اسماء توقیفی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توقیفی، اَسْماء، از اصطلاحات
علم کلام که به بررسی معیار نامگذاری
باری تعالی اختصاص دارد.
متکلمان
اهل حدیث، بیشتر
اشاعره،
معتزلۀ بغداد، و برخی از
متکلمان امامیه، بر این
اعتقاد بودند که برای نامگذاری باری تعالی نباید از
اسماء و
وصفهای منصوص در
کتاب،
سنت و
اجماع ــ نزد امامیه،
احادیث ائمه (ع) ــ تجاوز کرد و این را
توقیف اسماء
الٰهی مینامیدند. در مقابل معتزلۀ
بصره،
ابوبکر باقلانی و گروهی از متکلمان
امامی قائل به
توقیف اسماء الٰهی نبودند.
توقیف اسماء دربارۀ اسماء
علَم، مانند «
الله » مطرح نیست، بلکه محل
نزاع،
تسمیۀ باری تعالی به اسمائی است که از
صفات و
افعال خداوند مأخوذ شدهاند
و به همین معنی صفات الٰهی را نیز دربر میگیرد.
اسماء و صفات الٰهی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: اسماء و صفاتی که از سوی
شارع در اطلاق آنها
اذن صادر شده، یا از اطلاق آنها بر باری تعالی منع شده باشد؛ و دیگر، اسماء و صفاتی که دربارۀ اطلاق آنها از سوی شارع نه اذنی صادر شده، و نه منعی آمده است. دربارۀ دستۀ اول بحثی نیست و تنها دستۀ دوم هستند که
موضوع بحث
توقیف اسماء قرار میگیرند.
به نظر میرسد که
اشعری، به نقل از
ابن فورک، نخستین کسی باشد که بر
توقیفی بودن اسماء خداوند تأکید کرده است؛ هرچند پیش از او
اهل حدیث، بهویژه
احمد بن حنبل، گفته بودند که ما خداوند را تنها با آنچه خود را نامیده مینامیم.
اشعری دلیل آورده است که چون
نامها و
تعبیرها توقیفی است، اسماء و
اوصاف خداوند نیز نباید از «
توقیف» کتاب، سنت و اجماع
امت تجاوز کند.
متکلمان پس از اشعری، بهجز
باقلانی،
توقیفی بودن اسماء الٰهی را مبتنی بر کتاب، سنت و اجماع پذیرفتند.
اما هر یک دلایل و
تبیینهای خاص خود را در این باره آوردهاند.
امام الحرمین جوینی در این باره قائل به
توقف بود و نه
توقیف. به
عقیدۀ او هر چه
خدا در
شرع، خود را به آن نام خوانده، اطلاق آن دربارۀ او
حلال، و هر چه را در
شرع منع کرده، اطلاق آن
حرام است. آنچه را هم که دربارۀ آن نه اذنی داده و نه منعی کرده است، دربارۀ حلال یا
حرام بودن آن سخنی به میان نمیآوریم.
اما
غزالی،
و به تبع او
فخرالدین رازی،
با
تفکیک میان اسماء و صفات، تنها اسماء را
توقیفی دانسته است؛
به اعتقاد غزالی،
اسم لفظی است که بر
مسمی دلالت دارد و
تسمیه نوعی
تصرف در مسمی است که بدون
ولایت جایز نیست. بدین ترتیب امکان ندارد که
بنده بتواند برای خداوند نامگذاری کند. اما
توصیف ،
اِخبار دربارۀ امری است و میتواند
صادق یا
کاذب باشد که
خبر کذب در شرع حرام، و خبر صادق حلال است.
در میان اشاعره تنها
ابوبکر باقلانی است که قائل به
توقیف اسماء نیست. او در جواب آن دسته از اشاعره که میگفتند ما گرچه خدا را
عالم مینامیم، ولی
مجاز نیستیم او را
عارف،
فقیه،
فهیم و
عاقل که
مترادف با عالم است، بنامیم و دلیل این عدم جواز چیزی غیر از
توقیفی بودن اسماء نیست، چنین میگوید: این امر به سبب
توقیف نیست، بلکه به این سبب است که هر کدام از این کلمهها بر چیزی دلالت میکند که
ثبوت آن بر خداوند جایز نیست. در واقع، این نامها به دلیل
نواقصی که دارنـد، مناسب نام باری تعالی نیستند.
مهمترین
دلیل نقلی که قائلان به
توقیفی بودن اسماء الٰهی به آن
استناد میکنند،
آیۀ «وَلِلّٰهِ الْاَسْماءُ الْحُسنی فَادْعوهُ بِها وَذَروا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی اَسْمائِهِ سَیُجْزونَ ما کانوا یَعْمَلوُنَ» (اعراف/ ۱۸۰/۷) و
حدیث مشهور «ان للّٰه عز و جل تسعاً و تسعین اسما من احصاها دخل الجنة» است.
ابن حزم ظاهری تأکید داشت که بنا بر این حدیث، خداوند تنها ۹۹
اسم دارد و هر که ادعا کند شمار اسماء الٰهی بیش از آن است، به
پیامبر (ص)
دروغ بسته است و
کافر به شمار میرود.
اما دیگران محدود
بودن اسامی خداوند را به این شمار جایز ندانستهاند؛ چه،
تفصیل ۹۹ اسم الٰهی در حدیث
نبوی یکسان
روایت نشده است.
افزون بر این برخی از اسماء چون
مولی،
نصیر و برخی اسمهای
مرکب چون «
رفیع الدرجات » از اسمائی است که در
قرآن آمده، اما در این روایت بازگو نشده است.
ابو حامد محمد غزالی پس از
تحلیل این حدیث،
حصر مورد ادعا را به دو وجه بعید میشمارد: نخست اینکه پذیرفتن این حصر منوط به این است که ما آن دسته از اسامی را که در
علم غیب خداوند نهفته است، به شمار نیاوریم؛ دیگر آنکه مقتضای این حصر این است که
نبی یا یک
ولی بتواند همۀ اسماء الٰهی را
احصاء کند که چنین نیست.
اما برای گروهی از متکلمان همچون
کرامیه و برخی از
معتزله مسئلۀ
توقیفی بودن اسماء الٰهی مطرح نبود. معتزلۀ
بصره بدون در نظرگرفتن محدودیت شرعی برای شمار اسماء و صفات الٰهی، و با تکیه بر
قاعدۀ حسن و قبح عقلی، در شیوۀ تعیین اسماء و صفات باری از حصر عقلی و تحلیل
نظری استفاده میکردند. برای نمونه
ابوعلی جبایی معتقد
بود که هرگاه عقل دلالت کند که
خدا عالم است، پس
واجب میشود تا او را عالم بنامند، حتی اگر خداوند خود را به آن نام ننامیده باشد.
قاضی عبدالجبار آن دسته از اسماء و صفات را که برای
افعال الٰهی شایسته میدانست، به دو دسته تقسیم میکرد: نخست اسمـاء و صفاتـی که باری تعالـی برای «
فعل » بخصوصـی ــ به اعتبار
فاعل بودن آن فعل ــ به آنها متصف میشود، مثل
وصف مرید برای خداوند. دوم اسماء و صفاتی که از فعل خداوند
مشتق میشوند. این دسته نیز به نوبۀ خود به دو بخش تقسیم میگردند: اول اسماء و صفاتی که به همۀ افعال خدا تعلق دارند، مثل صفت
مصیب (= شایسته) یا صفت
حکیم؛ دیگری اسماء و صفاتی که به یک فعل خاص تعلق دارند. اسماء و صفات الٰهی که باری به دلیل انجام ندادن فعلی خاص به آن نامیده میشود نیز از این دسته به شمار میروند.
بدینترتیب معتزلۀ بصره برای نامگذاری باری به صفتی خاص مثل عالم،
قادر،
حی،
بصیر،
موجود و
قدیم، از دلایل عقلی و به تعبیر اشاعره از «
قیاس » عقلی بهره میبردند.
توقیفیت اسما در مباحث کلامی به این معناست که گذاشتن اسمی بر حقتعالی،
متوقف بر اذن و اجازه شارع مقدس است غالب متکلمان قائل به
توقیفیت اسما میباشند. معتزله و کرامیه اتصاف خداوند به اسم و صفتی را جایز میدانند که عقل بر اتصاف آن حکم کند، البته محل نزاع در فرضی است که اذن یا منعی از سوی شارع درباره آن اسم نرسیده باشد.
توقیفیت اسماء در مباحث عرفانی به معنای اختصاص هر یک از اسماء به جایگاه و موطن معین و ارتباط آنها با یکدیگر است. بعضی از حکما بر این اعتقادند که بهکارگیری اسماء برای حقتعالی و وصف آن ذات مقدس،
متوقف بر اجازه خاصی نیست؛ بلکه تنها باید از اثبات نواقص و امور منافی کمال پرهیز شود.
امام خمینی معتقد است اگر مراد از اسم، اسم علم باشد نهتنها خداوند، بلکه اسم هر شخص
توقیفی است و نباید از آن تخلف کرد. ایشان با استناد به احادیثی در این زمینه که اهلبیت در پاسخ افرادی که از استعمال برخی اسامی برای خداوند میپرسیدند، آنان را به استعمال آنچه در قرآن آمده است راهنمایی میکردند و اینگونه روایات نوعاً ناظر به ناآگاهان نسبت به مراحل وجود
بوده و آنان را از اطلاق صفات غیر قرآنی منع میکنند، شاهد این مساله آن است که
معصوم (علیهالسلام) در روایتی واژههای «الثابت» و «الوجود» را با اینکه در قرآن بر خداوند اطلاق نشده است، درمورد خداوند متعال به کار میبردند
لکن کسانی که به حد بصیرت و بینایی رسیدهاند، توصیف خداوند برای آنان جایز است
مانند اوصافی که برای وجود صرف ثابت است و این اوصاف را میتوان به خداوند استناد داد حتی اگر شارع اذن نداده باشد.
بنا بر نظر امام خمینی
توقیفی بودن اسماء در روایات بهمنظور جلوگیری از کسانی است که قادر به اثبات اوصاف حق با معیار صحیح نیستند البته ایشان
توقیفیت اسماء را در مباحث عرفانی به این معنا میداند که هر یک از اسما، منشا ظهور عالمی از عوالم یا حقیقتی از حقایقاند و علم به این امر جز از طریق وحی حاصل نمیشود.
علامه طباطبایی نیز در
تفسیر آیۀ ۱۸۰
سورۀ اعراف خاطرنشان میسازد که دلیلی برای
توقیفی دانستن اسماء و صفات الٰهی وجود ندارد.
متکلمان در اینکه نامها و صفات خدا باید مناسب با
شأن الٰهی باشد، اتفاقنظر داشتند و شایسته نمیدیدند که اسماء و صفاتی که دارای
ایهام بوده، یا نشان از
نقص دارند و مناسب
مقام الٰهی نیستند، دربارۀ باری تعالی استفاده شود. برای نمونه ابوعلی جبایی قبول نداشت که خداوند را
عاقل بنامند، زیرا
عقل در
لغت به معنی بازداشتن است و عاقل از
عقال (= بستن
زانوی شتر ) گرفته شده است.
همچنین
هشام بن عمرو فوطی ، با آنکه خداوند خود را «
نعم الوکیل » خوانده
بود، جایز نمیدانست باری تعالی را
وکیل خطاب کنند، زیرا
مفهوم وکیل بیانگر آن است که کسی کاری را به خداوند واگذار کرده است.
(۱) علی بن حزم، الفصل، قاهره، مکتبة الخانجی.
(۲) محمد بن فورک، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، به کوشش د ژیماره، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۳) احمد بن حنبل، مسند، قاهره، مؤسسة قرطبه.
(۴) علی اشعری، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
(۵) محمد بخاری، صحیح، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
(۶) عبدالقاهر بغدادی، اصول الدین، استانبول، ۱۳۴۶ق/ ۱۹۲۸م.
(۷) عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، بیروت، ۱۹۷۷م.
(۸) احمد بیهقی، سنن الکبری، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۴م.
(۹) محمد ترمذی، سنن، به کوشش احمد محمد شاکر، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۱۰) مسعود تفتازانی، شرح المقاصد، به کوشش عبد الرحمان عمیره، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
(۱۱) علیجرجانی، شرح
المواقف، قاهره، ۱۳۲۵ق/۱۹۰۷م.
(۱۲) عبدالملک جوینی، الارشاد، به کوشش محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، قاهـره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
(۱۳) حسـن حسـنزادۀ آملـی، کلمۀ علیـا در
توقیفیت اسمـاء، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۱۴) عبدالرحیم خیاط، الانتصار، به کوشش نیبرگ، قاهره، ۱۳۴۴ق/ ۱۹۲۵م.
(۱۵) عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، به کوشش محمد حلو و محمود محمد طناحی، جیزه، ۱۹۹۲م.
(۱۶) محمد حسین طباطبایی، المیزان، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۱۷) عبدالرحمان عضدالدین ایجی،
المواقف، بیروت، عالم الکتب.
(۱۸) محمد غزالی، المقصد الاسنی، به کوشش فضله شحاده، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۱۹) فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، قاهره، ۱۳۱۳ق.
(۲۰) فخرالدین رازی، شرح اسماء الله الحسنی، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، قاهره، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۲۱) قاضی عبدالجبار، المغنی، به کوشش ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره، ۱۹۶۳م.
(۲۲) قرآن کریم.
(۲۳) محمد کلینی، الکافی، بهکوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۴) مسلم بن حجاج، صحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی.
(۲۵) محمد مفید، اوائل المقالات، به کوشش ابراهیم انصاری، قم، ۱۴۱۳ق.
(۲۶) علی هندی، کنزالعمال، به کوشش صفوت سقا، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
•
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «توفیقی، اسماء»، ج۱۶، ص۶۱۸۶. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.