• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

امر - به فتح الف (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر کاربردها: امر (ابهام‌زدایی).


أَمْر (به فتح الف و سکون میم) از واژگان قرآن کریم که جمع آن امور است.
این واژه در دو معنا استفاده شده است:
۱- به معنای کار و چیز
۲- و به معنای دستور و فرمان است.
مشتقات این ماده در قرآن کریم آمده به صورت: اَمَّارَة (همزه مفتوح و فتح راء) اسم مبالغه که به معنای بسیار امر کننده است.
درباره اولی الامر که به معنای صاحبان امر هستند، دیدگاه‌های مختلفی بین مفسرین اهل سنت و شیعه وجود دارد:
برخی آنان را امر به معروف‌کنندگان، امراء، فقهاء، اهل حل و عقد و ... دانسته‌اند اما از دیدگاه علمای شیعه منظور از اولی الامر که اطاعت از آنان در ردیف اطاعت خداوند و حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آمده، ائمه معصومین (علیهم‌السلام) هستند.



أَمْر به دو معنا استعمال شده است:


این کلمه در قرآن به دو معنا و در کاربردهای مختلفی آمده که به آن اشاره می‌کینم:

۲.۱ - به معنای کار و چیز

اَمْر به معنای کار و چیز و جمع آن امور است.

۲.۱.۱ - اَمْراً (آیه ۱۱۷ سوره بقره)

مثل‌: (وَ إِذا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ) «چون چیزی را اراده کند، بدان گوید: باش پس می‌شود.»

۲.۱.۲ - الْاَمْرِ (آیه ۱۵۹ سوره آل عمران)

و مثل‌: (وَ شاوِرْهُمْ فی الأَمْرِ) «در کار با آنها مشورت کن‌.»

۲.۱.۳ - اَمْرٌ (آیه ۸۳ سوره نساء)

(وَ اِذا جاءَهُمْ‌ اَمْرٌ مِنَ الْاَمْنِ اَوِ الْخَوْفِ اَذاعُوا بِهِ) «چون چیزی از ایمنی و ترس بیاید آن را منتشر می‌کنند.»

۲.۱.۴ - الْاُمُورُ (آیه ۲۱۰ سوره بقره)

مثل‌: (إِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ) (همه امور به سوى خدا باز مى‌گردد.)

۲.۱.۵ - الْاُمُورِ (آیه ۴۱ سوره حج)

(وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْاُمُورِ) «کارها به خدا بر می‌گردد، عاقبت کارها با خدا و برای خداست.»

۲.۲ - به معنای دستور و فرمان

معنای دیگر أَمْر دستور و فرمان است.

۲.۲.۱ - اَمَرَ (آیه ۲۹ سوره اعراف)

مثل‌: (قُلْ‌ اَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ) «بگو خدایم به عدل فرمان داده است‌.»

۲.۲.۲ - اَمَرَ (آیه ۴۰ سوره یوسف)

(اَمَرَ اَلَّا تَعْبُدُوا اِلَّا اِیَّاهُ) «دستور داده که جز او را نپرستید.»

۲.۲.۳ - نتیجه

ناگفته نماند: امر به معنای اوّل اسم مصدر، و به معنای دوم مصدر و اسم مصدر است. در تفسیر المیزان: ۸ ص۱۵۴ احتمال داده که: معنای مصدری اصل، و اسم مصدر، معنای ثانوی و به عنایت باشد.
و به طور خلاصه می‌ توان گفت: امر یا قولی است و یا فعلی، قولی به معنی دستور و فعلی به معنی کار و چیز است.
در آیاتی نظیر: (وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشيدٍ) (در حالى كه فرمان فرعون، مايه رشد و نجات نبود.) و غیر آن ظاهرا هر دو امر، مراد است.

۲.۳ - لَاَمَّارَةٌ (آیه ۵۳ سوره یوسف)

اَمّارَة مبالغه است‌: (اِنَّ النَّفْسَ‌ لَاَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ) یعنی: «نفس به بدی، بسیار امر کننده است.»

۲.۴ - یَاْتَمِرُونَ‌ (آیه ۲۰ سوره قصص)

ایتِمار: یعنی قبول امر و مشورت‌:
(اِنَّ الْمَلَاَ یَاْتَمِرُونَ‌ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ) یعنی: «اشراف قوم درباره‌ی تو مشورت می‌کنند که تو را بکشند.»

۲.۵ - یَاْتَمِرُونَ‌ (آیه ۶ سوره طلاق)

(وَ یَاْتَمِرُونَ‌ بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ) «مابین خودتان به شایستگی مشورت کنید.»
راغب گوید: مشورت را از آن جهت، ایتمار گویند که مشورت‌کنندگان امر یکدیگر را قبول می‌کنند.

۲.۶ - اُولِی‌ الْاَمْر ( آیه ۵۳ سوره نساء)

(اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی‌ الْاَمْرِ مِنْکُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ اِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ) یعنی: «به خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت کنید و اگر در چیزی نزاع و اختلاف کردید، آن را به خدا و رسول بر گردانید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید.»

۲.۶.۱ - مصادیق اولی الامر

مراد از اولی‌ الْاَمْرِ چه کسانی هستند؟ در تعیین اولی الامر، اقوال اهل تفسیر مختلف است:
راغب در مفردات گفته: گویند مراد امراء است که در زمان حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) بودند. گفته شده: مراد ائمه اهل بیت‌ (علیهم‌السّلام) هستند و گویند: امر به معروف‌کنندگان هستند. ابن عباس گفته: فقهاء و اهل دین‌اند که مطیع خدا باشند.
در تفسیر المنار نیز، نزدیک به آنچه نقل شد، گفته است، و نیز گوید: استاد گفت: مدّت‌ها درباره این آیه فکر کردم تا فکرم به اینجا رسید که مراد از اولی الامر، اهل حلّ و عقد هستند. آنگاه شرایط زیادی به اهل حلّ و عقد ذکر می‌کند، که به نظر نگارنده، شاید یک دفعه هم آن شرایط جمع نشود تا به اولی الامر اطاعت شود.

۲.۶.۲ - دیدگاه نگارنده

بهتر است خود را گیج نکنیم و در خود آیه دقت نمائیم، در آیه برای رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اولی الامر، فقط یک‌ اَطِیعُوا آمده و اولی الامر در ردیف رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شمرده شده است، اگر آیه: (اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اَطِیعُوا اُولِی الْاَمْرِ) بود، مطلب دیگری از آن استفاده می‌شد.
از طرف دیگر «اطیعوا» مطلق است و قید و شرطی ندارد و می‌رساند که اولی الامر مانند رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مطلقا و در هر کار مطاع‌ هستند، و کسی حق اعتراضی نسبت به آنها ندارد، هم‌چنان که نسبت به رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ندارد و عموم این آیه، نظیر عموم آیه‌ی‌: (ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) ( آنچه را پيامبر براى شما آورده بگيريد (و اطاعت كنيد) و از آنچه شما را نهى كرده خوددارى نماييد.) است.
در این صورت، قهرا باید اولی الامر کسانی باشند که مثل رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارای علم و عصمت باشند، وگرنه هرگز بدون قید و شرط و سرگشاده در ردیف رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نمی‌آمدند و مطاع و مطلق نمی‌شدند، آیه شریفه با زبان خود این مطلب را می‌فهماند و می‌گوید: اولی الامر اشخاصی ممتاز و تالی رسول‌اند.

۲.۶.۳ - شبهات درباره اولی الامر

اگر گویند: در این صورت می‌فرمود: (فَانْ تَنازَعْتُمْ فی شَی‌ءٍ فَرُدُّوهُ اِلی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ وَ اولِی‌ الْاَمْرِ) حال آنکه فقط ردّ به خدا و رسول ذکر شده است؟
گوئیم: چون تشریع فقط به خدا و رسول مربوط است و در صورت ردّ به اولی الامر، آنها هم قول خدا و رسول را خواهند گفت، از این سبب فقط ردّ به خدا و رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ذکر شده است و گر نه در صورت تنازع با نبودن رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باید به ولیّ امر که امام معصوم باشد برگشت.
اگر گویند: (فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ) قید اولی الامر است. و مقصود این است که به خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنید و اگر با اولی الامر در چیزی نزاع کردید آن وقت برای قطع نزاع به خدا و رسول بر گردید، نتیجه اینکه: اطاعت اولی الامر بدون قید و شرط نیست.
گوئیم اولا این سخن مخالف صدر آیه است، چطور می‌شود که خداوند، ابتدا بدون قید و شرط بفرماید: به اولی الامر اطاعت کنید، بعد بفرماید: در صورت تنازع چنین و چنان کنید، کسی که مانند رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بدون قید و شرط، اطاعتش واجب است، آیا می‌شود با او نزاع کرد؟ مثلا آیا در مورد رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) معقول است که بعد از اطیعوی مطلق اجازه تنازع و مخالفت با او داشته باشیم؟! البته نه، همچنین است اولی الامر که به حکم آیه، مطاع مطلقند.
ثانیا کلمه‌ی‌ «تَنازَعْتُمْ» که از باب تفاعل و دلالت بر اشتراک دارد، احتیاج به تقدیر ندارد، معنایش این است: اگر اختلاف کردید، و با صدر آیه چنین می‌شود: ‌«ای کسانی که ایمان آورده‌اید اگر در چیزی اختلاف و نزاع کردید آن را به خدا و رسول برگردانید.» این مطلب خود به خود تمام است و احتیاج به تقدیر ندارد وگرنه مخالف باب تفاعل خواهد بود و اینکه زمخشری و بیضاوی گفته‌اند : (فَانْ تَنازَعْتُمْ وَ اولِی الْاَمْرِ فِی شی‌ءٍ) اشتباه محض است و با صدر آیه، که اطاعت مطلق را می‌رساند مخالف است و تفسیر به رای می‌باشد و اگر مقصود این بود می‌فرمود: (فَاِنْ تَنَازَعْتُمْ مَعَهُمْ فِی شَیْئِّ) و ضمیر «معهم» به اولی الامر بر می‌گشت و مطلب تمام می‌شد.
نظیر این آیه‌ی‌: (حَتَّی اِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی‌ الْاَمْرِ) (تا اينكه سست شديد و در كار حفظ سنگرها به نزاع پرداختيد.)
و آیه‌ی‌: (وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثيرًا لَّفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فی الأَمْرِ ) (و اگر آنان را فراوان نشان مى‌داد به يقين سست مى‌شديد؛ و درباره شروع جنگ با آنها كارتان به اختلاف مى‌كشيد.) است و چنانکه می‌بینیم، احتیاج به تقدیر ندارد، چون تفاعل بین الاثنین را می‌رساند یعنی: (تنازعتم انتم بینکم فی‌ الْاَمْرِ) منظور است.
چه قدر سبک و خنده‌آور است که بگوئیم مراد از آیه، امراء، یا فقهاء و یا امر به معروف کنندگان‌اند یعنی اینها هم در ردیف رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ‌هستند و بدون قید و شرط مطاع مطلق‌اند!! آیا می‌شود خداوند اینها را مطلق و مانند رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مفترض الطاعة کند و برای هر دو یک «اطیعوا» بفرماید؟! !
گذشته از دلالت آیه بر ائمّه معصومین، در تفسیر برهان ۳۰ روایت نقل شده که اولی الامر ائمّه معصومین (علیه‌السّلام) هستند و در تفسیر عیاشی ۱۲ حدیث در این زمینه هست.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۱، ص۱۰۹.    
۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۸۸.    
۳. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۳، ص۲۱۰.    
۴. بقره/سوره۲، آیه۱۱۷.    
۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۶۱-۲۶۲.    
۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۳۹۴-۳۹۵.    
۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۶۸.    
۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۱۰.    
۹. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۹.    
۱۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۵۷.    
۱۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۸۷.    
۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۸۶۹.    
۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۳۱۴.    
۱۴. نساء/سوره۴، آیه۸۳.    
۱۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۲۱.    
۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۲۸.    
۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۲۶.    
۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۲۶۳.    
۱۹. بقره/سوره۲، آیه۲۱۰.    
۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۲.    
۲۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۱۰۵.    
۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۱۵۷.    
۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۵۳۹.    
۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۲۷۴.    
۲۵. حج/سوره۲۲، آیه۴۱.    
۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۸۷.    
۲۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۵۴۷.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۴۰.    
۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۲۲۲.    
۳۰. شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، ج۱، ص۶۹.    
۳۱. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۳، ص۲۰۸.    
۳۲. فیروزآبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۱، ص۳۶۵.    
۳۳. اعراف/سوره۷، آیه۲۹.    
۳۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۷۳.    
۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۹۱.    
۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۶۳۴.    
۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۹، ص۸۳.    
۳۸. یوسف/سوره۱۲، آیه۴۰.    
۳۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۷۸.    
۴۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۲۴۲.    
۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۸.    
۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۲۲۲.    
۴۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۱۵۰.    
۴۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۱۸۸.    
۴۵. هود/سوره۱۱، آیه۹۷.    
۴۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۳۲.    
۴۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۳۸۰-۳۸۱.    
۴۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۵۷۱-۵۷۲.    
۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۲۹۱.    
۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۱۱۹.    
۵۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۳.    
۵۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۹۷.    
۵۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۲۶۹.    
۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۶۸.    
۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۲۳۷.    
۵۶. قصص/سوره۲۸، آیه۲۰.    
۵۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۱.    
۵۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۲۸.    
۵۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۸۴.    
۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۷۷.    
۶۱. طلاق/سوره۶۵، آیه۶.    
۶۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۱۷.    
۶۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۵۳۲.    
۶۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۶۴.    
۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۵، ص۱۱۰-۱۱۱.    
۶۶. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۸۹.    
۶۷. نساء/سوره۴، آیه۵۹.    
۶۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۳۸۸-۳۸۹.    
۶۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۶۱۸-۶۲۱.    
۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۰.    
۷۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۲۰۲.    
۷۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۹۰.    
۷۳. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۵، ص۱۴۸.    
۷۴. حشر/سوره۵۹، آیه۷.    
۷۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۴۶.    
۷۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۲۰۴.    
۷۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۳۵۳.    
۷۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۳۹۲.    
۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۳۲۷.    
۸۰. زمخشری، محمود بن عمرو، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۵۲۴.    
۸۱. بیضاوی، عبدالله بن عمر، تفسیر البیضاوی، ج۲، ص۲۰۶.    
۸۲. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۲.    
۸۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۶۹.    
۸۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۴۳-۴۴.    
۸۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۶۶.    
۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۸۵۹.    
۸۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۲۹۶.    
۸۸. انفال/سوره۸، آیه۴۳.    
۸۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۲.    
۹۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۹۳.    
۹۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۱۲۲-۱۲۳.    
۹۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۸۴۰.    
۹۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۲۲۸.    
۹۴. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۰۳.    
۹۵. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۴۶.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «امر»، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۳.    
]





جعبه ابزار