جلالالدین دوانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جلالالدین دوانی از دانشمندان ایرانیزاده و از
حکما و
متکلّمان بزرگ قرن نهم و دهم هجری قمری بود که در همه علوم متداول، بخصوص در
علوم عقلی تبحر داشته و در میان
شیعه و
سنّی محترم بوده است. وی پیرو
مذهب شافعی و از نظر
اصول عقاید،
اشعری بوده است ولی در نهایت به مذهب شیعه اثنیعشری گروید.
دوان در دوازده کیلومتری شمال شرقی
کازرون، در استان فارس، با موقعیت ۵۱ درجه و ۵۵ دقیقه طول شرقی و ۲۹ درجه و ۲۲ دقیقه عرض شمالی قرار دارد، مساحت آن ۲۴/۱۱ هکتار و جمعیتش در سال ۱۳۶۵ شمسی ۹۸۵ نفر بوده است دوان در جلگهای به نام درک (دشت) دوو واقع شده است که در انتهای رشته کوهی امتداد یافته از کازرون به سوی دوان قرار دارد آب و هوای این
جلگه گرم و خشک است و زمستانی معتدل دارداما از آنجا که دوان در مسیر جریان بادهای مرطوب مدیترانهای قرار گرفته است، کشاورزی دیم در آنجا عملی است و پوشش گیاهی، به ویژه منابع طبیعی جنگلی، آن از نواحی دیگر زاگرس غنی تر است، اما به لحاظ زیاده روی مردم در بهره برداری این جنگلها بسیار خلوت شدهاند.
تاریخ دوان به پیش از
اسلام باز میگردد و از همان زمان به همین نام خوانده میشد این روستا جزو اردشیر خوره، یکی از پنج کورت (کوره) پارس، بود که به گواهی ابن بلخی میان کازرون و نوبنجان بوده است و این نشان میدهد که این شهرک دارای اهمیتی بوده که جدا از کازرون به شمار میآمده است شاید دلیل آن وجود آتشکده باشد اکنون نیز گویش مردم دوان با پهلوی میانه، نزدیکیهایی دارد دوان مانند دیگر روستاهای پیرامون کازرون، تا سده پنجم هجری و پایان فرمانروایی دیالمه از مراکز باقیمانده زرتشتیان پس از اسلام بود و مردم آن
زرتشتی بودند در سده پنجم هجری
شیخ ابواسحاق توانست در سال ۴۰۷ق اسلام را در کازرون رواج دهد و فرزندانش بسیاری از مردم دوان را به اسلام فراخواندند.
مشهور است که جلالالدین را سنّیها او را از احفاد ابیبکر
خلیفه اول و
شیعه وی را منتسب به محمّد بن ابیبکر، تربیتیافته
حضرت علی (علیهالسّلام) میداند.
در همه تذکرهها و کتب تراجم به این نکته اشاره شده است نام پدر وی را هم
سعدالدین اسعد ثبت کردهاند سعدالدین از علمای سرشناس کازرون و دوان و از شاگردان محقق مشهور
سیدشریف جرجانی مؤلف کتب مقدماتی حوزه مثل
صرف میر،
العوامل فیالنحو، کبری و صغری در
منطق و غیره بود. سعدالدین اواخر عمر خود را در دوان سپری کرد و به رتق و فتق امور شرعی دوان پرداخت و همان جا
وفات کرد و به خاک سپرده شد.
جلالالدین محمّدبن اسعدالدین بن محمّدبن عبدالرحیم بن علی الصدیقی الدوانی مشهور به «جلالالدین» در سال ۸۳۰ق در دوان دیده به جهان گشود و دوران کودکی و جوانی را در زادگاهش گذراند او در این مدت از محضر پدر دانشمندش بهرهها برد و از آنجا که ذهنی فعال و فهمی سرشار داشت، برای مطالعه و سیر معنوی غار کوه «سوزار» را در دامان طبیعت انتخاب کرد و سالهای سال در کنار تحصیلات علمی، در سکوت و خلوت طبیعت به تفکر پرداخت. جلال آنگاه که از مقدمات
علوم اسلامی فارغ شد، برای ادامه تحصیلات، به
شیراز رفت و مدتی دراز در آن شهر اقامت نمود.
جلالتلدین از
حکما و
متکلّمان بزرگ است که در همه علوم متداول، بخصوص در
علوم عقلی تبحر داشته و در میان شیعه و سنّی محترم بوده است.
اولین استاد جلالالدین، پدرش
سعدالدین اسعد بود در این مقطع غیر از ایشان اسم هیچ شخصی در تذکرهها و کتب ثبت نشده است اساتید سطوح بعدی ایشان عبارتند از:
شاگرد
میر سیدشریف جرجانی و استاد محقق دوانی است از تولد و وفات او اطلاعی در دست نیست.
در شرح زندگانی جلالالدین دوانی آمده است که او از نوادگان
سعد بن عباده است.
معروف به بقال و شاگرد میر سیدشریف و استاد دوانی بود مرحوم علی دوانی در شرح زندگی جلالالدین دوانی از
حبیب السیر نقل میکند که
کوشکناری و
خواجه حسنشاه بقال، در زمان میرزا محمد بایسنقر در شیراز به لوازم تدریس و افاده قیام داشتند.
از بزرگان علمای شیرازبوده و دارای تالیفات و تصنیفاتی از جمله شرح طوالع است که به گفته مؤلف حبیب السیر شرح مفیدی است چون این عالم بزرگ در بیشتر علوم تبحر داشت، جلالالدین نزد وی به مطالعه بعضی علوم متفرقه پرداخت و قسمتی از فنون متداول را از وی فرا گرفت.
فارسنامه ناصری،
قوامالدین کربالی را از اساتید جلالالدین میداند و مینویسد: امیر صدرالدین دشتکی و علامه دوانی شاگرد او بودهاند به نظر میرسد قوام الدین کربالی همان همامالدین کلباری است که حبیب السیر او را جزو استادان جلالالدین شمرده است.
شیخ صفیالدین ایجی شیرازی در
علوم شرعی تبحر کاملی داشت و نزد عموم، بزرگ و محترم بود جلال الدین
علم حدیث را از آن مرد هوشمند آموخت.
معروف به میرسیدشریف جرجانی است در سال ۷۴۰ق در روستای طاقو نزدیک
گرگان متولد شد و در سال ۸۱۶ق در شیراز وفات یافت در آغاز به عزم تحصیل، عازم
مصر شد و در قاهره به تحصیل دانش پرداخت پس از بازگشت، زمانی که شاه شجاع بن مظفری به گرگان آمد، سید را با خود به شیراز برد و تدریس در
مدرسه دارالشفا را که خود تاسیس نموده بود، به وی واگذار نمود او
شعر هم میسرود و از شاگردان او حافظ شیرازی است که با اینکه شاگردان خود را از شعر
نهی میکرد، به
شعر حافظ رغبت نشان میداد و در پاسخ اعتراض شاگردان میگفت: شعر حافظ همه الهامات و
حدیث قدسی و لطایف حکمی و نکات قرآنی است.
مرحوم علی دوانی در مورد استادی میر شریف بر علامه دوانی
تردید نموده و او را با استدلالهای زیاد از زمره استادان علامه خارج نموده است.
شاگردان جلالالدین دوانی بدین شرح هست:
قاضی پسر
معینالدین ترمذی میبدی (منطقی)، و معروف به قاضی میبدی است، وی از مشهورترین شاگردان علامه دوانی است در جوانی به شیراز رفت و پس از پایان تحصیل به
میبد برگشت در
یزد منصب قضا و تصدی اوقاف شهر را به عهده گرفت و در سال ۹۰۹ق، در اوائل دولت
شاهاسماعیل صفوی درگذشت.
جمال الدین محمود شیرازی پس از فوت جلالالدین دوانی، سمت استادی داشت شاگردان او عبارتند از:
مقدس اردبیلی،
ملاعبدالله شوشتری،
ملاعبدالله یزدی و
ملامیرزاجان شیرازی معروف به فاضل باغنوی.
معروف به الهی فاضلی عالم، و متبحری کامل، و سرایندهای جامع بود در معقول و منقول و اصول طب مهارت کامل داشت و در تشیع و پایداری در این مذهب کمال پایداری و استقامت را دارا بود الهی در علوم عقلی از مکتب ملاجلالالدین دوانی و سیدامیر غیاثالدین ابن امیر صدرالدین شیرازی و امیر جمالالدین
عطاء
الله بن فضل الله
حسینی و امثال ایشان بهره مند گردید و در سال ۹۵۰ق وفات یافت.
شمسالدین محمد خفری شیرازی شاگرد
امیر غیاثالدین دشتکی، علامه دوانی و
سیدصدر دشتکی بود خفری در
کاشان میزیست از علوم عقلی حظی وافر داشت در
ریاضی از عجایب روزگار بود در زمان شاهاسماعیل صفوی در کاشان فقیه شیعی نبود و مردم به او مراجعه کردند
محقق کرکی از این امر مطلع شد و تعجب کرد از اینکه او
فقیه نیست، ولی جواب هایش درست است وفات او را سال ۹۴۲ در کاشان ذکر کردهاند.
از دانشمندان نامی است که به
علم و
فضل و
تالیف و
تصنیف معروف بود و بعضی از کتابهای استادش دوانی را شرح کرد و بر بعضی حاشیه نوشت
جایگاه علمی دوانی، زمانی بهتر تبیین میشود که شمهای از وضعیت اندیشمندان معاصر او از نظر گذرانده شود. مثل عبدالرحمن جامی که معاصر
سلطان ابوسعید گورکانی و مورد
احترام او و از مقربان دولت سلطان «
حسین بایقرا» و وزیرش «
امیرعلی شیر نوایی» بود و با دوانی نیز دوستی داشت.
ملاحسین واعظ کاشفی (نویسنده کتاب معروف
روضة الشهداء ) نیز که در
هرات میزیست و با امیرعلی شیر نوایی، دوستی داشت و همیشه ملازم او بود، از متفکران معاصر دوانی بود اما میرصدرالدین دشتکی (۸۲۸ -۹۰۳) از اندیشمندانی بود که همواره با دوانی حضورا و غیابا بحث و
مناظره داشت و مناظرات این دو مورد توجه بسیار بود و هر حاکمی که به شیراز میآمد، آن دو را برای مناظره دعوت مینمود میرصدرالدین، امیرغیاثالدین منصور، فرزند صدرالدین که کتاب اخلاق منصوری را در برابر اخلاق جلالی و در نقد آن نوشت، نیز از معاصران دوانی به شمار میرود وی در سال ۹۳۶ق به صدارت عظمای
شاه طهماسب رسید و با محقق کرکی دوست و هم بحث بود اما بعد از اینکه میانشان
اختلاف افتاد و با اعتراضهای محقق کرکی روبه رو شد، از صدارت کنارهگیری کرد و سرانجام در ۹۴۸ق درگذشت.
نورالدین عبدالرحمن جامی (۲۳
شعبان ۸۱۷-۱۸
محرم ۸۹۸ق) ملقب به خاتم الشعرا شاعر و عارف بزرگ ایرانی در
خرجرد جام متولد شد پدرش نظامالدین احمد دشتی مردی فاضل از اهالی دشت
اصفهان بود که به علت ناآرام شدن آن منطقه به
خراسان کوچ کرده و در خرجرد ولایت جام مقیم شده بود.
جامی مقدمات
ادبیات فارسی و
عربی را نزد پدر آموخت و چون خانوادهاش شهر هرات را برای اقامت خود برگزیدند، او نیز فرصت یافت تا در مدرسه نظامیه هرات که از مراکز علمی معتبر آن زمان بود، مشغول به تحصیل شود و علوم متداول زمان خود را همچون
صرف و نحو،
منطق،
حکمت مشایی،
حکمت اشراق،
طبیعیات،
ریاضیات،
فقه،
اصول،
حدیث،
قرائت، و
تفسیر به خوبی بیاموزد و از محضر استادانی چون
خواجه علی سمرقندی و
محمد جاجرمی استفاده کند.
عبدالرحمان جامی با جلالالدین دوانی دوست صمیمی بود و موقعی که جلالالدین به هرات سفر کرد با جامی ملاقات داشت جلالالدین پس از مراجعت به شیراز، با جامی نامهنگاری داشت و از یک رباعی که در نامهاش به جامی نوشته است، معلوم میشود جامی بر او تاثیر زیادی داشت.
ای از تو مرا بهر حدیثی صد ذوق• • • در گردن من سلسله مهر تو طوق،
در دیده من اگر سوادی باقیست• • • دودیست که جمع گشته از آتش شوق.
ویژگیهای اخلاقی جلالالدین دوانی بدین شرح هست:
محقق دوانی در بزرگداشت و احترام به علمای پیش از خود و مطالعه آثار آنها کوشش فراوان مینمود و همین امر موجب تسلط او بر علوم و فزونی شهرتش شد. علمای بعد از او نیز از وی با احترام و تقدیر یاد کردهاند و حواشی و شروح بسیار بر آثارش نگاشتهاند.
جلالالدین مانند تمام بزرگان عالم از دست مردم حسود و رقبای کینه توز، دل پر خونی داشت و به گفته خودش نادانان زبان بدگویی و سرزنش گشاده و خار پیکار در راه وی مینهادند، اما او از روش پسندیده خویش دست برنمی داشت و با آنها با کمال مهر رفتار میکرد، به گونهای که
ادب و
اخلاق پسندیده وی مورد تحسین عموم مردم قرار گرفت و همه از بردباری و شکسته نفسیاش در شگفت شدند در میان معاصران و رقبا از همه بیشتر امیرصدرالدین دشتکی و فرزندش میرغیاثالدین منصور شیرازی با وی دست و پنجه نرم میکردند و تا سر حد امکان برای از میان بردن او تلاش میکردند، ولی جلالالدین هیچگاه قدم از دائره ادب بیرون ننهاد و کمال احترام را نسبت به آنان رعایت کرد.
آن مرحوم در
محاورات چندان اصرار نمیورزید هر گاه میدید طرف مطلب را درک کرده است، ولی میخواهد طفره برود و پای
جدل و مناظره را پیش کشد، سخن را کوتاه میکرد و خود را از آن کشمکش بیرون میبرد در مجلس سلطان یعقوب موقعی که
شیخ ابواسحاق نیریزی از قانون مباحثه تجاوز نمود، جلالالدین کوتاه آمد.
جلالالدین بنا بر رسمی که معمول بود در حضور
علما و عموم مردم با اهل فن روی موضوعی مباحثه و مناظره علمی میکرد در این میان طرف مناظره او بیشتر امیرصدرالدین دشتکی بود تا آنجا که پای
استدلال و منطق در میان بود، مباحثه و مناظره مینمود، ولی هر وقت میدید سید از راه جدل میخواهد وی را خسته کند و از میدان به در برد، گفت و گوی خود را به نحو شایستهای که هم شخصیت خود را حفظ کند و هم احترام سید را نگهداشته باشد، خاتمه میداد.
روزی مجلس بزرگی در جامع عتیق شیراز برای تشخیص میزان معلومات آن دو مرد بزرگ منعقد کردند در آن مجلس پر جمعیت تمام فضلای فارس حاضر بودند، آنگاه مباحثه شروع شد و بعد از آنکه گفت و گوی آن دو به طول انجامید و دامنه مناظره و جدل میان آنها به جای سختی رسید و از حدود تجاوز کرد، جلالالدین متوجه حضار گشت و گفت: حضرت میر مانند پرندهای میباشند که در هوا پرواز میکند، ولی من ناچارم به وسیله عصای کوتاهی با ایشان راه بروم تا بتوانم با وی موافقت نمایم سپس برخاست و از مجلس بیرون رفت و بدین گونه موضوع به حال اول باقی ماند از اینجا به خوبی بدست میآید که جلالالدین تا چه اندازه رعایت آداب مناظره را مینمود و احترام رقیب خود را حفظ میکرد.
جلالالدین در جوانی وارد
سیاست شد و چندی به وزارت یوسف بن جهانشاه از سلاطین
قراقوینلو رسید، ولی مانند مرشد خود
خواجه نصیرالدین طوسی بعد از مدت کوتاهی خود را از این ورطه بیرون کشید و به تحقیق و تربیت طلاب پرداخت او در مدت کوتاه وزارتش چنان موفق عمل کرد که آوازه سیاستمداری و نبوغش تا به
ترکیه رسید سلطان با
یزید عثمانی شیفته وی گردید و باب مکاتبه میان آنها باز شد جلالالدین به جای قبول پیشنهادهای پست و مقام آنها با نوشتن کتابهای مختلف در باب اخلاق و تدبیر منزل و مدن از آنها حمایت کرد.
جلالالدین از وقتی که از دوان به شیراز آمد، به علت دوری از زادگاه خود دچار تنگدستی مالی شد با این حال از تحصیل دست بردار نبود شبهایی که روغن چراغ نداشت، در برابر چراغی که در دهلیز
مسجد عتیق شیراز بر میافروختند، بر پا ایستاده و مطالعه مینمود او هیچ گاه ایام تنگدستی خود را فراموش نکرد.
رساله «
الزوراء» مکاشفه دوانی در
عالم شهود است که در آن
حضرت امیر مؤمنان (علیهالسّلام) را در کنار
دجله مشاهده میکند که به نظر او عنایت دارند و چنان که از عنوان این رساله نیز بر میآید، در آن از فیوضات و عنایات آن حضرت بهره جسته است در آخر کتاب «شرح الرباعیات»، دوانی در
عصمت و
ولایت علی (علیهالسّلام) چند رباعی انشاء کرده که از آن جمله است:
در شان علی آیه بسیار آمد • • • یا رب که شنید و که خبردار آمد،
آن کس که شنید و دید مقدار علی• • • چون حرف مقطعات ستار آمد.
جلال الدین فیلسوفی نامی و حکیمی متکلم بود و نمیتوان او را جزو شاعران به حساب آوردولی از او اشعار و متونی به یادگار مانده که میتوان گفت از ذوق ادبی و قریحه هنری برخوردار بود چند قطعه و
رباعی و
غزل که از وی به جا مانده، میرساند که طبع گوهر بار او چه پایه بلند و مقام ارجمندی داشت، طوری که تذکره نویسان این اشعار را از وی ثبت کرده و نیکویی و لطافت معنی آن را ستودهاند.
ای قبله ارباب وفا ابرویت • • • وی نور دو چشم عاشقان از رویت،
هر سو دل گمراه به پهلو گردد • • • تا آخر کار آورد دل سویت،
به نور فطرت خود میرویم در ره عشق • • • چراغ خاطر دون همتان چه نور دهد،
اگر چه فیض خدا شاملست یکسان نیست • • • نه هر جبل که تو بینی صدا چو طور دهد،
آن شوخ که نور چشم تاریک منست •• • هجران وصال او بد و نیک منست،
در چشم منست و غائب از چشم منست • • • من دورم ازو زبسکه نزدیک منست.
جلالالدین از نوادر علمای قرن نهم هجری و سرسلسله
علمای شیعه دوان است در کتابهای تراجم و تذکره با القابی چون «محقق، علامه، فاضل، صدیق، مولانا» از این استوانه علمی نام برده شده است و بزرگانی از تمجید و تعریف او اظهار عجز نمودهاند در فارسنامه ناصری چنین آمده است: «از اعاظم علما و اکابر فضلای نواحی کازرون است: حضرت مولانا جلالالدین محمد علامه دوانی که قوه بنان و قلم بیان از تحریر اوصاف و کمالات و ذکر تصنیف و مؤلفات آن جناب عاجز است.»
علامه طباطبایی (رحمةاللهعلیه) در
تقریظ بر کتاب «شرح زندگانی جلال الدین دوانی» نوشته است:
«مولانا جلال الدین محمد دوانی در قرن نهم هجری از افق آسمان علم طلوع و با فروغ معنوی و افکار علمی و آثار گرانبهای فرهنگی خود جهان فضل را روشن نموده و به رهبری و رهنمائی کاروان دانش پرداخته است و هنوز که هنوز است و شش قرن از تاریخ طلوع او میگذرد لمعان طلعت وی خاموش نشده و معظم افکار ابکار وی طراوت و آب و تاب اولی خود را از دست نداده است.»
علامه شهید مطهری (رحمةاللهعلیه) درباره ی شهرت علمی ایشان مینویسد: «در زمان علامه دوانی در اثر صیت
شهرت وی شیراز مرکز ثقل علوم فلسفی بوده، از خراسان،
آذربایجان و
کرمان و حتی از
بغداد و
روم (ترکیه کنونی) و ترکستان دانشجویان به شیراز رهسپار میشدهاند.»
دیدگاههای اقتصادی جلالالدین دوانی بدین شرح هست:
دوانی برخی از واژهها را با دیدگاه اقتصادی مورد بازتعریف قرار داده و بر جوانب اقتصادی آن تاکید ویژه دارد؛ بهعنوان مثال، وی
قناعت را
مصرف در حد ضرورت میداند و متذکرمیشود که مصرف، در حد ضرورت نباید منجر به پسانداز خصوصی و فردی شود و شخص قانع، به شخص سرمایهدار تبدیل شود. بهاعتقاد وی،
حریت یعنی توانایی کسب درآمد از طریقی که به
استثمار آلوده نباشد و خرج آن در طریقی که استثمارکننده نباشد؛ خواه این استثمار از طریق مستقیم اعمال شود، مانند استثمار دیگری بهوسیله نپرداختن مزد کامل وی، یا از طریق غیرمستقیم اعمال شود؛ مانند تولید کالاهای غیرضروری که با ایجاد کمبود مصنوعی در عرضه عوامل تولید دیگران یا از طریق
تورّم یا از طریق کمبود کالاهای ضروری استثمار میشوند. دوانی همانند خواجه نصیرالدین طوسی (۵۹۷-۶۷۲ه. ق) از
صله رحم یک محتوای اقتصادی ارائه داده؛ در حالیکه در
فرهنگ معمول امروز ما چنین محتوایی کاملا متروک شده است. بهنظر دوانی، صله رحم یعنی خویشاوندان را در
مال و رفاه اقتصادی شریک گردانیم.
بنابراین آن صله رحمی که در اسلام آنقدر بر آن توصیه و تاکید شده، صله رحمی نیست که در یک دید و بازدید ظاهری خلاصه شود. برعکس صله رحم، آن دید و بازدیدی است که پایه اصلی آنرا
اقتصاد تشکیل داده باشد.
دوانی معتقد است که مهمترین مشخصه
اقتصاد اسلامی این است که در آن روابط اقتصادی عاری ازهر نوع استثمار باشد و برای استقرار قسط در روابط اقتصادی باید آگاهی کامل بر روابط مذکور ایجاد شود. این آگاهی فقط از طریق مطالعه علمی، مکانیسم عملکرد روابط مذکور حاصل میشود و این مطالعه، چیزی جز دانش اقتصاد نیست؛ لذا تحصیل علم اقتصاد ضروری است.
بهنظر دوانی
عدالت اقتصادی باید در سه زمینه تولید،
توزیع و
کیفر مراعات شود. درباره
عدالت در تولید، دوانی به تفاوت بین
کالا و خدمت توجه داشته و معتقد است که باید بین کار انجامشده، برای تولید کالا و دستمزد آن و همچنین بین کار انجامشده برای تولید خدمت و دستمزد آن رابطه مستقیم برقرار باشد.
درباره
مبادله نیز دوانی به تئوری ارزش کار پایبند بوده و معتقد است که باید مبادله دو کالا یا دو خدمت، براساس کار متبلور در آن دو انجام شود. او همچنین معتقد است که مبادله به دو صورت مثبت و منفی انجام میشود. مبادله مثبت آن است که حسن ارزشی را بهنام پیراهن به حسین میدهد و در مقابل ارزشی بهنام صندلی را از حسین میستاند.
در این مبادله، هریک از طرفین، ارزشی را از دست داده و ارزشی را بهدست آوردهاند. اگر این دو ارزش دادهشده و گرفتهشده برابر نباشد، آن طرف که ارزش کمتر داده و ارزش بیشتری گرفته است، دیگری را استثنمار میکند و باید در حکومت عدل اسلامی آن ارزش را از استثمارگر گرفته وبه استثمارشده برگردانده شود. مبادله منفی آن است که حسن ارزشی را از حسین دریغ دارد و در مقابل، حسین نیز ارزشی برابر آن از حسن دریغ دارد.
برای مثال اگر حسن قرار است ۵ ساعت در شخم زدن حسین را کمک کند و حسین ۵ ساعت در چیدن میوه وی را یاری رساند و حسن دو ساعت غیبت کند، باید حسین نیز دو ساعت کمتر برای حسن کار کند. دوانی تاکید میکند که عدالت در کیفر در صورتی مراعات میشود که کار حسن و حسین از یک نوع باشد و فرضا هردو دارای کار ساده باشند.
دوانی سه وظیفه مهم برای
دولت قائل است:
۱:
توسعه و
رشد اقتصادی؛ در این وظیفه دولت موظف است درآمد ملی جامعه را چنان افزایش دهد که کار، غذا، پوشاک و
مسکن برای کلیه افراد کشور فراهم شود. بهعلاوه، دولت باید شهرها را از نظر آبادانی، عمران، خدمات بهداشتی و فرهنگی و غیره مجهز سازد.
۲:
شفقت و رافت بر مردم؛
۳: سپردن کارها به کاردان.
بنابراین دوانی مهمترین و اولین وظیفه دولت را وظیفهای اقتصادی دانسته است. از آنجا که ممکن است در یک جامعه عدهای از افراد بهمنظور استثمار دیگران قیمت عدل را در مبادلات مراعات نکنند و با افزایش قیمت کالاهای خود، دیگران را استثمار نمایند، دولت باید در اقتصاد دخالت کند و قیمت کالاها و خدمات مورد مبادله را تعیین و تثبیت کند.
دوانی معتقد است که مصرف باید کمتر از درآمد باشد و مقداری از درآمد که مصرف نمیشود،
پسانداز شود؛ تا در روز مبادا بهکار آید. او درباره پسانداز نیز معتقد است که پسانداز به اشکال مختلف انجام پذیرد، تا اگر یک نوع از آن تلف شد، انواع دیگر آن سالم بماند. برای مثال نباید تمام پسانداز یک فرد بهصورت نقدی نگهداری شود؛ چرا که ممکن است دزد یا آتشسوزی کلیه پسانداز را از بین ببرد.
بهاعتقاد دوانی، اگر افراد یک
جامعه با یکدیگر
تعاون نداشته و تقسیم کار اجتماعی صورت نگرفته باشد، انسان هلاک خواهد شد؛ چراکه
انسان نیاز به غذا پوشاک و مسکن دارد و برای تهیه آنها به ابزار و وسایلی نیاز دارد؛ حال اگر تعاون اجتماعی نباشد، افراد مجبورند برای تهیه همه مایحتاج خود (دیگ و اجاق و ماشین و چراغ و غیره) خود اقدام کنند، علاوهبر از دست دادن زمان در یک روز، حتی یکی از ابزارها را هم نمیتوان تولید کرد. ولی اگر هریک از افراد جامعه، شغلی را بهعهده گیرند، در یک تعاون اجتماعی شرکت کنند و یکدیگر را استثمار نکنند، کلیه افراد جامعه سعادتمند خواهند شد و بقا و صفای انسان تحقق خواهد یافت.
دوانی در تنظیم روابط اقتصادی و نظام مشاغل معتقد است که افراد جامعه باید بیش از یک
شغل و
صنعت را اختیار کنند و این از اقتضائات عدالت اجتماعی و اقتصادی است؛
در غیر این صورت،
طبیعت افراد که به امر و صناعت خاصی علاقه دارند، بههم خورده و استعدادهای طبیعیشان در مسیر خود قرار نمیگیرد. او همچنین معتقد است که جامعه باید تخصصی گردد و از هرکس بهاندازه تخصص او استفاده شود. وی هشدار میدهد که مبادا یک نفر مسئول تولید چندین نوع کالا یا خدمت شود؛ که در این صورت، بهعلت وجود عدمتخصص، کارآیی تولید بسیار پایین خواهد بود. بنابر تاکید او هر یک از افراد این گروه، باید در تولید یک کالای معیّن، مهارت و تخصص یابد؛ تا همه بهکمک هم بتوانند بیشترین کالا را با کمترین هزینه تولید کنند.
دوانی مبادله را یک امر ضروری میداند؛ که بهمنظور تسهیل در این امر باید از وسیلهای بهنام پول استفاده شود. بهنظراو،
پول باید از جنس
طلا باشد؛ چراکه ارزش مقدار کمی ازآن برابر مقدار بسیار زیادی از کالاهای دیگر است. برای همین استفاده از طلا، انسان را از جابهجا کردن مقادیر سنگین و زیاد کالا از یک مکان به مکان دیگر در مبادلات بینیاز میسازد.
دوانی فعالیتهای اقتصادی انسان را مؤخر بر فعالیتهای اقتصادی طبیعت میداند. او میگوید: تعیین اولویتهای اقتصادی باید براساس و مطابق اولویت اقتصادی طبیعت اتخاذ شود. در این مورد، مثال میآورد که چون طبیعت، ابتدا غریزه غذا را در نوزاد فعال میکند و در پستان مادر، شیر را که غذای نوزاد است، بهوجود میآورد، برای همین باید اولین فعالیت تولیدی جامعه مربوط به تولید مواد غذایی و ضروری انسان باشد. بههمین جهت باید تولید غذا، پوشاک و مسکن از اولویت خاص برخوردار باشد.
طفل با گریه خود، از حق خود دفاع میکند و برای همین، وی اولویت بعد را به تقویت بنیه دفاعی داد. با رشد طفل، قوه تعقل و درک وی رشد میکند؛ پس باید در فعالیت اقتصادی نیز فعالیتهای مربوط به امر آموزش و پرورش، اولویت بعدی را به خود اختصاص دهد و از آنجا که انسان دو بعد مادی و معنوی و فیزیکی و متافیزیکی دارد، فعالیتهای تولیدی وی نیز باید در راه ارضای نیازهای مادی و معنوی باشد. بنابراین تولید پل و راه باید در کنار تولید مسجد و کتابخانه انجام شود.
دوانی مانند خواجه نصیرالدین معتقد است که باید کارگر به کار آموزش بپردازد؛ تا در انجام دادن کار خود مهارت کسب کند و این مهارت باید به حد اعلای خود برسد؛ چراکه تولید یک کارگر ماهر بیشتر و ضایعات وی کمتر خواهد بود. او در موجزترین کلام مینویسد: «و هرکس که به صناعت موسوم است باید که در آن صناعت تقدیم و کمال طلبد و به دنائت همت راضی نشود.»
مهمترین مشخصه صنعتی شدن از دیدگاه دوانی آن است که عاری از استثمار انسان باشد. دوانی در این زمینه مینویسد: «و بدان که هیچ زینت در دنیا نیکوتر از روزی فراخ نیست و بهترین اسباب آن، صناعتی است که بعد ار اشتمال بر عدالت به
عفت و
مروت نزدیک باشد.»
او صنعت را به دو دسته تقسیم میکند. صنعت تولید کالای ضروری و صنعت تولید کالای غیر ضروری؛ کالای ضروری، کالایی است که بدون آن، زندگی انسان ناممکن است. از جمله کالاهای ضروری تولید محصولات کشاورزی است. او درباره تولید کالاهای غیرضروری، زرگری و نقاشی را مثال آورده است.
دوانی مخارج را به سه دسته تقسیم کرده است:
عبارت است از قسمتی از درآمد که باید بهعنوان
حق الله به
حکومت اسلامی پرداخت شود؛ مانند
زکات و یا باید صرف مخارج افراد تحت تکفل در خانواده شود.
مخارجی است که بهصورت
هدیه یا تحفه به دیگران منتقل میشود.
این مخارج آن قسمت از درآمد است که بهمنظور جلب نفع یا دفع ضرر باید پرداخت شود؛ مانند مبلغی که به نگهبان کوچه یا وسیله نقلیه پرداخت میشود.
دوانی درباره مصرف معتقد است که مصرف در حد کفاف انجام گیرد و از مصرف کالاهای غیرضروری و تجملی جدا خودداری شود. در مصرف از کالاها و خدمات ضروری باید بهقدر ضرورت استفاده کرد و هیچگاه نباید کمتر از حد ضرورت مصرف کرد ویا زیر دستان مانند اهل خانه را مجبور به مصرف کمتر از حد ضرورت نمود.
دوانی میگوید که هرکس در جامعه باید تولید یک کالا یا خدمت را بهعهده بگیرد؛ تا مردم بتوانند کلیه مایحتاج خود را فراهم آورند. برای همین اگر کسی بهنام
زهد،
عبادت،
دیانت،
روحانیت و غیره از تولید کالا و خدمت سر باز زند، گویی دیگران را استثمار کرده است؛ چراکه از دیگران کالا و خدمت میستاند و خود کالا یا خدمت تحویل نمیدهد. دوانی نه تنها
بیکاری آشکار زاهدان را مورد سرزنش قرار میدهد، بلکه بیکاری پنهان را نیز تقبیح میکند و آنرا استثمار انسان میداند.
بهنظر وی، کسیکه در ظاهر به شغل قصهگویی، رمالی و مشاغل دیگری که تولید کالا یا خدمت ضروری و مفید ندارد، اشتغال دارد اگرچه در ظاهر به کاری مشغول است؛ ولی در واقع بیکار است. بههمین جهت اینگونه بیکاران پنهان نیز به استثمار دیگران مشغولاند.
دوانی به تبعیت از خواجه نصیر، «سیاست مدن» را بیشتر بهمعنی علم کشورداری بهکار برده است. بهنظر او، نظام سلطنت، بهترین صورت
حکومت است و در آن شاه یا سلطان، دومین حاکم عدالت و اولین حاکم
شریعت است. دوانی بر اصول کلی عدالت توزیعی و تصحیحی خواجه نصیر در اخلاق ناصری ده اصل میافزاید که باید سلطان مراعات کند؛ تا اجرای درست عداالت میسّر گردد:
۱. سلطان باید در
قضا همواره خود را در جانب مظلوم بیانگارد؛ تا آنچه بر خود نمیپسندد، بر مظلوم نیز نپسندد.
۲. در کار دعاوی، سرعت عمل را رعایت کند؛ زیرا عدالتی که به تعویق افتد، نفی عدالت است.
۳. در
لذات جنسی و جسمانی فرو نرود؛ که سرانجام آن خرابی دولت است.
۴. احکام سلطانی باید براساس رحم و مدارا باشد؛ نه
خشم و تندی.
۵. در رضای خلق، رضای حقّ را بجوید.
۶. نباید رضای خلق را بهبهای عدم رضای حقّ بخرد.
۷. آنجا که تصمیم با او است عدالت را اجرا کند؛ ولی اگر از او تقاضای رحم شود،
عفو را بر عدالت ترجیح دهد.
۸. با پرهیزگاران محشور باشد و گوش به نصایح آنان بسپرد.
۹. هرکس را در مقامی که حقّ او است، بازنشاند و مناصب عالی را به پستزادگان نسپرد.
۱۰. تنها به آن راضی نباشد که خود از بیعدالتی دوری گزیند؛ بلکه باید جریان امور حکومت را چنان برقرار کند، که هیچکس از عمّال او متهم به بیعدالتی نشود.
جلالالدین در طول عمر خویش مسافرتها کرد و از تماس با دانشمندان و رجال آن ولایات و کشورها بهرهها برد. که بدین شرح هست:
سلطان یعقوب بایندری که بر
عراق و فارس و آذربایجان و کرمان سلطنت میکرد، مشتاق ملاقات او شد، لذا او را از شیراز به دارالسلطنه تبریز فراخواند جلالالدین نیز پذیرفت و رهسپار تبریز شد در این سفر برخورد جلال الدین با سلطان او را اثر نیکو بخشید، به طوری که آنچه از فضائلش شنیده بود، چنان بود که دید سلطان یعقوب او را به الطاف خسروانه نوازش داد و قاضی القضاتی ولایات فارس را به او واگذار نمود جلال الدین مدتی در تبریز به سر برد و همواره مورد توجه خاص سلطان بود.
جلالالدین در ابتدای سفر به عراق، به بغداد رفت سپس وارد
نجف اشرف شده و بعد از زیارت مزار امیر مؤمنان (علیهالسّلام) به خدمت شیخ شرفالدین فتال رسید او از بزرگان و مجتهدان طراز اول شیعه بود شیخ در این سفر از او خواست
حکمت اشراق را به طلبهها تدریس کند جلالالدین پذیرفت و تا مدتی که در نجف بود، به تدریس حکمت اشراق پرداخت.
سفر به این دو دیار بعد از استعفای او از وزارت انجام گرفت او در این سفر نخست به هرات رفت و بعد از چندی راهی هندوستان شد در آنجا مورد استقبال و تکریم پادشاهان و امرا و دانشمندان واقع شد جلال الدین در این سفر کتابهایی به نام پادشاهان آن دیار نوشت و از این راه اموال بسیاری اندوخت.
جلالالدین در سفر گیلان با علما و فضلای آن نواحی مباحثه نمود در گیلان به اصرار علما حلقه درسی تشکیل داد رساله «اثبات الواجب» نیز ره توشه این سفر است.
چنین به نظر میآید که جلالالدین در سفری که عازم عراق عرب بود، از کاشان گذشته است فضلا و دانشمندان کاشان مجلس درسی تشکیل دادند و از علوم و فضائلش استفاده بردند او در کاشان به خواهش یکی از طلاب کتاب «خلق الاعمال» را تصنیف نمود.
جلالالدین در جوانی وارد
سیاست شد و چندی به وزارت یوسف قراقویونلو که از سوی پدرش جهانشاه (فرمانروای آذربایجان) حکمران شیراز شده بود، رسید. ولی پس از مدتی استعفا کرد و به ادامه تدریس مشغول شد در شرح زندگانی جلالالدین آمده است: «علت این استعفا این بود که امرای قراقوینلو به عکس سلاطین آق قوینلو مردمی بیرحم و سفاک و نسبت به امور
دین و مراسم مذهبی لاابالی بودند.»
بسیاری از سلاطین زمان دوانی، او را به قلمرو خویش دعوت مینمودند ملا جلالالدین دعوت برخی را اجابت کرد و در مورد برخی دیگر، به ارسال نامههای علمی و اخلاقی اکتفا میکرد بنابراین در طول
عمر خویش به ویژه در ایام دولت اوزون حسن بیک و یعقوب میرزا، به مسافرتهایی دست زد و با سلاطین و علمای سایر مناطق و کشورها نیز تماس داشت وی به مناطق مختلفی مسافرت کرد در یکی از مسافرتها به دعوت سلطان یعقوب آق قویونلو که بر عراق، فارس، آذربایجان و کرمان سلطنت میکرد به دارالسلطنه تبریز رفت و از سوی وی قاضی القضات فارس گردید.
وی پادشاهان زیادی را دید و دائما به دربار آنان رفت و آمد میکرد و یا با آنان مکاتبه داشت و کتابها و نامههای فراوانی برای آنان نوشت. ذکر برخی از این نامهها ما را در درک زمانه و در نتیجه اندیشه ملاجلال یاری خواهد کرد سلطان با یزید عثمانی از سلاطینی است که معاصر ملاجلال بود و علاقه زیادی به او نشان میداد. ملا جلال نیز با وی مکاتبه داشت و کتابهایی به نام او نوشت و به سویش ارسال داشت مثل «اثبات الواجب قدیم» که در هرات تحریر شده است.
سلطان ابوسعید گورکانی (تیموری) از نوادگان
تیمور گورکانی است که در سال ۸۵۵ق با نوه
شاهرخ میرزا جنگید و شهرهای
ماوراء النهر را
تصرف نمود وی با میرزا سنجر، نواده امیر تیمور هم به
جنگ پرداخت و او را شکست داد و بعد از چند جنگ در سال۸۷۳ و پس از هشت سال سلطنت، به قتل رسید احتمالا در زمانی که ابوسعید در فارس بود، با جلال ملاقات کرد و جلال نیز با او رابطه خوبی داشت و به دلیل همین رابطه بود که پس از
مرگ او، بسیار اندوهگین شد.
سلطان محمود گجراتی منسوب به گجرات از توابع
هندوستان. از نوادگان
امیرتیمور هم که در هندوستان سلطنت میکرد، به دیدار ملاجلال موفق شد و احتمالا سفر ملاجلال به هندوستان نیز به دعوت او بوده است وی کتاب «
انموذج العلوم» و رساله «
تحقیق در عدالت» را به نام او نوشت.
پادشاهان بایندری (
آق قویونلو) نیز معاصر وی بودند. مثل امیر اوزون حسن که به شیخ صفیالدین اردبیلی ارادت فراوان داشت و در سال ۸۸۲ق درگذشت. همین طور سلطان خلیل آق قویونلو (بایندری) که در زمان پدرش حسن بیک، حاکم فارس بود و احتمالا ملاجلال دوانی همان جا کتاب «
لوامع الاشراق» را به نام او و پدرش تدوین نموده است سلطان خلیل، پس از مرگ پدرش، در آذربایجان بر تخت سلطنت نشست.
در زمان یعقوب میرزا، مراکز علمی شیراز و تبریز توسعه یافت و به دلیل روابط خوب و شناختی که نسبت به ملاجلال داشت، منصب قاضی القضاتی فارس را به او سپرد.
یکی دیگر از سلاطین ترکمان آق قویونلوی معاصر ملاجلال، سلطان بایسنقر بایندری است که پس از مرگ پدرش سلطان یعقوب، برادر خود را کشت و در تبریز بر تخت نشست ملاجلال در زمان بایسنقر و سلطان رستم همچنان در شیراز مشغول تدریس بود و چون پس از قتل رستم میرزا، اوضاع ایران به خصوص منطقه فارس و شیراز آشفته گردید، اواخر عمر را با مشکلات زیادی گذراند.
در دوران علامه
مذهب شافعی در سراسر فارس رواج داشت و پدر علامه هم خود یکی از دانشمندان معروف و شافعی مذهب بود ملاجلالالدین نیز مدت طولانی بر مذهب شافعی بود و بیشتر آثارش تا آن زمان بر گرفته از همین مذهب است، اما سرانجام پس از عمری تحقیق و تفحص با حقیقت آشنا گردید و شجاعانه و آگاهانه مذهب حق را پذیرفت و به سلک ارادتمندان امیر مؤمنان علی (علیهالسّلام) درآمد وی پس از پذیرش مذهب شیعه، اقدام به تالیف کتاب «
نورالهدایة فی اثبات الامامه» نمود این اثر گرانبها سندی آشکار بر شیعه بودن علامه است.
جلالالدین دوانی در بیشتر علوم عصر خویش به ویژه
فلسفه،
کلام،
ریاضی و تالیفاتی دارد که در زمان
حیات وی در حوزههای علمی به عنوان کتب درسی مورد توجه بود.
مدرس تبریزی در
ریحانة الادب، ۲۹ عنوان اثر برای وی شمرده است در
دائرة المعارف دهخدا ۲۶ عنوان، دائرة المعارف مطبوعات ۲۴ اثر و الذریعه ۱۰ عنوان ذکر شده است آقای علی دوانی در «شرح احوال جلال الدین دوانی»، ۶۳ اثر را همراه با توضیحات لازم برای وی برمی شمارد ۷ اثر در تفسیر، ۲۳ اثر در
حکمت و فلسفه، ۸ اثر در فقه و
اصول، همین تعداد در منطق، ۷ اثر در ادبیات، ۶ اثر در ریاضیات و
هیئت و
هندسه و ۴ اثر متفرقه در این مجال به شرح مختصر بعضی از رسائل و آثار او بسنده میکنیم:
در
لار برای نظامالدین ملک علاء الملک فرمانروای آنجا به فارسی نگاشت و به نمونههایی از رفتار خلفا استناد کرد.
شامل مطالب مهمی در اصول عقاید که بحث
نبوت و
امامت آن، ویژگی و اهمیت خاصی دارد زیرا سند مهمی است که دلالت بر شیعه شدن مؤلف دارد این رساله ۱۸ صفحه دارد و در پایان کتاب «شرح زندگانی جلال الدین دوانی» تالیف علی دوانی در سال ۱۳۳۴ شمسی چاپ شده است.
مؤلف «فی بضع سنین» سوره روم را با سال ۸۷۲ق یعنی سال سلطنت اوزون حسن مطابقت داده است.
به نام سلطان یعقوب بهادر خان بایندری (مرگ ۸۹۶ق) نگاشته شده و شامل یک مقدمه در خلافت انسان و دو مقاله در قوای دوگانه انسان و انواع عدالت ، و یک خاتمه در تجسم اعمال و اخلاق میباشد.
برای سلطان محمود بهادرخان، پادشاه گجرات (۹۱۷-۸۶۳) نوشته شده است و حاوی یک مقدمه در کمال انسان و شش مقاله، شامل:
۱) در
قوه عاقله و عامله انسان؛
۲) در عدالت شخصی و منزلی، آنچنان که
ارسطو گفته است؛
۳) در عدالت میان بنده و
خدا و مشارکت با بنی نوع انسان؛
۴) در عدالت سلطان؛
۵)
محبت؛
۶) تفضیل و یک خاتمه در تمثل اعمال است.
به نام یعقوب بهادر در یک مقدمه و پنج فصل و یک خاتمه نوشته شده است.
یک مقدمه در غایت خلقت انسان، یک مقصد در قوای انسان و اجناس فضائل و شرح و نسبتشان با عدالت، یک فصل در انواع فضائل، یک خاتمه در کمال عدالت به ویژه عدالت سلطان دارد این رساله با حمد خدای سبحان و ستایش از جناب سلطان و ذکر سبب و انگیزه نوشتن رساله آغاز شده است و با تشویق سلطان به رعایت عدالت، پایان میپذیرد به طور کلی محتوای این رساله در چگونگی صفاتی است که عدالت و عدالت پروری را در انسان میپروراند.
اخلاق جلالی به کتاب «فی علم اخلاق» نیز مرسوم است، این کتاب به ازون حسن بیک آق قویونلو (۸۷۱ - ۸۸۲ق) اهدا گشته و برای فرزندش سلطان خلیل نوشته شده و تدوین آن از سال ۸۷۲ تا ۸۸۲ق به طول انجامیده است.
مؤلف در این رساله عبارات مهمی از اخلاق ناصری را عینا نقل و قسمتهایی از آن را خلاصه و برخی را حذف کرده است و در عین حال، حکایات و اشارات و نکتههایی را به آن افزوده است از نظر «ویکنس»، رساله دوانی «اولین رساله اخلاقی مهم اسلامی بود که نظر غرب را جلب کرد.»
و در کنار اخلاق محسنی نوشته ملاحسین واعظ کاشفی تا پایان حاکمیت انگلستان در شبه جزیره هند، جزء کتابهای درسی بود بیشتر محققان غربی از طریق این کتاب با اخلاق ناصری آشنا شدند و آن را ارزیابی کردند محقق دوانی همان تقسیمات سه گانه خواجه نصیر را حفظ کرد، ولی به جای «مقالات» عنوان «لوامع» را انتخاب نمود که نشانگر فرق دو دیدگاه مشائی خواجه و اشراقی دوانی است.
اخلاق جلالی که یکی از زیباترین متون قرن نهم ادبیات فارسی است، چنین شروع میشود. «و چون مقاصد این کتاب قواعد حکمت عملی است و آن عبارتست از علم به احوال نفس ناطقه انسانی، از این رو که افعال محموده و مذمومه به ارادت از او صادر تواند شد تا بسبب علم از رذائل متخلی و بفضائل متحلی شود و به کمالی که متوجه آنست برسد لامحاله مقاصد که مسمی به لوامع الاشراق فی مکارم الاخلاق است در اقسام ثامنه منحصر باشد و چون داب تدوین مقتضی تقدیم مقدمه است مشتمل بر بعضی امور متعلقه بفن که موجب
بصیرت طالب و
اعانت او در تحصیل مطالب باشد ترتیب آن بر مطلعی در بیان امور مذکوره و سه لامع در مقاصد ثلاثه رفت و از فصول و مقاطع تعبیر به لمعات و نظائر آن مناسبت نمود.»
۱: دعای دولت خاقانی صاحب زمانی؛
۲: تمهید سبب تالیف و ذکر القاب همایون؛
۳: مطلع؛
۴: تنویر؛
۵: تبصره؛
۶: کشف غطاء.
لامع اول در تهذیب اخلاق و در ده لمعه است لمعه اول تا لمعه چهارم: در حصر مکارم اخلاق، لمعه ششم در بیان شرف عدالت، لمعه هفتم در اقسام عدالت، لمعه هشتم در ترتیب اکتساب فضائل، لمعه نهم در حفظ صحت نفس، لمعه دهم در معالجات امراض نفسانی (علاج
حیرت،
جهل بسیط،
جهل مرکب،
بددلی،
خوف، افراط
شهوت،
حزن و
حسد.)
لامع دوم در تدبیر منزل و در وی شش لمعه است: لمعه اول در سبب احتیاج به منزل، لمعه دوم در سیاست اقوات و اموال، لمعه سوم در سیاست اهل، لمعه چهارم در سیاست اولاد، آداب سخن گفتن، آداب
حرکت و
سکون، آداب طعام خوردن، لمعه پنجم در رعایت حقوق پدران و ماران، لمعه ششم در سیاست خدم.
لامع سوم در تدبیر مدن و رسوم پادشاهی و در هفت لمعه است لمعه اول در احتیاج انسان به تمدن، لمعه دوم در فضیلت محبت، لمعه سوم در اقسام مدینه، لمعه چهارم در سیاست ملک و آداب ملوک، لمعه پنجم در آداب خدمت، لمعه ششم در فضیلت
صداقت، لمعه هفتم در
آداب معاشرت.
مؤلف
حبیب السیر مینویسد: «آن جناب دو پسر داشت: امیر سعدالدین اسعد (همنام جدش) که حالا در سلک دانشمندان معدود شیراز است و مولانا عبدالهادی که در زمان حیات پدر وفات یافت.»
از شرح حیات علمی و اجتماعی این دو بزرگوار چیزی در دست نیست.
علامه دوانی در اوائل قرن دهم (۹۰۸ق) مقارن با ظهور شاهاسماعیل صفوی در نزدیکی کازرون پس از چند روز
بیماری در سن ۷۸ سالگی وفات نمود. جسد او را در روستای دوانبه خاک سپردند و مدفن او در آنجا زیارتگاه مردم است فارسنامه ناصری وفات او را چنین روایت میکند:
«در ایام شوریدگی مملکت فارس از جنگ شاهاسماعیل صفوی و سلاطین آق قویونلو جناب مولانا مدتی در نواحی لارستان و بندر جرون که نزدیک
بندرعباس است توقف نمود.
پس عود به شیراز فرمود صلاح خود را در توقف ندید لابد گشته، متوجه کازرون گردید و در نزدیکی «پل آبگینه» دو فرسخ مشرقی بلده کازرون وارد اردوی امیر ابوالفتح بیک برادرزاده حاجی بیک بایندری ترکمان گردید و نهایت احترام را دید و بعد از چند روزی ناخوش گشته، وفات یافت و
جنازه او به
عزت تمام از اردو به قریه دوان که مولد و موطن اصلی آن جناب بود برده، در جوار قبر شیخ علی دوانی که یکی از مشایخ مشهور است دفن نمودند.»
امام خمینی در آثار خود از جلالالدین دوانی با عناوینی چون محقق، فاضل و علامه یاد کرده است.
و برخی آرا و مبانی وی را مورد بررسی قرار داده است: از جمله:
۱- مشتق: مسئله
مشتق که بهعنوان یکی از مسائل دانش
اصول فقه شناخته میشود، مورد توجه دوانی نیز بوده است. اهمیت بحث مشتق نزد دوانی از آنجهت است که او در دو مسئله
اصالت وجود و ماهیت و ذوق تأله از آن بهره برده است. به اعتقاد دوانی تفاوت مشتق و مبدأ اشتقاق همان تفاوت
عرض و
عرضی است یعنی تفاوت به اعتبار لابشرط و بشرط لا است و صدق مشتق بر چیزی، مقتضی قیام مبدا اشتقاق به آن نیست بلکه به معنای در ارتباط بودن با آن و منسوب بودن به آن است. اگرچه ملاصدرا بیان دوانی را نمیپسندد اما امام خمینی کلام دوانی را درست میداند و معتقد است فرقی بین مشتق و مبدأ آن نیست مگر به «لابشرط» و «بشرط لا» ازاینرو مشتق در معنای واقعی خود جز یک طبیعت وصفی و بسیط چیز دیگری نیست.
۲- وحدت وجود و کثرت موجود: علامه دوانی قائل به وحدت وجود و کثرت موجود است و معتقد است که اصالت در خدا با وجود و در غیر خدا با ماهیت است این نظریه به ذوق المتألهین مشهور است. امام خمینی بر این باور است که وحدت وجود و کثرت موجود شبیه مذهب ذوق تأله است و شاید دوانی این ذوق را از اهل معرفت گرفته باشد.
۳- اصالت وجود: محقق دوانی قائل به اصالت وجود در واجب تعالی و
اصالت ماهیت ممکنات است. به اعتقاد امام این نظریه بر خلاف قانون سنخیت است زیرا اگر به اثر و مؤثر
سنخیت نداشته باشد، نشاندهنده عدم تاثیر مؤثر است. بر ایناساس، اصالت به وجود است و ماهیت امری اعتباری است.
۴- انقسام اجسام: دوانی به
صاحب محاکمات درباره عدم تناهی انقسام اجسام اعتراض کرده امام خمینی ایراد محقق دوانی و حکما را وارد میداند و جواب صاحب محاکمات و شاگرد دوانی
فاضل باغنوی را نمیپذیرد.
•
فرهیختگان مکتب تشیع •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جلال الدین محمد دوانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۵/۲۴. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.