• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابوسفیان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر کاربردها: ابوسفیان (ابهام زدایی).


ابوسفیان صخر‌ بن‌ حرب‌ بن‌ امیة‌ بن عبد شمس، از سران مشرک مکّه بود، از تاریخ تولد وی اطلاع دقیقی در دست نیست، وی با توجه به تعصبات قومی قبیله‌ای از دشمنان سرسخت پیامبر بود و در زمان فتح مکه با وساطت عباس بن عبدالمطلب نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) به اسلام گروید.



او را گاهی به کنیه ابوحنظله نیز خوانده‌اند. تاریخ دقیق تولد او روشن نیست، به روایتی ۱۰ سال پیش از عام الفیل (۵۶۰م) متولد شد.
مادرش صفیه دختر حَزن بن بُجَیر بن هُزَم بود و پدرش، حرب، در روزگار خود پیشوای بنی امیه و فرمانده آنان در جنگ‌های فجار بود.
[۸] ابن قدامه مقدسی، عبدالله بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، ج۱، ص۲۰۲، به کوشش محمد نایف دلیمی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
پدرش حرب، ندیمِ عبدالمطّلب و از بزرگان مکّه بود؛ از این رو، پس از مرگ او، زنان قریش گویا مدّت‌ها در سوگواری‌ها با نوحه «واحربا» از او یاد می‌کردند. ابوسفیان خود از اشراف، حاکمان و از جرّاران مکّه (کسانی‌ که بر بیش از هزار تن فرماندهی دارند) و ندیم عبّاس‌ بن عبدالمطّلب بود و پس از پدر، رهبری قریش را در جنگ‌ها و کاروان‌های تجاری برعهده گرفت. وی یکی از معدود باسوادان قریش
[۱۵] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص‌۴۵۷.
و از بازرگانان بود که روغن و پشم می‌فروخت. گاه با دارایی‌های خویش و دیگران، بازرگانان را تجهیز کرده، به سرزمین‌های عجم می‌فرستاد و گاهی خود نیز با آنان همراه می‌شد.
رأی او نافذ، و‌ پرچم مخصوص سران، معروف به «عُقاب» در اختیارش بود. فردی خویشاوند دوست بود و شاید آن‌چه از او در حمایت از فاطمه (علیهاالسلام) در مقابل ابوجهل نقل کرده‌اند، به دلیل همین ویژگی باشد. او را از زنادقه قریش نام برده‌اند. تاریخ از بی‌بند و باری او سخن‌ها دارد. ماجرای هم‌خوابگی او با سمیّه (زن بدکاره معروف) و تولّد زیاد بن‌ ابیه، بحث‌های بسیاری را در تاریخ برانگیخته است.
[۲۳] ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد‌ الفرید، ج‌۵‌، ص‌۷.
به هر حال، جزئیات زندگی او پیش از اسلام، روشن نیست و پس از آن نیز به جهات سیاسی و اقتدار امویان، آن‌چه در مسلمانی و تنزیه او نقل شده، محلّ نقد است.


به رغم شهرت ابوسفیان در تاریخ صدر اسلام، از زندگی او، خاصه پیش از اسلام آگاهی دقیق و کاملی در دست نیست. از برخی اشارات مورخان، چنین برمی‌آید که وی پیش از اسلام از بزرگان قریش بوده و پیشه بازرگانی داشته است.
[۲۴] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱، ص۱۲۹، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۶م.

ابن حبیب او را از حکام قریش خوانده است.
با آغاز دعوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم)، ابوسفیان جزء سرسخت‌ترین دشمنان او شد، با این همه شدت مخالفتِ او را از دیگر سران قریش، مانند ابوجهل و ابولهب کمتر دانسته‌اند.


پس از برانگیخته شدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم)، ابوسفیان با دیگر سران مکّه، از سَر حسادت و رقابت دیرینه قومی قبیله‌ای، به‌ دشمنی با حضرت برخاست؛
[۲۷] ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۱۴۴.
چون با حضور پیامبر، دیگر جایگاهی برای او نمی‌ماند و در قدرت اجتماعی او ضعف و سقوط راه می‌یافت. ابوسفیان خود نیز به این مسأله اذعان کرده، در پاسخ پرسش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) که چرا با این‌که می‌دانی من رسول خدایم، با من می‌جنگی، گفت:می‌دانم تو راست می‌گویی؛ امّا تو جای‌گاه مرا در قریش می‌دانی و چیزی آورده‌ای که با آن، دیگر بزرگی و شرفی برای من نمی‌ماند؛ پس با تو از سر حمیّت و کراهت می‌جنگیم. او از جمله کسانی است که می‌کوشیدند پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) را از حرکت باز دارند
[۳۰] ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۱۹۷_۱۹۸.
و چون با اصرار پیامبر و پایداری او بر اهدافش مواجه شدند، از او خواستند تا پیامبری خویش را اثبات کند، و‌ بخشی از مشکلات زیستی مردم مکّه را به اعجاز برطرف سازد؛
[۳۱] ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۱۹۷.
[۳۲] ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌ ۱۹۸.
[۳۴] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۱، ص‌۲۹۶.

آن‌گاه در جمع شاکیان بر ضدّ پیامبر، نزد ابوطالب رفته، گفتند:برادرزاده‌ات به خدایان ما بد می‌گوید. دین ما را زشت، بزرگان ما را نادان و پدران ما را گمراه می‌شمارد. یا او را از این کار بازدار، یا از ما دورش کن.
به رغم همه این دشمنی‌ها، او از جمله کسانی است که پنهان و شبان‌گاه، پشت خانه رسول خدا می‌نشستند و بی‌خبر از هم، آیات الهی را می‌شنیدند و هنگامی‌ که «اخنس» نظر او را درباره آیات قرآن پرسید، گفت:ای ابوثعلبه ! به خدا چیزهایی شنیدم‌ که می‌فهمم و منظور از آن را نیز می‌دانم. چیزهای دیگری نیز شنیدم که نه می‌فهمم و نه مقصود آن را می‌دانم.
ابوسفیان چون از تصمیم پیامبر برای هجرت به مدینه آگاه شد، با شرکت در دارالندوة، و‌برای‌ پیش‌گیری از گسترش اسلام، پیشنهادِ مطرح شده (ترور) را پذیرفت.
پس از هجرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) با «ابی بن‌ خلف جمحی» به‌ مردم مدینه نامه نوشته، از پناه دادن حضرت، ابراز ناخرسندی کرد و برای فرو نشاندن خشم خویش، دارایی‌های مهاجران مسلمان را مصادره نمود و خانه جحش‌ بن‌ ریاب اسدی (از پسر عمّه‌های پیامبر) را به فروش گذاشت. این عمل، نکوهش و هجو ابواحمد بن‌ جحش را با این‌که دخترش «رفاعه» در کابین ابواحمد بود در پی داشت.


نخستین مواجهه نظامی مشرکان با مسلمانان، هشت ماه پس از هجرت در بطن‌رابُغ (ده میلی جحفه) به رهبری ابوسفیان بود که بدون درگیری پراکنده شدند. در سال دوم هجرت، در بازگشت از شام که ریاست کاروان تجاری قریش را بر عهده داشت، در نزدیکی مدینه از بیم رویارویی با مسلمانان، از بیراهه و جاده ساحلی، کاروان را به سلامت به مقصد رساند. او از این مخمصه جان سالم به در برد؛ امّا به واقع، علّت پیدایش جنگ بدر، تقاضایش از اهل مکّه برای حمایت از کاروان بود.
در جنگ بدر، قریشیان شکست خوردند و حنظله، پسر ابوسفیان کشته و پسر دیگرش عمرو اسیر شد که بعداً آزاد گردید. این شکست چنان بر قریشیان گران آمد که تصمیم گرفتند، دوباره به پیکار با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) و مسلمانان مدینه روند.
ابوسفیان پس از شکست مشرکان در بدر، به روش‌های گوناگون به تحریک قریش پرداخت.
[۴۸] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج۳، ص۶۷.
گریستن بر مردگان را برای همه و استعمال بوی خوش و هم‌خوابگی با زنان را برای خویش، تا انتقام حرام کرد.
[۵۰] ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۳۱۰.
[۵۱] ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص۳۱۱.

او که از آن پس، تمام جنگ‌های قریش را بر ضدّ اسلام رهبری می‌کرد،
[۵۲] بلاذری، احمد، انساب‌الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۱۲.
اندکی بعد شبان‌گاه با سپاهی بر بنی‌نضیر وارد شد و با کسب خبر از آنان، سحرگاه به «عریض» در سه میلی مدینه رفته، مردی از انصار را کشت و خانه‌ها و کاه‌ها را آتش زد که با تعقیب پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) پا به فرار گذاشت و برای سبک‌بالی، فرمان داد تا کیسه‌های آرد خود را بریزند؛ ازاین‌رو این تعقیب و گریز، غزوه سویق (آرد) نام گرفت.
[۵۳] ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۳۱۰.
[۵۴] ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص۳۱۱.
[۵۶] ابن اسحاق، محمد، السیروالمغازی، ج۱، ص۳۱۰ـ۳۱۲، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.



در سال ۳ ق، ابوسفیان در رأس سپاهی بزرگ به قصد انتقام از مسلمانان، به سوی مدینه حرکت کرد.
[۶۰] ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۳۲۲.
[۶۱] ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۳۲۳.

مشرکان در مسیر راه اُحد، در منطقه ابواء بر آن شدند تا قبر آمنه مادر پیامبر را نبش و خاکه استخوان‌های او را با خود ببرند تا ضمانتی برای مصونیّت زنان‌شان در جنگ باشد؛ امّا در رایزنی ابوسفیان با اهل نظر، از بیم آن‌که بنی‌بکر و بنی‌خزاعه به عمل مشابهی بر ضدّ آنان دست زنند، از انجام آن منصرف شدند.
در اُحد، نزدیکی مدینه، جنگ سختی روی داد که مسلمانان شکست خوردند و نخبگانی از آنان چون حمزه، عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) به شهادت رسیدند. پس از نبرد، ابوسفیان بر فراز کوه آمد و ضمن ستایش بتان، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) را به نبردی دوباره، در بدر وعده داد.
[۶۴] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۳، ص‌۹۳.
[۶۵] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۳، ص‌۹۴.
[۶۶] ابن اسحاق، محمد، السیروالمغازی، ج۱، ص۳۳۳ـ ۳۳۴، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
[۶۷] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج۳، ص۹۹ـ ۱۰۰، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، ج۱، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م.
سال بعد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) به بدر آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعده‌گاه، قریشیان را متقاعد کرد که به مکه بازگردند.
[۷۱] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج۳، ص۲۲۰ـ ۲۲۱، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م.
این جریان به غزوه بدرالصغری مشهور شده است.


در سال چهارم، پس از واقعه بنی‌نضیر، ابوسفیان فردی را برای ترور پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) به مدینه فرستاد که بعد از دست‌گیری او و افشای توطئه، حضرت، عمرو بن امیّه ضمری و سلمة‌ بن‌ اسلم را برای کشتن ابوسفیان به مکّه روانه کرد که به انجام آن توفیق نیافتند. رسول خدا، در پاسخ به هجو ابوسفیان نیز به حسان‌ بن‌ ثابت فرمان داد تا او را هجو کند.
[۷۴] ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد‌ الفرید، ج‌۵‌، ص‌۲۸۱.



سال دیگر، ابوسفیان با یاری یهودیان مدینه، پیکار خندق را بر ضد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) ترتیب داد،
[۷۹] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج۳، ص۲۲۵ـ ۲۲۶، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م.
اما با تدبیر و هوشمندی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم)، سپاه ابوسفیان و متحدان او، ناکام بازگشتند و مدینه رهایی یافت.


ابوسفیان در صلح حدیبیّه، در حبس عثمان که به نمایندگی از طرف رسول خدا به شهر مکّه رفته بود، نقشی آشکار داشت.
[۸۱] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۳، ص‌۳۱۵.
پس‌ از آن‌که اشراف قریش، با یاری پنهان بنی‌بکر (هم‌پیمان خویش) بر ضدّ بنی‌خزاعه (هم‌پیمان مسلمانان) پیمان شکستند، ابوسفیان به نمایندگی از طرف مکّه برای تجدید پیمان، به گفت‌وگو با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) مأمور شد
[۸۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۲، ص‌۱۵۵.
و برای متقاعد کردن حضرت، افرادی را واسطه قرار داد؛ ولی بی‌آن‌که توفیقی یابد، به مکّه بازگشت.
[۸۴] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۴، ص‌۳۹۶.
[۸۵] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۴، ص‌۳۹۷.



با آنکه در جریان صلح حدیبیه، ابوسفیان مداخله آشکاری نداشت، پیش از فتح مکه، از سوی مشرکان به مدینه آمد تا درباره تمدید مدّت صلح با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) مذاکره کند، اما کسی به او اعتنا نکرد و بی‌نتیجه به مکه بازگشت.
[۸۸] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج۴، ص۳۷ـ ۳۹، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م.
سرانجام پس از دشمنی و پیکارهای متعدد، ابوسفیان در سال ۸ ق، به هنگام فتح مکه به یاری و وساطت عباس بن عبدالمطلب، نزد پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) آمد و اسلام آورد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) خانه او را پناهگاه امن اعلام کرد.
[۹۶] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج۴، ص۴۶، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م.

از این‌رو اهل تحقیق، اسلام ابوسفیان را به دیده تردید نگریسته، بدان وقعی نمی‌نهند. از کرده‌ها و گفته‌های او پس از اسلام‌آوردنش، به خوبی می‌توان ظاهری‌بودن اسلامش را دریافت؛ چنان‌که وقتی تجمّع مردم را بر گرد پیامبر دید، به‌ حسادت گفت:ای کاش این جمع از او برگردند! پیامبر بر سینه‌اش کوفت و فرمود: خداوند خوارت‌ کند! او استغفار کرد و گفت:به خدا سوگند! آن را فقط به جهت آن‌چه در خاطرم گذشت، بر‌ زبان راندم و... اکنون‌ یقین کردم که تو رسول‌ خدایی.


در بازگشت مسلمانان از مکّه، در نبرد با هوازن (غزوه حنین) که بسیاری از مسلمانان گریختند، بر پایه روایتی، ابوسفیان آنان را مسخره‌ کرد
[۱۰۰] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۴، ص‌۴۴۳.
و این نخستین نبردی بود که در جمع مسلمانان حضور داشت و با پیروزی مسلمانان و کسب غنایم بسیار، نتوانست چشم‌داشت خود را از آن غنایم کتمان کند و از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) خواست تا وی را نیز از آن بهره‌مند سازد.
رسول خدا آن را میان قریش تقسیم کرد و بخش عمده آن را به «مؤلفة‌ القلوب» که ابوسفیان نیز یکی از آنان بود، داد او صد شتر و چهل اوقیه گرفت؛ سپس از پیامبر خواست تا به فرزندانش نیز سهمی دهد که حضرت چنین کرد؛ آن‌گاه به پیامبر گفت:تو چه بزرگواری! پدر و مادرم فدای تو. آن‌گاه که با تو جنگیدم، بهترین جنگ‌جو بودی و وقتی تسلیم‌ تو شدم، چه نیکو مداراگری.
[۱۰۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۱۶۷۹، به کوشش دخویه و دیگران، لیدن، ۱۹۶۴م.
در غزوه طایف در سپاه اسلام بود، و‌ در آن، یک چشم خود را از دست داد.


پس از آن، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) ابوسفیان را برای گردآوری صدقات به طائف فرستاد.
[۱۱۰] ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد‌ الفرید، ج‌۴، ص‌۲۴۰.



از پاره‌ای روایات چنین برمی‌آید که هنگام رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم)، ابوسفیان والی نجران بود و آنگاه به مکه آمد و چندی در آنجا ماند، سپس به مدینه رفت و در آن شهر ساکن شد، اما واقدی معتقد است که وی هنگام درگذشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) در مکه بوده است و در آن هنگام عمرو بن حزم والی نجران بود.


در بازگشت، در میان راه وقتی از جانشینی ابوبکر و به تعبیر او ابوالفصیل آگاه شد، گفت:من چیزی را می‌بینم که جز خون آن را فرو نمی‌نشاند؛ البتّه واقدی حضور وی را در مدینه، در آن هنگام، نظر اجماعی اصحاب می‌داند؛ به هر روی، از مدائنی نقل است که در این قضیه، نزد علی (علیه‌السلام) رفت و از این که فردی از پست‌ترین قبیله قریش به خلافت رسیده، خواست تا حضرت که به خلافت سزاوارتر است، به اعتراض و ستیز برخیزد و آمادگی خود را برای حمایت از خلافت علی اعلام کرد؛ امّا امام علی (علیه‌السلام) نپذیرفت.
عمر که فتنه‌گری او را می‌دانست، به ابوبکر پیشنهاد کرد تا او را تطمیع کند و بدین‌گونه بر جای نشست و بیعت کرد.
[۱۲۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۱۸۲۷، به کوشش دخویه و دیگران، لیدن، ۱۹۶۴م.
[۱۲۵] ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد‌ الفرید، ج‌۴، ص‌۲۴۰.
در حجّی که با ابوبکر همراه بود، موجب خشم او شد. ابوقحافه (پدر ابوبکر) که حاضر بود، گفت:پسرم! صدایت را نزد ابن‌حرب پایین بیاور.
[۱۲۷] ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد‌ الفرید، ج‌۴، ص‌۱۴.
در زمان خلافت عمر، مورد احترام خلیفه بود و بر فرشی که اختصاصی او و عبّاس بود، می‌نشست.
[۱۲۸] ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد‌ الفرید، ج‌۲، ص‌۲۷۲.
در سال ۱۳ هجری، در نبرد «یرموک» همراه فرزندش یزید شرکت‌ کرد.
[۱۲۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۲، ص‌۳۳۶.

با این همه وی در ۱۵ ق، در پیکار یرموک که فرماندهی آن با یزید فرزند او بود، شرکت داشت و سپاه اسلام را به [[|مبارزه]] و پایداری تشویق می‌کرد.
[۱۳۱] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.
گفته‌اند که وی در این نبرد چشم دیگرش را نیز از دست داد.
[۱۳۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۲۱۰۱، به کوشش دخویه و دیگران، لیدن، ۱۹۶۴م.



از برخی روایات چنین برمی‌آید که ابوسفیان، فرزندش معاویه را از مخالفت با عمر بر حذر داشت و به او سفارش کرد که باید از وی پیروی کند. چنین برمی‌آید که او در روزگار عمر مرتکب خلاف‌هایی شده و بدین سبب مورد نکوهش وی واقع شده است.
پس از رسیدن عثمان به خلافت، ابوسفیان نزد وی و در جمع امویان گفت: اکنون که گوی خلافت به دست شما افتاده، آن را در میان خود بگردانید و نگذارید که از دستتان بیرون افتد.


درباره شخصیت سیاسی و اجتماعی ابوسفیان باید گفت که او یکی از بلندپایگان قریش بود و یکی از ۴ تنی به شمار می‌ رفت که در جاهلیت فرمان‌شان نافذ بود.
با آنکه او پس از فتح مکه اسلام آورد، سخنی که در ماجرای ردّه به او نسبت داده شده، نشان از بستگی و علاقه او به آیین گذشته دارد.
[۱۴۰] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.

ابن حبیب او را از «زنادقه قریش» خوانده است. ابوسفیان احادیثی نیز از قول پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) روایت کرده.
[۱۴۲] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۱، ص۹۱، بولاق، ۱۳۱۵ق.
[۱۴۳] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۲، ص۱۰۸، بولاق، ۱۳۱۵ق.
[۱۴۴] مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تحفـة الأشراف، ج۴، ص۱۵۸ ـ ۱۵۹، بمبئی، ۱۳۹۶ق/ ۱۹۷۶م.



از ابوسفیان، فرزندان متعددی برجای ماندند. بنام‌ترین آنان معاویه است که نقش سیاسی مهمی در سده اول ق، ایفا کرد و سلسله خلافت اموی را بنیاد نهاد.
فرزند دیگر او یزید بود که ابوبکر او را فرمانده سپاه کرد و سپس عمر او را به امارت گمارد.
دیگر عتبه بود که با عایشه در جمل شرکت کرد و معاویه او را به امارت مصر فرستاد.
یکی از دختران او به نام ام حبیبه است که به حبشه هجرت کرد و سپس به مدینه بازگشت و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) با او ازدواج کرد.
نقل است: روزی ابوسفیان بر شتری سوار بود. معاویه افسار آن را می‌کشید و یزید از دنبال، آن را می‌راند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم) سواره، کِشنده و راننده را لعن کرد. از مدائنی نقل شده که پیامبر سائلی را عطایی داد و او ثنا گفت و شکر کرد. رسول خدا فرمود: اگر به ابوسفیان بخشش شود، ثنا نمی‌گوید و شکر نمی‌گزارد.


تاریخ دقیق مرگ وی چندان روشن نیست. به گزارش واقدی، وی ۵ سال پیش از قتل عثمان، در ۳۰ق درگذشت، اما تاریخ های ۳۱ تا ۳۳ق را هم برای مرگ او آورده اند.
[۱۵۱] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۹.
[۱۵۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۲۸۷۱، به کوشش دخویه و دیگران، لیدن، ۱۹۶۴م.



۱. ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابـة، قاهره، ۱۲۸۰ق.
۲. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
۳. ابن حبیب، محمد، المنمق فی اخبار قریش، به کوشش خورشید احمد فارق، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
۴. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
۵. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م.
۶. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
۷. ابن قدامه، عبدالله بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، به کوشش محمد نایف دلیمی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
۸. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م.
۹. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریـة.
۱۰. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بولاق، ۱۳۱۵ق.
۱۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.
۱۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۷۹م.
۱۳. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۶م.
۱۴. ذهبی، محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
۱۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، به کوشش دخویه و دیگران، لیدن، ۱۹۶۴م.
۱۶. ابن زبیر، عروة، مغازی رسول الله (صلیاللهعلیهوآله‌وسلم)، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، ریاض، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
۱۷. کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م.
۱۸. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تحفـة الأشراف، بمبئی، ۱۳۹۶ق/ ۱۹۷۶م.
۱۹. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
۲۰. ازرقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکّه.
۲۱. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول.
۲۲. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد.
۲۳. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة.
۲۴. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی.
۲۵. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن.
۲۶. عیاشی، محمود بن سعود، تفسیر العیّاشی.
۲۷. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر.
۲۸. بلنسی، محمد بن علی، تفسیر مبهمات القرآن.
۲۹. طبری، محمد بن جریر، جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن.
۳۰. قرطبی، محمد، الجامع لأحکام القرآن.
۳۱. سیوطی، جلال الدین، الدرّ‌المنثور فی التفسیر بالمأثور.
۳۲. رازی، ابوالفتح، روض‌الجنان و روح‌الجنان.
۳۳. عاملی، سیدجعفرمرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم؛
۳۴. ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد‌ الفرید.
۳۵. ابن‌سعدالله، محمد بن ابراهیم، غرر‌ التبیان.
۳۶. شوشتری، محمد تقی، قاموس‌ الرّجال.
۳۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی.
۳۸. شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال.
۳۹. ابن‌اعثم کوفی، احمد، الفتوح.
۴۰. زمخشری، محمود بن عمر، الکشّاف.
۴۱. میبدی، رشیدالدین، کشف‌الاسرار و عدّة‌الابرار.
۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر‌القرآن.
۴۳. ابن حبیب، محمد، المحبّر.
۴۴. ابن‌شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل‌ابی‌طالب.
۴۵. ماوردی، علی بن محمد، النکت و العیون.


۱. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج‌۲، ص‌۷۱۴.    
۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۱۷، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.    
۳. ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۳، ص۱۲، قاهره، ۱۲۸۰ق.    
۴. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج‌۳، ص۳۳۳.    
۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۷۹م.    
۶. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج‌۲، ص‌۷۱۴.    
۷. ابوالفرج اصفهانی، حسین بن علی، الاغانی، ج۶، ص۵۲۱، قاهره، دارالکتب المصریة.    
۸. ابن قدامه مقدسی، عبدالله بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، ج۱، ص۲۰۲، به کوشش محمد نایف دلیمی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۳.    
۱۰. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۱۶۷۷.    
۱۱. ابن حبیب، محمد، المحبر، ص‌۱۳۲.    
۱۲. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۲۴۰.    
۱۳. ابن حبیب، محمد، المحبّر، ص‌۱۷۵.    
۱۴. ازرقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکّه، ص‌۱۰۹.    
۱۵. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص‌۴۵۷.
۱۶. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص‌۵۷۵‌.    
۱۷. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۶، ص۵۲۲.    
۱۸. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۱۶۷۷.    
۱۹. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۱۶۷۷.    
۲۰. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج‌۱، ص‌۴۱۳.    
۲۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۸.    
۲۲. ابن حبیب، محمد، المحبّر، ص‌۱۶۱.    
۲۳. ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد‌ الفرید، ج‌۵‌، ص‌۷.
۲۴. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱، ص۱۲۹، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۶م.
۲۵. ابن حبیب، محمد، المنمق فی اخبار قریش، ج۱، ص۳۶۸، به کوشش خورشید احمد فارق، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.    
۲۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۴، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۲۷. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۱۴۴.
۲۸. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج‌۲، ص‌۷۱۵.    
۲۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۱۶.    
۳۰. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۱۹۷_۱۹۸.
۳۱. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۱۹۷.
۳۲. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌ ۱۹۸.
۳۳. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج‌۱، ص‌۲۹۵.    
۳۴. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۱، ص‌۲۹۶.
۳۵. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج‌۱، ص‌۲۶۴.    
۳۶. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج‌۱، ص‌۲۶۵.    
۳۷. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج‌۱، ص‌۳۱۵ -۴۸۱.    
۳۸. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج‌۱، ص‌۴۸۰.    
۳۹. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج‌۱، ص‌۴۸۱.    
۴۰. ابن حبیب، محمد، المحبّر، ص‌۲۷۱    
۴۱. ازرقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکّه، ج‌۲، ص‌۲۴۴.    
۴۲. ازرقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکّه، ج‌۲، ص‌۲۴۵.    
۴۳. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج‌۲، ص‌۴.    
۴۴. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج‌۲، ص‌۹.    
۴۵. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج‌۱، ص‌۶۵۰‌.    
۴۶. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۲، ص۲۱۳، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م.    
۴۷. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۳۴۴ ۳۴۵، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.    
۴۸. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج۳، ص۶۷.
۴۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج‌۲، ص‌۲۲.    
۵۰. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۳۱۰.
۵۱. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص۳۱۱.
۵۲. بلاذری، احمد، انساب‌الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۱۲.
۵۳. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۳۱۰.
۵۴. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص۳۱۱.
۵۵. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج‌۲، ص‌۲۳.    
۵۶. ابن اسحاق، محمد، السیروالمغازی، ج۱، ص۳۱۰ـ۳۱۲، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
۵۷. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۱۸۱، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.    
۵۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۰، به کوشش محمد حمیدالله، ج۱، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۵۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲، به کوشش محمد حمیدالله، ج۱، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۶۰. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۳۲۲.
۶۱. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص‌۳۲۳.
۶۲. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، ج‌۲، ص‌۴۷.    
۶۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‌۱، ص‌۲۰۶.    
۶۴. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۳، ص‌۹۳.
۶۵. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۳، ص‌۹۴.
۶۶. ابن اسحاق، محمد، السیروالمغازی، ج۱، ص۳۳۳ـ ۳۳۴، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
۶۷. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج۳، ص۹۹ـ ۱۰۰، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، ج۱، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م.
۶۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۷، به کوشش محمد حمیدالله، ج۱، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۶۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج‌۲، ص‌۴۵.    
۷۰. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج‌۲، ص‌۴۶.    
۷۱. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج۳، ص۲۲۰ـ ۲۲۱، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م.
۷۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج‌۲، ص‌۷۲.    
۷۳. ابن حبیب، محمد، المحبّر، ص‌۱۱۹.    
۷۴. ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد‌ الفرید، ج‌۵‌، ص‌۲۸۱.
۷۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۳.    
۷۶. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۵.    
۷۷. شیخ مفید محمد بن محمد، الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۴.    
۷۸. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۵.    
۷۹. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج۳، ص۲۲۵ـ ۲۲۶، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م.
۸۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳ ۳۴۵، به کوشش محمد حمیدالله، ج۱، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۸۱. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۳، ص‌۳۱۵.
۸۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج‌۲، ص‌۱۰۲.    
۸۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۲، ص‌۱۵۵.
۸۴. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۴، ص‌۳۹۶.
۸۵. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۴، ص‌۳۹۷.
۸۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج‌۱، ص‌۱۳۲.    
۸۷. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج‌۱، ص‌۱۳۳.    
۸۸. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج۴، ص۳۷ـ ۳۹، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م.
۸۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج‌۲، ص‌۱۰۲.    
۹۰. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج‌۲، ص‌۱۰۳.    
۹۱. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۸‌.    
۹۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۱۷ ۸۱۸، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.    
۹۳. ازرقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکّه، ج۲، ص۲۳۵.    
۹۴. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۷۹.    
۹۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۱۷ ۸۱۸، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.    
۹۶. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج۴، ص۴۶، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ ق/۱۹۵۵م.
۹۷. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج‌۴، ص۱۶۷۸.    
۹۸. شوشتری، محمد تقی، قاموس‌ الرّجال، ج ۵، ص ۴۸۷.    
۹۹. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج‌۳، ص‌۳۳۳.    
۱۰۰. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویـة، ج‌۴، ص‌۴۴۳.
۱۰۱. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‌۳، ص‌۹۴۴.    
۱۰۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‌۳، ص‌۹۴۵.    
۱۰۳. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج‌۱، ص‌۱۴۵.    
۱۰۴. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۴۴ ۹۴۵، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.    
۱۰۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۱۶۷۹، به کوشش دخویه و دیگران، لیدن، ۱۹۶۴م.
۱۰۶. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص‌۹۴۵.    
۱۰۷. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج‌۲، ص۷۱۴.    
۱۰۸. بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۸، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۱۰۹. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۳، ص۳۳۴.    
۱۱۰. ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد‌ الفرید، ج‌۴، ص‌۲۴۰.
۱۱۱. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۳۴۴، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.    
۱۱۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۳۰، به کوشش محمد حمیدالله، ج۱، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۱۱۳. بلاذری، احمد، انساب‌ الاشراف، ج‌۱‌، ص‌۵۲۹.    
۱۱۴. کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج۱، ص۴۹، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م.    
۱۱۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۲، به کوشش محمد حمیدالله، ج۱، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۱۱۶. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۴، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م.    
۱۱۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۲۹، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۱۱۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۱۲.    
۱۱۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۲۹، به کوشش محمد حمیدالله، ج۱، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۱۲۰. ابن‌اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج‌۲، ص‌۵۵۹‌.    
۱۲۱. ابن‌اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج‌۲، ص‌۵۵۹‌.    
۱۲۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج‌۱، ص۵۸۸.    
۱۲۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۹، به کوشش محمد حمیدالله، ج۱، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۱۲۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۱۸۲۷، به کوشش دخویه و دیگران، لیدن، ۱۹۶۴م.
۱۲۵. ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد‌ الفرید، ج‌۴، ص‌۲۴۰.
۱۲۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۸.    
۱۲۷. ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد‌ الفرید، ج‌۴، ص‌۱۴.
۱۲۸. ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد‌ الفرید، ج‌۲، ص‌۲۷۲.
۱۲۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۲، ص‌۳۳۶.
۱۳۰. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۱۶۷۸.    
۱۳۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.
۱۳۲. ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۳، ص۱۳، قاهره، ۱۲۸۰ق.    
۱۳۳. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج‌۲، ص‌۲۷۰.    
۱۳۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۲۱۰۱، به کوشش دخویه و دیگران، لیدن، ۱۹۶۴م.
۱۳۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۵، ص۱۱، به کوشش محمد حمیدالله، ج۱، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۱۳۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۱۲.    
۱۳۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۲، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۱۳۸. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۶، ص۵۲۹، قاهره، دارالکتب المصریة.    
۱۳۹. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۵، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م.    
۱۴۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.
۱۴۱. ابن حبیب، محمد، المنمق فی اخبار قریش، ج۱، ص۳۸۸، به کوشش خورشید احمد فارق، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.    
۱۴۲. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۱، ص۹۱، بولاق، ۱۳۱۵ق.
۱۴۳. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۲، ص۱۰۸، بولاق، ۱۳۱۵ق.
۱۴۴. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تحفـة الأشراف، ج۴، ص۱۵۸ ـ ۱۵۹، بمبئی، ۱۳۹۶ق/ ۱۹۷۶م.
۱۴۵. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۳۴۴ ۳۴۵، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.    
۱۴۶. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۷۶، بیروت، دارصادر.    
۱۴۷. شوشتری، محمدتقی، قاموس‌الرجال، ج‌۵‌، ص‌۴۸۸.    
۱۴۸. شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج‌۱، ص‌۱۹۱.    
۱۴۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۱۲.    
۱۵۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۳، به کوشش محمد حمیدالله، ج۱، قاهره، ۱۹۵۹م.    
۱۵۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۹.
۱۵۲. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۳، ص۳۳۵.    
۱۵۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۲۸۷۱، به کوشش دخویه و دیگران، لیدن، ۱۹۶۴م.



دانشنامه بزرگ اسلامی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابو سفیان صخر»، ج۵، ص۲۲۲۴.    
دائرةالمعارف قران کریم، برگرفته از مقاله «ابوسفیان».    






جعبه ابزار