• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

انسان‌شناسی اخوان الصفا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



انسان‌شناسی اخوان الصفا، اخوان الصفا انسان را جهان کوچک می‌دانند که به وزان جهان بزرگ است و می‌گویند: جهان ــ یعنی همۀ طبقات آسمان و زمین و هرچه از آفریدگان در آن است ــ همچون انسان بزرگ است؛ زیرا که جهان با همۀ سپهرها و طبقات آسمان‌ها، و عناصر و مولدات آن یک جسم واحد است، و نیز یک نیروی روحی (نفسی) یگانه در همۀ اجزاء جسم آن، جریان دارد، درست مانند جریان روح یک انسان در همۀ اجزاء پیکر او. اخوان تاکید دارند که صورت انسان، بزرگ‌ترزین دلیل و حجت خدا بر خلق اوست؛ زیرا صورت انسان کتابی است که خدا آن را به دست خود نوشته است. اخوان بر این اعتقادند که پیکر انسان، جسمی است برهم نهاده از گوشت، خون، استخوان، رگ و عصب و مانند آنها؛ اما نفس، یعنی روح جوهری است آسمانی، نورانی و زنده؛ بالقوه دارای آگاهی و ادراک است، بالطبع فعال است و تا موجود است، لحظه‌ای آرام نمی‌گیرد.



نکتۀ توجه‌انگیز و مهم دیگر در جهان‌شناسی اخوان، این نظریه است که جهان یک انسان بزرگ است. اصل نظریۀ «جهان بزرگ» و «جهان کوچک» (عالم کبیر و عالم صغیر) به یونان بازمی‌گردد. ارسطو نخستین فیلسوفی است که انسان را جهان کوچک نامیده است.
[۱] .Aristotle، Physics، VIII/۲/۲۵۲b
پس از وی، تفصیل این نظریه در مکتب رواقیان و به‌ویژه نزد پسایدنیوس (ح ۱۳۵-۵۱ق‌م) یافت می‌شود. پسایدنیوس صریحاً انسان را جهان کوچک می‌نامد؛ زیرا انسان نه تنها در برگیرندۀ عناصر چهارگانه است ــ چیزی که دربارۀ کوچک‌ترین موجود زنده نیز صدق می‌کند ــ بلکه تمامی نیروهای جهان را نیز در خود یگانه کرده است؛ در جهان بزرگ، خدایان، عناصر چهارگانه، جانوران و گیاهان وجود دارند؛ انسان همۀ این نیروها را در خویش دارد. نیروی الٰهی او قوه ناطقه یا عاقلۀ اوست.
[۲] .Pauly، XXII(۱)/P۱۶۶-۱۶۷


۱.۱ - تاریخچه نظریه

دو اصطلاح عالم کبیر و عالم صغیر، از راه ترجمه‌ها به حوزۀ تفکر اسلامی راه یافت. این نظریه به‌ویژه در نوشته‌های هرمسی ـ گنوستکی یافت می‌شود. در سر الخلیقه از عالم کبیر و عالم صغیر نام برده می‌شود.
[۳] بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۱۱۴.
[۴] بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۳۹۴.
[۵] بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۴۳۲.
[۶] بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۴۴۵.
در آغاز کتاب هرمسی استوطاس گفته می‌شود که خدا آفرینش جهان بزرگ را پیش از جهان کوچک آغاز کرد.
[۷] استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۲.
[۸] استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۳.
[۹] استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۶.
[۱۰] استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۱۴.
[۱۱] استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۱۷.
در منابع عربی اصطلاح انسان همچون جهان کوچک حتى به افلاطون نسبت داده می‌شود.
[۱۲] «رسالة فی آراءالحکماءالیونایین»، افلاطون فی الاسلام، ص۳۱۱.
این نظریه، در جهان‌بینی ایران باستان نیز ریشه دارد. در میان ۲۱ بخش یا «نسک» از اوستا یکی دامدات نسک نام داشته که دربارۀ آفرینش بوده است و اکنون در دست نیست، ولی محتوای آن در بخشهای مختلفی از ادبیات پهلوی، به‌ویژه در بندهش یافت می‌شود که عمدتاً خلاصه‌ای از آن نسک است. در فصل ۲۸ این کتاب از پیکر انسان همچون مقابل گیتی و نیز از همسانی آن دو به تفصیل سخن می‌رود.
[۱۳] بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، ص۱۲۳-۱۲۶.
[۱۴] .Widen-gren، G.، Iranische Geisteswelt، Baden-Baden، ۱۹۶۱، P۴۹-۵۵


۱.۲ - نظریه نزد اخوان

اما این نظریه نزد اخوان چگونه است؟ در یک‌جا می گویند: جهان ــ یعنی همۀ طبقات آسمان و زمین و هرچه از آفریدگان در آن است ــ همچون انسان بزرگ است؛ زیرا می‌بینند که جهان با همۀ سپهرها و طبقات آسمانها، و عناصر و مولدات آن یک جسم واحد است، و نیز یک نیروی روحی (نفسی) یگانه در همۀ اجزاء جسم آن، جریان دارد، درست مانند جریان روح یک انسان در همۀ اجزاء پیکر او.
در جای دیگری گفته می‌شود: هنگامی که حکیمان می‌گویند که جهان یک انسان بزرگ و انسان یک جهان کوچک است، بدین معناست که جهان، یعنی سپهر محیط و همۀ موجوداتی که در بر دارد ــ از جوهرها و عرضها ــ دارای جسم و نفس است و حکم جسم جهان با همۀ اجزاء مرکب و بسیط و پدید آمده، مانند حکم جسم یک انسان یا یک حیوان با همۀ اعضا و شکلهای گوناگون پیکر آنهاست؛ حکم نفس جهان نیز، با همۀ نیروهای جاری در اجزاء جسم آن که جنبش بخش و سامان ده اجناس موجودات و انواع و اشخاص آنهاست، همچون حکم نفس یک انسان یا حیوان است که در همۀ اجزاء پیکر او جریان دارد و محرک و سامان ده هریک از اعضا و حواس تن اوست. مقصود ما از جسم کلی، همۀ پیکر جهان است و نفس کلی، یعنی نفس همۀ جهان؛ عقل کلی، یعنی نیروی الٰهی پشتیبان نیروبخش به نفس کلی؛ طبیعت کلی، یعنی نیروی نفس کلی جاری در همۀ اجسام؛ هیولی، یعنی جوهری دارای درازا، پهنا و ژرفا که بدین‌گونه جسم مطلق می‌شود؛ و نفوس جزئی متحرک، یعنی نیروهای نفوس حیوانی، گیاهی و معدنی که در اجسام جزئی جریان دارند و جنبش بخش و سامان ده آنهایند و به وسیلۀ آنها و از آنها، یکایک افعال اشخاص در زیر سپهر ماه، آشکار می‌شود. بدین‌سان روشن می‌شود که حکم جهان و امور آن ــ با همۀ اجسام موجود در آن و با همۀ اختلاف در صورتها و گوناگونی شکلها، و مغایرت اعراض آنها ــ در حکم جسم یک انسان یا یک حیوان است با همۀ اجزاء آن در صورتهای گوناگون؛ و حکم جریان نیروهای نفس جهان، در همۀ اجزاء جسم آن، همچون حکم جریان نیروهای نفس یک انسان در همۀ اجزاء پیکر و مفاصل تن اوست.


اخوان بر این نکته تأکید می‌کنند که صورت انسان، بزرگ‌ترزین دلیل و حجت خدا بر خلق اوست؛ زیرا صورت انسان کتابی است که خدا آن را به دست خود نوشته است. دربارۀ رساله جامعه گفته می‌شود که اکثر غرض و هدف اخوان از نوشتن آن، روشن کردن این نکته است که حکیمان گفته‌اند و دانشوران آن را از کتابهای فیلسوفان الٰهی پیشین ترجمه کرده‌اند که انسان جهان کوچک و کتابی است که خدا آن را به دست خویش نوشته است.
[۱۸] الرسالةالجامعة، ص۱۱۹.
انسان کتابی است آکنده از دانشها و راهی است مستقیم، کشیده شده میان بهشت و دوزخ. انسان کامل‌ترین موجودات و باشنده‌های زیر سپهر ماه است و پیکر او جزئی از اجزاء همۀ جهان است. آدم خاکی پدر انسانها، فرمانروای زمین و پروردگار همۀ چیزهایی است که در آن است.
دربارۀ ماهیت انسان و حقیقت معنای او، اخوان گفته‌های حکیمان و نظریات گوناگون ایشان را نقل می‌کنند: انسان مجموعه‌ای است ساخته شده از گوشت، خون و استخوان؛ با مجموعه‌ای از پیکر جسمانی و روح نفسانی یا روحانی است؛ انسان در حقیقت همان نفس ناطقه، و جسمش پیراهنی یا غلافی است که آن را پوشانده است.


در ماهیت نفس نیز حکیمان اختلاف نظر دارند: ۱. نفس جسمی است لطیف، نادیدنی و نامحسوس؛ ۲. جوهری است روحانی غیر از جسم، معقول است و محسوس نیست و پس از مرگ ماندگار است؛ ۳. نفس، عرضی است که از آمیزه‌های تن و اخلاط جسم پدید می‌آید و با مرگ تن از میان می‌رود و وجودی جز با جسم ندارد؛ این عقیدۀ «جسمیون» است که جز چیزهای محسوس را نمی‌شناسند.
اخوان خود بر این اعتقادند که پیکر انسان، جسمی است برهم نهاده از گوشت، خون، استخوان، رگ و عصب و مانند آنها؛ اما نفس، یعنی روح جوهری است آسمانی، نورانی و زنده؛ بالقوه دارای آگاهی و ادراک است، بالطبع فعال است و تا موجود است، لحظه‌ای آرام نمی‌گیرد.
از سوی دیگر، اخوان این نظریه را رد می‌کنند که روح زاییدۀ آمیزه‌ای از جسم است، زیرا جسم جز متحرک یا ساکن به تصور نمی‌آید، اگر از حیث جسم بودن، متحرک باشد. لازم است که هر جسمی جنبنده باشد و نیز اگر ساکن باشد، ناگزیر باید هر جسمی ساکن باشد، درحالی که چنین نیست؛ برخی اجسام همواره متحرکند، برخی گاه متحرکند و گاه ساکن، مانند هوا، آب، آتش، حیوان و گیاه؛ این نشانۀ آن است که چیزی آنها را می‌جنباند، یا ساکن می‌سازد. پس روح نه جسم است و نه عرضی از اعراض وابسته به جسم و زاییدۀ آن، زیرا عرض به خود ایستاده نیست و کنشی ندارد؛ زیرا کنش خود یکی از اعراض و قائم به کنندۀ آن است.
اخوان در رسائل فصلی را به آفرینش آدم اختصاص داده‌اند و منبع اطلاعشان را «برخی از کتابهای بنی‌اسرائیل» می‌شمارند. در این فصل، به تفصیل گفته می‌شود که خدا آدم را از ۴ چیز برهم نهاد و آفرید: تر، خشک، گرم و سرد؛ زیرا نخست او را از خاک و آب آفرید و سپس در او نَفَسی و روحی دمید، خشکی پیکر او از خاک، تری او از آب، گرمی او از نفس و سردی او از روح است؛ سپس به سرگذشت آدم و نسل او و خلقیات او پرداخته می‌شود. در اینجا باید اشاره کرد که بخش نخست این گزارش، تقریباً با عین عبارات آن، در عیون‌ الاخبار ابن قتیبه (د ۲۷۶ق/ ۸۸۹م) یافت می‌شود که منبع گزارش تورات معرفی شده است. (دربارۀ آفرینش و سرگذشت آدم، ) در رسائل نیز، آنچه در کتاب مقدس آمده که خدا انسان را به صورت و مثال خود آفریده است، دیده می‌شود.
[۲۹] سفر پیدایش، ج۱، ص۲۶-۲۷.



از سوی دیگر، اخوان در پیروی از نظریۀ گنوستیکی ـ هرمسی، انسان را در دو مقوله می‌گنجانند: انسان از یک سوی «انسان جزئی»، یعنی اشخاص انسان، و از سوی دیگر «انسان مطلق» است؛ همۀ انسانها اشخاصی از انسان مطلقند که اخوان او را خلیفۀ خدا در روی زمین، از روی آفرینش آدم تا روز رستاخیز بزرگ می‌شمارند و انسان مطلق را همان روح کلی انسان می‌دانند که در همۀ افراد انسان موجود است. این انسان مطلق، در سرشت خود شایستگی دارد که همۀ اخلاق بشری، همۀ دانشهای انسانی و هنرهای فلسفی را پذیرا باشد؛ آن انسان در همۀ زمانها و دورانها وجود دارد و همراه هر فردی از افراد انسانی است و کردارها، دانشها، اخلاق و هنرهای او در انسان آشکار می‌شود. اخوان به احتمال زیاد، اصل این تقسیم‌بندی را نیز ــ مانند بسیاری مطالب دیگر ــ از اثولوجیا گرفته‌اند که در آن، سخن از «انسان حسی» می‌رود که انگارۀ (صنم) «انسان اول» است، و سپس انسان دوم و سوم که در جهان جسمانی زیرینند؛
[۳۱] «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۱۴۴-۱۴۶.
سرچشمۀ این اندیشه‌ها، همان نظریۀ مشهور گنوستیکی دربارۀ «انسان نخستین» یا «انسان آغازین» است.
پیش‌تر گفته شد که اخوان، انسان را جهان کوچک می‌نامند، و چنانکه در رسالۀ جامعه گفته‌اند، هدف اصلی ایشان شناختن و شناساندن این جهان کوچک است و شناختن انسان را وسیله‌ای برای شناختن خدا می‌شمارند. اکنون اخوان می‌گویند: چون حکیمان پیشین به این گیتی جسمانی نگریستند و ظواهر امور آن را احساس کردند و به احوال آن اندیشیدند، به این نکته پی بردند که در میان همۀ اجزاء گیتی، هیچ جزئی با ساختاری تمام‌تر و صورتی کامل‌تر و در مجموع همانندتر به جهان بزرگ، جز انسان نیافتند؛ زیرا انسان گردآمده‌ای از پیکر جسمانی و نفس روحانی است و بدین‌سان در ساختار پیکر او نمونه‌ای از همۀ موجوداتی یافتند که در گیتی جسمانی از شگرفیهای ترکیب سپهرها، برجهای گوناگون آن، حرکتهای ستارگان، ترکیب عناصر و امهات، اختلاف گوهرهای معدنی و شکلهای گیاهان و جانوران یافت می‌شود؛ چون صورت انسان را بدین‌گونه یافتند، آن را جهان کوچک نامیدند. اخوان سپس به تفصیل و در چندجا همسانی و همانندی پیکر انسان را با ساختار جهان بزرگ، وصف می‌کنند. (نفس انسان در میان نفوس جزئی همانندترین به نفس کلی است که روح همۀ گیتی است، )
از سوی دیگر، انسان موجودی است دوگانه، برهم نهاده‌ای از پیکر جسمانی و نفس روحانی، و این دو جوهر دارای صفات متباین و احوال متضادند. انسان به سبب پیکرش خواستار بقای در دنیا و جاودانگی در آن است و به سبب نفس روحانیش طالب جهان آخرت و در آرزوی رسیدن به آن است، بدین‌سان بیشتر امور انسان و احوال او، دوگانه و متضاد است. (دربارۀ صفات ویژۀ جسم و روح انسان، )


از دیدگاه اخوان، انسانیت دارای مراتبی است. نخستین مرتبۀ انسانیت که در پیِ مرتبۀ حیوانیت می‌آید، مرتبۀ کسانی است که چیزی جز محسوس نمی‌دانند و در دانشها جز امور جسمانی نمی‌شناسند و جز در تکاپوی بهبودِ پیکرهایشان نیستند؛ تنها به دنیا دلبسته‌اند و در آرزوی جاودانگی در آنند، با اینکه می‌دانند به این آرزو نمی‌رسند، به شیوۀ جانوران می‌زیند و در جمع مال و ذخایر دنیایی حریصند. اینان، هرچند پیکرهایشان صورت انسانی دارد، کارهای روحهایشان، حیوانی و نباتی است. اما ریشۀ انسانیتی که در پیِ مرتبۀ فرشتگان می‌آید، این است که انسان بکوشد تا هرگونه کردار و اخلاق نکوهیده را که از کودکی به آن خو گرفته است، کنار نهد و اضداد آنها را از اخلاق پسندیده به دست آورد، دانشهای حقیقی را بیاموزد، به عقاید درست باور داشته باشد، تا اینکه انسانی نیکوکردار و ارجمند شود و روحش فرشته‌ای بالقوه، و پس از جدایی از تن، فرشته‌ای بالفعل گردد و به ملکوت آسمان عروج کند و در زمرۀ فرشتگان درآید و با پروردگارش روبه‌رو شود. ( مراتب پنجگانۀ روحها)


چنانکه پیش از این اشاره شد، اخوان در پیروی از اعتقاد گنوستیکها، همواره بر «پرستاری نفس» تأکید می‌کنند و از نجات آن از اسارت طبیعت و ماده و بازگشت آن به خاستگاه آغازین روحانی آن در ملأ اعلى سخن می‌گویند. از دیدگاه اخوان نفس کلی نیز سرانجام به جهان روحانی و حالت نخستین خود، پیش از تعلق به جسم، بازمی‌گردد؛ اما این بازگشت، پس از سپری شدن دورانها و زمانهای دراز روی می‌دهد، یعنی هنگامی که جهان جسمانی، پس از جدا شدن نفس کلی از آن، ویران خواهد شد؛ سپهرها از حرکت و ستارگان از مسیر خود، و عناصر از درهم آمختن بازمی‌ایستند؛ گیاه و حیوان و معادن تباه می‌شوند؛ جسم صورتها و شکلهای خود را از دست می‌دهد؛ این هنگامی است که نفس جهانی از جسم آن رویگردان می‌شود و به جهان خویش روی می‌آورد و به علت نخستین خود می‌پیوندد و با او متحد می‌شود. از این‌روست که می‌توان گفت، فرا زیستن روح و جاودانگی آن، مهم‌ترین و بنیادی‌ترین مسأله در جهان‌بینی اخوان به‌شمار می‌رود و نیز از این‌جاست که ایشان به مسألۀ معاد و رستاخیز می‌پردازند و همچنین در این موضوع است که جنبه‌های مشخص تفکر گنوستیکی اخوان آشکار می‌شود.


اخوان رسالۀ ۳۸ را به مسألۀ «بعث و قیامت» اختصاص داده‌اند. ایشان مباحث مربوط به بعث و قیامت را دانشی غامض و سرّی لطیف می‌شمارند که مبتدیان ر علوم فلسفی، جز تسلیم و ایمان و تصدیقِ آنچه مُخبران صادق از سوی خدا، به وسیلۀ وحی و الهام دریافته‌اند، راهی به آن ندارند؛ اما کسانی که تنها به تسلیم و تصدیق بسنده نمی‌کنند و خواهان برهانهای عقلی و ادلۀ فلسفیند، ناگزیر باید دارای روحهایی پالوده، دلهایی صافی، گوشهایی شنوا و اخلاقی پاکیزه باشند و به عقاید و مذاهب گوناگون تعصب نورزند؛ با وجود این در دانشهای فلسفی مانند علم حساب، هندسه، منطق و طبیعیات ورزیده باشند و سپس در دانشهای الٰهی نظر کنند.
نخستین وسیلۀ شناخت قیامت و معاد، شناخت نفس و جوهر آن است. هر انسانی که نفس خود را نشناسد و فرق میان نفس و تن را نداند، تنها به کار بهبود تن همت می‌گمارد و امر معاد و حقیقت آخرت را از یاد می‌برد؛ اما اگر انسان نفس خود و حقیقت جوهر آن را بشناسد، همتش در بیشتر احوال، مصروف امر نفس می‌شود و بیشتر بر بهبود کار نفس و چگونگی حال آن پس از مرگ می‌اندیشد و به امر معاد یقین می‌کند. علم معاد مغز و جوهر همۀ دانشها و راز ویژۀ اولیای خداست. اخوان بدترین انسانها را کسی می‌دانند که دین ندارد و به روز حساب ناباور است. شناخت معاد واپسین مرتبه‌ای است که انسان در شناختها به آن می‌رسد و ویژۀ کسانی است که از عقلهای برتر و حکمت فلسفی برخوردارند، نه انسانهای دیگر. پس از شناخت خدا، هیچ چیزی ارجمندتر و سودمندتر از شناخت امر معاد و نشأت آخرت نیست و بهترین راه برای شناختن امر معاد این است که نفس خود را بشناسند و از جوهر آن و صفات شایستۀ آن آگاه شوند. واژۀ قیامت، مشتق از قیام است. یعنی برخاستن نفس از وقوعش در بلای خود، و بعث یعنی برانگیخته و بیدار شدن از خواب غفلت و نادانی است که در فارسی «رَست‌خیز» نامیده می‌شود.
از سوی دیگر، شرط فرزانگی نیست تا با کسانی که به برخاستن پیکرها یقین ندارند، از بعث نفوس گفت. زیرا بعث نفوس، دانش ویژگان است و جز ورزیدگان در علوم الٰهی و معارف ربانی، از تصور آن ناتوانند. از اینجاست که اخوان به یارانشان سفارش می‌کنند تا از کسانی نباشند که در انتظار بعث پیکرها و در آرزوی برخاستن بدنهایند، چون این ستمی است بزرگ به خویشتن، بلکه انسان باید در انتظار بعث نفوس و در آرزوی فرازیستن و رسیدن آنها به جهان روحانی و زندگی جاودانی باشد. بازگشت نفوس نجات یافته به پیکرهای پوسیده در خاک، مرگ آنها در نادانی و غرقه شدن در تاریکیهای پیکرها و زندانی شدن در اسارت طبیعت و فرو شدن در دریای ماده است، اما بعث نفوس و برخاستن روحها، همانا بیدار شدن از خواب غفلت و نادانی، زندگی با روح معرفتها، بیرون شدن از تاریکیهای جهان اجسام طبیعی، نجات از دریای ماده و اسارت طبیعت، فرا رفتن به مدارج جهان ارواح، و بازگشت به جهان روحانی و جایگاه نورانی و سرای زندگانی است.


در این رهگذر باید یادآور شد که اخوان با تناسخ روح‌ها سخت ستیزه، و آن را به سختی رد می‌کنند. برترین گروه در میان انسانها کسانیند که معتقدند هدف از بودن نفسها در این پیکرها برای مدتی در دنیا، این است که صورتهای آنها کامل شود و استعدادهایشان از حد امکان و کمون به مرحلۀ فعلیت و ظهور برسد، فضایل آنها با شناخت محسوسات و تصور معقولات، و آشنا شدن با دانشهای طبیعی و الٰهیات، کمال یابد، و این‌همه انگیزه باشد تا نفسها از خواب غفلت و نادانی بیدار، و به روح معرفتها زنده شوند، چشم بصیرتشان گشوده شود و جهان روحانی و سرای زندگانی را ببینند و برایشان روشن شود که در جهان غربت و جایگاه محنت و بلایند و بدانند که ما در دنیا عذاب می‌کشیم، هرچند به ظاهر در نعمتهاییم؛ مجبوریم و در ظاهر مختاریم؛ آزادگانیم در صورت بردگان که این فرمانروایان پنجگانه بر ما چیره‌اند: ۱. سپهر و ستارگان آن که ما در درون آن زندانی شده‌ایم؛ ۲. طبیعت و امور آن که با گرسنگی، تشنگی، شهوت، دردها، بیماریها و... در سرشت ما نهفته است؛ ۲. قانون (ناموس) با با احکام و حدود، اوامر و نواهی، و عید و تهدید آن و رنجهای دیگری که در رعایت آن احکام باید بر خود هموار کنیم؛ ۴. فرمانروایان مسلط ستمگر که با زور و غلبه ما را بردگان خود ساخته‌اند؛ ۵. نیازمندی شدید ما به موادی که تن ما جز به آنها استوار نیست، مانند خوردنیها، آشامیدنیها، پوشاک و مسکن، مرکب و اثاث که باید در راه به دست آوردن آنها، رنجها بکشیم، مال بیندازیم و آن را از دزدان و راهزنان و آفات بی‌شمار دیگر حفظ و حراست کنیم. اما کسانی که از چگونگی جهان دیگر و امر معاد آگاهند و برتری و ارجمندی و نعمتهای آن را می‌شناسند، جاودان بودن در دنیا و تحمل آفتها، بدیها، غمها و مصائب آن را آرزو نمی‌کنند.


اخوان دربارۀ پیدایش نفوس جزئی می‌گویند که پیکرها برای نفسها، مانند زهدان برای جنینند که چون ساختار و صورتش در آن کامل شود، به جهان می‌آید؛ حال این نفسها در آخرت نیز چنین است، یعنی هنگامی که از راه کسب دانشها و شناختها از راه حواس و تکامل صورت آنها با کسب معقولات و تجربه‌ها، از قوه به فعل درآیند، پس از جدایی از پیکرهایشان، دیگر از بودن در پیکرها بیزار می‌شوند، از ماده جدا می‌گردند، تا ملأ اعلى بالا می‌روند و در شمار فرشتگان در می‌آیند و آن امور روحانی و صورتهای نورانی را که با حواس پنجگانه ادراک‌پذیر نیستند، مشاهده می‌کنند؛ اما نفوس جزئی که به شناخت حقایق اشیاء و اخلاق پسندیده آراسته نشوند، پس از جدایی از پیکرها، از جوهر خود سودی نمی‌برند، به ملأ اعلى و ملکوت آسمانها راه نمی‌یابند، بلکه مقید در هوا باقی می‌مانند و بازیچۀ شیطانهای شهوات جسمانی و عقاید فاسد می‌شوند و به قعر اجسام تیره و اسارت طبیعت جسمانی باز می‌گردند و در وحشت تاریکی و رنج و شکنجه به سر می‌برند تا روز رستاخیز بیاید.
آخرت، همان پیدایش دوبارۀ پس از مرگ است، و مرگ بقای روح پس از جدایی از تن؛ بهشت عالم ارواح، و دوزخ جهان اجسام است؛ بعث بیدارشدن روحها از خواب غفلت و نادانی است؛ رستاخیز برخاستن روح است از گورش، یعنی از پیکری که در آن بوده و از آن روی گردانده و دور شده است؛ حشر گرد آمدن نفوس جزئی به سوی نفس کلی و یگانه شدن برخی از آنها با برخی دیگر است؛ حساب، موافقت نفس کلی با نفوس جزئی است، در آنچه هنگام وجودشان با پیکرها کرده‌اند؛ صراط، راه راست با قصد رسیدن به خداست.


روان‌شناسی و نظریۀ شناخت نزد اخوان به هم پیوسته است. چنانکه دیدیم، نفس انسانی یکی از نیروهای نفس کلی (با روح جهانی) است. نفس دارای نیروهای بی‌شمار است که هریک از آنها، در هریک از اعضای پیکر انسان، کنشی دارد، غیر از کنش عضو دیگر. نخست انسان، دارای ۵ حس بیرونی است: بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی و پساوایی. محسوسات چیزهایی هستند که این حواس آنها را ادراک می‌کنند، و این ادراک شده‌ها، اعراضی در درون جسم طبیعیند که در حواس تأثیر می‌کنند و کیفیت مزاج آنها را دگرگون می‌سازند. احساس، به معنی آگاهی نیروهای حساس از تغییرات چگونگی مزاجهای حواس است. اخوان کنش‌های این حواس را به خبرآورانی تشبیه می‌کنند که نفس، آنها را به ناحیه‌ای در کشورش می‌گمارد تا خبرهای آن را برایش بیاورند. اخوان رسالۀ ۲۴ را به «حاس و محسوس» اختصاص داده‌اند. اما نفس، در کنار نیروهای پنجگانۀ جسمانی، همچنین دارای ۵ نیروی روحانی است با کنشهای ویژۀ آنها: متخیّله، مفکّره، حافظه، ناطقه و صانعه. کار این نیروها، ادراک روحانی صورتهای معلومات، بدون مادۀ آنهاست. اما حواس بیرونی، محسوسات خود را در ماده ادراک می‌کنند؛ درحالی‌که هریک از حواس بیرونی مختص به ادراک تنها یک‌گونه از محسوسات است، چنانکه مثلاً بینایی آوازها، طعمها و بوها را ادراک نمی‌کند، ولی نیروهای پنجگانۀ روحانی، در ادراک تصاویر معلومات خود، با یکدیگر همکاری می‌کنند، مثلاً نیروی متخیله، هنگامی که تصاویر محسوسات را در خود می‌گیرد ــ همانگونه که موم نقش نگین را می‌پذیرد ــ همۀ آنها را به نیروی مفکره می‌دهد و چون محسوسات از مشاهدۀ حواس غایب شوند، آن صورتها، به گونۀ صورتهای روحانی در آن باقی می‌مانند، همانگونه که نقش نگین در موم به صورتی روحانی و جدا از ماده باقی می‌ماند. کار نیروی مفکره این است که به ذات خود می‌نگرد و آن را بررسی می‌کند و خواص، سودها و زیانهای آن را جست‌وجو می‌کند و سپس آنها را به نیروی حافظه می‌سپارد تا آنها را برای یادآوری نگه دارد. کار نیروی ناطقه ــ که افزار آن زبان است ــ این است که هرگاه بخواهد از آنها خبر دهد و از معانی آنها بیاگاهاند، واژه‌هایی را برمی‌گزیند و به گوش شنوندگان می‌رساند. سپس اخوان به ویژگیها و به تعبیر خودشان، به شگرفیهای هریک از نیروهای پنجگانۀ روحانی می‌پردازند.


وسایل یا راههای شناخت بر ۳ گونه است: ۱. حواس پنجگانه که انسانها در آن با جانوران مشترکند؛ ۲. عقل که ویژۀ انسان است؛ ۳. برهان که تنها ویژۀ گروهی از دانشوران است، چنین شناختی پس از آموختن ریاضیات، هندسه و منطق دست می‌دهد.

۱۱.۱ - اهمیت و جایگاه عقل

عقل، نزد اخوان، اهمیت و جایگاهی ویژه دارد و دارای دو معناست: یکی آنچه فیلسوفان می‌گویند که نخستین موجودی است که خدا آن را اختراع کرده، و جوهری است بسیط روحانی که با احاطه‌ای روحانی، همۀ چیزها را فرا گرفته است؛ دیگری آنچه نزد همگان مشهور است، یعنی نیرویی از نیروهای نفس انسانی که کار آن اندیشیدن، پیش‌اندیشی، تمییز و ساختن و مانند اینهاست؛ این عقل یکی از نیروهای نفس کلی است.

۱۱.۱.۱ - عقل غریزی و عقل مکتسب

اما عقل انسانی دوگونه است: عقل غریزی و عقل مکتسب؛ عقل غریزی، پس از تأمل در محسوسات، برای انسان دست می‌دهد و هرکس در محسوسات بیشتر تأمل کند، عاقل‌تر است. با این عقل دانسته می‌شود که جهان مصنوع، و مرکب از ماده و صورت است؛ اما پیدایش ماده، نه از راه عقل غریزی، بلکه به وسیلۀ عقل مکتسب شناخته می‌شود؛ بیشترین اختلاف عالمان در احکام عقلِ مکتسب است و این نیز یا نتیجۀ تفاوت میان درجات عقلهای ایشان است، یا به سبب اختلاف قیاسها و روشهای کاربرد آن است. اخوان در پیروی از ارسطو
[۶۹] .Aristotle، Posterior Analytics، I/۱۰/P۷۶b
گونه‌ای از دانسته‌ها و شناختها را «اوایل عقول» می‌نامند ــ که همان آکسیوماتا نزد ارسطوست و نام دیگرش «علوم متعارفه» است ــ مانند این گفته که کل بیشتر از جزء است، یا اگر چیزهایی با یک چیز مساوی باشند، آنها نیز با هم مساویند و مانند اینها. این چیزها و همانندهای آنها، از آن رو «آغازینهای عقل» نامیده می‌شوند که همۀ عاقلان آن را می‌دانند و می‌پذیرند و اختلافشان در چیزهایی است که از راه استدلال و قیاس‌ها، دانسته می‌شوند. این آغازینهای عقل، از راه استقراء امور محسوس، و بررسی اندک‌اندک جزءجزء آنها حاصل می‌شوند.


در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:
(۱) ابن قتیبه، عبدالله، عیون‌ الاخبار، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۲) استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، شم‌ ۲۵۷۷.
(۳) بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، به کوشش اورزولا وایسر، حلب، ۱۹۷۹م.
(۴) بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۵) «رسالة فی آراءالحکماءالیونایین»، افلاطون فی الاسلام، به کوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۳ش/ ۱۹۷۴م.
(۶) رسائل اخوان الصفا، بیروت، ۱۹۵۷م. سعید، خیرالله، النظام الداخلی لحرکة اخوان الصفا، دمشق، ۱۹۹۲م.
(۷) .Aristotle، Physics
(۸) .Aristotle، Posterior Analytics
(۹) .Pauly
(۱۰) .Widen-gren، G.، Iranische Geisteswelt، Baden-Baden، ۱۹۶۱


۱. .Aristotle، Physics، VIII/۲/۲۵۲b
۲. .Pauly، XXII(۱)/P۱۶۶-۱۶۷
۳. بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۱۱۴.
۴. بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۳۹۴.
۵. بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۴۳۲.
۶. بلیناس، سرالخلیقة و صنعة الطبیعة، ص۴۴۵.
۷. استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۲.
۸. استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۳.
۹. استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۶.
۱۰. استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۱۴.
۱۱. استوطاس، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی پاریس، ص۱۷.
۱۲. «رسالة فی آراءالحکماءالیونایین»، افلاطون فی الاسلام، ص۳۱۱.
۱۳. بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، ص۱۲۳-۱۲۶.
۱۴. .Widen-gren، G.، Iranische Geisteswelt، Baden-Baden، ۱۹۶۱، P۴۹-۵۵
۱۵. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۲۴-۲۵.    
۱۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۱۲-۲۱۴.    
۱۷. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۲.    
۱۸. الرسالةالجامعة، ص۱۱۹.
۱۹. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۷۵.    
۲۰. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۷۶.    
۲۱. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۲۷.    
۲۲. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۷۱-۳۷۲.    
۲۳. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۹۰.    
۲۴. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۷۳-۳۷۴.    
۲۵. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۲.    
۲۶. ابن قتیبه، عبدالله، عیون‌ الاخبار، ج۲، ص۷۳-۷۴.    
۲۷. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۲۲۸بب.    
۲۸. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۰۶.    
۲۹. سفر پیدایش، ج۱، ص۲۶-۲۷.
۳۰. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۰۶.    
۳۱. «اثولوجیا»، افلوطین عندالعرب، ص۱۴۴-۱۴۶.
۳۲. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۵۶-۴۶۰.    
۳۳. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۷۷.    
۳۴. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۱۳.    
۳۵. رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۳۴-۲۳۵.    
۳۶. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۵۹.    
۳۷. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۶۰.    
۳۸. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۱۷۱-۱۷۲.    
۳۹. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۱۱-۳۱۲.    
۴۰. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۴۹.    
۴۱. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۵۴.    
۴۲. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۵۴-۳۵۵.    
۴۳. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۹۱-۲۹۲.    
۴۴. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۸۸-۲۸۹.    
۴۵. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۸۸.    
۴۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۵۱.    
۴۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۰۲.    
۴۸. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۲۳.    
۴۹. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۹۲.    
۵۰. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۰۰-۳۰۱.    
۵۱. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۰۱.    
۵۲. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۳۰.    
۵۳. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۶۵.    
۵۴. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۷۰.    
۵۵. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۰۶-۳۰۹.    
۵۶. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵-۷.    
۵۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۹۷-۳۹۸.    
۵۸. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۰۱.    
۵۹. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۴۱.    
۶۰. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۶۸.    
۶۱. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۱۴.    
۶۲. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۷۱.    
۶۳. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۴۳.    
۶۴. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۱۶-۴۲۰.    
۶۵. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۲۱-۴۲۳.    
۶۶. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۳۹۶-۳۹۷.    
۶۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۳۲.    
۶۸. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۶۶-۴۶۷.    
۶۹. .Aristotle، Posterior Analytics، I/۱۰/P۷۶b
۷۰. رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۳۸-۴۳۹.    
۷۱. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۲۴.    



شرف الدین خراسانی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اخوان الصفا».    






جعبه ابزار