اهل التقوی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن ، تقوی را
نور الهی میداند که هر جا راسخ شود،
علم و دانش میآفریند و نیز نیکی و
عدالت و
تقوا را قرین هم میشمرد و هر عملی را که از روح
اخلاص و
ایمان و
نیت پاک سرچشمه گرفته باشد بر اساس تقوی میشمرد.
اهل التقوی از اسما و صفات الهی است.
اهل به کسانی که وجه
اشتراک دینی و نسبی و شغلی با فردی دارند
اطلاق میشود و نیز به معنای شایستگی آمده
و
تقوا آن است که خود را از شیء مخوف حفظ کنیم.
اهل تقوا در این مدخل، به معنای شایستگی برای ترسیدن است؛ چنان که در روایات، تقوا در آیه ۵۶
سوره مدثر به معنای مفعولی آن آمده است؛
ولی ممکن است به معنای فاعلی نیز
تفسیر شود؛ یعنی خدا اهل تقوا است و از هرگونه ستم و زشتی میپرهیزد.
قرآن بزرگترین امتیاز را برای تقوی قرار داده و آن را تنها معیار سنجش ارزش انسانها میشمرد. در جای دیگر تقوی را بهترین
زاد و توشه شمرده، میگوید: «و تزودوا فان خیر الزاد التقوی» و زاد و توشه تهیه کنید، که بهترین زاد و توشه، پرهیزکاری است!.
و در جای دیگر لباس تقوی را بهترین لباس برای
انسان میشمرد: «و لباس التقوی ذلک خیر» و لباس پرهیزگاری بهتر است.
و در آیات متعددی یکی از نخستین اصول دعوت
انبیا را تقوی ذکر کرده، و بالاخره در جای دیگر اهمیت این موضوع را تا آن حد بالا برده که خدا را اهل تقوی میشمرد، و میگوید: «هو اهل التقوی و اهل المغفرة» او اهل تقوی و آمرزش است.
قرآن، تقوی را
نور الهی میداند که هر جا راسخ شود،
علم و دانش میآفریند: «و اتقوا الله و یعلمکم الله» از خدا به پرهیزید و خداوند به شما تعلیم میدهد.
و نیز نیکی و تقوی را قرین هم میشمرد: «و تعاونوا علی البر و التقوی» و (همواره) در راه نیکی و پرهیزگاری با هم تعاون کنید.
و عدالت را قرین تقوی ذکر میکند: «اعدلوا هو اقرب للتقوی» عدالت کنید که به پرهیزکاری نزدیکتر است.
اکنون باید دید حقیقت تقوی این سرمایه بزرگ معنوی و این بزرگترین افتخار انسان با اینهمه امتیازات چیست؟ قرآن اشاراتی دارد که پرده از روی حقیقت تقوی بر میدارد: در آیات متعددی جای تقوی را قلب میشمرد، از جمله میفرماید: «اولئک الذین امتحن الله قلوبهم بالتقوی» : (آنها که صدای خود را در برابر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پائین میآورند و رعایت ادب میکنند کسانی هستند که خداوند قلوبشان را برای پذیرش تقوی آزموده است)
قرآن، تقوی را نقطه مقابل فجور ذکر کرده، چنانکه در آیه ۸
سوره شمس میخوانیم : «فالهمها فجورها و تقواها» (خداوند انسان را آفرید و راه فجور و تقوی را به او نشان داد). قرآن هر عملی را که از روح
اخلاص و ایمان و
نیت پاک سرچشمه گرفته باشد بر اساس تقوی میشمرد، چنانکه در آیه ۱۰۸
سوره توبه درباره
مسجد قبا که
منافقان مسجد ضرار را در مقابل آن ساختند میفرماید: «
لمسجد اسس علی التقوی من اول یوم احق ان تقوم فیه»
(
مسجدی که از روز نخست بر شالوده تقوی باشد شایسته تر است که در آن
نماز بخوانی).
از مجموع این آیات به خوبی استفاده میشود که تقوی همان احساس مسؤلیت و تعهدی است که به دنبال رسوخ
ایمان در قلب بر وجود انسان حاکم میشود و او را از
فجور و گناه باز میدارد، به نیکی و پاکی و
عدالت دعوت میکند، اعمال آدمی را خالص و فکر و نیت او را از آلودگیها میشوید.
پس تقوا عبارت شد از
امتثال اوامر خدای تعالی، و
اجتناب از آنچه که از
ارتکاب آن نهی فرموده، و
شکر در برابر نعمتهایش و صبر در هنگام
ابتلاء به بلایش که برگشت این دوتای اخیر به یکی است، و آن همان شکرگزاری است. چون شکر عبارت است از اینکه انسان هر چیزی را در جای خود قرار دهد، و
صبر در هنگام برخورد با بلای خدائی یکی از مصادیق این معنا است. پس صبر هم شکر است.
و سخن کوتاه اینکه، تقوای خدای
سبحان عبارت شد از اینکه، خدای تعالی
اطاعت بشود و
معصیت نشود. و بنده او در همه احوال برای او خاضع گردد. چه اینکه او نعمتش بدهد و چه اینکه ندهد (و یا از دستش بگیرد).
سزاواری خدا برای پرواپیشگی از او سبب منوط بودن پندگیری از قرآن به مشیت الهی می باشد: «کلا انه تذکرة• وما یذکرون الا ان یشاء الله هو اهل التقوی واهل المغفرة». چنین نیست که آنها میگویند، آن (قرآن) یک تذکر و یادآوری است• هر کس بخواهد از آن
پند میگیرد. • و هیچکس پند نمیگیرد مگر اینکه خدا بخواهد، او اهل تقوی و
آمرزش است. (بنابراین احتمال که «اهل التقوی و...» علت برای صدر آیه «و ما یذکرون الا ان یشاء الله» باشد، یعنی پند گرفتن از قرآن، جز به مشیت و
توفیق الهی ممکن نیست، زیرا خداوند اهل تقوا و اهل
مغفرت و نافذ در اعمال بندگان خود است.)
اهل التقوی بودن خداوند، مقتضی دعوت الهی به اندرزهای قرآنی می باشد: «کلا انه تذکرة• فمن شاء ذکره• وما یذکرون الا ان یشاء الله هو اهل التقوی واهل المغفرة» چنین نیست که آنها میگویند، آن (قرآن) یک
تذکر و یادآوری است•و هیچکس پند نمیگیرد مگر اینکه خدا بخواهد، او اهل تقوی و آمرزش است.(«اهل التقوی و...» میتواند
علت برای «انه تذکرة فمن شاء تذکرة» باشد.)
فعل اختیاری نسبت به انسان ممکن و نسبت به خدا ضروری التحقق است. این آیه توهمی را دفع میکند که ممکن است از جمله «فمن شاء ذکره» به ذهن کسانی بیاید و خیال کنند
اختیار به دست خودشان است، و خود مستقل در ارادهاند، و اگر نخواستند متذکر شوند بر خدا غالب گشته، و او را در به کرسی نشاندن
اراده خود عاجز ساختهاند، او خواسته بود اینان متذکر بشوند، و اینان خواستند نشوند و نشدند.
و حاصل دفع این است که :
حکم قدر در افعال آنان مانند همه چیز دیگر جاری است، و تذکر آنان - البته اگر متذکر شوند - هر چند فعل اختیاری و صادر از ایشان است، و
اکراه و اجباری در کار نیست، خدای تعالی هم خواسته تا به اختیار خود متذکر شوند، به این معنا خدای تعالی هیچ وقت از هیچ انسانی با خواست تکوینیش نخواسته که فلان عمل را بی اختیار انجام بدهد، بلکه اراده تکوینی کرده که هر چه میکند به اختیار و اراده خود کند، پس فعل اختیاری در عین اینکه نسبت به انسان فاعل نسبت
امکان دارد، در عین حال نسبت به اراده الهی ضروری التحقق است، و گر نه محقق نمیشد.
«هو اهل التقوی و اهل المغفره» یعنی او
اهلیت آن را دارد که از او پروا شود، چون او
ولایت مطلقه بر هر چیز دارد، و
سعادت و شقاوت انسان به دست اوست، و نیز اهلیت آن را دارد که پروا کنندگان خود را بیامرزد، چون او آمرزگار
رحیم است. و این جمله یعنی جمله «هو اهل التقوی و اهل المغفره» میتواند تعلیل جمله قبل یعنی «انه تذکره فمن شاء ذکره» باشد که روشن است، و نیز جمله «و ما یذکرون الا ان یشاء الله» را تعلیل کند، چون اهل تقوی و اهل مغفرت بودن خدای تعالی وقتی صحیح و تمام است که دارای ارادهای نافذ در ارادهها و اعمال
خلق باشد، و خلاصه خلق در آنچه میخواهند آزاد نباشند، و با تمرد و
استکبار خود خدا را عاجز نسازند.
اهل التقوی از اسما و صفات الهی است: «وما یذکرون الا ان یشاء الله هو اهل التقوی واهل المغفرة» و هیچکس پند نمیگیرد مگر اینکه خدا بخواهد، او
اهل تقوی و آمرزش است.
در
تفسیر قمی در ذیل آیه «هو اهل التقوی و اهل المغفره» آمده که
امام فرمود: یعنی خدا اهلیت آن را دارد که از او
پروا کنند و اهلیت آن را دارد که بیامرزد.
و در کتاب
توحید به سند خود از ابی بصیر از
امام صادق علیه السلام روایت آورده
که در تفسیر آیه «هو اهل التقوی و اهل المغفره» فرموده : خدای عزّوجلّ میفرماید: من اهلیت آن را دارم که از من پروا شود، و بندهام چیزی را شریکم نگیرد، و من اهلیت آن را دارم که اگر بندهای شریکی برایم نگیرد داخل بهشتش کنم. و نیز فرموده : خدای تبارک و تعالی به عزت و جلال خود سوگند یاد کرده که احدی از اهل توحید را به آتش نسوزاند.
و در
الدر المنثور است که،
ابن مردویه از
عبدالله بن دینار روایت آورده که گفت : من از
ابو هریره و ابن عمر و ابن عباس شنیدم که میگفتند: شخصی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پرسید معنای جمله «هو اهل التقوی و اهل المغفره» چیست؟ فرمود: خدای تعالی میفرماید من اهلیت آن را دارم که خلق از من پروا کند، و کسی و چیزی را شریکم نکند، که اگر پروا کرد و شریکی برایم قرار نداد، در آن صورت من اهلیت آن را دارم که ما سوای
شرک را بیامرزم.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۵، ص۳۳۸، برگرفته از مقاله «اهل التقوی».