• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نصوص امامت امام علی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



نصوص امامت امام علی (علیه‌السلام) دوگونه اند: نصوص عام و نصوص خاص، که در ذیل مورد بحث قرار می‌گیرد.

فهرست مندرجات

۱ - نصوص عام
۲ - نصوص خاص
       ۲.۱ - نمونه‌ای از نصوص جلی
       ۲.۲ - آیه وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبین
       ۲.۳ - بقیه نصوص جلی
۳ - بررسی اشکالات
       ۳.۱ - مناقشات در مورد روایات دال بر امامت امام علی
              ۳.۱.۱ - اشکال اول
              ۳.۱.۲ - اشکال دوم
              ۳.۱.۳ - اشکال سوم
              ۳.۱.۴ - اشکال چهارم
              ۳.۱.۵ - اشکال پنجم
              ۳.۱.۶ - اشکال ششم
۴ - تبیین نصوص دارنده واژگانی چون مولی و ولی
       ۴.۱ - آیه ولایت
       ۴.۲ - آیه إکمال دین
       ۴.۳ - آیه تبلیغ
       ۴.۴ - آیه اولوا الأرحام
       ۴.۵ - آیه وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسئُولُون
              ۴.۵.۱ - پاسخ به شبهات وارده بر حدیث مذکور
              ۴.۵.۲ - اشکالات دهلوی بر حدیث مذکور
              ۴.۵.۳ - پاسخ بر اشکالات دهلوی
       ۴.۶ - آیه إِنّما أَنْتَ مُنْذِر وَلِکُلِّ قَوم هاد
              ۴.۶.۱ - نظر علامه حلی
              ۴.۶.۲ - نظر حجام
              ۴.۶.۳ - نظر دیگران
              ۴.۶.۴ - اشکالات وارده بر حدیث مذکور
       ۴.۷ - حدیث غدیر
       ۴.۸ - حدیث منزلت
              ۴.۸.۱ - عمومیت حدیث منزلت
       ۴.۹ - نصوص دیگر
۵ - فهرست منابع
۶ - پانویس
۷ - منبع



نصوص عام به امامت وی اختصاص ندارند، بلکه امامت دیگر امامان اهل بیت را نیز اثبات می‌کنند، مانند آیه : (کُونُوا مَعَ الصادِقین)
[۱] توبه:۱۱۱
و آیه (أَطِیعُوا اللّه وَأَطِیعُوا الرَّسُول وَأُولی الأَمْرِ مِنْکُمْ)
[۲] نسا:۵۹
، حدیث ثقلین و حدیث سفینه و مانند آنها
[۳] تقریب المعارف، حلبی، ج۱، ص۱۲۳ـ ۱۲۶، ابوالصلاح، تقی بن نجم، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۰۴ق.
[۴] کشف المراد، حلّی، ج۱، ص۵۰۳، حسن بن یوسف، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۹ق.




نصوص خاص که به امامت امیرمؤمنان اختصاص دارند دو گونه اند: نصوص جلی و نصوص خفی.
نصوص جلی موردی‌اند که در آن‌ها واژگانی چون خلافت ، امامت و امارت به کار رفته است. در نتیجه دلالت آن‌ها بر امامت آشکار است و تأویل نمی‌پذیرد، و نصوص خفی اموری‌اند که صراحت بر امامت ندارند و مجال تأویل در آن‌ها وجود دارد و دلالت آن‌ها بر امامت در گرو تأمل و توجه به قراین و شواهد است.
استدلال به نصوص جلی بر امامت علی (علیه‌السلام) در عموم کتاب های کلامی مهم شیعه آمده است؛ نمونه‌هایی از این کتاب‌ها عبارتند از:
[۵] الشافی فی الامامة، ج۲، ص۶۷.
[۶] الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۵۶، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
[۷] الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، طوسی، ج۱، ص۳۲۶، محمد بن الحسن، مطبعه خیام، قم، ۱۴۰۰ق.
[۸] الذخیرة فی علم الکلام، سید مرتضی، ج۱، ص۳۶۳، علی بن الحسین، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۱هـ.
[۹] المنقذ من التقلید، حمصی، ج۲، ص۳۱۰، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
[۱۰] اللوامع الالهیه، الفاضل المقداد، ج۱، ص۳۳۵، جمال الدین مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۰۵هـ.
[۱۱] ارشاد الطالبین، الفاضل المقداد، ج۱، ص۳۳۹، جمال الدین مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۱۵هـ.
[۱۲] کشف المراد، حلّی، ج۱، ص۴۹۸، حسن بن یوسف، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۹ق.
[۱۳] قواعد المرام فی علم الکلام، بحرانی، ج۱، ص۱۸۷، ابن میثم، مکتبة آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۶ق.
[۱۴] گوهر مراد، اللاهیجی، ج۱، ص۵۱۱، عبدالرزاق، وزارة الثقافة والارشاد الاسلامی، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۱۵] دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۳۵۹ـ ۳۷۱.، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
[۱۶] الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۶۷، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
[۱۷] الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۵۶، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
[۱۸] الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، طوسی، ج۱، ص۳۲۶، محمد بن الحسن، مطبعه خیام، قم، ۱۴۰۰ق.
[۱۹] الذخیرة فی علم الکلام، سید مرتضی، ج۱، ص۳۶۳، علی بن الحسین، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۱هـ.
[۲۰] ج۲/۳۱۰، المنقذ من التقلید، حمصی، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
[۲۱] اللوامع الالهیه، الفاضل المقداد، ج۱، ص۳۳۵، جمال الدین مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۰۵هـ.
[۲۲] ارشاد الطالبین، الفاضل المقداد، ج۱، ص۳۳۹، جمال الدین مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۱۵هـ.
[۲۳] کشف المراد، حلّی، ج۱، ص۴۹۸، حسن بن یوسف، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۹ق.
[۲۴] قواعد المرام فی علم الکلام، بحرانی، ج۱، ص۱۸۷، ابن میثم، مکتبة آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۶ق.
[۲۵] گوهر مراد، اللاهیجی، ج۱، ص۵۱۱، عبدالرزاق، وزارة الثقافة والارشاد الاسلامی، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۲۶] دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۳۵۹ـ ۳۷۱، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.


۲.۱ - نمونه‌ای از نصوص جلی


۱. سلّموا علی علیّ بامرة المؤمنین؛ بر علی (علیه‌السلام) به عنوان امیر و فرمانروای مؤمنان سلام کنید.
۲. هذا خلیفتی فیکم من بعدی فاسمعوا له وأطیعوا؛ این
[۲۷] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
جانشین من در میان شما پس از من می‌باشد، فرمان او را بشنوید و از او اطاعت کنید.
۳. هذا أخی و وصیّی وخلیفتی من بعدی و وارثی فاسمعوا له وأطیعوا؛ این
[۲۸] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
برادر و وصی و جانشین من پس از من و وارث من است، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.
۴. أنت أخی و وصییّ وخلیفتی من بعدی وقاضی دینی؛ تو
[۲۹] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
برادر، وصی وجانشین من پس از من و قاضی دین من هستی.
۵. ألم ترض أن تکون أخی وخلیفتی من بعدی؛
[۳۰] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
آیا راضی نیستی که برادر و جانشین من پس از من باشی. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) این سخن را هنگامی به علی فرمود که میان مسلمانان عقد اخوت برقرار کرد و کسی جز علی (علیه‌السلام) باقی نمانده بود. وی به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) عرض کرد میان صحابه به جز من عقد اخوت برقرار ساختی، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) سخن فوق را به او فرمود.
۶. أنت سید المسلمین وامام المتقین وقائد الغرّ المحجّلین؛ تو
[۳۱] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
بزرگ مسلمانان و پیشوای متقیان و رهبر سپید رویان و سرافرازان هستی.
۷. انّ اللّه اطلع إلی الأرض اطلاعة فاختارنی منها فجعلنی نبیّاً، ثم اطلع ثانیة فاختار منها علیاً فجعله إماماً، ثمّ أمرنی أن اتخذه أخاً ووصیاً ووزیراً؛ خداوند بار نخست به زمین نظر افکند و مرا از آن برگزید و پیامبر قرارداد، بار دوم به زمین نظر نمود و علی را برگزید و او را امام قرار داد، سپس به من دستور داد تا او را برادر، وصی و یاور خود سازم.
۸. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) خطاب به عبداللّه بن سمره که از او خواست وی را به راه نجات هدایت کند، فرمود: إذا اختلفت الأهواء وتفرقت الآراء فعلیک بعلی بن ابوطالب فإنّه امام اُمّتی وخلیفتی علیهم؛
[۳۲] المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.

۹. سلمان فارسی روایت کرده که بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) وارد شدم، در حالی که حسین (علیه‌السلام) را بر دامن خود نشانده و او را می‌بوسید و می‌گفت: أنت سید وابن سید، أنت إمام ابن إمام ابوالأئمّة، وأنت حجّة ابن الحجّة ابوحجج تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم؛ تو بزرگ و فرزند بزرگی، تو امام و فرزند امام و پدر امامانی، تو حجت، فرزند حجت و پدر حجت های نهگانه ای که نهمین آنان قائم آنهاست.
۱۰. ابن عباس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) روایت کرده که فرمود: «انّ علی بن ابوطالب إمام أُمّتی وخلیفتی علیهم من بعدی ومن ولده القائم المنتظر المهدی»؛
[۳۳] المنقذ من التقلید، حمصی، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.

این گونه روایات در کتاب های روایی شیعه به اندازه ای است که در عالی ‌ترین حد تواتر قرار دارد
[۳۴] اثبات الهداة، حرّ عاملی، ج۳، ص۲۱۳ـ۲۱۵، محمد بن حسن، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۴۲۵هـ.

چنان که نمونه های بسیاری از آن‌ها در منابع حدیثی و تفسیری و تاریخی اهل سنت نیز نقل شده است که حدیث یوم الدار از آن جمله است.

۲.۲ - آیه وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبین


هنگامی که آیه (وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبین)
[۳۵] شعرا:۲۱۴
بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نازل شد. خویشاوندان خود را که چهل مرد بودند در خانه ابوطالب گرد آورد و پس از پذیرایی از آنان نبوت خود را به آن‌ها ابلاغ کرد و فرمود کدام یک از شما در امر نبوت مرا یاری می‌کند تا برادر، وصی و جانشین من در میان شما باشد، همگان سکوت کردند، ولی علی (علیه‌السلام) به دعوت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پاسخ مثبت داد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دست بر دوش علی گذاشت و خطاب به حاضران فرمود: «انّ هذا أخی ووصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا؛ به درستی که این
[۳۶] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
برادر، وصی و جانشیین من در میان شماست، پس سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید»
[۳۷] تاریخ طبری، الطبری، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷، محمد بن جریر، مکتبه خیّاط، بیروت.
[۳۹] ینابیع المودة، قندوزی حنفی، ج۱، ص۱۰۵، شیخ سلیمان، مؤسسة الأعلمی، بیروت، ۱۴۱۸ق.
[۴۰] ج۶، ح۶۰۰۸، کنزالعمال، متقی هندی، حسام الدین، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۰۵ق.
[۴۱] ج۶، ح ۶۰۴۵، کنزالعمال، متقی هندی، حسام الدین، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۰۵ق.
[۴۲] ج۶، ح ۶۱۰۲، کنزالعمال، متقی هندی، حسام الدین، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۰۵ق.
[۴۳] ج۶، ح ۶۱۵۵، کنزالعمال، متقی هندی، حسام الدین، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۰۵ق.
شرح‌نهج‌البلاغه، ج۳، ص۲۶۷).
شیخ سلیم بشری گفتـه است: رجال ، این حـدیث را کـه در مسند احمد بن حنبل
[۴۴] مسند، ج۱، ص ۱۱۱
روایت شـده اسـت، مـورد بـررسی قـرار دادم، همگـی از ثقـات اند.
طـرق دیگـر نقـل این حدیـث نیـز متضـافر اسـت و یکدیگـر را تأیید می‌کنند، بدین جهت به درستی آن اعتقاد دارم.
[۴۵] المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۲۳، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.


۲.۳ - بقیه نصوص جلی


دیگر نصوص جلی در منابع اهل سنت در کتاب الغدیر علامه امینی و غایة المرام سید هاشم بحرانی آمده است.
[۴۶] الغدیر، امینی، ج۳، ص۱۶۹، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
[۴۷] الغدیر، امینی، ج۳، ص۱۷۴، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
[۴۸] الغدیر، امینی، ج۳، ص۴۷۸، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
[۴۹] الغدیر، امینی، ج۵، ص۵۵۰، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
[۵۰] الغدیر، امینی، ج۵، ص۹۶۰، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
[۵۱] الغدیر، امینی، ج۹، ص۳۶۴، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
[۵۲] ج ۱، غایة المرام، بحرانی، سیدهاشم، بی تا.
[۵۳] ج ۲، غایة المرام، بحرانی، سیدهاشم، بی تا.
[۵۴] ج ۳، غایة المرام، بحرانی، سیدهاشم، بی تا.
[۵۵] ج ۷، غایة المرام، بحرانی، سیدهاشم، بی تا.

جای بسی شگفتی است که فضل بن روزبهان اشعری ادعا کرده است که کلمه «خلیفتی» در نقل مسند احمد نیامده است
[۵۶] دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۳۵۹، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
و شگفت آورتر از او سخن ابن تیمیه است که اصل چنین حدیثی را در صحاح و مسانید اهل سنت انکار کرده است.
[۵۷] دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۳۵۹، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.




در هر حال، روایاتی که بر امامت علی (علیه‌السلام) دلالت آشکار دارند؛ یعنی از آن حضرت به عنوان خلیفه پیامبر و امام یا امیرمؤمنان یاد شده است، از طریق شیعه در بالاترین حد تواتر نقل شده است و از طریق اهل سنت نیز اگر چه در حد تواتر نیست، ولی یقیناً در حد روایت مستفیض می‌باشد و سند برخی از آن‌ها نیز مطابق قواعد آنان معتبر است.

۳.۱ - مناقشات در مورد روایات دال بر امامت امام علی


با این حال، در این خصوص مناقشه‌هایی مطرح شده است:

۳.۱.۱ - اشکال اول


گاهی فرضیه نسخ آن توسط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مطرح گردیده است ( شیخ سلیم بشری ) ولی فرضیه نسخ حدیث عقلاً و شرعاً مردود است، زیرا از قبیل نسخ حکم قبل از فرا رسیدن وقت عمل به آن است. علاوه بر این‌که هیچ گونه ناسخی از گفتار یا رفتار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نقل نشده است، بلکه در گفتار و رفتار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) شواهد فراوانی بر تأیید و تثبیت آن یافت می‌شود.
[۵۸] المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۲۴، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.


۳.۱.۲ - اشکال دوم


گفته شده است تعداد شیعه در عصر اول و دوره های پس از آن اندک بوده و در حدی نبوده است که نقل نصوص امامت توسط آنان به حد تواتر برسد.
[۵۹] دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۳۵۱ به نقل از: ابطال نهج الباطل فضل بن روزبهان اشعری، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.

آگاهان به تاریخ می‌دانند که تشیع در صدر اسلام در سرزمین حجاز و دیگر سرزمین های اسلامی ظهور کرد و همواره جمع کثیری از امت اسلامی در مناطق مختلف دنیای اسلام پیرو مذهب تشیع بوده اند.
مکه ، مدینه و دیگر شهرهای سرزمین حجاز، کوفه ، بصره ، کربلا ، نجف ، بغداد و شهرهای دیگر سرزمین عراق ، سوریه ، حلب ، جبل عامل ، بعلبک در منطقه شامات ، شهر مصر در آفریقا ، یمن و شهرهای مختلف ایران که در گذشته قلمروی بسیار گسترده داشت مهم ‌ترین و شناخته شده ‌ترین شهرهایی هستند که شیعیان در آن‌ها زندگی می‌کرده اند
[۶۰] الطبری، محمد بن جریر، مکتبه خیّاط، بیروت.
با توجه به کثرت شیعه و پراکندگی جغرافیایی آنان می‌توان منشأ و علت تواتر نصوص امامت علی (علیه‌السلام) را به دست آورد.
خبر متواتر آن است که ناقلان آن از نظر تعداد و شرایط مکانی و جهانی به گونه ای باشد که احتمال خطا و تبانی بر ساختن آن عادتاً محال باشد.
با توجه به نکات پیش گفته، این ویژگی‌ها در مورد نقل نصوص امامت توسط شیعه به صورت کامل تحقق دارد. از این رو، در تواتر این نصوص مجال کمترین تردیدی وجود نخواهد داشت.
[۶۱] الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۶۸ـ ۷۸، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
[۶۲] الذخیرة فی علم الکلام، سید مرتضی، ج۱، ص۴۶۳، علی بن الحسین، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۱هـ.
[۶۳] الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۴۶ـ ۵۶، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
[۶۴] الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، طوسی، ج۱، ص۳۲۶ـ ۳۲۸، محمد بن الحسن، مطبعه خیام، قم، ۱۴۰۰ق.
[۶۵] المنقذ من التقلید، حمصی، ج۲، ص۳۱۱ـ ۳۱۴، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.


۳.۱.۳ - اشکال سوم


اعتقاد به نص امامت علی (علیه‌السلام) توسط هشام بن حکم و ابن راوندی مطرح شده است
[۶۶] المغنی فی أبواب التوحید والعدل، همدانی، ج۱، ص۱۱۸، عبدالجبار، تحقیق الدکتور محمودمحمد قاسم، دارالکتب، بیروت ۱۳۸۲ق.
اوّلاً، شواهد تاریخی معتبر، نادرستی این فرضیه را آشکار می‌سازد و ثانیاً، لازمه این فرضیه آن است که چنین عقیده ای تا قبل از هشام بن حکم وجود نداشته و او آن را ابداع کرده است. اگر چنین بود باید از مطالب مسلم و مشهور میان مورخان و نویسندگان ملل و نحل بوده باشد، مانند عقایدی که توسط افراد خاصی چون جهم بن صفوان ، واصل بن عطا ، ابوالحسن اشعری و دیگران مطرح گردید و در شمار مسائل مسلم و مشهور تاریخی قرار گرفت، در حالی که درباره فرضیه جعل منصوص بودن امامت توسط هشام بن حکم چنین نیست.
[۶۷] الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۱۱۹، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
[۶۸] المنقذ من التقلید، حمصی، ج۲، ص۳۱۴ـ ۳۱۵، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.


۳.۱.۴ - اشکال چهارم


اگر امامت و خلافت علی (علیه‌السلام) به صورت آشکار توسط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بیان شده بود، در زمره مسائل مسلم و مشهور میان مسلمانان قرار می‌گرفت، همانند وجوب نمازهای پنج گانه، روزه ماه رمضان، قبله بودن کعبه و مسائلی از این قبیل
[۶۹] المغنی فی أبواب التوحید والعدل، همدانی، ج۱، ص۱۱۴، عبدالجبار، تحقیق الدکتور محمودمحمد قاسم، دارالکتب، بیروت ۱۳۸۲ق.
پاسخ این است که نص بر امامت علی (علیه‌السلام) با مسائل یاد شده قابل مقایسه نیست، زیرا در مورد آن‌ها انگیزه ای برای کتمان و عدم نقل وجود نداشته است، ولی در مورد امامت، انگیزه عدم نقل و کتمان وجود داشته است، زیرا در آغاز گروهی از صحابه آن را نادیده گرفته و درباره جانشین پیامبر دست به انتخاب زدند و پس از آن با امتناع کنندگان از بیعت با خلیفه برگزیده شده با روش قهرآمیز برخورد کردند.
این اقدام از یک سو، مسئله را بر عده ای مشتبه ساخت، و از سوی دیگر کسانی نیز مرعوب شرایط شده و دم فرو بستند. این وضعیت در دوران حکومت امویان و عباسیان تشدید شد و در نتیجه نص امامت علی (علیه‌السلام) در میان هواداران مکتب خلفا به فراموشی سپرده شد، و عالمان آنان در دوره های بعد به توجیه و تصحیح رفتار خلفا اهتمام ورزیدند.
[۷۰] الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۶۰ـ۶۱، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
[۷۱] المنقذ من التقلید، حمصی، ج۲، ص۳۱۶ـ ۳۱۷، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.


۳.۱.۵ - اشکال پنجم


مطابق این نظریه اکثر اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از روی علم و عمد با دستور او مخالفت کرده اند. این مطلب با سوابق تاریخی آنان در اطاعت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) سازگاری ندارد؛ چنان که احتمال این‌که آنان در زمانی کوتاه با قصد و عمد راه ضلالت را برگزیدند، مردود است.
[۷۲] شرح المواقف، جرجانی، ج۸، ص۳۵۹، میرسید شریف، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۲ق.
[۷۳] المغنی فی أبواب التوحید والعدل، همدانی، ج۱، ص۱۱۹ـ ۱۲۰، عبدالجبار، تحقیق الدکتور محمودمحمد قاسم، دارالکتب، بیروت ۱۳۸۲ق.

پاسخ این است که انگیزه و دلیل همه کسانی که به دستور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) درباره امامت علی (علیه‌السلام) عمل نکردند یکسان نبوده است. عده ای به خاطر مصلحت اندیشی چنین تصمیمی گرفتند، آنان گمان می‌کردند فردی سالخورده تر از علی (علیه‌السلام) برای مقام امامت در آن شرایط مناسب تر است، به ویژه این‌که علی (علیه‌السلام) در دفاع از پیامبر و در جنگ‌ها افراد بسیاری از قریش را کشته بود، و کسانی از این بابت نسبت به او در دل کینه داشتند.
عده ای نیز بر فضایل بی شمار و نیز موقعیت ممتازی که علی (علیه‌السلام) نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) داشت حسد می ورزیدند، بدین جهت امامت او را برنمی تافتند، بسیاری از افرادی که از قدرت کافی در تحلیل مسائل برخوردار نبودند نیز به خاطر عمل عده اندکی از مشاهیر صحابه که در سقیفه گرد آمده و درباره خلافت تصمیم گرفتند، دچار اشتباه شده و به این تصور که آن گروه بدون دلیل معتبر شرعی دست به آن اقدام نزده اند، نصوص امامت را رها کردند.
با وجود چنین انگیزه‌ها نمی‌توان بی توجهی آنان به نصوص امامت را دلیل مخالفت عمدی همه آن‌ها با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دانست، و سپس آن را پدیده ای باور نکردنی شمرد
[۷۴] الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، طوسی، ج۱، ص۳۳۹ـ۳۷۸، محمد بن الحسن، مطبعه خیام، قم، ۱۴۰۰ق.
برخی از اصحاب نیز بر این باور بودند که مسئله امامت از مسائل تعبدی نیست که باید دستور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) درباره آن بی چون و چرا اجرا شود، بلکه از اموری است که به مصلحت اندیشی مسلمانان مربوط است، و آنان حق دارند درباره آن به تبادل نظر و انتخاب بپردازند.
آنان در زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز با برخی از دستورهای او که مربوط به امور سیاسی و اجتماعی بود مخالفت ورزیده یا درباره آن به چون و چرا پرداختند. جریان صلح حدیبیه ، القای شبهه و تردید در عمل به دستور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در آوردن قلم و کاغذ در بستر بیماری ، تعلل ورزیدن در عمل به دستور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در پیوستن به سپاه اسامة بن زید و موارد دیگر، دلایل روشن بر این مدعاست.
[۷۵] المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۸۴، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
[۷۶] المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۸۷، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
[۷۷] المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۹۱، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
[۷۸] المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۹۲، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.


۳.۱.۶ - اشکال ششم


برخی گفته‌اند نصوص امامت علی (علیه‌السلام) تنها بر امامت او دلالت می‌کنند و نافی امامت دیگران نیستند. بنابراین، دیدگاه اهل سنت که علی (علیه‌السلام) را خلیفه و امام چهارم می‌دانند با نصوص امامت ناسازگار نیست.
[۷۹] شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۷.

در پاسخ باید گفت روشن است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مطابق قواعد متعارف زبان با مردم سخن گفته است. فهم متعارف از سخن رهبران در مورد تعیین جانشین خود این است که جانشینی وامامت بلافصل مقصود می‌باشد؛ چنان که معتقدان به خلافت عمر ، خلافت او را به تعیین ابوبکر مستند می‌کنند و هرگز این احتمال را مطرح نکردند، که با سخن ابوبکر درباره خلافت عمر، خلافت دیگران نیز قابل طرح است.



نصوصی است که دارنده واژگانی چون مولی و ولی است که علاوه بر معنای امامت ، در معنای محبت و نصرت و جز آن نیز به کار رفته‌اند و در نتیجه دلالت آن‌ها بر امامت نیازمند قرائن و شواهد لفظی یا غیر لفظی است. همین گونه است نصوصی که شأن و مقامی را برای علی (علیه‌السلام) اثبات کرده‌اند که امامت را نیز دربرمی گیرد.
دلالت این گونه نصوص بر امامت علی (علیه‌السلام) نیز نیازمند دقت بیش‌تر و توجه به شواهد و قرائن لفظی و غیر لفظی است. متکلمان، این دسته از نصوص را « نصوص خفیّ » نامیده اند.
[۸۰] الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۶۷، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.


۴.۱ - آیه ولایت


خداوند متعال خطاب به مؤمنان فرموده است: (إِنّما وَلِیّکُمُ اللّه وَرَسُولهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلوة وَیُؤْتُونَ الزَّکوة وَهُمْ راکِعُون) (مائده:۵۵)؛ «جز این نیست که ولی و صاحب اختیار شما خداوند و رسول او و مؤمنانی‌اند که نماز گزارده و در حال رکوع زکات ( صدقه ) می دهند».
مطابق روایات ، این آیه در شأن علی (علیه‌السلام) نازل شده است، هنگامی که در نماز و در حال رکوع انگشتر خود را به بینوایی داد که از مردم درخواست کمک می‌کرد و کسی به او اعتنا نکرد. کلمه ولی اگر چه کاربردهای متفاوتی مانند پدر، عمو، پسرعمو، داماد، هم سوگند و هم پیمان، یاور و دوست دارد، ولی جامع آنها «الاولی بالشیء» است؛ یعنی ولی هر فرد، کسی است که با او نسبت ویژه ای دارد و در آن نسبت بر دیگران مقدم و سزاوارتر است.
بر این اساس کاربرد واژه ولی در مصادیق مختلف آن از قبیل مشترک معنوی است، نه لفظی. در این صورت، هرگاه در کلام قرینه ای بر تعیین مصداقی خاص وجود نداشته باشد، همه مصداق های ممکن را شامل می‌شود.
از آن‌جا که در این آیه، ولایت قبل از آن‌که به علی (علیه‌السلام) (الذین آمنوا) نسبت داده شود به خداوند و رسول خدا نسبت داده شده است، آن کاربردهایی از ولایت مقصود است که در مورد خدا و پیامبرش ممکن و محقق است، که ولایت حکومت و سرپرستی از آن جمله است. البته، ولایت حکومت و سرپرستی خداوند در حقیقت از طریق پیامبر و امام تحقق می‌پذیرد.
روشن است که این کاربرد ولایت با محبت و نصرت نیز منافات ندارد، اما این فرض که مقصود از ولایت در آیه فقط ولایت محبت و نصرت است پذیرفته نیست، زیرا با سیاق آیه که بر حصر دلالت می‌کنند سازگاری ندارد، چون ولایت نصرت و محبت عمومیت دارد و همه مؤمنان را شامل می‌شود (آیه ولایت).

۴.۲ - آیه إکمال دین


(اَلْیَوم أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الإِسْلام دِیناً)
[۸۱] مائده:۳
؛ «امروز دین شما را کامل کردم، نعمت خود را بر شما به اتمام رساندم و از اسلام به عنوان دین برای شما راضی شدم».
مطابق روایات شأن نزول، این آیه در روز غدیر خم و در ارتباط با نصب علی (علیه‌السلام) توسط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به ولایت و رهبری مسلمانان نازل شده است. هنگامی که جبرئیل این آیه را بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرو خواند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: «اللّه اکبر علی إکمال الدین، وإتمام النعمة ورضی الرب برسالتی وبولایة علی من بعدی» او با گفتن این جمله خشنودی خود و نیز سپاس خود از خداوند را اعلان کرد.
گذشته از روایات شأن نزول، جمله
[۸۲] حمصی، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
که پس از جمله (اَلْیَومَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینکُم...) آمده است نیز قرینه گویایی بر این است که اکمال دین ناظر به مسئله امامت است، که اگر چه در طول دوران نبوت در مواقع گوناگون بیان شده بود، ولی بیان آن به صورت رسمی و با تشریفات خاصی در میان انبوهی از مسلمانان که از مناطق مختلف دنیای اسلام گرد آمده بودند، تا آن روز انجام نشده بود، و اگر کافران تا آن روز امید داشتند که پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) خواهند توانست اسلام را از مسیر درست آن منحرف سازند، با اعلان امامت علی (علیه‌السلام) که در علم و عمل تالی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بود، امید آنان به یأس مبدل شد (مدخل غدیر).

۴.۳ - آیه تبلیغ


[۸۳] حمصی، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
[۸۴] مائده:۶۷
؛ «ای رسول خدا! آنچه را که از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم ابلاغ کن و اگر این مأموریت را انجام ندهی رسالت خداوند را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از ( شرّ ) مردم حفظ می‌کند، به درستی که خدا کافران را هدایت نمی‌کند».
مطابق روایات، این آیه در حجة الوداع بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نازل گردید و سیاق آن بیانگر این است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از جانب خداوند مأموریت یافته بود که مطلب بسیار مهمی را به مردم ابلاغ کند.
اهمیت آن تا حدی است که بدون آن، رسالت او ناقص و نامقبول خواهد بود. بدیهی است پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تا آن زمان همه اصول و فروع اسلام را به مسلمانان ابلاغ کرده بود و مسلمانان به آن‌ها عمل می‌کردند. تنها مطلبی که به صورت رسمی و عمومی ابلاغ نشده بود مسئله رهبری امت اسلامی پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بود.
نگرانی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) این بود که با ابلاغ این دستور الهی، منافقان که از هر فرصتی برای ضربه زدن به اسلام استفاده می‌کردند، چنین وانمود کنند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در حقیقت به همان سنت های قومی و قبیلگی عمل می‌کند، و مسئله رهبری او نیز که به عنوان امری الهی تبلیغ می‌شد، ریشه در سنت های مزبور دارد. بدین جهت او در پایان، پسر عمو و داماد خود را به عنوان جانشین خود تعیین کرد.
اگر این تفکر در میان مسلمانان نفوذ می‌کرد، همه تلاش های طاقت فرسای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در طول دوران نبوت، مخدوش می‌گردید. خداوند به او اطمینان داد که کافران و منافقان از نقشه های خود طرفی نخواهند بست و بر او لازم است که بدون نگرانی از این جهت مأموریت الهی خویش را ا بلاغ کند. بر این اساس، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در هیجدهم ذی الحجه و در غدیر خم به مأموریت ویژه خود جامه عمل پوشانید و علی (علیه‌السلام) را به عنوان رهبر امت اسلام ی پس از خود معرفی کرد (مدخل غدیر).

۴.۴ - آیه اولوا الأرحام


(وَأُولُوا الأَرْحام بَعْضُهُمْ أَولی بِبَعْض فِی کِتابِ اللّه)
[۸۵] احزاب:۶
؛ «(در کتاب خداوند ( شریعت الهی ) برخی خویشاوندان نسبت به برخی دیگر برتری دارند». یعنی اگر کسی از دنیا برود خویشاوندان نزدیک او وارث او خواهند بود و تا خویشاوندان نزدیک هستند نوبت به خویشاوندان مرتبه بعد نمی‌رسد. این که برتری یاد شده در چه چیز است بیان نشده است، اگر چه گفته شده است شأن نزول آن وراثت در مال است، ولی مورد مخصص نیست، بنابراین همه آن چیزهایی را که وراثت پذیر است شامل می‌شود، خواه از مقوله مال باشد یا غیر مال. مقام امامت و رهبری از اموری است که اگر فردی شرایط آن را داشته باشد می‌تواند وارث امام و رهبر پیش از خود باشد. بر این اساس، علی (علیه‌السلام) وارث مقام امامت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بوده است، زیرا او هم صفات امامت را داشت و هم خویشاوند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بود و از طرفی ابوبکر علاوه بر این‌که شرایط امامت را نداشت، خویشاوند نسبی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز نبود.
بر این استدلال اشکال شده که مقتضای آن این است که عباس عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) وارث مقام امامت او باشد، زیرا وی در خویشاوندی نسبی بر علی (علیه‌السلام) برتری داشت، چرا که عمو برتر از پسر عمو است. در پاسخ گفته شده است:
اولاً، علی (علیه‌السلام) پسر عموی پدری و مادری پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بود، ولی عباس تنها عموی پدری پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بود و پسر عموی پدری و مادری بر عموی پدری فقط مقدم است.
ثانیاً، وراثت در امامت مشروط به داشتن صفات امامت است، که عصمت و افضلیت از آن جمله است و عباس فاقد این دو شرط بود. به همین دلیل بود که عباس از علی (علیه‌السلام) خواست دستش را پیش آورد تا با او به عنوان جانشین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بیعت کند. این درخواست بیانگر آن است که او علی (علیه‌السلام) را شایسته امامت می‌دانست، نه خود را.
[۸۶] نهج الحق وکشف الصدق، حلّی، ج۱، ص۲۰۳، حسن بن یوسف، دارالهجرة، قم، ۱۴۱۴هـ.
[۸۷] اللوامع الالهیه، الفاضل المقداد، ج۱، ص۳۴۰، جمال الدین مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۰۵هـ.
[۸۸] دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۲۸۷ـ ۲۹۰، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
[۸۹] شرح المواقف، جرجانی، ج۸، ص۳۵۹، میرسید شریف، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۲ق.
[۹۰] الصواعق المحرقة، هیثمی مکی، ج۱، ص۵۳، ابن حجر، احمد بن محمد، المکتبة العصریه، بیروت، ۱۴۲۵ق.


۴.۵ - آیه وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسئُولُون


[۹۱] صافات:۲۴
در روایاتی که از طریق شیعه و اهل سنت در تفسیر این آیه نقل شده است، آنچه افراد در قیامت از آن سؤال می‌شوند، ولایت علی بن ابوطالب (علیه‌السلام) است
[۹۲] غایة المرام، بحرانی، ج۳، ص۸۶ـ ۹۱، سیدهاشم، بی تا.
[۹۳] شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۶۰ـ ۱۶۴.
[۹۴] الصواعق المحرقة، هیثمی مکی، ج۱، ص۱۸۷، ابن حجر، احمد بن محمد، المکتبة العصریه، بیروت، ۱۴۲۵ق.
[۹۵] نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۲۰، ص۳۷۸، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.
[۹۶] نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۲۰، ص۳۷۳، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.
ابن اسحاق، اعمش، شعبی، ابواسحاق سبیعی، ابن جریر طبری، حسین بن حکم حبری، ابونعیم اصفهانی، حاکم حسکانی، ابن شاهین بغدادی، ابن مردویه اصفهانی، خطیب خوارزمی، سبط ابن جوزی، ابوعبداللّه گنجی، جمال الدین زرندی، جونی حمونی، نورالدین سمهودی، شهاب الدین خفاجی، شهاب الدین آلوسی و قندوزی حنفی از جمله عالمان برجسته اهل سنت‌اند که نزول آیه مزبور را درباره ولایت علی (علیه‌السلام) نقل کرده اند.
در برخی از نقل‌ها ولایت اهل بیت نیز روایت شده است.
[۹۷] الصواعق المحرقة، هیثمی مکی، ج۱، ص۱۸۷، ابن حجر، احمد بن محمد، المکتبة العصریه، بیروت، ۱۴۲۵ق.

پرسش از اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) عموماً و از ولایت علی (علیه‌السلام) خصوصاً در احادیث دیگری نیز بیان شده است؛ چنان که در برخی از نقل های حدیث ثقلین آمده است: «وإنّی سائلکم حین تردون علیّ عن الثقلین».
[۹۸] نوادر الاصول، ترمذی، ج۱، ص۶۸ـ۶۹، محمد بن علی، بیروت، دارالجیل.
در روایات متعدد دیگری پرسش از چهار چیز در قیامت مطرح شده است که محبت اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) یکی از آنهاست
[۹۹] مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱۰، ص۳۴۶، نورالدین علی بن ابی بکر، بیروت، دارالکتب العلمیه.
[۱۰۰] تاریخ طبری، الطبری، ج۲، ص۱۶۱، محمد بن جریر، مکتبه خیّاط، بیروت.
در احادیث دیگری آمده است که گذر از صراط در قیامت جز با داشتن ولایت علی (علیه‌السلام) امکان نخواهد داشت
[۱۰۱] فرائدالسمطین، ج۱، ص۲۸۹
[۱۰۲] مناقب علی بن ابوطالب، ابن المغازلی، ص۱۱۹.
[۱۰۳] مناقب، ابن المغازلی، ج۱، ص۲۴۳، علی بن محمد، دارالکتب العلمیه، بیروت، بی تا.


۴.۵.۱ - پاسخ به شبهات وارده بر حدیث مذکور


با توجه به احادیث یاد شده در درستی سند این مطلب که ولایت علی (علیه‌السلام) در قیامت مورد سؤال قرار خواهد گرفت تردید روا نیست، با این حال جای شگفت است که فضل بن روزبهان گفته است این روایت از طریق اهل سنت نقل نشده است.
[۱۰۴] دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۱۵۰، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
و ابن تیمیه آن را کذب و موضوع شمرده است.
[۱۰۵] منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، ج۷، ص۱۴۳ـ ۱۴۷، احمد بن عبدالحلیم.

علامه حلی در بیان استدلال به آیه و روایات یاد شده گفته است: «لازمه پرسش از علی (علیه‌السلام) این است که ولایت برای او ثابت باشد و از طرفی ولایت برای دیگر صحابه ثابت نشده است، بنابراین، علی (علیه‌السلام) افضل صحابه است و در نتیجه امام آنان خواهد بود
[۱۰۶] منهاج الکرامه فی معرفة الامامة، حلّی، ج۱، ص۱۵۳، حسن بن یوسف، تحقیق عبدالرحیم مبارک، کتابخانه تخصص امیر المؤمنین (علیه‌السلام)، مشهد المقدسه، ۱۴۲۵هـ.
یعنی اگر چه کلمه ولایت نص در امامت نیست، ولی بر فضیلت ویژه ای دلالت می‌کند که از میان صحابه به علی (علیه‌السلام) اختصاص دارد، بر این اساس برترین اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است و چون افضلیت، شرط امامت است، امامت آن حضرت نیز ثابت می‌شود.
[۱۰۷] دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۱۵۲، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.

از تقریر یاد شده نادرستی سخن فضل بن روزبهان روشن می‌شود که گفته است: «بر فرض درستی این روایات بر این‌که علی (علیه‌السلام) از اولیای خداوند است دلالت می‌کند و ولایت به معنای محبت است، پس نص در امامت نخواهد بود».
[۱۰۸] دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۱۵۰، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.

نادرستی سخن ابن تیمیه نیز روشن است که گفته است: لفظ «مسئولون» مطلق است و در سیاق نیز قرینه ای بر این‌که مقصود محبت علی (علیه‌السلام) است وجود ندارد»
[۱۰۹] منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، ج۷، ص۱۴۳ـ ۱۴۷، احمد بن عبدالحلیم.
پاسخ به ابن تیمیه این است که محبت علی (علیه‌السلام) از سیاق آیه به دست نیامده است، بلکه از احادیث شأن نزول و شواهد بسیار آن در روایات دیگر استفاده شده است، و پاسخ فضل بن روزبهان این است که علامه حلّی ولایت را نص آشکار بر امامت ندانسته است، بلکه به قرینه افضلیت که مدلول التزامی روایات است، بر امامت علی (علیه‌السلام) استدلال کرده است.
شگفت آورتر این‌که آلوسی ، ولایت خلفای راشدین را نیز بر ولایت علی (علیه‌السلام) عطف کرده و گفته است ولایت آنان در قیامت مورد سؤال واقع خواهد شد
[۱۱۰] روح المعانی، آلوسی، ج۲۳، ص۸۰، محمود، دارالفکر، بیروت.
اما وی هیچ دلیلی بر مدعای خود نقل نکرده است.

۴.۵.۲ - اشکالات دهلوی بر حدیث مذکور


دهلوی چند اشکال سندی و دلالی بر استدلال شیعه به آیه (وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُون) و احادیث مربوط به آن وارد کرده است:
۱. روایت از کتاب فردوس دیلمی نقل شده که احادیث ضعیف را گرد آورده و در سند آن، افراد ضعیف و مجهول قرار دارد.
۲. آیه در سیاق مربوط به مشرکان واقع شده است.
۳. مقصود از ولایت، محبت است و بر امامت دلالت نمی‌کند.
۴. بر فرض دلالت آن بر امامت، ناظر به وقت خاصی نیست، و این مطلب با مذهب اهل سنت هماهنگ است.
[۱۱۱] مختصر التحفة الاثنی العشریه، شکری آلوسی، ج۱، ص۱۷۷ـ ۱۷۸، سید محمود، تحقیق وتعلیق محب الدین الخطیب، الریاض، ۱۴۰۴هـ.


۴.۵.۳ - پاسخ بر اشکالات دهلوی


پاسخ اشکال اول این است که روایت به کتاب فردوس دیلمی اختصاص ندارد، و سند برخی از نقل های آن معتبر است؛ چنان که شواهد بسیاری نیز آن را تأیید می‌کند، بنابراین، در اصل این مطلب که ولایت علی (علیه‌السلام) در قیامت مورد سؤال واقع خواهد شد، تردیدی راه ندارد. از این جا پاسخ اشکال دوم نیز معلوم گردید، زیرا با وجود روایات یاد شده، سیاق اعتبار ندارد.
پاسخ اشکال سوم او نیز از مطالب قبل به دست آمد، زیرا دلالت ولایت و محبت بر امامت از نوع دلالت التزامی است، نه دلالت مطابقی، و پاسخ اشکال چهارم این است که پرسش از ولایت علی (علیه‌السلام) خلفا را نیز شامل می‌شود، بنابراین، علی (علیه‌السلام) امام خلفا نیز خواهد بود.

۴.۶ - آیه إِنّما أَنْتَ مُنْذِر وَلِکُلِّ قَوم هاد


[۱۱۲] رعد:۷
«جز این نیست که تو انذار کننده ای و هر قومی را هدایت گری است». معنای آیه با توجه به آیات دیگر و روایات این است که همواره از سوی خداوند هدایت گرانی وجود داشته و خواهند داشت، که مردم را به آیین حق هدایت کرده و خواهند کرد. این هدایت گران یا پیامبرانند و یا جانشینان آنان.
[۱۱۳] المیزان، طباطبایی، ج۱۱، ص۳۰۵، محمدحسین، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۳۹۳ق.
در قرآن کریم از پیامبران با عنوان « نذیر » و «منذر» یاد شده است
[۱۱۴] سبأ:۳۴

بنابراین، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) یکی از مصادیق منذر (پیامبر الهی)، چنان که پیامبران پیشین نیز مصادیق دیگر آن بودند، و همه پیامبران مصادیق هادیان الهی نیز بوده اند، چنان که اوصیای آنان، دیگر مصادیق هادیان خداوند بوده اند. بر این اساس اوصیای پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز مصادیق هادیان الهی خواهند بود که نخستین آنان علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) است و این، مطلبی است که در روایات شأن نزول آیه بیان شده است.
در این روایات که در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت در حدّ متواتر نقل شده آمده است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به علی (علیه‌السلام) اشاره کرد و او را به عنوان مصداق هادی معین کرد. تعابیری که در این روایات آمده بیانگر حصر است، مانند: «أنت الهادی» و «الهادی علی» و «بک یهتدی المهتدون» به ویژه آن‌که چنین تعبیری درباره دیگر صحابه وارد نشده است.
بر این اساس، مفاد روایات این است که در میان اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تنها علی (علیه‌السلام) است که مصداق هادی الهی می‌باشد. و این، همان معنای امامت است. بنابراین معنای این سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) که فرمود: «أنا المنذر وعلی الهادی» این است که من مصداق منذر (پیامبر) هستم و علی مصداق هدایت گری است که پیامبر نیست.
[۱۲۰] المیزان، طباطبایی، ج۱۱، ص۳۲۷، محمدحسین، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۳۹۳ق.


۴.۶.۱ - نظر علامه حلی


علامه حلّی در دو کتاب
[۱۲۱] نهج الحق وکشف الصدق، حلّی، ج۱، ص۱۸۰، حسن بن یوسف، دارالهجرة، قم، ۱۴۱۴هـ.
[۱۲۲] منهاج الکرامه فی معرفة الامامة، حلّی، ج۱، ص۱۵۱ـ ۱۵۲، حسن بن یوسف، تحقیق عبدالرحیم مبارک، کتابخانه تخصص امیر المؤمنین (علیه‌السلام)، مشهد المقدسه، ۱۴۲۵هـ.
به این آیه و احادیث مربوط به آن، بر امامت علی (علیه‌السلام) استدلال کرده است. احادیثی که «هادی» در آیه را بر علی (علیه‌السلام) تفسیر کرده است علاوه بر منابع شیعه،
[۱۲۳] غایة المرام، بحرانی، ج۳، ص۷ـ۱۲، سیدهاشم، بی تا.
[۱۲۴] البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، ج۲، ص۲۷۹ـ ۲۸۲، سید هاشم، دارالکتب العلمیه، قم، ۱۳۹۳ق.
در منابع معتبر اهل سنت از تعدادی از صحابه که علی بن ابی طالب (علیه‌السلامعبداللّه بن عباس ، عبداللّه بن مسعود ، جابر بن عبداللّه انصاری ، بریده اسلمی ، ابوبرزه أسلمی، یعلی بن مرّة، ابوهریره و سعد بن معاذ از آن جمله اند، روایت شده است.
[۱۲۵] تفسیر طبری، طبری، ج۱۲، ص۷۲، محمد بن جریر، ضبط وتعلیق محمود شاکر، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
[۱۲۶] المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۲۹، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
[۱۲۷] تاریخ طبری، الطبری، ج۲، ص۱۴۵ـ ۴۱۷، محمد بن جریر، مکتبه خیّاط، بیروت.
[۱۲۸] الدر المنثور، سیوطی، ج۴، ص۴۵، جلال الدین، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۱هـ.
[۱۲۹] شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۸۱ـ ۳۹۵.


۴.۶.۲ - نظر حجام


محمد بن عباس معروف به حجام در کتاب «تأویل ما أنزل من القرآن الکریم فی النبیّ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)» از پنجاه طریق روایت کرده است که هادی در آیه مورد بحث بر علی (علیه‌السلام) تطبیق شده است.
[۱۳۰] سعدالسعود، ابن طاووس، ج۱، ص۹۹، رضی الدین، علی بن موسی، منشورات الرضی، قم، ۱۳۶۳ش.


۴.۶.۳ - نظر دیگران


حاکم نیشابوری بر صحت سند حدیث تصریح کرده است؛ چنان که ضیاء مقدسی نیز آن را در کتاب « المختاره » نقل کرده است، به گفته سیوطی وی در این کتاب احادیثی را آورده که ملتزم به صحت آن‌ها بوده است
[۱۳۱] تدریب الراوی، سیوطی، ج۱، ص۱۱۵، جلال الدین، عبدالرحمن، تحقیق احمد عمر هاشم، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۲۴هـ.
برخی از محققان درباره صحت اسناد حدیث از طریق اهل سنت تحقیق ارزنده ای انجام داده و به همه تشکیک‌ها پاسخ داده است.
[۱۳۲] نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۲۰، ص۳۱۴ـ ۳۳۶، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.


۴.۶.۴ - اشکالات وارده بر حدیث مذکور


بر استدلال به آیه و احادیث شأن نزول آن بر امامت علی (علیه‌السلام) اشکال‌هایی وارد شده است:
۱. ذکر علی (علیه‌السلام) در احادیث به عنوان هادی از باب مثال و نمونه است، و مقصود عالمان امت اسلامی است.
[۱۳۳] البحر المحیط، ج۵، ص۳۶۷ـ ۳۶۸.
این تأویل با ظاهر روایات که بر حصر دلالت می‌کند سازگاری ندارد. آلوسی نیز این تأویل را نادرست دانسته است: «وأنا أظنّک لا تلتفت إلی التأویل».
[۱۳۴] روح المعانی، آلوسی، ج۱۳، ص۱۰۸، محمود، دارالفکر، بیروت.

۲. ظاهر احادیث ، حجت است و باید به آن عمل کرد و لازمه آن این است که خلافت خلفای دیگر را بپذیریم، زیرا علی (علیه‌السلام) از روی طوع و رغبت با خلفا بیعت کرد. آلوسی این وجه را از برخی نقل کرده، ولی تأیید نکرده است، زیرا درستی آن در گرو اثبات بیعت علی (علیه‌السلام) با خلفا از روی رضا و رغبت است، که خود مورد اختلاف است و از نظر شیعه پذیرفته نیست.
۳. مفاد «أنا المنذر وبک یا علی یهتدی المهتدون» که در برخی از نقل های حدیث آمده این است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فقط منذر است، و هدایت گری به علی (علیه‌السلام) اختصاص دارد، و این سخن نادرست است، زیرا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به نص قرآن کریم هدایت کننده بشر به صراط مستقیم بوده است
[۱۳۵] منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، ج۳، ص۱۳۹، احمد بن عبدالحلیم.
چنین برداشتی از روایت نادرست است، مفاد روایت انحصار هدایت گری در علی (علیه‌السلام) پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است؛ چنان که در نقل دیگر آمده است «بک یهتدی المهتدون من بعدی».
۴. با توجه به حدیث «أصحابوکالنجوم بأیّهم اقتدیتم اهتدیتم» هدایتگری امت پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به علی (علیه‌السلام) اختصاص ندارد، بلکه عموم صحابه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را شامل می‌شود، بنابراین، هدایت با امامت ملازمه ندارد.
[۱۳۶] دلائل الصدق، ج۲، ج۱، ص۲۰۷، ص۹۳ به نقل از التحفة الإثنا عشریة، مظفر، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.

وجه دلالت روایات بر حصر هدایت امت پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) توسط علی (علیه‌السلام) پیش از این بیان گردید. و حدیث مزبور نیز مجعول است، زیرا یقیناً همه صحابه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از چنان شایستگی علمی و عملی برخوردار نبودند که بتوانند هدایتگر علمی و عملی امت باشند، علاوه بر این‌که در میان آنان اختلافاتی در حد تعارض و تناقض وجود داشت و گفتارها و رفتارهای تناقض آمیز نمی‌توانند راه هدایت باشند. علاوه بر این، محدثان و عالمان رجال اهل سنت حدیث مزبور را مردود دانسته اند.
[۱۳۷] نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۲۰، ص۳۶۳ـ ۳۶۶، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.


۴.۷ - حدیث غدیر


بیش از یکصد صحابه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) روایت کرده‌اند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در سفر حجة الوداع، پس از انجام مناسک حج و هنگام بازگشت از مکه به مدینه، در سرزمین جحفه و در کنار غدیر خم، حاجیان را که حدود یکصدهزار نفر بودند، متوقف ساخت و با این‌که هوا به شدت گرم و سوزان بود نماز ظهر و عصر را به جماعت اقامه کرد، آن گاه برای آنان سخنرانی کرد، و پس از توجه دادن مردم به توحید، نبوت و معاد و یادآوری این‌که او به زودی از دنیا خواهد رفت، و پس از گرفتن اقرار از آنان که او از جانب خداوند بر مسلمانان ولایت دارد، و زمام امور دینی و دنیوی آنان به دست اوست، دست علی (علیه‌السلام) را که در کنار او ایستاده بود بلند کرد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه)؛ هر کس من مولای او هستم این علی مولای اوست».
اگر چه کلمه مولی، علاوه بر امامت و رهبری کاربردهای دیگری چون محبت و نصرت نیز دارد، ولی با توجه به قراین لفظی و غیر لفظی مقصود از آن در حدیث غدیر، امامت و رهبری است.
روشن ‌ترین قرینه لفظی آن این است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) قبل از بیان جمله یاد شده، با تأکید اولویت خود در تصمیم گیری نسبت به امور مسلمانان را یادآور شد و از آنان در این‌باره اقرار گرفت، آن گاه بدون فاصله فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» و گویاترین قرینه غیر لفظی این است که متوقف کردن حاجیان در آن سرزمین و در آن هوای بسیار گرم و سوزان که مسلمانان را در مشقت و زحمت بسیار قرار داد، آن هم از جانب پیامبر که در رحمت و مهربانی و حکمت سرآمد همه افراد بشر به شمار می‌رود، برای بیان مطلب روشنی چون محبت و نصرت، معقول و منطقی به نظر نمی‌رسد، بر خلاف مسئله امامت که پایداری و استواری آیین اسلام را پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تضمین می‌کرد (مدخل غدیر).

۴.۸ - حدیث منزلت


پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در موارد مختلف، که یکی از آن‌ها در جریان سپردن امور مدینه به علی (علیه‌السلام) در مدتی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) سپاه اسلام را در غزوه تبوک فرماندهی می‌کرد، بود، نسبت علی (علیه‌السلام) به خود را به نسبت هارون به موسی (علیهماالسلام) تشبیه کرده است.
با این تفاوت که هارون پیامبر بود، ولی چون پیامبری با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پایان پذیرفته است علی (علیه‌السلام) پیامبر نخواهد بود. «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی». حدیث منزلت در منابع روایی شیعه به صورت متواتر نقل شده است.
[۱۳۸] ج۳، اثبات الهداة، حرّ عاملی، محمد بن حسن، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۴۲۵هـ.
[۱۳۹] ج۲، غایة المرام، بحرانی، سیدهاشم، بی تا.

نقل های حدیث در منابع اهل سنت نیز در حد تواتر است. مؤلفان صحاح و مسانید و عموم محدثان و مورخانی که غزوه تبوک را یادآور شده اند، حدیث منزلت را روایت کرده اند.
[۱۴۰] المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۲۸، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
نسائی در کتاب «خصائص أمیرالمؤمنین (علیه‌السلام
[۱۴۱] نسائی، ج۱، ص۸۰ـ۹۷.
۲۱ روایت را در این باره نقل کرده است.
ابن عساکر در کتاب « تاریخ دمشق » در معرفی علی بن ابوطالب (علیه‌السلام) بیش از یکصد و بیست حدیث را از طرق مختلف که اکثر آن‌ها صحیح‌اند از ۲۱ صحابه روایت کرده است.
ابن عبدالبرّ در « الاستیعاب » درباره احوال علی (علیه‌السلام) پس از نقل حدیث منزلت گفته است: «این حدیث از استوارترین و صحیح ‌ترین آثار است».
ابن حجر مکی
[۱۴۲] الصواعق المحرقة، هیثمی مکی، ج۱، ص۶۱، ابن حجر، احمد بن محمد، المکتبة العصریه، بیروت، ۱۴۲۵ق.
گفته است ائمه حدیث که در این فن به سخن آنان اعتماد می‌شود این حدیث را صحیح دانسته اند، بسیاری از عالمان برجسته اهل سنت بر صحت و تواتر حدیث منزلت تصریح کرده اند.
[۱۴۳] نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۱۷، ص۱۴۹ـ ۱۶۲، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.

در این حدیث، منزلت‌هایی که هارون (علیه‌السلام) نسبت به موسی (علیه‌السلام) داشت برای علی (علیه‌السلام) نسبت به پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ثابت شده است، از این منزلت‌ها نبوت استثنا شده است؛ چنان که اخوت نَسبَی نیز تخصّصاً خارج از مستثنا منه است. به جز دو منزلت یاد شده، منزلت های دیگر که خلافت هارون ، وجوب اطاعت ، وزارت و حمایت، محبوبیت و برتری بر دیگران از مهم ‌ترین آنهاست. این منزلت‌ها در آیات قرآن بیان شده است.
[۱۴۴] طه:۲۹ـ ۳۲.


۴.۸.۱ - عمومیت حدیث منزلت


عمومیت منزلت های هارون در حدیث منزلت دو دلیل دارد یکی اضافه شدن کلمه «منزلة» که اسم جنس است به کلمه «هارون» که عَلَم است می‌باشد، زیرا اضافه اسم جنس به علم از ادوات عموم است، و دیگر استثنا است، زیرا استثنا از فرد خاص معقول نیست.
[۱۴۶] نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۱۷، ص۲۵۷ـ ۳۸۰، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.

حضرت موسی (علیه‌السلام) هنگامی که می‌خواست به میقات برود، هارون را جانشین خود ساخت: (وَقالَ مُوسی لأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فِی قَوْمی وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبِیل المُفْسِدین)
[۱۴۷] اعراف:۱۴۲.

اگر چه این استخلاف در مورد خاصی انجام گرفته است، ولی عبارت آن عمومیت دارد و مورد، مخصص نیست.
مقتضای عمومیت استخلاف این است که هرگاه موسی (علیه‌السلام) بار دیگر به سفر می‌رفت هارون جانشین او در رهبری مردم بود، این عمومیت پس از درگذشت موسی (علیه‌السلام) را نیز شامل می‌شود. اگر چه هارون (علیه‌السلام)، قبل از موسی (علیه‌السلام) از دنیا رفت، ولی اگر پس از موسی (علیه‌السلام) زنده می‌بود، مقتضای عمومیت استخلاف این بود که مقام خلافت او را داشته باشد.
این که او خود مقام نبوت داشت، و اگر پس از موسی (علیه‌السلام) زنده می‌بود به عنوان پیامبر الهی رهبری مردم را عهده دار می‌شد، با مطلب یاد شده منافات ندارد، زیرا خصوصیات موارد، دلالت کلام بر اساس قواعد زبانی و عقلایی را دگرگون نمی‌سازد.
حدیث منزلت مقام خلافت هارون (علیه‌السلام) از جانب موسی (علیه‌السلام) را برای علی (علیه‌السلام) از جانب پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) اثبات کرده است.
همان گونه که خلافت هارون عمومیت داشت؛ یعنی هم عموم امت موسی را شامل می‌شود و هم محدود به زمان خاصی نبود، خلافت علی (علیه‌السلام) نیز دارای چنین ویژگی بود. بنابراین، علی (علیه‌السلام) پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) جانشین او و رهبر امت اسلامی بود.
از آنچه گفته شد پاسخ اشکال‌هایی چون استخلاف علی (علیه‌السلام) از سوی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به مدینه و جریان جنگ تبوک اختصاص داشته و شامل عموم امت اسلامی و در زمان های دیگر نمی‌شود
[۱۴۸] شرح المواقف، جرجانی، ج۸، ص۳۶۳، میرسید شریف، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۲ق.
روشن گردید، زیرا همان گونه که تفتازانی یادآور شده است «العبرة لعموم اللفظ لا لخصوص المورد». علاوه بر این استخلاف بر مدینه و عدم عزل او از آن، و این‌که کسی میان خلافت بر مدینه و شهرهای دیگر قائل به تفصیل نشده است، و نیاز به خلیفه پس از درگذشت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) شدیدتر از زمان غیبت موقت است، بر خلافت علی (علیه‌السلام) پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دلالت می‌کند.
[۱۴۹] شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۶.

آنچه بیان گردید حاصل مباحث متکلمان شیع ه در استدلال به حدیث منزلت بر امامت علی (علیه‌السلام) است.
در سخنان آنان نکات دیگری نیز در تقریر استدلال یا پاسخ به اشکال‌ها بیان شده است که نقل آن‌ها موجب گسترده شدن بحث خواهد شد و این مجال گنجایش آن را ندارد.
[۱۵۰] الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۳، ص۵ـ۷۱، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
[۱۵۱] الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۲۰۵ـ ۲۳۴، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
[۱۵۲] المنقذ من التقلید، حمصی، ج۲، ص۳۴۸ـ ۳۵۶، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
[۱۵۳] المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۲۶ـ ۳۰، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
[۱۵۴] دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۳۸۹ـ ۳۹۳، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
[۱۵۵] نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۱۸، ص۳۱۰ـ ۳۶۰، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.


۴.۹ - نصوص دیگر


علاوه بر آیات و روایاتی که تا اینجا به عنوان نصوص امامت علی (علیه‌السلام) بیان گردید، در کتاب های کلامی شیعه آیات و روایات دیگری نیز در این باره آمده است.
مانند کتاب های: نهج الحق و کشف الصدق؛
[۱۵۶] حلّی، حسن بن یوسف، تحقیق عبدالرحیم مبارک، کتابخانه تخصص امیر المؤمنین (علیه‌السلام)، مشهد المقدسه، ۱۴۲۵هـ.
احقاق الحق و دلائل الصدق.



• اثبات الهداة، حرّ عاملی، محمد بن حسن، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۴۲۵هـ.
• ارشاد الطالبین، الفاضل المقداد، جمال الدین مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۱۵هـ.
• الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، طوسی، محمد بن الحسن، مطبعه خیام، قم، ۱۴۰۰ق.
• الامامة والسیاسة، دینوری، ابن قتیبه، دارالمعرفه، بیروت، بی تا.
• البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، سید هاشم، دارالکتب العلمیه، قم، ۱۳۹۳ق.
• تاریخ طبری، الطبری، محمد بن جریر، مکتبه خیّاط، بیروت.
• تدریب الراوی، سیوطی، جلال الدین، عبدالرحمن، تحقیق احمد عمر هاشم، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۲۴هـ.
• تفسیر طبری، طبری، محمد بن جریر، ضبط وتعلیق محمود شاکر، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
• تقریب المعارف، حلبی، ابوالصلاح، تقی بن نجم، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۰۴ق.
• خصائص امیرالمؤمنین، حسن بن احمد.
• الدر المنثور، سیوطی، جلال الدین، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۱هـ.
• دلائل الصدق، مظفر، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
• الذخیرة فی علم الکلام، سید مرتضی، علی بن الحسین، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۱هـ.
• روح المعانی، آلوسی، محمود، دارالفکر، بیروت.
• سعدالسعود، ابن طاووس، رضی الدین، علی بن موسی، منشورات الرضی، قم، ۱۳۶۳ش.
• الشافی فی الامامة، سید مرتضی، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
• شرح المواقف، جرجانی، میرسید شریف، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۲ق.
• شرح‌نهج‌البلاغه، ابن ابوالحدید، عبدالحمید بن هبة الله، دارلبنانیة للعلوم، بیروت، ۱۴۲۱هـ.
• الصواعق المحرقة، هیثمی مکی، ابن حجر، احمد بن محمد، المکتبة العصریه، بیروت، ۱۴۲۵ق.
• غایة المرام، بحرانی، سیدهاشم، بی تا.
• الغدیر، امینی، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
• فرائد السمطین، حموینی، ابراهیم.
• قواعد المرام فی علم الکلام، بحرانی، ابن میثم، مکتبة آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۶ق.
• الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزالدین، علی بن ابوالکرم شیبانی، مؤسسة التاریخ العربی، بیروت، ۱۴۱۴ق.
• کشف المراد، حلّی، حسن بن یوسف، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۹ق.
• کنزالعمال، متقی هندی، حسام الدین، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۰۵ق.
• گوهر مراد، اللاهیجی، عبدالرزاق، وزارة الثقافة والارشاد الاسلامی، تهران، ۱۳۷۲ش.
• اللوامع الالهیه، الفاضل المقداد، جمال الدین مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۰۵هـ.
• مختصر التحفة الاثنی العشریه، شکری آلوسی، سید محمود، تحقیق وتعلیق محب الدین الخطیب، الریاض، ۱۴۰۴هـ.
• المراجعات، شرف الدین، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
• مجمع الزوائد، هیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر، بیروت، دارالکتب العلمیه.
• المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
• المغنی فی أبواب التوحید والعدل، همدانی، عبدالجبار، تحقیق الدکتور محمودمحمد قاسم، دارالکتب، بیروت ۱۳۸۲ق.
• مناقب، ابن المغازلی، علی بن محمد، دارالکتب العلمیه، بیروت، بی تا.
• المنقذ من التقلید، حمصی، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
• منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم.
• منهاج الکرامه فی معرفة الامامة، حلّی، حسن بن یوسف، تحقیق عبدالرحیم مبارک، کتابخانه تخصص امیر المؤمنین (علیه‌السلام)، مشهد المقدسه، ۱۴۲۵هـ.
• المیزان، طباطبایی، محمدحسین، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۳۹۳ق.
• نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.
• نوادر الاصول، ترمذی، محمد بن علی، بیروت، دارالجیل.
• نهج البلاغه، الرضی، ابوالحسن محمد بن الحسین، صبحی الصالح، بیروت، ۱۳۸۷ش.
• نهج الحق وکشف الصدق، حلّی، حسن بن یوسف، دارالهجرة، قم، ۱۴۱۴هـ.
• ینابیع المودة، قندوزی حنفی، شیخ سلیمان، مؤسسة الأعلمی، بیروت، ۱۴۱۸ق.
• شرح المقاصد.
• البحر المحیط.
• نسائی.


 
۱. توبه:۱۱۱
۲. نسا:۵۹
۳. تقریب المعارف، حلبی، ج۱، ص۱۲۳ـ ۱۲۶، ابوالصلاح، تقی بن نجم، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۰۴ق.
۴. کشف المراد، حلّی، ج۱، ص۵۰۳، حسن بن یوسف، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۹ق.
۵. الشافی فی الامامة، ج۲، ص۶۷.
۶. الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۵۶، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
۷. الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، طوسی، ج۱، ص۳۲۶، محمد بن الحسن، مطبعه خیام، قم، ۱۴۰۰ق.
۸. الذخیرة فی علم الکلام، سید مرتضی، ج۱، ص۳۶۳، علی بن الحسین، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۱هـ.
۹. المنقذ من التقلید، حمصی، ج۲، ص۳۱۰، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
۱۰. اللوامع الالهیه، الفاضل المقداد، ج۱، ص۳۳۵، جمال الدین مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۰۵هـ.
۱۱. ارشاد الطالبین، الفاضل المقداد، ج۱، ص۳۳۹، جمال الدین مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۱۵هـ.
۱۲. کشف المراد، حلّی، ج۱، ص۴۹۸، حسن بن یوسف، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۹ق.
۱۳. قواعد المرام فی علم الکلام، بحرانی، ج۱، ص۱۸۷، ابن میثم، مکتبة آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۶ق.
۱۴. گوهر مراد، اللاهیجی، ج۱، ص۵۱۱، عبدالرزاق، وزارة الثقافة والارشاد الاسلامی، تهران، ۱۳۷۲ش.
۱۵. دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۳۵۹ـ ۳۷۱.، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
۱۶. الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۶۷، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
۱۷. الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۵۶، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
۱۸. الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، طوسی، ج۱، ص۳۲۶، محمد بن الحسن، مطبعه خیام، قم، ۱۴۰۰ق.
۱۹. الذخیرة فی علم الکلام، سید مرتضی، ج۱، ص۳۶۳، علی بن الحسین، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۱هـ.
۲۰. ج۲/۳۱۰، المنقذ من التقلید، حمصی، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
۲۱. اللوامع الالهیه، الفاضل المقداد، ج۱، ص۳۳۵، جمال الدین مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۰۵هـ.
۲۲. ارشاد الطالبین، الفاضل المقداد، ج۱، ص۳۳۹، جمال الدین مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۱۵هـ.
۲۳. کشف المراد، حلّی، ج۱، ص۴۹۸، حسن بن یوسف، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۹ق.
۲۴. قواعد المرام فی علم الکلام، بحرانی، ج۱، ص۱۸۷، ابن میثم، مکتبة آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۶ق.
۲۵. گوهر مراد، اللاهیجی، ج۱، ص۵۱۱، عبدالرزاق، وزارة الثقافة والارشاد الاسلامی، تهران، ۱۳۷۲ش.
۲۶. دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۳۵۹ـ ۳۷۱، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
۲۷. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
۲۸. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
۲۹. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
۳۰. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
۳۱. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
۳۲. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
۳۳. المنقذ من التقلید، حمصی، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
۳۴. اثبات الهداة، حرّ عاملی، ج۳، ص۲۱۳ـ۲۱۵، محمد بن حسن، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۴۲۵هـ.
۳۵. شعرا:۲۱۴
۳۶. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
۳۷. تاریخ طبری، الطبری، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷، محمد بن جریر، مکتبه خیّاط، بیروت.
۳۸. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۱، ص۴۸۷، عزالدین، علی بن ابوالکرم شیبانی، مؤسسة التاریخ العربی، بیروت، ۱۴۱۴ق.    
۳۹. ینابیع المودة، قندوزی حنفی، ج۱، ص۱۰۵، شیخ سلیمان، مؤسسة الأعلمی، بیروت، ۱۴۱۸ق.
۴۰. ج۶، ح۶۰۰۸، کنزالعمال، متقی هندی، حسام الدین، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۴۱. ج۶، ح ۶۰۴۵، کنزالعمال، متقی هندی، حسام الدین، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۴۲. ج۶، ح ۶۱۰۲، کنزالعمال، متقی هندی، حسام الدین، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۴۳. ج۶، ح ۶۱۵۵، کنزالعمال، متقی هندی، حسام الدین، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۴۴. مسند، ج۱، ص ۱۱۱
۴۵. المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۲۳، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
۴۶. الغدیر، امینی، ج۳، ص۱۶۹، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
۴۷. الغدیر، امینی، ج۳، ص۱۷۴، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
۴۸. الغدیر، امینی، ج۳، ص۴۷۸، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
۴۹. الغدیر، امینی، ج۵، ص۵۵۰، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
۵۰. الغدیر، امینی، ج۵، ص۹۶۰، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
۵۱. الغدیر، امینی، ج۹، ص۳۶۴، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
۵۲. ج ۱، غایة المرام، بحرانی، سیدهاشم، بی تا.
۵۳. ج ۲، غایة المرام، بحرانی، سیدهاشم، بی تا.
۵۴. ج ۳، غایة المرام، بحرانی، سیدهاشم، بی تا.
۵۵. ج ۷، غایة المرام، بحرانی، سیدهاشم، بی تا.
۵۶. دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۳۵۹، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
۵۷. دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۳۵۹، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
۵۸. المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۲۴، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
۵۹. دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۳۵۱ به نقل از: ابطال نهج الباطل فضل بن روزبهان اشعری، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
۶۰. الطبری، محمد بن جریر، مکتبه خیّاط، بیروت.
۶۱. الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۶۸ـ ۷۸، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
۶۲. الذخیرة فی علم الکلام، سید مرتضی، ج۱، ص۴۶۳، علی بن الحسین، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۱هـ.
۶۳. الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۴۶ـ ۵۶، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
۶۴. الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، طوسی، ج۱، ص۳۲۶ـ ۳۲۸، محمد بن الحسن، مطبعه خیام، قم، ۱۴۰۰ق.
۶۵. المنقذ من التقلید، حمصی، ج۲، ص۳۱۱ـ ۳۱۴، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
۶۶. المغنی فی أبواب التوحید والعدل، همدانی، ج۱، ص۱۱۸، عبدالجبار، تحقیق الدکتور محمودمحمد قاسم، دارالکتب، بیروت ۱۳۸۲ق.
۶۷. الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۱۱۹، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
۶۸. المنقذ من التقلید، حمصی، ج۲، ص۳۱۴ـ ۳۱۵، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
۶۹. المغنی فی أبواب التوحید والعدل، همدانی، ج۱، ص۱۱۴، عبدالجبار، تحقیق الدکتور محمودمحمد قاسم، دارالکتب، بیروت ۱۳۸۲ق.
۷۰. الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۶۰ـ۶۱، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
۷۱. المنقذ من التقلید، حمصی، ج۲، ص۳۱۶ـ ۳۱۷، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
۷۲. شرح المواقف، جرجانی، ج۸، ص۳۵۹، میرسید شریف، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۲ق.
۷۳. المغنی فی أبواب التوحید والعدل، همدانی، ج۱، ص۱۱۹ـ ۱۲۰، عبدالجبار، تحقیق الدکتور محمودمحمد قاسم، دارالکتب، بیروت ۱۳۸۲ق.
۷۴. الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، طوسی، ج۱، ص۳۳۹ـ۳۷۸، محمد بن الحسن، مطبعه خیام، قم، ۱۴۰۰ق.
۷۵. المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۸۴، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
۷۶. المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۸۷، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
۷۷. المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۹۱، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
۷۸. المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۹۲، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
۷۹. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۷.
۸۰. الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۶۷، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
۸۱. مائده:۳
۸۲. حمصی، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
۸۳. حمصی، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
۸۴. مائده:۶۷
۸۵. احزاب:۶
۸۶. نهج الحق وکشف الصدق، حلّی، ج۱، ص۲۰۳، حسن بن یوسف، دارالهجرة، قم، ۱۴۱۴هـ.
۸۷. اللوامع الالهیه، الفاضل المقداد، ج۱، ص۳۴۰، جمال الدین مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۰۵هـ.
۸۸. دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۲۸۷ـ ۲۹۰، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
۸۹. شرح المواقف، جرجانی، ج۸، ص۳۵۹، میرسید شریف، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۲ق.
۹۰. الصواعق المحرقة، هیثمی مکی، ج۱، ص۵۳، ابن حجر، احمد بن محمد، المکتبة العصریه، بیروت، ۱۴۲۵ق.
۹۱. صافات:۲۴
۹۲. غایة المرام، بحرانی، ج۳، ص۸۶ـ ۹۱، سیدهاشم، بی تا.
۹۳. شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۶۰ـ ۱۶۴.
۹۴. الصواعق المحرقة، هیثمی مکی، ج۱، ص۱۸۷، ابن حجر، احمد بن محمد، المکتبة العصریه، بیروت، ۱۴۲۵ق.
۹۵. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۲۰، ص۳۷۸، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.
۹۶. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۲۰، ص۳۷۳، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.
۹۷. الصواعق المحرقة، هیثمی مکی، ج۱، ص۱۸۷، ابن حجر، احمد بن محمد، المکتبة العصریه، بیروت، ۱۴۲۵ق.
۹۸. نوادر الاصول، ترمذی، ج۱، ص۶۸ـ۶۹، محمد بن علی، بیروت، دارالجیل.
۹۹. مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱۰، ص۳۴۶، نورالدین علی بن ابی بکر، بیروت، دارالکتب العلمیه.
۱۰۰. تاریخ طبری، الطبری، ج۲، ص۱۶۱، محمد بن جریر، مکتبه خیّاط، بیروت.
۱۰۱. فرائدالسمطین، ج۱، ص۲۸۹
۱۰۲. مناقب علی بن ابوطالب، ابن المغازلی، ص۱۱۹.
۱۰۳. مناقب، ابن المغازلی، ج۱، ص۲۴۳، علی بن محمد، دارالکتب العلمیه، بیروت، بی تا.
۱۰۴. دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۱۵۰، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
۱۰۵. منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، ج۷، ص۱۴۳ـ ۱۴۷، احمد بن عبدالحلیم.
۱۰۶. منهاج الکرامه فی معرفة الامامة، حلّی، ج۱، ص۱۵۳، حسن بن یوسف، تحقیق عبدالرحیم مبارک، کتابخانه تخصص امیر المؤمنین (علیه‌السلام)، مشهد المقدسه، ۱۴۲۵هـ.
۱۰۷. دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۱۵۲، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
۱۰۸. دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۱۵۰، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
۱۰۹. منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، ج۷، ص۱۴۳ـ ۱۴۷، احمد بن عبدالحلیم.
۱۱۰. روح المعانی، آلوسی، ج۲۳، ص۸۰، محمود، دارالفکر، بیروت.
۱۱۱. مختصر التحفة الاثنی العشریه، شکری آلوسی، ج۱، ص۱۷۷ـ ۱۷۸، سید محمود، تحقیق وتعلیق محب الدین الخطیب، الریاض، ۱۴۰۴هـ.
۱۱۲. رعد:۷
۱۱۳. المیزان، طباطبایی، ج۱۱، ص۳۰۵، محمدحسین، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۳۹۳ق.
۱۱۴. سبأ:۳۴
۱۱۵. فاطر/سوره۳۵، آیه۲۴.    
۱۱۶. زخرف/سوره۴۳، آیه۲۳.    
۱۱۷. نجم/سوره۵۳، آیه۵۶.    
۱۱۸. فرقان/سوره۲۵، آیه۵۱.    
۱۱۹. ص/سوره۳۸، آیه۴.    
۱۲۰. المیزان، طباطبایی، ج۱۱، ص۳۲۷، محمدحسین، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۳۹۳ق.
۱۲۱. نهج الحق وکشف الصدق، حلّی، ج۱، ص۱۸۰، حسن بن یوسف، دارالهجرة، قم، ۱۴۱۴هـ.
۱۲۲. منهاج الکرامه فی معرفة الامامة، حلّی، ج۱، ص۱۵۱ـ ۱۵۲، حسن بن یوسف، تحقیق عبدالرحیم مبارک، کتابخانه تخصص امیر المؤمنین (علیه‌السلام)، مشهد المقدسه، ۱۴۲۵هـ.
۱۲۳. غایة المرام، بحرانی، ج۳، ص۷ـ۱۲، سیدهاشم، بی تا.
۱۲۴. البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، ج۲، ص۲۷۹ـ ۲۸۲، سید هاشم، دارالکتب العلمیه، قم، ۱۳۹۳ق.
۱۲۵. تفسیر طبری، طبری، ج۱۲، ص۷۲، محمد بن جریر، ضبط وتعلیق محمود شاکر، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
۱۲۶. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۲۹، محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه.
۱۲۷. تاریخ طبری، الطبری، ج۲، ص۱۴۵ـ ۴۱۷، محمد بن جریر، مکتبه خیّاط، بیروت.
۱۲۸. الدر المنثور، سیوطی، ج۴، ص۴۵، جلال الدین، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۱هـ.
۱۲۹. شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۸۱ـ ۳۹۵.
۱۳۰. سعدالسعود، ابن طاووس، ج۱، ص۹۹، رضی الدین، علی بن موسی، منشورات الرضی، قم، ۱۳۶۳ش.
۱۳۱. تدریب الراوی، سیوطی، ج۱، ص۱۱۵، جلال الدین، عبدالرحمن، تحقیق احمد عمر هاشم، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۲۴هـ.
۱۳۲. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۲۰، ص۳۱۴ـ ۳۳۶، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.
۱۳۳. البحر المحیط، ج۵، ص۳۶۷ـ ۳۶۸.
۱۳۴. روح المعانی، آلوسی، ج۱۳، ص۱۰۸، محمود، دارالفکر، بیروت.
۱۳۵. منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، ج۳، ص۱۳۹، احمد بن عبدالحلیم.
۱۳۶. دلائل الصدق، ج۲، ج۱، ص۲۰۷، ص۹۳ به نقل از التحفة الإثنا عشریة، مظفر، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
۱۳۷. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۲۰، ص۳۶۳ـ ۳۶۶، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.
۱۳۸. ج۳، اثبات الهداة، حرّ عاملی، محمد بن حسن، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۴۲۵هـ.
۱۳۹. ج۲، غایة المرام، بحرانی، سیدهاشم، بی تا.
۱۴۰. المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۲۸، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
۱۴۱. نسائی، ج۱، ص۸۰ـ۹۷.
۱۴۲. الصواعق المحرقة، هیثمی مکی، ج۱، ص۶۱، ابن حجر، احمد بن محمد، المکتبة العصریه، بیروت، ۱۴۲۵ق.
۱۴۳. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۱۷، ص۱۴۹ـ ۱۶۲، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.
۱۴۴. طه:۲۹ـ ۳۲.
۱۴۵. اعراف/سوره۷، آیه۱۴۲.    
۱۴۶. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۱۷، ص۲۵۷ـ ۳۸۰، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.
۱۴۷. اعراف:۱۴۲.
۱۴۸. شرح المواقف، جرجانی، ج۸، ص۳۶۳، میرسید شریف، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۲ق.
۱۴۹. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۶.
۱۵۰. الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۳، ص۵ـ۷۱، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
۱۵۱. الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج۲، ص۲۰۵ـ ۲۳۴، علی بن الحسین، مؤسسة الصادق (علیه‌السلام)، تهران، ۱۴۰۷هـ.
۱۵۲. المنقذ من التقلید، حمصی، ج۲، ص۳۴۸ـ ۳۵۶، رازی، سدیدالدین محمود، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
۱۵۳. المراجعات، شرف الدین، ج۱، ص۲۶ـ ۳۰، سید عبدالحسین، دارالصادق، بیروت.
۱۵۴. دلائل الصدق، مظفر، ج۲، ص۳۸۹ـ ۳۹۳، محمد حسن، مکتبة الذجاج، تهران.
۱۵۵. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، میلانی، ج۱۸، ص۳۱۰ـ ۳۶۰، سیدعلی، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آراء، قم، ۱۴۲۳هـ.
۱۵۶. حلّی، حسن بن یوسف، تحقیق عبدالرحیم مبارک، کتابخانه تخصص امیر المؤمنین (علیه‌السلام)، مشهد المقدسه، ۱۴۲۵هـ.




دانشنامه کلام اسلامی، مؤسسه امام صادق(ع)، برگرفته از مقاله «امامت امام علی»، شماره۷۷.    




جعبه ابزار