آثار توحید (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن کریم در آیات بسیاری آثار
توحید را برشمرده است که به آنها اشاره میکنیم.
عقیده به خدای یگانه، مایه آرامش
و اطمینان قلب است.
وربطنا علی قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السمـوت والارض لن ندعوا من دونه الـهـا..
و دلهایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند
و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها
و زمین است هرگز غیر او
معبودی را نمیخوانیم که اگر چنین کنیم، سخنی بگزاف گفتهایم
توحید و نفی
شرک ، سبب دور بودن
موحدان از تحیر
و اضطراب است.
ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشـکسون ورجلا سلمـا لرجل هل یستویان مثلا الحمد لله بل اکثرهم لایعلمون.
خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به
مشاجره مشغولند،
و مردی که تنها تسلیم یک نفر است آیا این دو یکسانند؟!
حمد ، مخصوص خداست، ولی بیشتر آنان نمیدانند
تشبیه مشرکان به بردهای که دارای چند مالک است برای بیان اضطراب آنان است بر خلاف
موحدان که همانند بردهای دارای یک مالک هیچ گونه نگرانی
و سرگردانی ندارند.
ذکر
توحید در
دعا ، زمینه اجابت آن از سوی خدا است.
وذا النون اذ ذهب مغـضبـا فظن ان لن نقدر علیه فنـادی فی الظـلمـت ان لا الـه الا انت سبحـنک انی کنت من الظـلمین• فاستجبنا له..
و ذا النون
[۶] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت
و چنین میپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت (اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ی متراکم) صدا زد: « (خداوندا! ) جز تو
معبودی نیست! منزهی تو! من از ستمکاران بودم! » • ما دعای او را به
اجابت رساندیم
و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم
و این گونه مؤمنان را نجات میدهیم!
در این جمله
یونس علیهالسّلام از آنچه که عملش نمایش میداد بیزاری میجوید، چون عمل او که راه خود را گرفت
و قومش را به
عذاب خدا سپرد
و رفت بدون اینکه از ناحیه خدا دستوری داشته باشد، - گر چه او چنین قصدی نداشت- این معنا را ممثل میکرد که غیر از خدا مرجع دیگری هست که بتوان به او پناه برد.
و چون عملش بیانگر چنین معنایی بود از این معنا بیزاری جست
و عرضه داشت" لا اله الا انت- جز تو
معبودی نیست"
و نیز چون این معنا را ممثل میکرد که ممکن است به کارهای او اعتراض نماید،
و بر او خشم گیرد،
و نیز این تصور را به وجود میآورد که ممکن است کسی از تحت قدرت خدا بیرون شود، لذا برای عذرخواهی از آن گفت: " سبحانک". " انی کنت من الظالمین"- در این جمله به
ظلم خود
اعتراف کرد، چون عملی آورده که ظلم را ممثل میکرد، هر چند که فی نفسه ظلم نبود،
و خود او هم قصد ظلم
و معصیت نداشت، چیزی که هست خدای تعالی در این پیشامد پیغمبرش را تادیب
و تربیت کرد تا با گامی پاک
و مبرای از تمثیل ظلم، (تا چه رسد به خود ظلم) شایسته قدم نهادن به بساط قرب گردد.
" فاستجبنا له
و نجیناه من الغم
و کذلک ننجی المؤمنین" یونس علیهالسّلام هر چند که تصریح به خواسته خود نکرد،
و تنها به مساله
توحید و تنزیه خدا،
و اعتراف به ظلم خود اکتفاء کرد، لیکن با این کلماتش حال درونی خود را،
و موقفی را که در آن قرار گرفته بیان داشت، که در معنا درخواست
نجات و عاقبت را میرساند، خدا هم درخواست او را اجابت نموده، از اندوه
و غمی که به وی روی آورده بود نجاتش بداد.
عقیده به خدای یگانه، مقتضی آمرزش خواهی ازاو است.
والی ثمود اخاهم صــلحـا قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره... فاستغفروه..
و بسوی قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که
معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید،
و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او
آمرزش بطلبید،
وقتی بنا باشد خدای تعالی ما را ایجاد کرده
و آبادی زمین را به دست ما سپرده باشد پس بین او
و ما انسانها نزدیکترین رابطه وجود دارد
و این اسبابی که خدای تعالی در این عالم نظام منظم
و جاری کرده، هیچ یک از خود
استقلال ندارد تا ما انسانها به آنها امید ببندیم
و یا از خشم
و شر آنها دلواپس باشیم.
پس تنها کسی که واجب است امیدوار رضای او
و ترسان از خشم او باشیم خدای تعالی است، چون او است که انسان را آفریده
و او است که مدبر امر انسان
و امر هر چیز دیگر است پس اینکه جناب
صالح علیهالسّلام فرمود: " هو انشاکم من الارض
و استعمرکم فیها" در مقام تعلیل گفتار سابق
و استدلال بر آن از طریق اثبات ارتباط بین خدای تعالی
و بین آدمیان
و نیز نفی استقلال از اسباب است.
و به همین جهت است که دنبال آن اضافه کرد: " فاستغفروه ثم توبوا الیه"
و با آوردن حرف فاء بر سر جمله، نتیجه را متفرع بر آن استدلال کرد
و معنای مجموع گفتارش این است که وقتی ثابت شد که خدای تعالی تنها
معبودی است که بر شما
واجب است او را بپرستید
و غیر او را رها کنید چون تنها او خالق
و مدبر امر حیات شما است پس باید که از خدا بخواهید شما را در نافرمانیها
و بت پرستی هایتان بیامرزد
و با
ایمان آوردن به او
و پرستیدن او بسوی او رجوع کنید که او نزدیک
و پاسخگو است.
قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الـهکم الـه
وحد فاستقیموا الیه واستغفروه..
بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم این حقیقت بر من
وحی میشود که
معبود شما
معبودی یگانه است پس تمام توجه خویش را به او کنید
و از وی آمرزش طلبید وای بر مشرکان
یعنی حال که به جز یک اله بی شریک وجود ندارد، پس به
توحید او قیام کنید،
و شرکا را از او
نفی نمایید
و از او نسبت به شرک
و گناهانی که تا کنون مرتکب شدهاید طلب
مغفرت نمایید.
عقیده به خدای یگانه، پشتوانهای استوار برای انسان است.
مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتـا وان اوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون.
مثل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند، مثل
عنکبوت است که خانهای برای خود انتخاب کرده در حالی که سستترین خانههای خانه عنکبوت است اگر میدانستند!
کسانی که غیر خدا را تکیه گاه خود قرار دهند تکیه آنها بر تار عنکبوت است.
آنها که غیر از خدا را
معبود خویش برگزینند تکیه آنها بر تار عنکبوت است تخت
و تاج فرعونها، اموال بی حساب قارونها، قصرها
و گنجهای شاهان، همه مانند تارهای عنکبوت است.
بی دوام، سست، غیر قابل
اعتماد و ناپایدار در برابر طوفان حوادث.
تاریخ نیز نشان میدهد که به راستی هیچ یک از این امور نمیتواند تکیه گاه انسان گردد.
ولی آنها که بر ایمان
و توکل بر خدا تکیه میکنند تکیه بر سد پولادین دارند.
اصلاح جوامع بشری
و مبارزه با فساد، از آثار
توحید است.
والی مدین اخاهم شعیبـا قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره... فاوفوا الکیل... ولاتفسدوا فی الارض بعد اصلـحها....
و به سوی مدین، برادرشان
شعیب را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید، که جز او
معبودی ندارید! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است بنا بر این، حق پیمانه
و وزن را ادا کنید!
و از اموال مردم چیزی نکاهید!
و در روی زمین، بعد از آنکه (در پرتو
ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است،
فساد نکنید! این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید
شعیب علیهالسّلام نخست قوم خود را پس از دعوت به
توحید که اصل
و پایه دین است به وفای به
کیل و میزان
و اجتناب از کم فروشی که در آن روز متداول بوده دعوت نموده،
و ثانیا آنان را دعوت به این معنا کرده که در زمین فساد ایجاد نکنند،
و بر خلاف
فطرت بشری- که همواره انسان را به اصلاح دنیای خود
و تنظیم امر حیات دعوت میکند- راه نروند.
گر چه افساد در زمین بر حسب اطلاق شامل گناهان مربوط به حقوق الله نیز میشود،
و لیکن از ما قبل
و ما بعد جمله مورد بحث بر میآید که مقصود از
فساد خصوص آن گناهانی است که باعث سلب امنیت در اموال
و اعراض
و نفوس اجتماع میشود، مانند راهزنی،
غارت، تجاوزهای ناموسی
و قتل
و امثال آن.
" ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین" شعیب علیهالسّلام سپس این دو دعوت خود را چنین تعلیل میکند که: وفای به کیل
و وزن
و بر هم نزدن نظم جامعه برای شما بهتر است،
و سعادت دنیای شما را بهتر تامین میکنند، زیرا زندگی اجتماعی انسان وقتی قابل دوام است که افراد، ما زاد فرآورده خود را در مقابل فرآوردههای دیگر مبادله نموده
و بدین وسیله حوائج خود را برآورده کنند،
و این وقتی میسر است که در سراسر اجتماع
امنیت حکم فرما بوده
و مردم در مقدار
و اوصاف هر چیزی که معامله میکنند به یکدیگر
خیانت نکنند، چون اگر خیانت از یک نفر صحیح باشد از همه صحیح خواهد بود،
و خیانت همه معلوم است که اجتماع را به چه صورت
و وضعی در میآورد، در چنین اجتماعی مردم به انواع
حیله و تقلب، سم مهلک را به جای دوا،
و جنس معیوب
و مخلوط را به جای سالم
و خالص به خورد یکدیگر میدهند.
و همچنین عدم افساد در زمین، چون فسادانگیزی نیز
امنیت عمومی را که محور چرخ اجتماع انسانی است از بین برده
و مایه نابودی کشت
و زرع
و انقراض نسل انسان است.
. قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره... • ... ان ارید الا الاصلـح ما استطعت..
گفت: «ای قوم من! خدا را
پرستش کنید، که جز او،
معبود دیگری برای شما نیست• من جز اصلاح- تا آنجا که توانایی دارم- نمیخواهم!
و توفیق من، جز به خدا نیست!
مردم وقتی از جناب شعیب علیهالسّلام
دعوت به ترک
بت پرستی و ترک کم فروشی را شنیدهاند، اینطور دعوت او را رد کردهاند که: این دعوت تو مخالف با آزادی انسانها است، چون آزادی انسانیت حکم میکند به اینکه انسانها هر چه بخواهند بپرستند
و در اموالشان هر جور که خواستند تصرف کنند.
جناب شعیب در رد گفتار آنان فرمود: آنچه من شما را بسوی آن میخوانم پیشنهادی از ناحیه خودم نیست تا درخواست آن با حریت شما منافات داشته باشد
و استقلال شما در درک
و اراده را باطل کند بلکه من فرستاده پروردگار شما به سوی شمایم
و بر این ادعایم آیت
و معجزهای روشن دارم
و آنچه برای شما آوردهام از ناحیه خدایی آوردهام که مالک شما
و مالک همه عالم است
و شما در برابر او آزاد نیستید بلکه بنده
و عبد او هستید
و شما در آنچه او از شما خواسته نه
آزادی دارید، نه
اختیار و نه استقلال.
علاوه بر این، آنچه خدای تعالی شما را بسوی آن خوانده از اموری است که صلاح مجتمع شما
و سعادت تک تک افراد شما در آن است، هم سعادت
و صلاح دنیایتان
و هم سعادت
و صلاح آخرتتان،
و شاهدش هم این است که من نمیخواهم در آنچه از آن نهیتان میکنم خلاف گفته خود عمل کنم بلکه من نیز در عمل مثل شما هستم
و جز اصلاح به قدر وسع
و طاقتم منظوری ندارم
و در برابر این دعوتم هیچ اجری از شما نمیخواهم، اجر من تنها به عهده خدای رب العالمین است
اعتقاد توحیدی، ملازم با پیروی از دستورهای الهی است.
ام کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا
نعبد الـهک والـه ءابائک ابرهیم واسمـعیل واسحـق الـهـا
وحدا ونحن له مسلمون.
آیا هنگامی که مرگ
یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید؟! در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: «پس از من، چه چیز را میپرستید؟» گفتند: «خدای تو،
و خدای پدرانت، ابراهیم
و اسماعیل
و اسحاق، خداوند یکتا را،
و ما در برابر او تسلیم هستی
آری او توصیهای جز به
توحید و تسلیم در برابر فرمان حق نکرد که ریشه پذیرش همه برنامههای الهی است.
از آیه مورد بحث بر میآید که در وجود یعقوب به هنگام مرگ آثار یک نوع ناراحتی
و نگرانی از وضع آینده فرزندانش احساس میشد، سر انجام این نگرانی را به زبان آورده پرسید فرزندانم بعد از من چه چیز را میپرستید؟
مخصوصا گفت" چه چیز"
و نگفت" چه کس" را؟ چرا که در محیط زندگی او گروهی
بت پرست بودند که در برابر اشیایی سجده میکردند،
یعقوب میخواست بداند آیا هیچگونه تمایلی به این آئین در اعماق جان آنها هست؟ اما پس از پاسخ فرزندان آرامش خاطر خود را باز یافت.
اتبع ما اوحی الیک من ربک لا الـه الا هو..
جمله «لا الـه الا هو» بیان میکند که اگر خداوند
واحد است، طاعتش
واجب است، لذا کسی که به
توحید معتقد باشد باید خود را به رعایت فرمانهای الهی ملزم بداند.
در امان بودن از
خشم و غضب الهی، از آثار
توحید است.
وکیف اخاف ما اشرکتم ولا تخافون انکم اشرکتم بالله ما لم ینزل به علیکم سلطـنـا فای الفریقین احق بالامن ان کنتم تعلمون.
چگونه من از بتهای شما بترسم؟! در حالی که شما از این نمیترسید که برای خدا، همتایی قرار دادهاید که هیچ گونه دلیلی درباره آن، بر شما نازل نکرده است! (راست بگویید) کدام یک از این دو دسته (
بت پرستان و خداپرستان)، شایسته تر به ایمنی (از مجازات) هستند اگر میدانید؟!
این آیه
منطق و استدلال دیگری را از ابراهیم بیان میکند که به جمعیت بت پرست میگوید" چگونه ممکن است من از بتها بترسم
و در برابر تهدیدهای شما وحشتی به خود راه دهم با اینکه هیچگونه نشانهای از
عقل و شعور
و قدرت در این بتها نمیبینم، اما شما با اینکه به وجود خدا ایمان دارید
و قدرت و علم او را میدانید،
و هیچگونه دستوری به شما درباره پرستش بتها نازل نکرده است، با این همه از خشم او نمیترسید من چگونه از خشم بتها بترسم"؟ (
و کیف اخاف ما اشرکتم
و لا تخافون انکم اشرکتم بالله ما لم ینزل به علیکم سلطانا).
زیرا میدانیم بت پرستان منکر وجود خداوندی که خالق آسمانها
و زمین است نبودند بلکه بتها را شریک در
عبادت او میساختند
و آنها را
شفیع بر در درگاه او میپنداشتند.
" اکنون انصاف بدهید من باید احساس آرامش کنم یا شما"؟! (فای الفریقین احق بالامن ان کنتم تعلمون).
در واقع منطق ابراهیم در اینجا یک
منطق عقلی بر اساس این واقعیت است که شما مرا
تهدید به خشم بتها میکنید در حالی که تاثیر وجودی آنها موهوم است، ولی از خشم خداوند بزرگ که من
و شما هر دو او را پذیرفتهایم
و باید پیرو دستور او باشیم
و هیچگونه دستوری از طرف او در باره پرستش بتها نرسیده است
ترس و وحشتی ندارید، یک موضوع قطعی را رها کردهاید
و به یک موضوع موهوم چسبیدهاید؟
ایمنی
و نجات از عذاب الهی، در گرو اعتقاد
توحیدی و پرهیز از شرک است.
لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم وقال المسیح یـبنی اسرءیل اعبدوا الله ربی وربکم انه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنة وماوه النار وما للظــلمین من انصار• لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلـثة وما من الـه الا الـه
وحد وان لم ینتهوا عما یقولون لـیمسن الذین کفروا منهم عذاب الیم.
پروردگار من
و شماست، پرستش کنید! زیرا هر کس شریکی برای خدا قرار دهد، خداوند
بهشت را بر او
حرام کرده است
و جایگاه او
دوزخ است
و ستمکاران، یار
و یاوری ندارند. • آنها که گفتند: «خداوند، یکی از سه خداست» (نیز) بیقین کافر شدند
معبودی جز
معبود یگانه نیست
و اگر از آنچه میگویند دست بر ندارند،
عذاب دردناکی به کافران آنها (که روی این عقیده ایستادگی کنند،) خواهد رسید.
مسیح برای تاکید این مطلب
و رفع هر گونه ابهام
و اشتباه اضافه کرد: " هر کس شریکی برای خدا قرار دهد خداوند
بهشت را بر او حرام کرده
و جایگاه او آتش است" (انه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنة
و ماواه النار).
و باز برای تاکید بیشتر
و اثبات این حقیقت که شرک
و غلو یک نوع ظلم آشکار است به آنها گفت: " برای ستمگران
و ظالمان هیچگونه یار
و یاوری وجود نخواهد داشت" (
و ما للظالمین من انصار).
لقد ارسلنا نوحـا الی قومه فقال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم.
ما
نوح را به سوی قومش فرستادیم او به آنان گفت: «ای قوم من! (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید، که
معبودی جز او برای شما نیست! (
و اگر غیر او را
عبادت کنید،) من بر شما از
عذاب روز بزرگی میترسم! »
نوح علیهالسّلام بخاطر اینکه به مردم بفهماند که او خیرخواه آنان است
و میخواهد مراتب دلسوزی خود را نسبت به آنان برساند میگوید: " یا قوم: ای قوم من"، آن گاه اولین پیشنهادی که به آنان میکند این است که بیایید به دین
توحید بگرایید، سپس با جمله" انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم" آنان را انذار نموده، تهدید میکند.
و چون مقصودش از این عذاب، عذاب روز
قیامت است، پس در حقیقت در این دو جمله دو تا از
اصول دین را که همان
توحید و معاد است به آنان گوشزد نموده
ان لا تعبدوا الا الله انی اخاف علیکم عذاب یوم الیم.
جز «الله»
یگانه یکتا را نپرستید زیرا بر شما از
عذاب روز دردناکی میترسم
در حقیقت
توحید و پرستش الله (خدای یگانه یکتا) ریشه
و اساس
و زیر بنای تمام دعوت پیامبران است،
و به همین دلیل در مورد سایر پیامبران همانگونه که در آیه دوم این سوره
و آیه ۴۰
سوره یوسف و ۲۳
سوره اسراء نیز آمده همین تعبیر مشاهده میشود که آنها دعوتشان را در
توحید خلاصه میکردند.
اگر براستی همه افراد جامعه جز" الله" را پرستش نکنند
و در مقابل انواع بتهای ساختگی اعم از بتهای برونی
و درونی، خودخواهیها، هوا
و هوسها، شهوتها پول
و مقام
و جاه
و جلال و زن
و فرزند سر تعظیم فرود نیاورند، هیچگونه نابسامانی در جوامع انسانی وجود نخواهد آمد.
اگر انسان خودکامه ناتوانی را به صورت یک بت در نیاورند،
و در مقابل او
سجده نکنند
و فرمانش را به کار نبندند، نه استبداد
و استعماری به وجود خواهد آمد
و نه آثار شوم آن نه
ذلت و اسارت پیش میآید
و نه وابستگی
و طفیلی گرایی
و تمام این بدبختیها که دامان افراد
و جوامع را میگیرد، به خاطر همان
انحراف از پرستش الله،
و روی آوردن به پرستش بتها
و طاغوتها است.
ذلک مما اوحی الیک ربک من الحکمة ولا تجعل مع الله الـهـا ءاخر فتلقی فی جهنم ملومـا مدحورا.
این (احکام)، از حکمتهایی است که پروردگارت به تو
وحی فرستاده
و هرگز
معبودی با خدا قرار مده، که در جهنم افکنده میشوی، در حالی که سرزنش شده،
و رانده (درگاه خدا) خواهی بود
ومن یقل منهم انی الـه من دونه فذلک نجزیه جهنم کذلک نجزی الظــلمین.
و هر کس از آنها بگوید: «من جز خدا،
معبودی دیگرم»، کیفر او را
جهنم میدهیم!
و ستمگران را این گونه
کیفر خواهیم داد.
والذین لایدعون مع الله الـهـا ءاخر ولا یقتلون النفس التی حرم الله الا بالحق ولا یزنون ومن یفعل ذلک یلق اثامـا.
و کسانی که
معبود دیگری را با خداوند نمیخوانند
و انسانی را که خداوند خونش را
حرام شمرده، جز بحق نمیکشند
و زنا نمیکنند
و هر کس چنین کند،
مجازات سختی خواهد دید!
فلا تدع مع الله الـهـا ءاخر فتکون من المعذبین.
(ای پیامبر! ) هیچ
معبودی را با خداوند مخوان، که از معذبین خواهی بود!
قالوا ربنا امتنا اثنتین واحییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل• ذلکم بانه اذا دعی الله
وحده کفرتم وان یشرک به تؤمنوا فالحکم لله العلی الکبیر.
آنها میگویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندی
و دو بار زنده کردی اکنون به گناهان خود معترفیم آیا راهی برای خارج شدن (از
دوزخ) وجود دارد؟» • این بخاطر آن است که وقتی خداوند به یگانگی خوانده میشد انکار میکردید،
و اگر برای او همتایی میپنداشتند
ایمان میآوردید اکنون داوری مخصوص خداوند بلندمرتبه
و بزرگ است (
و شما را مطابق عدل خود کیفر میدهد).
ویـقوم ما لی ادعوکم الی النجوة وتدعوننی الی النار• تدعوننی لاکفر بالله واشرک به ما لیس لی به علم وانا ادعوکم الی العزیز الغفـر• لا جرم انما تدعوننی الیه لیس له دعوة فی الدنیا ولا فی الاخرة وان مردنا الی الله وان المسرفین هم اصحـب النار.
ای قوم من! چرا من شما را به سوی نجات دعوت میکنم، اما شما مرا بسوی آتش فرا میخوانید؟! • مرا
دعوت میکنید که به خداوند یگانه
کافر شوم
و همتایی که به آن علم ندارم برای او قرار دهم، در حالی که من شما را بسوی خداوند عزیز غفار دعوت میکنم! • قطعا آنچه مرا بسوی آن میخوانید، نه دعوت (
و حاکمیتی) در دنیا دارد
و نه در آخرت
و تنها بازگشت ما در
قیامت بسوی خداست
و مسرفان اهل آتشند!
انا ارسلنا نوحـا الی قومه ان انذر قومک من قبل ان یاتیهم عذاب الیم• ان اعبدوا الله واتقوه واطیعون• قال نوح رب انهم عصونی واتبعوا من لم یزده ماله وولده الا خسارا• وقالوا لا تذرن ءالهتکم ولا تذرن ودا ولا سواعـا ولا یغوث ویعوق ونسرا.
ما
نوح را به سوی قومش فرستادیم
و گفتیم: «قوم خود را
انذار کن پیش از آنکه عذاب دردناک به سراغشان آید! » • که خدا را پرستش کنید
و از مخالفت او بپرهیزید
و مرا
اطاعت نمایید! • نوح (بعد از نومیدی از هدایت آنان) گفت: «پروردگارا! آنها نافرمانی من کردند
و از کسانی پیروی نمودند که اموال
و فرزندانشان چیزی جز زیانکاری بر آنها نیفزوده است! •
و گفتند: دست از خدایان
و بتهای خود برندارید (به خصوص) بتهای «ود»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق»
و «نسر» را رها نکنید
توحید، مایه تذکر
و توجه به حقانیت معاد است.
قالوا اءذا متنا وکنا ترابـا وعظـمـا اءنا لمبعوثون• لقد وعدنا نحن
وءاباؤنا هـذا من قبل ان هـذا الا اسـطیر الاولین• قل لمن الارض ومن فیها ان کنتم تعلمون• سیقولون لله قل افلا تذکرون.
آنها گفتند: «آیا هنگامی که مردیم
و خاک
و استخوانهایی (پوسیده) شدیم، آیا بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟! • این وعده به ما
و پدرانمان از قبل داده شده این فقط
افسانه های پیشینیان است! » • بگو: «زمین
و کسانی که در آن هستند از آن کیست، اگر شما میدانید؟! » • بزودی (در پاسخ تو) میگویند: «همه از آن خداست! » بگو: «آیا متذکر نمیشوید؟! »
این جمله پاسخ مشرکین را حکایت میکند،
و آن این است که مشرکین
اعتراف دارند که زمین
و هر که در آن است مملوک خدا است
و نمیتوانند از اعتراف به این حقیقت شانه خالی کنند، زیرا ملک حقیقی قائم به غیر علت موجده نیست.
و چون وجود معلول قائم به وجود
علت است
و مستقل از آن نیست، به هیچ وجه از آن بی نیاز نیست،
و علت موجده زمین
و هر که در آن است تنها خدا است، حتی وثنی مسلکها نیز بتها را در این معنا شریک خدا نمیدانند.
و جمله" قل ا فلا تذکرون" بعد از تمامیت جواب، رسول خدا صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم را امر میکند که مشرکین را به جرم اینکه بعد از شنیدن
حجت بر امکان بعث، متذکر نشدند سرزنش فرماید.
و معنایش این است که به ایشان بگو: بعد از اینکه معلوم شد که مالک زمین
و هر که در زمین است خدا است باز چرا متذکر نمیشوید؟
و فکر نمیکنید که چون او مالک است، میتواند این تصرف را بکند که اهل آن را بعد از میراندن زنده کند؟
الوهیت یگانه خدا، مقتضی تسلیم بودن در برابر او
و روی برتافتن از غیر او است.
فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله وان لا الـه الا هو فهل انتم مسلمون.
و اگر آنها دعوت شما را نپذیرفتند، بدانید (
قرآن) تنها با علم الهی نازل شده
و هیچ
معبودی جز او نیست! آیا با این حال،
تسلیم میشوید؟
یعنی وقتی به دلیل
اجابت نکردن شرکایتان
و هم به دلیل عجز خودتان از آوردن مثل
قرآن، برایتان معلوم شد که این کتاب از ناحیه خدای تعالی است آیا
تسلیم دانستههای خود که همان
توحید خدای سبحان
و آسمانی بودن این کتاب است میشوید؟
و آیا میپذیرید که خدای تعالی این کتاب را به علم خود نازل کرده؟ پس این سؤال در حقیقت امر به
اسلام آوردن است. همه این مطالب اموری است که از ظاهر آیه استفاده میشود.
قل انما یوحی الی انما الـهکم الـه
وحد فهل انتم مسلمون.
بگو: «تنها چیزی که به من
وحی میشود این است که
معبود شما خدای یگانه است آیا (با این حال) تسلیم (حق) میشوید؟ (
و بتها را کنار میگذارید؟
این آیه سه نکته بنیادی مطرح شده است، نخست اینکه پایه اصلی
رحمت توحید است
و به راستی هر چه بیشتر بیندیشیم وجود این رابطه نیرومند روشنتر میشود،
توحید در اعتقاد، در عمل،
توحید در کلمه،
توحید صفوف ،
و توحید در
قانون و در همه چیز.
نکته دیگر اینکه به مقتضای کلمه" انما" که دلیل بر حصر است تمام دعوت پیامبران اسلام صدر اصل
توحید خلاصه میشود مطالعات دقیق نیز نشان میدهد که اصول
و حتی فروع
و احکام نیز در پایان به اصل
توحید بازمی گردد،
و به همین دلیل همانگونه که سابقا هم گفتهایم
توحید تنها یک اصل از اصول دین نیست، بلکه همچون رشته محکمی است که دانههای یک
تسبیح را بهم پیوند میدهد
و یا صحیحتر روحی است که در کالبد
دین دمیده شده.
و آخرین نکته اینکه مشکل اصلی تمام جوامع
و ملل، آلودگی به
شرک در اشکال مختلف است، زیرا جمله" فهل انتم مسلمون" (آیا تسلیم در برابر این اصل میشوید) میرساند که مشکل اصلی بیرون آمدن از شرک
و مظاهر آن
و بالا زدن آستین برای شکستن بتها است، نه فقط بتهای سنگی
و چوبی، که بتها از هر نوع مخصوصا طاغوتهای انسانی! .
. فالـهکم الـه
وحد فله اسلموا.
برای هر امتی قربانگاهی قرار دادیم، تا نام خدا را (به هنگام قربانی) بر چهارپایانی که به آنان روزی دادهایم ببرند،
و خدای شما
معبود واحدی است در برابر (فرمان) او تسلیم شوید
و بشارت ده متواضعان
و تسلیم شوندگان را
گرایش به
توحید، از عوامل شکوفایی
عقل و خرد است.
قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیــا... ذلکم وصـکم به لعلکم تعقلون.
بگو: «بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید!
و به پدر
و مادر نیکی کنید!
و فرزندانتان را از (ترس)
فقر، نکشید! ما شما
و آنها را روزی میدهیم
و نزدیک کارهای زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان!
و انسانی را که خداوند محترم شمرده، به
قتل نرسانید! مگر بحق (
و از روی استحقاق) این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید
این امور فطری بودنشان بسیار روشن است، مانند
حرمت شرک به خدای بزرگ
و عقوق والدین و کشتن فرزندان از ترس فقر
و ارتکاب کارهای شنیع
و قتل نفس بدون حق که در آیه اول نام برده شده، چون این چند عمل از اموری است که
فطرت بشر در بدو نظر حکم به حرمت آن میکند
و هیچ انسانی که فطرت
و عقلش سالم باشد حاضر به ارتکاب آنها نیست مگر اینکه عقل را که عامل تمیز انسان
و سایر حیوانات است با پیروی اهواء
و عواطف غلط در پس پرده ظلمت قرار داده باشد،
و گر نه، تنها داشتن عقل
و دور بودن از هواهای شیطانی کافی است که هر انسانی به
حرمت و شومی اینگونه امور واقف گردد،
و به همین جهت خاتمه آیه اولی" لعلکم تعقلون" قرار داده شده است.
اعتقاد به یگانگی خداوند، زمینه ساز
تقوا پیشگی است.
والی عاد اخاهم هودا قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره افلا تتقون.
و به سوی قوم عاد، برادرشان «هود» را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! (تنها) خدا را
پرستش کنید، که جز او
معبودی برای شما نیست! آیا پرهیزگاری پیشه نمیکنید؟! »
. ان انذروا انه لا الـه الا انا فاتقون.
فرشتگان را با روح (الهی) بفرمانش بر هر کس از بندگانش بخواهد نازل میکند (
و به آنها دستور میدهد) که مردم را
انذار کنید (
و بگویید: )
معبودی جز من نیست از (مخالفت دستور) من، بپرهیزید!
وله ما فی السمـوت والارض وله الدین واصبـا افغیر الله تتقون.
آنچه در آسمانها
و زمین است، از آن اوست
و دین خالص (نیز) همواره از آن او میباشد آیا از غیر او میترسید؟!
و در پایان این آیه میفرماید: آیا با این حال که همه قوانین
و دین
و اطاعت از آن خدا است" از غیر او پرهیز میکنید"؟ (ا فغیر الله تتقون).
مگر بتها میتوانند به شما زیانی برسانند؟ یا نعمتی به شما ببخشند؟ که از مخالفتشان بیم دارید
و عبادتشان را لازم میشمرید؟! با اینکه آنچه از نعمتها دارید همه از ناحیه خدا است" (
و ما بکم من نعمة فمن الله).
ولقد ارسلنا نوحـا الی قومه فقال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره افلا تتقون.
و ما نوح را بسوی قومش فرستادیم او به آنها گفت: «ای قوم من! خداوند یکتا را بپرستید، که جز او
معبودی برای شما نیست! آیا (از پرستش بتها) پرهیز نمیکنید؟!
از آنجا که در آیات گذشته، سخن از
توحید و معرفت خداوند
و دلائل
عظمت او در جهان آفرینش بود، همین مطلب را در آیات مورد بحث
و آیات آینده از زبان پیامبران بزرگ
و در لابلای تاریخ آنها بیان میکند.
نخست از نوح نخستین پیامبر
اولوا العزم و منادی
توحید شروع کرده میگوید: " ما
نوح را به سوی قومش فرستادیم، او به آنها گفت کهای قوم من! الله خداوند یگانه یکتا را بپرستید که غیر از او
معبودی برای شما نیست" (
و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره).
" آیا با این بیان روشن از پرستش بتها پرهیز نمیکنید"؟ (ا فلا تتقون).
فارسلنا فیهم رسولا منهم ان اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره افلا تتقون.
و در میان آنان رسولی از خودشان فرستادیم که: «خدا را بپرستید جز او
معبودی برای شما نیست آیا (با این همه، از
شرک و بت پرستی) پرهیز نمیکنید؟! »
وان هـذه امتکم امة
وحدة وانا ربکم فاتقون.
و این امت شما امت
واحدی است
و من پروردگار شما هستم پس، از مخالفت فرمان من بپرهیزید
قل من رب السمـوت السبع ورب العرش العظیم• سیقولون لله قل افلا تتقون.
بگو: «چه کسی پروردگار آسمانهای هفتگانه،
و پروردگار عرش عظیم است؟» • بزودی خواهند گفت: «همه اینها از آن خداست! » بگو: «آیا
تقوا پیشه نمیکنید (
و از خدا نمیترسید
و دست از شرک برنمی دارید)؟! »
این جمله حکایت جواب ایشان است که
اعتراف میکنند به اینکه آسمانهای هفتگانه
و عرش عظیم از آن خدا است.
و معنایش این است: ای رسول ما! به زودی جواب خواهند داد به اینکه همه آنها از آن خدا است،
و تو در
ملامت و توبیخ ایشان بگو که وقتی آسمانهای هفتگانه محل نزول امر،
و عرش عظیم محل صدور آن، از آن خدا است، پس دیگر چرا از خشم او نمیپرهیزید،
و منکر بعث میشوید
و آن را از
اساطیر و افسانههای قرون گذشته خوانده، وقتی انبیای خدا شما را از آن بیم میدهند مسخره شان میکنید، با اینکه او میتواند امر به بعث اموات
و ایجاد حیات
آخرت را برای انسانها صادر نموده
و از
آسمان نازلش کند.
اذ قال لقومه الا تتقون• اتدعون بعلا وتذرون احسن الخــلقین.
به خاطر بیاور هنگامی را که به قومش گفت: «آیا تقوا پیشه نمیکنید؟! • آیا
بت «بعل» را میخوانید
و بهترین آفریدگارها را رها میسازید؟
عقیده به خدای یگانه، مقتضی
توبه و بازگشت به او است.
والی ثمود اخاهم صــلحـا قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره... فاستغفروه ثم توبوا الیه ان ربی قریب مجیب.
و بسوی قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را
پرستش کنید، که
معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید،
و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید، که پروردگارم (به بندگان خود) نزدیک،
و اجابت کننده (خواستههای آنها) است! »
وذا النون اذ ذهب مغـضبـا فظن ان لن نقدر علیه فنـادی فی الظـلمـت ان لا الـه الا انت سبحـنک انی کنت من الظــلمین• فاستجبنا له ونجینـه من الغم وکذلک ننجی المؤمنین.
>
و ذا النون
[۶۸] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت
و چنین میپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت (اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ی متراکم) صدا زد: « (خداوندا! ) جز تو
معبودی نیست! منزهی تو! من از ستمکاران بودم! » • ما دعای او را به اجابت رساندیم
و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم
و این گونه مؤمنان را نجات میدهیم!
یونس علیهالسّلام هر چند که
تصریح به خواسته خود نکرد،
و تنها به مساله
توحید و تنزیه خدا،
و اعتراف به ظلم خود اکتفاء کرد، لیکن با این کلماتش حال درونی خود را،
و موقفی را که در آن قرار گرفته بیان داشت، که در معنا درخواست نجات
و عاقبت را میرساند، خدا هم درخواست او را اجابت نموده، از
اندوه و غمی که به وی روی آورده بود نجاتش بداد.
پذیرش
توحید، راهی برای توجه
و پی بردن به حقانیت
معاد است.
قل هل من شرکائکم من یبدؤا الخلق ثم یعیده قل الله یبدؤا الخلق ثم یعیده فانی تؤفکون.
بگو: «آیا هیچ یک از معبودهای شما،
آفرینش را ایجاد میکند
و سپس بازمی گرداند؟! » بگو: «تنها خدا آفرینش را ایجاد کرده، سپس بازمی گرداند با این حال، چرا از
حق روی گردان میشوید؟! »
گر چه مشرکان به معاد (معاد جسمانی)
عقیده نداشتند ولی همین اندازه که معتقد بودند آغاز آفرینش از خدا است برای پذیرش
معاد کافی است چرا که هر کس آغاز را انجام داده قادر به اعاده آن نیز هست بنا بر این اعتقاد به مبدء با کمی دقت معاد را اثبات میکند.
و از اینجا روشن میشود که چرا به جای مشرکان، پیامبر ص
اعتراف به این واقعیت میکند، زیرا گر چه ایمان به معاد از لوازم
ایمان به مبدء است، اما چون آنها توجه به این ملازمه نداشتند، طرز تعبیر عوض شده
و پیامبر ص به جای آنها
اعتراف میکند.
قالوا اءذا متنا وکنا ترابـا وعظـمـا اءنا لمبعوثون• لقد وعدنا نحن
وءاباؤنا هـذا من قبل ان هـذا الا اسـطیر الاولین• قل لمن الارض ومن فیها ان کنتم تعلمون• سیقولون لله قل افلا تذکرون.
آنها گفتند: «آیا هنگامی که مردیم
و خاک
و استخوانهایی (پوسیده) شدیم، آیا بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟! • این وعده به ما
و پدرانمان از قبل داده شده این فقط
افسانه های پیشینیان است! » • بگو: «زمین
و کسانی که در آن هستند از آن کیست، اگر شما میدانید؟! » • بزودی (در پاسخ تو) میگویند: «همه از آن خداست! » بگو: «آیا متذکر نمیشوید؟! »
از آیات
قرآن به خوبی بر میآید که بیشترین مخالفت منکران معاد روی مساله معاد جسمانی
و تعجب از باز گشت انسان خاک شده به زندگی
و حیات بوده است، لذا بسیاری از آیات
معاد روی مساله قدرت خداوند تکیه میکند،
و نمونههای آن را در عالم هستی شرح میدهد، تا تعجب آنها از مساله حیات بعد از مرگ زائل گردد.
در آیات مورد بحث نیز همین مساله از سه راه تعقیب شده، نخست قدرت او را در مورد زمین
و زمینیان،
و سپس آسمانها
و عرش عظیم،
و سر انجام قدرت او بر تدبیر
و اداره عالم آفرینش،
و به این ترتیب هر سه
مصداق هایی از یک مفهومند.
این احتمال نیز وجود دارد که هر یک از این سه بحث اشاره به یکی از نقطه نظرهای منکران معاد باشد، میگوید:
اگر انکار شما به خاطر آن است که انسانهای پوسیده
و خاک شده از قلمرو
مالکیت خداوند بیرون میروند این اشتباه است چرا که شما خودتان خدا را
مالک زمین
و زمینیان میدانید.
و اگر به خاطر این است که میگوئید زنده شدن مردگان نیاز به پروردگار قادری دارد شما که خودتان خدا را پروردگار آسمانها
و عرش میخوانید.
و اگر این انکار به خاطر آن است که در تدبیر عالم بعد از
حیات مجدد مردگان ایراد دارید، آن هم بیجا است، زیرا قدرت او را در
تدبیر این عالم هستی
و پناه دادن به همه موجودات پذیرفتهاید، به این ترتیب جایی برای انکار شما باقی نمیماند.
هماهنگ بودن پاسخ کفار در سه مورد (سیقولون لله) تفسیر اول را تقویت میکند.
توحید، مایه
توکل و توجه انسان به مشیت
و قدرت خدا است.
لـکنا هو الله ربی ولا اشرک بربی احدا• ولولا اذ دخلت جنتک قلت ما شاء الله لا قوة الا بالله ان ترن انا اقل منک مالا وولدا.
ولی من کسی هستم که «الله» پروردگار من است
و هیچ کس را شریک پروردگارم قرار نمیدهم! • چرا هنگامی که وارد باغت شدی، نگفتی این نعمتی است که خدا خواسته است؟! قوت (
و نیرویی) جز از ناحیه خدا نیست!
و اگر میبینی من از نظر مال
و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمی نیست)!
ولـئن سالتهم من خلق السمـوت والارض لیقولن الله قل افرءیتم ما تدعون من دون الله ان ارادنی الله بضر هل هن کـشفـت ضره او ارادنی برحمة هل هن ممسکـت رحمته قل حسبی الله علیه یتوکل المتوکلون.
و اگر از آنها بپرسی: «چه کسی آسمانها
و زمین را آفریده؟» حتما میگویند: «خدا! » بگو: «آیا هیچ درباره معبودانی که غیر از خدا میخوانید
اندیشه میکنید که اگر خدا زیانی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند گزند او را برطرف سازند؟!
و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند جلو
رحمت او را بگیرند؟! » بگو: «خدا مرا کافی است
و همه متوکلان تنها بر او
توکل میکنند! »
این سخن که مشرکان خالقیت آسمان
و زمین را مخصوص خداوند میدانستند کرارا در آیات
قرآن آمده است.
این امر نشان میدهد که مطلب نزد آنها کاملا مسلم بوده است،
و این خود بهترین سندی است بر ابطال شرک چرا که"
توحید خالقیت
و مالکیت
و ربوبیت" عالم هستی خود بهترین دلیل بر"
توحید عبودیت " است،
و نتیجه آن
توکل بر ذات پاک خدا
و چشم بر گرفتن از غیر او است.
توحید، ملاک به ثمر نشستن اعمال خوب است..... ولو اشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون.
این، هدایت خداست که هر کس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمایی میکند!
و اگر آنها مشرک شوند، اعمال (نیکی) که انجام دادهاند، نابود میگردد (
و نتیجهای از آن نمیگیرند).
برداشت از
مفهوم آیه است که وقتی شرک، مایه حبط عمل میشود، اعمال نیک در سایه
توحید به ثمر میرسد.
یکی از خصوصیات
هدایت الهی این است که ضلالت در آن راه نداشته
و هیچ وقت سالک را به
ضلالت نمیکشاند. خصوصیت دیگر آن این است که وقتی برای انسان باقی میماند که شکرش بجا آورده شود،
و گر نه از چنگ انسان میرود،
و آدمی دچار ضلالت میگردد. آری، خدا وقتی این
هدایت را به کسی روزی کرد چنین نیست که دیگر خودش در آن سلطنت،
و دخل
و تصرفی نداشته باشد، چون عطایای خدا- بر خلاف عطایای ما- نعمت مورد عطا را از تحت
ملکیت و سلطنت خدا بیرون نمیکند. پس اینطور نیست که هدایت بعد از اینکه به دست ما آمد برای ما باقی مانده
و خلاصه مال ما باشد، چه اینکه شکرش را بجا بیاوریم
و چه نیاوریم. بلکه باقی ماندنش موقوف بر این است که به لوازم
توحید و عبودیت عمل شود،
و لذا در آخر آیه مورد بحث فرمود: "
و لو اشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون".
و اگر از کفران نعمت هدایت تعبیر به خصوص شرک کرده برای این است که زمینه گفتار، مساله
توحید میباشد
ما کان للمشرکین ان یعمروا مسـجد الله شـهدین علی انفسهم بالکفر اولـئک حبطت اعمــلهم وفی النار هم خــلدون.
مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد کنند در حالی که به کفر خویش گواهی میدهند! آنها اعمالشان نابود (
و بی ارزش) شده
و در آتش (دوزخ)، جاودانه خواهند ماند
ولقد اوحی الیک والی الذین من قبلک لـئن اشرکت لیحبطن عملک ولتکونن من الخـسرین• بل الله
فاعبد..
به تو
و همه پیامبران پیشین
وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه میشود
و از زیانکاران خواهی بود! • بلکه تنها خداوند را
عبادت کن
و از شکرگزاران باش.
شرک دو پیامد خطرناک دارد حتی در مورد پیامبران الهی اگر به فرض
محال مشرک شوند.
نخست مساله
حبط اعمال است،
و دوم گرفتار
خسران و زیان زندگی شدن.
اما" حبط اعمال" به معنی محو آثار
و پاداش عمل به خاطر شرک است چرا که شرط قبولی اعمال اعتقاد به اصل
توحید است
و بدون آن هیچ عملی پذیرفته نیست.
شرک آتش سوزانی است که شجره اعمال آدمی را میسوزاند.
شرک
صاعقه ای است که تمام محصول زندگی او را به آتش میکشد.
و شرک همچون طوفانی است که اعمال آدمی را متلاشی میسازد
و با خود میبرد چنان که در آیه ۱۸ سوره ابراهیم میخوانیم: مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرون مما کسبوا علی شی ء ذلک هو الضلال البعید: " اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند همچون خاکستری است در برابر
تندباد در یک روز طوفانی، آنها توانایی ندارند کمترین چیزی از اعمالی را که انجام دادهاند به دست آورند،
و این
گمراهی دور
و درازی است".
لذا در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام ص آمده:
ان الله تعالی یحاسب کل خلق الا من اشرک بالله فانه لا یحاسب
و یؤمر به الی النار
: " خداوند همه بندگان را محاسبه میکند مگر کسی که
شرک به خدا آورده که بدون حساب به آتش فرستاده میشود"
و اما زیانکار شدن آنها به خاطر این است که بزرگترین سرمایههای خود را که
عقل و خرد
و عمر گرانبها است در این بازار بزرگ
تجارت دنیا از دست داده
و" جز
حسرت و اندوه متاعی نخریدند
توحید، باعث حق گرایی
و مانع گرایش به باطل است.
وربطنا علی قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السمـوت والارض لن ندعوا من دونه الـهـا لقد قلنا اذا شططـا.
و دلهایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند
و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها
و زمین است هرگز غیر او
معبودی را نمیخوانیم که اگر چنین کنیم، سخنی بگزاف گفتهایم
«شطط» به معنای دوری از
حق است.
و ربطنا علی قلوبهم: دلهای آنها را با الطاف
و خاطرات تقویت کننده ایمان محکم ساختیم، در نتیجه تصمیم قاطع گرفتند که حق را آشکار سازند
و در راه دین ثابتقدم
و بر سختیها
و دوری از
وطن شکیبا باشند.
اذ قاموا فقالوا ربنا رب السماوات
و الارض: اثر آن
ایمان قوی، هنگامی آشکار شد که در برابر پادشاه جبار
و هوس باز زمان خود،
دقیانوس- که با بی شرمی کوشش میکرد که اهل
ایمان را از دینشان باز دارد- بپا خاسته، گفتند: پروردگار ما که او را پرستش میکنیم، همانست که آفریدگار آسمانها
و زمین است.
لن ندعوا من دونه الها لقد قلنا اذا شططا: ما خدایی جز او نمیخوانیم
و اگر جز او خدایی بخوانیم، سخنی بر زبان آوردهایم که از حق دور
و نمونه واقعی
باطل است.
یهدی الی الرشد فـامنا به ولن نشرک بربنا احدا• وانه تعــلی جد ربنا ما اتخذ صـحبة ولا ولدا• وانه کان یقول سفیهنا علی الله شططـا.
که به راه راست
هدایت میکند، پس ما به آن ایمان آوردهایم
و هرگز کسی را شریک پروردگارمان قرار نمیدهیم! •
و اینکه بلند است مقام با
عظمت پروردگار ما،
و او هرگز برای خود همسر
و فرزندی انتخاب نکرده است! •
و اینکه سفیه ما (ابلیس) درباره خداوند سخنان ناروا میگفت!
انحصار
الوهیت به خدا، دلیل انحصار حمدها
و ستایشها است.
وهو الله لا الـه الا هو له الحمد فی الاولی والاخرة وله الحکم والیه ترجعون.
اوست خداى يكتا. هيچ خدايى به جز او نيست.
ستایش خاص اوست، چه در اين جهان
و چه در جهان ديگر.
و فرمان فرمان اوست.
و همگان به او بازگردانده مىشويد
هو الحی لا الـه الا هو فـادعوه مخلصین له الدین الحمد لله رب العــلمین.
او زنده است. خدايى جز او نيست. او را بخوانيد در حالى كه
دین او را به
اخلاص پذيرفته باشيد، كه
ستایش از آن خدايى است كه پروردگار جهانيان است
راهیابی به
توحید، مایه حیات معنوی انسان است.
ولا تاکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه وانه لفسق وان الشیـطین لیوحون الی اولیائهم لیجـدلوکم وان اطعتموهم انکم لمشرکون• او من کان میتـا فاحیینـه وجعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظـلمـت لیس بخارج منها..
و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده، نخورید! این کار
گناه است
و شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه القا میکنند، تا با شما به مجادله برخیزند اگر از آنها
اطاعت کنید، شما هم مشرک خواهید بود! • آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم،
و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد
و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام میدادند، تزیین شده (
و زیبا جلوه کرده) است
کرارا در
قرآن" مرگ"
و" حیات" به معنی مرگ
و حیات معنوی،
و کفر و ایمان ، آمده است
و این تعبیر به خوبی نشان میدهد که ایمان یک
عقیده خشک
و خالی یا الفاظی تشریفاتی نیست، بلکه به منزله روحی است که در کالبد بیجان افراد بی ایمان دمیده میشود
و در تمام وجود آنها اثر میگذارد، چشم آنها دید
و روشنایی، گوش آنها قدرت شنوایی، زبان توان سخن گفتن
و دست
و پا قدرت انجام هر گونه کار مثبت پیدا میکند، ایمان افراد را دگرگون میسازد
و در سراسر زندگی آنها اثر میگذارد
و آثار
حیات را در تمام شئون آنها آشکار مینماید.
توجه به یگانگی خدا، درپی دارنده
ترس از او است.
وحاجه قومه قال اتحـجونی فی الله وقد هدن ولا اخاف ما تشرکون به الا ان یشاء ربی شیــا وسع ربی کل شیء علمـا افلا تتذکرون• وکیف اخاف ما اشرکتم ولا تخافون انکم اشرکتم بالله ما لم ینزل به علیکم سلطـنـا فای الفریقین احق بالامن ان کنتم تعلمون.
چگونه من از بتهای شما بترسم؟! در حالی که شما از این نمیترسید که برای خدا، همتایی قرار دادهاید که هیچ گونه دلیلی درباره آن، بر شما نازل نکرده است! (راست بگویید) کدام یک از این دو دسته (بت پرستان
و خداپرستان)، شایسته تر به ایمنی (از
مجازات) هستند اگر میدانید؟! • (آری،) آنها که ایمان آوردند،
و ایمان خود را با
شرک و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست
و آنها
هدایت یافتگانند! »
منطق ابراهیم در اینجا یک منطق عقلی بر اساس این واقعیت است که شما مرا
تهدید به خشم بتها میکنید در حالی که تاثیر وجودی آنها موهوم است، ولی از خشم خداوند بزرگ که من
و شما هر دو او را پذیرفتهایم
و باید پیرو دستور او باشیم
و هیچگونه دستوری از طرف او در باره
پرستش بتها نرسیده است ترس
و وحشتی ندارید، یک موضوع قطعی را رها کردهاید
و به یک موضوع موهوم چسبیدهاید؟
وقال الله لا تتخذوا الـهین اثنین انما هو الـه
وحد فایـی فارهبون.
خداوند فرمان داده: «دو
معبود (برای خود) انتخاب نکنید
معبود (شما) همان خدای یگانه است تنها از (کیفر) من بترسید! »
وحدت نظام آفرینش
و وحدت قوانین حاکم بر آن، خود دلیلی بر
وحدت آفریدگار
و وحدت معبود است.
اکنون که چنین است، " تنها از
کیفر من بترسید
و از مخالفت فرمان من بیم داشته باشید نه غیر آن) (فایای فارهبون).
توحید و پرهیز از شرک، مایه
خیر و سعادت است.
یـاهل الکتـب لا تغلوا فی دینکم ولا تقولوا علی الله الا الحق انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله وکلمته القـها الی مریم وروح منه فـامنوا بالله ورسله ولا تقولوا ثلـثة انتهوا خیرا لکم انما الله الـه
وحد سبحـنه ان یکون له ولد له ما فی السمـوت وما فی الارض وکفی بالله وکیلا.
ای اهل کتاب! در دین خود، غلو (
و زیاده روی) نکنید!
و در باره خدا، غیر از
حق نگویید!
مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا،
و کلمه (
و مخلوق) اوست، که او را به
مریم القا نمود
و روحی (شایسته) از طرف او بود. بنا بر این، به خدا
و پیامبران او،
ایمان بیاورید!
و نگویید: « (خداوند) سه گانه است! » (از این سخن) خودداری کنید که برای شما بهتر است! خدا، تنها
معبود یگانه است او منزه است که فرزندی داشته باشد (بلکه) از آن اوست آنچه در آسمانها
و در زمین است
و برای تدبیر
و سرپرستی آنها، خداوند کافی است... ذلکما مما علمنی ربی انی ترکت ملة قوم لا یؤمنون بالله وهم بالاخرة هم کـفرون• یـصـحبی السجن ءارباب متفرقون خیرام الله
الوحد القهار.
این، از دانشی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که به خدا ایمان ندارند،
و به سرای دیگر کافرند، ترک گفتم (
و شایسته چنین موهبتی شدم)! • ای دوستان
زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟!
یوسف بالاترین درسی را که به زندانیان داد درس
توحید و یگانه پرستی بود، همان درسی که محصولش
آزادی و آزادگی است.
او میدانست" ارباب متفرقون"
و هدفهای پراکنده،
و معبودهای مختلف، سرچشمه
تفرقه و پراکندگی در اجتماعند
و تا تفرقه
و پراکندگی وجود دارد طاغوتها
و جباران بر مردم مسلطند، لذا برای قطع ریشه آنها دستور داد که از شمشیر برای
توحید استفاده کنند تا مجبور نباشند آزادی را به خواب ببینند بلکه آن را در بیداری مشاهده کنند.
مگر جباران
و ستمگران که بر گرده مردم سوارند در هر جامعهای چند نفر میباشند که مردم قادر به مبارزه با آنها نیستند؟ جز این است که آنها افراد محدودی هستند ولی با ایجاد تفرقه
و نفاق ، از طریق ارباب متفرقون،
و در هم شکستن نیروی متشکل
جامعه، امکان
حکومت را بر تودههای عظیم مردم به دست میآورند؟
و آن روز که ملتها به قدرت
توحید و وحدت کلمه آشنا شوند
و همگی زیر پرچم" الله الواحد القهار" جمع گردند
و به نیروی عظیم خود پی برند آن روز روز نابودی آنها است، این درس بسیار مهمی است برای امروز ما
و برای فردای ما
و برای همه انسانها در کل جامعه بشری
و در سراسر تاریخ.
مخصوصا توجه به این نکته ضرورت دارد که یوسف میگوید: حکومت مخصوص خداست (ان الحکم الا لله)
و سپس تاکید میکند پرستش
و خضوع
و تسلیم نیز فقط باید در برابر فرمان او باشد (امر الا تعبدوا الا ایاه)
و سپس تاکید میکند آئین مستقیم
و پا بر جا چیزی جز این نیست (ذلک الدین القیم) ولی سرانجام این را هم میگوید که با همه این اوصاف متاسفانه اکثر مردم از این واقعیت بی خبرند (
و لکن اکثر الناس لا یعلمون)
و بنا بر این اگر مردم
آموزش صحیح ببینند
و آگاهی پیدا کنند
و حقیقت
توحید در آنها زنده شود این مشکلاتشان حل خواهد شد.
رحمت خاص الهی، نتیجه تلاش
و هجرت در راه
توحید است.
واذ اعتزلتموهم وما یعبدون الا الله فاوا الی الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته..
و (به آنها گفتیم: ) هنگامی که از آنان
و آنچه جز خدا میپرستند کناره گیری کردید، به غار پناه برید که پروردگارتان (سایه) رحمتش را بر شما میگستراند
و در این امر، آرامشی برای شما فراهم میسازد
ابن عباس گوید: این جمله، قسمتی از گفتار تملیخا، رئیس
اصحاب کهف است. وی به آنها گفت: هنگامی که از بت پرستان کناره گیری کردید
و از معبودهای آنها فاصله گرفتید
و تنها از خداوند یکتا کناره گیری نکردید
و فاصله نگرفتید، هرگز
عبادت او را ترک نخواهید کرد.
استثنای این جمله، ممکنست متصل باشد. زیرا در میان آنها کسانی بودند که خدا را به معیت بتها پرستش میکردند. ممکنست
استثنا منقطع باشد
و این در صورتی است که آنها فقط بت پرست بوده، به پرستش خداوند یکتا، هیچگونه عنایتی نداشتهاند.
فاووا الی الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته
و یهیئ لکم من امرکم مرفقا:
اکنون بطرف غار رو کنید
و آنجا را منزل
و ماوای خود قرار دهید، تا خداوند از
نعمت خود بر شما بگستراند
و دشواریها را بر شما آسان گرداند
و دست ستم شاه را از سر شما کوتاه سازد
و لطف خود را شامل حال شما گرداند.
این معنی از ابن عباس است. بنا بر این «مرفق» هر چیز آسانیست.
برخی گویند: یعنی خداوند امور معاش شما را اصلاح میکند
و اسباب رفاه
و آرامش شما را فراهم میسازد.
از این آیه، بر میآید که ارزش مهاجرت در راه
دین ، بسیار
و زشتی ماندن در دیار کفر، فراوان است. بشرطی که ماندن در آنجا مستلزم اظهار کلمه کفر باشد.
فلما اعتزلهم وما یعبدون من دون الله... • ووهبنا لهم من رحمتنا وجعلنا لهم لسان صدق علیـا.
هنگامی که از آنان
و آنچه غیر خدا میپرستیدند کناره گیری کرد، ما اسحاق
و یعقوب را به او بخشیدیم
و هر یک را پیامبری (بزرگ) قرار دادیم! •
و از
رحمت خود به آنان عطا کردیم
و برای آنها نام نیک
و مقام برجستهای (در میان همه امتها) قرار دادیم
گرچه مدت زیادی طول کشید که خداوند اسحاق
و سپس
یعقوب (فرزند
اسحاق ) را به ابراهیم داد ولی به هر حال این موهبت بزرگ، فرزندی همچون اسحاق
و نوهای همچون یعقوب که هر یک پیامبری عالیمقام بودند، نتیجه آن استقامتی بود که ابراهیم ع در راه مبارزه با بتها
و کناره گیری از آن آئین باطل از خود نشان داد.
علاوه بر این، " ما به آنها از
رحمت خود بخشیدیم" (
و وهبنا لهم من رحمتنا).
رحمت خاصی که ویژه خالصین
و مخلصین و مردان مجاهد
و مبارز راه خدا است.
ذکر
توحید، مایه رفع
اندوه و نجات انسانها از گرفتاریها است.
وذا النون اذ ذهب مغـضبـا فظن ان لن نقدر علیه فنـادی فی الظـلمـت ان لا الـه الا انت سبحـنک انی کنت من الظــلمین• فاستجبنا له ونجینـه من الغم وکذلک ننجی المؤمنین.
>
و ذا النون
[۱۰۹] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت
و چنین میپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت (اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ی متراکم) صدا زد: « (خداوندا! ) جز تو
معبودی نیست! منزهی تو! من از ستمکاران بودم! » • ما دعای او را به اجابت رساندیم
و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم
و این گونه مؤمنان را نجات میدهیم!
بسیاری از حوادث غم انگیز
و گرفتاریهای سخت
و مصیبت بار مولود گناهان ما است، تازیانههایی است برای بیدار شدن ارواح خفته،
و یا کورهای است برای تصفیه فلز جان آدمی، هر گاه انسان در این موقع به همان سه نکتهای که" یونس" توجه کرد توجه پیدا کند
نجات و رهایی حتمی خواهد بود:
۱- توجه به حقیقت
توحید و اینکه هیچ
معبود و هیچ تکیه گاهی جز" الله" نیست.
۲- پاک شمردن
و تنزیه خدا از هر عیب
و نقص
و ظلم و ستم،
و هر گونه گمان سوء در باره ذات پاک او.
۳- اعتراف به گناه
و تقصیر خویش.
توحید، موجب شتاب در کارهای نیک
و خیر است.
والذین هم بربهم لا یشرکون• اولـئک یسـرعون فی الخیرت وهم لها سـبقون.
و آنها که نهایت کوشش را در انجام طاعات به خرج میدهند
و با این حال، دلهایشان هراسناک است از اینکه سرانجام بسوی پروردگارشان بازمی گردند، • (آری) چنین کسانی در خیرات
سرعت میکنند
و از دیگران پیشی میگیرند (
و مشمول عنایات ما هستند).
معنای این آیه این است که: مؤمنین کسانی هستند که آنچه میدهند-
و یا بنا به آن تفسیر دیگر آنچه از اعمال صالح بجا میآورند- در حالی انجام میدهند
و به جا میآورند که دلهایشان ترسناک از این است که به زودی به سوی پروردگارشان بازگشت خواهند کرد، یعنی باعث انفاق کردنشان
و یا آوردن اعمال صالح همان یاد مرگ،
و بازگشت حتمی به سوی پروردگارشان است
و آنچه میکنند از
ترس است.
در این آیه شریفه دلالت است بر اینکه مؤمنین علاوه بر ایمان به خدا
و به آیات او
ایمان به روز جزا نیز دارند، پس تا اینجا صفات مؤمنین متعین شد.
و خلاصه اش این شد که تنها: به خدا ایمان دارند
و برای او شریک نمیگیرند
و به رسولان او
و به روز جزا هم ایمان دارند،
و به همین جهت
عمل صالح انجام میدهند.
عقیده به خدای یگانه، مقتضی
عبادت خدای یگانه است.
لقد ارسلنا نوحـا الی قومه فقال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم.
ما نوح را به سوی قومش فرستادیم او به آنان گفت: «ای قوم من! (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید، که
معبودی جز او برای شما نیست! (
و اگر غیر او را
عبادت کنید،) من بر شما از
عذاب روز بزرگی میترسم! »
نخستین چیزی که او به آنها یادآور شد، همان توجه به حقیقت
توحید و نفی هر گونه
بت پرستی بود، " به آنها گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که هیچ
معبودی جز او برای شما نیست" (فقال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره).
شعار
توحید نه تنها شعار نوح بلکه نخستین شعار همه پیامبران الهی بوده است لذا در آیات متعددی از همین سوره
و سورههای دیگر
قرآن در آغاز
دعوت بسیاری از پیامبران
شعار یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره: "ای قوم خداوند یگانه را پرستش کنید که
معبودی جز او برای شما نیست" دیده میشود (به آیات ۶۵
و ۷۳
و ۸۵ همین سوره مراجعه کنید) از این جملهها به خوبی استفاده میشود که بت پرستی مهمترین خار بر سر راه
سعادت همه انسانها بوده است
و این باغبانهای
توحید برای تربیت انواع گلها
و درختان پرثمر در سرزمین جوامع انسانی قبل از هر چیز دامن همت به کمر میزدند تا با داس تعلیمات سازنده خود، این خارهای مزاحم را ریشه کن سازند.
مخصوصا از آیه ۲۳ سوره نوح استفاده میشود که مردم زمان نوح بتهای مختلفی به نام" ود"
و"
سواع"
و"
یغوث"
و"
یعوق"
و"
نسر" داشتهاند که شرح آنها به خواست خدا در ذیل همان آیه خواهد آمد
والی عاد اخاهم هودا قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره افلا تتقون.
و به سوی
قوم عاد، برادرشان «هود» را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! (تنها) خدا را پرستش کنید، که جز او
معبودی برای شما نیست! آیا
پرهیزگاری پیشه نمیکنید؟! »
قالوا اجئتنا لنعبدالله
وحده ونذر ما کان
یعبد ءاباؤنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصـدقین.
گفتند: «آیا به سراغ ما آمدهای که تنها خدای یگانه را بپرستیم،
و آنچه را پدران ما میپرستند، رها کنیم؟! پس اگر راست میگویی آنچه را (از بلا
و عذاب الهی) به ما وعده میدهی، بیاور»
والی ثمود اخاهم صــلحـا قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره..
و بسوی قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را
پرستش کنید، که
معبودی جز او برای شما نیست
والی مدین اخاهم شعیبـا قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره..
و به سوی مدین، برادرشان
شعیب را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید، که جز او
معبودی ندارید! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است بنا بر این، حق پیمانه
و وزن را ادا کنید!
و از اموال مردم چیزی نکاهید!
و در روی زمین، بعد از آنکه (در پرتو
ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است،
فساد نکنید! این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید
والی عاد اخاهم هودا قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره ان انتم الا مفترون.
(ما) به سوی (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستادیم (به آنها) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که
معبودی جز او برای شما نیست! شما فقط
تهمت میزنید (
و بتها را شریک او میخوانید)!
والی ثمود اخاهم صــلحـا قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره هو انشاکم من الارض واستعمرکم فیها فاستغفروه ثم توبوا الیه ان ربی قریب مجیب.
و بسوی قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که
معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید،
و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او
آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید، که پروردگارم (به بندگان خود) نزدیک،
و اجابت کننده (خواستههای آنها) است! »
والی مدین اخاهم شعیبـا قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره ولا تنقصوا المکیال والمیزان انی ارکم بخیر وانی اخاف علیکم عذاب یوم محیط.
و بسوی «مدین» برادرشان شعیب را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که جز او،
معبود دیگری برای شما نیست! پیمانه
و وزن را کم نکنید (
و دست به کم فروشی نزنید)! من (هم اکنون) شما را در
نعمت میبینم (ولی) از عذاب روز فراگیر، بر شما بیمناکم
قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الـهکم الـه
وحد فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صــلحـا ولا یشرک
بعبادة ربه احدا.
بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من
وحی میشود که تنها
معبودتان معبود یگانه است پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد،
و هیچ کس را در
عبادت پروردگارش شریک نکند!
از میان تمام مسائلی که وحی میشود، انگشت روی مساله
توحید میگذارد
و میگوید: " بر من وحی میشود که
معبود شما فقط یکی است" (انما الهکم اله
واحد):
چرا تنها به این مساله اشاره شده است برای اینکه
توحید، عصاره همه معتقدات
و همه برنامههای فردی
و اجتماعی سعادتبخش انسان است، در جای دیگر نیز گفتهایم که
توحید تنها یک اصل از اصول دین نیست بلکه خمیرمایه همه اصول
و فروع اسلام است.
اگر در یک مثال ساده تعلیمات دین را از اصول
و فروع به دانههای گوهری تشبیه کنیم باید
توحید را به آن ریسمانی
تشبیه کرد که این دانهها را به هم پیوند میدهد
و از مجموع آن گردنبند پرارزش
و زیبایی میسازد.
و یا اینکه اگر هر یک از تعلیمات
دین را به یکی از اعضاء پیکر انسان تشبیه کنیم باید بگوئیم
توحید روحی است که در مجموع این پیکر دمیده است.
در بحثهای
معاد و نبوت، این واقعیت به ثبوت رسیده است که آنها جدا از
توحید نیستند یعنی هنگامی که خدا را با همه صفاتش بشناسیم میدانیم چنین خدایی باید پیامبرانی بفرستد،
و نیز
حکمت و عدالت او ایجاب میکند که دادگاه
عدل و رستاخیزی وجود داشته باشد، مسائل اجتماعی
و کل جامعه انسانی
و هر چه در ارتباط با آن است باید پرتوی از
توحید و وحدت باشد تا سامان یابد.
و نباید کسی را در
عبادت پروردگارش شریک سازد" (
و لا یشرک
بعبادة ربه احدا).
به تعبیر روشنتر تا حقیقت
خلوص و اخلاص در عمل نیاید، رنگ
عمل صالح به خود نخواهد گرفت.
انگیزه الهی
و خدایی است که به عمل انسان عمق میدهد، نورانیت میبخشد،
و جهت صحیح میدهد،
و هنگامی که
اخلاص از میان رفت، عمل بیشتر جنبه ظاهری پیدا میکند، به منافع شخصی گرایش مییابد
و عمق
و اصالت
و جهت صحیح خود را از دست میدهد.
در حقیقت این عمل صالحی که از انگیزه الهی
و اخلاص، سرچشمه گرفته
و با آن آمیخته شده است گذرنامه لقای پروردگار است!.
و همانگونه که سابقا اشاره کردهایم"
عمل صالح آن چنان مفهوم وسیعی دارد که هر برنامه مفید
و سازنده فردی
و اجتماعی را در تمام زمینههای زندگی شامل میشود.
وانا اخترتک فاستمع لما یوحی• اننی انا الله لا الـه الا انا
فاعبدنی واقم الصلوة لذکری.
و من تو را (برای مقام
رسالت) برگزیدم اکنون به آنچه بر تو
وحی میشود، گوش فرا ده! • من «الله» هستم
معبودی جز من نیست! مرا بپرست،
و نماز را برای یاد من بپادار!
وما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لا الـه الا انا فاعبدون.
ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه به او
وحی کردیم که: «
معبودی جز من نیست پس تنها مرا
پرستش کنید.»
ان هـذه امتکم امة
وحدة وانا ربکم فاعبدون.
این (پیامبران بزرگ
و پیروانشان) همه
امت واحدی بودند (
و پیرو یک هدف)
و من پروردگار شما هستم پس مرا پرستش کنید!
ولقد ارسلنا نوحـا الی قومه فقال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره افلا تتقون.
و ما نوح را بسوی قومش فرستادیم او به آنها گفت: «ای قوم من! خداوند یکتا را بپرستید، که جز او
معبودی برای شما نیست! آیا (از پرستش بتها) پرهیز نمیکنید؟!
فارسلنا فیهم رسولا منهم ان اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره افلا تتقون.
و در میان آنان رسولی از خودشان فرستادیم که: «خدا را بپرستید جز او
معبودی برای شما نیست آیا (با این همه، از
شرک و بت پرستی ) پرهیز نمیکنید؟! »
رعایت عدالت در روابط اقتصادی، از آثار
توحید است..... قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره... فاوفوا الکیل والمیزان ولا تبخسوا الناس اشیاءهم..
«ای قوم من! خدا را بپرستید، که جز او
معبودی ندارید! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است بنا بر این، حق
پیمانه و وزن را ادا کنید!
و از اموال مردم چیزی نکاهید!
و در روی زمین، بعد از آنکه (در پرتو ایمان
و دعوت انبیاء) اصلاح شده است،
فساد نکنید! این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید
والی مدین اخاهم شعیبـا قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره ولا تنقصوا المکیال والمیزان انی ارکم بخیر وانی اخاف علیکم عذاب یوم محیط.
و بر مَديَن برادرشان
شعیب را فرستاديم. گفت: اى قوم من، خداى يكتا را بپرستيد شما را هيچ خدايى جز او نيست.
و در پيمانه
و ترازو نقصان مكنيد. اينك شما را در
نعمت مىبينم.
و از روزى كه عذابش شما را فروگيرد بيمناكم
توحید، از موجبات خیر
و عطایای الهی است.
لـکنا هو الله ربی ولا اشرک بربی احدا• فعسی ربی ان یؤتین خیرا من جنتک ویرسل علیها حسبانـا من السماء فتصبح صعیدا زلقـا.
ولی من کسی هستم که «الله» پروردگار من است
و هیچ کس را
شریک پروردگارم قرار نمیدهم! • شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد
و مجازات حساب شدهای از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونهای که آن را به زمین بی گیاه لغزندهای مبدل کند
این دو آیه همانطور که قبلا بدان اشاره شد سخن مرد مؤمن در رد کلام
رفیق کافرش است که بر او استعلاء
و تکبر ورزید،
و این ردش از بیان سابقش استخراج شده که حاصلش این است که: وقتی جریان همه امور به مشیت خدای تعالی
و حول
و قوه او باشد، پس او تو را دارای مال
و فرزند
و نفرات بیشتری کرده،
و این کار مربوط به او است نه به تو، تا باعث به خود بالیدنت شود
و مجوزی باشد که بر من تکبر ورزی. وقتی مربوط به او شد ممکن است او باغی بهتر از باغ تو به من بدهد
و باغ تو را ویران کند
و مرا به حالتی بهتر از حالت امروز تو،
و تو را به حالتی بدتر از حالت امروز من در آورد،
و مرا
غنی تر از تو گردانیده تو را فقیرتر از من کند
واعتزلکم وما تدعون من دون الله وادعوا ربی عسی الا اکون بدعاء ربی شقیـا• فلما اعتزلهم وما یعبدون من دون الله وهبنا له اسحـق ویعقوب وکلا جعلنا نبیـا• ووهبنا لهم من رحمتنا وجعلنا لهم لسان صدق علیـا.
و از شما،
و آنچه غیر خدا میخوانید، کناره گیری میکنم
و پروردگارم را میخوانم
و امیدوارم در خواندن پروردگارم بی پاسخ نمانم! » • هنگامی که از آنان
و آنچه غیر خدا میپرستیدند کناره گیری کرد، ما
اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم
و هر یک را پیامبری (بزرگ) قرار دادیم! •
و از رحمت خود به آنان عطا کردیم
و برای آنها نام نیک
و مقام برجستهای (در میان همه امتها) قرار دادیم!
قال افتعبدون من دون الله ما لا ینفعکم شیــا ولا یضرکم• اف لکم ولما تعبدون من دون الله افلا تعقلون• ونجینـه ولوطـا الی الارض التی بـرکنا فیها للعــلمین• ووهبنا له اسحـق ویعقوب نافلة وکلا جعلنا صــلحین.
(ابراهیم) گفت: «آیا جز خدا چیزی را میپرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد،
و نه زیانی به شما میرساند! (نه امیدی به سودشان دارید،
و نه ترسی از زیانشان! • اف بر شما
و بر آنچه جز خدا میپرستید! آیا اندیشه نمیکنید (
و عقل ندارید)؟! •
و او
و لوط را به سرزمین (شام) - که آن را برای همه جهانیان پربرکت ساختیم- نجات دادیم! •
و اسحاق،
و علاوه بر او، یعقوب را به وی بخشیدیم
و همه آنان را مردانی
صالح قرار دادیم
توحید و ایمان به خدای یگانه، سبب مصونیت انسان از
شیطان است.
انه لیس له سلطـن علی الذین ءامنوا وعلی ربهم یتوکلون• انما سلطـنه علی الذین یتولونه والذین هم به مشرکون.
چرا که او، بر کسانی که ایمان دارند
و بر پروردگارشان
توکل میکنند، تسلطی ندارد. • تسلط او تنها بر کسانی است که او را به
سرپرستی خود برگزیدهاند،
و آنها که نسبت به او(خدا)
شرک میورزند (
و فرمان شیطان را به جای فرمان خدا، گردن مینهند)
از این آیه دو نکته استفاده میشود:
اول اینکه:
استعاذه به خدا، توکل بر خدا است، زیرا خدای سبحان در تعلیل لزوم استعاذه، بجای استعاذه
توکل را آورده
و سلطنت شیطان را از متوکلین نفی کرده.
دوم اینکه: ایمان
و توکل ، دو ملاک صدق
عبودیتاند، که ادعای
عبودیت با نداشتن آن دو، ادعایی کاذب است، آیه" ان
عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین" که حکایت خطاب پروردگار به ابلیس است نیز همین معنا را میرساند، یعنی سلطنت
شیطان را از بندگان خود نفی نموده است، چیزی که هست در آیه مورد بحث بجای بندگان، افراد با
ایمان و متوکل را آورد.
اعتبار عقلی هم با این معنا میسازد، زیرا توکل عبارت است از اینکه: انسان زمام تصرف در امور خود را بدست غیر خود دهد،
و تسلیم او شود که هر چه او صلاح دید
و کرد همان را صلاح خود بداند،
و این خود اخص آثار
عبودیت است.
توحید و عقیده به خدای یگانه، رمز نجات مؤمنان خداپرست است.
قال افتعبدون من دون الله ما لا ینفعکم شیــا ولا یضرکم• اف لکم ولما تعبدون من دون الله افلا تعقلون• قالوا حرقوه وانصروا ءالهتکم ان کنتم فـعلین• قلنا یـنار کونی بردا وسلـمـا علی ابرهیم• وارادوا به کیدا فجعلنـهم الاخسرین• ونجینـه ولوطـا الی الارض التی بـرکنا فیها للعــلمین.
(ابراهیم) گفت: «آیا جز خدا چیزی را میپرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد،
و نه زیانی به شما میرساند! (نه امیدی به سودشان دارید،
و نه ترسی از زیانشان! ) • اف بر شما
و بر آنچه جز خدا میپرستید! آیا اندیشه نمیکنید (
و عقل ندارید)؟! • گفتند: «او را بسوزانید
و خدایان خود را یاری کنید، اگر کاری از شما ساخته است! » • (سرانجام او را به آتش افکندند ولی ما) گفتیم: «ای آتش! بر ابراهیم سرد
و سالم باش! » • آنها میخواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند ولی ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم! •
و او
و لوط را به سرزمین (شام) - که آن را برای همه جهانیان پربرکت ساختیم- نجات دادیم!
وذا النون اذ ذهب مغـضبـا فظن ان لن نقدر علیه فنـادی فی الظـلمـت ان لا الـه الا انت سبحـنک انی کنت من الظــلمین• فاستجبنا له ونجینـه من الغم وکذلک ننجی المؤمنین.
>
و ذا النون(یونس) را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت
و چنین میپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت (اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ی متراکم) صدا زد: « (خداوندا! ) جز تو
معبودی نیست! منزهی تو! من از ستمکاران بودم! » • ما دعای او را به
اجابت رساندیم
و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم
و این گونه مؤمنان را نجات میدهیم!
هر گاه انسان در این موقع به همان سه نکتهای که" یونس" توجه کرد توجه پیدا کند
نجات و رهایی حتمی خواهد بود:
۱- توجه به
حقیقت توحید و اینکه هیچ
معبود و هیچ تکیه گاهی جز" الله" نیست.
۲- پاک شمردن
و تنزیه خدا از هر عیب
و نقص
و ظلم
و ستم،
و هر گونه گمان سوء در باره ذات پاک او.
۳-
اعتراف به گناه
و تقصیر خویش.
شاهد این سخن، حدیثی است که در" در المنثور" از پیامبر اسلام صنقل شده است که فرمود: " یکی از نامهای خدا که هر کس او را با آن بخواند به اجابت میرسد،
و هر گاه با آن چیزی را
طلب کند به او میدهد، دعای" یونس" است. شخصی عرض کرد: ای رسول خدا آیا او مخصوص
یونس بود یا شامل جماعت مسلمانان نیز میشود؟ فرمود: هم مربوط به یونس بود
و هم همه مؤمنان، هنگامی که خدا را به آن میخوانند، آیا گفتار خداوند را در
قرآن نشنیدهای"
و کذلک ننجی المؤمنین" این دلیل بر آنست که هر کس چنین دعائی کند خداوند اجابت آن را تضمین فرموده است"
وما لی لا
اعبد الذی فطرنی والیه ترجعون• ءاتخذ من دونه ءالهة ان یردن الرحمـن بضر لا تغن عنی شفـعتهم شیــا ولا ینقذون.
من چرا کسی را
پرستش نکنم که مرا آفریده،
و همگی به سوی او بازگشت داده میشوید؟! • آیا غیر از او معبودانی را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانی به من برساند،
شفاعت آنها کمترین فایدهای برای من ندارد
و مرا (از مجازات او) نجات نخواهند داد
اینکه گفت: "
و چرا خدایی را که مرا آفریده نپرستیم؟ " در معنای این است که گفته باشد: "
و چرا انسان خدایی را که خلقش کرده نپرستد"
و آیا کسی که انسان باشد غیر از خدا، آلهه دیگری میگیرد؟
و اگر از خدای تعالی تعبیر آورد به" الذی فطرنی" برای این است که به علت حکم اشاره کرده
و بفهماند که چون لازمه فطر
و ایجاد انسان بعد از آنکه عدم بود، بازگشت همه چیز انسان به خدای تعالی است، چه ذاتش
و چه صفاتش
و چه افعالش،
و نیز لازمه اش این است که قیام همه چیز انسان به او باشد،
و او مالک آدمی
و همه چیز او باشد.
در نتیجه برای انسان به غیر از
عبودیت محض چیزی نیست، بنا بر این بر او لازم است که خود را در مقام
عبودیت نصب کرده
و آن را نسبت به خدای تعالی اظهار بدارد،
و این همان
عبادت است. پس باید او را
عبادت کند، چون از اهلیت پرستش دارد.
ویـقوم ما لی ادعوکم الی النجوة وتدعوننی الی النار• تدعوننی لاکفر بالله واشرک به ما لیس لی به علم وانا ادعوکم الی العزیز الغفـر• لا جرم انما تدعوننی الیه لیس له دعوة فی الدنیا ولا فی الاخرة وان مردنا الی الله وان المسرفین هم اصحـب النار• فستذکرون ما اقول لکم وافوض امری الی الله ان الله بصیر
بالعباد• فوقـه الله سیـات ما مکروا وحاق بـال فرعون سوء العذاب.
ای قوم من! چرا من شما را به سوی نجات دعوت میکنم، اما شما مرا بسوی آتش فرا میخوانید؟! • مرا دعوت میکنید که به خداوند یگانه
کافر شوم
و همتایی که به آن علم ندارم برای او قرار دهم، در حالی که من شما را بسوی خداوند عزیز غفار دعوت میکنم! • قطعا آنچه مرا بسوی آن میخوانید، نه دعوت (
و حاکمیتی) در دنیا دارد
و نه در آخرت
و تنها بازگشت ما در
قیامت بسوی خداست
و مسرفان اهل آتشند! •
و بزودی آنچه را به شما میگویم به خاطر خواهید آورد! من کار خود را به خدا واگذارم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست! » • خداوند او را از نقشههای سوء آنها نگه داشت،
و عذاب شدید بر
آل فرعون وارد شد!
یگانگی خدا در آفرینش
و تدبیر جهان، مقتضی نزول تعالیم
و کتابهای آسمانی برای
هدایت مردم است.
الله لا الـه الا هو الحی القیوم• نزل علیک الکتـب بالحق مصدقـا لما بین یدیه وانزل التورة والانجیل• من قبل هدی للناس..
معبودی جز خداوند یگانه زنده
و پایدار
و نگهدارنده، نیست • (همان کسی که) کتاب را بحق بر تو نازل کرد، که با نشانههای کتب پیشین، منطبق است
و «تورات»
و «انجیل» را. • پیش از آن، برای هدایت مردم فرستاد
و (نیز) کتابی که حق را از باطل مشخص میسازد، نازل کرد کسانی که به آیات خدا کافر شدند، کیفر شدیدی دارند
و خداوند (برای کیفر بدکاران
و کافران لجوج،) توانا
و صاحب
انتقام است
خداوند تنها
معبود یگانه یکتای جاویدان
و پایدار است که همه چیز به وجود او بستگی دارد" (الله لا اله الا هو الحی القیوم).
شرح
و تفسیر این آیه در سوره بقره آیه ۲۵۵ گذشت. در آیه بعد
خطاب به پیامبر اسلام صمیفرماید: خداوندی که پاینده
و قیوم است"
قرآن را بر تو فرستاد که با نشانههای حق همراه
و با نشانههای کتب آسمانی پیشین، کاملا تطبیق میکند همان خدایی که
تورات و انجیل را پیش از
قرآن برای راهنمایی
و هدایت بشر نازل کرد" (نزل علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه
و انزل التوراة
و الانجیل من قبل هدی للناس).
سپس میافزاید" همچنین
قرآن را که حق را از باطل جدا میسازد نازل کرد" (
و انزل الفرقان).
و بعد از
اتمام حجت و نزول آیات از سوی خداوند
و گواهی
فطرت و عقل بر صدق دعوت پیامبران، راهی جز
مجازات نیست،
و لذا در آیه فوق- به دنبال بحثی که در باره
حقانیت پیامبر صو
قرآن مجید گذشت، میفرماید: " کسانی که به آیات خدا کافر شدند کیفر شدیدی دارند" (ان الذین کفروا بآیات الله لهم عذاب شدید).
توحید، موجب هدایت، رشد
و رهایی از سرگردانی است.
وقالوا کونواهودا او نصـری تهتدوا قل بل ملة ابرهیم حنیفـا وما کان من المشرکین.
(اهل کتاب) گفتند: «یهودی یا مسیحی شوید، تا
هدایت یابید! » بگو: « (این آیینهای تحریف شده، هرگز نمیتواند موجب هدایت گردد،) بلکه از آیین خالص ابراهیم پیروی کنید!
و او هرگز از مشرکان نبود! »
خود پرستی
و خودمحوری معمولا سبب میشود که انسان حق را در خودش منحصر بداند، همه را بر
باطل بشمرد
و سعی کند دیگران را به رنگ خود در آورد چنان که
قرآن در نخستین آیه مورد بحث میگوید: "
اهل کتاب گفتند یهودی یا مسیحی شوید تا هدایت یابید"! (
و قالوا کونوا هودا او نصاری تهتدوا).
بگو آئینهای
تحریف یافته هرگز نمیتواند موجب هدایت بشر گردد" بلکه پیرو آئین خالص
ابراهیم گردید تا هدایت شوید
و او هرگز از مشرکان نبود" (قل بل ملة ابراهیم حنیفا
و ما کان من المشرکین).
دینداران خالص کسانی هستند که پیرو آئین
توحیدی خالص باشند،
توحیدی که هیچگونه با شرک آمیخته نگردد، مهمترین اصل اساسی برای شناخت آئین پاک از آئینهای انحرافی همین رعایت کامل اصل
توحید است.
الله لا الـه الا هو الحی القیوم• نزل علیک الکتـب بالحق مصدقـا لما بین یدیه وانزل التورة والانجیل• من قبل هدی للناس..
معبودی جز خداوند یگانه زنده
و پایدار
و نگهدارنده، نیست. • (همان کسی که) کتاب را بحق بر تو نازل کرد، که با نشانههای کتب پیشین، منطبق است
و «
تورات»
و «
انجیل» را. • پیش از آن، برای هدایت مردم فرستاد
و (نیز) کتابی که حق را از باطل مشخص میسازد، نازل کرد کسانی که به آیات خدا کافر شدند،
کیفر شدیدی دارند
و خداوند (برای کیفر بدکاران
و کافران لجوج،) توانا
و صاحب انتقام است.
قل اندعوا من دون الله ما لا ینفعنا ولا یضرنا ونرد علی اعقابنا بعد اذ هدنا الله کالذی استهوته الشیـطین فی الارض حیران له اصحـب یدعونه الی الهدی ائتنا قل ان هدی الله هو الهدی..
بگو: «آیا غیر از خدا، چیزی را بخوانیم (
و عبادت کنیم) که نه سودی به حال مال دارد، نه زیانی
و (به این ترتیب،) به عقب برگردیم بعد از آنکه خداوند ما را
هدایت کرده است؟! همانند کسی که بر اثر وسوسههای شیطان، در روی زمین راه را گم کرده،
و سرگردان مانده است در حالی که یارانی هم دارد که او را به هدایت دعوت میکنند (
و میگویند: ) به سوی ما بیا! » بگو: «تنها هدایت خداوند، هدایت است
و ما دستور دادیم که
تسلیم پروردگار عالمیان باشیم.
چون حالت مرتدان
و مشرکان به دیوانگانی متحیر
تشبیه شده، طبیعتا نقطه مقابل شرک (
توحید) آثاری متضاد با آن خواهد داشت.
ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشـکسون ورجلا سلمـا لرجل هل یستویان مثلا الحمد لله..
خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به
مشاجره مشغولند،
و مردی که تنها تسلیم یک نفر است آیا این دو یکسانند؟! حمد، مخصوص خداست، ولی بیشتر آنان نمیدانند
این آیه متضمن مثلی است که خدای تعالی برای مشرک
و موحد زده، مشرکی که ارباب
و آلهه متعدد
و مختلف میپرستد که همه در شخص وی شریکند.
و بر سر او با هم
مشاجره دارند. این خدا او را دستور میدهد کاری را انجام دهد
و آن خدای دیگر از آن عملش نهی میکند،
و هر یک از خدایان میخواهند که مشرک نامبرده بنده خصوصی او باشد.
و تنها او را خدمت کند.
و موحدی که خالص در اختیار یک مخدوم است
و احدی با آن مخدوم در وی
شرکت ندارد، در نتیجه
موحد تنها او را بر طبق اراده اش خدمت میکند بدون اینکه کسی با خدا بر سر او
منازعه داشته باشد
و نزاعش منجر به
حیرت گردد.
وقال الذی ءامن یـقوم اتبعون اهدکم سبیل الرشاد• تدعوننی لاکفر بالله واشرک به ما لیس لی به علم وانا ادعوکم الی العزیز الغفـر.
کسی که (از قوم فرعون)
ایمان آورده بود گفت: «ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه درست
هدایت کنم. • مرا دعوت میکنید که به خداوند یگانه کافر شوم
و همتایی که به آن علم ندارم برای او قرار دهم، در حالی که من شما را بسوی خداوند عزیز
غفار دعوت میکنم
توحید، زمینه حرکت
و راه یافتن در صراط مستقیم خدا است
قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الـهکم الـه
وحد فاستقیموا الیه واستغفروه وویل للمشرکین.
بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم این حقیقت بر من
وحی میشود که
معبود شما
معبودی یگانه است پس تمام توجه خویش را به او کنید
و از وی آمرزش طلبید وای بر مشرکان
امام خمینی با استناد به آیات الهی نظیر
(وَمَا رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَی) و (وَمَا تَشَاؤُونَ اِلَّا اَن یَشَاءَ اللَّهُ) درباره
توحید حقتعالی معتقد است که هر فعلی در هر موطنی که واقع شود در واقع فعل حقتعالی است
و برای
توحید حقتعالی آثاری برمیشمارد ازجمله:
۱- توکل: برای هیچ سالکی ممکن نیست که در کارها برای خدای تعالی توکل حقیقی داشته باشد، مگر اینکه به مرتبه
توحید ناب رسیده باشد
و نهایت
توکل آن است که صاحب مقام توکل دارای مقام یقین گردد
و یقین او نیز به
توحید منتهی شود.
سالک الهی برای تصحیح مقام توکل باید به نور معرفت، از اسباب ظاهری منقطع شود. درحقیقت این سالک از مقام توکل فراتر رفته است، زیرا شخص متوکل اموری را برای خود اثبات میکند
و خدا را وکیل خود در آن امر قرار میدهد، اما چون از مقام کثرت بگذرد
و جلوهای از
توحید برای او آشکار شود، همه تصرفات را به حقتعالی نسبت میدهد.
۲- لقاءالله: تعلیق لقاءالله همان مشاهدات عینی
و تجلیات ذاتی
و اسمایی است؛ یعنی سالک با ریاضت
و صفای قلبی به تجلیات الهی رسیده
و در
توحید اسمایی
و صفاتی فانی میشود.
۳- امید به خداوند: کسی که به
توحید فعلی برسد
و همه کثرات را فعل حق ببیند چشم طمع به غیر حقتعالی میبندد
و امید به غیر او نخواهد داشت
و همواره در برابر اراده الهی تسلیم
و به رحمت او امیدوار است
و دچار یاس
و ناامیدی نمیشود.
۴- اطاعت صرف از خداوند: هنگامی که انسان معتقد شد که خالق همه هستی خداوند است
و او قادر بر همه چیز است
و کسی شریک او نیست دیگر از غیر او اطاعت نخواهد کرد. ازاینجهت انسان
موحد از شیطان اطاعت نکرده است.
۵- مشاهده: به اعتقاد امام خمینی محور گرفتاری
و سلوک نکردن انسان به وادی
توحید حب دنیا است که اگر برطرف شود انسان به مشاهده
توحید و تجلی افعالی، صفاتی
و ذاتی میرسد.
•
روش فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «آثار توحید (قرآن)» • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم
و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.