص ندارد) عدد هفت کنایه از کثرت است و عدد خاص منظور نیست اینک نظری به احادیث یاد شده از طرق فریقین میافکنیم، نخست در روایات منقول از
اهل بیت (علیهالسّلام) ، سپس روایات
اهل سنت
حدیث احرف سبعه در روایات منقول از
اهل بیت (علیهالسّلام):
ابوجعفر صدوق (قدس سره) طی سندی که
محمد بن یحیی الصیرفی (شخصی مجهول و ناشناس) در ایـن سـلـسـلـه سـنـد قـرار دارد، از
حمادبن عثمان و او از
امام جعفر الصادق (علیهالسّلام) روایت کرده است که :
(ان الـقـرآن نـزل عـلی سبعة احرف و ادنی ما للامام ان یفتی علی سبعة وجوه،
قرآن به هفت حرف نازل شده و دست کم هر امامی میتواند به هفت وجه فتوا دهد).
دانـش مـندان (احرف) را در این حدیث به معنا (
بطون )
تفسیر کردهاند، بدین گونه که هر آیه میتـواند دارای وجوه مختلفی از معنا باشد که چه بسا آن وجوه بر عامه مردم پوشیده است، اما بر
امام معصوم (علیهالسّلام) پوشیده نیست و میتواند برآن چه میداند فتوا دهد.
طی سـنـد دیـگـری که
احمدبن هلال ( شخصی اهل
غلو بوده و در عقیده دینی خود مورد اتهام است) در این سلسله سند قرار دارد، از
عیسی بن عبدالله هاشمی و او از پدران خود روایت کرده که پیامبر گفته است.
(اتـانـی آت مـن الله فـقال: ان الله یامرک ان تقرا القرآن علی حرف واحد فقلت: یا رب وسع علیامـتـی، فقال: ان الله یامرک ان تقرا القرآن علی سبعة احرف،
از جانب خداپیام آوردند که خـداونـد میفـرمـاید:
قرآن را به حرف واحد قرائت کن درخواست کردم: پروردگارا! بر
امت من گشایشی فرما! آن گاه گفت: خداوند تو را دستور میدهد تا قرآن را بر هفت حرف بخوانی).
(احرف) در این حدیث به معنای لهجههای مختلف عرب است، چنان که دراحادیث
اهل سنت نیز به همین مضمون آمده و همین معنا از آن اراده شده است وخداوند دامنه گستردهای را در مورد قرآن، برای این امت فراهم کرده تا آنان بتوانندقرآن را به لهجههای مختلف بخوانند.
محمدبن حسن صفار، به سندی که درآن تردید وجود دارد (بدین گونه از
ابن ابی عمیر یا دیگری) از
جمیل بن دراج از
زراره از
امام باقر (علیهالسّلام) روایت کرده که وی گفته است :
(تـفـسـیر القرآن علی سبعة احرف، منه ما کان و منه ما لم یکن بعد، ذلک تعرفه الا ئمة،
تفسیر قرآن به هفت وجه ممکن است که برخی از آن انجام شده وبرخی هنوز صورت نگرفته است و امامان آن را میدانند).
درایـن حـدیـث نیز منظور از (احرف) وجوهی است که هر آیهای را میتوان بر وفق آن
تفسیر و معنا کرد و همان است که در احادیث دیگر از آن به (بطون) تعبیرشده است.
ابوعبدالله
محمدبن ابراهیم نعمانی ، طی حدیثی
مرسل (فاقد سند) از امام
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نقل کرده که وی گفته است :
(انـزل الـقـرآن علی سبعة اقسام، کل منها شاف کاف وهی: امر و زجر و ترغیب و ترهیب وجدل و مـثل و قصص)
در این حدیث به انواع مطالب قرآنی اشاره شده است که عبارتند از:
امر و
نهی و
تشویق و
تهدید و استدلال و مثال و داستانها.
محدث کاشانی درباره جمع میان این روایات گوید: (ممکن است گفته شودآیات قرآن هفت گونه است و هر آیهای دارای هفت بطن است و نیز به هفت لغت (لهجه) نازل شده است).
این جمله احادیثی است که در این زمینه از ائمه
اهل بیت (علیهالسّلام) نقل شده ولی موثق بودن اسناد آنها ثابت نشده است، چنان که استاد بزرگوار آقای
خویی و پیش از وی استادش
علامه بلاغی و دیگران یادآور شدهاند و روشن گردید که هیچ گونه دلالتی بر جواز قرائات سبع ندارند.
در بـیـن
اهل سنت ، کسی که بهتر از دیگران این احادیث را جمع آوری کرده شهاب الدین
ابوشامه مقدسی اسـت او ایـن احادیث را در باب سوم کتابش به نام (
المرشد الوجیز) به ترتیب زیر نقل کرده است:
در
صحیحین از ابن شهاب نقل شده گوید:
عبیدالله بن عبدالله از
عبدالله بن عباس روایت کرده کـه پـیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفته است: (
جبرئیل قرآن را به حرف واحد بر من قرائت کرد و من همواره از او میخـواسـتـم تـا آن را بـیـش تـر از یـک حـرف قـرائت کـنـد، تـا بـالاخره به هفت حرف منتهی گردید).
در همین دو کتاب نیز از ابن شهاب نقل شده که عمر متوجه شد
هشام بن الحکم قرآن را در
نماز به نحوی میخواند که وی تا آن روز نشنیده بوده است او با هشام بن الحکم به نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفتند، پـیـامـبـر گفت: (به همین گونه نازل شده است قرآن بر هفت حرف نازل شده هرکدام که آسانتر است همان را قرائت کنید).
از
ابی بن کعب نقل شده که گفته است: ما در
مسجد بودیم که شخصی آمد و قرآن را به گونهای خـوانـد که ما به او اعتراض کردیم همگی به نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفتیم شخص ثالثی نیز به ما پیوست و هـر یـک از مـا
آیه و یا آیاتی را قرائت کردیم که در قرائت مختلف بود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همه را تایید کرد شـک و تـردیـد بـه مـن دسـت داد ضربان قلب من بالا رفت و عرق از روی من جاری شد آن گاه پـیـامـبـر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به من گفت: (پروردگار قرآن را به حرف واحد بر من نازل کرد تا به حرف واحد قرائت کنم و من از
خدا خواستم تا بر
امت من آسان گیرد آن گاه اجازه آمد که به دو حرف بخوانم مـجـددا از وی خـواسـتـم آسـان گـیـرد در مـرتـبـه سـوم دسـتـور آمد: قرآن را به هفت حرف بخوان).
از ابـی بـن کـعـب نقل شده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: (ای ابی! من قرآن را به یک و دو و سه حرف قـرائت میکردم تا این که به هفت حرف رسید و هر یک از آنها وافی به مقصود است اگر به جای (سمیعا علیما)، گفته شود (عزیزا حکیما) مادام که آیه عذاب به عبارتی که مفهوم آن رحمت است و آیه رحمت به عبارتی که مضمون آن
عذاب است ختم نشود، مانعی ندارد).
هم از ابـی بـن کـعـب نقل شده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ،
جبرئیل را ملاقات کرد و به وی گفت: (من در میان مردمی بـی سـواد مبعوث شدهام برخی از آنان ناتوان و پیر و برخی از آنان
بنده و
کنیز و مردمی که هرگز کـتـابـی نـخـوانـدهاند هستند) جبرئیل در پاسخ گفت: (ای محمد! قرآن بر هفت حرف نازل شده است).
از
ابوجهیم انصاری نـقـل شـده گوید: دو نفر که در آیهای از قرآن اختلاف داشتند به نزد پـیـامـبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفتند وی به آن دو گفت: (قرآن بر هفت حرف نازل شده، در آن
جدال نکنید که جدال در مورد قرآن
کفر است).
از ا
بوهریره نقل شده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفته است: (قرآن بر هفت حرف نازل شده و فرقی نیست بین (علیما حکیما) و (غفورا رحیما).
از
عبدالله بن مسعود نقل شده که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفته است: (قرآن بر هفت حرف نازل شده و بـرای هـر حرفی از آنها ظاهری است و باطنی و برای هر حرفی حدی وبرای هر حدی، پیشگاهی است).
هم از او نقل شده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: (قرآن به هفت حرف نازل شده و جدال درباره آن کفر است (سه مرتبه این جمله را تکرار نموده آن گاه فرمود: ) آن چه از آن را میدانید بدان عمل کنید و آن چه را نمیدانید از عالم و دانای آن بپرسید).
به نقل از
زید بن ارقم که شخصی نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و گفت: آیهای را عبدالله بن مسعود و زید و
ابی بن کعب برای من قرائت کردند و قرائت هر سه بایکدیگر اختلاف داشت قرائت کدام یک را اخـتیار کنم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ساکت ماند
علی (علیهالسّلام) که در کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بود، گفت: (هر کس قـرآن را بـدان گـونـه کـه میدانـد و آمـوخـتـه اسـت قـرائت کند، همه آنها خوب و پسندیده است).
در حـدیـث عـبدالله آمده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسّلام) اشاره کرد و علی (علیهالسّلام) گفت : (پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شـمـا دسـتـور میدهـد کـه هر یک از شما به گونهای که میداند بخواند ازآن پس هر یک از ما بـه گـونهای قرائت میکرد که دیگری آن را به آن گونه قرائت نمیکرد)
حاکم نیشابوری گوید: (سند این
حدیث صحیح است).
از ابـن مسعود و او از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کرده که فرمود: (کتاب نخست از باب واحد و بر حرف واحـد نازل شد (مـقـصـود از کتاب نخست کتابهای نازل شده بر انبیای گذشته است چنان چه در حدیث دیگر آمده: (ان الکتب کانت تنزل من السما من باب واحد)،
و قرآن، از هفت باب و بر هفت حرف:
زجر و
امر و
حلال و
حرام و
محکم و
متشابه و
امثال نازل شده است).
از
ابوقلابه نقل شده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: (قرآن بر هفت حرف: امر و
زجر و
ترغیب و
ترهیب و
جدل و
قصص و
مثل ، نازل شده است).
ایـن بـود مـعـظم احادیث اهل سنت در این زمینه که برخی مدعی تواتر آنها شدهاند
اما مـدلـول و مضمون این احادیث مختلف است و با اصطلاح
تواتر که وحدت مضمون در تمامی آنها شرط است، سازش ندارد از این رو این احادیث به چهار دسته تقسیم میشوند:
اول: احادیثی که مفهوم آنها
اختلاف لهجه در تعبیر و ادای کلمات را میرساند و آنها عبارتند از: احادیث شماره ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶ و ۱۰.
دوم: احادیثی که جواز تبدیل کلمات مترادف به یکدیگر را میرساند، مانندحدیث شماره ۴ و ۷.
سـوم: احـادیثی که به اختلاف معانی آیات مربوط است و مضمون آنها مبین آن است که هر آیهای تـاب تـحمل معانی مختلفی دارد که بعضی از آنها معانی ظاهر وبرخی باطن است، مانند حدیث شماره ۸ و ۹.
چهارم: احادیثی که تقسیم آیات به ابواب هفت گانه را میرساند، مانند حدیث ۱۱ و ۱۲.
اما بیش تر احادیث مذکور در گروه اول قرار میگیرند، یعنی
اختلاف لهجه درقرائت آیات است و نـظـر اکثر دانش مندان نیز در مورد (احرف سبعه) ای که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرائت قرآن را به آن اجازه داده هـمـیـن اسـت و شـقـوق دیـگـر،
شاذ و یا
باطل شمرده شده و علمای محقق آنها را مردود میشمرند بهترین کسی که در این موضوع بحث کرده،
ابن جزری است که از احادیث سبعة احرف، بـه ده وجـه سـخـن گفته است
شایسته است در این باره در هر قسمتی جداگانه و با تحقیقی که مناسب آن است بررسی شود اینک مختصری در این باره :
دسـتـه اول از این احادیث، یعنی اختلاف لهجهها، در واقع توسعه و تسهیلی است بر امت در مورد
قرائت قرآن ، زیرا مردم بدوی نمیتوانند مانند مردم شهری قرآن را تلفظ کنند تعبیر و ادای کلمات بـه وسـیـلـه مـردم بـی سواد، غیر از تعبیر و ادای آنها به وسیله مردم با سواد و درس خوانده است هم چنین در این زمینه بین کوچک و بزرگ، پیر و جوان تفاوت است علاوه بر وجود اختلاف لهجه بـیـن قبائل در تعبیر وتلفظ یک کلمه، به نحوی که هر قبیلهای از تلفظ به غیر آن چه عادت کرده عـاجـزاسـت هم چنین اقوام غیر عرب از امت اسلامی که نمیتوانند کلمات عربی را به درستی ادا کـنند و تلفظ بسیاری از کلمات عربی برای آنان مشکل است و چون قرائت قرآن بر وفق یک لهجه تـکـلـیـفـی اسـت کـه از حـد توانایی افراد خارج است، لذا هر کس مجاز است بر وفق لهجهای که میتـوانـد، آن را قـرائت کـند که (لا یکلف الله نفسا الا وسعها
، خداوند هرکه را به اندازه توانش مکلف میسازد)
امام صادق (علیهالسّلام) از پدران خویش روایت کرده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده :
(ان الـرجـل الاعـجمی من امتی لیقرا القرآن بعجمیته، فترفعه الملائکة علی عربیته،
هر فـرد غـیر عرب از
امت من که
قرآن را با لهجه غیر عربی بخواند، فرشتگان آن را بر وفق لهجه عرب بالا برده به ساحت قدس الهی عرضه میدارند همین است معنا گفتار دیگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرموده اسـت: (من در میان امتی مبعوث شدهام که در میان آنان عجوز و پیرمرد و نوجوان پسر و دختر و افـرادی کـه هـرگـز کـتـابـی نـخواندهاند، وجود دارند) لذا تجویز فرموده تا امت وی قرآن را بر هـفت حرف و بر حسب اختلاف لهجههای خود قرائت کنند و لهجههای خاصی که نمیتوانند آن را ادا کـنند بر آنان تکلیف نشده است در روایت دیگری فرموده: (قرآن را به هرگونه که میخواهید، یـعـنـی هـرگـونه که میتوانید، قرائت کنید) یا (هر کسی قرآن را به نحوی که آموخته بخواند، هـمـگی در همین زمینه است)
در همین مورد
ابوالعالیه روایت کرده که پنج نفر آیاتی از قرآن را نـزد
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خـواندند و هر پنج نفر در لغت (یعنی در لهجه) با یک دیگر اختلاف داشتند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرائت هرپنج نفر را تصویب نمود.
ابن قتیبه میگوید: (از تسهیلات خداوندی یکی این است که امر فرمود به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا قرآن را هـر قـومـی به لغت خودشان و بر حسب عادت خودشان تعلیم دهد فی المثل طایفه
هذیل به جای (حـتـی حـین)
(عتی حین) میخواندند، برای این که این کلمه را به همین نحو تلفظ میکـنند
طایفه اسد نیز (تعلمون) و (تعلم) و (تسود وجوه)
را به کسر (تا) تلفظ مینمایند و (الم اعهدالی کم)
را به کسر همزه (اعهد) میخوانند طایفه تمیم همزه را اظهار میکردند و قریش اظهارنمی کردند برخی کلمه (قیل)
و (غیض)
را به
اشمام ضمه با کسره و برخی (ردت)
را به اشمام کسره و با ضمه و برخی دیگر (و مالک لاتـامـنا)
را به اشمام ضمه و با ادغام تلفظ و قرائت میکردند این از آن جهت است که هر زبـانـی بـه نـحـوی عادت کرده و قدرت تلفظ به غیر آن چه عادت کرده ندارد اگر قرار بود که هر گروه از این اقوام مکلف باشند، اعم از کودک و نوجوان و پیر، لغت خود را تغییر دهند و عادت خود را تـرک کـنـنـد، کـاری بـس مـشـکـل و مشقت بار بود و این امر میسر نمیشد مگر پس از تحمل مشقتهای طولانی تا این که این عادت عوض شود و زبان به غیر آن چه عادت داشته عادت کند لذا خـداوند اراده فرموده تا از روی
رحمت و
لطف ، تسهیلاتی در این باره برای امت روا دارد، چنان که در اصل
دین چنین تسهیلاتی را روا داشته است).
ابن یزداد اهوازی گوید: از
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) و
ابن عباس روایت شده گفتهاند: (قرآن به لغت هر قبیلهای از قبایل عرب، نازل شده است) در روایتی از ابن عباس آمده است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرآن را بـه لغت (لهجه) واحدی بر مردم قرائت میکرد و این بر مردم دشوار بود، لذا
جبرئیل نازل شد و گفت: (ای محمد! قرآن رابرای هر قومی به لغت خود ایشان قرائت کن).
ابوشامه میگوید: (حق همین است، زیرا وقتی از نظر ایجاد تسهیلات برای مردم عرب، قرائت قرآن به غیر زبان
قریش مجاز باشد، شایسته نیست که اقوام دیگرمجاز نباشند که
قرآن را به
لهجه خـود بـخوانند و این تسهیلات برای گروهی باشد و برای گروه دیگر نباشد، زیرا هیچ کس جز در حد توانایی خود تکلیفی ندارد وقتی کسانی مجازند تا کلمات قرآن را بر حسب لغت خود با تخفیف هـمـزه یـا ادغـام و یـاضـم مـیـم جـمع و یا وصل (ها) کنایه و امثال اینها تلفظ کنند، چه طور میتـوان دیـگران را محروم کرد و آنها را مکلف دانست که فقط به یک نحو قرائت کنند ازهمین قـبـیـلنـد کـسـانی که (شین) را مانند (جیم) و (صاد) را مانند (زا) و (کاف) رامانند (جیم) و (جیم) را مانند (کاف) تلفظ میکنند اینان به منزله کسانی هستند که مخرج برخی از حـروف را نـدارند و در زبان آنان لکنتی وجود دارد و هیچ کس به بیش از آن چه در امکان اوست
مکلف نـیـسـت، ولـی بـر اوسـت کـه اگـر میتـوانـد کـوشـش کند وآن چه را صحیح است بیاموزد).
این، همان است که ما در
تفسیر (احرف سبعه) یعنی اختلاف لغات (لهجهها) عرب در تعبیر و ادا و تلفظ کلمات، پذیرفتهایم و قبلا نیز از
سیوطی نقل شد که (لغت) به کیفیت
نطق ، اعم از
اظهار و
ادغام و
تفخیم و
ترقیق و
اماله و
اشباع و
مد و
قصر و
تشدید و
تلیین و امثال اینها تفسیر و اطلاق میشود.
(حـرف) در لـغـت به معنا طرف و کناره است ابن سیده گوید: گفته کسی که گوید: (فلان عـلـی حـرف مـن امـره، فلانی در کناره کارش قرار گرفته) بدین معناست که درمتن کار قرار نـگـرفـته و در کناره است تا هرگاه ناخوشایندی پیش آید فورا کناره گیرد در قرآن همین تعبیر آمـده، آن جا که فرموده: (و من الناس من یعبد الله علی حرف)
یعنی هرگاه با ناپسندی بـرخورد کرد، فورا روی گردان شود
ازهری از
ابوهیثم نقل میکند که (حرف) کناره هر چیزی اسـت، مـانـنـد (حـرف الـجـبل) یعنی دامنه کوه و (حرف النهر) به معنا کناره رود و (حرف السیف) به معنا لبه
شمشیر.
بـنـابراین هرگاه از کلمهای به وجوهی تعبیر (قرائت) شود هر وجه آن را (حرف) مینامند، برای این که وجه هر چیز، طرف و جانب آن است که بدان ظهور مییابد و چون (قرائت) که کیفیتی از تـعـبـیـر کـلـمه و چگونگی ادای آن است وجهی از وجوه تعبیر لفظ به حساب آمده، حرف نامیده میشود و جمع آن (احرف) است.
ابو عبید در
تفسیر نزل القرآن علی سبعة احرف گوید: (نزل علی سبع لغات من لغات العرب)
ازهری از
ابوالعباس نقل کرده که در معنا (نزل القرآن علی سبعة احرف) گفته است (مقصود از (احرف) چیزی جز لغات (لهجهها) نیست)
ازهری گوید: (ابوالعباس که در ادبیات عرب یگانه عصر خویش است گفته ابوعبید را در این زمینه پسند کرده و صواب شمرده است).
(لغات) همان لغت عرب، یعنی لهجههای آنان در کیفیت و چگونگی تعبیر و ادا کلمه است.
بغوی گوید: (صحیحترین گفتهها درباره این حدیث و نزدیکترین تفسیرها به ظاهر حدیث آن است که منظور از این حروف، لغات است به این معنا که هر قومی از عرب میتواند قرآن را به لغت خـود قـرائت کـنـد و هـر کـلمهای را به نحوی که روش و عادت اوست اعم از
ادغام ،
اظهار ،
اماله ،
تفخیم ،
اشمام،
اتمام،
تلیین و دیگر وجوه قرائت کند تا آن جا که هر کلمهای را به هفت وجه میشودخواند).
در مورد احادیث دسته دوم (احادیث شماره ۴ و ۷) که بر جواز تبدیل کلمهای به کلمه مرادف خود دلالت دارد، به شرط آن که واقعیت مقصود را تغییر ندهد و موجب تبدیل آیه
رحمت به
عذاب و آیه عذاب به رحمت نگردد، عقاید مختلفی وجود دارد:
ابن مسعود و نیز
ابی بن کعب، چنین تغییر و تبدیلی را جایز می شمردند ابن مسعود گفته است: (من قـرائت قـرا را شـنیدم و آنان را در قرائت نزدیک به یکدیگر دیدم شما نیز
قرآن را همان گونه که آموختهاید بخوانید و فرقی بین (هلم) و (تعال) نیست).
ابـن مـسعود وقتی به مردی غیر عرب قرآن میآموخت، او نمیتوانست کلمه (الاثیم) از آیه: (ان شجرة الزقوم طعام الاثیم)
را درسـت ادا کند و به جای آن (الیتیم) میگفت ابـن مـسعود به وی گفت به جای (طعام الاثیم) بگوید (طعام الفاجر) هم او گفته است: مانعی نـدارد که در قرآن به جای (الحکیم) بگوییم (العلیم) وحتی او نهادن آیه رحمت را به جای آیه عـذاب جـایـز میدانـسـت
او (الـیاس) رابه (ادریس) تغییر میداد و به این صورت میخـوانـد: (سـلام علی ادراسین) (اشاره به
آیه ۱۳۰
سوره صافات)
و به جای (او یکون لک بیت من زخرف)
میخواند (او یکون لک بیت من ذهب)
و به جای (کالعهن المنفوش)
میخواند (الصوف المنفوش)
و نیز (انی نذرت للرحمن صوما)
را (انی نذرت للرحمان صمتا) میخواند.
ابی بن کعب (کلما اضاء لهم مشوا فیه)
رابه صورت (مروا فیه) یا (سعوافیه) میخـوانـد
و نیز معتقد بود که فرقی نمیکند (غفورا رحیما) و یا (سمیعاعلیما) و یا (عـلـیـمـا سمیعا) خوانده شود، میگفت: خدا موصوف به تمامی این صفات است، مادام که آیه عذابی به آیه رحمت و یا آیه رحمتی به
آیه عذاب تبدیل نشود.
انس ابن مالک و
ابوهریره نیز از اینان پیروی کردهاند انس این آیه را چنین خوانده: (ان ناشئة اللیل هـیاشـد وطا و اصوب قیلا) به او گفتند: ای ابوحمزه! آیه چنین است (و اقوم قیلا)؟
گفت: (اقوم و اصوب و اهدی یکی است)
ابوهریره تبدیل (علیما حکیما) را به (غفورا رحیما) تجویز مینمود).
ولـی از نـظـر مـحققان، تبدیل کلمات قرآن هرگز جایز نیست و از این رو کلیه مسلمانان در طول تـاریـخ، ایـن نظریه را مردود شمردهاند، زیرا هر کلمهای در هرجمله و آیه، موقعیت خاص خود را دارد کـه کـلمه دیگری با آن موقعیت تناسب ندارد، هرچند در ظاهر مرادف آن باشد تا چه رسد به کـلـمـهای غیر مرادف، زیرا موضع (العلیم الحکیم) از موضع (الغفور الرحیم) کاملا جدا است هـم چـنـیـن دیگرکلمات مترادف که هر یک موقعیتی خاص دارند و وقتی متکلم همه آنها را به دقـت رعـایـت کـند، سخن او بدیع خواهد بود و از همین جا فصیح از غیر فصیح شناخته میشود و
قرآن کریم از این جهت در حد
اعجاز است و در تعیین مواضع کلمات متناسب برتر از حد توانایی فـصـحـای عرب است و به همین جهت آنان در مقابل بلاغت معجزآسای قرآن خاضع شده و به آن
اعتراف کردهاند.
اسـتـاد بزرگوار میفرماید: (موضوع جواز تبدیل کلمات قرآن به کلماتی مترادف، موجب ویرانی اسـاس قـرآن است که معجزهای است جاوید و حجتی است برتمامی بشریت، و هیچ عاقلی در این
شک ندارد که این روش، یعنی بی اعتنایی به شان و موقعیت قرآن موجب مهجور شدن آن است آیا بـرای هـیچ عاقلی قابل تصوراست که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اجازه داده باشد که کسی اول
سوره یس را مـثـلا بـه ایـن نـحـو بـخـوانـد: (یس، و الذکر العظیم، انک لمن الانبیا، علی طریق سوی، انزال الـحـمیدالکریم، لتخوف قوما ما خوف اسلافهم فهم ساهون) آیا هیچ کس چنین تغییر و تبدیلی را در کـلـمـات قـرآن تـجـویز میکند؟
پس روشن باد چشم کسانی که چنین گمانی را به خود راه میدهند! به راستی که این
بهتان بزرگی است!.
روایـت شـده اسـت کـه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دعایی به
براء بن عازب آموخت که در آن دعا آمده بود (و نبیک الـذی ارسـلـت) وی ایـن جمله را به (رسولک الذی ارسلت) خواند پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او فرمان داد: (
رسول را بـه جای
نبی مگذار) اگر در مورد
دعا این چنین چیزی روا نیست، چگونه میتوان در مـورد قـرآن کـه کـلام نـازل از سـوی
خدا و هـمـیـشـگـی و جـاویـد است، چنین چیزی را روا داشت؟!).
و شاید انکار
امام صادق (علیهالسّلام) نسبت به (حدیث سبعه) ناظر به تفسیر این
حدیث به همین معنا است کـه قـرآن را از نـص اصـلی دارای اعجاز خود، خارج میکند هنگامی که
فضیل بن یسار درباره این حـدیـث از حضرتش سؤال میکند، میفرماید: (کذبوا ـ اعدا الله ـ و لکنه نزل علی حرف واحد من عـنـد الـواحد،
دشمنان خدا
دروغ گفتهاند، بلکه قرآن یکی است و از نزد خدای یکتا نازل گردیده).
نـسبت به مفهوم دسته سوم و چهارم این احادیث ایراد و اعتراضی وارد نیست، به شرط آن که
سند آنها
صحیح باشد جز این که بر حسب ظاهر ترجیح با دسته اول احادیث است که همان اختلاف لهجههای عرب در تعبیر و ادای کلمات باشد.
مـقـصود از (سبعه) در این جا کثرت نسبی است چنان که در گفته خدای متعال آمده است: (و البحر یمده من بعده سبعة ابحر)
و یا مانند کلمه (سبعین) در
قرآن مجید: (ان تستغفر لهم سبعین مرة فلن یغفر الله لهم).
نـکـته قابل توجه این که اگر اختلاف لهجه در تعبیر و ادا کلمه، در حدی نباشد که در عرف مردم غـلـط بـه شمار آید، مانعی ندارد مگر آن که از ادای کلمه به نحو صحیح عاجز باشند اما کسانی که میتوانند، و لو از راه تعلم، کلمه را صحیح ادا کنند، مجاز نیستند که کلمهای را به غلط بخوانند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: (قرآن را طبق آیین و شیوه عربی بیاموزید و از نبر ـ اظهار همزه ـ در آن پرهیز کنید).
امـام صـادق (علیهالسّلام) میفـرمـایـد: (عـربیت را بیاموزید (مـقصود از عربیت شاید زبان و لهجه عربی باشد و محتمل است که آداب و قواعد لغت عرب مقصود باشد.) ، زیرا کلامی است که خداوند با آن با آفریدگان خود
تکلم نموده و با گذشتگان سخن گفته است).
امام جواد (علیهالسّلام) در نـشـسـتـی فـرمـود: (دو نـفر نزد خداوند یکسان نیستند مگر آن که در آداب سـخن وری برتر باشد! ) به وی عرض شد برتری او را نزد مردم در نشستها و اجتماعات میدانیم، ولـی بـرتـری او نـزد خـداونـد چگونه است؟
فرمود: (به قرائت قرآن، همان گونه که نازل شده و خواندن دعا بدون غلط، زیرا دعای غلط به سوی خدا صعود نمیکند).
الـبته افراد عاجز و ناتوان تا آن جا که میتوانند درست بخوانند کافی است، زیراخداوند بر هیچ کس بـیـش از امـکـان و تـوانایی او
تکلیف نکرده است در گفته امام صادق (علیهالسّلام) پیش از این گذشت که پـیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود (موقعی که یک غیر عرب از
امت من
قرآن را با
لهجه عجمی بخواند فرشتگان آن را به عربی فصیح بالا میبرند).
شـنـیـده نـشـده اسـت که هیچ یک از علمای فن، بین حدیث (انزل القرآن علی سبعة احرف) با قرائتهای هفت گانه ارتباطی قایل باشند جز این که این موضوع بر زبان مردم عادی جاری است و هـیـچ دلـیل قابل اعتمادی در این مورد وجود ندارد. بسیاری از دانشمندان محقق و منتقد مانند:
ابن الجزری ،
ابوشامه ،
زرکشی ،
ابومحمد مکی ،
ابن تیمیه و نظایر اینان، این
شایعه را رد کردهاند ابـن الـجـزری، ایـن تـوهـم را بـه مـردم جـاهـل و عـوام کـه از هـرگـونـه دانـش تهی هستند، نسبت میدهد.
ابومحمد مکی گفته است: (هر کس که گمان میبرد قرائت هر یک از این قرا، یکی از حرفهای هفت گانه است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر آن تصریح کرده، در اشتباهی بزرگ است).
ابـوشامه گفت است: (گروهی گمان کرهاند که منظور از (احرف سبعه) که درحدیث آمده، قرائتهای سبعه است که هم اکنون رواج دارد در حالی که این گمان برخلاف اجماع قاطبه اهل علم است و این گمان تنها از ناحیه برخی جاهلان مطرح شده است).
هم او گفته است: (گروهی که هیچ تخصصی در
علم قرائت ندارند، تصور کرده اندکه قرائت ائمه سـبـعـه، هـمـان اسـت کـه پـیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حدیث (انزل القرآن علی سبعة احرف) از آن تعبیر کرده است و قرائت هر یک از آنان حرفی از این حرفهای هفت گانه است آنان که این موضوع را به ابن مجاهد نسبت میدهند به خطارفتهاند).
ابـن تـیـمـیـه میگـویـد: (کـلـیه علمای دارای اعتبار و ارزش، متفقاند که منظور ازحروف هـفـت گـانـهای کـه
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفته است، قرائتهای هفت گانه معروف نیست اول کسی که قرائتهای هفت گانه را جمع آوری کرد،
ابن مجاهد بود و او این منظور را داشت که قرائتها موافق و هـم آهـنـگ بـا عـدد حـرفهـایی باشد که قرآن برآن اساس نازل شده است نه این که وی اعتقاد داشـته باشد که قرائتهای هفت گانه همان حروف هفت گانه است و یا این که هیچ کس نمیتواند بـه غـیر از قرائتهای قرا سبعه قرائت دیگری را بپذیرد این چیزی است که مورد اعتقاد هیچ یک از علماو از جمله ابن مجاهد نیست).
آن چه بر رسوایی این توهم میافزاید آن که حرفهای هفت گانه که فرضا پیامبر اجازه فرموده تا قـرآن بـر اسـاس آنها قرائت شود، هم چنان پنهان و در گمنامی بوده است تا این که در زمانهای بعد، قرائات هفت گانه تدریجا پیدا شود و حروف هفت گانه مورد نظر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که برای تمامی امت مجاز دانسته در انحصار این هفت تن درآید در حالی که قاریان بسیار و بزرگ تر و با اطلاع تر ازایـن هـفت تن وجودداشتهاند، ولی مشمول این حدیث نگردیدهاند، مانند آن باشد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تـنـهـابـه ابـن مجاهد سفارش کرده باشد تا مصداق (احرف سبعه) را تعیین کند، و گذشتگان و آیندگان را از آن محروم سازد.
ابو محمد هروی میگوید: (این سخن درستی نیست که حدیث (احرف سبعه) مربوط به قرائتهای هفت گانه است که قرا آن در زمانهای بعد متولد شدهاند، زیرا این سخن منجر به آن میشود که حدیث بدون فایده باشد تا این که اینان به وجود آیند و نیز لازمه این سخن آن است که بـرای هیچ یک از صحابه، جایز نبوده است که قرآن را قرائت کنند، مگر این که از پیش بدانند که
قرا سبعه بعدا چه نحو قرائتی را اختیار کرده و بدان قرائت میکنند) وی اضافه میکند: (من این مطلب رابه خصوص یادآورشدم، زیرا گروهی از عامه مردم به آن دل بستهاند).
از مـجـمـوع بـحثهای گذشته روشن گردید که اثبات تواتر قرائتها از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امری محال مینماید، زیرا:
ـ هیچ دلیلی بر اثبات این مدعا وجود ندارد.
ـ اختلاف قرائتها دارای اسباب و عواملی بوده که موجب پیدایش اختلاف بین قرا گردیده است.
ـ تمام سندهای قرائتها که در کتب قرائت آمده، در زمره اسناد آحاد است وهیچ یک از آنها
متواتر نـیـست علاوه بر شک و تردیدی که در مورد صحت این سندها وجود دارد و آثار جعل در آن دیده میشود و چه بسا سندهای ساختگی وتشریفاتی باشند.
ـ ایرادات و اعتراضات بسیاری از علما و بزرگان امت بر بسیاری از قرائتهای این قرا که اگر آنها متواتر از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، هیچ مسلمانی را جرات ایراد و اعتراض برآن نبود.
ـ وجود قرائتهای
شاذ از قرا سبعه که منافی با تواتر است.
ـ مستند کردن این قرائتها به دلایل و تعلیلهای اعتباری و نظری، دلیل برآن است که قرائتهای یاد شده از روی اجتهاد بوده است و اگر قرائتی به تواتر رسیده باشد نیازی به اقامه دلیل اعتبای بر صحت آن ندارد.
ـ وجـود تناقض بین این قرائتها که تواتر آنها را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نفی میکند، زیرا نمی تواند دو چیز متناقض، هر دو
وحی باشد.
ـ بین
تواتر قرآن که مورد اعتقاد همگان است با تواتر و قرائتها، ملازمهای وجود ندارد و فقط افراد مقلد و بی اطلاعاند که به این سخن زبان گشودهاند.
ـ هـیـچ ارتـبـاطی بین حدیث سبعة احرف(انزل القرآن علی سبعة احرف) و مساله (تواتر قرائتها) وجود ندارد و به تعبیر امام
ابوالفضل الرازی ، این شبهه ایست که برخی از عوام دچارآنند.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «حدیث احرف سبعه»، تاریخ بازیابی یکشنبه ۱۲/۲/ ۱۳۹۴