تکتّف (دانشنامهحج)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تکتف یکی از اصطلاحات
فقهی به معنای قرار دادن دو
دست روی هم در
نماز است.
عمر بن خطاب با دیدن اسیران ایرانی که دستان خود را روی هم قرار داده بودند از این کار خوشش آمده و دستور داد آن را در نماز قرار دهند بعد از آن
اهل سنت این کار را در نماز،
مستحب میدانند ولی
شیعیان طبق روایات
اهل بیت (علیهمالسلام) این کار را
بدعت و
حرام و موجب بطلان نماز میدانند.
«تکتّف» از ریشه «ک ـ ت ـ ف» به معنای بالا آمدن شانهها و حرکت دادن و برجستن آنها هنگام راه رفتن است.
در اصطلاح
فقیهان، مقصود از تکتف آن است که نمازگزار در حال
قیام دستانش را روی هم بگذارد و آنها را بالا آورد و روی
شکم یا بالای آن قرار دهد، به گونهای که کف دست راست بر پشت دست چپ نهاده شود.
در
منابع فقهی، این مفهوم گاه با تعابیری چون «تَکتیف»،
«تَکفیر»،
«وَضع»،
«قَبض»
و «ضَمّ»
یاد میشود. در روایات به جای واژه تکتف، بیشتر واژه «تکفیر» به کار رفته است.
تکفیر به معنای پنهان کردن و پوشاندن، دست بر
سینه نهادن، سر فرود آوردن، و بزرگداشت است.
واژگان متضاد با تکتف که در
منابع حدیثی و
فقهی کاربرد دارند، «ارسال»
و «سدل»
به معنای رها کردن دستان و قرار دادن آنها بر
ران هستند.
اهمیت موضوع تکتف از آن رو است که به عنوان
سنّتی مستحب و مورد تاکید هنگام قیام نماز در میان
اهل سنّت به شمار میرود و حتی به صورت شعار بیشتر آنان درآمده است؛ اما در
فقه امامی، بر بدعت بودن و
حرمت و ممنوعیت آن تاکید شده است. با توجه به اهتمام همه
مسلمانان، از جمله حجگزاران، به نماز به ویژه در مکانهای مقدس مانند
مسجدالحرام و
مسجدالنبی و رویارویی آشکار میان این دو دیدگاه
فقهی، بررسی و تحلیل
فقهی این موضوع، دارای اهمیت است.
بر پایه
منابع حدیثی امامیان،
پیشینه تکتف به ایرانیان
زردشتی بازمیگردد که به احترام حاکمانشان دستان خود را بر سینه مینهادند.
پس از رخ دادن نبردی میان
اعراب و
ایرانیان در روزگار
خلیفه دوم، اسیران ایرانی را نزد خلیفه آوردند. آنان دستهای خود را بر سینه نهاده بودند. عمر بن خطّاب سبب این کار را پرسید و پاسخ شنید که این نوعی احترام است. خلیفه از این کار شادمان شد و دستور داد در نماز نیز آن را انجام دهند.
البته در متون روایی
اهل سنت، تکتف به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و شماری از
صحابه نسبت داده شده است.
موضوع تکتف در
فقه اهل سنت، در زمینه چگونگی نماز
یا مستحبات آن
و در
منابع فقهی امامیان، در قلمرو
مبطلات نماز یاد میشود.
از جمله تکنگاریهای مهم در این موضوع، کتابهای الارسال و التکفیر بین السنة و البدعه اثر
نجم الدین طبسی، توضیح المقال فی الضمّ و الارسال اثر محمد یحیی سالم عزّان، القول الفصل فی تایید سنة السدل اثر محمد عابد و رسالة مختصرة فی السدل اثر عبدالحمید مبارک را میتوان نام برد.
در میان
اهل سنت،
شافعیان و
حنفیان و
حنبلیان به پشتوانه روایاتی از برخی صحابه
به استحباب تکتف در نماز باور دارند. از اینرو، نزد ایشان، انجام ندادن تکتف، وانهادن کار مستحب به شمار میرود و مایه بطلان نماز نیست. در باور حنفیان، برای
مرد بهتر است که دست راست را روی دست چپ و زیر نافش بگذارد و برای
زن بهتر است که دستهایش را روی سینه قرار دهد.
شافعیان بر آنند که تکتف برای زن و مرد یکسان است و هر دو باید دستها را زیر سینه و بالای
ناف بگذارند. در باور حنبلیان، دستها باید زیر ناف قرار گیرد.
مالکیان، از جمله خود
مالک، بر خلاف دیگر مذاهب
اهل سنت، تکتف را در
نمازهای واجب،
مکروه دانسته و ارسال (نهادن دستان کنار رانها) را مستحب شمردهاند. آنان تنها در نمازهای مستحب در صورت طولانی شدن
قیام و خستگی بدنی، تکتف را
جایز، نه مستحب، دانستهاند.
از میان تابعین و
فقیهان پیشین
اهل سنت، برخی از جمله
سعید بن مسیب،
سعید بن جبیر،
عبدالله بن زبیر،
حسن بصری، و
ابن سیرین تکتّف را مستحب نمیدانند.
اوزاعی به تخییر میان قبض و ارسال دستها باور دارد.
تکتف از دیدگاه مذاهب سهگانه یاد شده مستحب به شمار میرود. گرایش ضمنی برخی دانشوران
اهل سنت به وجوب تکتف و حتی برداشت وجوب از برخی روایات
و نیز التزام عملی عموم
اهل سنت به آن، موجب شده که این رفتار همانند کاری واجب در نماز و ترک آن همسان با وانهادن واجب شمرده شود.
حتی شماری از
فقیهان اهل سنت به توجیهات غیر علمی و ناپذیرفتنی برای این کار روی آوردهاند؛ از جمله اینکه اگر دستان نمازگزار در حال قیام آویخته باشد، خون در انگشتان او جمع میشود و وی در معرض آسیب قرار میگیرد.
فقیهان امامی در نقد دلیلهای
اهل سنت در باره تکتف در نماز، نکاتی را یادآور شدهاند؛ از جمله:
روایاتی که تکتف را به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نسبت دادهاند، از دیدگاه سندی و محتوایی، ضعیف هستند و درخور استناد به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به شمار نمیروند
؛ به گونهای که حتی برخی دانشمندان
اهل سنت نیز به
ضعف سند و
دلالت آن روایات باور دارند.
برای نمونه، در روایت
سهل بن سعد تنها یاد شده که مردم را به تکتف فرمان دادند؛ اما از فرمان دهنده نام برده نشده است. اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به این کار فرمان داده بود، از ایشان به روشنی یاد میشد. ذیل این روایت، نشان دهنده تردید راوی در انتساب آن به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است.
نیز در روایت
وائل بن حجر به فعل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) استناد شده؛ اما استناد به فعل، تنها در صورتی صحیح است که مشخص باشد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) این کار را به سبب
استحباب آن انجام داده است. اما این روشن نیست؛ زیرا احتمالهای گوناگون در باره آن وجود دارد و از اینرو، دلالت آن بر استحباب قطعی نیست.
روایت
عبدالله بن مسعود نیز مربوط به موردی ویژه است که عمومیت ندارد و نمیتوان از آن، استحباب تکتف را برداشت کرد.
در روایات تکتف که در
منابع فقهی اهل سنت بدانها استناد شده، تعارضهای متعدد یافت میشود؛ از جمله اینکه برخی از آنها محل نهادن دستها را روی سینه، برخی روی ناف، و برخی زیر ناف یاد کردهاند. اگر
سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تکتف بوده، نباید چنین اختلافهایی در گزارش از آن دیده شود.
اختلاف آرای مذاهب
اهل سنت در اصل تکتف و شرایط و چگونگی آن نیز از ادله ضعف انتساب آن به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به شمار میرود. برای نمونه، در حالی که شافعیان و حنفیان و حنبلیان تکتف را مستحب میدانند، شماری از بزرگان
تابعین و
مالکیان به استحباب آن باور ندارند و مذاهبِ معتقد به استحباب تکتف نیز در چگونگی آن اختلاف بسیار دارند. ایناندازه اختلاف در آرای
فقهی، اصل آن را زیر سؤال میبرد.
اگر تکتف در نماز دوره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مرسوم بود، قطعاً رواج مییافت و مانند دیگر کارهای نماز به صورت
متواتر گزارش میشد؛ زیرا رفتار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در نماز در طول سالهای پیاپی برای همگان نمایان و درخور رؤیت بود و در هر شبانهروز پنج بار میان صدها تن از صحابه انجام میگرفت. اما
تواتر در باره تکتف پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وجود ندارد و از این رو، تکتف از بدعتهای پدید آمده پس از دوران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به شمار میرود.
برخی دانشمندان
اهل سنت نیز بر ثابت نبودن تکتف در
نماز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تاکید کرده و آن را از مواردی شمردهاند که در دورههای بعد، مردم به آن فرمان یافتند.
تقریبا همه
فقیهان امامی تکتف را در نماز حرام
و موجب باطل شدن نماز دانستهاند.
حتی
محقق کرکی در
رسائل الکرکی به وجوب
تعزیر تکتّفکننده باور داشته است.
از
فقیهان امامی، تنها
ابوالصلاح حلبی و
محقق حلّی در کتاب
المعتبر به کراهت تکتف؛ و
ابن جنید اسکافی به استحباب ترک آن باور دارند.
پشتوانه
فقیهان امامی
برای حرمت تکتف و
بطلان نماز با انجام دادن آن،
اجماع و نیز احادیثی است که از تکتف
نهی کرده و آن را رفتار
مجوس یا کاری بیگانه از نماز شمردهاند.
اجزای عبادات، از جمله نماز،
توقیفی هستند و صحت نماز وابسته به آنها است. پس باید تنها همان اجزا و شرایط تشریع شده در نماز، انجام شوند. در نتیجه، انجام دادن تکتف،
بدعت و مایه بطلان نماز است.
به باور امامیان، در روایات معتبر شیعه
و
اهل سنت که به چگونگی نماز
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پرداختهاند، هیچ اشارهای به تکتف ایشان نشده است. پشتوانه دیگر
فقیهان امامی، آن است که تکتف در نماز «فعل کثیر» یعنی کاری افزوده بر نماز به شمار میرود که از نگاه
عرف، او را از حالت نماز بیرون میسازد.
بعضی هم به
اصل احتیاط استناد جسته و گفتهاند: از آنجا که همه باور دارند که نماز بدون تکتف، صحیح و مسقط
تکلیف است، به اقتضای احتیاط باید آنچه در شرعیت یا مُبطلیت آن اختلاف است، در نماز داخل نشود.
محقق حلّی در این ادله مناقشه ورزیده است
؛ ولی با توجه به اینکه در دیگر آثار خود به حرمت تکتف باور یافته،
فقیهان پس از او در صدد توجیه سخن او در المعتبر برآمده و آن را بر تکتف نمازگزار بدون باور به شرعیت و
استحباب آن حمل کردهاند.
به باور مشهور امامیان، انجام دادن تکتف از روی
عمد و در حال
اختیار، با باور به جزء نماز بودن آن، حرام و مبطل نماز است.
حتی انجام دادن آن تنها برای اظهار
خشوع نزد
خدا نیز در باور شماری از
فقیهان حرام و مبطل نماز به شمار میرود.
این کار هر چند در باور برخی از آنان حرام است؛ ولی مبطل
نماز نیست.
اگر تکتف در نماز نه به عنوان جزء انجام شود و نه همراه با قصد خشوع باشد، شماری از
فقیهان آن را
حرام ندانستهاند.
در باور
فقیهان امامی، به پشتوانه ادلّه عام جواز
تقیه، تکتف هنگام تحقق شرائط تقیه، جایز و بلکه
واجب است.
البته ترک تکتف هنگام تقیه هر چند حرام است؛ مایه بطلان نماز نیست.
انجام دادن تکتف به سبب عواملی چون درد و خاراندن جایز است و مصداق حقیقی تکتف به شمار نمیرود.
در باور مشهور امامیان، نهادن دست راست بر چپ یا به عکس، و نهادن کف یک دست بر کف دست یا ساعد دست دیگر، موجب بطلان نماز است، خواه دستها روی سینه باشند یا روی ناف یا زیر ناف.
برخی از آنان نهادن دست چپ را بر دست راست یا کف یک دست را بر ساعد دست دیگر، باطلکننده نماز ندانستهاند.
۱. الاخبار الطوال: ابن داود دینوری (م ۲۸۲ق)، به کوشش عبدالمنعم، قم، رضی، ۱۴۱۲ق.
۲. الاقتصاد الهادی: طوسی (م ۴۶۰ق)، تهران، مکتبة جامع چهل ستون، ۱۴۰۰ق.
۳. الانتصار: سید مرتضی (م ۴۳۶ق)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۵ق.
۴. بدایة المجتهد: ابن رشد قرطبی (م ۵۹۵ق)، به کوشش عطار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
۵. بدائع الصنائع: علاء الدین کاسانی (م ۵۸۷ق)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، ۱۴۰۹ق.
۶. البدعة مفهومها حدها و آثارها: سبحانی، قم، مؤسسة امام صادق (علیهالسلام)، ۱۴۱۶ق.
۷. تاج العروس: زبیدی (م ۱۲۰۵ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
۸. تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): طبری (م ۳۱۰ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۹. تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م ۴۲۱ق)، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش.
۱۰. تحریر الاحکام الشرعیه: علامه حلی (م ۷۲۶ق)، به کوشش بهادری، قم، مؤسسة امام صادق (علیهالسلام)، ۱۴۲۰ق.
۱۱. تحفة الاحوذی: مبارکفوری (م ۱۳۵۳ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.
۱۲. تحفة الفقهاء: علاء الدین سمرقندی (م ۵۳۵ق./۵۳۹ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
۱۳. التنقیح فی شرح العروة الوثقی: تقریر بحث خوئی (م ۱۴۱۳ق)، میرزا علی تبریزی، قم، دار الهادی، ۱۴۱۷ق.
۱۴. تهذیب الاحکام: طوسی (م ۴۶۰ق)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
۱۵. جامع الخلاف و الوفاق: علی بن محمد قمی (م. قرن۷ق)، به کوشش حسنی، قم، زمینهسازان ظهور امام عصر، ۱۳۷۹ش.
۱۶. جامع المدارک: سید احمد خوانساری (م ۱۴۰۵ق)، به کوشش غفاری، تهران، مکتبة الصدوق، ۱۴۰۵ق.
۱۷. جواهر الکلام: نجفی (م ۱۲۶۶ق)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۱۸. الجوهر النقی: ماردینی (م ۷۵۰ق)، دار الفکر.
۱۹. الحدائق الناضره: یوسف بحرانی (م ۱۱۸۶ق)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، ۱۳۶۳ش.
۲۰. الخلاف: طوسی (م ۴۶۰ق)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۷ق.
۲۱. الدر المختار: حصکفی (م ۱۰۸۸ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
۲۲. دراسات
فقهیة فی مسائل خلافیه: نجم الدین طبسی، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۸۰ش.
۲۳. دعائم الاسلام: نعمان مغربی (م ۳۶۳ق)، به کوشش فیضی، قاهره، دار المعارف، ۱۳۸۳ق.
۲۴. ذخیرة المعاد: محمدباقر سبزواری (م ۱۰۹۰ق)، آل البیت.
۲۵. ذکری: شهید اول (م ۷۸۶ق)، قم، آل البیت، ۱۴۱۹ق.
۲۶. رسائل الکرکی: کرکی (م ۹۴۰ق)، به کوشش حسون، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۹ق.
۲۷. رسائل المرتضی: سید مرتضی (م ۴۳۶ق)، به کوشش حسینی و رجایی، قم، دار القرآن، ۱۴۰۵ق.
۲۸. روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان: شهید ثانی (م ۹۶۵ق)، قم، آل البیت.
۲۹. الروضة البهیة فی شرح اللمعه: شهید ثانی (م ۹۶۵ق)، به کوشش کلانتر، قم، مکتبة الداوری، ۱۴۱۰ق.
۳۰. ریاض المسائل: سید علی طباطبائی (م ۱۲۳۱ق)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۲۲ق.
۳۱. سنن ابیداود: سجستانی (م ۲۷۵ق)، به کوشش سعید لحام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۰ق.
۳۲. سنن الترمذی: ترمذی (م ۲۷۹ق)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۲ق.
۳۳. السنن الکبری: بیهقی (م ۴۵۸ق)، بیروت، دار الفکر.
۳۴. شرائع الاسلام: محقق حلی (م ۶۷۶ق)، به کوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، ۱۴۰۹ق.
۳۵. الشرح الکبیر: عبدالرحمن بن قدامه (م ۶۸۲ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
۳۶. الصحاح: جوهری (م ۳۹۳ق)، به کوشش عطار، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ق.
۳۷. صحیح ابن خزیمه: ابن خزیمه (م ۳۱۱ق)، به کوشش محمد مصطفی، المکتب الاسلامی، ۱۴۱۲ق.
۳۸. صحیح البخاری: بخاری (م ۲۵۶ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق.
۳۹. صحیح مسلم: مسلم (م ۲۶۱ق)، بیروت، دار الفکر.
۴۰. العروة الوثقی: سید محمدکاظم یزدی (م ۱۳۳۷ق)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۲۰ق.
۴۱. عمدة القاری: عینی (م ۸۵۵ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۴۲. فتح الباری: ابن حجر عسقلانی (م ۸۵۲ق)، بیروت، دار المعرفه.
۴۳. فتح العزیز: عبدالکریم بن محمد رافعی (م ۶۲۳ق)، دار الفکر.
۴۴.
الفقه الاسلامی و ادلته: وهبة زحیلی، دمشق، دار الفکر، ۱۴۱۸ق.
۴۵.
فقه الصادق (علیهالسلام): سید محمدصادق روحانی، قم، دار الکتاب، ۱۴۱۳ق.
۴۶. قرب الاسناد: حمیری (م. قرن۳ق)، قم، آل البیت، ۱۴۱۳ق.
۴۷. الکافی فی
الفقه: ابوالصلاح حلبی (م ۴۴۷ق)، به کوشش استادی، اصفهان، مکتبة امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، ۱۴۰۳ق.
۴۸. الکافی: کلینی (م ۳۲۹ق)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش.
۴۹. کشاف القناع: منصور بهوتی (م ۱۰۵۱ق)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
۵۰. کشف اللثام: فاضل هندی (م ۱۱۳۷ق)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق.
۵۱. کلمة التقوی (فتاوی): محمدامین زین الدین، قم، مهر، ۱۴۱۳ق.
۵۲. لسان العرب: ابن منظور (م ۷۱۱ق)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
۵۳. المبسوط: سرخسی (م ۴۸۳ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
۵۴. مجمع الفائدة و البرهان: محقق اردبیلی (م ۹۹۳ق)، به کوشش عراقی و دیگران، قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۶ق.
۵۵. المجموع شرح المهذب: نووی (م ۶۷۶ق)، دار الفکر.
۵۶. مختصر المزنی: مزنی (م ۲۶۳ق)، بیروت، دار المعرفه.
۵۷. المختصر النافع: محقق حلی (م ۶۷۶ق)، تهران، بعثت، ۱۴۱۰ق.
۵۸. مختصر خلیل: محمد بن یوسف (م ۸۹۷ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۶ق.
۵۹. مختلف الشیعه: علامه حلی (م ۷۲۶ق)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۲ق.
۶۰. المدونة الکبری: مالک بن انس (م ۱۷۹ق)، مصر، مطبعة السعاده.
۶۱. مستند الشیعه: احمد نراقی (م ۱۲۴۵ق)، قم، آل البیت، ۱۴۱۵ق.
۶۲. مسند احمد: احمد بن حنبل (م ۲۴۱ق)، بیروت، دار صادر.
۶۳. مصباح الفقیه: رضا همدانی (م ۱۳۲۲ق)، تهران، مکتبة الصدر.
۶۴. معالم المدرستین: عسکری (م ۱۳۸۶ش.) ، بیروت، النعمان، ۱۴۱۰ق.
۶۵. المعتبر: محقق حلی (م ۶۷۶ق)، مؤسسه سید الشهداء (علیهالسلام)، ۱۳۶۳ش.
۶۶. معجم مقاییس اللغه: ابن فارس (م ۳۹۵ق)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق.
۶۷. المغنی: عبدالله بن قدامه (م ۶۲۰ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
۶۸. من لا یحضره الفقیه: صدوق (م ۳۸۱ق)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق.
۶۹. منتهی المطلب: علامه حلی (م ۷۲۶ق)، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۴۱۲ق.
۷۰. منهاج الصالحین (معاملات): سید علی سیستانی، قم، ستاره، ۱۴۱۶ق.
۷۱. نهایة الاحکام: علامه حلی (م ۷۲۶ق)، به کوشش رجایی، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۰ق.
۷۲. نیل الاوطار: شوکانی (م ۱۲۵۵ق)، بیروت، دار الجیل، ۱۹۷۳م.
دانشنامه حج و حرمین شریفین، برگرفته از مقاله «تکتّف»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۲/۱۴.