اندیشه سیاسی آخوند خراسانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آخوند خراسانی به امور سیاسی و اجتماعی کشورهای
اسلامی، بهویژه کشور
شیعی ایران، بسیار حساس بود.
مواضع صریح او در حمایت از
نهضت مشروطه ایران و نیز عزم او برای حرکت به سوی
ایران به منظور
دفاع در برابر اشغال بخشهایی از آن و پیش از آن، توصیه به مظفرالدین شاه و ارکان
دولت در همراهی با «شرکت
اسلامیه» و استفاده از منسوجات این شرکت و «خلع لباس ذلّت از خود»،
حساسیت شدید او را به دو پدیده شایع در کشورهای
اسلامی، یعنی
استبداد از آنرو که زمینهساز
ستم و
بیعدالتی و تضییع
حقوق مردم است و استعمار از آنرو که موجب
سلطه خارجی است، نشان میدهد.
با اینکه او در حوزه مسائل سیاسی کتاب یا رساله مستقل و مدوّنی نداشته و آرای سیاسی وی در میان آثار فقهی و اصولی، نامهها، تلگرافها، اعلامیهها و
احکام سیاسی او و نیز پاسخهای او به برخی
استفتائات پراکنده است، ولی در این باره صاحب آرای بدیعی است که در اندیشه فقیهان امامی پیش از وی سابقه ندارد.
طبق یک نظر،
اندیشه سیاسی آخوند در چهارچوب مکتب فقهی ـ سیاسی شیخ انصاری و با تکیه بر لوازم فکری و اجتماعی آن و البته با بسط آن و وجوهی از نوآوری فقهی ـ سیاسی، قابل تحلیل است
ولی بنابر نظری دیگر اساسآ او دارای
مکتب سیاسی خاص و بیسابقهای بوده که پس از وی نیز در
سیره و سلوک سیاسی شاگردان متعددش، که عالمانی طراز اول و برجسته بودند، تداوم یافته است.
خراسانی مهمترین نظریهپرداز دینی
مشروطیت و پشتیبان سرسخت مشروطهخواهان بود و به نفع
نهضت مشروطه و
قانون اساسی فتوا داد.
نقش او، هم از جهت نظری و هم از جهت عملی، در پیشبرد
مشروطه بیبدیل بوده است تا جایی که از زمان رسمیت یافتن مشروطیت در ایران تا زمان درگذشتش، یعنی بیش از پنج سال، او شخصیت اول در تحولات نظری و عملی در ایران و در همه
حوزههای شیعی به شمار میرود.
آثاری مانند تنبیه الامّة و تنزیه المِلة از میرزا
محمدحسین نائینی، و اللئالی المربوطة فی وجوب المشروطة از شیخ
اسماعیل محلاتی، بازتابی از اندیشههای سیاسی خراسانی و جدّیترین نوشتهها در دفاع نظری از مشروطه به شمار میآید که از
حوزه نجف سر برآورده است؛ بهویژه آنکه خراسانی خود بر هر دو
تقریظ نوشته است.
هر چند قیام در برابر
سلطان جائر، پدیده تازهای نبود و پیش از خراسانی هم بارها رخ داده بود، غیرشرعی اعلام کردن
نظام استبدادی و ترجیح دادن یک نظام سیاسی بر
حکومتی دیگر، از آنرو که
مفسده کمتری دارد، در میان
فقیهان شیعی مقوله بیسابقه و گفتمان تازهای بود.
طبق یک قول، آخوند رأی سیاسی مستقلی نداشته، بلکه متأثر از نائینی بوده است،
ولی بنابر قولی دیگر، مقایسه تنبیه الامّة نائینی با آرای آخوند در برخی آثار فقهی و تلگرافها و نامههایش، نشاندهنده تفاوت اندیشه سیاسی آنان است.
با بررسی همه مواضع و رفتارهای سیاسی خراسانی در طول حیات سیاسی او و دستهبندی آنها، بستر اقدامات و مبارزات وی در چهار
جبهه تشخیص داده میشود:
۱) جبهه مبارزه با
استبداد و
حاکمان مستبد و کوشش برای تغییر
حکومت از استبدادی به مشروطه؛ ۲) جبهه مقابله با کسانی که با
بیرق مشروعهخواهی با مشروطیت درافتادند؛ ۳) جبهه
مبارزه با برخی از سردمداران مشروطه که به بهانه مشروطیت،
احکام شرعی را نادیده میگرفتند؛ ۴) جبهه مبارزه با بیگانگان و
دفاع از کشور
ایران در برابر
تجاوز آنان.
در سه جبهه نخست، تلاش وی معطوف به استقرار
حکومت مشروطه بود با این قید که به
احکام شرعی ملتزم باشد.
این سه جبهه، نه در یک زمان، بلکه به ترتیب تاریخی یاد شده به روی او گشوده شد.
خراسانی میخواست راهی میانه و اعتدالی بگشاید و
حکومتی را تثبیت کند که با پرهیز از
افراط و
تفریط، ضمن رعایت
موازین شرع،
اراده و خواست اکثریت مردم در آن
حاکم باشد.
اهداف او در پشتیبانی از مشروطه، مبارزه با ستم، استبداد و سلطه بیگانگان، فراهم کردن زمینه آبادانی کشور، پیشرفت
ملت و رفاه عمومی و در عین حال، حفظ
دین و اجرای
قوانین اسلامی بود.
اولین جبههای که آخوند با آن مواجه بود، جبهه مبارزه با استبداد و
حاکمان مستبد و کوشش برای تغییر
حکومت از استبدادی به مشروطه بود.
در تحلیل آرا و عملکرد خراسانی در باب مشروطه دیدگاههای گوناگونی وجود دارد.
برخی اندیشه سیاسی او را آمیزهای از آرای فقهیاش که ریشه در سنّت
فقهی شیعه دارد، و پارهای از افکار جدید دانسته و گفتهاند که او شناخت دقیقی از مشروطیت، از جمله مبانی آن در اندیشه غربی و لوازم و پیامدهایش، بهویژه برای نهادهای مذهبی، نداشته است.
مطابق برداشتی دیگر، که
حاجآقا حسین بروجردی موافق آن به شمار آمده است، خراسانی مشروطه را به خوبی میشناخت ولی چون
انقلاب را در حال شکلگیری و وقوع آن را حتمی میدید برای آنکه آن را در مسیر آموزههای دینی هدایت کند تا مانند جنبشهای انقلابی پس از
رنسانس در اروپا گرایش ضددینی نیابد، با هوشمندی و
درایت وارد آن شد.
برخی سخنان نقل شده از آخوند نیز با این برداشت کاملا سازگار است.
بر اساس دیدگاهی دیگر، او با درک درست مشروطه، جنبه تحدید قدرت و استبدادستیزی آن را بر جنبه غربگرایی آن اولویت داد و احساس مسئولیت دینی او را واداشت تا با تجویز مشروطه و حمایت از نظام پارلمانی،
دفع افسد به فاسد کند و مردم
مسلمان را از
ستم حکومت استبدادی و منافع کشور را از دستاندازی اجانب برهاند.
گروهی دیگر، با استناد به اینکه موافقت اولیه خراسانی با مشروطه، مانند
شیخ فضلاللّه نوری، مقید به انطباق آن با
شریعت (
مشروطه مشروعه) بوده است، با توجه به
انحراف مشروطیت از آن مسیر، حمایتهای بعدی خراسانی از مشروطه را معلول بیاطلاعی او از عملکرد سران مشروطه و اوضاع ایران قلمداد کردهاند.
بنا به نظری دیگر (برای نمونه به این منبع رجوع کنید
) این بیاطلاعی به سبب دوری او از ایران بوده، ولی برخی دیگر آن را ناشی از عملکرد اطرافیان وی
(رجوع کنید به واعظزاده خراسانی،
که فرزندش میرزا مهدی را به طور خاص نام برده است) دانسته و گفتهاند که از رسیدن برخی اطلاعات و بسیاری از نامهها به او جلوگیری میشده است.
به نظر بیشتر قائلان به دیدگاه اخیر، خراسانی در ماههای آخر
عمر از حمایت از مشروطه پشیمان شده
و حتی انگیزه اصلی او برای آمدن به ایران، مقابله با انحراف آن بوده است.
برخی از این دیدگاهها با یکدیگر جمعپذیرند. محتوای بسیاری از نامهها و بیانیههای آخوند، بهویژه مفاد رساله کوتاه او، ضرورت علاج عاجل امراض مهلکه، و نیز قراینی دیگر، برخی از دیدگاههای یاد شده را تقویت و برخی دیگر را تضعیف میکند.
او در این رساله با «امراض مهلکه» خواندن مفاسد و نابسامانیهای کشور،
درمان فوری آنها را برای پیشگیری از
اضمحلال دین و دولت ضروری دانسته و پس از بیان اموری که درمان متوقف بر آنهاست، از
تحیر خود در گذشته درباره چگونگی محقق شدن آن امور و اسباب و مقدمات آن و حتی از مذاکره با مظفرالدین شاه در این باب (در سال ۱۳۲۱) و بسنده کردن او به «مواعید اقناعیه» یاد کرده و سپس به صراحت، طرح موضوع مشروطه و موافقت خود را با آن از «
القائات غیبیه» شمرده است.
او با اینکه به گفته خود، اجمالا از محسّنات نظام مشروطه و تأثیر آن در رسیدن سایر ملل به ترقی و اقتدار آگاه بوده، برای پی بردن به چند و چون ماجرا و ماهیت حوادث، درباره آن به تأمل و فحص پرداخته و دریافته است که «مبانی و اصول صحیحه آن از
شرع قویم
اسلام مأخوذ است و با رعایت تطبیق فصول نظامنامه که راجع به
شرعیات است، بر
قوانین شرعیه ...»،
صحت و
مشروعیت آن بیشبهه و اشکال خواهد بود.
وی بارها از سازگاری مشروطه مورد نظر خود با شریعت سخن گفته است. میتوان گفت که او مشروطه را قالب و صورتی دانسته که مادّه آن
مذهب و
فرهنگ و اقتضائات هر ملت است.
بیاطلاع دانستن آخوند از اوضاع ایران و هدایت شده پنداشتن اطلاعات او به جد مناقشهپذیر است و با
شخصیت، جایگاه و
سیره او سازگار نیست. زیرا او فردی خانهنشین یا محصور و منزوی نبوده بلکه تا روزهای پایانی عمرش به
مدرس و
مسجد و
حرم میرفته و با خیل شاگردانش و حتی کسانی چون
سید محمدکاظم طباطبائی یزدی (
مرجع تقلید معاصر خراسانی و مخالف مشروطه) همسخن میشده است.
افرادی چون
سید ابوالحسن اصفهانی که با مشروطه موافقت قطعی نداشتهاند نیز، از ملازمان و شاگردان خاص او بودهاند. حتی بنابر گزارشهایی، مخالفان جدّی او نیز میتوانستهاند نزد او بروند و با او گفتگو کنند.
خراسانی در پیریزی و شکلگیری اولیه جنبش مشروطه نقشی نداشت.
به دنبال اوضاع نابسامان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران و تشدید ناآرامیها و تنشها میان دولت و مخالفان در
تهران، از آخوند برای گام پیش نهادن و پشتیبانی از جنبش، درخواستهای فراوانی صورت گرفت، از جمله از جانب برخی عالمانی که بعدآ با مشروطه به مخالفت برخاستند.
خراسانی، در دهه هفتم عمر خود، پس از تأمل درباره نسبت میان این
جنبش با شریعت، به مخالفت با سیاستها و رفتارهای
حکومت و سرانجام به پشتیبانی از
نهضت مشروطه برخاست.
او پیش از این نیز از قاجاریان به عللی، مانند از دست رفتن بخش مهمی از سرزمین ایران، تسلط بیگانگان بر کشور، خالی شدن
خزانه و
استقراض مبالغ هنگفت و مصرف آن در راه
عیاشی حاکمان بسیار ناخشنود و از ضعف دولت و عقبماندگی ملت ایران و محرومیت از پیشرفت سایر ملل، سخت نگران بود.
این دلواپسیها، او را از دنیای
تحقیق و
تدریس و
تألیف، به عالم پرهیاهوی
مبارزه و
سیاست کشاند و بخش مهمی از سرگذشت او را رقم زد.
از نخستین اقدامات خراسانی در این عرصه، اعلامیه مشترک او با سه عالم بزرگ دیگر،
محمد شربیانی،
محمدحسن مامقانی و
میرزا حسین خلیلی تهرانی در ۲۱
جمادی الآخره ۱۳۲۱ است که در آن، با اظهار نارضایتی شدید از عملکرد صدر اعظم مظفرالدین شاه، میرزا علی اصغر خان امین السلطان، او را مسبب اصلی همه مفاسد و مسلط کردن اجانب بر کشور دانسته و
تکفیر کردهاند.
این اقدام سبب شد که امین السلطان که از ۱۳۱۸
لقب «اتابک اعظم» گرفته بود، یک روز بعد مجبور به
استعفا شود.
برخی این اعلامیه را ساختگی دانستهاند.
بیشتر اقدامات آخوند خراسانی در باب مشروطه، هماهنگ و مشترک با دو تن از عالمان بزرگ معاصرش، حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی (۱۲۳۰ـ۱۳۲۶) و
ملا عبداللّه مازندرانی (۱۲۵۹ـ۱۳۳۱)، بود که محور فعالیتهای
حوزه نجف در این زمینه به شمار میرفتند؛ از اینرو، از آن سه با عنوانهایی نظیر «ارکان ثلاثه مشروطه در عتبات»، «علمای ثلاثه نجف» و «مثلث رهبری نجف» یاد شده است.
با آغاز رسمی نهضت مشروطه در ایران، خراسانی و تهرانی و مازندرانی، با نامهها و پیامها و اعلام مواضع خود، نخستین جبهه تقابل را در جریان مشروطیت، یعنی مبارزه با استبداد و مستبدان آغاز کردند
و سهم بیبدیل و بزرگی در پیروزی این نهضت داشتند.
پس از به بار نشستن تلاشهای رهبران دینی و سایر مبارزان که به انتصاب مشیرالدوله به جای عینالدوله به عنوان صدر اعظم و صدور فرمان مشروطه از جانب مظفرالدین شاه در ۱۴ جمادی الآخره ۱۳۲۴ (۱۴ مرداد ۱۲۸۵) انجامید و در ۱۸
شعبان همان سال (۱۴ مهر)
مجلس شورای ملی تأسیس شد، خراسانی با ارسال پیامی به مجلس، ضمن تبریک و قدردانی از اقدامات شاه، تشکیل مجلس را نخستین مرحله ترقی و کلید سربلندی دین و دولت و پایه قدرت و شوکت و آبادانی کشور دانست و تذکاراتی داد.
قانون اساسی را پس از تصویب در مجلس شورای ملی، سه رهبر مقیم
نجف نیز
تنفیذ کردند
و پس از آن نیز با ارسال نامهها و پیامهای پیاپی، مشروطیت و مجلس شورا را تقویت کردند.
آنها همچنین یادگیری فنون جدید نظامی را
واجب دانستند و از تأسیس مدارس جدید برای آموزش علوم روز و صنایع نوین و احداث بانک ملی پشتیبانی کردند.
تقیزاده از تأثیر این عالمان در استقرار مشروطه، یاد کرده و نقش آنها را برجسته دانسته
و خراسانی را تکیهگاه و قوّت مشروطیت معرفی کرده است.
به گفته کسروی، چون مردم ایران متدین بودند اگر فتواهای خراسانی و دو
مرجع تقلید دیگر نجف نبود کمتر کسی از مشروطه پشتیبانی میکرد. به گفته او بیشتر مجاهدان هوادار مشروطه نیز متدین بودند و این فتواها سبب جانفشانی آنان میشد و حتی ستارخان بارها تصریح میکرد که
حکم علمای نجف را اجرا میکند.
پس از درگذشت مظفرالدین شاه (۲۴
ذیقعده ۱۳۲۴/ ۱۸ دی ۱۲۸۵) و جلوس محمدعلی میرزا بر تخت سلطنت و گرایش او به استبداد و انتصاب امین السلطان به سرپرستی دولت و وزارت کشور، خراسانی اندرزنامهای برای شاه فرستاد و او را به رعایت عدالت و موازین شرعی و کوشش در راه تأمین
استقلال کشور دعوت کرد.
ولی پس از مخالفت روزافزون محمدعلی شاه با مشروطه و آغاز دوره استبداد صغیر، خراسانی باز هم با تمام توان در برابر او ایستاد.
با به توپ بسته شدن مجلس به دستور شاه، در ۲۳
جمادی الاولی ۱۳۲۶/ ۲ تیر ۱۲۸۷، خراسانی و دیگر عالمان مشروطهخواه ایرانی مقیم
عراق، مبارزه خود را با
حکومت استبدادی و پشتیبانی از مشروطهخواهان تشدید کردند.
تبعید رهبران روحانی داخل کشور و سرکوب سایر مبارزان و آزادیخواهان، عملا مسئولیت دفاع از مشروطه را بر دوش عالمان مقیم نجف قرار داد، بهویژه آنکه
حاکمان مستبد بر تعارض مشروطه با
دین پای میفشردند.
خراسانی و دیگر رهبران مقیم نجف، طرد کردن محمدعلی شاه را از اوجب واجبات، پراخت
مالیات به گماشتگان او را از اعظم محرمات و کوشش در راه استقرار مشروطه را به منزله
جهاد در رکاب
امام زمان علیه
السلام و همراهی با مخالفان مشروطه را در
حکم محاربه با او دانستند و به خلع محمدعلی شاه از
سلطنت حکم دادند.
پس از این
حکم، به خصوص پافشاری خراسانی بر ضرورت تأسیس مجدد مجلس حتی با توسل به جهاد با
استبداد، مردم در نقاط مختلف کشور به پاخاستند.
برخی گفتهاند محمدعلی شاه کوشید ابتدا از راه
تطمیع خراسانی و سپس با مسموم کردنش با وی مقابله کند که به نتیجه نرسید.
با ورود نظامیان روس به
ایران با انگیزه حمایت از شاه قاجار، علمای نجف و در رأس آنها
آخوند خراسانی برای مقابله با آنان سپاهی بزرگ تشکیل دادند و به قصد ایران از نجف خارج شدند.
در
کربلا به آنها خبر رسید که مجاهدین، تهران را
فتح و
شاه را
خلع کردهاند؛ از اینرو به راه خود ادامه ندادند و به شهرهای خود بازگشتند.
بدین ترتیب، با مبارزات خراسانی و موافقان او، دوره استبداد صغیر پایان یافت.
پس از خلع محمدعلی شاه از قدرت و آغاز سلطنت احمدشاه، خراسانی
لایحهای در ده فصل، شامل توصیههایی درباره تربیت علمی و عملی شاه برای نایبالسلطنه عضدالملک فرستاد.
درباره جبهه دوم، باید گفت که چگونگی شکلگیری اختلاف میان
عالمان دینی پشتیبان مشروطه با محوریت آخوند خراسانی و عالمان مشروعهخواه با محوریت
شیخ فضلاللّه نوری از مهمترین فصول
تاریخ مشروطه است.
نهضت مشروطه به لحاظ زمانی، پس از نهضتی دیگر (۱۳۲۳ـ۱۳۲۴) به رهبری شماری از عالمان دینی، بهویژه شیخ فضلاللّه، رخ داد که هدف اصلیاش تأسیس عدالتخانه بود.
با آغاز نهضت مشروطه، نوری با اینکه آرمان و مطلوب اصلیاش تشکیل عدالتخانه بود مبارزه خود را در قالب مشروطهخواهی دنبال کرد.
برخی شیخ فضلاللّه را مسبب ورود آخوند خراسانی به مشروطه دانستهاند (برای نمونه به این منابع رجوع کنید
).
این گفته مکرر خراسانی
که افراد بسیاری، از جمله مخالفان بعدی مشروطه، از او خواستند که نهضت مشروطه را تأیید کند، مؤید این قول است.
از سوی دیگر، پافشاری نوری بر تصویب اصل اول و دوم متمم قانون اساسی نیز بدون پشتیبانی خراسانی راه به جایی نمیبرد، اما مناسبات آن دو از زمانی تیره شد که نوری از جریان کناره گرفت و آن را جریانی ضد شریعت خواند. از آن پس، میان عالمان دینی و روحانیان دو دستگی به وجود آمد.
نوری پرچمدار مشروطه مشروعه شد و خراسانی و دیگر عالمان همرأی او، به پشتیبانی خود از مشروطه و مجلس ادامه دادند و مخالفت با آن را کاری
ناصواب شمردند.
درباره اینکه تقابل خراسانی و همراهان او با مخالفان مشروعهخواهِ مشروطه، صرفآ معارضهای نظری بوده یا به اقداماتی عملی نیز انجامیده است، اختلافات شدید و گزارشهای گوناگون و گاه متعارضی وجود دارد.
بنابر برخی گزارشها، خراسانی با اینکه تأیید و تقویت مشروطیت را
واجب میدانست، اختلاف نظر خود با فقهای مخالف مشروطه را به مثابه اختلاف دو
فقیه در یک فرع فقهی میدانست و آن را مجوز اختلاف نزدیکان و پیروان خود با فقهای مخالف مشروطیت و پیروان آنها به شمار نمیآورد (برای نمونه به این منبع رجوع کنید
).
بنابر گزارشهای دیگر، مخالفت مزبور صرفآ نظری نبوده و به اقدامات عملی بعضآ شدیدی نیز انجامیده است. از جمله، مشهور است که علمای ثلاثه نجف در پاسخ تلگرافهای
سید عبداللّه بهبهانی و
سید محمد طباطبائی که از رفتارهای شیخ فضلاللّه نوری به آنها
شکوه کرده بودند، چنین
حکم کردند که «چون نوری مخلّ آسایش و
مفسد است تصرفش در امور
حرام است».
در جلسه
محاکمه نوری به استناد این
حکم، برای او به اتهام «
اِفساد فی الارض» درخواست
اعدام شد.
با این حال، گفته شده که
حکم یاد شده از اساس ساختگی بوده و خراسانی پس از آگاه شدن از اعدام نوری، سخت برآشفته و حتی برای وی مجلس ترحیم برپا کرده است (برای نمونه به این منابع رجوع کنید
).
مؤید گزارشهای اخیر، این گزارش است که پس از تصرف تهران و پیروزی مشروطهخواهان، نخستین اقدام خراسانی مخابره تلگرافی به دولت موقت مشروطه بود که در آن حفظ جان و رعایت احترام نوری خواسته شده بود، هر چند به ادعای
حکومت مشروطه این
تلگراف پس از اعدام نوری به دست آنها رسیده بود.
تبعید آخوند
ملا قربانعلی زنجانی به
کاظمین را (ذیقعده ۱۳۲۷) نیز به تلگرافی منسوب به خراسانی و مازندرانی مستند کردهاند.
کسروی،
موضعگیری آنها را در برابر نوری و ملا قربانعلی، در هموارسازی برخورد سران افراطی مشروطه با آن دو مؤثر دانسته است.
به نظر شکوری،
از یکسو گزارشهای دروغی که از ایران به خراسانی میرسید سبب شد که او از اعدام نوری و تبعید زنجانی و سرکوب دیگر مشروعهخواهان جلوگیری نکند؛ و از سوی دیگر، با
تحریف متن نامهها و تلگرافهای وی اینگونه رفتارها را به دستور او جلوه میدادند.
درباره مناسبات خراسانی با
سید محمدکاظم طباطبائی یزدی، شاید به سبب حضور هر دو در نجف،
ابهام کمتری وجود دارد.
خراسانی به کسی اجازه کمترین بیاحترامی به او را نمیداد. هرگاه در مسیر رفتن به
نماز یا
درس با یزدی مواجه میشد، بسیار او را محترم میداشت و گفتگوی آن دو گاه بیش از نیم ساعت ادامه مییافت.
با اینهمه، به گزارش نظامالدینزاده،
روز ۱۷
ذیحجه ۱۳۲۹ در منزل
آخوند خراسانی جلسهای با حضور عالمان طراز اول طرفدار مشروطه از نجف و کربلا تشکیل شد و در آن تصمیم گرفته شد که از آن پس درباره هیچ مسئلهای به یزدی مراجعه نشود و در هیچکاری او را مداخله ندهند و او را منزوی کنند.
این گزارش بسیار خدشهپذیر است؛ زیرا به رغم اهمیت این جلسه، هم از حیث شرکت کنندگان در آن (که کسانی چون خراسانی، مازندرانی،
شریعت اصفهانی، حائری،
صدر اصفهانی،
سید علی داماد،
خوانساری،
نائینی و
قمشهای نام برده شدهاند) و هم از نظر موضوع جلسه و نتایج آن، هیچ بازتاب و گزارشی از آن در منابع دیگر دیده نمیشود.
حتی در نوشتههای برخی از شاگردان خراسانی که در آن ایام در نجف حضور داشته و موافق مشروطه بوده و وقایع آن دوره را گزارش کردهاند، مانند
هبةالدین شهرستانی و به ویژه
نجفی قوچانی که نسبت به یزدی لحنی کنایهآمیز دارد (برای نمونه به این منبع رجوع کنید
)، نیز کمترین اشارهای به این ماجرا نشده است.
آخوند خراسانی با آنکه تأسیس
حکومت مشروطه را در آن زمان بر عامه
مسلمانان واجب میشمرد، ولی سلطنت «
مشروعه» را به
حکومتی منحصر میدانست که شخص
معصوم در رأس آن باشد.
او در مقام پاسخ به مشروعهخواهان، این پرسش را طرح کرد که مگر
سلطنت استبدادی، شرعی بوده است که لازم شود سلطنت مشروطه نیز به مشروعه تغییر یابد؟ به نظر او
حکومت غیرمشروعه، که در
زمان غیبت حضرت حجت علیه
السلام برپا میشود، بر دو نوع است: «عادله» مانند مشروطه که عامه عقلا و متدینان مباشر امور باشند و «ظالمه» و «جابره» مانند آنکه
حاکم یک نفر «مطلق العنان خودسر» باشد.
به نظر او مبنای وجوب مشروطیت آن است که به
حکم عقل و
شرع (از جمله وجوب دفع افسد به فاسد)،
حکومت غیرمشروعه عادله بر غیرمشروعه جابره، مقدّم است.
به تصریح خراسانی، به تجربه و تحقیق بر وی اثبات شده بود که در همان دوره دو ساله مشروطیت به اندازه یک دهم تعدیاتی که در سه ماهه استبداد واقع شد، تعدی و ظلم نشد.
بر اساس مبنای نظری خراسانی، پشتیبانی او از مشروطیت از آنرو نبوده که آن را
حکومتی آرمانی میدانسته بلکه آن را موجب کاهش ستمهای
حاکمان ستمگر و حفظ کشور و
امنیت و آبادانی آن قلمداد میکرده و نزدیکتر به
اسلام یافته است.
حتی او به استناد
وجوب امر به معروف و
نهی از منکر، آن را از
ضروریات دین اسلام و تلاش در راه استقرار آن را واجب دانسته است.
خراسانی علاوه بر اینکه
قضاوت را از تکالیف اختصاصی
فقیهان میدانست،
به قدر توان خود کوشید که سایر قوانین مشروطه با
احکام شریعت سازگار باشد یا دستکم در
تعارض آشکار نباشد.
او در
تقریظ خود بر تنبیه الامة
میرزای نائینی،
اخذ اصول مشروطه را از
احکام شرع یادآور شد.
او و مازندرانی با نوشتن لایحهای، مشروطیت را در کشور به مشروط بودن سلطنت و دولت به تخطی نکردن از قوانین موضوعه منطبق با
مذهب تفسیر کردند، نه زیر پا گذاشتن قوانین
شریعت (نیز برای نوشتهای دیگر از آنها متضمن همین مضمون به این منبع رجوع کنید
).
به گزارش
نجفی قوچانی،
خراسانی در یکی از جلسات درس به مناسبت از مشروطه سخن گفت و تصریح کرد که «سلطنت شورویه و مشروطیت سلطنت،... لجام نمودن سلطان است از تعدیات و اجحافات غیرمشروع... و لجام نمودن هر ظالمی و
حاکمی و اربابی و رئیسی است... از انواع تعدیات».
خراسانی و همراهانش در اجرای اصل دوم متمم
قانون اساسی که خود برای تصویب آن کوشیده بودند، در سوم
جمادی الاولی ۱۳۲۸، بیست تن از فقهای طراز اول مقیم
نجف و
ایران را به مجلس دوم معرفی کردند تا دستکم پنج تن از آنها انتخاب شوند و بر سازگار بودن مصوبات آن با
احکام شریعت همواره نظارت کنند
(برای سیر تطور تصویب و اجرای اصل دوم متمم یاد شده به این منابع رجوع کنید
).
معارضه در این جبهه برای خراسانی بسیار دشوارتر و حساستر از عرصههای دیگر بود. زیرا در برابرش شماری از عالمان بزرگ دینی و بسیاری از روحانیان و متشرعان بودند که با او خاستگاه مشترک داشتند.
به گزارش منابع، پس از بالا گرفتن
نزاع بر سر مشروطه، جمع زیادی از
طلاب عرب و بومیان نجف، بهویژه اهالی کاظمین، به خراسانی و دیگر عالمان حامی نهضت مشروطه و پیروانشان
ناسزا میگفتند و حتی گاهی آنها را
کافر میخواندند.
همچنین گفته شده است که این هواداری، به کاهش محبوبیت و پایگاه مردمی آنها و رجوع بسیاری از مقلدانشان به دیگران
و کاهش مأمومان در
نماز جماعت خراسانی انجامید.
جبهه سوم، مخالفت با کسانی بود که به بهانه مشروطیت،
موازین شرعی را زیرپا میگذاشتند.
خراسانی و مازندرانی از عملکرد برخی از سران مشروطه پس از فتح تهران و پایان یافتن استبداد صغیر، بهویژه گسترش رفتارهای
خلاف شرع، ناخرسند بودند.
بهرغم تلاشهای فراوان آن دو در راه استقرار مشروطه، کمتر به نظر آنان توجه میشد، از جمله در اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی و ضدیت آشکار برخی قوانین با
احکام اسلامی. سران مشروطه فقط در مواردی که نیاز داشتند یا به مخمصهای برمیخوردند به آنان رجوع میکردند.
برخی از رفتارهای تندروانه صحنهگردانان مشروطه، سبب شد که خراسانی و هممسلکان او احساس خطر کنند و به این باور برسند که انحرافی در مسیر مشروطیت رخ داده است.
رویدادهایی مانند
اعدام شیخ فضلاللّه نوری و کشته شدن
سید عبداللّه بهبهانی، میان آنها و برخی سران
حکومت مشروطه فاصله انداخت و به جریان مخالف مشروطه قوّت بخشید. به همین سبب، خراسانی و مازندرانی گاه واکنشهای شدیدی بروز دادند، از جمله هنگام چاپ مقالهای تند در حبل المتین که به رغم
تمجید از علمای مشروطهخواهِ
عتبات،
توهین به
علما تلقی شد، و نیز در برابر برخی مواضع و رفتارهای سید حسن تقیزاده، رهبر اقلیت تجددخواه و تندرو مجلس که خواستار تدوین
قوانین عرفی به جای
قوانین شرعی بود.
از نائینی نقل شده است که قصد آخوند برای حرکت به سوی ایران تدارک اصلاحاتی در
حکومت مشروطه بود که به
استبداد گراییده بود.
اکثریت اعتدالی مجلس دوم که تحت نفوذ سید عبداللّه بهبهانی بودند از خراسانی و مازندرانی
حکمی گرفتند دال بر فساد مسلک سیاسی و مواضع نظری تقیزاده و تعارض آن با قوانین شریعت.
این
حکم در ۱۲
ربیع الآخر ۱۳۲۸ خطاب به عضدالملک صادر شد
و در آن تقیزاده از عضویت در مجلس برکنار و راه ندادن او به مجلس، دخالت ندادن او در امور کشور و تبعیدش از ایران واجب فوری اعلام گردید
(برای گزارشی متفاوت به این منبع رجوع کنید
).
این
حکم چنان تند بود که به منزله تکفیر تقیزاده تلقی شد (برای نمونه به این منابع رجوع کنید
) ولی آن دو صریحآ
تکفیر را نفی کردند.
از نوشتههای خراسانی بر میآید که هدف او از پشتیبانی از مشروطیت، از یکسو تحقق
امنیت، تأمین
رفاه مردم و تقلیل
ستم و از سوی دیگر، اجرای
احکام الهی بوده است.
هدف نخست، او را در دوره مبارزه و نهضت با مشروطهخواهان همراه و از مخالفان مشروطه جدا کرده بود، ولی هدف دوم، پس از برپایی مشروطه میان او و برخی از مشروطهخواهان فاصله انداخت. با این حال، شواهد و قرائن نشان میدهند که او تا پایان عمر به مشروطیت وفادار ماند.
فشارهای قاجاریان استبداد طلب، مخالفتهای مشروعهخواهان و انحرافات و تندرویهای شماری از سران مشروطه، هیچیک سبب نشد که رأی او تغییر یابد و به مخالفت با اصل مشروطه برخیزد یا به مخالفان آن روی خوش نشان دهد (رجوع کنید به این منابع،
که گفتهاند بعدآ رأی او تغییر کرد و پشیمان شد).
جبهه چهارم،
جبهه مبارزه با بیگانگان و دفاع از ایران در برابر تجاوز آنان بود.
عالمان دینی مقیم عتبات با محوریت خراسانی، حتی برخی از آنهایی که با مشروطیت موافق نبودند یا درباره آن تردید داشتند و بیطرف بودند، با پیروی از آموزههای دینی، در برابر تجاوز به مرزهای سرزمینهای
اسلامی و اشغال آن، واکنش جدّی نشان دادند.
پشتیبانی روسیه از محمدعلی شاه و
حکومت استبدادی و مانعتراشی بر سر راه استقرار مشروطیت سبب شده بود تا خراسانی واکنش شدیدتری در برابر این دولت در پیش گیرد.
او با فرستادن تلگرامی به مجلس دوم شورای ملی درباره استمرار حضور نیروهای نظامی روسیه در ایران به بهانه حفظ امنیت تجاری آن کشور به شدت ابراز نگرانی کرد و دست روی دست گذاردن را با
تکلیف دینی و استقلال کشور ناسازگار دانست. او در این تلگرام خواستار تحریم کالاهای روسی به عنوان نخستین گام شد.
سرکنسول روسیه در بغداد در ۲۶ رمضان ۱۳۲۸، در پیغامی تهدیدآمیز به خراسانی، زیان
تحریم و عواقب آن را برای ملت
ایران بیشتر دانست و او را از اعلان
جهاد در برابر روسیه برحذر داشت.
خراسانی در پاسخی صریح و قاطع، به قلم فرزندش میرزا مهدی، رفتارهای روسیه را مخالف با مناسبات حقوق بینالملل و نیز حسن همجواری اعلام کرد و ورود نیروهای آن کشور به ایران و استمرار حضور آنها را مخالف میثاقهای دو جانبه دانست و به آنان اخطار داد.
او همچنین تحریم کالاهای روسی را موجب رفع دستآویز حضور این نیروها، یعنی امنیت تجاری روسیه، قلمداد کرد و یادآور شد که اگر
حکم جهاد صادر شود، نه تنها ملت ایران بلکه همه
مسلمانان را شامل خواهد شد.
در پی اخطار نماینده دولت انگلیس در ۲۹ رمضان ۱۳۲۷/ ۱۴ اکتبر ۱۹۰۹ به دولت ایران، مبنی بر سه ماه مهلت داشتن برای ایجاد امنیت در راههای جنوب کشور،
خراسانی و مازندرانی با ارسال تلگرافی به دولت انگلیس همدستی آنها را با دولت روس به دور از انتظار دانستند و اخطار کردند که ملت ایران تا پای جان از
استقلال خود دفاع خواهد کرد.
آنها در دوم
ذیقعده ۱۳۲۸، تلگرامهایی نیز به مجلس فرستادند و برای رفع بهانه انگلیس، فرستادن
حاکمانی مقتدر و باکفایت را به ولایات جنوب کشور واجب فوری اعلام کردند.
درباره این
تهدید و برخی مسائل دیگر، مکاتباتی دوستانه میان خراسانی و ادوارد براون (ایران شناس مشهور انگلیسی) صورت گرفت (برای نمونه به این منبع رجوع کنید
).
گفتنی است که بهکار بردن تعابیر و عناوین محترمانه برای براون با انتقاد روبهرو شده است
(برای پاسخ به این انتقاد به این منبع رجوع کنید.
).
خراسانی و مازندرانی در ذیقعده ۱۳۲۸/ نوامبر ۱۹۱۰ تلگرام اعتراضآمیزی به شخص امپراتور روسیه فرستادند و ضمن برشمردن پارهای از دخالتهای روسیه در امور داخلی ایران و تجاوزات آن کشور به ایران، یادآور شدند که طولانی شدن حضور قشون روسیه در شمال ایران، بهانههای مشابهی را درباره مناطق جنوبی ایران در اختیار دولت انگلیس قرار میدهد و خواهان خروج قشون دولت روسیه از ایران شدند.
پس از اخطار کتبی دولت روسیه در ۷ ذیحجه ۱۳۲۹ به دولت ایران مبنی بر عزل مورگان شوستر (رئیس مستشاران امریکایی در امور مالی و گمرکی ایران) و نیز مشروط کردن تعیین مستشارهای خارجی غیرروسی و انگلیسی، به تصویب سفارتخانههای آن دو کشور و پس از آنکه مجلس شورای ملی این اخطار را رد کرد، روسیه نیروهای نظامی بیشتری را روانه ایران کرد که به تصرف رشت و پیشروی به سوی
قزوین انجامید و
تهران در معرض سقوط قرار گرفت (۱۱
ذیحجه ۱۳۲۹).
رئیس مجلس شورای ملی، مؤتمن الملک، در تلگرامی به خراسانی و دیگر
علمای عتبات نیز ماجرا را گزارش کرد. صدها نامه و تلگراف دیگر نیز، که همگی از وخامت اوضاع حکایت داشتند، از ایران و عراق به دست خراسانی رسید.
نخستین واکنش او تعطیل کردن درس و بحث و حتی
نماز جماعت خود بود.
دیگر عالمان مبارز نجف نیز چنین کردند و برای چارهجویی در منزل خراسانی گرد آمدند و تصمیماتی گرفته شد، از جمله: حرکت علما و طلاب به سوی ایران برای ایستادگی در برابر سپاهیان روس، دعوت از عشایر عراق برای همراهی در این حرکت، درخواست از همه مسلمانان برای یک روز
اعتصاب عمومی، و نشان دادن ستمگری دولت روس و مظلومیت دولت و ملت ایران با فرستادن پیام به همه دولتهای دارای نمایندگی در
بغداد (برای پیام مهم خراسانی به دولتهای متمدن جهان و طرفداران
حقوق بشر به این منبع رجوع کنید
).
پس از بینتیجه بودن اقدامات و رایزنیهای سیاسی خراسانی، او ناگزیر برای دفاع از ایران در برابر تجاوز بیگانگان،
حکم جهاد داد و التزام به این امر را بر هر
مسلمانی واجب عینی دانست و در پیامی به رئیس مجلس شورای ملی، ضمن ابلاغ
حکم جهاد، اعلان
عفو عمومی را برای ایجاد وحدت و بسیج عمومی عقلا و شرعآ لازم دانست.
سپس تصمیم گرفت که خود نیز به سوی ایران حرکت کند.
بسیاری از عالمان بزرگ مقیم عتبات نیز همراهی خود را با وی اعلام کردند. در پی آن، دهها هزار تن از عشایر مسلح عراق و نیز ایرانیان مقیم عراق که مسلح شده بودند، آماده حرکت شدند.
در منابع تفصیل برنامه
آخوند و همراهان او گزارش شده است: که طبق آن پس از
بیتوته در
مسجد سهله و حرکت به سوی
کربلا و
زیارت حرم امام حسین علیه
السلام و از آنجا به کاظمین، راهی ایران میشدند.
به گزارش این منابع، خراسانی به برخی درخواستها برای به تأخیر انداختن حرکت، پاسخ منفی داد.
به نظر میرسد برنامه خراسانی به گونهای طراحی شده بود که هم تعداد بیشتری به
سپاه او بپیوندند، هم آمادگی سپاهیان و
اعتماد به نفس آنها افزایش یابد، و هم نمایش بزرگی از قدرت باشد و چه بسا دشمن را به عقبنشینی وادارد.
گزارشهای دیگری نیز انگیزه اصلی خراسانی از آمدن به ایران را نجات جریان مشروطه از انحرافاتی دانستهاند که دامنگیر آن شده بود.
خراسانی ساعاتی پیش از زمان تعیین شده برای حرکت او از نجف، در سحرگاه سهشنبه ۲۰ ذیحجه ۱۳۲۹، در منزل خود برای ادای نافله شب برخاست ولی پیش از طلوع فجر دچار عارضه درد شدید
سینه و سپس ضعف مفرط شد و در بامداد همان روز، پس از اقامه
نماز صبح در ۷۴ سالگی درگذشت.
برخی به اشتباه
مرگ او را در ۲۱ ذیحجه دانستهاند.
ناگهانی بودن مرگ او و وقوع آن در روزی که میخواست به سوی ایران حرکت کند، احتمال مسموم شدن او را پیش کشید.
از اینرو برخی مورخان و شرح حال نویسان نیز، گاه با ذکر
قرینهای، مرگ او را بر اثر مسمومیت دانسته و برخی نیز آن را «حادثهای مشکوک» یا «به علتی نامعلوم» قلمداد کردهاند.
ولی پزشکان، مرگش را به علت
سکته قلبی و برخی شاگردانش ناشی از فشارهای روحی شدید و متأثر از نگرانیهای او درباره ایران، بهویژه اشغال بخشهایی از کشور دانستهاند
(نیز رجوع کنید به این منبع،
که به نقل از پدرش،
میرزا احمد کفائی، احتمال مسموم نشدن را قویتر دانسته است).
پس از
تشییع بسیار باشکوه،
عبداللّه مازندرانی بر پیکر وی
نماز گزارد و در
مقبره میرزا حبیباللّه رشتی واقع در
صحن حرم
امام علی علیه
السلام به خاک سپرده شد.
گزارش منابعی که وفات خراسانی را در بغداد پس از حرکت از نجف همراه لشکری بزرگ و مسلح نوشتهاند و از انتقال
جنازه وی به نجف خبر دادهاند،
با توجه به گزارشهای نزدیکان و شاگردان آخوند، قطعآ نادرست است.
کسانی که خراسانی را از نزدیک میشناختند او را
پرهیزکار،
شجاع، باهوش،
نیکگفتار، گشادهروی و در عین حال
باهیبت معرفی کردهاند.
سلامت نفس،
سعه صدر و
گذشت وی نیز زبانزد بوده است.
زندگی خراسانی در دوره تحصیل، همراه با سختی
معیشت و پس از آن نیز زاهدانه گزارش شده و گفتهاند با اینکه او برای دیگران، حتی مخالفانش، بسیار
باسخاوت و گشادهدست بود ولی درباره معیشت خود و فرزندانش سختگیر بود و از
وجوهات شرعی نیز استفاده نمیکرد.
او به آراستگی ظاهر خود اهمیت میداد.
در
ماه رمضان در سه نوبت و در سایر ماهها دو نوبت «صبح» و «مغرب و عشاء» اقامه
جماعت میکرد. هر روز نیز برای زیارتی کوتاه به حرم امام علی علیه
السلام میرفت.
خراسانی شش
فرزند داشت؛ پنج
پسر و یک
دختر. پسران او که همگی به تحصیل
علوم دینی روی آوردند به ترتیب عبارتاند از: آقا میرزا مهدی، آقا میرزا محمد (آقازاده خراسانی، حاج میرزا احمد، آقا حسین (
عالم دینی مقیم
نجف؛ متولد ۱۳۱۸ و متوفی ۱۳۹۶) و آقا حسن.
تنها دختر او
همسر شیخ اسماعیل رشتی متوفی ۱۳۴۳؛ فرزند میرزا حبیباللّه رشتی بود.
خراسانی در نجف سه
مدرسه علمیه بنا کرد: بزرگ (تاریخ بنا: ۱۳۲۱)، متوسط (تاریخ بنا: ۱۳۲۶) و کوچک (تاریخ بنا: ۱۳۲۸).
او به تأسیس چند مدرسه علوم جدید نیز در نجف،
کربلا و
بغداد، که بیشتر محصلان آنها ایرانیان بودند و
زبان فارسی نیز از مواد درسی بود، کمک کرد.
او همچنین برای ترویج
تعالیم دینی به تأسیس و انتشار چند
نشریه در نجف کمک بسیار کرد؛ از جمله مجله مهم العلم به عربی، که شاگرد نزدیکش،
سید هبةالدین شهرستانی مؤسس آن بود و مجله فارسی نجف اشرف به همت تنی چند از شاگردان خراسانی، بهویژه
عبدالحسین رشتی.
درباره زندگی آخوند خراسانی و آرا و تألیفاتش، چندین اثر مستقل نوشته شده است. همچنین در بیشتر آثار ناظر به حوادث سیاسی و اجتماعی دوره مشروطه (منابع مقاله) گوشههایی از زوایای زندگی او گزارش شده است؛ با اینهمه، بسیاری از این گزارشها با گرایشهای جانبدارانه و
جعل و
تحریف و
ابهام همراه است.
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیفالشیعة، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة: نقباءالبشر فیالقرن الرابع عشر، مشهد، ۱۴۰۴.
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة: نقباءالبشر فیالقرن الرابع عشر، مشهد، چاپ محمد طباطبائی بهبهانی، ۱۳۸۸ش.
(۳) جعفر بن باقر آل محبوبه، ماضیالنجف و حاضرها، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۴) علی ابوالحسنی، خانه بر دامنه آتشفشان: شهادتنامه شیخ فضلاللّه نوری (به ضمیمه وصیتنامه منتشر نشده او)، تهران ۱۳۸۲ش.
(۵) علی ابوالحسنی، کارنامه شیخ فضلاللّه نوری: پرسشها و پاسخها، تهران ۱۳۸۰ش.
(۶) اسناد روحانیت و مجلس، تدوین عبدالحسین حائری، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای
اسلامی، ۱۳۷۴ش.
(۷) امام خمینی، الرسائل، قم ۱۳۸۵.
(۸) امام خمینی، کتابالبیع، تهران ۱۳۷۹ش.
(۹) امین، اعیان الشیعه.
(۱۰) محمدهادی امینی، معجم رجالالفکر والادب فیالنجف خلال الف عام، نجف ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۱۰) عبداللّه امینیپور، معرفی سه اثر فقهی محقق خراسانی، فقه اهل بیت علیهم
السلام، ش ۳۸، تابستان ۱۳۸۳.
(۱۱) مرتضی انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری قدس سره، قم ۱۳۷۳ش.
(۱۲) مهدی انصاری، مصاحبه با آقای حجة
الاسلام والمسلمین مهدی انصاری، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی: مجموعه گفتار، به کوشش محسن دریابیگی، تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۱۳) اوراق تازهیاب مشروطیت مربوط به سالهای ۱۳۲۵ـ۱۳۳۰ قمری، چاپ ایرج افشار، تهران: جاویدان، ۱۳۵۹ش.
(۱۴) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، تهران ۱۳۵۷ش.
(۱۵) ادوارد گرانویل براون و محمدکاظم بن حسین خراسانی، مکتوب مرحوم ادوارد براون به مرحوم آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و جواب آن، یادگار، سال ۱، ش ۲، مهر۱۳۲۳.
(۱۶) محمدتقی بروجردی، نهایةالافکار، تقریرات درس آیتاللّه عراقی، قم: مؤسسة النشرالاسلامی، ۱۳۶۴ش.
(۱۷) محمدتقی بهجت، مباحثالاصول، قم ۱۳۷۸ش.
(۱۸) صفاءالدین تبرّائیان، ساحت تاریخسازی: نقد و نظری در حوزه تاریخنگاری جنبش علمای بینالنهرین، تاریخ معاصر ایران، ش ۱۱، پاییز ۱۳۷۸.
(۱۹) محمد ترکمان، نظارت مجتهدین طراز اول: سیر تطور اصل دوم متمم قانون اساسی در دوره اول تقنینیه، در تاریخ معاصر ایران: مجموعه مقالات، کتاب ۱، تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، ۱۳۶۸ش.
(۲۰) محمد ترکمان، نظارت هیئت مجتهدین طراز اول: سیر تطور اصل دوم متمم قانون اساسی در دوره دوم تقنینیه، در تاریخ معاصر ایران، کتاب ۲، ۱۳۶۹ش.
(۲۱) حسن تقیزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، به کوشش عزیزاللّه علیزاده، تهران ۱۳۷۹ش.
(۲۲) حسن تقیزاده، زندگی طوفانی: خاطرات سیدحسن تقیزاده، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش.
(۲۳) محمدعلی جعفر تمیمی، مشهدالامام، او، مدینةالنجف، نجف ۱۳۷۴/۱۹۵۵.
(۲۴) جلال توکلیان، اندیشه سیاسی آخوند خراسانی، کیان، ش ۴۲، خرداد و تیر ۱۳۷۷.
(۲۵) اکبر ثبوت، مصاحبه با آقای اکبر ثبوت، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۲۶) محمدرضا جعفری، مصاحبه با استاد محمدرضا جعفری، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۲۷) رسول جعفریان، مقالات تاریخی، دفتر ۸، قم ۱۳۷۹ش.
(۲۸) عبدالحسین حائری، مصاحبه با استاد عبدالحسین حائری، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۲۹) عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، تهران ۱۳۶۴ش.
(۳۰) عبدالهادی حائری، چرا رهبران مذهب در انقلاب مشروطیت ایران شرکت کردند؟، وحید، دوره۱۴، ش ۳، خرداد ۱۳۵۵.
(۳۱) عبدالکریم حائری یزدی، دررالفوائد، مع تعلیقات محمدعلی اراکی، قم ۱۴۰۸.
(۳۲) محمدعلی حبیبآبادی، مکارمالآثار، اصفهان ۱۳۵۵ش.
(۳۳) محمد حرزالدین، معارفالرجال فی تراجم العلماء والادباء، قم ۱۴۰۵.
(۳۴) احمد حسینی اشکوری، تراجمالرجال، قم ۱۴۱۴.
(۳۵) محمدکاظم بن حسین خراسانی، سیاستنامه خراسانی: قطعات سیاسی در آثار آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، تدوین محسن کدیور، تهران ۱۳۸۵ش.
(۳۶) محمدکاظم بن حسین خراسانی، ضرورت علاج عاجل امراض مهلکه، در رسایل مشروطیت: مشروطه به روایت موافقان و مخالفان، تصحیح و تحشیه غلامحسین زرگرینژاد، تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۷ش.
(۳۷) محمدکاظم بن حسین خراسانی، کفایةالاصول، قم ۱۴۲۳.
(۳۸) محمدکاظم بن حسین خراسانی، اللمعات النیّرة فی شرح تکملة التبصرة، چاپ صالح مدرسی، قم ۱۳۸۰ش.
(۳۹) موسی خوانساری نجفی، منیةالطالب فی شرح المکاسب، تقریرات درس آیتاللّه نائینی، قم۱۴۱۸ـ۱۴۲۱.
(۴۰) علی دوانی، مصاحبه با حجة
الاسلام آقای علی دوانی، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۴۱) علیمحمد دولتآبادی، یادداشتهای سیدعلیمحمد دولتآبادی لیدر حزب اعتدالیون.
(۴۱) خاطرات وحید، سال ۹، ش ۴، ۱۵ دی ـ ۱۵ بهمن ۱۳۵۰.
(۴۲) یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۴۳) محمد دهنوی، برگهایی از تاریخ، در تاریخ معاصر ایران، مجموعه مقالات، کتاب ۲، ۱۳۶۹ش.
(۴۴) محمد دهنوی، برگهایی از تاریخ، در تاریخ معاصر ایران، مجموعه مقالات، کتاب ۳، ۱۳۷۰ش.
(۴۵) محمدحسن ربّانی، فقه و فقهای امامیه در گذر زمان، تهران ۱۳۸۶ش.
(۴۶) عزالدین زنجانی، مصاحبه با حضرت آیتاللّه سیدعزالدین زنجانی، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۴۷) موسی شبیری زنجانی، جرعهای از دریا، قم ۱۳۸۹ش.
(۴۸) موسی شبیری زنجانی، مصاحبه با حضرت آیتاللّه العظمی شبیری زنجانی، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۴۹) محمد شریف رازی، آثارالحجّة، یا، تاریخ و دائرةالمعارف حوزه علمیه قم، قم ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش.
(۵۰) محمدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۲ش.
(۵۱) ابوالفضل شکوری، خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران: پژوهشی گسترده درباره زندگینامه علمی ـ سیاسی آخوند ملاقربانعلی زنجانی معروف به حجة
الاسلام یکی از رهبران نهضت مشروعهخواهی، زنجان ۱۳۷۱ش.
(۵۲) ابوالفضل شکوری، سیره صالحان: زندگینامه مصلح خودساخته آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، یاد، ش ۲۵، زمستان ۱۳۷۰.
(۵۳) ابوالفضل شکوری، نقش آیتاللّه آخوند خراسانی در رهبری نهضت مشروطیت، تاریخ معاصر ایران، ش ۱۸، تابستان ۱۳۸۰.
(۵۴) هبةالدین شهرستانی، فاجعة حضرة آیةاللّه الخراسانی، العلم، ش ۷، محرّم ۱۳۳۰.
(۵۵) رضی شیرازی، مصاحبه با آیتاللّه سیدرضی شیرازی، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۵۶) منوچهر صدوقی سها، مصاحبه با آقای منوچهر صدوقی سُها، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۵۷) باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب
اسلامی، تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ش.
(۵۸) عبدالرحیم محمدعلی، المصلح المجاهد: الشیخ محمدکاظم الخراسانی، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
(۵۹) عبداللّه علوی، نقد تصحیح حاشیه آخوند بر رسائل، آینه پژوهش، سال ۱، ش ۵، بهمن و اسفند ۱۳۶۹.
(۶۰) محمود فاضل، آیتاللّه کفائی خراسانی، وحید، دوره۱۰، ش ۱۱، بهمن ۱۳۵۱.
(۶۱) فضلاللّه نوری، مجموعهای از رسائل، اعلامیهها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضلالله نوری، گردآورنده: محمد ترکمان، تهران ۱۳۶۲ـ۱۳۶۳ش.
(۶۲) داود فیرحی، مبانی فقهی مشروطهخواهی از دیدگاه آخوند خراسانی، در مجموعه مقالات همایش بررسی مبانی فکری و اجتماعی مشروطیت ایران: بزرگداشت آیتاللّه محمدکاظم خراسانی، تهران- دی ماه ۱۳۸۲، تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۴ش.
(۶۳) محسن کدیور، اندیشه سیاسی آخوند خراسانی، در مجموعه مقالات همایش بررسی مبانی فکری و اجتماعی مشروطیت ایران: بزرگداشت آیتاللّه محمدکاظم خراسانی، تهران- دی ماه ۱۳۸۲، تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۴ش.
(۶۴) احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران ۱۳۶۳ش.
(۶۷) احمد کسروی، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، تهران ۱۳۵۵ش.
(۶۸) عبدالحسین کفائی، مرگی در نور: زندگانی آخوند خراسانی، تهران ۱۳۵۹ش.
(۶۹) عبدالرضا کفائی، بیان و شرحی مختصر از حیات و شخصیت آخوند ملامحمدکاظم خراسانی: ۱۲۵۵-۱۳۲۹ ه ق، نشریه دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد، ش ۳۵ و ۳۶، بهار و تابستان ۱۳۷۶ش.
(۷۰) عبدالرضا کفائی، شرح و بیانی مختصر و موجز از حیات و شخصیت آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، ۱۳۸۶ش الف.
(۷۱) عبدالرضا کفائی، مصاحبه با حجة
الاسلام والمسلمین عبدالرضا کفائی، ۱۳۸۶شب.
(۷۲) ابوالقاسم گرجی، مصاحبه با دکتر ابوالقاسم گرجی، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۷۳) یوسف محسن اردبیلی، مصاحبه با استاد یوسف محسن اردبیلی، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۷۴) محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، تهران ۱۳۶۹ش.
(۷۵) مرتضی مدرسی چهاردهی، آخوند ملامحمدکاظم خراسانی در راه مشروطیت ایران، خاطرات، ش ۱، پاییز ۱۳۵۸.
(۷۶) حسین مدرسی طباطبائی، مقدمهای بر فقه شیعه: کلیات و کتابشناسی، ترجمه محمد آصف فکرت، مشهد ۱۳۶۸ش.
(۷۷) محمدحسین مرعشی شوشتری، مصاحبه با آیتاللّه سیدمحمدحسین مرعشی شوشتری، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۷۸) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی عربی، تهران ۱۳۴۴ش.
(۷۹) ناصر مکارم شیرازی، القواعدالفقهیة، قم ۱۴۱۱.
(۸۰) مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران ۱۳۷۱ش.
(۸۱) حسینعلی منتظری، کتاب نهایةالاصول، تقریرات درس آیةاللّه بروجردی، قم ۱۳۷۵.
(۸۲) محمدمهدی موسوی اصفهانی، احسن الودیعة فی تراجم اشهر مشاهیر مجتهدی الشیعة، او، تتمیم روضاتالجنات، بغداد ۱۳۴۸.
(۸۳) محمد موسوی بجنوردی، مصاحبه با آیتاللّه دکتر سیدمحمدموسوی بجنوردی، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۸۴) محمدبن علی ناظم
الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷ش.
(۸۵) محمدحسین نائینی، تنبیهالامة و تنزیهالملة، چاپ جواد ورعی، قم ۱۳۸۲ش.
(۸۶) محمدحسن نجفی قوچانی، برگی از تاریخ معاصر: حیات
الاسلام فی احوال آیةالملک العلّام، پیرامون شخصیت نقش آخوند ملامحمدکاظم خراسانی در پیشبرد نهضت مشروطیت، چاپ رمضانعلی شاکری، تهران ۱۳۷۸ش.
(۸۷) محمدحسن نجفی قوچانی، سیاحت شرق، یا، زندگینامه آقانجفی قوچانی، چاپ رمضانعلی شاکری، تهران ۱۳۶۲ش.
(۸۸) حسن نظامالدینزاده، هجوم روس و اقدامات رؤسای دین برای حفظ ایران، به کوشش نصراللّه صالحی، تهران ۱۳۷۷ش.
(۸۹) نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانی، حوزه، سال ۵، ش ۱، فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۷.
(۹۰) حبیباللّه نوبخت، آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، وحید، دوره ۱۴، ش ۳، خرداد ۱۳۵۵.
(۹۱) محمد واعظزاده خراسانی، مصاحبه با استاد واعظ زاده خراسانی، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۶ش.
(۹۲) مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران ۱۳۶۳ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خراسانی، آخوند ملامحمدکاظم»، ص۶۹۶۶.