تحریفزدایی از شخصیت زینب (سلاماللهعلیها)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شخصیت بینظیر
حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها)؛
در طول
تاریخ از گزند تحریفات مصون نمانده است؛ تحریفاتی چون پاره کردن پیراهن
در کاخ ابن زیاد یا کاخ
یزید، پریشان کردن گیسوان، کوبیدن سر به چوبه
محمل،
طلاق از
شوهر و ... که عمدتا این تحریفات، با هدف ایجاد رقت قلب
و گریه در مخاطبان
و تحریف شخصیت حضرت زینب (
سلامالله
علیها) بوده است.
از روزگار نخست
خلقت آدم (علیهالسّلام) تا زمان وقوع حادثه
کربلا، جریان
شهادت سید
و سالار شهیدان،
امام حسین (علیهالسّلام)، به طرق مختلف مطرح گردیده است. برای آن
امام همام،
انبیا و امامان (علیه
السّلام) گریسته
و یا متالم شدهاند
و از ضجیج فرشتگان
و بکای آنها نیز
در کتب مشهور سخن به میان آمده است.
پس از وقوع حادثه کربلا، اولین کسانی که این
مصیبت عظما را با
چشمانی اشکبار
و دلی تافته از
غم و حزن، گزارش میکردند
و بر خرمن هستی هر جنبندهای
آتش میافکندند،
حضرت سجاد (علیهالسّلام) و عقیله بنیهاشم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و دیگر بازماندگان عاشورا بودند. نقش
فرهنگ عاشورا
در جهلزدایی جوامع
اسلامی و زمینهسازی برای
حکومت جهانی
اسلام، آن چنان برجسته است که
اسلامستیزان مستکبر،
در دورانهای مختلف
تاریخ برای
تحریف آن برنامهریزی کنند. از عوامل مهمی که باعث رواج
تحریفات حماسه عاشورا شده است تلاش بعضی از روضهخوانان برای ایجاد رقت قلب
و گریه در مخاطبان بوده
در این مسیر، جستجوی سوزناکترین
و رقتبارترین وقایع این حادثه نیز سرلوحه کارهای آنان شمرده شده است
و این افراد اگر به چنین هدف
و غرضی
در مقاتل
و منابع معتبر دسترسی پیدا نمیکردند براساس اقتضائات احوال حدسیه شهدای کربلا، به
جعل و پردازش اسطورهها
و افسانههای سوزناک
و گریهآور اهتمام میورزیدند تا به هر شکل ممکن، به هدف
و نیت خود که همان
بکاء یا
تباکی بود، جامه عمل بپوشانند. صاحب کتاب ارزشمند
لؤلؤ و مرجان مرحوم
محدث نوری دروغ و هر حرامی را که وسیله گریاندن باشد
در زمره
محرمات به شمار آورده است.
در نظریات فقهی پارهای از مراجع نیز ذکر مصائب ناروا
و دروغین
در ماه رمضان، از
مبطلات روزه شمرده شده است.
در این میان، شخصیت بینظیر حضرت زینب کبری (
سلامالله
علیها) که
در کنار امام سجاد (علیه
السّلام) یکی از ارکان انتقال
پیام عاشورا و نهضت حماسی کربلا بودهاند؛ نیز از گزند این تحریفات مصون نمانده است. این تحریفات تا آنجا ادامه یافته است که برخی گفتهاند حضرت زینب (
سلامالله
علیها)
و زنان
و دختران
حرم امام
در مصیبت عزای سالار شیهدان
گیسو پریشان کردند یا حضرت زینب
در کاخ ابن زیاد یا کاخ یزید چون سربریده
برادر را پیشروی خود دید، بیتاب شد
و گریبان چاک کرد
و یا سر خود را به چوبه محمل کوبیدند، یا اینکه از کوفه تا شام
حجاب نداشتهاند، حال سوال اساسی این است که چگونه ممکن است، شخصیتی چون زینب کبری، آن هم
در برابر
چشم نامحرمان، چنان کارهایی انجام دهند
و اگر
در خفا این کارها را کردهاند، ناقل از کجا چنان واقعهای را که منقول
معصوم نیست نقل میکند؟ به علاوه اینگونه گزارشها
در هیچ یک از منابع معتبر
تاریخی نیامده است
و فقط
در منابع متاخر آمده است
و آنها هم از نظر سندی
و محتوایی دارای اشکالات فراوانی هستند. از سوی دیگر این گونه حرکات
و اعمال، با سفارش امام حسین به زینب کبری سازگاری ندارد.
در روایت مفصلی از امام سجاد (علیه
السّلام) آمده است: آن حضرت خواهرش را
سوگند دادند که گریبان چاک نکند
و صورت نخراشد.
آیا با وجود چنان سفارشی میتوان گفت که عقیله بنیهاشم که به تعبیر
معصوم عالمه غیر معلمه است
و مطیع فرمان
امام زمان خود است
و عصمت صغری لقب گرفته به چنین کاری دست زده است؛ به ویژه آنکه نقل شده، این کارها
در حضور نامحرمان صورت گرفته است.
روضه بسیار مشهوری
در میان برخی مداحان
و روضهخوانان وجود دارد، مبنی بر سر کوبیدن حضرت زینب (
سلامالله
علیها) به چوب
محمل و جاری شدن
خون از زیر مقنعهاش به هنگام دیدن سر بریده برادرش. برخی
تاریخنگاران آوردهاند: هنگامی که کاروان
اهلبیت را به
کوفه وارد کردند،
زن و مرد از خانهها بیرون آمدند. زنان
گریه می کردند...ناگهان سرهای شهدا
و پیشاپیش آنها سر
امام حسین (علیهالسّلام) را بر نیزه کرده بودند، وارد کردند.
چشم حضرت زینب که به سر بریده برادر افتاد سر خود را بر چوبه محمل زد به گونه ای که خون از زیر موهایشان جاری شد
و سپس اشعاری
در مصیبت برادر زمزمه کردند.
بسیاری از عزاداران که به
قمهزنی مبادرت میکنند، عمل خود را به همین واقعه مستند نموده
و کار خود را به نوعی تاسی
و تقلید از حضرت زینب (
سلامالله
علیها) میدانند
و شکافتن سر خود را نوعی اظهار همدردی
و همدلی با ایشان میشمارند.
اما بررسی منابع
و تاریخ عاشورا بیانگر آن است که این واقعه به طور کلی
مجعول و ساخته
ذهن و زبان روضهخوانانی است که میخواستند
در مجالس عزا،
شور به پا کنند.
در هیچ یک از منابع معتبر
و حتی نیمه معتبر عاشورا، اثر
و نشانی از این واقعه دیده نمیشود
و مآخذ این مصیبت محدود
و منحصر به کتابهایی همچون
ناسخ التواریخ، منتخب طریحی
و نور العین است که وضعیت اعتباری
و حجیت تاریخی این کتابها بر کسی پوشیده نیست.
علامه مجلسی نیز با حفظ شکل اولیه
و بدون بررسی
و نقد، آن را از منتخب طریحی
و نور العین نقل کرده است، اما به
مرسله بودن آن تصریح کرده است.
ضمن اینکه سلسله روات این گزارش،
در هیچ جایی ذکر نشده
و ابراهیم بن محمد نیشابوری اسفراینی تنها مرجع
و راوی این گزارش نیز پیرو
مذهب شافعی (یا
اشعری) بوده
و در وثاقت گزارش وی تردید وجود دارد.
افزون بر همه اینها، علامه مجلسی خود از
لهوف نقل کرده که شتران محمل
و هودج نداشتهاند.
بر همین اساس
شیخ عباس قمی در ادامه سخنان یادآور است: آنچه از مقاتل معتبر معلوم میشود، حمل ایشان بر شتران بوده که جهاز ایشان پلاس
و روپوش نداشته، بلکه
در ورود ایشان به کوفه، موافق روایت حذام که شیخان (
شیخ مفید و شیخ طوسی) نقل کردهاند، به حالتی بوده که محصور میان لشکریان بودهاند، چون خوف
فتنه و شورش مردم کوفه بوده؛ چه
در کوفه
شیعه بسیار بوده است.
بنابراین
در آن شرایط اساساً
هودج یا محملی
در آن مکان نبود که حضرت زینب (
سلامالله
علیها) بخواهد چنین کاری انجام دهد یا ندهد
و یکی از حوادث غمبار بعد از شهادت
حضرت ابا عبدالله الحسین (علیهالسّلام) همین سوار کردن زنان
و دختران
حرم آل الله بر مرکبهای بدون جهاز
و محمل بوده است
و منابع فراوانی از
شیعه و سنی این مطلب را گزارش کردهاند.
از نظر محتوایی نیز، این روایت دارای اشکالاتی است از جمله این که امام حسین
خواهر را
سوگند دادند که به
لطم و پریشان کردن
مو اقدام نکنند؛ آیا با چنان سفارشهایی میتوان گفت که عقیله بنیهاشم به چنین کاری دست زدهاند. این نکته را هم نباید از نظر
دور داشت که شخصیت حضرت زینب (
سلامالله
علیها) بسیار رفیعتر
و ارجمندتر از آن است که به چنین عمل دست بزند؛ چرا که حضرت با دیدن پیکر خونین
و پاره پاره امام (علیه
السّلام)
در گودال
قتلگاه در نهایت
توکل،
صبر و تسلیم فرمود: پروردگارا! این قربانی را از ما بپذیر.
امام حسین (علیه
السّلام) پیش از
ظهر عاشورا و شهادت، به وی سفارش
و از وی خواهش کرد که
در نماز شب او را فراموش نکند.
پذیرفتنی نیست که زنی که
در مقابل مستبدان
و متکبران کوفه
و شام، دلیرانه میایستد
و با نهایت
عزت و اقتدار سخن میگوید، به چنین کاری که بیانگر ضعف درونی یک
انسان است، دست بزند.
کسانی که برای توجیه اعمال غیرمنطقی خود به این گزارش استناد کرده
و می گویند: اگر
قمهزنی و سر شکافتن
در عاشورا
و عزای امام حسین روا نیست، پس چرا زینب (
سلامالله
علیها) سرش را به چوبه محمل کوبید
و سر
و صورتش را به
خون آغشته کرد؟ مگر امام سجاد (علیه
السّلام) همراه زینب نبود
و این اقدام عمهاش را ندید، اگر سرشکافتن
حرام است، پس چرا امام به این کار اعتراض نکرد؟ آیا
سکوت امام معصوم در اینجا، نمی تواند تأیید
و تقریر این عمل باشد؟
در حالیکه این
روایت از ریشه بیاساس
و مجعول است.
افزون براین بر فرض انجام چنین کاری از سوی آن حضرت
در آن شرایط سخت
و بحران، روشن نیست که با قصد سرشکستن اقدام به چنین کاری کرده باشند. حتی اگر چنین عملی واقع شده باشد
و با قصد هم واقع شده باشد، دلیل جواز
در شرایط عادی
و عزاداری ها نیست. گواه آن این است که چنین عملی
در سالگرد عاشورا از آن حضرت نقل نشده است. افزون بر همه اینها،
قیاس قمهزنی براین عمل، بر فرض ثبوت که معلوم نیست با قصد صورت گرفته باشد یا خیر،
قیاس مع الفارق است. علاوه بر همه اینها، این کار
در جهان امروز، موجب به زیر سؤال رفتن اصول
مکتب شیعه میشود
و زبان یاوهگویان
و دشمنان را
در استهزاء و خرافی خواندن
تشیع باز میکند؛ هرگز نمیتواند جایز باشد.
بعضا
در روضهها چنین گفته میشود که
در ظهر عاشورا و در لحظه وداع، حضرت زینب (
سلامالله
علیها) به امام حسین (علیه
السّلام) پیراهنی داد که
حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) به ایشان داده بود. همچنین گفته میشود که این پیراهن همان پیراهن
حضرت یوسف (علیهالسّلام) بوده است که برای شفای
چشمان حضرت یعقوب (علیهالسّلام) فرستاده بودند.
با توجه به جستجویی که
در منابع روایی شیعه صورت گرفت، اثری از این روایت که حضرت زینب (
سلامالله
علیها)
پیراهن حضرت یوسف (علیهالسّلام) را
در کربلا به امام حسین (علیه
السّلام) داده باشند، نیست؛ ولی
در منابع روایی ما، روایاتی درباره
پیراهن حضرت یوسف (علیه
السّلام) نقل شده است که پیراهن حضرت یوسف (علیه
السّلام) به پیامبر
و اهل بیت او رسیده است.
شیخ صدوق در کتاب
کمال الدین و تمام النعمه نقل میکند،
مفضّل از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده است: آیا میدانید که پیراهن یوسف چه بود؟ گفتم: خیر، فرمود: چون
آتش برای ابراهیم افروخته شد،
جبرئیل برایش یک جامه بهشتی آورد
و بر او پوشانید
و به واسطه آن سرما
و گرما بر وی زیان نمیرسانید
و چون مرگ
ابراهیم (علیهالسّلام) فرا رسید آنرا
در بازوبندی نهاد
و بر
اسحاق آویخت، اسحاق نیز آن را بر
یعقوب آویخت
و هنگامی که یوسف به دنیا آمد، یعقوب آنرا بر یوسف آویخت
و آن
در بازوی وی بسته بود تا کارش بدان جا کشیده شد
و چون یوسف آن پیراهن را از میان آن بازوبند بیرون کشید، یعقوب رائحه آن را استشمام کرد
و این همان قول خدای
تعالی است که میفرماید: «اِنِّی لَاَجِدُ رِیحَ یوسُفَ لَوْ لا اَنْ تُفَنِّدُونِ»
و آن این پیراهن بود که از
بهشت آمده بود. راوی میگوید: گفتم فدایت شوم آن پیراهن به چه کسی رسید؟ فرمود: به اهلش
و سپس فرمود: هر پیامبری که علمی یا چیز دیگری را به
ارث برد همه به
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آل محمّد (علیه
السّلام) رسید.
البته این روایت
در کتاب اصول کافی و بسیاری از کتب روایی شیعه نقل شده است.
در روایت دیگری امام صادق (علیه
السّلام) میفرمایند:
حضرت قائم (عجّلاللهفرجهالشریف) با همین پیراهن
قیام میکنند.
این
در حالی است که بر طبق آنچه که
در روایات و مقاتل آمده هنگامی که جز سه یا چهار تن از
اصحاب امام حسین (علیهالسّلام) باقی نماند، امام شلواری یمنی غیر از لباسی که به تن داشت طلب نمود
و فرمودند: «اِئْتُونی بِثَوْب لا یُرْغَبُ فیهِ، اَلْبِسُهُ غَیْرَ ثِیابِی، لا اُجَرَّدُ، فَاِنِّی مَقْتُولٌ مَسْلُوبٌ؛ برایم جامه کهنهای بیاورید که کسی به آن رغبت نکند تا آن را زیر لباسهایم بپوشم
و بعد از شهادتم مرا برهنه نکنند، زیرا میدانم پس از شهادت لباسهایم ربوده خواهد شد.»
شلوار تنگ
و کوتاهی آوردند ولی امام (علیه
السّلام) آن را نپوشید
و فرمود: «هذا لِباسُ اَهْلِ الذِّمَّهِ؛ این لباس
اهل ذمّه (کفّار
اهل کتاب) است.»
لباس بلندتری آوردند. امام (علیه
السّلام) آن را پوشید سپس با بانوان حرم خداحافظی کرد
و جای جایش را شکافت تا بعد از شهادتش آن را از تنش غارت نکنند،
و سپس پوشید.
بنابراین
در مقاتل
و منابع معتبر خبری از پیراهنی که حضرت زینب (
سلامالله
علیها)
در لحظه وداع، به امام حسین (علیه
السّلام) داده نیست. شاید منشاء وجود آمدن این
شبهه، ترجمه نادرست ثوب
در زبان فارسی باشد، زیرا ثوب به معنای هر چیز بافتنی است
و صرفا به معنای پیراهن نیست؛ چنانکه
قرشی در قاموس قرآن نوشته است: «ثوب بمعنی لباس است، لباس را بدان جهت ثوب گویند که بافته شده
و به حالتی که
در نظر بود رجوع کرده است زیرا
در ابتدا از بافتن پارچه، لباس
در نظر بود.»
از سوی دیگر تعبیر
شیخ مفید در الارشاد «دعا بسراویل یمانیه»
و بسیاری از منابع
و مقاتل صراحت
در شلوار یا شلوارک دارد.
در ادامه
روایت آمده است هنگامی که لباس (شلوار) آوردند، چند جایش را پاره کرد (تا ارزشی برای بیرون آوردن نداشته باشد)
و آن را زیر لباسهایش پوشید؛ ولی پس از شهادت امام (دشمن ناجوانمرد پست) آن را نیز از بدنش بیرون آوردند.
لذا
در منابع معتبر خبری از پیراهن کهنه نیست بلکه مطلب درباره شلواری است که خود امام چند جای آن را میشکافند.
اولین کسی که
تهمت زشت
طلاق را به بانوی خردمند بنیهاشم نسبت میدهد
حسن قاسم مصری در کتاب «السیدة زینب» است. او میگوید: «
عبدالله بن جعفر بعد از
طلاق از زینب کبری (
سلامالله
علیها) با
زینب صغری ازدواج نموده است.» این ادعای واهی
و بیپایه
و اساس
در حالی مطرح میشود که
در هیچ کتابی از کتب
تاریخی و تراجم و رجال اثری از این ماجرا یافت نمیشود.
در این میان یکی از نویسندگان معاصر مصری به نام دکتر
عائشه بنت الشاطی در کتابی که راجع به حضرت زینب نگاشته است از حسن قاسم پیروی کرده است
و بدون آن که درباره این
تهمت و نقل آن پژوهش
و بررسی نماید. حتی خود او درباره ارزش
تاریخی این
تهمت و دروغ این گونه
اعتراف میکند: «من
در بین زندگینامهنویسان
و مورخان کسی را ندیدم که به ماجرای طلاق دادن عقیله بنیهاشم توسط عبدالله بن جعفر
و ازدواج مجدد او با خواهر این بانو اشاره کرده باشد.»
بعد از بررسی
و پژوهش ثابت میگردد که بیشتر حکایاتی که
در باب
طعن بنیهاشم در منابع
تاریخی و حدیثی وارد شده است، مانند
اتهام عبدالله بن جعفر به
آوازهخوانی، گرد آمدن شعرا نزد
سکینه بنت الحسین،
ازدواج عمر با امکلثوم بنت
علی (
سلامالله
علیها)
و طلاق دادن زینب کبری (
سلامالله
علیها) از سوی عبدالله همه
و همه برگرفته از اخبار، دروغپرداز
خائن کذاب؛
زبیر بن بکار؛ دشمن سرسخت
اهل بیت پاک
و مطهر
پیامبر و دوست
متوکل عباسی است.
علامه نقدی در حاشیه کتاب خود «زینب کبری» به این مطلب تصریح کرده است.
بنابراین این
نظریه دارای دلیل معتبر
تاریخی نیست، بلکه تنها یک برداشت از روی
حدس و گمانی است که گویا از فقدان نقلهای
تاریخی در مورد چگونگی زندگی این زوج بعد از واقعه
کربلا سرچشمه گرفته است. از طرفی؛ نقلها
و دلایلی هم وجود دارد که چنین برداشتی را تضعیف میکند؛
در اینجا به برخی از این نقلها
و دلایل اشاره میشود:
الف) طبق برخی از نقلها؛ حضرت زینب (
سلامالله
علیها) بعد از بازگشت از
شام با شوهرش عبدالله زندگی نمود: «
در مدینه قحطی (سال مجاعه) پیش آمد. زینب (
سلامالله
علیها) همراه شوهرش عبدالله بن جعفر به شام کوچ کردند
و قطعه زمینی داشتند. زینب
در همان جا درگذشت
و در همان مکان دفن شد.» بنابر تحقیق
و جستجو؛ این نقل
در کتابهای زیر آمده است:
۱. کتاب «
خیرات حسان»،
تالیف محمد حسن خان اعتماد السلطنه (متوفّی ۱۳۱۳ هـ. ق)
و وزیر معارف ایران
در عهد
قاجاریه.
این اثر درباره شرح حال حدود ۹۱۲
زن مشهور
اسلام و نمونه اشعار گویندگان زن
در سه جلد است. مؤلف، این کتاب را از مشاهیرالنساء تالیف محمد ذهنی افندی از ادبای عثمانی ترجمه کرده
و شرح حال بسیاری از زنان فاضله
و دانشمند را بر آن افزوده است.
۲. «
هدیة الزائرین و بهجة الناظرین»، تالیف
شیخ عباس قمی که تکمیل کتاب «تحیة الزائر»
محدث نوری (متوفّی ۱۳۲۰ هـ. ق) است.
شیخ عباس قمی این نظریه را از محدث نوری نقل میکند.
اما خود شیخ عباس قمی اینرا نمیپذیرد که وفات حضرت زینب (
سلامالله
علیها)
در شام باشد.
۳. کتاب «
نزهة اهل الحرمین فی تاریخ تعمیرات المشهدین»، تالیف سید حسن بن هادی صدر الدین عاملی اصفهانی کاظمی (متوفّی ۱۳۵۴ هـ. ق) که
در هند به سال ۱۳۵۴ هـ. ق چاپ شده است.
طبق این نقلها میان عبدالله بن جعفر
و حضرت زینب (
سلامالله
علیها)
طلاق و جدایی صورت نگرفته است؛ هر چند کتابهای
تاریخی معتبر اشارهای به قضیه مجاعه (قحطی) مدینه نکردهاند.
بهنظر میرسد
شبهه طلاق
و جدایی حضرت زینب از عبدالله بن جعفر ریشه
در این دارد که عبدالله با رفتن حضرت زینب (
سلامالله
علیها) به کربلا موافق نبود، غافل از اینکه عبدالله نه تنها با همراهی حضرت زینب (
سلامالله
علیها) با امام حسین (علیه
السّلام) مخالف نبود که حتی فرزندان خود را نیز به کربلا فرستاد
و آنها
در رکاب امام (علیه
السّلام)
شهید شدند. همچنین عبدالله
در خانهاش مجلسی عزا برپا کرد
و پسر عموهایش
و مردم به دیدار
و تسلیت او میآمدند. عبدالله رو به همنشینان خویش کرد
و گفت: «خدای عزّوجلّ را
در هر مصیبتی حتی بر شهادت حسین (علیه
السّلام)
حمد و سپاس میگویم، اگر با دستهایم به حسین کمک
و یاری نکردهام لااقل دو فرزندم با او
مواسات و یاری نمودهاند. به خدا
سوگند، اگر نزدش حاضر بودم
دوست میداشتم از او جدا نشوم تا
در رکابش کشته شوم! به خدا چیزی که مرا وادار میکند از دو فرزندم دست کشیده، مصیبتشان را بر خود آسان سازم این است که آن دو
در حال پایداری
و یاری برادر
و عمو زادهام حسین، از دست رفتهاند.»
این که عبدالله پسران خود را برای یاری امام حسین (علیه
السّلام) فرستاد
و نیز این سخنان او نشانگر این است که او
در دل، حسین (علیه
السّلام) را دوست داشته
و از او رنجشی نداشته است، چنان که
در نامهاش، حسین بن
علی (علیه
السّلام) را روشنایی
زمین و چراغ رستگاران
و امید مؤمنان میخواند.
بنابراین، به نظر میرسد این نظریه، جز
حدس و گمان نیست
و مدرک قابل قبولی ندارد،
و دیگر پژوهشگران
تاریخی را نیز نیافتیم که این
نظریه را تایید کرده باشند.
برخی منابع متاخر، پس از
ستایش بسیار از
هلال بن نافع، گزارشی مفصل از شب عاشورا، از جمله نگرانی زینب کبری (
سلامالله
علیها) را از او نقل کردهاند که این گزارش از سوی پژوهشگران نقد
و رد شده است. بخشی از اصل گزارش به شرح زیر است: «هلال بن نافع میگوید:
در شب عاشورا امام حسین را دیدم که به تنهایی از خیمهها بیرون رفت. من شمشیرم را برداشته
و به دنبال
امام به راه افتادم. دیدم که آن حضرت گودالها
و تپههای مشرف به خیمهها را بررسی میکند. چیزی نگذشت که متوجه حضور من شد
و فرمود: کیستی؟ عرض کردم قربانت گردم هلال بن نافع هستم.
در این دل
شب ترسیدم که از دشمن به شما آسیبی برسد، پس پشت سر شما آمدم. امام فرمود: از خیمهها بیرون آمدم تا تپهها
و گودالهای این اطراف را بازرسی کنم، تا مبادا دشمن کمین کرده باشد. سپس به من فرمودند: هلال نمیخواهی از میان این دو کوه بگذری
و خود را نجات دهی؟ هلال میگوید: من به دست
و پای امام افتادم
و گفتم: مادرم به عزایم بنشیند، من این
شمشیر و این
اسب را هر کدام به هزار
درهم خریدهام
و از تو جدا نمیشوم تا
در راه تو بمیرم.
هلال میگوید: امام به
خیمه خواهرش زینب بازگشت. از گفتگوی زینب با امام فهمیدم که زینب نگران است. زینب از امام پرسید: آیا
اصحاب و یاران خود را امتحان کردهای؟ نکند فردا که روز رویارویی با دشمن است، تو را تنها گذاشته یا به دشمن
تسلیم کنند. امام پس از گریه فرمودند: آنها را آزمایش کردهام
و آنها یارانی ثابت قدماند... وقتی هلال این سخنان را شنید با گریه نزد
حبیب بن مظاهر رفت
و آن چه دیده بود، به او گزارش داد. سپس پیشنهاد کرد که
اصحاب را جمع کرده
و دختر
علی را از نگرانی بیرون بیاورند. پس از آن نقل میکند: من از طرفی
و حبیب از طرفی رفت تا همه جمع شدند، حبیب به
بنیهاشم گفت: شما بر گردید آن گاه
در میان اصحاب سخنرانی کرد
و گفت: هلال به من چنین
و چنان خبر داده است. شما چه میکنید. همه با هم به پشت خیمه زینب
و اهل بیت آمدند
و اظهار وفاداری کردند. سپس هلال، عکسالعمل امام حسین را با این اصحاب آورده است.»
این گزارش از چند جهت مخدوش است:
۱.
در میان یاران امام حسین (علیه
السّلام) فردی به نام هلال وجود ندارد. او نه تنها از یاران امام نبود، بلکه از دشمنان آن بزرگوار
و از سربازان
عمر سعد بوده است.
۲. به نظر میرسد که نویسندگان متاخر او را با
نافع بن هلال که از یاران آن حضرت بوده، اشتباه کردهاند. علامه مجلسی
در بحار الانوار همین اشتباه را مرتکب شده است. با اینکه علامه مجلسی (رحمةاللهعلیه)، چند صفحه پیشتر از آن، از
نافع بن هلال بجلی به عنوان یکی از یاران امام حسین یاد کرده است.
برخی با توجه به سخنان علامه
در هر دو جای بحار الانوار پنداشتهاند که هر کدام از هلال
و نافع شهیدی از شهدای کربلایند
و در نتیجه شهیدی به نام هلال بن نافع بجلی به شهدای عاشورا اضافه شده است.
در حالی که اشاره کردیم، او نه تنها
در میان شهدای کربلا نیست که
در جبهه دشمنان امام بوده
و گزارشهایی نیز از او نقل شده است.
۴. برخی نویسندگان این گزارش را به
شیخ مفید نسبت دادهاند.
و حال آن که
در آثار شیخ مفید، از جمله
در ارشاد، از این خبر جعلی اثری دیده نمیشود. شیخ مفید
در ارشاد از نافع بن هلال بجلی به عنوان یکی از شهدای کربلا یاد کرده
و او را ستوده است.
۵. افزون بر همه اینها، اگر
در متن این گزارشاندکی دقت
و تامل کنیم، درمییابیم که سخنانی که از امام
و زینب کبری نقل شده، با شان آن دو بزرگوار سازگاری ندارد. این قصه طولانی با اینکه هیچ گونه سندی ندارد،
در میان مردم بسیار معروف
و مشهور است.
محدث نوری ضمن ردّ این گزارش مینویسد: واضعش
در این فن (
دروغگویی) مهارتی تمام بوده است!
از جمله تحریفات موجود
در ادبیات عاشورا، ماجرای مو
و گیسو پریشان کردن یا جامه چاک دادن حضرت زینب (
سلامالله
علیها)
و دیگر زنان
و دختران
حرم امام
در مصیبت عزای
سالار شیهدان است یا اینکه گفته شده زنان
بنیهاشم از کوفه تا شام اصلا هیچگونه
حجاب و روسری نداشتهاند، حال سوال اساسی این است که چگونه ممکن است، شخصیتی چون زینب کبری (
سلامالله
علیها)
و دیگر دختران
و زنان حرم اهل بیت، آن هم
در برابر
چشم نامحرمان، جامه چاک کند یا گیسو پریشان کنند. اگر هم این کارها را
در مقابل
نامحرم انجام ندادهاند، ناقل از کجا چنان واقعهای را که منقول
معصوم نیست نقل میکند؟ به علاوه اینگونه گزارشها
در هیچ یک از منابع معتبر
تاریخی نیامده است
و فقط
در برخی منابع متاخر آمده است
و آنها هم از نظر سندی
و محتوایی دارای اشکالات فراوانی هستند. از سوی دیگر این گونه حرکات
و اعمال، با سفارش امام حسین (علیه
السّلام) به زینب کبری (
سلامالله
علیها) سازگاری ندارد.
سیره زهرای مرضیه (سلاماللهعلیها) اینگونه بوده که
در عین حضور
در عرصههای مهم اجتماعی
و سیاسی
و دفاع از امر
امامت، خود را هرگز
در معرض دید نامحرم قرار نمیدادند
و همیشه
در بیرون از خانه
و در برابر
چشم نامحرم، از پوشش حداکثری استفاده میکردند؛ چنان که چهره ایشان را هرگز نامحرمی ندید. حضرت زهرای مرضیه (
سلامالله
علیها) فرمودند: «ما من شیء خیر للمراة من ان لا تری رجلا
و لا یراها؛ بهترین چیز برای
زن آن است که مردی را نبیند
و هیچ مرد نامحرمی هم او را نبیند.»
حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) که
در دامان چنین مادری پرورش یافته
و در آغوش غیرت الله،
علی (علیه
السّلام) تربیت گردیده است؛ یقینا متاسی به این سیره است. دیگر زنان
و دختران حرم
ابا عبدالله (علیهالسّلام) نیز به این سیره
سیده نساء العالمین عمل میکردهاند، به نحوی که حتی چهرههای آن بانوان ارجمند را تا آن روز هیچ نامحرمی ندیده بود. بنابراین گیسو پریشان کردن
و جامه چاک دادن آن بانوان محترم
در حضور نامحرمان آن هم
در عین اختیار، با سیره
و سلوک زنان اهل بیت ناسازگار است. چنانکه کتاب
معالی السبطین فی احوال السبطین از حضور
لیلا در کربلا
و خارج شدن وی از خیمه با پا
و سر برهنه هنگام شهادت
علی اکبر (علیهالسّلام) گزارشی نقل کرده است
در صورتی که هیچ سند
تاریخی قدیمی درباره حضور وی
در کربلا وجود ندارد.
از دیگر شواهد بر ساختگی بودن این گونه گزارشات فرمان
حضرت ابا عبدالله الحسین (علیهالسّلام) در مواضع
و موقعیتهای گوناگون درباره
نهی از انجام
محرمات و چاک دادن جامه
در عزایش است.
ابن قولویه از
جابر نقل میکند که
امام محمدباقر (علیهالسّلام) فرمود: وقتی امام حسین (علیه
السّلام) قصد خروج از
مدینه را داشت، عدهای از
زنان بنی
عبد المطلب اجتماع کرده، مشغول
عزاداری و نوحهخوانی شدند تا اینکه امام حسین (علیه
السّلام) نزد آنان رفت
و فرمود: شما را به خدا
قسم، مبادا اظهار این کار، موجب نافرمانی خدا
و رسولش شود.
امام حسین (علیه
السّلام)
در شب عاشورا خواهرش را دلداری داده
و به وی
امر میکند که: «خواهر جان تو را
قسم میدهم که
در عزایم، گریبان چاک ندهی
و صورت نخراشی
و چون به شهادت رسیدم، ناله
و فغان نکنی.»
لذا چگونه ممکن است، شخصیتی چون زینب کبری، یا بانو لیلا بر فرض حضور
در کربلا
در برابر
چشم نامحرمان، چنان کارهایی را انجام دهند
و اگر
در خفا این کارها را کردهاند، ناقل از کجا چنان واقعهای را که منقول معصوم نیست نقل میکند؟ به علاوه اینگونه گزارشها
در هیچ یک از منابع معتبر
تاریخی نیامده است
و فقط
در برخی منابع متاخر آمده است
و آنها هم از نظر سندی
و محتوایی دارای اشکالات فراوانی هستند. از سوی دیگر این گونه حرکات
و اعمال، با سفارش امام حسین به زینب کبری سازگاری ندارد. با فرض پذیرش لیلا
در کربلا چگونه ممکن است آن بانوی گرامی نسبت به مسئله مهم
و حساس حجاب بیتوجه باشند
و امام هم از این کار
نهی نکنند.
سوال اساسی که
در این زمینه مطرح میگردد این است که آیا زنان بخصوص زنان اهل البیت (علیه
السّلام)
در روز عاشورا
و در جریان
غارت خیمهها
و بعد از ماجرای کربلا بدون پوشش
و حجاب شدند؟
در بالا گذشت که سیره زنان اهل بیت بر این بوده که
در عین حضور
در صحنههای مهم سیاسی
و اجتماعی، خود را
در معرض دید نامحرم قرار نمیدادند
و همیشه از پوشش حداکثری استفاده میکردند؛ تا جایی که حتی چهرههای ایشان را نامحرم نبیند. آنچه
در کربلا اتفاق افتاد مسلما این بود که صورت بعضی از خانمها معلوم شد
و نقاب
و روبنده ایشان برداشته شد. کشف وجه لو
حرمت شرعی ندارد اما همین کشیدن روبند
و معلوم شدن چهره، هتک حرمت نسبت به زنان اهل بیت (علیه
السّلام) محسوب میگردد، زنانی که هرگز چهرههای آنها را نامحرمی ندیده بود.
البته بعید هم نیست به خاطر
خباثت لشکر
کوفه و شام، روسری یا مقنعهای از سر زنی کشیده شده باشد
و در آن هنگام سر او نمایان شده باشد. بر فرض که مقداری یا برای لحظاتی موی آنها پیدا شده باشد؛ اما این موضوع با شان اهل بیت
و غیرت خداوند منافاتی ندارد؛ زیرا آن نوع از بیحجابی مذموم است که از روی
اختیار باشد، نه
اجبار. آن نوع از
بیحجابی مذموم است
در اثر کم توجهی به حجاب باشد
و گرنه اهل حرم؛ یعنی مجموعه زنانی که همراه امام حسین (علیه
السّلام)
در کربلا شرکت داشتند، اصرار زیادی بر حفظ حجاب حداکثری خویش
در برابر نامحرمان میورزیدند
و هیچگاه از پوشش
و حجاب تام
و کامل غافل نمیشدند. به هر حال اگر چه جسارتهایی شده است اما یقینا بدان حدّ نبوده است که برای یک زنان کاروان
عیب و نقص محسوب شود.
در روایتی از
حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) کوچکترین دختر امام حسین (علیه
السّلام) نقل شده است که وقتی
چادر (عبایه)
و معجر از سرشان برداشته شده،
در این قضیه خیلی
گریه و ناله کردند که چرا معجر را از سر ما برداشتند؟! نکته مهم اینجاست که یک دختر ۳، ۴ ساله نسبت مسئله حجاب این قدر پایبند است که از معجر
و عبایه استفاده میکند
و در هتک حرمتش چنان میگرید. لذا دیگر بانوان
و زنان اهل حرم
در حد اعلا پایبند به این امر هستند.
بر پایه
منابع روایی و مقاتل معتبر و قابل استناد؛ پس از
شهادت امام حسین (علیهالسّلام)،
سپاه عمر بن سعد به خیمههای اهل بیت آن حضرت حمله کردند
و به غارت اموال خیمهها
و زیورآلات زنان پرداختند.
در متن عربی بیشتر مقاتل
و روایات، عباراتی مانند «جاذَبُوا النِّساءَ مَلاحِفَهُنَّ عَن ظُهورِهِنَّ»،
«یَنزِعونَ المَلاحِفَ عَن ظُهورِنا»،
«یَنتَزِعونَ مِلحَفَهَ المَراَهِ عَن ظَهرِها»
و «تُنازَعُ ثَوبَها
عَلی ظَهرِها»
آمده است
و این گونه عبارات با توجه به معنای ملحفه به معنای برهنه شدن
و نمایان شدن موها
و بدن زنان نیست،
در کتابهای لغت ملحفه به این معنا آمده است: «اللِّحَاف
و المِلْحَفُ
و المِلْحَفَه: اللِّباس الذی فوق سائر اللباس»
بنابراین چون زنان آن
زمان علاوه بر رواندازهایی شبیه
چادر؛ لباس زیرین دیگری نیز داشتند که موی سر
و بدن را میپوشاند،
و سپاه دشمن تنها لباس رویین آنها را به غارت بردند.
در برخی از مقاتل این عبارت «تُسْلَبُ الْمَرْاَهُ مِقْنَعَتُهَا مِنْ رَاْسِهَا»آمده است.
«قناع»
در لغت عرب به معانی گوناگونی آمده است:
۱. چیزی که بالای مِقنَعَه میپوشند که سر
و چهره را کاملاً بپوشاند.
۲. آن چیزی که زن با آن سرش را میپوشاند، روسری.
۳. برخی گفتهاند
مقنعه به معنای چیزی است که سر را میپوشاند،
و قناع پوششی گستردهتر از مقنعه است.
بر اساس این عبارت نیز باز نمیتوان با قاطعیت گفت که روسری زنان
و اسرا به طور کل برداشته شد، به گونهای که تمام موها معلوم بود. لذا منظور از برداشته شدن حجاب همان پوشیه ظاهری یا نقاب بوده است نه آن عبایهای که بر سر آنان بوده است، زنان عرب علاوه بر عبایهای که میپوشیدند (شبیه چادر عربی امروزی)
در زیر آن لباس ضخیمی میپوشیدند؛ یعنی آن گونه نبود که زنان اهل بیت (
علیهم
السّلام) موهای سرشان یا بدنشان پیدا شود. همچنین از این تعبیر
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در مجلس یزید، معلوم میشود که آنحضرت
و دیگر زنان اهل بیت از روبند استفاده میکردند، ولی روبند آن بانوان والامقام
در اثر جسارت آن قوم لعین برداشته شد: «اَ مِنَ الْعَدْلِ یَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِیرُکَ حَرَائِرَکَ
وَ اِمَاءَکَ
وَ سَوْقُکَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَایَا قَدْ هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ
وَ اَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْاَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ اِلَی بَلَد؛ ای یزید! آیا این
عدالت است؟ ای پسر آزاد شدگان که زنان حر
و کنیزان مملوک خود را
در عقب پرده بنشانی
و نگذاری
چشم نامحرم به آنها بیفتد ولی دختران رسول خدا (صلیاللهعلیه
وآله
وسلّم) را پیش روی تو مانند اسیران باشند
در حالی که هتک پوشش آنها کردی
و پوشش چهره آنان را بدری
و روی آنان را بگشایی تا دشمنان آنان را از شهری به شهری ببرند.»
بنابراین آنچه که به طور
قطع و یقین میتوان گفت این است که حضرت زینب کبری (
سلامالله
علیها)،
و دیگر زنان
و دختران اهل حرم امام حسین (علیه
السّلام)، تاکید بسیاری بر رعایت حجاب حداکثری داشتند تا جایی که چهرههای ایشان را تا آن موقع
نامحرم ندیده بود. از طرفی هم تعابیر منابع
و مقاتل
و خطابه خود بانو زینب کبری (
سلامالله
علیها)
در برابر یزید، ظهور
در این دارد که حجاب از چهره زنان اهل بیت (علیه
السّلام) برداشته شده است، البته بعید هم نیست بخاطر خباثت لشکر کوفه
و شام، روسری یا مقنعهای از سر زنی کشیده شده باشد
و در آن هنگام برای لحظاتی سر او نمایان شده باشد؛ اما این موضوع با شان زنان اهل بیت
و غیرت خداوند منافاتی ندارد؛ زیرا آن نوع از
بیحجابی مذموم است که از روی
اختیار باشد، نه
اجبار؛ آن نوع از بیحجابی مذموم است
در اثر کم توجهی به
حجاب باشد. از سوی دیگر اگر زنان
در دربار
ابن زیاد یا یزید از حجاب حداقلی برخوردار نبودند، حتما عقیله بنیهاشم آن را مطرح مینمودند
و تقاضای روسری مینمودند نه اینکه یزید را به خاطر برداشتن روبند اهل خیام توبیخ نمایند، اگر چه کشف چهرههای زنان اهل بیت
هتک حرمت آن بانوان محترم محسوب میشود.
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «تحریفزدایی از شخصیت عاشورایی زینب»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.