بیماریهای باطنی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بیماریهای معنوی، روحی و روانی مثل
تکبّر،
عجب،
ریا،
حسد،
حیله،
حقارت، و غیره یکی از مشکلات عدیده و مهم انسان قرن معاصر است که گرفتار آنها میباشد. لذا با اهتمام به اینکه هدف از نزول
قرآن،
هدایت بشر بسوی
خداوند و
فضایل اخلاقی و سجایای انسانی است. آیات الهی قرآن کریم و با توجه به این که بیش از ۱۱۵۰
آیه در قرآن وجود دارد که به این گونه
بیماریها پرداخته است و راهکارهای مناسب و شفابخش قرآنی برای درمان
بیماریهای معنوی بیان شده است.
قرآن کتابی است جامعالاطراف، اقیانوسی عظیم که پر از
لؤلؤ و مرجان میباشد و به همه مسائل بنحو عالی و کامل پرداخته که برای صید آن بایستی غواصی کرد. و اگر بخواهیم به آیاتی که در خصوص طب و روانشناسی و علوم تربیتی که با موضوع مقاله نیز همخوانی دارد بپردازیم بایستی گفته شود که بالغ بر ۱۱۵۰ آیه در قرآن وجود دارد که به مباحث فوق پرداخته است. لذا با عنایت به اینکه قرآن کریم به سلامت تن و روان توجه خاص دارد و نیز به فرموده
نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سلامتی نعمتی است که مفهوم خیر واقعی را در
زندگی انسان متجلی میکند.
و در پرتو آن میتوان به تامین نیازهای معنوی، جسمی، روانی، و غیره پرداخت و آن را مبنای
توسعه دانست. علاوه بر آن انسان موجودی است که مرز مشخصی بین ابعاد جسمی و روانیاش وجود ندارد و پیوسته تاثیر و تاثر متقابلی بین او و محیط زندگیاش در جریان است. پس سلامتی را میتوان حالتی از تعادل بین اعمال جسم، روان و محیط دانست که شخص در وضع موجود بتواند به راحتی زندگی کند و احساس نشاط و دلخوشی داشته باشد و در
جامعه نیز احساس بیهودگی ننماید. پس در یک جمله میتوان گفت:
سلامتی یک هدف اجتماعی جهانی است.
لازم به ذکر است که در قرآن کریم ۳۳ بار واژه
سلام که در اصل به معنی سامت میباشد آمده است به عنوان نمونه در
آیه ۶۹
سوره انبیاء میفرماید: پس آتشی افروختند و ما خطاب کریم که ای آتش سرد و سلامت برای ابراهیم باش،
و یا در آیه ۲۵
سوره یونس میفرماید: و خدا همه
خلق را به سر منزل
سعادت و سلامت میخواند و غیره.
در همه این آیات سلامت به عنوان نعمتی فراتر از دیگر نعم از جانب خداوند برای افراد مورد عنایت قرار گرفته همچنین از جمله ویژگیهای
بهشت وجود سلامت و
امنیت در آن میباشد که از این روی به عنوان دارالسلام یعنی سرای مصون از آفات خوانده شده است. لذا با توجه به اهمیت موضوع ما را بر آن داشت تا در این مقاله به بررسی تعدادی از
بیماریهای معنوی و روانی انسانها بپردازیم و قرآن کریم را که به عنوان بهترین دارو برای درمان این گونه
بیماریهاست تجویز نماییم.
تحقیق و پژوهش صورت گرفته از نوع تحقیقات توضیحی است که در بخش گردآوری اطلاعات و مطالب از روش کتابخانهای استفاده شده است. در این تحقیق ابتدا به بررسی منابع و کتابهای
بهداشت و
بیماریهای روانی، جسمی و غیره. پرداخته شده و سپس با مراجعه به منابع اسلامی و قرآنی، عوامل
بیماریهای معنوی شناسایی شده که به بیان آن میپردازیم.
قرآن کریم کتاب آسمانی، و گنجینه اسرار و اعجاز الهی و هدایت و تبیان همه علوم و معارف الهی است که انسانها هر چه بیشتر در آن
تدبر و
تفکر نمایند، درهای بیشتری از حقایق پروردگار عالم گشوده خواهد شد و به اسرار و رموز آن واقف میگردند. پس نتیجه انکه دوری از معنویات و عمل نکردن به دستورهای الهی و قرآنی و عدمارتباط و تفکر در آیات و نشانههای پروردگار عالم، علت اصلی برای گرفتار شدن انسان به این
بیماریهای ناعلاج خواهد بود.
به عبارت دیگر قرآن تنها مصحف شفابخش و داروخانه عظیم الهی است که همه
بیماریهای معنوی را معرفی و سپس درمان میکند. پس طبیب واقعی اوست و خداوند قرآن را برای درمان تمامی
بیماریها معرفی میکند. لذا ما انسانها در مرحله اول بایستی سعیمان بر این باشد که گرفتار این گونه
بیماریهای مهلک و خطرناک نشویم و در صورت ابتلا، بدون هیچ گونه تردید، از قرآن مدد بگیریم تا بتوانیم از این گونه
بیماریها رهایی پیدا کنیم.
بیماریهای معنوی و درمان آن از دیدگاه قرآن کریم:
از آنجا که عقل سالم در بدن سالم است و از طرفی ترقی هر انسانی به وسیله رشد
عقل و فکر او میباشد باید دانست که سلامت بدن نیز سهم بسزایی در
رشد و تعالی انسان خواهد داشت. لذا سلامت روان و تن مکمل هم میباشند و انسان با داشتن این دو بال میتواند راه صعود و تعالی را بهتر و سریعتر طی نماید و انسان با شناخت امراض روانی از قبیل
غفلت،
حسد،
بخل،
تکبر و غیره. و تاسی از قرآن کریم بایستی در جهت از بین بردن این
بیماریها تلاش نماید لذا در این نوشتار به بررسی تعدادی از
بیماریهای معنوی که باعث گمراه شدن و به ضلالت افتادن انسان میشود میپردازیم.
واژه غفلت در
لغت به معنای بیخبری فراموشی و
اهمال آمده است و یکی از
صفات سلبیه و
جلالیه خداوند، عدمغفلت او نسبت به عوالم وجود میباشد. مخلوقات ذات حق بعد از آفرینش هرگز به فراموشی سپرده نشده و مهمل و رها نخواهند بود بلکه خداوند منان از همه آنها حتی نسبت به خودشان هم آگاهتر است و هرگز بیخبر از اعمال و گرفتار آنان نیست این معنای عدمغفلت پروردگار نسبت به مخلوقات خویش است.
گاهی غفلت به معنی بیخبری، به
پیامبران هم نسبت داده شده است و بیخبر بودن از یکسری تاریخچههای گذشتگان عیب نیست چه بسا پیامبرانی از همه رویدادهای تاریخی و اجتماعی اقوام پیشین اطلاعی نداشتند که خداوند پیامبرانش را آگاه کرد. و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اهل بیتش از هر گونه عیب و نقصی مبرا هستند لذا وجود مقدسشان به
بیماریهای معنوی همانند غفلت آلوده نخواهد شد.
بیماری غفلت
دارای مراتب و درجات مختلف است لذا همه انسانها به استثنای
معصومین دارای مرتبهای از مراتب غفلت خواهند بود.
یکی از
بیماریهای معنوی نابینایی (اعمی) است یا آنکه انسان از نعمت چشم برخوردار است ولی چشم او کور است لذا بینایی و نابینایی در انسانها به دو شکل متصور است.
۱- گاهی انسان از نعمت دیدن به وسیله چشم بیبهره است و از کمبودهای زیادی در این رابطه
رنج میبرد و از بسیاری مناظر و زیباییهای طبیعت و جهان هستی محروم مانده است و اگر او هم مانند دیگران از این نعمت بهرهمند بود حظ و بهرهای میبرد و مسلماً از همه فوائد چشم استفاده مینمود و همه عالم هستی برای او به چشم سر قابل روئیت بود و از زیباییهای طبیعت و جهان هستی استفاده میکرد.
۲- بینایی و کوری در انسانها مربوط به درون انسان است و ارتباط مستقیم هم با چشم سر دارد انسان نابینایی معنوی اگر چه از دید چشم سر برخوردار است ولی هیچ استفاده بهینه از آن نمیکند او فقط
دنیا و آنچه را که مربوط به دنیا است را میبیند و حقایق عالم و
حکومت جهان هستی را نمیبیند با آن که چراغهای هدایت که همان پیامبران الهی و
کتب آسمانی است که در جلوی راه انسان روشن است اما او نمیبیند و خداوند یک چنین انسانهای نابینای باطنی را در
عالم آخرت بصورت نابینا محشور میکند. که در آیه ۷۲
سوره بنی اسرائیل به آن اشاره دارد.
قرآن کریم یکی از راههای علاج این
بیماران را مسافرت و سیر و تماشا در
زمین میداند تا دلهاشان بینش و هوش یابد که سیر و سفر در تاریخ گذشتگان و زندگانی و برخوردهای آنان، البته برای انسان عاقل سازنده خواهد بود.
و با استفاده از ابزارهای شناخت و گشت و گذار در لابلای ورقهای تاریخ گذشتگان پی به امور و واقعیات جهان هستی میبرد و بتواند با فهم دل و بینایی و شنوایی به لغای حق نایل گردد.
از جمله
بیماریهای مهلک معنوی و روحی انسان که او را محروم از شنوایی گوش (اصم) سر میکند به طوری که زیباییها و لذایذ معنوی در کام او تلخ میشود اگر انسان از شنوایی گوش جان محروم بماند در نتیجه از شنیدن حقایق و روح الهی بهرهای نبرده و مانند چهارپایانند بلکه بسی گمراهترند که در آیه ۱۷۹
سوره اعراف به این مسئله اشاره دارد.
و چه بسا انسانهایی در جوامع بشری زندگی میکنند که حاضرند همه حرفهای ظواهر حیات دنیوی را بشنوند غیر از کلام خدا و پیامبرش و قرآن کریم را و از شنیدن وحی خدا خسته میشوند. و این خود یک
بیماری است و این
بیماری کری در منکران وجود ذات حق و
قیامت از شدت بیشتری برخوردار است و حتی با دستانشان جلوی شنیدن گوشها را میگیرند و این در زمان پیامبر هم بوده است تا کلام نورانی حضرت را نشوند چنین انسانهای
بیماری در آخرت با همان
بیماری کری در پیشگاه خداوند حاضر میشوند.
که در آیه ۹۷
سوره اسرا اشاره دارد به اینکه: و ما در روز قیامت آنان را به صورت کور و لال و کر محشور میکنیم و جایگاه آنان
جهنم خواهد بود
پس برای اینکه ما انسانها به این
بیماری گرفتار نشویم براساس آیات قرآنی باستی گوشهامان را به درک و
معرفت حقیقت عادت دهیم و به آن عمل نماییم.
یکی دیگر از
بیماریهای روحی بشر لال بودن (ابکم) انسان است کما اینکه اگر شخصی به علل مختلف از نعمت زبان برخوردار نباشد و نتواند از نعمت الهی استفاده کند به عنوان یک نوع
بیماری و معلولیت جسمی به حساب میآید. حال اگر کلام حق را بر زبان جاری نکند و حاضر نباشد که از این نعمت خداوند در راه صحیح و صواب استفاده کند اگرچه به ظاهر
دارای زبان است ولی
دارای بیماری خاصی بنام بکم و لال بودن خواهد بود زبانش برای ظواهر حیات دنیا به عنوان یک کارخانه و چاپخانه همه حرفهای باطل و زشت بسیار فعال است ولی حاضر به اجرای
شهادتین بر زبانش نیست در میدان دفاع از خدا و پیامبر قرآن و
اهلبیت ساکت و لال است آنجا که باید زبانش حرکت کند و همچون
شمشیر برندهای در میدانهای فرهنگی و اعتقادی حضور یابد.
مهر
سکوت بر لبان او هویدا خواهد بود و در آنجایی که باید زبان را در دهان ساکت نگه دارد به حرکت در میآورد. چنین انسانهای ناسپاسی در قیامت بصورت لال محشور میشوند. که خداوند در آیه ۹۷ سوره اسرا
وعده آن را داده است البته انسانهای لال باطنی در دنیا خود را به
ضلالت و گمراهی زدند و در عالم آخرت هم گمراه و بلکه گمراهتر خواهند بود و به عبارتی گمراهی در این دنیا باعث گمراهی در آخرت است به صورت لال حضور مییابند تا نشانگر
بیماریهای معنوی او در حیات دنیای وی باشد.
یکی از نعمتهای بزرگ الهی که در انسان به
ودیعه گذاشته شده است عقل بشر است که به عنوان پیامبر درونی انسان تلقی میشود خداوند کریم برای راهنمایی بشر از دو نوع پیام آوران استفاده نموده: پیامبران بیرونی که ۱۲۴ هزار انسان پاک و خود ساختهای که برای هدایت انسان ارسال داشته است و از آنجا که پیامبران از هم جنس بشر انتخاب شدهاند در معرض خطرات طبیعی قرار داشتند و چه بسا به دست همنوعان خود به قتل میرسیدند، لذا خالق یکتا در بدو خلقت بشر، او را با پیامبر درونش (عقل) همراه ساخت که هرگز دست بشر به آن نخواهد رسید.
منتها خطری که این پیامبر درونی را
تهدید میکند خود انسان است و به خاطر عدم استفاده از ابزار ثلاثه شناخت یعنی چشم و گوش و قلب (عقل) تحت پوشش غفلتها قرار میگیرد که باعث زنده بگور شدن عقلش میشود.
قلب چیست و جایگاه آن کجاست؟
در وحله اول ممکن است از قلب به عنوان یکی از اعضاء و جوارح انسان نام برده شود اما قلب در لغت به معنای عقل هم آمده است و این هم یک امر مادی نیست بلکه از امور معنوی است و جایگاه عقل هم در سر انسان و عین مغز و دماغ نیست زیرا مغز سر انسان از بهترین ابزار عقل است ولی هیچ گاه نمیتوان عین آن باشد چون مغز سر انسان از جنس
ماده و
خاک است و آن هم شعور و ادراک ندارد و آنچه را که باقی میماند روح انسان است که موجود ناشناخته باقی میماند. عقل انسان که از اسرار الهی است و در تیررس دید ظاهری بشر نمیباشد و از حجم فیزیکی نیز برخوردار نیست، در عین حال انسان با یک نگرش عمیق در خلقت خود متوجه این امر خواهد شد.
بیماریهای قلبی انسان به مقتضای عدمپرورش
نفس و روان متعدد میشود که به توضیح آن میپردازیم.
قلبی که بینایی ندارد اگرچه انسان صاحب دید و چشم سر است ولی در درک واقعیات جهان هستی کوتاهی میکند. آثار
قدرت خداوند را بر روی زمین و در آسمانها میبیند ولی هیچ تفکر و تعمق در خالقیت جهان هستی ندارد او شبیه نابینای ظاهری است که جهان روشن را تاریک میبیند.
چنین انسان
بیماری باید از آنچه را که میبیند اندیشه کند تا به تدریج شناخت او نسبت به خود و موجودیت و اشیاء اطراف مضاعف شود در نتیجه زحمات وی نورانیت قلب خواهد شد و از آن پس هر چه را که میبیند به عنوان مخلوق ذات حق تلقی میکند و یا چشم دل حقایق
عالم هستی را درک میکند. قرآن کریم کسانی را که به حیات دنیا فقط فکر میکنند و هر آنچه را که با چشم میبینند به حقیقت آن فکر نمیکنند. به عنوان یک
بیماری قلبی معرفی میکند که
دارای قلب کور است. در آیه ۴۶
سوره حج نیز میفرماید: اگر چه چشم سر آنان کور نیست ولی چشمان دلشان و قلبشان کور است و حقایق را نمیبینند.
انسان با دستان خودش بر دریچه قلبش غلفی میزند که هرگز نسبت به حقایق بیرونی دید روشنی ندارد و همانند غلاف شمشیر که سلاح را در خودش زندانی و محصور کرده است چنین شخصی نگاهش به جهان هستی یک نگاه تاریک است و هرگز توان تحلیل فلسفه خلقت را ندارد و مفتاح و کلید این غفلت عبارتند از:
پیدا کردن ابزار شناخت که به طور دائم با انسان همراه است یعنی با چشم خود نگاه عمیق به کائنات و هستی داشته باشد و سطحی نگر نباشد بلکه همچون غواص در اقیانوس بیکران حقایق عالم شناگر ماهر باشد و در عمق هم شنا کند تا به گنجهای نهفته در اعماق آن دست یابد اگر فقط در سطح آب شنا کند به گنجینه اسرار اهی پی نخواهد برد و همچنان در ابهام باقی خواهد ماند. زمینه مهر الهی بر قلوب را در خود انسان با گفتار و اعمالش مهیا میکند و الا خداوند زمینه هدایت را برای همه آماده کرده است و ابزار شناخت را در اختیار همه قرار داده است.
نوعی از
بیماری قلبی است که به چنین انسانی
بیماری قسیّالقلب میگویند خداوند انسانهای قسیّالقلب را به
سنگ تشبیه میکند حتی میفرمایند از سنگ هم محکمتر است آیه ۷۴
سوره بقره اشاره به این مسئله دارد لااقل سنگها برای جاری شدن چشمههای شکافته میشوند ولی قلوب انسانهای قسیّ القلب از صخرهها هم سختتر است.
وحی خداوند در سنگ اثر میکند و از خشیت حق ریزش میکند ولی قلب انسان آنگاه که قساوت پیدا کند وحی خداوند در آن اثر نمیکند و از خشیت خداوند هیچ انعطافی نشان نمیدهد.
یکی دیگر از نشانههای قساوت قلب که در قرآن کریم اشاره شده است
خودفراموشی است و یکی از نشانههای بارز خودفراموشی، خودفریبی میباشد.
یکی از تعابیر قرآنی پیرامون
بیماریهای معنوی قلب عبارتند از زنگار گرفتن آن است همانطور که آهن آلات دچار زنگ زدگی میشوند قلب انسان هم بر اثر کم کاریهای معنوی انسان دچار زنگ زدگی میشود.
به راستی وقتی که انسان تحمل پذیرش وحی خداوند را نداشته باشد و همه حقایق امور را به مزاح و
شوخی قلمداد کند آئینه دل او پر از زنگار میشود و به مرور زمان قلب او همچون فولاد سر میشود که هیچ چیز در آن اثر نخواهد کرد و نهایتاً
عذاب الهی را به جان خود خریده و در قعر جهنم قرار خواهد گرفت.
تکبر یکی از صفات ناشایست میباشد که به
اعتقاد بسیاری از علمای اخلاق، ریشه همه
رذائل اخلاقی و همه صفات زشت انسانی است و قرآن مجید بارها به مفساد استکبار و بدبختیهای ناشی از تکبر و مشکلاتی که در طول تاریخ بشر از این صفت مذموم به وجود آمده اشاره کرده است.
تکبر از سه عنصر تشکیل شده است:
الف: فرد برای خود مقامی قائل شود، ب: برای دیگری نیز مقامی قائل شود، ج: مقام خود را برتر از آنها ببیند و احساس خوشحالی و
آرامش نماید.
بزرگی و کبریایی فقط از آن خداوند است. (وَ لَهُ الْکِبْرِیَاءُ فِی السَّماوَاتِ و َالْاَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)
لذا این صفت محصور در ذات یگانه است و ما سوای او فقر محض به شمار میآید که مخصوص انسان است. تکبر از
بیماریهای مهلک و سمی به شمار میآید و انسان مبتلا به این
بیماری را متکبر مینامند.
اولین موجودی که
دارای این صفت رذیله شده و باعث سقوط وی از عالم اعلی و معنا به عالم سفلی شد
ابلیس بود که با قدمت عبودیت ۶۰۰۰ ساله در مقال ذات حق تکبر ورزید و از دیدگاه خداوند رانده شد. اگر انسان دچار این
بیماری خطرناک شد و در پی درمان آن نرود بلکه
لجاجت او باعث ازدیاد آن، در همه وجودش گردد خداوند بر قلب چنین متکبری مهر میزند از آن پس نور هدایت را که اظهر من الشمس است هرگز نخواهد دید.
بعضی از
علمای اخلاق تکبر را به سه بخش تقسیم کردهاند: الف: تکبر در برابر خدا، ب: تکبر در برابر پیامبران، ج: تکبر در مقابل خلق خدا.
و دانشمندان علوم اسلامی
بیماری تکبر را در انسان
دارای چهار قسم میدانند:
بالاترین مرتبه از مراتب تکبر، کبرورزی در مقابل
قدرت بیمنهتی خداوند قادر است که قدرت لا یزال لاهی را هیچ یا کوچک میپندارد و خودش را صاحب قدرت و مستقل فرض میکند در طول تاریخ بشریت چه بسا انسانهای متکبری در بین جوامع بشری ظهور پیدا کردند و چند صباحی مستکبرانه زندگی میکردند اما در نهایت با فرارسیدن
اجل به اصل خویش که همان
خاک است برگشتند. مثل
فرعون، که خداوند در نهایت همه آنها را مؤاخذه و سپس در
دریا غرق نمود و این عاقبت مستکبران و ستمکاران است.
انسان متکبر تا زمانیکه عوامل کبر و
غرور را در مقابل قدرت خالق یکتا از دست نداده است و خود را غرق در قدرتهای کاذب استکبار میبیند حاضر به
تضرع در مقابل خداوند منان نیست. ولی در آنجایی که دنیا و همه آنچه را که در دنیا وجود دارد برای انسان آشنا و فانی است و یک روزی برای همگان خواهد آمد که برهنه از دنیا سفر خواهد کرد. که تضرع در آن روز اثری نخواهد داشت.
از آنجایکه انسان متکبر خود را بزرگ میبیند و انتظار دارد که دیگران او را به زیبایی و بزرگی یاد کنند حاضر نیست در پیشگاه با عظمت باری تعالی زانوی ادب به زمین بگذارد و سر بر
سجده نهد و تضرع در پیشگاه خدا داشته باشد لذا هیچ ارتباطی با خالق خویش برقرار نمیکند و زنجیر ارتباط یا ذات یکتا و منبع فیض الهی را گسسته نگه میدارد جایگاه چنین انسانی در عالم آخرت دوزخ خواهد بود یا لذت و خواری در عذابهای دردناک قیامت و برای همیشه معذب است.
پروردگار عالم همه پیامبران و رسولانش را از جنس بشر قرار داد تا بتوانند در بین مردم حضور محسوس داشته باشند و مردم را راهنمایی کنند اما گروهی از
کفار و
مشرکین معترض بودند که چرا پیامبر از جنس
فرشتگان نیست و خداوند میفرماید: اگر از جنس فرشتگان بود باز شما اعتراض میکردید و اگر میبینیم که عده زیادی در مقابل
بعثت پیامبر قد علم کردند و حتی با صراحت اعلام کردند که ما توان تحمل تو و کتابت را نداریم همه این خصومتها نشات گرفته از احساس قدرت و تکبر بود که در خود جمع کرده بودند.
همین امر باعث پشت پا زدن به مفاهیم نورانی قرآن و
سنت و اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شد و به آنان اجازه تبعیت از دین مبین
اسلام و پیروی از رسول اکرم اسلام و اهلبیتش را نمیدهد. خداوند در آیات ۴۳ تا ۴۸
سوره مؤمنون میفرماید: پس آنگاه
موسی و برادرش
هارون را فرستادیم با آیات،
معجزات و
حجت روشن به سوی فرعون و اشراف قومش، آنها هم تکبر و نخوت کردند زیرا آنان مردمی متکبر و سرکش بودند. از اینرو گفتند چرا ما به دو بشر مثل خودمان
ایمان آریم در صورتی که طایفه این دو مرد (موسی و هارون) ما را پرستش میکردند. سپس تکذیب کرده و بدین سبب همه هلاک شدند.
در طول تاریخ هرگاه کتاب آسمانی برای هدایت بشر فرستاده میشد با مقاومت و لجاجت مردم همراه بوده است و چون قدرت تحمل آخرت کتاب و کاملترین قوانین الهی را نداشتند و وحی خدا را قبول نداشتند.
که در آیات ۳۰ و ۳۱
سوره زخرفبه این موضوع پرداخته شده که میفرماید و چون رسول حق به سوی آنها آمد گفتند این قرآن
سحر است و ما به آن ایمان نداریم و باز گفتند چرا این قرآن برای آن مرد بزرگ قریه
مکه و
طائف نازل نشد.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: هیچ کسی دچار تکبر یا خودبرتربینی نمیشود مگر به خاطر
ذلت و حقارتی که در خود احساس میکند.
کبرورزی در مقابل همنوعان خود است که انسان خود را از دیگران بزرگتر ببیند و اگر مرشد و راهنمایی او را
ارشاد و هدایت کند و او از روی تکبر نپذیرد و لجاجت بیشتری نشان دهد از جمله مستکبرین خواهد بود همچون
قارون، که در آیات ۷۶ و ۷۷
سوره قصص به تکبر و لجاجتهای او اشاره شده است. یکی از راههایی که به آسانی میتوان متکبر را از متواضع مشخص کرد همین راه رفتن انسان که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است بسیار لطیف تشبیه شده که انسان مغرور وقتی روی زمین راه میرود پاهایش را محکم به روی زمین میکشد و سرش را بالا نگه میدارد تا به دیگران بفهماند که یک سر و گردن از دیگران بالاتر است.
همه نسبت به او کوچکتر و حقیرند اما انسان متکبر هرگز نمیتواند تکبرش به بلندی کوه برسد و هرچه احساس بزرگی کند به کوه نخواهد رسید و همین کوه که از خاک و سنگ است بلندتر و بالاتر از انسان مغرور است. پس اگر به فرامین و نصیحتهای خداوند توجه نشود انسان دچار غرور و
خودپسندی خواهد شد و همانطور که در آیه ۲۰۶ سوره بقره
نیز آمده است جایگاه این گونه افراد جهنم که بسیار آرامگاه بدی است خواهد بود.
موجبات و عوامل تکبر و غرور انسان در مقابل دیگران مختلف است اهم آن عبارتند از:
۱: کسب
علم۲:
اموال۳: اولاد
۴: جمال
۵: مقام
۶: جایگاه در
جامعهاینها موارد مهمی هستند که اگر به درستی از آنها استفاده نشود باعث ایجاد کبر و غرور در انسان میشود که نهایتاً منجر به
هلاکت او خواهد شد. خداوند در آیات ۱۸ و ۱۹
سوره لقمان توجه ویژهی به این مسئله دارد و میفرماید: و هرگز به تکبر و ناز از مردم (اهل نیاز) رخ متاب و در زمین با غرور قدم بر ندار که خدا هرگز مردم متکبر خودپرست را دوست نمیدارد و عاقبت خوار و ذلیلشان خواهد گرد. در رفتارت میانهروی اختیار کن و سخن آرام گو، نه با فریاد بلند که منکر و زشتترین صداها، صوت الاغ است لذا انصاف و وجدان بیدار حکم میکند که
تواضع و فروتنی بهترین و سالمترین برخورد اجتماعی است و تکبر و
فخرفروشی زشتترین آن است و اگر با این همه سفارشهای قرآن کریم باز انسان اصرار به کبرورزی در بین جوامع بشری دارد باید بداند که همه در دنیا ذلیل و خوار خواهد شد هم در آخرت در عذاب الهی معذب است و شعلههای دوزخ در انتظار متکبرین خواهد بود.
حضرت علی (علیهالسّلام) در
نهجالبلاغه میفرمایند: «من تعجب میکنم از انسان متکبری که اول زندگی او نطفهای بیش نیست و در انتها زندگی
مردار متعفن و در بین این دو حال ضایعات داخل شکم میباشد پس چرا انسان تکبر میورزد.» کلام نورانی علی (علیهالسّلام) تفسیر آیاتی است که انسان را به تفکر سفارش میکند بهترین سلاح برنده که باید به طور دائم همراه انسان باشد تفکر است.
یکی از امراض روحی و معنوی که دامنگیر انسان میشود
عجب است همان خودبینی که شخص
بیمار اعمال خود را بستاید هر چند عبادات و اعمال صالح فراوان انجام داده باشد. و خویشتن را به واسطه این عبادات و اعمال صالحه بزرگ فرض میکند و خود را مستقل در این توفیقات میبیند. که قرآن مجید در آیات ۳۲ تا ۳۹
سوره کهف و
آیه۴۹ سوره نساء و
آیه ۳۲
سوره نجم به این
بیماری معنوی اشاره دارد.
یکی از
بیماریهای معنوی و روحی انسان که بسیار خطرناک است
ریا میباشد آنچه را که در اسلام مذمت شده است ریا در عبارت است. در
روایات معصومین آمده که انسان عبادتش را با هیچ کدام از مراتب ریا عجین و همراه نسازد. چرا که باعث
حبط و نابودی اعمال عبادی میشود. در آیه ۲۶۴ سوره بقره میفرماید:«ای اهل ایمان
صدقات خود را به سبب
منت و آزار تباه نسازید مانند آنکه
مال خود را از روی ریا
انفاق کند و ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده. مثل چنین مرد ریا کار بدان ماند که به جای آنکه در زمین قابلی دانه بذر افشاند دانه را بر روی سنگ سخت ریزد و تند بارانی غبار آن نیز بشوید که نتواند هیچ از آن حاصلی بدست آرند و خدا گروه کافران را راه سعادت ننماید.»
انسان مؤمن باید اعمال عبادتش را با نیت سالم و قربهً الی ا... انجام دهد و الا اگر عبادتش را برای دنیا و مفاخر دنیوی انجام دهد نه تنها اثری در روحیات وی نمیبخشد بلکه اثر معکوس دارد و عذاب اخروی انسان را زیاد میکند و کوله بار گناهانش را میافزاید. وقتی انسان وارد
عبادت میشود
شیطان با
حیله و ترفند از راههای مختلف وارد عمل میشود تا مسیر و مقصد عابد را تغییر دهد و از اخلاص بسوی
شرک بکشاند و نیات پاک او را خدشهدار کند. پس انسان بایستی سعی کند اعمالش را با اخلاص و بیریا انجام دهد تا مورد پذیرش خداوند قرار گیرد چرا که او
بصیر و آگاه است.
بیماریهای هفتگانه و درمان آنها در قرآن کریم؛ علاوه بر صفات و
بیماریهای معنوی که به آنها پرداخته شد علمای اسلامی صفات و ملکات نفسانی را مطرح مینمایند که اگر انسان مراقب آنها نباشد، آن صفات نیز تبدیل به
بیماری معنوی خواهد شد که برای انسان بسیار خطرناک است که به شرح ذیل به آنها میپردازیم.
حسد نوعی
بیماری انفعالی است که انسان در آن حالت احساس میکند مایل است در جای شخص دیگری که
دارای نعمتی است قرار گیرد و آرزو میکند که او آن نعمت را نداشته باشد تا خود صاحب آن شود.
حسد به تدریج ایمان را میخورد، همانگونه که
آتش هیزم را رفته رفته از بین میبرد.
این
بیماری معنوی
دارای عواملی است که شامل: الف - ضعف فکری؛
ب- کمبود ایمان؛
ج- مشکلات شخصیتی؛
د-
کینه و
دشمنی؛ ه- بخل ذاتی و دوست داشتن
شهرت؛ ز-
ترس از شکست در رقابت؛ ح- حب دنیا و منافع مادی.
پس حسد از
بیماریهای معنوی کلیدی است که اکثریت مردم به تناسب حالشان با آن همراه هستند. در علم اخلاق
بیماری حسد را اینگونه تعریف کردهاند: نیرویی درونی که انسان را به علت رشد مادی و معنوی دیگران ناراحت میکند. مثال
هابیل و
قابیل، داستان
برادران یوسف.
به معنای کینه است از صفات متقین این است که کینه دوستان را در دل جای نمیدهند و انسان
مؤمن صفحه دل را از کدورتها و کینهها پاک میکند و اما اگر خانه دل را محل ناراحتیها و عداوتها نسبت به دوستان و همنوعان خویش نمود باید بداند که
بیمار است. و هر چه زودتر باید کینه را از دل خارج کند انسان مؤمن دائماً از خداوند درخواست میکند که هیچ حقد و کینهای از دیگر مؤمنان در دل او ننشیند و اگر احیاناً کینهای در قلب انسان نشست باید هر چه زودتر با استفاده از توفیقات الهی توسط
دعا و نیایش و تفکر زمینه خروج آن را از خانه دل مهیا کند.
یکی از امراض روحی بشر
حرص است که از شیوع خاصی در جوامع انسانی برخوردار است این نیروی بالقوه که در ضمیر انسان حضور فعال دارد و با عدمتعدیل به وسیله عقل تبدیل به نیروی بالفعل میشود و اگر پیشگیری و درمان نشود تا لب گور و آخرین نفس همراه خواهد بود. که خداوند در آیات ۱۹ تا ۴۹
سوره معارج به این مسئله پرداخته است: انسان مخلوقی سخت حریص و بیصبر است چون
شر و زیانی به او رسد جزع و بیقراری کند و چون مال و دولتی به او رو کند منع نماید مگر نمازگزاران حقیقی آنان که دائم در
نماز و اطاعت الهی
عمر بگذرانند و آنان که در مال و
دارایی خود حقی معین و معلوم گردانند برای فقیر سائل و
فقیر آبرومند محروم پس حرص
بیماری مهلک و خطرناکی است که حالت کلیدی نسبت به بعضی گناهان دیگر است. اگر انسان از نیروی درونی خود همچون ایمان و
تقوی و از پیامبر درون یعنی عقل استفاده نماید میتواند صفت حریص و
طمع را در راستای مصلحت جان و تن خویش قرار داده و از آن به نحو مطلوب بهره برداری کند.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «دروغگو
دروغ نمیگوید مگر به سبب حقارتی که در نفس خود احساس میکند.»
و آنان که مردان و زنان باایمان و بیتقصیر و گناه را بیازارند، بترسند که دانسته گناه و تهمت بزرگی را مرتکب شدهاند
پس
تحقیر یکی دیگر از لوازم
بیماریهای قلبی انسان است که انسان همنوعان خود را کوچک و ناچیز فرص میکند و این ریشه در تکبر و حسادت و حقد دارد از آنجایی که حقارت زائیده بیماریهای دیگر است اسلام نه تنها دوست ندارد که مؤمن در نزد دیگران حقیر و کوچک شمرده نشود بلکه سفارش اکید دارد که حق تحقیر دیگران را هم ندارد.
خداوند در قرآن کریم میفرماید: و گروهی از مردم منافق گویند که ایمان آوردهایم به خدا و روز قیامت و حال آنکه ایمان نیاوردهاند. خواهند تا خدای و اهل ایمان را فریب دهند و حال آنکه فریب ندهند مگر خود را، و این را از سفاهت نمیدانند. دلهای آنها مریض است پس خدا بر مرض ایشان بیفزاید و آنها راست عذاب دردناک بدین سبب که دروغ میگویند و با اهل ایمان دو رنگی و ریا و
نفاق میکنند.
خدعه و نیرنگ از صفات رذیلهای است که ریشه در
بیماریهای قلبی و روحی انسان دارد فلسفه مکر انسان عدمشناخت او نسبت به قدرت لایتناهی خداوند است و انسان حیلهگر پی به عظمت و
علم الهی نبرده است که علم خداوند
علم حضوری است نه اکتسابی و بر همه
عالم تکوین از ظواهر و بواطن آن آگاهی تمام دارد و همگی در پیشگاه وی حضور دارند و حتی به نیات انسان چه قبل از ظاهر شدن در قلب و چه بعد از ظاهر شدن آن مطلع است. حال اگر انسان بخواهد هرچه از مکر و حیله را در اجتماع اجرا کند خداوند به آن آگاهی و سیطره دارد و اگر
مصلحت بر خنثی نمودن آن باشد کمتر از یک چشم به همزدن خثنی خواهد نمود.
غضب و خشم که نوعاً بر اثر برخوردهای اجتماعی حاصل میشود چه بسا به خاطر عدمگفتن آن باعث مرتکب شدن لغزشها و
گناهان کبیره خواهد شد که بعضاً قابل جبران نخواهد بود. پس در حال خشم و غضب زمینه دخالت
نفس اماره بیش از هر موقعیت دیگر است و تنها یاد خداوند است که میتواند به دلها آرامش دهد و انسان را از خشم و غضب برهاند. (اَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)
نوعی از
بیماری معنوی انسان است انسان احمق و گرفتار به این مرض به فکر تحصیل دین و وظایف شرعیه خود نیست و از ابزار شناخت که خداوند در اختیار انسان نهاده است استفاده نمیکند.
که خداوند در آیه ۹۷
سوره توبه چنین انسانی را اعرابی (بادیه نشین) معرفی میکند.
بهترین دارو قرآن است: (خیرالدواء القرآن)؛ سورههایی از قرآن کریم که هر کدام جهت رفع
بیماری خاصی است. که به مواردی از آنها اشاره میشود:
۱: برای سردرد، تب، مارگزیدگی، درد گوش، درد دندان،
چشم زخم و غیره خواندن
سوره حمد میباشد.
۲: برای درد معده، سهولت وضع حمل، ضعف دل خواند سوره مبارکه
آل عمران.
۳: برای درد گردن، سوره مبارکه
زلزال.
۴: برای سهولت وضع حمل، سوره مبارکه
انشقاق/
یونس/
واقعه.
۵: جهت بچهدار شدن، سوره مبارکه
فرقان/
قدر/
مریم/
نساء.
۶: جهت قولنج شدن، سوره مبارکه
یس/
اعراف/
انشراح.
۷: جهت
بیماریهای چشمی همچون درد چشم و زخم چشم، اعراف/
انعام/
ابراهیم/
نور/
قلم/
اخلاص/
ق/
حدید/
ملک.
۸: جهت بیماریهای
صرع و دیوانگی،
نمل/ مؤمنون.
۹: کلاً برای تسکین درد
بیمار یا شفای آن خواندن این سورهها سودمند میباشد،
روم/
بلد/
مجادله.
در قرآن کریم آیاتی هستند که هر کس این آیات را بنویسد یا با خود نگهداری کند و یا آنها را با آب پاکیزه بشوید و از آن بیاشامد از همه دردها و
بیماریها
شفا میگیرد از جمله:
آیاتی که خواندن آنان باعث این میشود که آرامش و
وقار به قلب وارد و
بیماریها از او خارج شود و اینها آیاتی هستند که کلمه «لا اله الا الله» در آن آمده است. نظیر:
«قرآن تنها مصحف شفابخش و داروخانه عظیم الهی است که همه
بیماریهای معنوی را معرفی و سپس درمان میکند.»
۱. قرآن کریم
۲. نهج البلاغه
۳. احمدی، مهدی، دارالشفاء قرآن درمان بیماریهای معنوی انسان در داروخانه قرآن، انتشارات شکوری قم، چاپ اول، ۱۳۷۸.
۴. اسرار، مصطفی، دانستنیهای قرآن، بی جا، بی تا
۵. امانی، محمد صادق، آیههای زندگی و ۳۰ موضوع تربیتی از قرآن، انتشارات محدث، ۱۳۸۱.
۶. بستانی، محمود، اسلام و روان شناسی، ترجمه محمود هویشم، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۳۷۲.
۷. بیستونی، محمد، گیاه شناسی از دیدگاه قرآن کریم، انتشارات بیان جوان، ۱۳۸۳.
۸. جمیل الحبان، محمد، رمزی العمری، میض، پزشکی در قرآن، ترجمه دکتر صاحبعلی اکبری، انتشارات طوس، چاپ اول، ۱۳۸۳.
۹. دهقان مرندی، شیخ اسماعیل، عوامل سعادت و هلاکت از دیدگاه معصومین علیهم السلام، انتشارات احرار تبریز، چاپ اول، ۱۳۷۱.
۱۰. دیاب، عبدالمجید، طب در قرآن، ترجمه علی چراغی، بی جا، بی تا
۱۱. شب زنده دار، محمد، شفاخانه قرآن، انتشارات هلال و ناس، چاپ اول، ۱۳۷۸
۱۲. صادقیان، احمد، قرآن و بهداشت روان، انتشارات مشهور، چاپ اول، ۱۳۸۶.
۱۳. عثمان نجاتی، عثمان، قرآن و روان شناسی، ترجمه عباس عرب، بی جا، بی تا
۱۴. فاضل، جواد، طب و درمان در اسلام، تهران، ۱۳۴۰
۱۵. فقیهی، دکتر علی نقی، بهداشت و سلامت روان در آینه علم و دین، انتشارات بهار، چاپ اول، ۱۳۸۴
۱۶. فیض کاشانی، محسن، محجه البیضاء، جلد ۶، بی جا، بی تا
۱۷. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، جلد ۲، دار الکتب اسلامیه، تهران، چاپ سوم، ۱۳۸۸ ه. ق
۱۸. محمدی ری شهری، محمد، دانشنامه احادیث پزشکی، جلد ۱ و ۲، ترجمه حسین صابری، انتشارات دارالحدیث، قم، ۱۳۸۳
۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، جلد ۳، بی جا، بی تا
۲۰. مرکز مشاوره حوزه علمیه قم، فرآیند حسادت در فرهنگ قرآن و عترت.
۲۱. محمود سلیمان، احمد، القرآن و الطب، چاپ پنجم، بیروت، ۱۳۶۰
۲۲. نوری طبرسی، میرزا حسن، مستدرک الوسایل، جلد ۲ و ۳ و ۹، انتشارات آل البیت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ ه. ق
۲۳. نوری، محمد رضا، بهداشت در قرآن، مشهد انتشارات واقفی، ۱۳۸۳.
عباس نژاد، محسن، سیدی، حسین، رستمی، محمدحسن، (۱۳۸۷)، قرآن، روانشناسی و علوم تربیتی (۲) (جلد اول مجموعه مقالات)، مشهد: بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه، چاپ اول.