برداشت کلیسایی از قیام عاشورا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از اصول اعتقادات
مسیحیت درباره
حضرت عیسی که مسیحیان در اصطلاح آن را «آموزه نجات»
میخوانند، این است که آن
حضرت به
صلیب کشیده شد تا فدایی «الفادی، لقب السید المسیح الذی فدی البشر بدمه الکریم
و
کفاره گناهان
بشر باشد. برخی از افراد با نگرش سطحی و شبیه این اصل اعتقادی در مسیحیت، به تفسیر قیام
امام حسین (علیهالسلام) میپردازند.
بنا بر چنین باوری: «
عیسی، رنجها و
مرگ خود را با
آزادی کامل پذیرفت، تا به نمایندگی از
بشر،
کفاره تمام گناهانی باشد که مردم مرتکب شده و براثر آن، به
خدا بی حرمتی کردهاند».
برخی از افراد با نگرش سطحی و با تفسیری شبیه این اصل اعتقادی در
مسیحیت، میپندارند
امام حسین (علیهالسلام) تنها برای کشته شدن
قیام کرد تا خود را فدای امت جدش کند و دوستان
اهل بیت را که مرتکب گناهانی شدهاند، در
قیامت شفاعت نماید. اینان معتقدند
گریه و اندوهشان کفاره گناهانشان میشود.
تفاوت این نگرش با دیدگاه مسیحیان این است که صاحبان این پندار عامیانه گمان میکنند
گریه و
عزاداری بر امام حسین (علیهالسلام) برای برخورداری از
شفاعت آن
حضرت در،
آخرت، کافی است؛ هرچند آنها بسیار گناهکار باشند. برخی از نویسندگان متاخر در آثارشان و بعضی شعرا و تعزیه خوانان در لابهلای اشعار و متون تعزیه خوانی، با این نگرش به موضوع انگیزه قیام امام حسین (علیهالسلام) پرداخته و بخشی از ادبیات
عاشورا را با این
اندیشه تحریف آمیز، آلوده کردهاند.
ممکن است از ظاهر برخی عبارات بعضی از بزرگان مانند
مرحوم ملامهدی نراقی و
ملا حبیب الله شریف کاشانی نیز چنین برداشتی شود؛ ولی وجه صحیح آن است که این گونه عبارات را حمل بر تعبیرات ادیبانه کنیم.
مرحوم نراقی در کتاب
محرق القلوب نوشته است: «امام حسین (علیهالسلام)... برای رسیدن به
شفاعت کبری که مقتضی استخلاص همه محبان و موالیان باشد... ، به
شهادت راضی شد تا این مرتبه از برای او باشد و بدون شهادت، وصول به این مرتبه از برای او ممکن نبود؛ زیرا که رفع
کدورت معاصی امت و
شفاعت ایشان، موقوف بر
خون و
تالم ایشان است».
ملا حبیب الله شریف کاشانی در این باره نگاشته است:
... و
خداوند جمیع آنها (
انبیا و
اولیا) را
گواه گرفته بود که چون اول قطره از خون گلوی حسین بر
زمین بچکد، از
گناهان شیعیان او درگذرد، و از این جهت بود که در آن حال که
شمر به روی سینه اش نشست و شروع کرد به جدا کردن سرش، عرض کرد که هل وافیت بعهدی؛ آیاای خداوند، من به عهدی که در
عالم ذر با تو کردم،
وفا کردم و از عهده این کار برآمدم؟ یعنیای محبوب من؛ تو هم به
عهد خود وفا کن. پس گناهان شیعیان مرا به من ببخشا، پس در آن حال، ندایی از عالم بالا به گوشش رسید که یا حسین؛ دل خوش دار که ما هم به وعده خود وفا کردیم. پس این قدر از دوستان تو را بیامرزیم که تو خشنود گردی!. .. پس چون این غرقه به خون، این سخن بشنید،
تبسم کرد و گفت: الان طاب لی الموت؛ حالا مردن برایم گوارا شد؛ چه
غم برای شیعیان بود و اینک به این مژده، از دلم زدوده شد.
شریف طباطبایی نیز نگاشته است:
... ولکن چون
[
امام حسین
]
میخواست که کشته شود از برای اینکه
مؤمنین اولین و آخرین، بر او جزع کنند و گریه و زاری نمایند و تمنای این کنند که کاش با او بودند و به فوز شهادت فایز بودند تا به این واسطه، گناهان ایشان آمرزیده شود و گریه و اندوه ایشان، کفاره
گناه ایشان باشد و این گریه و اندوه بدون شهادت چنین بزرگواری صورت وقوع نمییافت. پس در واقع، شهادت آن بزرگوار، کفاره گناه جمیع گناهکاران است.
با توجه به
عظمت علمی این بزرگان و آگاهی و احاطه آنها به مبانی علمی و دینی، بعید است که مقصودشان ظاهر همین عبارات باشد. چنان که اشاره شد، این سخنان بایدبر تعبیرات ادیبانه حمل شود و گفته شود که مقصودشان این بوده که امام حسین (علیهالسلام) خانه شهادت را انتخاب کرد تا مردم به
برکت آن،
حق را بشناسند و با تاثر و عزاداری در سوگ آن بزرگوار، رابطه خود را با
خدا تقویت کنند و در نتیجه، حقایق
اسلام را بهتر بشناسند و در سایه عمل کردن به آن، مستحق
شفاعت کسی شوند که شهادت او منشا
هدایت آنان گردیده است و در نتیجه، مشمول
شفاعت شوند. پس میتوان گفت شهادت را انتخاب کرد تا شیعیان را
شفاعت کند. و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة؛
«و خون پاکش را در راه تو به
خاک ریخت تا بندگانت را از نادانی و گمراهی نجات دهد».
در هر حال به نظر میرسد آنچه به رواج این
تفکر نادرست بیشتر دامن زده، سرودههای تعدادی از شاعران، به ویژه اشعار
تعزیه است. شاید بتوان گفت سرایندگان این اشعار، خود به چنین نگرشی (مسیحیانه) معتقد نبودند و با
اخلاص و
حسن نیت میخواستند مقام بالای
شفاعت را، که ریشه قرآنی دارد، در پرتو جانبازی بزرگ امام حسین در راه
دین، برای آن
حضرت ثابت کنند؛ اما درهرحال عملا سرودههای آنان با تعبیری که به کار بردهاند، بینش مسیحیانه را القا میکند و میتواند بدآموزی داشته باشد. در ادبیات
عاشورا از این گونه اشعار، بسیار است که در پی، نمونههایی از آنها را میآوریم.
سروش اصفهانی از شاعرانی است که در قالب زبان حال امام، با نگاه مسیحیانه به نهضت
کربلا نگریسته است؛ چنان که میگوید:
من سیرم از
حیات وگرنه کنم روان• در هر قدم به روی زمین چشمه حیات
بهر
شفاعت گنه دوستان خویش کردیم •سینه را هدف تیر حادثات
قاآنی شیرازی از دیگر شاعرانی است که در این باره سروده است:
خنجر برید حنجر او را نکرد کرد، از چه سر برید؟ نپذیرفت ازو قضا
بهر چه؟ بهر آنکه شود
خلق را شرط شفاعتش چه بود؟ نوحه و بکا
وصال شیرازی سروده است:
ولی میخواست یزدان تا سرش زیب سنان گردد
که در هنگامه محشر
شفیع عاصیان گردد.
میرزا محمد اشراقی نیز در این باره گفته است:
گفت من با این گروه بدستیز دادخواهی دارم اندر رستخیز
کربلا گردیده قربانگاه من هست هفتاد و دو تن همراه من
گر بمانم من به جای خویشتن پس که مدفون گردد اندر
قبر من؟
تا پناه خیل زواران شود
شافع جرم گنهکاران شود.
فتحعلی شاه گفته است:
بادا فدای خاک رهش صدهزار جان
چون کرد جان به امت عاصی فدا حسین
چنانکه اشاره شد، در متون تعزیه خوانی نیز چنین نگاهی به
فلسفه قیام امام وجود داشته و در این قالب، نسبتهای ناروای فراوانی به
حضرت داده شده است. برای نمونه برخی از آنچه را که از قول امام حسین خطاب به افراد مختلف سرودهاند، میآوریم.
خطاب به
حضرت زینب:
اگر قربان نسازم جان به راه خالق رحمت
زسویش کی نجات آید به
محشر بهر این امت
خطاب به
عمر سعد:
نمودم با خدا عهدی
شفیع امتان گردم
عوض بدهد خدا بر من کلید خلد و
رضوان را
خطاب به
حضرت زهرا:
توقع دارمای غم دیده مادر گذارم روی دامانت دمی سر
چو من برامت جدم فدایم توای مادر ببندی چشمهایم
چنین پنداری، ناشی از برداشت نادرست و تصویر وارونه درباره مسئله
شفاعت، که ریشه قرآنی دارد و در متون معتبر حدیثی نیز
روایات فراوانی درباره اش وجود دارد، است؛ اما
شفاعت چیزی همانند واسطه گریها، ملاحظات و محافظه کاریهای برخی از انسانها در این
دنیا نیست؛ بلکه برخورداری از
شفاعت ائمه و
انبیا و اولیا، شروطی دارد که در جای خود از آنها بحث شده است.
پس این گونه نیست که اگر کسی برای امام حسین گریه و عزاداری کند، در
روز قیامت بی هیچ قید و شرطی تمام گناهانش بخشوده شود.
از طرف دیگر، گویا این گروه، نظر به روایاتی دارند که در فضیلت گریستن بر
حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) و تشویق و
ترغیب به عزاداری بر آن
حضرت صادر شدهاند و
پاداش آن را آمرزش گناهان و ورود به
بهشت معرفی میکنند.
اما باید توجه داشت که
شفاعت امام حسین (علیهالسلام) در قیامت برای عزاداران گناهکار، با کشته شدن برای بخشایش گناهان امت، تفاوت بسیاری دارد و نباید این دو مطلب باهم خلط و اشتباه شود.
بنا بر نگرش دوم، به ناچار باید صفحه سیاه و تاریک این حادثه خوانده شود و به منظور بهره مندی از
شفاعت آن
حضرت در روز قیامت، تنها موضوع عزاداری در کانون توجه باشد؛
همچنان که چنین باوری درباره نهضت عاشورا، منجر به مسخ کلی اهداف این نهضت میشود و در نتیجه قیام عاشورا به صورت
سنگر گنهکاران و
کفاره اعمال بد آنان جلوه میکند؛ یعنی امام حسین (علیهالسلام) کشته شد تا گنهکاران از
عذاب الهی بیمه شوند.
(البته برخی از نویسندگان معاصر، این گونه برداشت و
تفسیر را از این دیدگاه مردود دانسته و کوشیدهاند موضوع
فدیه را بازسازی کرده، به گمان خود، تصویر و تفسیری معقول و پذیرفتنی از این نظریه ارائه دهند؛ چنان که نوشتهاند: «خنثی کردن بار گناهان در قیامت یا بخشیده شدن گناهان، قولی نیست که هیچ کسی بدان قایل شده باشد؛ بلکه مسئله، بر عهده گرفتن بار گناهان و فدیه گناهان بشری شدن است.
شهید در هر شکل آن، نماد
مبارزه با پدیدههایی است که حاصل و عصاره گناهان جمعی و فردی انسانهاست و شهید،
قربانی گناهان میشود.
گویی که بار آنها را با
خون و
جان خویش بر عهده گرفته است. بدین لحاظ نباید چهره دینی و اسطورهای این تفسیر را تعابیری ابتدایی، زشت و ناعادلانه جلوه داد....
[
شهید
]
بدین نیت به مسلخ نمیرود که به مردم بگوید ما قربانی شدیم تا شما آزادانه گناه کنید؛ بلکه سخن این است که ما فدیه تبلور گناهان شما، یعنی نظام جابرانه و غفلت شما شدیم و مصیبت ما همانا مصیبت گناهان شما و مصیبت غفلت شماست». در پاسخ به چنین تفسیری باید گفت: با اندکی تامل در نوشتهها، اشعار و متون تعزیه در این باره (که برای نمونه به برخی از آنها در متن اشاره شد) روشن میشود که چنین تفسیری، به هیچ رو با منقولات طرفداران این نظریه، سازگار نیست.)
این دیدگاه، نوعی اباحه گری را به دنبال دارد؛ گویا با گریه و اقامه ماتم برای سیدالشهدا، راه برای ارتکاب هر گناه و خلافی باز است. از این رو چنین بینشی، موجب شده برخی زبان به
طعن و
استهزا درباره عزاداری باز کنند.
از اینها گذشته، قیام امام حسین (علیهالسلام) برای اقامه
نماز و
روزه و
زکات و
امر به معروف و نهی از منکر و دیگر
واجبات الهی بوده است. آن
حضرت قیام کرد تا
اسلام ساخته و پرداخته امویان را به مردم معرفی کرده، بدعتهای آنان را برای مردم نمایان سازد تا مردم با این کشتی نجات بخش، به سوی سنت واقعی و سیره و روش
پیامبر حرکت کنند. او قیام کرد تا
دین زنده بماند و با عمل به
احکام الهی، بساط
گناه و
منکرات از جامعه برچیده شده، روحیه
تقوا و دین محوری در بین امت اسلامی زنده گردد.
او قیام کرد تا مردم از نافرمانی
خدا بیشتر بترسند و از آثار گناه که در
دنیا و
آخرت دامنگیر گنهکاران میشود، برحذر باشند. از این رو هدف از گریه و عزاداری برای سالار شهیدان، نگاه داشتن اساس اسلام است تا مردم با تاسی به آن امام همام، به یاد
خداوند بوده، هرچه بیشتر پایبند به برپایی فرایض و
حدود الهی باشند.
در حالی که نتیجه چنان نگرشی به واقعه عاشورا آن است که گریستن و گریاندن در عزای امام حسین (علیهالسلام) خود اصالت یافته، هدف نهضت عاشورا قلمداد میشود. در نتیجه هدف اصلی فراموش میگردد و شور و حرکتی که در این حادثه وجود دارد، به خمودی و سکوت میگراید. آنگاه نهضتی که همواره برای جباران
تاریخ خطرساز بوده، به عاملی برای تخدیر جوامع تبدیل میشود و دیگر تمام ستمگران یزیدی از خطر عاشورا و خاطره جانفشانی امام حسین (علیهالسلام) مصون خواهند ماند. از این رو این دیدگاه یکی از بدترین انواع
تحریف درباره هدف نهضت عاشورا است.
باید توجه داشت که اگر شاعری میخواهد در رثای سیدالشهدا
شعر بسراید، باید ابتدا به درستی، امام و هدف او را از قیام بر ضد نظام اموی بشناسد و سپس اشعاری مناسب با مقام و شان امام و اهدافش بسراید. در این صورت است که شعرش هدف دار، حماسی، عزت بخش و حرکت آفرین خواهد بود؛ همانند
کمیت اسدی و
دعبل خزاعی از شعرای مرثیه خوان عصر ائمه که در
حضور ایشان
مرثیه سرایی میکردند و
امامان هم آنان را
تشویق و
دعای خیر میفرمودند.
بدون شک اگر اشعار شاعرانی چون کمیت و دعبل با اشعار برخی از شعرای قرون متاخر مقایسه شود، به روشنی تفاوت دیدگاهها نمایان میشود.
آن دسته از شعرا چنان با بصیرت و آگاهی از حماسه عاشورا سخن میگفتند که هرکس به شعر آنان گوش فرا میداد، بی اختیار تحت تاثیر قرار گرفته، صحنه کربلا در ذهنش تداعی میشد و به حقیقت ماجرا
بصیرت پیدا میکرد؛ چنان که کمیت اسدی درباره علت وقوع حادثه عاشورا میگوید:
یصیب به الرامون عن قوس غیرهم فیا آخرا اسدی له الغی اول
«تیراندازان از کمان دیگران بر او تیر میانداختند و چه بسا فرد آخری که شخص اولی زمینه گمراهی او را فراهم کرده است.» کمیت در این بیت، به ریشه یابی جریان عاشورا پرداخته و بر این باور است که زمینه چنین ستمی را افراد دیگری به وجود آوردند و یزید آن را عملی کرد.
همچنین وی در اشعارش، حاکمان اموی را مسئول شهادت امام حسین و جنایات دیگر دانسته و خطاب به آنان گفته است: فتلک ملوک السوء قد طال ملکهم فحتی م حتی م العناء المطول • وما ضرب الامثال فی الجور قبلنا لاجور من حکامنا المتمثل
[
اینها خلیفه رسول خدا نیستند؛ بلکه آنان شاهان ستمگری هستند که مدت حکومتشان به درازا کشیده است. پس تا کی و تا کجا این رنج طولانی ادامه خواهد داشت؟ ستمگرانی که پیش از ما، در ستم ضرب المثل بودند، هیچ وقت از حاکمان عصر ما ستمکارتر نبودند اما این
بنی امیه روی همه آنان را سفید کردند
]
.
ولی در مقابل، شاعرانی هم بودند که حادثه کربلا را فقط از جنبه عاطفی، احساسی و رثایی مینگریستند و به جای حکومت ستمگر اموی، چرخ و
فلک را عامل شهادت امام حسین میدانستند؛ چنان که وصال شیرازی سروده است:ای چرخ از کمان تو تیری رها نشد کازادهای نشان خدنگ بلا نشد
و در متون تعزیه خوانی از قول امام نقل شده است:
امان ز چرخ که یک عهد استوار ندارد •که بی وفا بود و هیچ اعتبار ندارد• حسین که غاشیه داری اش جبرئیل نمودی • کنون به وقت سواری رکاب دار ندارد
و نیز: ای چرخ بر حسین ستم بی شماره کن• ای بی وفا، جفای پیاپی نظاره کن •ای آسمان زنان پسر کشته مرا• وارد به شهر شام به ساز و نقاره کن
(حتی
محتشم کاشانی هم که با سرودن دوازده بند خود، یاد و خاطره عاشورا را در
زبان فارسی چندین
قرن است که ماندگار ساخته و سروده سوزناک او زینت بخش در و دیوار مجالس حسینی است. از این لغزش مصون نمانده است؛ چنان که در بند یازدهم دیوان مولانا محتشم کاشانی میگوید: تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد بر هیچ افریده جفایی چنین نکرد)
بدون تردید چنین اشعاری که با مضامینی احساسی جبرگرایانه تنظیم و سروده شده است، نه تنها در ترسیم چهرهای ظلم ستیز از
حماسه جاویدان عاشورا که الگو دهنده نسلهای آینده باشد، توفیقی ندارد؛ بلکه سیمای قهرمان این نهضت را، سیمایی منفعل، مجبور و بی اراده، غیر تاثیرگذار و بی هدف مینمایاند که به سادگی تن به چنین سرنوشت و فرجامی داده است!
به تعبیر دیگر، نتیجه این تفکر،
تسلیم و
وادادگی است که به طور کلی و به لحاظ ماهیت، با مفهوم «
رضا» در فرهنگ اصیل اسلامی، متفاوت است. تسلیم و رضای جبرگرایانه، اندیشه و
عمل انسان را فلج میسازد و میوه آن
ذلتپذیری ، بی اندیشه بودن و بی طراوتی است.
این نگرش همانند
زهری فلج کننده در کالبد فرهنگ عاشورا
نفوذ کرده، آن را به رکود،
انفعال و
جمود میکشاند و درس آموزی و پندگیری از این واقعه، و حسینی و زینبی عمل کردن را از آدمی میگیرد.
علی آقاجانی قناد مینویسد: در حادثه عاشورا اشعاری از امام حسین نقل شده است به این صورت: یا دهر اف لک من خلیل کم لک بالاشراق والاصیل
«اف بر توای روزگار که چه بد رفیقی هستی! چه اندازه در هر
صبح و شام یاران و طالبانت کشته میشوند».
ممکن است ظاهر این اشعار، با آن اشعار جبرگرایانه یکسان انگاشته شود؛ اما با دقت در مجموع موضع گیریها و سخنان و اشعار منقول از آن
حضرت، روشن میشود که مراد امام از بیان این اشعار این نیست که مشکلات و مصیبتها را به گردن روزگار بیندازد؛ یعنی
حضرت حوادث
زمان خود را به
فلک نسبت نمیدهد؛ بلکه تنها یک امر طبیعی را بیان میکند و اظهار میدارد که هر زندهای، همین راه را میرود که من میروم (یعنی بالاخره میمیرد) و خطاب به زمانه میفرماید: این جریانها در تو واقع میشود و تو به کسی وفاداری نمیکنی و نمیتوانی حوادث را تغییر دهی، این، نسبت
عجز و عدم به زمانه است، نه نسبت اثبات و وجود، اعم از
خیر و
شر و نیک و بد، و این، همان نسبت مشهور «بی وفایی» به دنیاست که در
عرف مسلمانان و در متون دینی نیز بسیار به
چشم میخورد.
از طرف دیگر امام در ادامه، عامل مهم و مؤثر را خدای جلیل دانسته، تکیه گاه خود را او معرفی میکند و میگوید: وانما الامرالی الجلیل؛ «سرنوشت به دست خدای بزرگ است» و این، با مفهوم اشعار بدآموز مورد بحث در متن، بسیار متفاوت است.
پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۲۵۸-۲۶۸.