گردشگری در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن ، کتابی است جامع و فراگیر که به عنوان منبع بنیادی و اساسی در فهم و دست یابی به
احکام شرعی ، سخن نخستین را می زند. هر پژوهشگری از هر زاویه و افقی به این گنجینه
خداوند بنگرد به مقصود و مطلوب مورد نظر خویش دست می یابد.
فقه پژوهان، مفسران، تاریخ نگاران، و… از دیرباز گمشده خود را در قرآن می جسته اند و از آن مدد می گرفته اند.
موضوع این نوشتار نیز، از پدیده هایی است که هر چند به این شکل و شیوه نوپیدا و نو ظهور است، لکن می توان برای دستیابی به قواعد و اصول کلی آن، سراغ قرآن رفت و از کتاب الهی برای آن ره توشه گرفت.
البته، این نکته را نباید نادیده انگاشت که موضوعاتی از قبیل (صنعت توریسم) کم تر در کلمات فقهای پیشین مورد بحث و بررسی قرار گرفته است؛ زیرا این موضوع با این گستردگی یا در زمان آنان مطرح نبوده و یا اگر هم مطرح بوده در حدّی نبوده است که نیاز به بحث استدلالی فقهی داشته باشد. افزون بر این، درگذشته حکومت و نظام به نام
اسلام و با قوانین
اسلامی روی کار نبوده است که بخواهد در زمینه ارتباط و عضویت با خانواده بین المللی، احکام و روابط و مسائل مربوط به آن را مورد بحث و بررسی همه جانبه قرار دهد؛ از این روی روش
استدلال و دستیابی به دلیل شرعی در این مسأله نیز ابتکاری و ویژه خواهد بود که جای نقد و بررسی گسترده خواهد داشت.
به هرحال، از دید یک فقه پژوی آشنا به مقتضیات زمان و مکان برگرفتن اصول و قواعد کلی در زمینه گردشگری و جهانگردی، از قرآن کریم، امری ضروری و ممکن است و می توان از صراحتها و اشارتهای قرآن بر آن استدلال کرد و به رهنمودهای عملی و عینی نیز دست یافت.
روش بررسی و بهره وری ما از قرآن کریم در این زمینه بر دو محور استوار است:
۱. دستورها و فرمانها.
۲. نمونه ها و الگوها.
در تکاپوی زندگی به ویژه در ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، و تاریخی،
سفر و
گردشگری و سیر و جهانگردی دارای نقشی تعیین کننده و سرنوشت ساز است. از دیر زمان مردمان خردمند برای سیر و سفر جایگاه ویژه ای قائل بوده اند و آن را بخشی از زندگی اجتماعی و انسانی خویش می شمرده اند.
قرآن مجید، با به کارگیری واژه (سیر) در شکلها و هیأتهای گوناگون، دستور به گردشگری و جهان گردی می دهد:
(قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض….)
پیش از شما سنتهایی بوده است، پس بر روی
زمین بگردید و بنگرید….
(فسیروا فی الأرض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین.)
پس در زمین بگردید و بنگرید که عاقبت کار آنان که
پیامبر را به
دروغ نسبت می دادند، چگونه بوده است.
(قل سیروا فی الأرض فانظروا کیف کان عاقبة المجرمین.)
بگو در زمین سیر کنید و بنگرید که پایان کار مجرمان چگونه بوده است.
از مجموع این آیات و مانند آن می توان دریافت که:اصل مسأله گردشگری و سیر و جهانگردی و نیز برداشت و دریافت ژرف و عمیق از این سیر و سفر، مورد عنایت و توجه
خداوند متعال در
قرآن مجید است.
در زمانی که هنوز نوشته و کتابی در زمینه شناخت تاریخ و سنن اجتماعی تدوین نشده بود و مدرسه و دانشگاهی در این رابطه وجود نداشت و یا در دسترس عرب و مسلمانان جزیرة العرب نبود، خداوند، مسلمانان را به سیر و نظر در این مقوله ها فرا می خواند و از آنان می خواهند که در این باره به تفکر و تدبّر بپردازند.
روشن است که فراخوانی خودبه خود نوعی دستور به جهانگردی و سیر و سفر به مکانهای تاریخی و جغرافیایی را به دنبال دارد.
از این جا می توان به این نکته نیز دست یافت که مسأله مهم و فراگیری که در زمان ما از آن به عنوان (باستان شناسی) یاد می شود و رشته های ویژه ای را در دانشگاههای دنیا به خود اختصاص داده، مورد دعوت و توجه قرآن بوده است.
در آیات قرآن کریم، به بسیاری از نقاط جغرافیایی و تاریخی اشاره شده که همواره مورد توجه باستان شناسان قرار گرفته است:
مصر ، اصحاب حجر (سنگستان) سدّ
ذوالقرنین ، غار
اصحاب کهف ، ارم ذات العماد، سدّ مآرب،
احقاف ، رودی که
بنی اسرائیل از آن گذشتند و فرعونیان در آن غرق شدند، و… فهم دقیق و روشن این مفاهیم در گرو آن است که یک مورخ و یا مفسّر و یا فقیه نسبت به آنها شناخت همه جانبه پیدا کند و این شناخت بدون کمک گرفتن از دانش باستان شناسی ممکن نیست، گرچه بسیاری از این آثار تاریخی به تدریج بر اثر
زمین لرزه ها ، افت وخیز دریاها، ریزشهای آسمانی، سایش
خاک و مانند آن دگرگون شده است، لکن این دعوت قرآن و فرمان به سیر در زمین روحیه کاوشگری و جست وجو را در پیروان خود بر می انگیزد و ضرورت مسأله باستان شناسی را برای درک و شناخت مکانهای مورد اشاره قرآن روشن می سازد.
باستان شناسی، که لازمه آن جهانگردی و گردشگری است، در حقیقت علم بازسازی
تاریخ از گذشته تا حال است. به سخن دیگر، باستان شناسی نوعی جراحی تاریخ و پی بردن به علل صعود و سقوط ملتها و امتهای پیشین است. سوکمندانه این بخش از علوم قرآنی مانند بسیاری از رشته های دیگر، کم تر مورد توجه قرار گرفته و هنوز بر این بنیاد چیزی ساخته نشده تا به عنوان فنّی درخور و شایسته، با روشهای نو و پیشرفته به بازسازی قصص قرآنی بپردازد و فهم و درایتی نوین از آیات قرآنی ارائه دهد.
آیاتی که بدان اشارت رفت، نه تنها اصل مسأله گردشگری را مورد
تشویق و ترغیب قرار داده، بلکه آن را در قالب فرمان و امر به پیروان خود تکلیف کرده است.
امر (سیروا) و (انظروا) هر چه باشد (مولوی، ارشادی، وجوبی، استحبابی) چون دیگر اوامر قرآن است که مخاطبان
مسلمان باید آن را جدّی بگیرند و پی بگیرند، تا به دستاوردهای آن دست یازند. این امرها از دیدگاه فقهی باید مورد توجه فقیهان قرار گیرد:آیا این گونه اوامر قرآن و
سنّت ، تکلیف آور نیست و نمی بایست گروههایی از مسلمانان برای راهنمایی مسلمانان در این زمینه تحقیق و کنجکاوی کنند؟ و مانند دیگر علوم شرعی اصول و قواعد و فروع آن را روشن سازند؟
این نکته درخور دقّت است که چگونه فقیه از کنار این امرهای قرآنی به آسانی می گذرد و نسبت به عینیّت و اجرای این اوامر رهنمود و راهکارهای عملی ارائه نمی دهد! آیا می بایست دیگران با جدیّت و تلاش همه جانبه این دستورهای قرآنی را عملی سازند و ما تماشاگر باشیم. در زمانی که حکومت قدرت مند دینی از آن ماست و ابزارهای پیام رسانی فراهم است، نباید این امرهای قرآنی را در قالب نهاد و سازمانی سامان مند پیاده کرد و الگویی از آن به جهانیان ارائه داد؟
دسته دیگر از آیات قرآن، به صورت استفهام سرزنشی و تحریکی به مسأله گردشگری پرداخته و آنانی را که از این مهم سر بر می تابند مورد
نکوهش و پرسش قرار داده است:
(افلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم….)
آیا در روی زمین نمی گردند، تا بنگرند که پایان کار پیشینیانشان چه بوده است؟
(افلم یسیروا فی الأرض فتکون لهم قلوب یعقلون بها…)
آیا در زمین سیر نمی کنند تا صاحب دلهایی گردند که بدان تعقل کنند…
این پرسشها، ضمن تحریک و ایجاد انگیزه در مسلمانان برای حرکت و گردش در اطراف و اکناف زمین و گشتن در جهان و سیروسفر در
طبیعت و کوه و دشت و هامون این نکته را مطرح می کند که برای دریافت سنتهای تاریخی و نگرش به عاقبت و پایان کار تمدنهای عظیم و بناهای تاریخی و جغرافیایی، نباید تنها به مطالعه آثار پرداخت، بلکه باید همت کرد و رنج سفر برخود هموار ساخت و کوی به کوی و جای به جای جهان را در نوردید و به سیر آفاقی در کنار سیر انفسی دست زد
، تا به راز و رمز پیشرفتها و تمدنها دست یافت و از فروپاشی و سقوط آنها درس عبرت و تجربه آموخت (فتکون لهم قلوب یعقلون بها).
علامه طباطبایی مفسر نامی قرآن در رابطه با این گونه آیات می نویسد:
(وربما استفید الندب من قوله تعالی:(أفلم یسیروا فی الأرض…)
از این آیات چنین به دست می آید که سیروسفر در زمین، امری پسندیده و
مستحب در
شریعت است.
اضافه می کنیم که مستحب بودن گردشگری و جهانگردی در صورتی است که
اسلام و نظام
اسلامی و جامعه مسلمانان از ترک آن زیان و ضرر نبینند وگرنه این مسأله رنگ وجوب و لزوم کفایی، به خود می گیرد که چه بسا ترک آن موجب نکوهش و سرزنش دین داران است. این نکته را می توان از باب وجود حفظ نظام و نیز حرام بودن، سلطه
کافران بر مؤمنان
و نیز برخورداری عزت و عظمت جامعه
اسلامی استفاده کرد.
گذشته از آیاتی که با روشنی و آشکار به مسأله سیر و گردشگری فرمان می دهد، آیات دیگری نیز در قرآن وجود دارد که نتیجه و پیام آن دعوت به گردش و سیروسفر در ارض برای دریافت درسهای عبرت آمیز و سرنوشت ساز از آثار بسیارداران و استعمارگران است، از جمله:
(کم ترکوا من جنات وعیون وزروع و مقام کریم و نعمة کانوا فیها فاکهین کذلک و اورثناها قوما آخرین….)
بعد از خود چه باغها و چشمه سارها بر جای گذاشتند و کشتزارها و خانه های نیکو و نعمتی که در آن غرق شادمانی بودند، بدین سان بودند و ما آن نعمتها را به مردمی دیگر واگذاشتیم….
نوشته اند هنگامی که امیرالمؤمنین
علی علیه
السلام از شهر
مدائن گذشت و به آثار کسری رسید، یکی از همراهان سخنی بدین مضمون گفت که:
(بادها بر این دیار وزیده است و عمارتها را در آستانه تخریب قرار داده است.)
امام علیه
السلام با اشاره به آیات فوق فرمودند:
(این آیات را بخوان از آن پندگیر که چگونه مردمی در نعمت و رفاه می زیستند و بر اثر ناسپاسی و گناه آن نعمتها از آنان گرفته شد و گرفتار نقمت و
عذاب شدند.
هان ای دیده عبرت بین از دیده نظر کن هان ایوان مدائن را آئینه عبرت دان پرویز که بنهادی بر خوان تره زرینزرین تره کو بر خوان، رو کم ترکوا برخوان
در جای دیگر قرآن به سنتهای تاریخی و نوامیس طبیعی مانند عزتها و ذلتها، پیروزیها و شکستها، خوشبختیها و بدبختیها اشاره می کند و می فرماید:
(قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض…)
پیش از شما سنتها و قانونهایی عملاً به وقوع پیوسته است. پس در زمین و آثار تاریخی گذشتگان گردش و کاوش کنید.
یکی از مفسران، ضرورت تدوین رشته ای در
علوم دینی به نام (علم سنن اجتماع) را از این آیه استفاده کرده و می نویسد:
(رهنمود خداوند به بندگانش بر این که در جامعه و تاریخ سنتهایی وجود دارد. نشانه آن است که ما مسلمانان این دانش را جزء علوم و فنون قرآنی بدانیم و آن را از مهم ترین و اساسی ترین دانشها بشماریم. افزون بر آن، به ریشه و مأخذ آن علم نیز، که عبارت از سرگذشت و تاریخ گذشتگان است، ما را متوجه ساخته است، تا با سیر در زمین و شناخت سنتهای حاکم بر آن، به علتهای فراز و فرود ملتها و تمدنها دست یازیم.)
یکی از واژه هایی که در رابطه با
گردشگری و جهان گردی در قرآن مطرح شده است، واژه (سیاحت) است. این کلمه با سایر هیأتهای آن در چند جای قرآن به چشم می خورد. لغت شناسان در توضیح آن چنین نوشته اند:
(سائح:من ساح فی الأرض، یسیح یسیحا، اذ استمر فی الذهاب ومنه السیح، الماء الجاری و من ذلک یسمی الصائم سائحا لإستمراره علی الطاعة فی ترک المشتهی.)
سائح، به کسی گفته می شود که در
زمین می چرخد و گردشگری می کند، اصل این کلمه، به معنای حرکت و رفتن مدام است، به همین جهت به آب روان (سیح) گویند، و از این رو به انسان روزه دار (سائح) گفته شده زیرا درفرمانبری و
اطاعت از خداوند و دوری گزیدن از خواسته های نفسانی در طول روز پی گیر و استوار است.
ییکی از واژه شناسان معاصر، در پی ریشه اصلی و معنای مشترک آن بر آمده و نوشته است:
(اصل یگانه در معنای این واژه حرکت و جریانی است که همراه با تدبر و تفکر باشد. بنابراین، اگر به آب روان (سیح) گفته می شود به این اعتبار است که آب جاری نرم و آرام راه می گشاید و به پیش می رود. از همین مقوله است، حرکت انسانها آن گاه که براساس اندیشه و توجه و وظیفه شناسی بین آنها و خداوند باشد. با این نگرش در خطاب آیه شریفه که می گوید:(فسیحوا فی الأرض) نکته ای لطیف و ظریف نهفته است.)
گزیده سخن آن که این واژه به معنای:گردشگر، حرکت همراه با آرامش و اندیشه، مسافر، جهانگرد و توریست، آمده است.
قرآن مجید، به هنگام ترسیم سیمای مؤمنان و تصویر چهره فرزانگان به تکلیفهای فردی و اجتماعی و ویژگیهای ارزشی آنان اشاره می کند و یکی از آن ویژگیها را (سائح) بودن آنان می شمرد:
(التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف والناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله…)
آنان که با خدا روی آشتی دارند و خدا را
عبادت می کنند، با سپاس و ستایش خداوند نرم و آرام در راه زندگی قدم می زنند، تکلیف انفرادی خود
نماز را با دو رکن اصلی آن
رکوع و
سجده بپا می دارند و تکلیف اجتماعی خود را با دو رکن اساسی آن
امر به معروف و نهی از منکر ، به فرجام می برند و مرزهای الهی را نگهبانند.
در این آیه (سیاحت) در کنار دیگر ارزشها قرار گرفته و معنای آن هم نمی تواند منحصر و محدود به یک مصداق مانند
روزه باشد. گروهی از مفسران به قرینه سیاق و روند آیه آن را به معنای سیر وحرکت به سوی مراکز عبادی معنی کرده اند، ولی هم ایشان باز در توضیح معنای سیاحت گفته است که:
(یسیحون ویجولون من معهد من المعاهد الدینیّه و مسجد من مساجد الله الی غیره)
از ویژگیهای مؤمنان راستین یکی آن است که گردش و حرکت می کنند از پایگاهی از پایگاههای دینی و عبادی بسوی پایگاهی دیگر.
این معنا سازگار با همان معنای لغوی است که
سیاحت را به معنای حرکت و جابه جایی و گردشگری دانسته است.
در آغاز
سوره توبه نیز این آیه به چشم می خورد که:
(فسیحوا فی الأرض اربعة اشهر.)
پس بچرخید در زمین چهار ماه.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه می نویسد:
(السیاحة، السیر فی الأرض والجری ولذلک یقال للماء الدائم الجریة فی الساحة:السائح، و امرهم بالسیاحة اربعة اشهر کنایة عن جعلهم فی مأمن فی هذه البرهة من الزمان و ترکهم بحیث لایتعرض لهم بشر حتی یختاروا مایرونه انفع بحالهم من البقاء او الفناء.)
سیاحت، گردش در زمین است به همین جهت به آبی که دائم درجریان است (سائح) گویند. خداوند که به
مشرکان دستور سیاحت می دهد کنایه از آن است که چهار ماه در
امنیت باشند { و به هر چیز بیاندیشند و به هر جا بروند} تا آنچه به سودشان هست برگزینند؛ ماندن یا رفتن و نابود شدن.
در سوره (
تحریم ) نیز، اوصاف زنان شایسته را شمارش می کند که از جمله (سائحات)
بودن آنان است.
از مجموع این آیات چنین به دست می آید که ایستایی و ماندن در یک مکان مانند زادگاه و یا محل زندگی به خودی خود ارزش نیست، بلکه از آن سوی سیروسفر و سیاحت و حرکت و گردش کردن و آگاهی یافتن از محیط پیرامون و جهان پهناور، نوعی ارزش بشمار می رود که مؤمنان از آن برخوردارند.
از اشارات آیات قرآنی و نیز از صراحت روایات بر می آید که:
حضرت عیسی علیه
السلام مصداق کامل و روشنی از گردشگران و جهانگردان دنیا به شمار می رود.
لغت شناسان پیرامون واژه (مسیح) چنین اظهار داشته اند:
(ساح فی الأرض أی ذهب… وقد ساح، ومنه المسیح بن مریم علیهما
السلام، فی بعض الأقاویل:کان یذهب فی الأرض فأینما أدرکه اللیل صفّ قدمیه و صلی حتی الصباح، فاذا کان کذلک فهو مفعول بمعنی فاعل.)
این واژه (ساح) به معنای (رفت) آمده و کلمه (مسیح) هم از این اصل گرفته شده و در پاره ای از گفته ها آمده است:آن حضرت در زمین راه می رفت و می گشت، آن گاه که شب فرا می رسید تا به صبح به عبادت می ایستاد. بنابراین (مسیح) در این جا به معنای (سائح) و گردشگر است.
امام صادق علیه
السلام درباره این ویژگی حضرت عیسی علیه
السلام می فرماید:
(ان عیسی بن مریم کان من شرایعه السّیح فی البلاد….)
گردش کردن و مسافرت در بین شهرها و آبادیها جزء شریعت حضرت عیسی علیه
السلام به شمار می رفته است.
او، همواره در زمین سیر می کرد و به سیاحت مشغول بود، تا هم با شگفتیهای آفرینش آشنایی بیش تری پیدا کند و هم در راه هدایت بندگان خداوند گام بنهد و هم از بدخواهان گریخته و به دیدار نیکان توفیق یابد.
در کتابهای روایی و تاریخی این ویژگی آن حضرت به گونه ای روشن تر بیان شده است:
۱. (قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله مرّ اخی عیسی علیه
السلام بمدینة وفیها رجل وامرأه یتصالحان.)
۲. (وعنه صلیاللهعلیهوآله مرّاخی عیسی علیه
السلام بمدینة واذا فی ثمارها الدود.)
۳. (وعنه صلیاللهعلیهوآله مرّاخی عیسی علیه
السلام بمدینة واذا وجوههم صفر.)
تعبیر پیامبر
اسلام صلیاللهعلیهوآله به این که حضرت عیسی علیه
السلام از آبادی و یا شهری می گذشت نشانگر آن است که آن حضرت، همواره در حال سفر و سیاحت و گردش هدفدار بوده و در راستای هدایت مردم و آشنایی آنان به ارزشهای الهی، از این سوی به آن سوی و از این شهر به آن شهر در حرکت و رفت وآمد بوده است.
در پاره ای از روایات از امام صادق علیه
السلام چنین رسیده است که:
(بینا عیسی بن مریم فی سیاحته اذ مرّ بقریة فوجد اهلها موتی فی الطریق والدور….)
در لابه لای گردش و سیاحت، حضرت عیسی علیه
السلام به آبادی رسید که تمام مردمان آن در راه و منزلها مرده بودند….
باز همین تعبیر (سیاحت) به عنوان الگوگیری و نمونه یابی بر زبان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله جاری شده است. ابی ذرغفاری می گوید:روزی در خدمت پیامبر بودیم، آن حضرت
نماز خواند و سپاس خدای گفت سپس فرمود:
(یابن جندب من اراد ان ینظر… الی عیسی فی سیاحته… فلینظر الی هذا الرجل المقابل… فالتفت الناس ینظرون من هذا المقبل فاذا هو علی بن ابی طالب علیه الصلاة
والسلام.)
پسرجندب! هر کس بخواهد به سیاحت عیسی بنگرد… به آن مردی که از روبه روی آید بنگرد. مردم به آن سو نگریستند، چهره
علی بن ابی طالب علیه
السلام را مشاهده کردند.
مقصود آن است که عیسی علیه
السلام به عنوان الگوی سیاحان و گردشگران در فرهنگ دین مطرح شده است. جالب این است که در پاره ای از تعبیرها و گویش های
امامان معصوم علیهم
السلام از حضرت عیسی به عنوان (سیّاح) و جهانگرد یاد شده است.
مرحوم
مجلسی ، روایت مفصّلی را می آورد بدین شرح:
مردی یهودی که دانا و آگاه به شرایع آسمانی بود، از
شام به
مدینه آمد و در جمع یاران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که
علی علیه
السلام هم در میان آنان بود حاضر شد. پرسشهای فراوانی داشت که یکی یکی مطرح کرد و پاسخ آنها را می طلبید. علی علیه
السلام آمادگی خود را برای پاسخ گویی اعلام کرد، و او پرسشهای خود را آغاز کرد از جمله:
طرفداران عیسی چنین می پندارند که او (سیاح) و جهانگرد بوده است؟
امام علیه
السلام فرمود:آری چنین است و پیامبر
اسلام صلیاللهعلیهوآله نیز سیاحتش در صحنه های
جهاد و پیکار بود.
روایتها و رهنمودهای رسیده از پیشوایان معصوم نیز گویای آن است که:پختگی و کمال و حقیقت یابی و رسیدن به عینیّت و واقعیت در پرتو سیروسفر و جهانگردی ممکن و میسور است و مسلمانان باید برای این بخش از زندگی نیز، برنامه ریزی کنند.
امام علی علیه
السلام در این زمینه می فرماید:
(لیس للعاقل ان یکون شاخصا الا فی ثلاث، مرمة لمعاش اوخطوة فی معاد، او لذة فی غیر محرم.)
خردمند از شهری به شهری {و از
کشوری به
کشور دیگر} نمی رود، مگر برای یکی از این سه چیز:سامان دهی امور معیشتی، گام نهادن در اصلاح
آخرت ، برخورداری از لذت و
تفریح سالم.
(شاخص) به معنای جابه جایی و انتقال از مکانی به مکان دیگر و از شهری به شهر دیگر است. در این فراز، امام علی علیه
السلام بهره مندی و برخورداری از لذتهای
مباح و
حلال را در گرو سیر و سفر دانسته و آن را بخشی از زندگی مسلمانان شمرده است.
در جای دیگر از آن حضرت رسیده است که فرمود:
(لیس الخبر کا المعاینة.)
شنیدن کی بود مانند دیدن.
ونیز فرمود:
واسکن الأمصار العظام فانها جماع المسلمین.)
در شهرهای بزرگ، که مرکز اجتماع انبوه مسلمانان است، سکنی گزین.
دانشمند فرزانه
محمد جواد مغنیه در توضیح این فرازاز کلام امام می نویسد:
(سکنی گزیدن و سفر کردن به شهرهای متمدن و بزرگ، آدمی را به ره آوردهای تمدن و ابتکارات و اختراعات بشری، آشنا می سازد و فاصله تمدنها و پیشرفتها را به مردم نشان می دهد. و افقی ژرف تر وگسترده تر از آنچه در آن می زیند به روی آنان می گشاید.)
در ضرب المثل ها آمده است:(جهان دیدن به از جهان خوردن) است.
از حدیثهایی مانند (اطلبوا العلم ولوبالصین)
نیز می توان آموخت که
اسلام برای فراگیری علم و دانش مرز نمی شناسد و گردشگری و جهانگردی را در رابطه با اندوخته های علمی و فراگیری تجربه از دیگر ملتها و
کشورها لازم و ضروری شمرده و به مسلمانان دستور و فرمان اکید داده است.
ادبیات فارسی و عربی ما نیز، از همین فرهنگ قرآن و سنّت اثر پذیرفته و در آثار باقی مانده و موجود ملی و مذهبی، به مسأله گردشگری و جهانگردی اهمیت و توجه فراوانی شده است:
تغرب عن الأوطان فی طلب العلیو سافر ففی الاسفار خمس فوائدتفرّج همّ واکتساب معیشةو علم و آداب و صحبه ماجد
در این
شعر که منسوب به حضرت علی علیه
السلام است، به مسأله سیر و سفر و جدا شدن از وطن و زادگاه اشاره شده و گذشته از این که سفر و گردشگری را تعالی بخش شمرده به فایده های پنجگانه آن نیز پرداخته است.
۱. غم زدایی و پیدایش نشاط و شادابی
۲. فقرزدایی و رسیدن به زیستی شایسته
۳. دانش آموزی و فراگیری تجربه.
۴. آشنایی با فرهنگها و آداب و رسوم
۵. دوست یابی و شناخت یاران نیک و بزرگوار.
شاعران فارسی زبان نیز در این زمینه به نکته های ارزشمندی اشارت کرده اند.
سعدی شیرین سخن، که خود جهانگردی را به مدت سی سال آزموده است، می سراید:
در اقصای عالم به گشتم بسی به سر برم ایام با هر کسی ز هر گوشه ای توشه ای یافتم ز هر خرمنی خوشه ای یافتم
همو در ره آوردهای سفر و گردشگری می سراید:
جهان گشته و دانش اندوخته سفر کرده و صحبت آموخته
بر همین اساس انسانهایی را که مسافرت نمی کنند و بسته به خاک و وطن خویشند، پخته و کامل نمی شناسد:
اگر پارسایی سیاحت نکرد سفر کردگانش نخوانند مرد
سعدی، هشیاری، حکمت اندوزی و حکمت آموزی خود را مرهون جهانگردی ها می داند.
اوحدی نیز، گردش و جهان دیدن را مقدمه گشایش روزنه های نوین در زندگی می شمرد:
آن که شش ماه در سفر باشدروی دیگر به راه در باشد
نظامی ، پویایی و بالندگی اندیشه و پختگی و ناب شدن خرد را درگرو سفر می داند:
سرعت
عقل در جهانگردی جنبش روح در جوانمردی فردوسی، فرزانگی و آزمودگی آدمی را در پرتو گردشگری و جهانگردی میسّر می شمرد:
درست است گفتار فرزانگانجهاندیده و پاک دانندگانجهان آزموده دلاور سرانگشادنند یک یک به پاسخ زبان
عطار گوید سیاحت و سفر زمینه بروز استعدادها، خلاقیّت ها و ابتکارهاست:
زین بحر همچو باران بیرون شو و سفر کن زیرا که بی سفر تو هرگز گهر نگردی
و شاعری دیگر اندر فواید سفر و جهانگردی گفته است:
ای دل ارچند در سفر خطر است کس گهر بی سفر کجا یابدآن که چون سایه گشت خانه نشین تابش ماه و خور کجا یابدزاغ کزآشیان نپردبر شکاری ظفر کجا یابد
بخش گسترده ای از بحثهای قرآن در قالب سرگذشت اقوام پیشین و داستانهای گذشتگان بیان شده است. توجه به این نکته که تاریخ بستر حوادث گوناگون است و آنچه را به صورت ذهنی و فلسفی جست وجو می کند، گاه در صفحه های تاریخ به صورت عینی قابل بازیابی است، نقش محوری و زیربنایی تاریخ را نشان می دهد. مطالعه و نگرش به تاریخ و دیدن و گشتن در مکانهای تاریخی که ظرف وقوع رخدادها بوده اند، عمر آدمی را به بلندای عمر بشر دراز می سازد و آموزه های نظری و عملی و کاربردی فراوانی را فرا راه جوامع بشری می نهد.
قرآن، با نقل فصل ها و فرازهای از داستان گذشتگان، روایتی تصویری و هنری از اندیشه و فرهنگ آنان را به نمایش می گذارد و حسّ کنجکاوی آدمی را برای ردیابی و شناسایی مکانها و سرزمینهای وقوع این داستانها بر می انگیزاند و همین به نوبه خود گونه ای گردشگری و جهانگردی را می طلبد که قرآن در ضمن بیان قصه ها داستانهای گذشتگان مردمان را به آن سو فرا می خواند:
(نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلین.)
ما نیکوترین سرگذشت را با این قرآن که به تو
وحی کردیم، برتو حکایت کنیم و تو پیش از آن از بی خبران بودی.
توجه به واژه (قصص) در بحث مورد نظر می تواند راهگشا و درس آموز باشد:
(کلمه (قصص) در قرآن بر وزن (عَسس) آمده نه (فِرَق جمع فرقه) واژه یادشده صورت جمع ندارد و در اصل به معنای (پی گیری) و (ردیابی) است… قصص به معنای
رمان یا حوادث خیالی نیست، بلکه به معنی سرگذشت و ماجرای واقعی است.)
بنابراین، بهره وری از قصص قرآنی آن گاه به شایستگی انجام می گیرد که انسانها در راستای پی گیری و ردیابی رخدادها قرار گیرند و با گردش ونگرش در ظرف و بستر داستانها از آن
پند و عبرت آموزند و تنها به شنیدن و مطالعه بسنده نکنند.
امام علی علیه
السلام می فرماید:
(لن یصدق الخبر حتی یتحقق العیان.)
گزارش آن گاه مورد تصدیق و تأیید است که عینی و خارجی باشد.
در این جا می پردازیم به ارائه سیمانگاری قرآن درباره شماری از شخصیتهای الهی که زندگی آنان همراه بوده است با سفرها و مهاجرتهای گوناگون:
تاریخ نویسان، برای
حضرت ابراهیم سه هجرت و مسافرت نقل کرده اند:
۱. از زادگاهش
بابل به سوی
شام۲. از شام به
مصر۳. برگشت از مصر به شام.
البته این ها افزون از سفرهای پی درپی آن حضرت از
فلسطین به
مکه در جریان بردن
هاجر و
اسماعیل است.
قرآن در آیه های زیر به سفرها و هجرتهای ابراهیم اشارت می کند:
(فآمن له لوط؛ و قال انی مهاجر الی ربّی، انه هو العزیز الحکیم.)
لوط به او ایمان آورد و گفت:من به سوی پروردگارم مهاجرت می کند؛ زیرا او پیروزمند و حکیم است.
(ونجّیناه ولوطاً الی الأرض الی بارکنا فیها للعالمین.)
او و لوط را رهانیدیم و به سرزمینی که آن را برکت جهانیان قرار داده ایم، بردیم.
ییکی از قصه ها و داستانهای درس آموز و پرنکته قرآن، داستان
حضرت یوسف است که خداوند آن را (احسن القصص) نامیده و به گونه گسترده و ریز به پی گیری این قصه پرداخته است:
(این قصه ذکر پیامبران و ذکر فرشتگان و پریان و آدمیان و چهارپایان و مرغان و سیر پادشاهان و آداب بندگان و احوال زندانیان و فضل عالمان و نقص جاهلان و
مکر و حیلت زنان و شیفتگی عاشقان و
عفت جوانمردان و ناله محنت زدگان و تلوّن احوال دوستان، و عداوت و شماتت خویشان در فرقت و وصلت و عزّ و ذلّ و غنا و فقر و اندوه و شادی و
تهمت و بیزاری و امیری و اسیری، این همه نکته ها در این قصه بجامانده و در این قصه علم سرّ و علم فقه و علم
تعبیر خواب و علم فراست و علم معاشرت و سیاست و تدبیر معیشت، در می آید و….)
در مجموع به سه سفر در آیات قرآن برای فرزندان یعقوب اشارت شده است:
۱. نخستین سفر از
کنعان به مصر به اتفاق همه فرزندان به جز بنیامین. (ده نفر).
۲. دومین سفر به اتفاق و همراهی برادر یازدهمی به نام بنیامین.
۳. و سومین سفر، فرزندان یعقوب به همراهی پدر برای دیدن یوسف و پایان قصه پرغصه.
قرآن، با اشاره به نکته های ریز این رفت وآمدها و سفرها، مسائل و مباحث تربیتی، اخلاقی، عاطفی و انسانی ظریفی را نیز در لابه لای آن گنجانده است.
یکی از پیامهای این سیر و سفرهای فرزندان یعقوب علیه
السلام آن است که:
درشرایط
ناسالم اقتصادی و در تنگناهای معیشتی نباید به بهانه این که در این جا زادم، ماندگار شد و تن به ذلّت و حقارت داد. بلکه باید رنج سفر و مسافرت را بر خود هموار ساخت و با برنامه ریزی و حفظ شؤون و ارزشهای انسانی و دینی با سایر شهرها و
کشورها ارتباط و پیوند برقرار کرد و این مهم شدنی نیست، مگر با رفت وآمد و سیروسفر و شناسایی امکانات
کشورهای مورد نظر.
موسی در مصر به دنیا آمد و در آن جا مدتی بزیست. در وی، از همان دوران نوجوانی و جوانی روحیه ستم ستیزی و مددرسانی به ستمدیدگان دیده می شد. بر اثر درگیری که بین دو نفر سبطی و قبطی به وجود آمد و موسی به کمک سبطی شتافت و مرد قبطی را نقش بر زمین ساخت و روز دیگر نیز شبیه همین ماجرا تکرار شد
، فرعونیان فهمیدند موسایی که به دنبال آن می گشتند هموست؛ از این روی به جست وجو پرداختند تا دستگیرش کنند، موسی پس از آگاه شدن از این امر ترسان و نگران از شهر بیرون رفت:
(فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجّنی من القوم الظالمین.)
ترسان و نگران از شهر بیرون شد. گفت:ای پروردگار من، مرا از ستمکاران رهایی بخش.
این نخستین سفر موسی بود که از مصر به سوی مدائن انجام گرفت و پیش از
نبوت بود.
دومین سفر وی پس از
ازدواج با دختر
شعیب از مدائن به سوی مصر بود که در طی همین سفر به مقام پیامبری رسید و خداوند برادرش هارون را به کمک موسی فرستاد تا همراه و همگام با یکدیگر مردم را از ستم فرعونی برهانند و آنان را به
عبودیت حق رهنمون گردند.
سومین سفر موسی همراه با
بنی اسرائیل به سوی
بیت المقدس بود که به قدرت خداونی دریا شکافته شد و موسی و همراهیان از آن گذشتند و فرعونیان در کام امواج
دریا فرو رفتند و این خود آیت و نشانه ای شد برای عبرت و پندگیری آیندگان.
چهارمین سفر سرنوشت ساز موسی، که به گردشگری و جهانگردی شباهت کامل دارد، آن بود که:موسی برای دیدار و ملاقات با بنده شایسته خداوند
حضرت خضر علیه
السلام به سوی (مجمع البحرین) حرکت کرد. وسایل سفر را فراهم ساخت و همراه
یوشع بن نون ، که خدمتگزار او بود، به سوی این سرزمین به راه افتادند. هنگامی که پس از چندی راه پیمایی به نقطه موعود رسیدند، موسی مردی را دید که آثار نبوت درچهره اش پیدا و سیمایش از سماحت و
تقوا حکایت می کرد. پس از صلح و
سلام و آشنایی با خضر، موسی آمادگی خود را جهت فراگیری علم و دانش از خضر اعلام کرد. و خضر نیز با شرایطی آن را پذیرفت و سفر این دو پیامبر، که نوعی جهانگردی نیز به شمار می رفت، آغاز شد
. در لابه لای این سفر و گردش نکته های فراوانی است که این نوشتار را گنجایش آن نیست. آنچه به عنوان ره توشه این سفر و گردشگری می تواند آموخت آن است که برای ایجاد تبادل فرهنگی و آموختن علم و تجربه باید عزم را جزم کرد و رنج و سختی آن را نیز به جان خرید؛ زیرا (نابرده رنج گنج میسّر نمی شود.)
قرآن در آیات شانزده گانه
سوره کهف از شخصی سخن می گوید که سفرهای گوناگون به اطراف و اکناف جهان داشته و با جهان پیمایی به سوی شرق و غرب شتافته و آثاری از خود به یادگار گذاشته است. در این که این جهانگرد با کدامین مرد معروف تاریخ برابر می شود، میان مفسران و مورخان گفت وگو بسیار است.
۱. مراد از
ذوالقرنین اسکندر مقدونی است؟
۲. یکی از پادشاهان
یمن به نام (تبع) بوده است؟
۳. بزرگ ترین امپراطور
چین است که در تاریخ آمده است.
۴. کورش پادشاه هخامنشی است؟
و نیز در این که پیامبر بوده یا پادشاه و یا فردی شایسته و صالح و نیز چرا به او (ذوالقرنین) گفته اند، سخن بسیار است که به بیان یک روایت از امام علی علیه
السلام در این باره بسنده می کنیم:
(قام ابن الکواء الی علی علیه
السلام وهو علی المنبر فقال:یا امیرالمؤمنین اخبرنی عن ذی القرنین نبیّا کان ام ملکا؟ واخبرنی عن قرنه من ذهب من فضّة؟ فقال له:لم یکن نبیّا ولا ملکا ولم یکن قرناه من ذهب ولافضّة، ولکنه عبداً احب اللّه فأحبه الله ونصح لله ونصحه الله، وانما سمی ذالقرنین لأنه دعا قومه الی اله عزوجل فضربوه علی قرنه فخاب عنهم حیناً ثم عاد الیهم فضرب علی قرنه الآخر، وفیکم مثله.)
ابن کواء از امام علی علیه
السلام که بر فراز منبر نشسته بود پرسید:ای امیرمؤمنان به من گزارش ده که ذوالقرنین پیامبر بود یا پادشاه؟ و شاخ او از
طلا بود یا
نقره ؟
امام علی علیه
السلام فرمود:نه پیامبر بود و نه پادشاه و شاخهای او هم از طلا و نقره نبود. او بنده ای از بندگان خدا بود که
محبت خدای در دل داشت و خدا هم او را دوست می داشت. خالصانه در راه خدا گام برداشت خداوند هم به او
اخلاص و پاکی داد. علت نامیدن او به ذوالقرنین، آن بود که قوم خویش به سوی خدا فراخواند، بر سر او ضربت زدند از میان آنان مدتی پنهان شد. دوباره پس از مدتی برگشت باز هم بر او ضربه زدند. و در میان شما مردم هم چنین فردی وجود دارد {اشاره به خود ایشان}.
به هر حال، آنچه درباره این شخصیت می توان گفت، چند نکته است:
۱. از آیات قرآنی بر می آید که ذوالقرنین جهانگردی صاحب هنر و دیندار و هدفدار بوده و با عنایت و مدد خداوندی از وسیله سریع السیر و شتابنده ای نیز برخوردار بوده است که دشت و هامون و کوه و کویر را درمی نوردیده و با این وسیله زمین پیما به شرق و غرب جهان آن روز گام نهاده است و زندگی پر تحرک و پرکاری داشته که گردشگری و سیر و سفر جزء اساسی و بنیادی آن را تشکیل می داده است.
۲. وی با استفاده از ابزار مهندسی مدرن و پیشرفته زمان خودش، دست به ابتکارهای جالب و سازنده ای زده است که ایجاد و احداث سدّآهنین همراه با مسّ گداخته و با شیوه مهندس دقیق از آن جمله است.
۳. سرداری بزرگ و بزرگوار بوده که در ایجاد سدّ بزرگ و سرنوشت ساز در منطقه کوهستانی هیچ گونه امکانات مالی و ابزاری از مردم نگرفته و فقط از بازوان پر توان مردم آن مرز و بوم سود جسته است.
۴. از ویژگیهای سدّسازی او، استحکام و استواری و کیفیت ساخت آن بوده است که راه نفوذ مفسدان منطقه به نام (
یأجوج و مأجوج) را بسته و جلو جنایتها و غارتگریهای آنان را به کلی گرفته است.
۵. از مجموع آیات می توان فهمید که او سه سفر به سه سو داشته و از هر کدام خاطره ای نظر او را جلب کرده است:
الف. در سفر به غرب، منظره غروب
خورشید در میان دریا او را به یادکارگاه ذوب فلزات انداخته و همین نکته می رساند که او از هنرمندان و مهندسان زمان خویش بوده است.
این منظره در هنگام غروب خورشید که تابش چند ساعته افق، دریا را کاملاً از
بخار آب انباشته می کند و شعاع خورشید در فضای
آب گونه بخار به رنگهای مشعشع جلوه می کند، بسیار دلربا و فریبنده است که ذوالقرنین را نیز به سوی خود کشانده است.
ب. ذوالقرنین سفر خود به غرب را پایان داد، سپس عزم شرق کرد و در این مسیر راه پیمود تا به خاستگاه خورشید رسید. در این بخش از سفر به مردمی برخورد کرد که در سطحی پایین از لحاظ فرهنگی می زیستند، با پوشش اندکی که بدن آنها را در برابر آفتاب نمی پوشانید زندگی می کردند، خانه و مسکن نداشتند و از امکانات نخستین زندگی محروم بودند و به این منوال زندگی می گذراندند.
ج. سومین مرحله سفر و جهانگردی ذوالقرنین را قرآن این گونه ترسیم می کند:
(ثم اتبع سببا، حتی اذا بلغ بین السدّین وجد من دونهما قوما لایکادون یفقهون قولاً، قالوا یا ذالقرنین ان یأجوج ومأجوج مفسدون فی الأرض فهل نجعل لک خرجا علی أن تجعل بیننا وبینهم سدّاً….)
باز هم راه را پی گرفت تا به میان دو کوه رسید، در پس آن دو کوه مردمی را دید که گویی هیچ سخنی را نمی فهمند. گفتند:ای ذوالقرنین، یأجوج و مأجوج در زمین فساد می کنند، می خواهی خراجی برخود مقرر کنیم تا تو میان ما و آنها سدّی برآوری؟…
بدین سان درمی یابیم که ذوالقرنین از شخصیتهایی بوده که با عقل و درایت و مدیریت شایسته و بهره گیری از امکانات مادی و معنوی، بهترین و پیشرفته ترین استفاده ها را کرده و با سیر و
سیاحت و
گردشگری و جهانگردی گامهای سودمند و سازنده ای در رفع محرومیتها و دفع جنایتها و تباهیهای جامعه خویش برداشته است.
پیام زندگی او به روایت
قرآن مجید آن است که:با تکیه بر قدرت لایزال پروردگاری و استفاده بهینه از نیروهای مردمی می توان در برابر بزرگ ترین باندهای تباهی و فسادآفرین ایستاد و با اقدامهای نوین و مبتکرانه جلو نفوذ و سلطه آنان را گرفت و تاخت و تاز آنان را محدود و مهار ساخت.
نیز از این داستان می توان آموخت که در سیروسفر و گردش و جهان دیدن، با صحنه ها و نیازهایی روبه رو می شود که او را وادار به تصمیم گیری و برنامه ریزی و طراحی می کند و چه بسا در این گونه سیروسفرها به ره آوردهای ابتکاری و دستاوردهای دست اول و نوپیدا نیز بتوان دست یافت که با سالها مطالعه و آموزش ذهنی و علمی برابری کند.
از جریان ذوالقرنین در قرآن به خوبی می توان آموخت که گام نخست در زمینه گردشگری و جهان گردی برخورداری از امکانات و ابزار مناسب است:(انا مکنا له فی الارض).
در جهان امروز که جهان ارتباطات نام گرفته، صنعت توریسم جایگاه ویژه خود را داراست. بهره برداری صحیح و
سالم از این صنعت در
کشور اسلامی ایران باید با الهام از قرآن و ارزشهای
اسلامی همراه باشد و نخستین شرط موفقیت آن این است که:زمینه های جذب توریست را فراهم آوریم و در چارچوب قوانین مذهبی و آداب و رسوم ملی، این صنعت مهم و سودآور را فعّال و پویا سازیم.
تهیه امکانات رفت و آمد، اسکان، نقل و انتقال و استفاده بهینه از فرصتهای به دست آمده،
ایران اسلامی را در جهان امروز بهتر و بیش تر مطرح خواهد کرد و داوریهای بوقهای تبلیغاتی جهان استکبار را به کلی دگرگون خواهد ساخت. سرمایه گذاری در این صنعت و فراهم سازی اسباب و مقدمات مناسب با شأن و شکوه
جمهوری اسلامی نیاز زمان و نظام ماست و این درسی است که از قرآن می توان به خوبی آموخت:
(انا مکنا له فی الأرض وآتیناه من کل شئ سببا فأتبع سببا.)
برگرفته از مقاله گردشگری در قرآن مجله فقه- دفتر تبلیغات اسلامی، شماره۱۴.