مفهوم حکمت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حکمت ، مفهومی بسیار مهم در فرهنگهای گوناگون، با بار معنایی
غنی فلسفی و
دینی ، اجمالا حاکی از
علمِ با ارزشی که همراه با
عمل است.
واژه عربی حکمت از ریشه ح ک م است.
معنای اول این ریشه را برخی «
بازداشتن » دانستهاند.
همین معنا را در یکی از معانی ذکر شده برای
حکمت مییابیم:
علمی که
انسان را از
کار زشت بازمیدارد.
بر همین اساس،
لگام اسب را
حَکَمَة خواندهاند، چون اسب را از
چموشی باز میدارد، و
فرمانروا را
حاکم خواندهاند چون
ستمگر را از
ستمگری بازمیدارد.
این وجه معنایی برای
حاکم، همریشگی
حکمت و
حکومت را معنادارتر میسازد و یادآور
اندیشه کهن و
افلاطونیِ حکیم /
فیلسوف ـ
حاکم است.
به هر حال، اگر چه «
بازدارندگی » عنصری مهم در مفهوم
حکمت است، به نظر میرسد که
حکم به معنای نهادن امور در جای خود
به نحوی جامعتر به مفهوم
حکمت اشاره میکند که «
تعادل » جایگاه ویژهای در آن دارد.
معنای دیگر
حکم، یعنی
نسبت دادن چیزی به چیز دیگر چه به نحو
ایجابی چه
سلبی ،
یعنی همان «
حکم کردن»، نیز با مفهوم
حکمت بیارتباط نیست؛ درست
داوری کردن در/ درباره موقعیتهای
دشوار ، مقدمه لازم برای
تصمیمگیری و
عمل درست و از اقتضائات
حکمت است.
معانی دیگری نیز برای
حکمت ذکر شده است که به
فهم اجمالی این مفهوم کمک میکند: شناخت بهترین چیزها با برترین دانشها،
که چنین
حکمتی را میتوان دینی تلقی کرد و
مصداق بارز آن را
شناخت خداوند دانست؛ دست یافتن به حقیقت به یاری
علم و
عقل سخن موافق با
حق ؛ سخن
معقول دور از
حشو دانشی که آدمی به کمک آن افعالش را از روی
تدبیر و
اتقان انجام میدهد.
هر یک از این تعاریف جنبهای از مفهوم
حکمت را برجسته میسازد، به ویژه آخرین
تعریف بسیار
نیکو مینماید و
وجه مشترک برداشتهای متفاوت از
حکمت را بهتر میرساند.
در
زبان و
ادبیات فارسی ،
حکمت به معانی
دانایی ،
عدل و
حلم و
بردباری و
درستکرداری و
راستگفتاری و نیز
دلیل و
سبب و
جهت و
غایت (
فایده و
مصلحت ) به کار رفته،
اما نزدیکترین
معادل فارسی برای
حکمت، «
فرزانگی » است (و برای
حکیم :
فرزانه )، هر چند که این
واژه همه بار مفهومی
واژه حکمت را دربر نمیگیرد.
معانی
لغوی حکمت و معادلهای آن در زبانهای دیگر، نباید ما را از توجه به تکثر تلقّیها از
حکمت در حوزههای فرهنگی و دینی متفاوت باز دارد.
این
تکثر باعث میشود که تعریفی همهپذیر یا حتی غالب برای این مفهوم میسر نباشد و ظاهرآ بهتر است که این مفهوم از جنبههای متعدد بررسی و برداشتهای مختلف از آن کاویده شود.
بررسی اجمالی این نوع و توجه به
تأکید هر یک از تلقّیهای
حکمت برجنبهای از جنبههای این مفهوم، ما را به تقسیمبندیهای کلی در این زمینه میرساند.
از یک منظر میتوان
حکمت را به
دینی و
غیردینی یا
الهی و
انسانی تقسیم کرد، و از منظری دیگر به
نظری و
عملی .
در برداشتهای دینی، چه نظری چه عملی،
حکمت امری الهی است و اگر هم آدمی از آن بهرهای ببرد، تنها به خواست و
لطف الهی است.
در
سنت اسلامی ، خواندن
خداوند به اسمهای
الحَکَم و
الحکیم و
الحاکم را که هر کدام حاکی از معنایی از معانی مادّه
حکم است، میتوان در چنین زمینهای فهمید.
در برداشتهای غیردینی،
حکمت برای
آدمی امری دست یافتنی است و
گوهر آن عبارت است از
معرفت معطوف به عملی که آدمی را
قادر میسازد از پس
زندگی به خوبی برآید و زندگی خوبی را سپری کند.
در برداشتهای نظری، چه دینی چه غیردینی،
حکمت حتی به معنای نظامی
فلسفی هم میتواند باشد.
در برداشتهای عملی، معرفتی که در برداشتهای نظری مورد تأکید است فقط مقدمهای ــ البته
لازم ــ برای
عمل است و اساساً
دانش و معرفتی که به کار نیاید و تحقق نپذیرد
حکمت نیست.
به هر حال، تفکیک جنبه نظری و جنبه عملیِ
حکمت از یکدیگر بسیار
دشوار ، و با جانمایه این
مفهوم ناسازگار است.
در بررسی تلقّیهای مختلفی که در طول
تاریخ از
حکمت پدید آمده است، بیش از هر چیز توجه به نسبت این تلقّیها با دو
پدیده یا مفهوم بسیار مهم دیگر ضرورت دارد:
دین و فلسفه.
نسبت
حکمت با دین در حوزههای فرهنگی دینیِ مختلف، متفاوت بوده است.
مثلاً در
چین و
آیین کنفوسیوس حکمت کمتر دینی و بیشتر
اخلاقی ـ فلسفی بوده، اما در جاهای دیگر به شدت رنگ دینی گرفته است.
در
ادیان ابراهیمی نیز
حکمت با دین
پیوند نزدیکی دارد؛ جنبه
حِکْمی بخشهایی از
کتاب مقدس برجسته است، بهویژه در
حکمت سلیمان ،
کتاب ایوب و
کتاب جامعه .
محققان غربی در بررسی مفهوم
حکمت از منظر دینی ـ فرهنگی، در حوزه غربی به ترتیب تاریخی بر
سهم بینالنهرین (
سومر و
بابل ) و
مصر و
یهودیت و
مسیحیت ، و در حوزه شرقی بر اهمیت آیینهای
هندو و
تائو و
بودا و
کنفوسیوس تأکید میورزند؛ اما در این میان عموماً از سهم شایان توجه
ایران باستان و
آیین زردشت غفلت میشود (برای استثنایی در این مورد و بهطور کلی بررسی درخوری از
حکمت از منظری دینی ـ فرهنگی دایرةالمعارف دین، ج ۱۵، ص ۳۹۸، که به غفلت مذکور اشاره کرده و بخش متناسبی را به ایران اختصاص داده است).
ارتباط
حکمت و فلسفه ظاهراً از ارتباط
حکمت و دین هم وثیقتر بوده است؛ هر چه باشد،
فلسفه از نظر مفهومی با
حکمت پیوند داشته و لفظاً هم با آن آغاز شده است؛ «فلسفه» (
فیلوسوفیا در
یونانی ) یعنی دوستداری
حکمت (
سوفیا ).
در واقع، بخش عمدهای از
تاریخ فلسفه همان
تاریخ حکمت است (برای گزارشی منحصر به فرد از تاریخ مفهوم
حکمت به منزله مفهومی فلسفی فرهنگ تاریخی فلسفه، ۲۰۰۵).
بنابر تبیینی، با ظهور مسیحیت، فلسفه به معنای اولیهاش (
راه و
روشی برای رسیدن به
کمال و نوعی
جهاننگری و شیوه زندگی)، کمکم در
محاق رفت و مسیحیت خود تبدیل به چنین فلسفهای شد.
در
قرون وسطا که
الهیات برترین
علم بود و فلسفه نیز، بهمثابه «
خادمه » آن، تنها در
کار تدارک نظری بود، نقش اولیه فلسفه را
عرفان و
اخلاق مسیحی برعهده گرفت.
در عصر جدید، فلسفه
استقلال خود را باز یافت، اما بسیاری از خصایص قرون وسطایی خود را حفظ کرد؛ از جمله اکتفا کردن به ساحت نظر و
تغییر و
اصلاح آدمی را
وظیفه خود ندانستن.
به همین دلیل مورخان معاصر فلسفه بهندرت به جنبه
حکمی فلسفه
رغبت نشان دادهاند.
اما به نظر نمیرسد که فلسفه حتی در
قرون وسطای مسیحی کاملاً از شکل اولیهاش دورافتاده باشد و به هر حال، با توجه به مطالعات رو به گسترشی که هم از منظر فلسفی هم ــ بهویژه ــ از منظر روانشناختی در دو سه
دهه اخیر درباره
موضوع حکمت صورت گرفته است (برای یکی از آخرین کارها و به نوعی دریچهای به این مطالعات رجوع کنید به دستینه
حکمت، ۲۰۰۵)، میتوان از گونهای بازگشت به مفهوم سنّتی
حکمت در فلسفه و کلا
تفکر غربی سخن به میان آورد.
فلسفههای شرقی را نیز اساساً باید گونههایی از
حکمت تلقّی کرد، همچنین در
سنت اسلامی ، فلسفه و
حکمت همواره درهم تنیده بودهاند و به کاربردن
حکمت به معنای فلسفه، و
حکیم به معنای
فیلسوف امری معمول بوده است.
از حیث قالب (نوع) ادبی نیز باید به
حکمت پرداخت.
در این زمینه، پیش از هر چیز «
کلمات قصار » به
ذهن میآید.
اندیشههای
حکمی، در تناسب با جنبه عملیشان، به خوبی به این قالب درآمده و از این طریق میان مردمان پراکنده گشتهاند.
مرتبط با همین امر،
حکمت پیش از آنکه شکل
مکتوب به خود بگیرد،
شفاهی بوده است؛ ازاینرو، در بررسی مفهوم
حکمت توجه به
فرهنگ عامه و بهویژه مَثَلها اهمیت اساسی دارد (کلمات قصار؛
مَثَل).
در شکل مکتوب،
حکمتْ خاصه در
متون ادبی یافت میشود (گذشته از اینکه بسیاری از متون
حکمی دینی یا فلسفی از جنبه ادبی هم با اهمیتاند).
برخی بزرگان ادب با عنوان «
حکیم» شناخته شدهاند (مانند
فردوسی ،
خیام ،
ناصرخسرو و
نظامی ) و بسیاری از
آثار ادبی از منظر
حکمت نیز درخور بررسیاند، از جمله
کلیله و دمنه ،
شاهنامه فردوسی ، و
گلستان و
بوستان سعدی.
مفهوم
حکمت در
ادبیات عرفانی ، مثلاً آثار
عطار نیشابوری و
سنائی غزنوی و
مولوی ، نیز جای
تأمل فراوان دارد که البته باید در پیوند با دیدگاه عرفانی و
صوفیانه درباره
حکمت به آن نگریست.
در
فرهنگ ایرانی ، به جنبه
حکمتآمیزِ پندنامهها یا
اندرزنامهها نیز باید توجه داشت (
پندنامه ؛
اندرز ؛
جاویدان خرد ).
«
متون یا
ادبیات حِکْمی » نزد
حکمتپژوهان اصطلاح پرکاربردی است و بخشی از پژوهشها در این زمینه را میتوان ذیل این عنوان پیگرفت.
موضوع درخور توجه دیگر درباره
حکمت، «
عقلای مجانین » است.
در عالم
اسلام ، ظهور عقلای مجانین به ویژه در زمینه تصوف قابل
فهم است.
اما بهطور کلی رفتار و گفتار عقلای مجانین را میشود
واکنشی تلقی کرد در برابر علّامگی و فاضلمآبی مدعیان ناراستینِ
عقل و
حکمت ؛ واکنشی در برابر یکی دانستن عقل با
زیرکی و
هوشمندی ، یکی دانستن
حکمت با
دانش صرف (توجه به عقلای مجانین و نقل
حکایت از آنان خاصه در آثار
عطار نیشابوری بروز دارد).
(۲) ابن فارس.
(۳) ابن منظور، لسان العرب.
(۴) عبدالنبی بن عبدالرسول احمدنگری، جامعالعلوم فی اصطلاحات الفنون، الملقب بدستور العلماء، چاپ قطبالدین محمود بن غیاثالدین علی حیدرآبادی، حیدرآباد، دکن (۱۳۲۹ـ ۱۳۳۱)، چاپ افست بیروت ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵.
(۵) محمد بن احمد ازهری، تهذیباللغة، ج ۴، چاپ عبدالکریم عزباوی، قاهره (بیتا).
(۶) تقی پورنامداریان، دیدار با سیمرغ: شعر و عرفان و اندیشههای عطار، تهران ۱۳۸۲ش.
(۷) محمداعلی بن علی تهانوی، موسوعة کشّاف اصطلاحات الفنون و العلوم، چاپ رفیق العجم و علی دحروج، بیروت ۱۹۹۶.
(۸) علی بن محمد جرجانی، کتاب التعریفات، چاپ گوستاو فلوگل، لایپزیگ ۱۸۴۵، چاپ افست بیروت ۱۹۷۸.
(۹) مهدی حائری یزدی،
حکمت و
حکومت (لندن ۱۹۹۵).
(۱۰) خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵.
(۱۱) دهخدا.
(۱۲) حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، تهران (۱۳۳۲ش (.
(۱۳) محمد بن ابیبکر زینالدین رازی، مختارالصحاح، بیروت ۱۹۸۸.
(۱۴) فخرالدین بن محمد طریحی، مجمعالبحرین، چاپ احمد حسینی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۱۵) علی بن حسین علمالهدی، رسائل الشریف المرتضی، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۵ـ۱۴۱۰.
(۱۶) ابوالقاسم حسن بن محمد نیسابوری، عقلاءالمجانین، چاپ مصطفی عاشور، قاهره (۱۹۸۹).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «مفهوم حکمت»، شماره۶۳۸۰.