استعانت نوح (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضرت نوح (علیهالسلام) در تمام امور از پروردگار استعانت میجستند. ایشان براى رهايى خود و پيروانش از شر تكذيبگران، از
خداوند متعال طلب یاری کردند؛ و خداوند آن را اجابت فرمود. همچنین وی در برابر قوم نابكار خويش و براى رهايى فرزندش، از خدای یگانه کمک خواستند.
حضرت نوح (عليهالسلام) براى رهايى فرزندش، از خداوند متعال
استعانت جست؛ اما به
اجابت نرسید:
• «وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ؛ نوح به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو (در مورد
نجات خاندانم)
حق است؛ و تو از همه حکمکنندگان برترى!».
این
آیه شریفه دعایى است که
نوح براى پسرش کرده؛ البته آن پسرى که از سوار شدن بر کشتى تخلف ورزید، و آخرین بارى که نوح او را دید همان روزى بود که با یاران خود سوار بر کشتى شد، و دید که او در کنارى ایستاده صدایش زد که پسرم بیا سوار کشتى شو؛ ولى او نپذیرفت و بعد از آنکه طوفان شروع شد و موج بین او و پسرش حائل شد، در این هنگام به خیال اینکه او نیز مانند سایر فرزندانش به خدا
ایمان دارد و چون قبلا از خداى تعالى این وعده را شنیده بود که اهل او را
نجات مىدهد؛ لذا او را صدا زد، و گرنه این کار را نمىکرد.
و اگر در آیه شریفه آمده که: (و نادى نوح ربه - نوح پروردگار خود را ندا کرد) و نفرموده: (و سال نوح ربه - نوح از پروردگار خود درخواست کرد) و یا (و قال نوح - نوح گفت) و یا (و دعا نوح - نوح
دعا کرد)، براى این است که نوح (علیهالسلام) در آن لحظه دچار اندوه شدیدى از هلاکت فرزند خود بوده، و از این تعبیر مىفهمیم که آن جناب صداى خود را به
استغاثه و دعا بلند کرده و این عکسالعمل از کسى که دچار اندوه شدید باشد امرى طبیعى است؛ و درخواست نوح از
خدای تعالی که جمله: (و نادى نوح ربه فقال رب ان ابنى من اهلى ...) آن را بیان مىکند، هرچند که در این
آیات بعد از جمله (و استوت على الجودى ...) آمده، و هر چند ظاهرش این است که این استغاثه و دعاى نوح بعد از
غرق شدن کفار و فرو نشستن طوفان بوده لیکن مقتضاى ظاهر حال این است که استغاثه وى بعد از حائل شدن موج بین او و فرزندش واقع شده باشد، پس اگر در این آیات آن استغاثه را بعد از تمام شدن ماجرا
ذکر کرده، براى این بوده که به بیان همه جزئیات داستان در یک جا عنایت داشته، جزئیاتى که همهاش هولانگیز است، تا نخست اصل داستان را بطور کامل در یک
آیه بیان کند و سپس به بعضى جهات باقیمانده بپردازد.
دلسوزى نوح (علیهالسلام) براى پسرش در قالب
استفسار از خداى تعالى و ادبى که آن حضرت در سخن گفتن درباره پسرش، در برابر احکم الحاکمین به کار برده است.
نوح (علیهالسلام) فرستاده خداى تعالى و یکى از انبیاى
اولوا العزم - یعنى صاحب شریعت - بوده، و چنین کسى بهطور مسلم
عالم به مقام خداى تعالى و عارف به آن و بصیر به موقف
عبودیت خود بوده، علاوه بر همه اینها ظرف گفتوگویى که نوح با پروردگارش داشته ظرف معمولى نبوده،
بلکه ظرفى بوده که آیات
ربوبیت خداى تعالى و قهر و
غضب الهی به حد اکمل ظهور یافته و تمام
دنیا و اهل دنیا در زیر
آب فرو رفته و غرق شدهاند، و از ساحت عظمت و کبریایى خداى تعالى ندا شده که: ستمکاران از
رحمت من دور شوند. در چنین جوى چهطور ممکن است نوح (علیهالسلام) براى پسرش
دعا کند؟ و ادب عبودیت چگونه اجازه مىدهد که او خواست دل خود را که همان
نجات فرزند است، بهطور صریح و پوستکنده در میان بگذارد؟
لذا مىبینیم که آن جناب رعایت ادب را نموده و سخن خود را در قالب سؤال و استفسار از
حقیقت امر بیان کرده، و نخست وعدهاى را که خداى تعالى قبلا یعنى هنگام سوار کردن
مؤمنین و جفتجفت حیوانات در کشتى داده بود که اهل او را
نجات مىدهد به زبان آورد.
از سوى دیگر براى آن جناب کفر فرزند ثابت نشده بود؛ بلکه اهل آن جناب حتى همین فرزندش (البته غیر از همسرش) به ظاهر مؤمن بودند، و اگر فرزند مذکور وى برخلاف آنچه نوح (علیهالسلام) مىپنداشت
کافر بود، بهطور مسلم او را براى سوار شدن به کشتى نمىخواند و چنین درخواستى را از خداى تعالى نمیکرد، براى اینکه خود آن جناب قبلا کفار را
نفرین کرده و از خداى تعالى خواسته بود که دیارى از
کافران را بر روى زمین زنده نگذارد، پس همه اینها شاهد بر آن است که او پسر مورد بحثش را
مؤمن مىپنداشته، و اگر آن پسر سوار کشتى نشده و دستور پدر را مخالفت کرد، صرف این مخالفت کفرآور نیست؛ بلکه تنها معصیتى است که مرتکب شده بوده.
و به خاطر همه این جهات بود که نوح (علیهالسلام) گفت: (رب ان ابنى من اهلى و ان وعدک الحق)، پس وعده پروردگارش را یاد کرد و به ضمیمه این یادآورى گفت: پسرم اهل من است؛ و این خطاب را با کلمه (ربى) ادا کرد تا
رحمت پروردگارش را به سوى خود جلب کند، چون این کلمه دلالت بر استرحام و طلب رحم و شفقت دارد. و نیز گفت (ابنى) که در آن (ابن) به (یاء) متکلم اضافه شده، تا حجتى باشد بر کلمه (من اهلى)، و در حقیقت گفته باشد که این جوان اهل من است؛ زیرا پسر من است ، و اینکه جمله (و ان وعدک الحق) را با (ان) و (لام جنس) تاکید کرد - با اینکه ممکن بود بگوید: (و وعدک حق) - براى این بود که با آوردن حرف (ان) و الف و لام جنس، حق ایمان را ادا کرده باشد.
و این دو جمله یعنى جمله (ان ابنى من اهلى) و جمله (و ان وعدک الحق) وقتى به یکدیگر منضم شوند، نتیجه مىدهند که باید پسرش
نجات یابد، و جا داشت خود آن جناب نتیجهگیرى نموده بگوید: پس او را
نجات ده، لیکن از این دو جملهاش نتیجهگیرى نکرد، تا در مقام عبودیت، رعایت ادب را کرده باشد، و چون هیچکس به جز خداى تعالى صاحب
حکم نیست، حکم حق و قضاى فصل را به خداى تعالى واگذار نموده تا در برابر حکم او
تسلیم باشد، و لذا در آخر کلامش گفت: (و انت احکم الحاکمین).
با در نظر گرفتن نکات بالا، معناى آیه چنین مىشود: (اى پروردگار من ! پسرم اهل من است، و وعده تو حق است، آن هم کل حق و به تمام معناى حق، و همین حق بودن وعدهات دلیل بر این است که تو او را به
عذاب قوم کافر نگرفته و غرقش نمىکنى، ولى با همه این احوال حکم حق به دست تو است و تو احکم الحاکمینى)، گویا نوح (علیهالسلام) با این گفتار خود خواسته است
حقیقت امر را به وضوح بفهمد، و بیش از این چند جمله که خداى تعالى از او حکایت کرده چیزى نگفته، و به زودى بیان کامل این معنا مىآید. ان شاء اللّه.
• «قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ؛ فرمود: «اى نوح! او از اهل تو نيست! او
عمل غير صالحى است (= فرد ناشايستهاى است)! پس، آنچه را از آن آگاه نيستى، از من مخواه! من به تو اندرز مىدهم تا از جاهلان نباشى!».
در این آیه، خداى سبحان راه صواب و وجه صحیح آنچه را که
نوح در کلامش آورده و گفته بود: (ان ابنى من اهلى و ان وعدک الحق ...) بیان فرموده است. نوح (علیهالسلام) مىواست با گفتار خود
نجات پسرش را حتمى سازد و همانطور که قبلا گفتیم خداى تعالى با جمله (انه لیس من اهلک - او اهل تو نیست) اثر
استدلال نوح را از بین برد.
مراد از اینکه پسر نوح (علیهالسلام) از اهل آن حضرت نبوده است (انه لیس من اهلک).
و منظور از اینکه فرمود: (او اهل تو نیست) - و خدا داناتر است - این است که او از آن افرادى که خدا وعده نجاتشان را داده و فرموده بود: (اهل خودت را نیز سوار کشتى بکن) نیست؛ زیرا منظور از اهلى که قرار است
نجات یابند اهل صالح تواند ولى پسرت نیست؛ زیرا او در عین اینکه پسر و اهل تو است و اختصاصى به تو دارد ولى صالح نیست، و لذا خداى تعالى دنبال جمله (انه لیس من اهلک) بلافاصله فرمود: (انه عمل غیر صالح - براى اینکه او از نظر عمل، غیر صالح است).
اگر شما در اینجا بگویید لازمه این مطلب این است که پسر نوح از همسرش به وى بیگانهتر باشد، و به عبارتى دیگر همسر نوح داخل در اهل او بوده و از پسر نوح به نوح نزدیکتر باشد براى اینکه همسر نوح در جمله (قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین و اهلک) داخل در کلمه اهل بود، ولى جمله استثنایى (الا من سبق علیه القول) او را استثنا کرد؛ یعنى موضوعا داخل بوده بعد خارج شده؛ اما پسر نوح بنا به گفته شما اصلا موضوعا داخل در کلمه اهل نبوده، و بدون
حاجت به استثنا، خارج بوده، و این بعید است.
در پاسخ مىگوییم: منظور از اهل در جمله (و اهلک الا من سبق علیه القول) اهل به معناى
اختصاص است؛ یعنى در جمله مزبور دستور داده که آن جناب افرادى را که به نحوى به وى اختصاص دارند سوار بر کشتى کند، و منظور از مستثنى یعنى جمله (من سبق علیه القول) غیر صالحین از خواص نوح (علیهالسلام) است که مصداقش همسر و پسر آن جناب بوده؛
و اما منظور از کلمه اهل در جمله (انه لیس من اهلک) خصوص صالحین از خواص نوح بود، چون طبق همان معنایى که خود نوح در جمله (رب ان ابنى من اهلى) از کلمه اهل در نظر داشته صالحین از خواصش بوده؛ زیرا گفتیم که اگر غیر صالحین را نیز در نظر مىداشت، کلمه اهل، شامل همسرش نیز مىشد و استدلالش
باطل مىشد، دقت بفرمایید.
ادامه مبحث:
حضرت نوح (عليهالسلام) در برابر قوم نابكار خويش، از خداوند متعال استعانت جست:
• «وَنُوحًا إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ؛ و نوح را (به ياد آور) هنگامى که پيش از آن (زمان، پروردگار خود را) خواند! ما دعاى او را مستجاب کرديم؛ و او و خاندانش را از اندوه بزرگ
نجات داديم».
بعد از ذکر گوشهاى از
داستان ابراهیم و
لوط، به ذکر قسمتى از سرگذشت یکى دیگر از
پیامبران بزرگ یعنى (نوح) پرداخته میفرماید: (به یادآور نوح را، هنگامى که قبل از آنها (قبل از ابراهیم و لوط) پروردگار خود را خواند) و تقاضاى
نجات از چنگال منحرفان بیایمان کرد (و نوحا اذ نادى من قبل).
این نداى نوح ظاهرا
اشاره به نفرینى است که در
سوره نوح در
قرآن مجید نقل شده است آنجا که مىگوید: رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الا فاجرا کفارا: (پروردگارا! احدى از این قوم بیایمان را روى
زمین مگذار! چراکه اگر بم بندگان تو را گمراه میکنند، و نسل آینده آنها نیز جز
کافر و فاجر نخواهد بود! (نوح - ۲۶ - ۲۷).
و یا اشاره به جملهاى است که در آیه ۱۰
سوره قمر آمده فدعا ربه انى مغلوب فانتصر: (پروردگار خود را خواند و عرض کرد خدایا من در برابر آنها مغلوبم مرا یارى کن).
تعبیر به (نادى) که معمولا براى خواندن با صداى بلند مىآید ممکن است اشاره به این باشد که آنقدر این پیامبر بزرگ را ناراحت کردند که سرانجام
فریاد کشید و بهراستى اگر حالات نوح را که بخشى از آن در سوره نوح آمده و بخشى در
سوره هود درست بررسى کنیم مىبینیم که حق داشته فریاد بزند.
سپس اضافه مىکند ما دعاى او را مستجاب کردیم و او و خانوادهاش را از آن غم و
اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم (فاستجبنا له فنجیناه و اهله من الکرب العظیم).
در حقیقت جمله (فاستجبنا) اشاره اجمالى به
اجابت دعاى اوست، و جمله (فنجیناه و اهله من الکرب العظیم) شرحى و تفصیلى براى آن محسوب مىشود.
در اینکه منظور از کلمه (اهل) در اینجا کیست؟ در میان
مفسران گفتوگوست؛ زیرا اگر منظور
خانواده او باشد، تنها بعضى از فرزندان نوح را شامل مىشود؛ زیرا مىدانیم یکى از فرزندانش با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد.
همسرش نیز در خط او نبود، و اگر منظور از اهل، پیروان خاص و یاران با ایمانش باشد، بر خلاف معنى مشهورى است که اهل دارد.
اما میتوان گفت: که اهل در اینجا معنى وسیعى دارد، هم بستگان
مؤمن او را شامل مىشود و هم دوستان خاص او را؛ چراکه در مورد فرزند نااهلش میخوانیم (انه لیس من اهلک): او از خاندان تو نیست چراکه مکتبش را از تو جدا کرده .
به این ترتیب آنها که پیوند مکتبى با نوح داشتند، در حقیقت از خانواده او محسوب میشوند.
ذکر این نکته نیز لازم است که واژه (کرب) در
لغت به معنى اندوه شدید است، و در اصل از (کرب) به معنى زیر و رو کردن زمین گرفته شده؛ چراکه اندوه شدید دل
انسان را زیر و رو مىکند، و توصیف آن به عظیم، نهایت شدت اندوه نوح را مىرساند.
چه اندوهى از این بالاتر که طبق صریح
آیات قرآن، ۹۵۰ سال
دعوت به آیین حق کرد؛ اما طبق مشهور میان مفسران در تمام این مدت طولانى تنها هشتاد نفر! به او
ایمان آوردند، کار بقیه چیزى جز سخریه و
استهزا و اذیت و آزار نبود.
• «وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ؛ و او را در برابر جمعيتى که آيات ما را تکذيب کرده بودند يارى داديم؛ چراکه قوم بدى بودند؛ ازاينرو همه آنها را غرق کرديم!».
=
=
این جمله بار دیگر تآکیدى است بر این حقیقت که مجازاتهاى الهى هرگز جنبه انتقامى ندارد؛ بلکه بر اساس انتخاب اصلح است، به این معنى که حق
حیات و استفاده از مواهب زندگى براى گروهى است که در خط تکامل و سیر الى الله باشند و یا اگر روزى در خط انحراف افتادند، بعدا تجدید نظر کرده و بازگردند، اما گروهى که فاسدند و در آینده نیز هیچگونه امیدى به اصلاحشان نیست، جز مرگ و نابودى سرنوشتى ندارند.
ذکر این نکته نیز لازم است که در سرگذشت (ابراهیم) و (لوط) که سابقاً خواندیم و همچنین (ایوب) و (یونس) که در آیات بعد خواهد آمد، همانند نوح، تکیه بر مسئله
نجات و رهایى آنها از چنگال محنتها و رنجها و دشمنان
جبار شده است.
گویى برنامه این است که خداوند در این
سوره انبیا حمایت بیدریغش از پیامبران، و نجاتشان را از چنگال
مشکلات بازگو کند، تا مایه دلدارى براى پیامبر
اسلام و امیدوارى براى مؤمنان باشد، مخصوصاً با توجه به اینکه این
سوره مکی است و مسلمانان در آن هنگام شدیدا در ناراحتى و رنج بودهاند، اهمیت این مسئله روشنتر مىشود.
• «وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ؛ و نوح، ما را خواند (و ما دعاى او را اجابت کرديم)؛ و چه خوب اجابت کنندهاى هستيم!».
از اینجا شرح
داستان نه نفر از پیامبران بزرگ خدا آغاز مىشود که در
آیات پیشین بهطور سربسته به آن
اشاره شده بود، نخست از نوح شیخ الانبیاء و نخستین پیامبر
اولوا العزم شروع مىکند، و قبل از هرچیز به دعاى پرسوز او هنگامى که از
هدایت قومش مأیوس شد اشاره کرده مىفرماید: نوح ما را ندا کرد، ما هم اجابت کردیم، و چه خوب اجابت کنندهاى هستیم (و لقد نادانا نوح فلنعم المجیبون).
این
دعا ممکن است اشاره به همان باشد که در سوره نوح آمده: و قال نوح رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الا فاجرا کفارا: نوح گفت: پروردگارا! احدى از
کافران را بر روى زمین مگذار؛ چراکه اگر آنها را به حال خود واگذارى بندگانت را گمراه مىکنند، و جز افرادى فاجر و
کافر نسلى از آنها متولد نخواهد شد (هم خود فاسدند و هم نسل آینده آنها) (نوح آیات ۲۶ و ۲۷).
و یا دعایى که به هنگام سوار شدن بر کشتى به پیشگاه خدا عرض کرد: رب انزلنى منزلا مبارکا و انت خیر المنزلین : پروردگارا! ما را در منزلگاهى پر
برکت فرود آور و تو بهترین فرود آورندگانى (مؤمنون آیه ۲۹).
و یا دعایى که در سوره قمر آیه ۱۰ آمده: فدعا ربه انى مغلوب فانتصر: نوح پروردگارش را چنین خواند من در چنگال این قوم مغلوبم مرا یارى فرما.
البته هیچ مانعى ندارد که آیه مورد بحث اشاره به همه این دعاها بوده باشد، و
خداوند به بهترین وجهى همه را اجابت فرمود.
• «وَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ؛ و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهايى بخشيديم».
این اندوه بزرگ، کدام
اندوه بوده است که نوح را سخت رنج مىداده؟
ممکن است اشاره به سخریههاى قوم کافر و مغرور، و آزارهاى زبانى آنها و هتاکى و توهین نسبت به او و پیروانش باشد، و یا اشاره به تکذیبهاى پىدرپى این قوم لجوج.
گاه مىگفتند: و ما نراک اتبعک الا الذین هم اراذلنا: ما نمىبینیم کسى از تو پیروى کند مگر یک مشت اوباش ما! (هود - ۲۷).
و گاه مىگفتند: یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین: اى نوح زیاد با ما سخن گفتى (و پر حرفى کردى!) اگر راست مىگویى عذابى را که وعده مىدهى بیاور! (هود - ۳۲).
و گاه چنانکه
قرآن مىگوید و یصنع الفلک و کلما مر علیه ملاء من قومه سخروا منه: او مشغول ساختن کشتى بود، و هر زمان گروهى از قومش از کنار او عبور مىکردند وى را مسخره مىنمودند (و مىگفتند این مرد دیوانه شده است!) (هود - ۳۸).
آنقدر نوح این
پیامبر پر حوصله را ناراحت کردند و اسائه ادب نمودند و نسبت جنون به او دادند که عرض کرد: رب انصرنى بما کذبون: پروردگارا! در مقابل تکذیب آنها مرا یارى کن (مؤمنون - ۲۶).
به هر حال مجموعهاى از این حوادث ناگوار و زخم زبانهاى شدید
قلب پاک او را سخت مىفشرد، تا اینکه طوفان فرا رسید، و خداوند او را از چنگال این قوم ستمگر، و آن کرب عظیم و اندوه بزرگ رهایى بخشید.
بعضى از مفسران احتمال دادهاند که منظور از کرب عظیم همان طوفان بوده است که جز نوح و یارانش از آن
نجات نیافتند، ولى این معنى بعید به نظر مىرسد.
حضرت نوح (عليهالسلام) براى رهايى خود و پيروانش از
شر تكذيبگران، از خداوند متعال
استعانت جست؛ و خداوند آن را اجابت فرمود:
• «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ؛ و ما نوح را بسوى قومش فرستاديم؛ او به آنها گفت: «اى قوم من! خداوند يکتا را بپرستيد، که جز او معبودى براى شما نيست! آيا (از پرستش بتها) پرهيز نمىکنيد؟!».
در داستانهاى نوح در
تفسیر سوره هود گذشت که آن جناب اولین پیغمبر از
پیامبران اولواالعزم است که داراى
کتاب و شریعتاند و به سوى عموم بشر مبعوث شده و به دعوت به
توحید و نفى
شرک قیام نمودهاند. پس مراد از کلمه (قومه) امت آن جناب است که عموم اهل عصر آن جناباند.
اشاره به عقیده بتپرستان درباره
عبادت آلهه و معناى خطاب
نوح علیهالسلام به قوم خود: (اعبدوا الله ...)
جمله (اعبدوا اللّه ما لکم من اله غیره) دعوت به سوى پرستش خدا و ترک پرستش آلهه غیر خداست؛ چون وثنىها غیر خدا از
ملائکه و
جن و مقدسین را مىپرستیدند و براى آنها ادعاى الوهیت مىکردند، یعنى آنها را معبود مىدانستند نه خدا را.
بعضى از مفسرین گفتهاند: معناى (اعبدوا الله) این است که تنها خدا را بپرستید؛ همچنانکه آیه (الا تعبدوا الا اللّه) که در سوره هود است این معنا را روشن مىکند. و اگر در
آیه مورد بحث جمله را
مقید به قید نکرد و نفرمود فقط خدا را
عبادت کنید براى این است که بفهماند اصلا عبادت تنها عبادت خداست و عبادت غیر خدا و
شرک ورزیدن به کلى عبادت نیست.
ولى مفسر مزبور
غفلت و یا فراموش کرده که وثنىها اصلا خداى سبحان را عبادت نمىکنند، چون عبادت را عبارت مىدانند از توجه عابد به معبود، و خداى سبحان را به خاطر اینکه دیدنى نیست بزرگتر از آن مىدانند که توجهى یا عملى متوجه او شود. پس وجه صحیح آن است که بندگان در عبادت خود متوجه خواص از
مخلوقات او مانند ملائکه و امثال ایشان شوند، تا آنان واسطه و
شفیع ایشان شوند، و آنان را به درگاه خدا نزدیک کنند علاوه بر این، به زعم
مشرکین عبادت به خاطر
تدبیر عالم، و در مقابل آن است، و تدبیر
عالم واگذار به ملائکه و امثال ایشان شده، پس معبود و ارباب هم همانهایند، نه خدا.
از اینجا معلوم مىشود اگر به
مذهب وثنىها جایز باشد که خدا عبادت شود، دیگر غیر خدا را عبادت نخواهند کرد، براى اینکه وثنى مذهبانتر دیدى ندارند در اینکه رب الارباب و پدید آورنده همه ربها و همه عالم تنها خداست و اگر عبادت خدا جایز باشد، قهرا عبادت غیر او جایز نخواهد بود. لیکن همانطور که گفتیم
بتپرستان عبادت خدا را درست نمىدانند، دلیلش هم بیان شد.
پس اینکه نوح (علیهالسلام) به امت
بتپرست خود فرمود: (اعبدوا اللّه) در معناى این است که فرموده باشد: (اعبدوا اللّه وحده : تنها خداى را بپرستید) همچنان که در سوره هود در جمله (الا تعبدوا الا الله) اینطور فرموده بود.
و جمله (ما لکم من اله غیره) هم در معناى این است که فرموده باشد: براى شما معبودى غیر خدا نیست؛ چون که غیر از خدا ربى که
مدبر امور عالم و امور شما باشد نیست، تا او را به
امید خیرش و
ترس از غضبش بپرستید. و اینکه با فاء تفریع فرمود: (افلا تتقون) معنایش این است که وقتى براى شما ربى نباشد که مدبر امور شما باشد، پس با این حال باز هم از خدا نمىترسید و از
عذاب او بیم نمىدارید؟ که غیر او را مىپرستید؟.
• «قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ؛ (نوح) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذيبهاى آنان يارى کن!».
نوح (علیهالسلام) از خدا درخواست نصرت مىکند، و حرف باء در (بما) بدلیه است، و معناى آن این مىشود که: خدایا! عوض و بدل
تکذیب ایشان تو مرا یارى بده. ممکن هم هست (باء) را براى آلت بگیریم، که بنا بر آن معنا چنین مىشود: خدایا! مرا با همان وسیلهاى که این مردم آن را تکذیب کردند یارى ده؛ یعنى با آن عذابى که اینها تکذیبش کردند و گفتند: (فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین) مرا نصرت بده، مؤید این احتمال این است که نوح (علیهالسلام) درخواست کرده بود که (رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا) و نیز مؤ ید دیگرش اینکه آیه را بهطور فصل آورد، چون در معناى جواب سؤال و درخواست بود.
و دورى گزیدن از قوم خود که بعد از
انکار و تکذیبشان محکوم به عذاب شده بودند.
• «فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ؛ ما به نوح
وحی کرديم که: «کشتى را در حضور ما، و مطابق وحى ما بساز. و هنگامى که فرمان ما (براى غرق آنان) فرا رسد، و
آب از تنور بجوشد (که نشانه فرا رسيدن طوفان است)، از هر يک از انواع
حیوانات يک جفت در کشتى سوار کن؛ و همچنين خانوادهات را، مگر آنانى که قبلاً وعده هلاکشان داده شده (= همسر و فرزند کافرت)؛ و ديگر درباره ستمگران با من سخن مگو، که آنان همگى هلاک خواهند شد».
این جمله متفرع است بر درخواست نصرت، (یعنى و چون درخواست نصرت کرد پس به او
وحی کردیم) و معناى
کشتی ساختن در برابر دیدگان خدا این است که کشتى ساختنش تحت مراقبت و محافظت خداى تعالى باشد. و معناى (کشتى ساختن به وحى خدا) این است که با
تعلیم او و دستورات غیبى که به تدریج مى رسد باشد.
(فاذا جاء امرنا و فار التّنّور) - مراد از (امر) بهطورىکه گفته شده
حکم قطعى است که خدا بین او و قومش راند، و آن غرق شدن قوم او بود. و بهطورىکه از
سیاق برمىآید (فوران تنور) که خود محل
آتش است علامت و نشانه آمدن
عذاب بوده و این نشانه عجیبى بوده که از تنورهاى آتش چون فواره، آب بطرف بالا فوران کند.
(فاسلک فیها من کل زوجین اثنین) - قرائتى که بین همه قراء دایر و رایج است این است که کلمه (کل) را تنوین مىدهند نه اینکه بهطور اضافه بخوانند، در نتیجه ناگزیر چیزى در تقدیر گرفته مى شود، و تقدیر: (من کل نوع زوجین: دو جفت از هر نوع حیوان) خواهد بود، و سلوک در کشتى به معناى راه دادن و داخل کردن در آن است ، و ظاهرا کلمه (من) براى ابتداى غایت باشد، و معنا این باشد که: دو جفت نر و ماده از هر نوع داخل کشتى کن.
(و اهلک الا من سبق علیه القول منهم) - این جمله عطف است بر کلمه (زوجین) و معنایش این است که: داخل کشتى کن دو جفت از هر نوع و خانوادهات را.
بعضى از
مفسرین گفتهاند: عطف بر (زوجین) معنا را
فاسد مىکند؛ چون معنایش این مىشود: داخل کشتى کن دو جفت از هر نوع را و از هر نوع خانوادهات را، پس بهتر این است که اصلا عطف نکنیم، و یک فعل (اسلک) دیگرى در تقدیر بگیریم، آنگاه عطف بر (فاسلک) کنیم.
لیکن این اشکال وارد نیست، براى اینکه کلمه (من کل) در تقدیر، حال از (زوجین) و در نتیجه رتبه متأخر از آن است؛ همچنانکه ما نیز متأخر در تقدیر گرفتیم و وقتى متأخر شد، در نتیجه (اهلک) عطف به
زوجین مىشود، بدون اینکه دوباره (من کل) بر سر آن درآید.
و مراد از (اهل) خاصه و
خانواده است، و از ظاهر
کلام برمىآید که مراد از آن هم خانواده او و هم
مؤمنین به اویند، چون در سوره هود گروندگان و مؤمنین به او را با خانواده او
ذکر کرده و در اینجا همه را با کلمه (اهل) تعبیر آورده. پس معلوم مىشود در اینجا همه آنهایى که با نوح به کشتى درآمدند، اهل آن جناب به حساب آمدهاند.
و مراد از (من سبق علیه القول منهم)، همسر او و پسر اوست؛ چون نوح از این جمله همان را فهمیده بود، و این دو تن
کافر بودند و فرزندش از سوار شدن بر کشتى امتناع ورزید، و با اینکه به کوه پناهنده شد غرق گشته، قضاى حتمى دربارهاش جریان یافت.
• «قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ؛ گفت: «پروردگارا! قوم من، مرا تکذيب کردند!».
نوح که مىبیند این دعوت مستمر و طولانى با این
منطق روشن و با آنهمه
صبر و شکیبایى جز در عده قلیلى تأثیر نگذارده، سرانجام
شکایت به درگاه خدا مىبرد و ضمن شرح حال خود تقاضاى جدایى و
نجات از چنگال این ستمگران بى
منطق مىکند.
عرض کرد پروردگارا قوم من مرا تکذیب کردند (قال رب ان قومى کذبون).
درست است که خداوند از همه چیز آگاه است، ولى به هنگام طرح شکایت و به عنوان مقدمه براى تقاضاى بعدى، این سخن را مطرح مىکند.
قابل توجه اینکه نوح از مصائبى که بر شخص او گذشته اظهار ناراحتى نمىکند؛ بلکه تنها از این ناراحت است که او را تکذیب کردهاند و پیام الهى را نپذیرفتهاند.
• «فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ؛ ما، او و کسانى را که با او بودند، در آن کشتى که پر (از انسان و انواع حيوانات) بود، رهايى بخشيديم!».
مشحون از ماده شحن (بر وزن صحن) به معنى پر کردن است، و گاه به معنى مجهز ساختن نیز آمده است، و شحناء به عداوتى گفته مىشود که تمام وجود
انسان را پر کند، و منظور در اینجا این است که آن کشتى مملو از نفرات و همه وسایل بود، و کمبودى نداشت؛ یعنى
خداوند بعد از آنکه کشتى از هر نظر مهیا و آماده حرکت شد، طوفان را فرستاد تا
نوح و سایر سرنشینانش گرفتار ناراحتى نشوند، و این خود یکى از نعمتهاى الهى بر آنها بود.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۵۴، برگرفته از مقاله «استعانت نوح».