اهداف قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن مجید برای
نزول خود اهدافی را ذکر کرده است. بخشی ناظر به بعد بینش و فکر
انسان و بخشی دیگر به گرایشهای انسان و بخشی هم رفتار انسان را مد نظر قرار داده است.
قرآن مجید برای
نزول خود اهدافی را ذکر کرده است. این اهداف در سه مجموعه قرار میگیرند: بخشی ناظر به بعد بینش و فکر
انسان است، بخشی دیگر به گرایشهای انسان توجه دارد و بخش سوم، رفتار انسان را مد نظر قرار داده است. گزارشی از این سه بخش در پی میآید:
اهداف این بخش ناظر به بعد بینش و فکر انسان است
قرآن مجید یکی از اهداف خود را نجات انسان از
غفلت معرفی میکند: «تنزیل العزیز الرحیم لتنذر قوما ما انذر آباؤهم فهم غافلون؛
قرآن فرستاده خدای شکست
ناپذیر و مهربان است تا کسانی را که پدرانشان
بیم داده نشدهاند بیم دهی، زیرا ایشان غافلاند.» در این
آیه، نجات مردم از غفلت، هدف
قرآن تلقی شده است و برای تحقق چنین هدفی میفرماید: باید
مردم بیم داده شوند تا به هوش آیند و از غفلت رهایی یابند.
انسان برای رسیدن به
کمال واقعی خود، باید در چندراهیها، راه صحیح را برگزیند و برای گزینش، باید به راههای گوناگون و سود و زیان هر یک توجه داشته باشد، ولی گاهی انسان در اثر سرکشی
غرایز، به گونهای میشود که تا حد
حیوان تنزل میکند و از توجه به راههای گوناگون
غافل میشود. این غفلت ریشه بسیاری از گمراهیها و
انحرافات است.
قرآن مجید در توصیف
جهنمیان میفرماید: «اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون؛
این گروه با آنکه چشم و گوش و
عقل دارند از آنها بهره نمیگیرند، همانند
چهارپایان، بلکه از آنان نیز گمراه ترند، زیرا اینان غافلاناند.»
انسان در اثر غفلت، اصلا توجه خود را به
خدا، معارف
حق و راههای
تکامل از دست میدهد، تا چه رسد به آنکه آنها را برگزیند و بدانها دل بندد و در مسیر آنها حرکت کند.
قرآن میفرماید: برخی انسانها از خدا،
آخرت و
آیات الهی،
که نقش بسزایی در
سعادت آنان دارد، غافل شدهاند، باید به آن توجه کنند.
خداوند بزرگ از راه
فطرت، عقل و
وحی، حقایقی را در اختیار
بشر قرار داده، ولی
انس با
دنیا، لذایذ مادی و
وسوسههای شیطانی و هواهای نفسانی سبب شده است که آن حقایق را فراموش کند.
قرآن یکی از اهدافش به یاد آوردن آن حقایق است: «ان هو الا ذکر للعالمین؛
قرآن برای جهانیان جز یادآوری چیز دیگری نیست.»
قرآن مجید بر این باور است که انسانها امور بسیاری را فراموش کردهاند. خداوند متعال،
نعمتهای او،
آیات الهی،
پیمان و
میثاق خدا،
معارف و احکامی که از سوی پروردگار در اختیارشان قرار گرفته است،
معاد و روز جزا
و اعمالی که خود انجام دادهاند
اموری است که انسان در طول زندگی خود آنها را فراموش میکند و ضرورت دارد که کسی آنها را یادآوری کند. برخی از انسانها گاه در اثر فراموشی خدا، خود را نیز فراموش میکنند و دچار از خود بیگانگی میشوند «نسوا الله فانساهم انفسهم؛
خدا را فراموش کردند، خداوند هم آنان را نسبت به خودشان دچار فراموشی ساخت.»
انسانی که خود را فراموش میکند دیگری را، که بر او حاکم شده و در او نفوذ کرده است، خود میپندارد. او فکر میکند که خودش میخواهد و خودش تصمیم میگیرد، ولی در واقع، او نیست که تصمیم میگیرد؛
هوای نفس،
شیطان و انسانهایی که او را
مسخ کردهاند به او دستور میدهند، دردهای دیگران را، که دشمنان او هستند، درد خود میداند و درمان آنها را درمان خود میپندارد؛ زیرا آنها را خود پنداشته است. او به دنبال هوای نفس و شیطان میرود و میگوید: دلم میخواهد، خودم چنین تشخیص دادهام؛ «کالذی استهوته الشیاطین فی الارض حیران؛
مانند کسی که شیطانها او را فریفتهاند و عقل و دلش را ربودهاند سرگردان است»، «الذی یتخبطه الشیطان من المس؛
مانند آن که شیطان او را مس کرده، در او نفوذ نموده، تحت سلطه خود درآورده، او را از تعادل خارج کرده است و توان حرکت در مسیر تکامل خود را ندارد.»
قرآن راه نجات از خودفراموشی و از خود بیگانگی را «
یاد خدا» و فراموش نکردن او میداند. اگر انسان خدا را به یاد آورد خداوند هم او را یاد میکند: «فاذکرونی اذکرکم واشکروا لی ولا تکفرون؛
پس مرا (خدا را) یاد کنید، من هم شما را یاد میکنم و مرا سپاس گویید و کفر نورزید. اگر خدا انسان را یاد کند از خودفراموشی نجات مییابد.»
انسانها در شناخت خدا و جهان دچار برداشتهای نادرستی شدهاند و در بسیاری از موارد، شناخت صحیحی از جهان، خود و خدا ندارند، چنان که در موارد بسیاری نمیتوانند با اتکاء به ابزارهای شناخت بشری شناختهای لازم را به دست آورند؛ «وما اوتیتم من العلم الا قلیلا»
قرآن مجید میفرماید: «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء؛
ما
قرآن را فرو فرستادیم تا همه شناختهای صحیح و لازم برای
هدایت انسان به کمال واقعی اش را در اختیار او قرار دهیم.» اصلا دلیل آمدن
پیامبران همین بوده است که بشر از دست یابی به همه شناختهای لازم و صحیح، که برای سعادت وی ضروری میباشد، ناتوان است.
انسان برای پیمودن مسیر صحیح کمال نیازمند آن است که راه درست و صحیحی را، که به کمال واقعی او منتهی میشود، به او نشان دهند و بر صحیح بودن آن راه، دلیل روشن و قطعی نیز داشته باشد تا عقلش سیراب گردد، به پیمودن مسیر او را فرمان دهند و در طول راه دچار تردید و توقف یا عقب گرد نشود و در برابر
شهوات و وساوس شیطانی از حیث عقلی نلغزد.
قرآن کریم هم راه راستین تکامل را نشان میدهد و هم با پشتوانه دلایل روشن و یقین آور، استواری آن را تضمین میکند.
قرآن کریم در آیاتی به این حقیقت اشاره میکند: «وبینات من الهدی والفرقان»،
«قد جاءکم برهان من ربکم»
البته نشان دادن راه به دو صورت ممکن است:
نخست آنکه کلیه جزئیات موضوع از سوی
قرآن بیان شود و بر آن
استدلال گردد. دوم آنکه راهی برای به دست آوردن جزئیات موضوع به ما نشان دهد و بر آن استدلال کند؛ مثلا، راه
امامت را در اختیار ما قرار دهد و بر آن استدلال نماید و ما از طریق آن راه، جزئیات را به دست آوریم، بدون آنکه برای هر مساله نیازمند استدلال باشیم. هرچند این آگاهیها غیر از
ایمان به آنهاست، ولی علم زمینه ایمان را فراهم میسازد و اگر بسیار شفاف باشد و به آن معتقد شود زمینه ساز
خشیت از خداست؛ «انما یخشی الله من عباده العلماء؛
همانا بندگان
دانشمند از خدا میترسند.»
تبیین مسائل اختلافی و ارائه معیاری برای شناخت حق از باطل در مسائل اختلافی و مشتبه، یکی دیگر از اهداف
قرآن است: «وما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه؛
و ما
کتاب را بر تو نازل نکردیم، مگر برای آنکه آنچه را در آن اختلاف کردهاند برایشان روشن سازی » ؛ «شهر رمضان الذی انزل فیه
القرآن هدی للناس وبینات من الهدی والفرقان؛
ماه رمضان است که در آن،
قرآن برای هدایت مردم و ارائه نشانههای روشن هدایت و معیار تشخیص
حق و
باطل نازل شده است.»
با آنکه بسیاری از حقایق از طریق دل، عقل و وحی در اختیار انسان قرار گرفته، ولی وساوس شیطان
به شکلهای گوناگونی جلوه حق را مشوه میکنند، حتی در حقایق روشن نیز اختلاف ایجاد مینمایند، به گونهای که گاهی انسانهای پاک سرشت نیز از تشخیص حق به طور کامل، ناتوان میشوند.
قرآن، که کتاب هدایت هر انسان پاک سیرت است، برای زدودن زنگارهای وساوس شیطانی از چهره
حقیقت، گاه خود به بیان حقایق مورد اختلاف میپردازد و گاه میزان و معیار تشخیص حق و باطل را بیان میکند؛ مانند ارجاع به اهل ذکر در آیه شریفه « فاسالوا اهل الذکر»
و یا آیاتی که بر اعتبار عقل، تجربه و
حجیت قول
پیامبر و امام وجود دارد.
تدبر و دقت در آیات
قرآن در فهم آن نقش بسزایی دارد و در روایات نیز بر آن تاکید فراوان شده و خواندن بی تامل و بی تدبر، بدون خیر واسف بار نامیده شده است. درآیه شریفه ۲۹
سوره ص میفرماید: «کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته؛
کتاب پربرکتی فرو فرستادیم تا در آیاتش
تدبر کنید.» در آیه ۸۳
سوره نساء فهم
اعجاز قرآن در هماهنگی را منوط به تدبر دانسته است و در آیهای دیگر میفرماید: آیا در
قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلها قفل زده شده است؟
از دو آیه اخیر استفاده میشود که تدبر در
قرآن زمینه پی بردن به حقانیت آن را فراهم میسازد و انسان را به راه صحیح دست یابی به کمال رهنمون میشود، مگر کسانی را که در اثر گناه بر دل هاشان قفل زده باشند.
قرآن مجید از «تفکر» بسیار ستایش کرده است و خود از طریق یادآوری یا بیان و توضیح آیات
با مثالها و توصیفهای گوناگون
و با گزارش کردن داستانها، به بهترین بیان،
سعی دارد که انسان را به فکرکردن وادارد تا با اندیشیدن درباره زندگی دنیا و آخرت
مسیر تکاملی خود را شکل دهد و به مقدمه و گذرا بودن دنیا و جاودانگی آخرت پی ببرد و فریفته دنیا نشود و دنیا را هدف قرار ندهد.
قرآن در خصوص اینکه هدف از نزول آن
تفکر و اندیشیدن است، میفرماید: «وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم ولعلهم یتفکرون؛
و
قرآن را به سوی تو فرو فرستادیم تا آنچه را نازل شده است برای مردم تبیین کنی و شاید بیندیشند.»
عقل و دل انسان بسیاری از حقایق را درک میکند و در عمق جان به آن اعتراف دارد، ولی حاکمیت هواهای نفسانی بر عقل، مانع از توجه به این حقایق و اعتراف به آنها میشود. یکی از اهداف نزول
قرآن زمینه سازی برای به کارگرفتن عقل و فهم است: «انا انزلناه
قرآنا عربیا لعلکم تعقلون؛
ما کتاب خویش را به صورت خواندنی عربی فرو فرستادیم تا شاید عقل را به کار بندید.» در آیه دیگری، میفرماید: «انظر کیف نصرف الآیات لعلهم یفقهون؛
بنگر که چگونه آیات را بیان میکنیم، شاید که دریابند و حقایق را فهم کنند.»
از آیات شریفه میتوان این نکته را استفاده کرد که
قرآن با ذکر مقررات الهی،
هشدار نسبت به تلاش
شیطان برای گمراهی بشر،
توجه دادن به
معاد و ذکر مثالها
در صدد است تا زمینه به کاربندی عقل را در درک حقایق فراهم سازد.
انسان تا به مرحله «
توحید در الوهیت» نرسد و معتقد نشود که جز خداوند متعال موجود دیگری شایسته پرستش نیست، اهل
نجات نخواهد بود. به همین دلیل، همه پیامبران، مردم را به توحید در الوهیت دعوت میکردند.
قرآن مجید نیز، که هدفش رساندن مردم به آستانه نجات و سعادت ابدی است، یکی از اهداف نزول خود را آگاه ساختن مردم از توحید در الوهیت قرار داده است و میفرماید: «هذا بلاغ للناس... ولیعلموا انما هو اله واحد؛
این (
قرآن) بیان رسائی برای مردم است... تا آنکه بدانند که خدا یگانه معبود و موجود شایسته
پرستش است.»
از مجموع آنچه که در بعد بینش ذکر شد، چنین نتیجه میگیریم که
قرآن در مرحله اول سعی دارد که انسان را از غفلت و بی خبری نجات دهد، سپس امورفراموش شده رابه خاطرش آورد. در مرحله بعد، زمینه به کارگیری عقل و آمادگی برای فهم حقایق را فراهم میآورد. پس از آن نیز بینشهای ضروری و صحیح را در اختیار او قرار داده و بر آن استدلال میکند، مسائل مورد اختلاف راتوضیح میدهد وانسان راتامرحله «توحیددرالوهیت»، که سعادت او در گرو
اعتقاد به آن است، به پیش میبرد.
اهداف این بخش ناظر به گرایشهای انسان توجه دارد.
برای آنکه انسان مسیر صحیح سعادت را انتخاب کند، علاوه بر بیرون آمدن از عالم غفلت و فراموشی و به دست آوردن بینشهای صحیح و ضروری، باید دل او نیز در گرو آن بینشها قرار گیرد، ولی توجه به
مادیات و پیروی از هواهای نفسانی دل انسان را سخت و او را سنگ دل میسازد و آمادگی پذیرش حقایق را از او میستاند. در چنین موقعیتی، ضروریترین عنصر مورد نیاز عاملی است که دل او را رام کند و به حالت فطری نخستین بازگرداند. آن عامل، «
پند و
موعظه» است. به همین دلیل، یکی از نامهای
قرآن «
موعظه» میباشد و در آیات گوناگون از اینکه هدف
قرآن موعظه کردن است سخن به میان آورده است؛ مانند: «یا ایها الناس قد جاءتکم
موعظة من ربکم؛
ای مردم، شما را از سوی خداوندگارتان پندی آمد.»
پذیرش حقایق غیر از آگاهی از حقایق است. کم نیستند افرادی که با آنکه حقیقت برایشان روشن گشته، از پذیرش آن سرباز میزنند و در برابر آن مقاومت و حتی جبهه گیری میکنند.
قرآن مجید از افراد و گروههایی نام میبرد که در برابر ادعاهای حق
انبیا، در عین یقین داشتن به آنها، موضع مخالف گرفته و تسلیم نشدهاند و بویژه، برتری طلبی و ستمگری آنان سبب شده است که حاضر به پذیرش حقایق نشوند: «وجحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما وعلوا؛
آیات الهی را در عین آنکه بدانها یقین داشتند، به دلیل ستمگری و برتری طلبی، انکار کردند.» از این رو، نقش «
موعظه» دقیقا این است که زمینه را برای پذیرش دل و تسلیم شدن در برابر حقایق فراهم سازد.
نکته شایان توجه آنکه
موعظههای
قرآنی صرفا بر اموری که شهرت دارد (
مشهورات) و مورد قبول توده مردم است متکی نمیباشد، بلکه آنچه در
مواعظ قرآنی رعایت میشود تکیه بر امور صحیح و درستی است که فهم آن آسان و همراه با تعابیری است که دل را تحت تاثیر قرار میدهد. به عنوان مثال، به این
موعظه قرآن توجه کنید: «قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی وفرادی ثم تتفکروا ما بصاحبکم من جنة»
روی سخن در این
موعظه با
منکران نبوت است که با نزول
قرآن به عنوان معجزه الهی و درخواست همانندآوری، نبوت
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برایشان به اثبات رسیده، ولی برای بهانه جویی یا در اثر شبههای که مغرضان مطرح کرده بودند، چنین میپنداشتند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) - نعوذ بالله - جن زده شده یا تحت تاثیر نیروهای دیگر، تصور کرده که پیامبر است.
قرآن از مرحله استدلال، که همانندآوری است، گذشته و میفرماید: چون شما در مقام استدلال نتوانستهاید همانند
قرآن بیاورید پس پیامبری رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ثابت شده است؛ ولی برای آنکه دلهای آنان را تسلیم این حقیقت کند، میفرماید: «بگو من شما را فقط به یک چیز
موعظه میکنم: برای خدا به پاخیزید و به تنهایی و یا با هم اندیشی درباره
نبوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیندیشید و ببینید که او جن زده نیست.» اگر از نیروی تفکر خود، به دور از تعصب، کمک بگیرید نبوت او را تصدیق خواهید کرد. موضوع «
موعظه» در این آیه مطلب حقی است که قبلا بر آن استدلال شده و در اینجا به طریقی آسان و روشن و به منظور رام ساختن دلها، راه زدودن و تحت تاثیر اغراض و انگیزههای مخالف حق قرار نگرفتن را نشان میدهد.
فعالیتهای اختیاری انسان در اثر آگاهی و انگیزه، جامه عمل میپوشد. برای حرکت انسانها در هر مسیر (اعم از حق و باطل) صرف آگاهی کافی نیست، بلکه علاوه بر آگاهی، انگیزه نیز لازم است و تا انسان نسبت به کارهای خیر، انگیزه و نسبت به کارهای ناشایست، دافعهای باطنی نداشته باشد، در مسیر صحیح قدم نمیگذارد و به پیش نمیرود. انسان باید در کنار سیراب شدن عقل با توجه به نتایج و عواقب کارهای خوب و بد، تمایل قبلی به خیرات و نفرت و انزجار نسبت به شرور و زشتیها داشته باشد. این نیز در پرتو «
انذار» و «
تبشیر» حاصل میشود. این همه تاکید
قرآن بر
بهشت و
جهنم و ذکر جزئیات و تفاصیل پاداشها و کیفرهای آن جهانی، علاوه بر حقانیت آن، برای نقش عظیم آن در جهت دادن و به تلاش واداشتن انسان است.
بجز انسانهای متعالی، که
عبادت را تنها به دلیل شایستگی خدا برای عبادت یا
محبت و یا سپاسگزاری انجام میدهند، بیشتر انسانها شوق به بهشت و یا بیم از جهنم عامل حرکت آنها در جهت عبادت خداست. افزون بر این، انذار و تبشیر برای انسانهایی که در اثر کجرویها بیان استدلالی و
موعظه برایشان سودی ندارد، هشداری است که گه گاه آنان را از مسیر انحرافی خویش باز میدارد.
قرآن مجید یکی از اهداف خود را انذار و تبشیر معرفی میکند و میفرماید: «... انزل علی عبده الکتاب... لینذر باسا شدیدا من لدنه ویبشر المؤمنین؛
خداوند بر بنده خویش کتاب را فرو فرستاد... تا از
عذاب سخت پروردگار بیم دهد و
مؤمنان را بشارت گوید.»
زدودن زنگارهای دل، هم برای باورداشت سخن حق ضرورت دارد و هم برای ارتقا در نردبان تکامل و قرب به خدا نقش اساسی ایفا میکند.
قرآن کریم یکی از اهداف خود را شفابخشی اعلام کرده و میفرماید: «یا ایها الناس قد جاءتکم شفاء لما فی الصدور؛
ای مردم، از سوی خدا برایتان... بهبودبخش بیماریهای روحی آمد.» تعبیر «شفاء لما فی الصدور» عام است و هرگونه بیماری درونی، خواه
کفر و
نفاق و گمراهی باشد و خواه دیگر امراض باطنی را، که مانع از رشد معنوی انسان است، دربر میگیرد.
در آیه شریفه چهاردهم از
سوره مطففین،
قرآن دلیل تکذیب معاد و
روز جزا از سوی انسانهای
گناهکار و تجاوزگر را زنگارگرفتگی دل هایشان میداند. در آیه دهم
سوره بقره نیز دلیل نفاق و نیرنگ بازی منافقان را بیماری دل آنان میداند. به هرحال، تا ظرف دل از زنگار بیماری گناهان و کارهای ناشایست پاک نشود، بهترین معارف هم اگر در آن جای گیرد، آلوده به شرک و نفاق میشود و ثمربخشی خود را از دست میدهد.
قرآن درصدد است که ظرف دل را پاک سازد و بیماریهای آن را بهبود بخشد.
تلاوت قرآن و دل سپردن به آن چنین اثری دارد که در
روایات آمده است: دلها همچون فلزات زنگار دارند، زدودن زنگار آنها با
استغفار و تلاوت
قرآن میسر است.
اگر عقل سیراب شود، دل رام میگردد و ظرف دل از زنگارها و بیماریها پالوده شود، آماده پذیرش هدایت
قرآن و تسلیم در برابر
موعظه و پند آن میشود. این هدف دیگری است که در آیات مطرح شده است.
قرآن میفرماید: «ام یقولون افتراه بل هو الحق من ربک... لعلهم یهتدون؛
یا آنکه میگویند:
قرآن را به
دروغ به خدا نسبت میدهد، بلکه
قرآن حق است و از سوی خداوندگار تو است... تا شاید هدایت پذیرند.» درآیه دیگری میفرماید: «کتاب انزلناه الیک... لیتذکر اولو الالباب؛
کتابی به سوی تو فرو فرستادیم... برای آنکه خردمندان از آن پند گیرند.»
یکی از اهداف
قرآن ایجاد
تقوا در انسانها است.
قرآن میفرماید: «
قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون؛
قرآن عربی را، که در آن هیچ کژی نیست، فروفرستادیم تا شاید تقوا پیشه کنند. » «تقوا» یکی از عناصر مهم در بینش
قرآنی و در اصل، به معنای «خودپایی» است. انسان همواره در برابر خطرات، خود را میپاید و مراقب خویش است. این خودپایی میتواند در برابر
عذاب جهنم،
خشم خدا و از دست دادن کمالاتی باشد که انسان میتواند به آنها برسد. به همین دلیل، به نحوی بر «ترس» هم دلالت دارد. و اینکه گاهی
تقوای الهی یا تقوای از جهنم را به ترس از خدا یا جهنم معنا میکنند بر همین اساس است، وگرنه معنای اصلی آن «ترس» نیست. در اینجا این سؤال مطرح میشود که «
ترس از خدا» به چه معنا است؟ «ترس از خدا» میتواند به دو صورت مطرح شود:
نخست آنکه از
معصیت خدا برحذر باشد؛ زیرا معصیت خدا منشا همه عذابهای اخروی و عقوبتهای دنیوی است.
دوم آنکه خطر همیشه جسمانی نیست، محرومیت از
رحمت و دوری از محبوب برای انسانهای برجسته بالاترین رنج است. انسانهایی که مراحلی از کمال را طی کردهاند بدین دلیل از معصیت خدا دوری میکنند که نگران دورماندن از محبوب خود هستند. برجستگان از بندگان خدا اصولا از توجه به غیر خدا بیمناکند و تقوای آنکه آنان راهمیشه در
محضر خدا و خدا را حاضر و ناظر اعمال آنان قرار میدهد و نسبت به غفلت از خدا ترسانند. برجستگان از بندگان خدا اصولا از توجه به غیر خدا بیمناکند و تقوای آنکه آنان را همیشه در محضر خدا و خدا را حاضر و ناظر اعمال آنان قرار میدهد و نسبت به غفلت از خدا ترسانند.
تقوا هم در مرحله فکر و نظر مطرح است و هم در مرحله عمل و رفتار. اولین مرحله تقوا در بعد نظری، «حقیقت طلبی» است تا انسان گرفتارباطل نشود. چنین کسی وقتی با
قرآن مواجه میگردد بدان هدایت میشود و وقتی آیات خدا و معجزات الهی رامی بیند، تسلیم آن میگردد و بدانها ایمان میآورد.
حضرت سلمان ؛ با آنکه در محیط کفر و شرک متولد شد و در آنجا رشد کرد، ولی حقیقت طلبی و تقوای او موجب شد که در پی یافتن آیین حق برآید و سرانجام، به پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برسد و ایمان آورد. قبلا گفتیم که
قرآن میخواهد حقیقت طلبی را در انسان تقویت و شکوفا سازد.
بالاترین مراحل تقوا نیز برترین درجات کمال است که انسان را شایسته آرامش یافتن در جوار رحمت حق میسازد: «ان المتقین فی جنات ونهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر؛
اهل بهشت در باغها و کنار نهرهای بهشتاند، در منزلگاه صدق و حقیقت، نزد خداوند
عزت و سلطنت جادوانی متنعماند.»
اولین مرحله تقوا در بعد عمل نیز آن است که آنچه را طبق
فطرت خویش زشت مییابد از آن اجتناب میکند. این نوع تقوا را میتوان «
تقوای فطری» نامید؛ زیرا فطرت آن را به انسان
الهام میکند، ولی این اولین مرحله تقوا در مرحله عمل است. پس از اسلام آوردن نیز تقوا مطرح است. اما کسانی از مراحل بالاتر هدایت
قرآن برخوردار میشوند که مراتب دیگر تقوا را داشته باشند.
در
قرآن مجید، آنچه انسان باید خود را از آن دور نگه دارد، مشخص گردیده است؛ و لذا آن جمله خداوند معاد آتش
دوزخ فتنهای که فقط
ظالمان را در بر نمیگیرد، وضعیت حاضر و آینده هرکس میباشد. پرداختن به همه این مواردونکته سنجیهای موجود در آنها بافرصت محدود این مقاله سازگار نیست. بنابراین، تقوا دارای درجات است، و هرچند همه موارد آن مدنظر
قرآن میباشد ولی به نظر میرسد در آنجا که تقوا هدف نزول
قرآن است، مرحله اولیه تقوا نیست؛ زیرا اگر چنان خصلتی (حقیقت طلبی) در انسان نباشد، از ابتدا به
قرآن گوش فرانمی دهد.
اهداف این بخش ناظر به بعد رفتار انسان را مد نظر قرار داده است.
انسانی که به این مرحله رسیده است خود را با انبوهی از نعمتهای خدا روبرو میبیند و آماده میشود تا در برابر این همه نعمت
شکرگزاری کند. او اگر به نعمتها توجه نداشته باشد و یا از صاحب نعمت غافل باشد در صدد شکرگزاری برنمی آید.
قرآن در آیات خود با برشمردن نعمتها و توجه دادن به این نکته که همه آنچه در اختیار انسان است، از خداست، این زمینه را فراهم میسازد. در چنین موقعیتی است که انسان حق شناس به ولی نعمت خود توجه میکند و در مییابد که همه چیز از اوست و جز نعمتهای او چیز دیگری از خود یا دیگری ندارد. به شکرگزاری آن ذات اقدس مشغول میگردد و تا آنجا پیش میرود که حتی عبادت خویش را برای
خوف از دوزخ یا شوق به بهشت انجام نمیدهد، بلکه انگیزه شکرگزاری از نعمتهای بی شمار خدا او را به عبادت وامی دارد. «... و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار»
یکی دیگر از اهداف
قرآن حل مسائل مورد اختلاف در مرحله عمل است. فطرت پاک انسان وی را به رعایت عدالت و اعطای حقوق دیگران فرامی خواند و در مقابل تجاوزطلبی، او را از این کار باز میدارد. پیامبران، از یک سو، با انذار و تبشیر، زمینه کنارزدن تجاوزطلبی و عمل به خواست فطرت الهی و پاک انسان را فراهم میسازند و از سوی دیگر، در موارد اختلاف بین انسانها قضاوت میکنند و مصداق حقوق دیگران را تعیین مینمایند. البته پس از هر پیامبری در طول تاریخ، انسانها دچار انحراف شدهاند و با آنکه مسائل حقوقی برایشان روشن بوده، حقوق دیگران را نادیده گرفته و به آنان
ستم روا داشتهاند.
همچنین به تدریج، با ایجاد
انحراف در دین خدا و یا برداشتهای ناروا از تعالیم دین، انسانهای دیگر را گمراه ساخته و افراد را دچار اختلاف کردهاند. در چنین وضعیتی، فقط ایمان به خدا راهگشای
مؤمنان میگردد.
قرآن مجید، که پس از
پیامبران فراوان گذشته رسیده، یکی از اهدافش
قضاوت در مسائل اختلافی بین مردمان است. بنابراین، هدف
قرآن در یک مرحله، تبیین مسائل مورد اختلاف از نظر فکری و در مرحله دیگر، قضاوت بحق در مسائل مورد نزاع است تا از انحراف بشر در مقام عمل جلوگیری به عمل آید. در آیه ۲۱۳ از سوره بقره هدف
بعثت همه انبیاء و نزول
کتب آسمانی، قضاوت در مورد مسایل مورد اختلاف مردم دانسته شده است و این نکته مطرح شده است که پس از آمدن پیامبران نیز مردم به دلیل تجاوزطلبی اختلاف کردند و در آیه ۶۴ از
سوره نحل میفرماید «وما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه » ما
قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای آنکه موارد مورد اختلاف میان مردم را برایشان توضیح دهی و بیان کنی.
خداوند میفرماید: «قل نزله روح القدس من ربک بالحق لیثبت الذین آمنوا؛
ای رسول، بگو این آیات را
روح القدس از جانب پروردگارت به حقیقت و راستی آورد تا اهل ایمان را در راه خدا ثابت قدم گرداند.»
نزول
وحی و تداوم آن، عامل ثبات مؤمنان در مسیر خویش و نلغزیدن به جهات انحرافی است. هرچند تثبیت در مرحله «قلب» نیز مطرح شده، ولی ثبات قدم در مسیر دین و تکامل بیش تر ناظر به مشکلاتی است که در مقام عمل پیش میآید و انسان را در ادامه راه دچار تزلزل میکند.
قرآن مجید با تقویب روحیه و توجه دادن بشر به خداوند و قدرت بی نظیر وی و نیز پاداش عظیم
مجاهدان،
امدادهای غیبی فرشتگان و ذکر داستانهای پیامبران: و مجاهدان گذشته، زمینه ثبات قدم مؤمنان و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در مقام عمل فراهم میسازد.
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط؛
همانا پیامبران خود را با دلایل و معجزات فرستادیم و برایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم عدالت را به پا دارند.»
عدالت و
قسط، هر دو با رعایت حقوق دیگران و دست یابی هرکس به حق خویش مرتبط است، ولی قسط بیش تر ناظر به پیاده کردن قوانین عادلانه است.
قرآن مجید هدف نزول کتابهای آسمانی، از جمله
قرآن، را اقامه قسط میداند، آن هم قسط عمومی که به دست خود مردم برپا شود؛ بدین معنا که هدف، رشددادن جوامع است تا آنجا که مردم، خود انگیزه اجرای عدالت پیدا کنند و آن را اجرا نمایند.
«انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله؛
ای پیامبر، ما
قرآن را بحق به سوی تو فرو فرستادیم تا بدانچه خدا با وحی بر تو پدیدار ساخته است، حکم نمایی.»
عدالت مورد نظر
قرآن و اجرای آن (قسط) تنها در سایه قوانین الهی امکان
پذیر است. از این رو، در این آیه شریفه هدف از نزول
قرآن را حکم نمودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بین مردم، طبق دستور و رای خدا میداند. اجرای احکام دینی از یک سو، بر اساس قوانین عادلانه است و از سوی دیگر، به دست عادلترین انسانها به اجرا درمی آید. در نتیجه، در مراحل قانون گذاری و اجرا، ضامن عدالت اجتماعی است.
«هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله؛
او رسول خود (محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را با
قرآن و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان غالب گرداند.»
حاکمیت
دین خدا و غلبه آن بر سایر ادیان، که هدف ارسال پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، از دیگر اهداف اجتماعی نزول
قرآن است. این نکته با توجه به خاتم پیامبران بودن آن حضرت روشن تر میشود. نکته شایان توجه اینکه از آنجا که سعادت واقعی انسان در
قرب به خداوند متعال است و قرب به خداوند بستگی کامل به حاکمیت دین حق بر جامعه بشری دارد و تمام مراحل پیشین و حتی اجرای عدالت و امنیت عمومی برای آن است که مردم آزادانه به
عبادت خالص الهی بپردازند و به بالاترین مراحل قرب الهی دست یابند،
قرآن مجید میفرماید: خداوند به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند وعده داده است که آنان را جانشینان و وارثان زمین گرداند، دینی را که برای آنان پسندیده ست برایشان مستقر سازد، به آنان امنیت ارزانی دارد تا تنها او را بپرستند و همتایی برای او در نظر نگیرند.
«کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور؛
این
قرآن کتابی است که ما به سوی تو فرستادیم تا مردم را به امر خدا، از ظلمات (
جهل و
کفر) بیرون آوری و به عالم نور برسانی.»
«
نور» و «
ظلمت» در این آیه مصادیق فراوانی دارد که از یک سو، کفر و نفاق و زنگارهای دل و هرگونه عاملی را که موجب دوری و جدایی از خداست و از سوی دیگر، مراتب قرب به خداوند از آغاز تا پایان را دربر میگیرد. بنابراین، مراتب گوناگون تقرب به خداوند مصادیق گوناگون خارج شدن از ظلمتها به نور است که یکی از اهداف
قرآن به شمار میآید.
«قد جاءکم من الله نور وکتاب مبین... یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام... ویهدیهم الی صراط مستقیم؛
برای هدایت شما نوری عظیم و کتابی با حقانیت آشکار آمد. خدا با آن کتاب هرکه را در پی رضا و خشنودی اوست به راههای سلامت و
صراط مستقیم رهنمایی میکند.»
قرآن کریم، که نوری از سوی خداوند متعال است، کسانی را که در پی کسب خشنودی خدا باشند به راههایی که از هر نظر سلامت است و کسی را که در آن پای نهد به سلامت به سر منزل مقصود - که خداست - میرساند، هدایت میکند. این راهها میتواند در طول یکدیگر و نیز در عرض هم باشند. کسانی که در این راهها قدم میزنند در هر قدم، از ظلمتی رهایی یافته و به نوری نایل میشوند و سرانجام، از سبل امن به شاهراه هدایت (صراط مستقیم) راه نمون میشوند.
«یا ایها الناس قد جاءکم برهان من ربکم وانزلنا الیکم نورا مبینا فاما الذین آمنوا بالله واعتصموا به فسیدخلهم فی رحمة منه وفضل ویهدیهم الیه صراطا مستقیما؛
ای مردم، برای هدایت شما از جانب خدا برهانی محکم آمد و نوری تابان به سوی شما فرستادیم. پس آنان که به خدا گرویدند و به او متوسل شدند به زودی، آنها را به جایگاه رحمت و فضل خود در خواهد آورد و به راه راست رهنمایی مینماید.»
مؤمنانی که به این ریسمان نورانی الهی چنگ زنند و پناه برند خداوند، خود، ایشان را در رحمت و فضل ویژه اش وارد میسازد و از صراط مستقیم ویژهای، ایشان را به ذات اقدس خود راهنمایی میکند. آنان در این جهان از هم نشینان خدا و در سرای آخرت نیز در پایگاهی رفیع و راستین در آستان مقدس الهی خواهند بود. در آیه دیگری میفرماید: «ان المتقین فی جنات ونهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر؛
اهل تقوا در باغها و کنار نهرهای بهشت منزل گزیدهاند، در منزلگاه صدق و حقیقت، نزد خداوند عزت و سلطنت جاودانی متنعماند.»
امام خمینی هدف از
قرآن را همان مقصود و مراد اصلی
خداوند از انزال این کتاب الهی میداند و بر این باور است که
قرآن، کتاب
معرفت،
اخلاق و دعوت به
سعادت و
کمال است و هر مفسری که از این امر غفلت کرده باشد، از مقصود
قرآن غفلت ورزیده است، چنانکه معنای تفسیر نیز شرح مقاصد
کلام الهی است و مفسر وقتی مقصد از نزول را بفهماند،
مفسر است.
امام خمینی برای به دست آوردن اهداف
قرآن از دو شیوه برونمتنی و درونمتنی استفاده کرده و معتقد است گذشته از جهات عقلی و برهانی که مقصد از تنزل را میفهماند، باید مقصود و هدف
قرآن را از خود کتاب و
قرآن برگرفت، زیرا مصنف کتاب، مقصد خود را بهتر میداند.
امام خمینی برای
قرآن کریم اهدافی برشمرده؛ از جمله:
۱- دعوت به
توحید: به اعتقاد امام خمینی اهداف اصلی
قرآن نشر توحید و
معارف الهی است.
۲-
هدایت و پند گرفتن: یکی از اهداف
قرآن، هدایت مردم و پناه گرفتن آنها است.
۳- انسانسازی: از جمله مقاصد
قرآن نجات انسانها از تعلق به
دنیا و
دنیاطلبی و رساندن آنها از نقص و ضعف به اوج کمال انسانیت است که از راه تصفیه و
تزکیه نفوس از ناپاکیهای عالم طبیعت و شفای بیماریهای قلبی به دست میآید.
همچنین امام هدف و مقصد
قرآن را تربیت انسان و رساندن او به کمال سعادت که همان حقیقت
قلب سلیم است میداند.
امام خمینی بر این باور است وقتی انسان در این مقاصد
قرآن تامل میکند، حقایق و معارفی تازه از آنها درمییابد و میفهمد مقصود اصلی
قرآن، شفای بیماریهای روحی است، اگرچه شفای بیماریهای جسمانی نیز با آن حاصل میشود.
۴- احوال
معاد: هدف دیگر
قرآن پرداختن به احوال معاد و براهین آن، کیفیت
عقاب و
ثواب و تفاصیل
بهشت و
جهنم است.
۵- اجرای
عدالت اجتماعی: در نگاه امام خمینی، یکی از مقاصد
قرآن کریم و بعثت
انبیای الهی (علیهمالسّلام)، رفع
ظلم و برقراری
عدالت در عرصه
اجتماع به منظور اداره امور زندگی بشر است. امام خمینی لزوم مبارزه با اهل ظلم و ستمگران و کسانی را که در
دین تصرف میکنند، از جمله اموری میداند که
قرآن با جدیت به دنبال آن است. امام خمینی
قرآن را همانند سفره گسترده الهی برای تمامی بشر میداند که هر کس به فراخور ظرفیتش از آن بهرهمند میشود.
قرآن مجید در کنار اهدافی که برای خود برمی شمرد، موانعی را نیز برای بهره مندی از
قرآن و رسیدن به اهداف آن مطرح کرده است. در این بخش، ابتدا شروط و سپس موانع بهره مندی از آن مطرح میگردد:
قرآن مجید در کنار اهدافی که برای خود برمی شمرد، شروط و موانعی را نیز برای بهره مندی و رسیدن به آن اهداف مطرح کرده است. در این بخش، ابتدا شروط و سپس موانع بهره مندی از
قرآن را مطرح میکنیم:
یکی از شروط مهم برای بهره مند از
قرآن آن است که انسان در پی دست یابی به علم و
یقین باشد، بخواهد به حقایق پی برد و بر گمان و حدس و امثال آن تکیه نکند.
قرآن مجید در پاسخ به
مشرکان و در مقام نفی شرک، همواره میگوید که آنان دنبال گمان، تقلید و شکاند و نسبت به مدعای خویش یقین ندارند؛ اگر راست میگویند دلیل قاطعی بر مدعای خود بیاورند. به هر حال، اگر کسانی به دنبال هواهای نفسانی خود باشند و یا بر اساس گمان و شک بخواهند زندگی خود را بنا نهند، از
قرآن بهرهای نخواهند برد. در آیه ۱۱
سوره توبه میفرماید: «ونفصل الآیات لقوم یعلمون» در آیه۱۱۸ بقره نیز میفرماید: «قد بینا الآیات لقوم یوقنون» مشابه این، آیاتی است که چنین بیانی دارند: «لقوم یفقهون»،
«لقوم یتفکرون »،
«لاولی الالباب».
در آیاتی از
قرآن مجید میفرماید: «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب؛
در این،
پند و تذکری است برای آن که دارای قلب هوشیاری باشد.»
انسان در اثر گناه و یاغفلت گاهی قلب و دل خود را در اختیار شیطان، هوای نفس، غرایزحیوانی وانسانهای منحرف قرارمی دهد و آنان دلش را میربایند. کسی که دل ندارد - یعنی، دل را به دیگری سپرده است واو هرگونه که میخواهد بر آن حکم میراند نمیتواند از
قرآن بهره مند شود. کسی از
قرآن بهره مند میشود که بر دل خود مسلط باشد. در روایات آمده است که اگر شیاطین پیرامون دل پرسه نمیزدندوآن رااحاطه نمیکردندانسان میتوانست به ملکوت جهان نظر کند و حقایق هستی را دریابد. باید دل در اختیار انسان باشد تا آن را در اختیار
قرآن و حقایق آن قرار دهد؛ در نتیجه، متاثر شود و به سوی کمال خویش حرکت کند.
در آیه ۷۰
سوره یس میفرماید: «لینذر من کان حیا؛
قرآن نازل شده است تا کسانی را که زندهاند بیم دهد.» برخی انسانها مردهاند و مرده را هرقدر صدا بزنی،
موعظه کنی یا حقایق را برایش بازگو کنی اثری نخواهد داشت. انسانهایی که در اثر گناه بر قلب هاشان مهر خورده و راه نفوذ معارف حق را بر خود بستهاند وقتی حقایق و آیات الهی را میشنوند، ذرهای تاثیر در آنان نمینهد؛ گویا چنین حقایقی را نشنیدهاند.
منافقان مظهر کامل این حالت مردگی و مؤمنان حقیقی مظهر کامل زنده دل بودناند.
قرآن مجید میفرماید: «اومن کان میتا فاحییناه وجعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها؛
آیا کسی که مرده بود و او را زنده کردیم و برایش نوری قرار دادیم که با آن در بین مردم حرکت میکند مانند کسی است که در تاریکیها به سر میبرد و از آن خارج نیست؟» انسانهای زنده، که باتقوا هستند، با نور خدا حرکت میکنند و در برخورد با شیاطین، هوشیارانه عمل مینمایند: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون؛
اهل تقوا را چون
وسوسه و خیالی از شیطان به دل رسد، همان دم خدا را به یاد آورند و همان لحظه
بصیرت و بینایی پیدا کنند.»
انسانها در هر عملی که انجام میدهند، علاوه بر علم و آگاهی، انگیزهای نیز دارند و باید داشته باشند، ولی انگیزهها در افراد و موقعیتهای گوناگون متفاوت است؛ گاهی کارها برخاسته از انگیزههای حیوانی و نفسانی مانند سیرکردن شکم و تامین لذایذ مادی است و گاهی انسان فراتر از سطح حیوانات قرار میگیرد. در این صورت، انگیزههای مادی نمیتواند محرک اصلی او باشد و آنچه در پی آن است موضوعی فراتر از تامین لذایذ مادی خواهد بود. در این میان، آنان که عشق به حقایق دارند با کشف مطالب علمی دل خوش میشوند و حداکثر با درک مفاهیمی که از معنویات حکایت دارد، سرمست میشوند؛ ولی اگر انسان با خدا آشنا شود، خدا را خوب بشناسد و به او معتقد گردد بالاترین
لذت برای او خشنودی خداست؛ نه در انجام اعمالش انگیزه دنیوی دارد و نه امیدی به نعمتهای بهشتی و نه خوفی از عقوبتهای اخروی در خود مییابد. چنین افرادی حتی اگر خدا نعمتهای بهشتی را هم در اختیارشان قرار ندهد یا عقوبتشان کند از اودست برنمی دارند؛ زیرا خشنودی خدا برایشان از همه چیز بالاتر است.
خداوند درباره اینان میفرماید: «یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام... ویهدیهم الی صراط مستقیم؛
خداوند کسانی را که در پی خشنودی او باشند... به وسیله
قرآن به راههای امن هدایت میکند و آنان را به صراط مستقیم رحمت و قرب خویش رهنمون میگردد.»
(در این زمینه در قسمت اهداف
قرآن در بعد گرایش سخن گفته شد. بدان جا رجوع کنید.)
یکی دیگر از شروط بهره مندی از
قرآن، که مرتبط با
انذار و بیم دادن
قرآن میباشد،
خوف و
خشیت است. در سوره یس، پس از آنکه هدف
قرآن را انذار و بیم دادن مردم میداند و متذکر میشود که منافقان از انذار
قرآن بهرهای ندارند، میفرماید: «انما تنذر من اتبع الذکر وخشی الرحمن بالغیب فبشره بمغفرة واجر کریم؛
فقط کسی از بیم دادن تو بهره میبرد که پیرو
قرآن باشد و از خداوند رحمان خشیت داشته باشد، پس او را به آمرزش و پاداش ارجمند الهی
بشارت ده.» در سوره طه نیز میفرماید: «طه ما انزلنا علیک
القرآن لتشقی الا تذکرة لمن یخشی؛
ای پیامبر، ما
قرآن را بر تو نازل نکردیم تا خود را بسیار به رنج و زحمت اندازی، جز آنکه این کتاب یادآور و پند برای کسانی است که دارای خشیتاند.» در
سوره ق نیز میفرماید: « فذکر
بالقرآن من یخاف وعید؛
با
قرآن کسی را پند بده که از وعدههای عذاب و کیفر الهی ترسان است.»
در
قرآن «خشیت» نسبت به خداوند مطرح شده، ولی «خوف» بیش تر در خصوص عذاب جهنم و گاهی در مورد خداوند یا مقام خداوندگار به کار رفته است. به همین دلیل، گفتهاند: «خشیت» احساس ترسی است که از درک عظمت خدا برای فرد حاصل میشود و
قرآن میفرماید: «هرکس عظمت خدا را درک کند و در اثر درک عظمت الهی بیمناک شود انذار
قرآن برایش سودمند است و درک عظمت خدا موجب میگردد که همه موجودات جهان در پیش چشم انسان کوچک شود.»
حضرت علی (علیهالسّلام) در وصف انسانهای با تقوا میفرماید: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم؛
خدا نزد اهل تقوا بزرگ جلوه کرده، عظمت او را درک کردهاند و باورشان آمده است. درنتیجه، آنچه جز خداست در چشمانشان کوچک جلوه کرده است.» ترس از عذابهای اخروی نیز زمینه بهره گیری از انذار
قرآن را فراهم میآورد. کسی که ترسی از عذاب ندارد به آن دلیل است که ایمان و اعتقادش به معاد ضعیف است و چنین کسی انذار برایش سودی ندارد، ولی آنان که ایمانشان به معاد مستحکم است ترس از معاد در پرتو انذار انبیای الهی: و
قرآن زمینه کناره گیری از گناه و پاک و پالوده ساختن آنان را فراهم میسازد واز
مخلصان میشوند.
قرآن مجید در وصف انسانهای برجسته و باایمان، بویژه انبیای الهی: ، میفرماید: «انا اخلصناهم بخالصة ذکری الدار» (ص/۴۶)؛ آنان را با یاد معاد از آلودگیها آمیزه شرک، پاک، ناب و خالص کردیم.
در نجات و سعادت انسان، طبق بینش
قرآنی، ایمان بدون عمل و عمل بدون ایمان نقشی ندارد، بلکه این دو با هم سعادت بشر را تامین میکنند. از این رو،
قرآن دو شرط دیگر برای بهره مندی از
قرآن را «ایمان» و «
احسان» دانسته است. در
سوره لقمان، آیه ۲ و۳ میفرماید: «تلک آیات الکتاب الحکیم هدی ورحمة للمحسنین»؛ این است آیات کتاب حکمت آموز که هدایت و بشارت برای
نیکوکاران است. در آیه ۱۲۰
سوره هود نیز میفرماید: «جاءک فی هذه الحق
وموعظة وذکری للمؤمنین؛
برای تو در این کتاب، حقیقت،
موعظه، یادآوری و پندی برای مؤمنان آمده است.»
در برخی از آیات
قرآن میفرماید: این
قرآن برای کسانی پند و اندرز و یادآوری است که بخواهند راه درست را در پیش گیرند.
قرآن هیچ کس را به صورت جبری و اتفاقی هدایت نمیکند؛ تا کسی خودش نخواهد که مسیر صحیح را بپیماید
قرآن نیز دست او را نمیگیرد. اصولا در درمان بیماریهای روحی اولین قدم تمایل فرد بیمار است؛ اوباید خود به بیماربودن خود باور داشته و در پی علاج خویش برآید؛ دست کم، آمادگی داشته باشد که به راهنماییها و درمانهایی که
قرآن در اختیار او قرار میدهد جامه عمل بپوشاند. اما اگر کسی هدفش جز این باشد خواندن
قرآن و فهم محتوای آن برایش سودی ندارد و چه بسا زیان آور هم باشد.
قرآن مجید درباره
قوم هود میفرماید: «واما ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی»
؛ ما
قوم ثمود را هدایت کردیم، ولی آنان کوری را بر هدایت برگزیدند.
قرآن مجید در آیه ۲۷ سوره تکویر، پس از زدودن شبهاتی که در مورد
رسالت پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و حقانیت
قرآن مطرح شده است، میفرماید: «ان هو الا ذکر للعالمین لمن شاء منکم ان یستقیم؛
قرآن جز یادآوری و پندی برای عالمیان نیست، (البته) برای کسی از شما که بخواهد راه راست را در پیش گیرد.»
شرط دیگری که در بهره مندی از
قرآن مطرح است ایمان به خدا و
تمسک بدان است. در آیه ۱۷۵ سوره نساء میفرماید: «فاما الذین آمنوا بالله واعتصموا به فسیدخلهم فی رحمة منه وفضل ویهدیهم الیه صراطا مستقیما؛
به سوی شما نوری روشنگر فرو فرستادیم، اما آنان که به خدا ایمان آوردند و به
قرآن چنگ زدند پس خداوند آنان را در رحمت و فضل خود وارد میکند و آنان را از راهی مستقیم به سوی خود هدایت مینماید.»
ایمان به خدا اساس تمام ارزش هاست و هر عملی که بدون ایمان انجام گیرد هیچ نقشی در سعادت انسان ایفا نمیکند. چنگ زدن به تعالیم
قرآنی نیز تنها راه وصول به هدف نهایی
قرآن است. آگاهی دادن به وسیله انذار و تبشیر و انتخاب راه درست و رعایت تقوا برای آن است که انسان در پرتو تعالیم
قرآن به خداوند رهنمون شود. استفاده از تعالیم
قرآن زمینه چنین رشد عظیمی را، آن هم به دست خدا، فراهم میسازد. در آیهای دیگر میفرماید: «انما تنذر من اتبع الذکر»
؛ ای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، تو فقط کسی را بیم میدهی و بیم دادنت در او مؤثر واقع میشود که پیرو
قرآن باشد و از دستورات آن پیروی کند.
یکی دیگر از شروط بهره مندشدن و رسیدن به اهداف
قرآن نهایت تذلل و عبودیت در برابر خداست. سجده مظهر تام عبودیت بنده در برابر خداست و در روایات آمده که اگر انسان بداند در هنگام سجده خداوند چه قدر به او عنایت دارد حاضر نمیشود سر از سجده بردارد. سجده بر خدا معلول درک عظمت خدا و رابطه انسان با اوست. اگر خداوند
کمال مطلق است و
علم،
قدرت،
رحمت،
حیات و دیگر اوصاف او بی نهایت است و انسان در پی کسب کمال میباشد، وقتی بالاترین و کاملترین موجود را مییابد، نهایت کرنش و تذلل را در برابر او اظهار مینماید، بویژه اگر آن موجود خداوندگار او باشد و هستی خود را حقیقتا از او دریافت کند.
در
سوره سجده آیه ۱۵ میفرماید: کسانی به آیات الهی ایمان میآورند که وقتی آنان را به آیات خداوندگارشان توجه میدهند به سجده میافتند و او را تسبیح میکنند. در آیه ۱۰۷
سوره اسراء میفرماید: «ان الذین اوتوا العلم من قبله اذا یتلی علیهم یخرون للاذقان سجدا؛
کسانی که پیش از این دانش و معرفت در اختیارشان قرار داده شده است وقتی آیات
قرآن بر آنان تلاوت میشود به
سجده میافتند و اشک میریزند. همین اظهار
بندگی بر
خشوع آنان میافزاید.»
تسبیح و تنزیه خداوند نیز یکی دیگر از شروط بهره مندی از
قرآن است. کسی که خداوند را منزه از هرگونه نقص و آلودگی بداند سخن او را نیز، که
قرآن است، کاملترین و بی نقص میداند و آنگاه است که در پذیرش و تسلیم در برابر آن دچار تردید نمیشود. پذیرفتن و باورداشتن
قرآن به عنوان سخن بی عیب و نقص پروردگار زمینه را برای فهم، عمل و بهره گیری از آن و در نهایت، رسیدن به بالاترین اهداف
قرآن فراهم میسازد.
در آیه شریفه ۱۵ سوره سجده یکی دیگر از شرایط بهره مندی از
قرآن را
شب زنده داری میداند. شب زنده داری از دیدگاه
قرآن عامل بسیاری از موفقیت هاست. در آیه سوره ۷۹ سوره اسراء به پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «ومن اللیل فتهجد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا؛
و پاسی از شب را بیدار و
متهجد باش و
نماز شب را، که خاص توست، به جای آور که خدا تو را به
مقام محمود مبعوث گرداند.» در آیات اول
سوره مزمل نیزمی فرماید: «قم اللیل... انا سنلقی علیک قولا ثقیلا»؛ ای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، شب را به پاخیز... ما گفتاری گران سنگ بر تو میافکنیم.
شب زنده داری هم صفای روحی برای پذیرش حقایق فراهم میسازد و هم انسان را برای صعود به قلههای رفیع معنویت کمک میکند. به همین دلیل،
قرآن مجید میفرماید: وقتی چنین افرادی با
قرآن برخورد میکنند، به دلیل صفای باطنیشان، آماده اثرپذیری از
قرآن میباشند.
تامین نیازمندیهای مردم، آن هم تنها با انگیزه الهی و بدون چشم داشت و یا ریا و به عنوان انجام وظیفه و بر اساس احساس مسؤولیت در برابر خداوند، یکی دیگر از شروطی است که در آیه ۱۶ سوره سجده برای بهره مندی از
قرآن ذکر شده است. انفاق در بینش
قرآنی با تامین نیازهای نیازمندان در نظامهای غیر الهی بسیار متفاوت است. انسان مؤمن
انفاق را به این دلیل انجام میدهد که خداوند او را موظف به انجام آن کرده و نگران انجام وظیفه است. در این صورت، حالات گوناگون فردی و اجتماعی در انگیزه او خللی وارد نمیکند. او خود را مالک ثروت و امکاناتی که در اختیار دیگران قرار میدهد، نمیداند، بلکه معتقد است که این ثروت و امکانات حق نیازمندان است که باید در اختیار آنان قرار دهد. از سوی دیگر، آن را عطیه الهی میداند که خدا در اختیار او قرار داده تا به صاحبانش برساند.
به همین دلیل،
قرآن مجید میفرماید: «ومما رزقناهم ینفقون؛
از آنچه به آنان روزی دادهایم، انفاق میکنند.» بر اساس چنین بینشی، انسان انفاق کننده هیچ چشم داشتی ندارد و میداند در صورتی وظیفه اش را انجام داده است که ریاکارانه انفاق نکند و نیاز نیازمندان را به گونهای برآورده میکند که حیثیت و منزلت اجتماعی آنان حفظ شود و تلاش برای تامین نیازمندان، با شرط مذکور، بی شک، انسان انفاق کننده را مشمول عنایات خداوند و بهره مندی از
قرآن میکند. در آیه مزبور، انفاق یکی از شروط بهره مندی از هدایت
قرآن و اوصاف متقین دانسته شده است.
از موانع بهرهمندی از
قرآن،را می توان به موارد زیر اشاره کرد:
یکی از موانع بهره مندی از
قرآن «
ظلم » است. در بینش
قرآن، «ظلم» تنها ستمگری نسبت به دیگران نیست، بلکه حرکت بر خلاف جهت کمال خویش نیز نوعی ستمگری است و آنکه به دیگری ستم میکند در واقع، دو نوع ظلم مرتکب شده، هم به دیگران ستم کرده است و هم به خود. و به این وسیله، خود را از رسیدن به کمال واقعی خویش محروم کرده است. به همین دلیل، در
قرآن مجید شرک و بت پرستی نوعی ظلم و ظلمی بزرگ قلم داد شده است: «ان الشرک لظلم عظیم؛
زیرا شرک بالاترین و بزرگترین عامل دوری از خدا و فاصله گرفتن از کمال حقیقی است.» اگر «ظلم» ندادن و نادیده گرفتن حق دیگران است در بیان
قرآن مجید، فقط انسانها مشمول آن نیستند، بلکه این موضوع شامل هر موجود دیگری نیز میشود و به همین دلیل،
قرآن از کسانی نام میبرد که به آیات الهی ظلم کردهاند: «بما کانوا بآیاتنا یظلمون؛
ظلم به آیات الهی به معنای نادیده گرفتن وانکار آنهاست.» که خداوند فرمود: : «وما یجحد بآیاتنا الا الظالمون؛
هیچ کس جز ستمگران آیات ما را انکارنمی کنند.»
به هر حال، ستمگری در مرحله اول سبب میشود که فرد،
قرآن و حقانیت آن را منکر شود، هرچند یقین داشته باشد که
قرآن حق است: «وجحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما وعلوا»
در مرحله بعد، به جای آنکه از
قرآن بهره برد و بیماریهای روحی اش شفا یابد و مشمول رحمت خدا شود،
قرآن جز بر زیان و خسرانش نمیافزاید: «ولا یزید الظالمین الا خسارا؛
قرآن ستمگران را جز زیان نمیافزاید.»
یکی دیگر از موانع بهره مندی از
قرآن دروغ گویی و گناه کاری است. گاهی انسان در اثر عواملی مرتکب گناهی میشود و یا دروغی میگوید، ولی زود پشیمان میشود و
توبه میکند و مشمول رحمت خدا واقع میشود. اما گاهی در اثر تکرار
گناه و یا
دروغ گفتن، دروغ گویی و گناه کاری در او تبدیل به یک صفت میشود. تکرار گناه و تکرار دروغ سبب میشود که انسان گناه کار و دروغ گو آیات الهی را بشنود، ولی از آن بهره مند نگردد و بلکه بر گناه خویش اصرار ورزد و از آیات
قرآن روی بگرداند، به گونهای که گویا نشنیده است.
تکرار گناه «
استکبار» را به همراه میآورد و استکبار، تسلیم حق نشدن و تسلیم حق نشدن، مهر و قفل بر دل میزند و کسی که بر دل او مهر زده شود بهترین
موعظهها و حکمتها هم در آن اثرنخواهدکرد. چنین انسانی حتی اگر در
قرآن تدبر کند و بیندیشد از
قرآن سودی نمیبرد: «افلا یتدبرون
القرآنام علی قلوب اقفالها»
استکبار قفل دل است، ولی چنین انسانی علاوه بر آنکه بردلش قفل ومهرزده شده است، در گوشش نیز وقر (سنگینی) وجود دارد و شنیدن و نشنیدن آیات برایش یکسان است.
استکبار از جمله موانع بهره مندی از
قرآن است. در آیه شریفه ۱۵ سوره سجده میفرماید: «کسانی که استکبار ندارند به
قرآن ایمان میآورند.» استکبار و خود را برتر از
حق و حقیقت دانستن سبب میشود که انسان با آنکه حق را شناخته است، تسلیم آن نشود و راه
سعادت را به روی خود ببندد.
قرآن مجید در آیات فراوانی از مقاومت مستکبران در برابر دعوت انبیای الهی سخن گفته است و متذکر میشود: «مستکبران با آنکه حقانیت پیامبران را دریافته بودند، تسلیم دعوت ایشان نشدند، بلکه با آنان به مبارزه پرداختند.» شیطان نخستین مستکبری است که
قرآن از او نام میبرد. استکبار شیطان سبب شد با آنکه میدانست دستور خدا حق است و
حضرت آدم (علیهالسّلام) لیاقت
خلافت خدا را دارد، حاضر به سجده کردن بر او نشود.
استکبار در برابر
قرآن سبب میشود که انسان نه تنها تسلیم
قرآن نشود، بلکه برای توجیه برخورد خویش، به
قرآن نسبت ناروا بدهد. ولید، یکی از شاعران عصر نزول
قرآن، ابتدا حقانیت
قرآن را دریافت و به آن اعتراف کرد، ولی در اثر وسوسه، تحریک و تشویق سران کفر، در مقام استکبار برآمد و گفت: «
قرآن چیزی جز
سحر برگزیده نیست».
قرآن مجید یکی از علل برخورد خصمانه
یهود با
مسلمانان و برخورد مسالمت آمیز
مسیحیان با مسلمان را مستکبرنبودن پیروان واقعی
حضرت مسیح (علیهالسّلام) میداند و میفرماید: «ذلک بان منهم قسیسین ورهبانا وانهم لا یستکبرون؛
این برخورد دوستانه مسیحیان با مسلمانان بدان دلیل است که برخی از مسیحیان،
کشیش و راهباناند و ایشان استکبار ندارند.»
کسی که با استکبار با
قرآن برخوردکند به آیاتی که بر او تلاوت میشود، هیچ توجهی نمیکند، گویا از
قرآن هیچ نشنیده است: «واذا تتلی علیه آیاتنا ولی مستکبرا کان لم یسمعها کان فی اذنیه وقرا»
کسی که میخواهد از
قرآن بهره مند شود باید آلودگیهای روحی خود را بزداید و برای این کار ضرورت دارد که نوعی بازنگری نسبت به اعمال گذشته خویش داشته باشد. آنان که اعمال گذشته خود را نادیده میانگارند و یا اعمال اشایست خود را اندک میشمارند از
قرآن بهرهای نمیبرند. در روایات آمده است که اگر کسی اعمال ناشایست خویش را اندک شمارد و با خود بگوید که اگر فقط با این
گناه مؤاخذه شوم مسالهای نیست، خداوند آن گناه را بر او نمیبخشد.«من الذنوب التی لایغفر قول الرجل لیتنی لا اوءاخذ الا بهذا»
فراموشی اعمال ناشایست گذشته سبب میشود که وقتی آیات الهی به کسی تذکر داده میشود، از آن روی برگرداند و به آن توجهی نکند. روشن است که چنین انسانی از
قرآن بهرهای نخواهد داشت.
قرآن مجید در این زمینه میفرماید: «ومن اظلم ممن ذکر بآیات ربه فاعرض عنها ونسی ما قدمت یداه انا جعلنا علی قلوبهم اکنة ان یفقهوه وفی آذانهم وقرا»
یکی از شرایط بهره مندی از
قرآن ایمان به آخرت است. هر قدر
ایمان انسان به
آخرت قوی تر باشد، بهره مندی اش از
قرآن بیش تر خواهد بود و هر قدر این ایمان ضعیف گردد اثرپذیری او از
قرآن کم تر میشود. در آیه چهارم سوره بقره، شرط هدایت
پذیری از
قرآن یقین به آخرت معرفی شده است. آیه ۴۵ سوره ق میفرماید: «فذکر
بالقرآن من یخاف وعید؛
کسی از
قرآن متذکر میشود که از وعدههای ناگوار آخرت بیمناک باشد.» در آیه ۴۵ و۴۶ سوره اسراء میفرماید: «واذا قرات
القرآن جعلنا بینک وبین الذین لا یؤمنون بالآخرة حجابا مستورا وجعلنا علی قلوبهم اکنة ان یفقهوه وفی آذانهم وقرا؛
آنگاه که
قرآن را تلاوت میکنی، بین تو و کسانی که به آخرت ایمان ندارند پوششی قرار میدهیم و بر دل هایشان پردهها و در گوش هاشان سنگینی مینهیم تا
قرآن را نفهمند.»
قبلا نیز یادآور شدیم که، خداوند در وصف انسانهای صالح و برجسته میفرماید: «انا اخلصناهم بخالصة ذکری الدار؛
؛ ما آنان را با عنصری خالص کننده خالص و ناب کردیم و آن عنصر، یاد
معاد است.»
در آیات متعددی از
قرآن مجید، کفر مانع بهره گیری از
قرآن معرفی شده است. در آیه ۴۷
سوره عنکبوت میفرماید: «وما یجحد بآیاتنا الا الکافرون؛
جز کافران کسی آیات ما را انکار نمیکند.» در آیه ۳۱
سوره سبا میفرماید: «وقال الذین کفروا لن نؤمن بهذا
القرآن؛
کافران گفتند که ما هرگز به این
قرآن ایمان نمیآوریم.» کفر موجب
تکذیب آیات و معارف الهی میشود و تکذیب حقایق
قرآنی نپذیرفتن و تسلیم نشدن در برابر آن را به دنبال دارد: «واذا قرئ علیهم
القرآن لا یسجدون بل الذین کفروا یکذبون»
شرک نیز سبب میشود که انسان مشرک نه تنها از بیانات
قرآن پند نگیرد، بلکه با شنیدن
قرآن بر نفرتش نسبت به
قرآن و معارف حق آن افزوده شود: «ولقد صرفنا فی هذا
القرآن لیذکروا وما یزیدهم الا نفورا »
؛ به همین دلیل است که با شنیدن آیات به مجادله میپردازد تا موضع گیری خویش را در برابر حقایق
قرآنی حق جلوه دهد: «ولقد صرفنا فی هذا
القرآن للناس من کل مثل وکان الانسان اکثر شیء جدلا »
چنین انسانی دوست ندارد که آیه یا سورهای بر مسلمانان از سوی خدا نازل شود: «ما یود الذین کفروا من اهل الکتاب ولا المشرکین ان ینزل علیکم من خیر من ربکم»
ریشه اصلی مخالفت با حق و حقایقی که پیامبران میآوردند پیروی از
هوای نفس است. تمایلات نفسانی، انسان را به خوی حیوانی دعوت میکند و
قرآن و معارف دینی او را به سوی کمالات انسانی فرامی خواند. کسانی که به هر دلیل، هوای نفس خویش را اله و معبود خود قرار میدهند و آن را بر عقل و دل خود حاکم میکنند، از
قرآن و معارف آن سر باز میزنند و از آن بهره مند نمیشوند. در آیه ۱۶ سوره محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «و منهم من یستمع الیک حتی اذا خرجوا من عندک قالوا للذین اوتوا العلم ماذا قال آنفا اولئک الذین طبع الله علی قلوبهم واتبعوا اهواءهم؛
ای پیامبر، برخی از آنان کسانی هستند که به تو گوش فرا میدهند، آنگاه که از نزد تو بیرون روندبه آنان که اهل دانشاند میگویند: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اندکی پیش چه گفت؟ خداوند بر دلهای اینان مهر نهاده و اینان از هواهای نفسانی خویش پیروی کردهاند که چنین سخنانی میگویند.»
کسی که هوای نفس خویش را مدار حرکت، فعالیت، موضع گیری و پذیرش یا عدم پذیرش قرار میدهد، با آنکه میداند حقیقت جز آن است که او عمل میکند، مسیر
باطل را ادامه میدهد و با آگاهی، دچار گمراهی میشود: «افرایت من اتخذ الهه هواه واضله الله علی علم؛
آیا میبینی آن را که هوای نفس اش را خدای خود قرار داده و خدا او را دانسته - و پس از اتمام حجت - گمراه ساخته است؟» چنین کسی دیگر راهی برای هدایت نخواهد یافت؛ زیرا همه راهها و ابزارهای شناخت خود را آگاهانه از کار انداخته است. او سخن حق
قرآن را نمیپذیرد و آن را مسخره میکند، ولی یاوهها را با بهای گزاف میخرد تا با آن دیگران را گمراه سازد: «ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ویتخذها هزوا... واذا تتلی علیه آیاتنا ولی مستکبرا»
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «اهداف قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۴. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی