اسلام (فقه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسلام، گرویدن به
آیین آسمانی حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله را گویند که یکی از
ادیان توحیدی و
ابراهیمی است و از جامعیت خاصی نسبت به دیگر
ادیان برخوردار است.
از این عنوان در بیشتر بابهای فقهی مانند
طهارت،
صلات،
زکات،
صوم،
حج،
جهاد،
تجارت،
وصیّت،
نکاح،
نذر،
کفّارات،
صید و
ذباحه،
شفعه،
احیاء موات،
لقطه،
حدود و
قصاص سخن رفته است.
واژۀ اسلام افزون بر معنای یاد شده بر خود آیین و
شریعت آسمانی آن
حضرت نیز اطلاق شده است.
اسلام درلغت به معنای
انقیاد و تسليم شدن است شخص فرمانبردار و
مطیع رادر لغت
مسلم يا
مسلمان می گويند.
دراصطلاح عبارت است از گفتن
شهادتین بازبان است «لا اله الا الله محمد رسول الله» که اولين مرتبه اسلام است که
شیعه و
سنی در آن اتفاق دارند.
تفاوت اسلام به مفهوم نخست با
ایمان، در آن است که اسلام، گرویدن به آیین حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله در
زبان است، لیکن ایمان گرویدن به آن در زبان همراه با
اعتقاد قلبی و عمل به
احکام و دستورهای آن میباشد. البته برای ایمان دو معنای دیگر نیز ذکر شده است؛ یکی عام که هممعنای با اسلام است و دیگری خاص که عبارت است از اعتقاد داشتن و پذیرش
ولایت و
امامت دوازده
امام معصوم علیهمالسّلام.
ازنظر
اهل حدیث،
شافعیان،
معتزله و
خوارج ایمان واسلام
مترادف هستند. ايشان میگويند:
در
قرآن کریم ايمان واسلام بر يکديگراطلاق شده اند .
اما به عقيده محققين
اهل سنت بين اين دو فرق وجود دارد چرا که حقيقت
ایمان تصدیق قلبی است وحقيقت اسلام تسليم وانقياد ظاهری همراه با تسليم باطنی است بنابر حکمت هايی گاه يکی بجای ديگریبه کار برده میشود.
در
نصوص ،استعمال آنها بر سه قسم وارد شده است:
۱.
ترادف ۲.
تباین ۳.
تداخل.
مثال ترادف «فاخرَجنا مَن کانَ فِيها مِنَ المَومِنينَ فمَا وَجَدنا فِيها غَيرَ بَيتٍ مِنَ المُسلِمِين»
درجای ديگر خداوند میفرمايد: «قال يا قوْمِ اِن كُنتمْ آمَنتمْ بِاللهِ فَعلَيهِ توَکلوا اِنْ کنتمْ مُسْلِمِين»
دراين دو آيه ايمان براسلام اطلاق شده است معلوم می شود که ايمان واسلام دو لفظ دارای يک معنی هستند.
همچنين در
حدیث پيامبر(ص) میفرمايد «بنی الاسلام علی خمس، شهادة ان لا اله الا الله الخ» سپس در
حدیث وفد القیس همين پنج
رکن را در تفسير ايمان بيان میکند از اين دو حديث هم معلوم میشود که ايمان و اسلام مترادف المعنی هستند (يعنی دو لفظ دارای يک معنی).
«قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا ولکن قولوا اسلمنا»
چنانچه در حدیث است که از
پیامبر(ص) پرسیدند که «ای العمل افضل؟ قال الایمان بالله ورسوله» در این حدیث پیامبر(ص)
اعمال ظاهری را که متعلق به اسلام است ایمان مسمَّی کرد.
معلوم میشود که اسلام در ایمان داخل است هم چنین روایت
عمرو بن عبسر است که از پیامبر(ص) سوال کردند «فاَیُّ الاسلام افضل؟ قال الایمان»
در این حدیث هم پیامبر، اسلام را در ایمان داخل کرده است.
خلاصه اینکه ایمان واسلام
حقیقت شرعی جداگانهای دارند چنانچه حقیقت جداگانه لغوی دارند چونکه ایمان نام
اعتقاد مخصوص است واسلام نام انجام دادن اعمال شرعی ظاهراً است لیکن هر دو با هم تعلق تکمیلی دارند چنانچه یک معتقد،
مومن کامل نمیشود تا وقتی که اعمال ظاهری را انجام ندهد همینطور که یک
مسلم،
مطیع کامل نمیشود تا وقتی که با دل،
یقین و
تصدیق نکند اگر کلمه اسلام وایمان یکجا ودر مقام
سوال وارد بشوند حقیقت آنها جدا و در مقام سوال نباشند پس در این صورت میشود که آنها رادر یک دیگر داخل کرد.
حافظ ابن رجب حنبلی(رح) میفرماید وقتی که ایمان و اسلام جدا جدا بیان شوند در هر دو هیچ فرقی نیست وقتی که هر دو یکجا ذکر شوند پس در آنها فرق میشود. میفرماید «فالایمان
والاسلام کاِسم الفقیر والمسکین اذا اجتمعا افترقا واذاافترقا اجتمعا» یعنی این هردو لفظ مانند لفظ
مسکین و
فقیر هستند وقتی که این هردو لفظ یکجا باشند حقیقت آنها جدا و غیر یکدیگر میشوند وقتی که جدا جدا ذکر شوند در یکدیگر داخل میشوند.
برای ثابت شدن اسلام فرد سه راه ذکر شده است:
کسی که
شهادتین (أشهد أن لا اله الا اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه) یا ترجمه آن دو را به هر لغتی بر زبان آورد، به اسلام او
حکم میشود.
در صورت
لال بودن، اشارهای که بیانگر آن باشد،
کفایت میکند.
حکم یاد شده، اختصاص به
کافر اصلی دارد، امّا کیفیّت تحقّق اسلام در
مرتدّ به نوع
ارتداد و منشأ آن بستگی دارد.
اگر منشأ ارتداد، انکار
توحید و
رسالت بوده، گفتن شهادتین کفایت میکند و چنانچه منشأ آن، انکار برخی
ضروریات مانند وجوب
نماز و حرمت
زنا بوده است، علاوه بر شهادتین، اقرار به آنچه انکار کرده نیز لازم است؛ هر چند برخی، گفتن شهادتین را در این فرض لازم ندانستهاند.
به جا آوردن اعمالی مانند
نمازهای یومیه، روزۀ
ماه رمضان و
حج که ویژۀ
مسلمانان است، بر مسلمانی انجام دهندۀ آنها دلالت میکند، البته به شرطی که پیشینۀ
کفر نداشته باشد.
در صورت داشتن پیشینه، در دلالت انجام اعمال یاد شده بر اسلام وی اختلاف است. قول به عدم
دلالت، به مشهور نسبت داده شده است.
تبعیّت بر سه گونه است:
فرزند نابالغ، تابع
پدر و
مادر خویش است.
بنابراین، اگر
والدین یا یکی از آنان مسلمان باشند، فرزندان نابالغ ایشان نیز محکوم به اسلام هستند.
کودکی که جدای از پدر و مادر به اسیری مسلمانی در آمده است، در این که به تبع اسلام اسیر کنندهاش محکوم به اسلام است یا نه و یا تنها در
طهارت بدن تابع او است، نه سایر احکام، اختلاف است.
کودکی که در
سرزمین اسلامی یا
سرزمین کفر که مسلمانان نیز در آنجا زندگی میکنند، پیدا شده است، به اسلام او حکم میشود.
در تحقّق اسلام
نوجوان ممیّز نزدیک به
بلوغ از
کفّار با
اقرار به شهادتین، اختلاف است.
فردی که با
اکراه به اسلام گرویده است، اگر از
اهل کتاب نباشد، از او پذیرفته میشود، امّا اکراه اهل کتاب به اسلام
صحیح نیست.
در
شریعت مقدّس بر پذیرش اسلام آثاری بار شده است که مهمترین آنها عبارتند از:
ساقط شدن
حقوق الهی- اعم از
حقوق مالی مانند
زکات،
خمس و کفّارات؛ و
حقوق غیر مالی مانند
نماز،
روزه و حج- که قبل از اسلام از
کافر فوت شده است.
البته
حقالناس مانند بدهی ساقط نمیگردد و باید
ادا شود.
پاک گردیدن
بدن و رطوبتهای آن.
بنابراین،
کشتن او و گرفتن
مال وی به
زور و نیز
تعرّض به فرزندان کوچک او از قبیل به اسیری گرفتن،
جایز نیست.
البته داراییهای غیر منقول کافری که در
دارالکفر به اسلام گرویده است- مانند
زمین و
باغ و
بوستان- در صورت فتح آنها به دست مسلمانان،
غنیمت آنان است.
جریان احکام اسلام نسبت به فرزندان نابالغ او از جهت
تبعیّت.
کافری که بیش از چهار
زن دارد، پس از پذیرش اسلام افزون بر چهار زن را باید رها کند.
بر کافر مسلمان شده،
ختنه واجب است؛ هر چند کهنسال باشد.
در این که توجّه
تکلیف به انسان مشروط به مسلمان بودن او است یا خیر و به تعبیر دیگر، در این که اسلام
شرط تکلیف است تا کافر مکلّف به فروع نباشد، یا تنها
صحّت انجام تکلیف، مشروط به اسلام است، نه اصل تکلیف، اختلاف میباشد. نظر مشهور، قول دوم است.
صحّت امور بسیاری در
فقه مشروط به اسلام است از جمله
عبادات (اعمالی که صحّت آنها منوط به
قصد قربت است) مانند نماز، روزه و
حج که از کافر صحیح نیست.
صحّت
نیابت در عبادات نیز مشروط به اسلام است. بنابراین، نیابت کافر از مسلمان و عکس آن،
صحیح نیست.
اسلام در برخی امور دیگر شرط است که به آنها اشاره میشود.
در کسی که میخواهد
مالک بردۀ مسلمان شود خواه با
خریدن یا غیر آن، اسلام
شرط است.
کفو بودن زن و
مرد در
دین، از شرایط صحّت
نکاح است. بنابراین،
ازدواج مسلمان با
کافر غیر کتابی و نیز
زن مسلمان حتی با
کافر کتابی صحیح نیست.
در صحّت ازدواج مرد مسلمان با زن کتابی اختلاف است، مشهور میان متأخران حرمت
ازدواج دائم با آنان است.
کافر بر مسلمان
ولایت ندارد. بنابراین، اگر مولّی علیه مسلمان باشد،
ولیّ او نیز باید مسلمان باشد.
در
وصیّ شخص مسلمان، اسلام شرط است.
کافر بر مسلمان
حق شفعه پیدا نمیکند.
در این که صحّت تملّک
زمین موات احیا شده، مشروط به اسلام احیا کننده میباشد، اختلاف است.
جریان حکم
التقاط بر یابندۀ
لقیط (کودک گم شده)
مسلمان یا کسی که در حکم مسلمان است، مشروط به اسلام یابنده است.
اسلام، در بردهای که به عنوان
کفّاره آزاد میشود، شرط است.
فقیری که کفّاره به او داده میشود باید مسلمان باشد.
از شرایط صحّت
ذبح،
نحر و
شکار، مسلمان بودن ذابح، نحر کننده و شکارچی است.
به قول مشهور، در صحّت
نذر، اسلام نذر کننده شرط است.
کسی که به
زنا یا
لواط متهم شده است، با مراجعه به
حاکم میتواند برای قذف کننده درخواست اجرای حدّ
قذف (هشتاد
تازیانه) کند، به شرط آن که قذف شونده مسلمان باشد.
از شرایط
قصاص، همکیش بودن فرد کشته شده و قصاص شونده است. بنابراین، مسلمان در برابر
کافر قصاص نمیشود. و تنها
دیۀ او در صورت ذمّی بودن باید پرداخت شود.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۱، ص۵۱۱-۵۱۴. موسسه آموزشی پژوهشی مذاهب اسلامی