معمر بن مثنی ثقفی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَبوعُبیده، مَعمربن مثنی (۱۱۴ـ ح۲۱۰ق/ ۷۳۲ـ ۸۲۵م)،
راوی و لغت شناس بزرگ اوایل عصر عباسی است.
از زندگی ابوعبیده به رغم
شهرت بسیارش آگاهی اندکی در دست است و منابع کهن دراینباره به اطلاعاتی مختصر بسنده کردهاند. نخستین کسانی که از ابوعبیده نامی به میان آوردهاند، مانند
اخفش ،
ابن سلام ،
خلیفه بن خیاط و
جاحظ ، همه از معاصران وی و اغلب شاگرد او بودهاند. اینان در میان روایات متعددی که
نقل کردهاند تنها به ذکر نسب، قبیله و
مذهب او پرداختهاند. در سده ۳ق، ابن
قتیبه شرح حال مختصری از او به دست داده است. دیگر نویسندگان این دوره همچون
ابن هشام ،
بلاذری ، نبرد، تغلب و
طبری ، جز اطلاعاتی مختصر به دست ندادهاند و تنها به نقل بخشهایی از آثار و روایات وی پرداختهاند. از نویسندگان
سده ۴ق، مسعودی در
مروج الذهب ضمن اشاره به سال وفات ابوعبیده و گرایش وی به
شعوبیگری و ارتباطش با برخی از معاصران خود از جمله ابونواس، اخبار بسیاری درباره
پادشاهان ساسانی از قول او نقل کرده است.
ابوطیب لغوی (د ۳۵۱ق) نخستین کسی است که روایات مختلف درباره ابوعبیده را گردآوری کرده و شرح حال مستقل و نسبتاً کاملی از وی تدارک دیده است. در اواسط سده ۴ق سیرافی و زبیدی به روایاتی درباره او اشاره کردهاند که در منابع متقدم نیامده است. در همین روزگار،
ابن ندیم ضمن نقل روایاتی درباره ابوعبیده از جمله اشاره به سال تولد او، فهرست مستقلی از آثارش به دست داده است. در سده ۵ق،
خطیب بغدادی باتوجه به روایات پراکندهای که در منابع کهن آمده، شرح حال نسبتاً مفصلی از او را فراهم آورده است. از این پس، همه آنچه در منابعی چون معجم الادباء، انباإ الرواه و وفیات الاعیان آمده، از چند نکته فراتر نمیرود: ولادت و
مرگ ابوعبیده، بحث درباره شعوبیگری و خارجی بودن وی، داوریهای مخالف و موافق او درباره همروزگارانش و خلاصه آثار او. بیشتر این اطلاعات نیز از طریق شاگردانش، به ویژه
ابوحاتم سجستانی و اثرم انتشار یافته است.
اصل و نسب ابوعبیده، به درستی روشن نیست، اما در اینکه نیای وی ایرانی و از یهودیان باجروان (در بین النهرین) بوده تقریباً تردیدی نیست. خود در روایتی به یهودی بودن اجدادش اشاره کرده است.
سزگین،
گفته ابوعبیده را بیاهمیت شمرده و بر آن است که بعدها دشمنان وی به
استناد همین روایت او را یهودی خواندهاند.
جد وی به دست عبیدالله بن معمر تیمی، از نوادگان ابوبکر
اسلام آورد.
از همین رو ابوعبیده را از موالی تیم بن مره (تیره ای از قریش) شمردهاند.
به گفتهای وی به «سُبّخت» که گاه در منابع به «سخت» و «نسخت»
تصحیف شده، ملقب بوده است.
اما به نظر میرسد سبخت در اصل همان سبیخت (به یای مجهول) باشد که در پهلوی مرکب از دو کلمه سی (سه) و بخت (بُختن: رستگار کردن) است و بر
تثلیث مسیحیت ، یا بر ۳ اصل زردشتی دلالت داشته است، با این حال ابوالفرج،
آن را نامی یهودی میداند که دشمنان ابوعبیده برای اشاره به
دین اجدادش بر وی نهادهاند. از این رو وی این لقب را نمیپسندید.
در تاریخ ولادت ابوعبیده اختلاف است، ابن ندیم
آن را ۱۱۴ق و یغموری،
۱۱۲ق نوشته است. برخی نیز ۱۱۰ق را
ترجیح دادهاند.
با توجه به اینکه فرزندان عبیدالله بن معمر در آن روزگار بر
بصره حکم میراندهاند، میتوان پنداشت ابوعبیده که از موالی آنان بوده، در بصره به دنیا آمده ودر همانجا پرورش یافته است.
بصره در آن روزگار از پررونقترین مراکز
علم و
ادب به شمار میرفت و مشهورترین دانشمندان عصر در آنجا گرد آمده بودند.
از این رو، تردیدی نیست که ابوعبیده در بصره تحصیلات خود را آغاز کرده است، بهویژه که اغلب استادانش، چنانکه خواهیم دید، بصری بودهاند. در منابع کهن از کسان بسیاری به عنوان شیخ یا استاد ابوعبیده یاد شده است و همچنین کسانی که وی از آنان روایت شنیده، بسیار متعددند.
به گزارش خطیب بغدادی،
ابوعبیده در ۱۸۸ ق به دعوت
فضل بن ربیع ، وزیر
هارون الرشید ، به
بغداد رفت. ظاهراً این نخستین سفر وی به بغداد نبوده است. دست کم دو
روایت در دست است که اگر درست باشند، حکایت از آن دارند که او پیش از وزارت فضل بن ربیع برای راه یافتن به دربار هارون الرشید به دو تن از وزیران برمکی، جعفر بن یحیی (مق ۱۸۷ ق) و فضل بن یحیی، متوسل شده بوده است: یکی روایت ابوحاتم سجستانی است که میگوید ابوعبیده نزد جعفر بن یحیی برمکی رفت، اما جعفر او را شایسته ورود به بارگاه خلیفه ندید
و دیگری روایتی است که میگوید ابوعبیده و
اصمعی به حضور هارون الرشید رسیدند، اما خلیفه، اصمعی را برای مجالست ترجیح داد. در این روایت به مناظرهای کوتاه بین ابوعبیده و فضل بن یحیی درباره شاعران نوخاسته اشاره رفته است
به هرحال ابوعبیده پس از ۱۸۸ ق رسماً در زمره ندیمان هارون الرشید درآمد. به روایتی، ابونواس و اسحاق موصلی با نفوذی که در دربار داشتند، چندان به
تمجید و ستایش از ابوعبیده پرداختند که خلیفه مصمم شد ابوعبیده را به دربار فراخواند و او را جایگزین اصمعی کند. وی در آغاز به شایستگی از ابوعبیده استقبال نکرد، اما چون مقام علمی او را دریافت به او پاداش فراوان بخشید.
و گویند او را به استادی خود برگزید و برخی آثارش را از وی فراگرفت.
ابوعبیده در طی این مدت، مجالس درسی در بغداد تشکیل داد و افزون بر تدریس به تألیف نیز پرداخت.
مدت
اقامت وی در بغداد به درستی روشن نیست، اما احتمالاً وی تا پایان خلافت
هارون (۱۹۳ ق) در آنجا به سر برده است. ابوعبیده سفری نیز به فارس کرده که به درستی معلوم نیست در چه زمانی بوده است. تنها گفتهاند به قصد دیدار با موسی بن عبدالرحمن هلالی روانه آن دیار شد و از پاداشهای وی برخوردار گردید.
در تاریخ
مرگ ابوعبیده اختلاف نظر فراوان است، اما در اینکه وی عمر طولانی یافته، تردیدی نیست.
ابن
قتیبه نخستین کسی است که به تاریخ وفات او اشاره کرده و آن را ۲۱۰ یا ۲۱۱ ق نوشته است.
مسعودی ۲۱۱ ق را ترجیح داده،
سیرافی
و زبیدی
نیز آن را ۲۰۸ یا ۲۰۹ ق گفته اند، اما خطیب بغدادی
تاریخ وفات او را ۲۱۳ ق و در ۹۸ سالگی وی نوشته است. در چگونگی مرگ او نیز چند روایت تردید آمیز در دست است. در یکی از آنها، از زبیر بن بکار نقل شده که ابوعبیده به دست محمد بن قاسم بن سهل نوشجانی مسموم شده است.
در گزارش دیگری نیز ابوعبیده در بستر بیماری، خود تلویحاً به این امر اشاره کرده است.
به استناد این دو روایت، منابع متأخرتر
در کشته شدن ابوعبیده به دست نوشجانی تردید نکردهاند. البته آنچه درستی این دو روایت را مورد تردید قرار میدهد، این است که در منابع نزدیک به روزگار ابوعبیده هیچ اشارهای به این ماجرا نشده و تنها از نیمه اول سده ۴ ق ذکر آن در منابع دیده میشود. به علاوه روایت نخست را زبیر بن بکار از قول خود نوشجانی نقل میکند و اگر وی به راستی قاتل ابوعبیده بوده، آیا خود اینگونه بدان اعتراف میکرد؟ روایت مسعودی نیز که گفته است، هیچکس حاضر به شرکت در تشییع جنازه ابوعبیده نشد و مردی از مصریان را اجرتی دادند تا او را به
خاک سپارد،
چندان پذیرفتنی نیست.
از مشهورترین استادان وی ابوعمرو بن علا، مؤسس مکتب نحوی بصره، یونس بن حبیب، رؤیه عجاج، ابویعقوب ثقفی، اخفش اکبر، قتاده بن عامه و
هشام بن عروه را میتوان نام برد.
از دیگر استادان وی که درخور توجه است، مردی است به نام عمر که احتمالاً ایرانی بوده و اطلاعات بسیار گستردهای درباره
تاریخ ایران قبل از
اسلام داشته است و به همین سبب او را عمر کسری نامیدهاند.
او احتمالاً همان عمر بن فرخان است که ابن ندیم
او را از مترجمان آثار پهلوی به عربی دانسته است. ابوعبیده بر اساس روایاتی که از این شخص شنیده بود، کتاب اخبار الفرس را تدوین کرد. این اثر یکی از مآخذ عمده مسعودی در نقل و شرح اخبار پادشاهان ایران قبل از اسلام بوده است.
ابوعبیده پس از آنکه در مکتب برجستهترین دانشمندان روزگار خود در علوم گوناگون
شعر و
لغت و انساب و اخبار مهارت یافت، مجالس درس خود را در بصره تشکیل داد.
شاگردان بیشماری به حلقه درس او روی آوردهاند که نام بیش از ۶۰ تن از آنان در منابع آمده است. از مشهورترین شاگردان او
جاحظ ، ابونواس، ابن مناذر، ابن سلام جمحی،
خلیفه بن خیاط ،
ابو حاتم سجستانی ، ابوعثمان مازنی، اثرم،
ابن اعرابی ،
ابن هشام ، ابن سعد، ابن شبّه، ابن حبیب، ابن نطاح، ابن سکیت و ابوعبید قاسم بن سلام را میتوان نام برد.
از آغاز
خلافت عباسیان که ایرانیان سررشته بسیاری از امور دولت را در دست گرفتند، تبلیغات
شعوبیه نیز که زمزمه آن از نیمه دوم سده اول ق شروع شده بود،
شدت بیشتری یافت و در سده ۳ ق به اوج خود رسید
و به تدریج کتابهای بسیاری توسط شعوبیانی که بیشتر مولازادگانی غیر عرب و به ویژه ایرانی تبار بودند، در
تحقیر و
مذمت عربها نوشته شد. به عنوان مثال علان شعوبی، نویسنده ایرانی همروزگار ابوعبیده، حدود ۴۵ کتاب در «مثالب» قبایل عرب نوشته شده است.
از سوی دیگر، برخی هواداران نژاد عرب، مانند جاحظ و ابن قتینه، نیز در ردّ آثار شعوبیان و
دفاع از مفاخر عرب دست به تألیف کتابهایی زدند. ابوعبیده نیز در این میان با تألیف کتابهایی درباره عیبها و عادات ناپسند (مثالب) برخی قبایل عرب، مانند لصوص العرب، ادعیاء العرب و مثالب باهله و آثاری در ستایش از ایرانیان، مانند فضایل الفرس و اخبار الفرس،
پا به میدان کشمکشهای شعوبی و ضد شعوبی نهاد.
جاحظ نخستین کسی است که اورا از مخالفان نژاد
عرب معرفی میکند و میگوید: در شگفتم از کسی (ابوعبیده) که خود را
مسلمان میداند و با اینکه در
قرآن به
صراحت آمده که از
قوم ثمود (که مورد
غضب خداوند قرار گرفتند) کسی باقی نمانده(اشاره به آیه «وَثَمودَ فَما اَبْقی»)،
بر آن است که بقایای قوم ثمود در بین عربها پراکندهاند. جاحظ این گفته ابوعبیده را جز از روی
سوء نیت و
بدگمانی نسبت به عربها نمیبیند.
جالب توجه است که با اینکه جاحظ نخستین کسی است که
لفظ شعوبیه را به کار برده،
ابوعبیده را صریحاً شعوبی نخوانده است. پس از جاحظ، ابن
قتیبه از ابوعبیده به عنوان دشمن عربها یاد کرده و در رساله «الرد علی الشعوبیه»
سخت بر وی تاخته و او را در ذکر
معایب و زشتیهای نژاد عرب از همه دشمنان شعوبی عربها که به نظر وی، سرسختترینشان فرومایهترین ایشانند، حریصتر خوانده است. با اینکه ابن
قتیبه خود میگوید از نقل طعنههای ابوعبیده خودداری کرده تا مبادا آنها را جاویدان سازد، باز به نقل روایاتی از وی پرداخته که در آنها افتخارات عربها سخت مورد
طعن و ریشخند قرار گرفته است.
پس از جاحظ و ابن
قتیبه، دیگر نویسندگان کهن نیز به شعوبی بودن ابوعبیده اشاره کردهاند
قفطی
شعوبی بودن وی را با تردید مطرح ساخته است وحتی گفتهاند که وی چنان تعصبی نسبت به ایرانیان داشت که حتی افسانههای کهن عربی را برگرفته از داستانهای ایران باستان میدانست،
با اینهمه آثاری نیز در
فضایل عربها با نامهای مناقب قریش و فضائلها، مقاتل فرسان العرب، مآثر العرب و مآثر غطان به وی نسبت دادهاند.
از همین رو، منابع معاصر درباره شعوبی بودن وی آراء متفاوتی اظهار داشتهاند. در بین مستشرقان، گلدسیهر او را شعوبی
محض میداند و در این باره به
تفصیل بحث کرده است. هوار و پلا
نیز به راه گلدسیهر رفتهاند، اما گیب معتقد است که، به رغم گفتههای گلدسیهر، دلیلی بر شعوبی بودن ابوعبیده در دست نیست و او با نوشتن مثالب و خوار شمردن بزرگان عرب و به ویژه مهلبیها فقط حربهای مؤثر به دست شعوبیان داده تا در مبارزات ضدعربی خود از آن استفاده کنند و همین امر باعث شده که مخالفان شعوبیه او را به
هتک حرمت عرب متهم سازند. از میان نویسندگان معاصر عرب نیز برخی معتقدند که وی علاوه بر آثاری که در مثالب تازیان نوشته، مانند همه شعوبیان سعی کرده تا در شرح امثال و اشعار، با کمک گرفتن از داستانهای
جعلی و روایتهای ساختگی، مفاخر عربها را واژگون نشان دهد و این امر برای عربها بسی خطرناکتر از
جنگ رو در رو بوده است.
برخی دیگر نیز شعوبی بودن وی را به شدت
انکار کرده، آن را تهمتی از جانب دشمنان وی دانستهاند.
افزون بر آنچه گفته شد، نشانههای دیگری نیز در دست است که با توجه به آنها نمیتوان
عقیده نویسندگان کهن عرب را چندان بیاعتبار دانست. راه یافتن ابوعبیده به دربار هارون الرشید در زمان نفوذ برمکیان و کسب محبوبیت و شهرت در روزگار وزارت فضل بن ربیع وزیر ایرانی هارون الرشید، دورانی که دربار خلیفه محل تجمع شعوبیانی چون هیثم بن عدی و ابونواس بود؛ اختلاف و کشمش شدید وی با طرفداران متعصب برتری نژاد عرب بر
عجم به ویژه اصمعی و نیز دوستی پایدار وی با آزاداندیشان متهم به شعوبیگری چون اسحاق بن ابراهیم موصلی و ابونواس که راه را برای ورود وی به دربار هموار ساختند.
درباره
مذهب ابوعبیده در منابع کهن اختلاف است. برخی او را از اباضیان و برخی دیگر از صفریان دانسته اند، اما هیچکدام در خارجی بودن وی تردید نکردهاند. جاحظ،
ابن
قتیبه و مسعودی
به خارجی بودن او اشاره کردهاند. به گفته گلدسیهر، مقصود آنان از خارجی بودن، همان شعوبیگری است. جاحظ شعوبی دیگری، یعنی هیثم بن عدی را نیز خارجی خوانده است. این امر گفته گلدسیهر را تأیید میکند، اما این نکته را نباید از یاد برد که جاحظ در الحیوان
به
صراحت ابوعبیده را از
خوارج صفری دانسته است. ابوحاتم سجستانی نیز وی را از صفریان شمرده، می گوید «ابوعبیده تمایل بسیاری به من داشت، چون مرا از خوارج سجستان میپنداشت».
به گفته یغموری،
ابوعبیده نخست صفری مذهب بود، اما چون با برخی عقاید صفریان مخالف بود، از آنان کناره گرفت. قفطی نیز داستانی در تأیید خارجی بودن وی نقل کرده است،
اما ابن خلکان
صحت این
روایت را مورد
تردید قرار داده است.
برخی نیز او را قدری مذهب و متمایل به معتزلیان دانستهاند.
و احتمالاً دو عامل باعث این داوری شده است: یکی وجوه اشتراکی که بین عقاید اباضیان و
معتزله وجود دارد
و دیگری ستایشهای وی از برخی بزرگان معتزله از جمله نظام.
از میان منابع معاصر، تنها گلدسیهر خارجی بودن ابوعبیده را نیذیرفته است، اما دیگران این امر را مسلم شمردهاند.
بهعلاوه ابوعبیده کتابی با عنوان
خوارج البحرین و الیمامه نوشته بوده
که خود میتواند دلیل دیگری بر خارجی بودن وی باشد.
ابوعبیده را باید بهحق از پیشگامان
نهضت گردآوری تدونی اشعار و اخبار
عرب دانست که از نیمه دوم
سده ۲ ق آغاز شد و تا اواخر سده ۳ ق در شهرهای بصره،
کوفه و بغداد ادامه داشت. با ظهور او و اصمعی که هر دو از شاگردان ابوعمرو بن علا و از استادان مکتب بصره بودند،
روایت
شعر و
اخبار و نوادر عرب به دوران تازهای گام نهاد. اینان به دو کار بزرگ دشوار دست زدند؛ اولاً برای محفوظ ماندن این ذخایر علمی و ادبی از خطر نابودی و
تحریفات بیشتر در پی
نگارش و
تدوین آنها برآمدند. از این دوران به بعد اندک اندک روایت
شفاهی جای خود را به روایت کتبی داد و مجموعههای عظیمی از شعر و ادب و تاریخ عرب گردآوری شد. با نگاهی به
الفهرست ابن ندیم جایگاه ابوعبیده در این زمینه به خوبی روشن میشود. وی حدود ۲۰۰ کتاب در زمینههای مختلف
تاریخ ،
لغت ، انساب، امثال و اخبار و نوادر به رشته تحریر درآورد و این افزون بر روایات شفاهی است که به شاگردانش املا کرده است. گویند وی ۰۰۰’۱۴ مثل را تنها برای جعفر بن سلیمان روایت کرده است.
ثانیاً آنان به بررسی دقیق روایات پرداختند وکوشیدند روایات
سره را از
ناسره باز شناسند.
ابوعبیده برای این کار راه
بادیه را در پیش گرفت، یا با بدویانی که به شهرها میآمدند، به
مشورت پرداخت تا آنچه را شنیده بود، با استفاده از
دانش آنان
اصلاح کند.
به روایتی، وی درباره قطعه شعری که از حماد شنیده بود، نخست با ۵ بدوی مشورت کرد و سپس رأی به جعلی بودن آن داد.
همچنین از بین اشعار و قطعات بیشماری که به امرؤالقیس نسبت میدادند، جز حدود ۲۰ قطعه و قصیده بقیه را جعلی خواند.
در روزگار ابوعبیده گویی به تدریج نوعی تخصص و تقسیم کار بین راویان به وجود آمد.
ابوعبیده بیشتر به جمعآوری و تدوین روایات مربوط به
لغت ، انساب، امثال و رخدادهای تاریخی پرداخت و اصمعی بیشتر به شعر و
نحو روی آورد.
تلاش ابوعبیده در این زمینه راه را برای تألیف کتابهای جامعی در زمینههای مختلف
علوم قرآنی ، لغت، اخبار و انساب هموار ساخت و تأثیر تألیفات ادبی و تاریخی وی در آثار نویسندگان سدههای ۳ و ۴ ق به وضوح آشکار است. از بین این نویسندگان به ویژه اینان را میتوان نام برد: اخفش در معانی القرآن
جاحظ در البیان
و الحیوان،
ابن هشام در السیره النبویه،
ابن عبدالبر در الانباه علی قبائل الرواه،
بلاذری در انساب الاشراف
و فتوح البلدان
مبرد در الکامل،
ابن عبدربه در العقد الفرید
و ابوالفرج اصفهانی در الاغانی.
در بین نویسندگان این دوره،
طبری بیش از همه در تاریخ خود آثار وی را
سند قرار داده است.
استفاده وی از روایات و کتابهای ابوعبیده به ویژه
ایام العرب ،
اخبار بنی یشکر ،
جفره خالد و
خراسان به اندازهای است که میتوان بخش اعظم این کتابها را در تاریخ طبری باز یافت.
کتاب
ایام العرب وی امروزه از همین طریق بازسازی و منتشر شده است.
ابوعبیده
راوی احادیث نبوی نیز بوده و از محدثان بزرگی چون
هشام بن عروه روایت کرده است.
وی در آغاز کتاب الخیل،
احادیث بسیاری از
پیامبر (ص) نقل کرده است. به علاوه کتابی به نام
غریب الحدیث تألیف کرده که اگر چه اکنون در دست نیست، بخشهایی از آن را میتوان در غریب الحدیث شاگردش ابوعبید قاسم بن سلام
و دیگر کتابهایی که در سدههای بعد به این نام نوشته شده، بازیافت.
با این حال، معلوم نیست چرا
ذهبی وی را از راویان
حدیث به شمار نیاورده است. ابوعبیده نخستین خطبه
حضرت علی (ع) پس از خلافت و روایاتی از
امام سجاد (ع) را نیز نقل کرده است.
اعتماد محدثان و نویسندگان به روایات و آثار ابوعبیده اعتمادی مطلق است و بیشتر منابع او را
ثقه دانستهاند.
از اوایل سده ۲ ق در دو مکتب بصره و کوفه دانشمندانی ظهور کردند که در عرصه لغت شهرت فراوان یافتند و تألیفاتشان دست مایه اصلی فرهنگ نویسان در سدههای بعد شد.
ابوعبیده یکی از مشهورترین آنان است. وی رسالههای لغوی تک موضوعه فراوانی تألیف کرد که از جمله آنها
الخیل ،
الابل ،
البکره ،
البازی ،
الحمام ،
الحیات ،
الزرع ،
الرحل ،
الرج ،
اللجام ،
القوس ،
السیف و
الدلو را میتوان نام برد.
اینکه گفتهاند وی فقط ۵۰ کتاب با عنوان الخیل تألیف کرده،
گرچه بسیار
مبالغه آمیز است، اما از وسعت دامنه معلومات وی در این زمینه حکایت میکند. بسیاری از این رسالهها
لغتنامه تک موضوعی کوچکی را تشکیل میداده که واژگان آن را ابوعبیده از زبان بدویان شنیده بوده است. پیشینیان به آثار لغوی وی توجه فراوان داشته اند، چنانکه افزون بر لغت نویسانی چون
ابن سکیت ،
ابن فارس،
زمخشری
و ابن منظور،
محدثان و مفسران بزرگی چون
بخاری ،
خطابی،
ابوعبید قاسم بن سلام
و
ابن حجر نیز در
تفسیر و توضیح واژگان دشوار از آثار او بهره بسیار جسته و در وی به چشم حجتی درخور
اعتماد نگریستهاند.
آراء ابوعبید درباره واژههای «معرب» در خور توجه است. وی وجود واژگان غیر عربی را در
قرآن انکار کرده، میگوید: «کسی که جز این گوید، سخنی به گزاف گفته است»
همچنین درباره واژگان
فارسی از قبیل
استبرق ،
دست ،
دشت و
سخت که وارد زبان عربی شده، معتقد است که گرچه اصل این کلمات فارسی است، تازیان آنها را به واژگان عربی مبدل ساختهاند که گاه در لفظ مشترک و در معنا با اصل خود اختلاف دارند.
برخی
همین
نظریه وی را دلیلی بر شعوبی نبودن وی دانستهاند.
برخی ابوعبیده را از نحویان بزرگ شمرده و او را در طبقه اصمعی و
ابوزید انصاری نهادهاند.
وی
نحو را در مکتب اخفش و یونس نحوی آموخته بود
و کتابی نیز در نحو به نام
اعراب القرآن نوشته بوده است.
بهعلاوه
مجازالقرآن وی نیز بیشتر جنبه نحوی دارد. با این حال، درخور توجه است که وی از نخستین کسانی است که در مقابل نحویان و
قواعد نحوی بغرنجی که به دست همروزگارانش پایهریزی شده بود، بانگ
اعتراض برآورد. او نه تنها به قواعد نحوی مکتبهای بصره وکوفه اعتنا نمیکرد، نحویان را
دروغگو نیز میخواند.
و معتقد بود که باید از قواعد نحوی دست و پاگیر
پرهیز کرد.
از همین رو، با اینکه در روزگار وی بزرگترین اثر نحوی یعنی
الکتاب به دست دانشمند هم وطنش
سیبویه نوشته شده بود، در هیچیک از منابع کوچکترین اشارهای به روابط وی با سیبویه و یا استاد او خلیل بن احمد نشده است. ابوعبیده در مسائل نحوی شیوهای مستقل داشته و در شرح
آیات و اشعار بیشتر بر ذوق و دانش لغوی خود متکی بوده است. از همین رو آنان که آراء وی را درنمییافتند، به ویژه پس از تألیف کتاب المجاز، او را به ناآگاهی در مسائل نحوی و علوم قرآنی
متهم کردند و گفتند که وی در تفسیر قرآن مرتکب
اشتباه شده و آیات را به رأی خود تفسیر کرده است.
ابوعبیده در
نقد اشعار نیز
تبحر داشت و در روزگار خود از منتقدان شعر شمرده میشد.
گرچه آراء او در این زمینه چندان عمیق و موشکافانه نیست و از حدود عبارات رایجی چون «هو اشعر من…» و «هذا الشعر افضل من …» در نمیگذرد، باز از این جهت که از مایههای آغازین نقد شعر به شمار میرود، حائز اهمیت فراوان است. ابوعبیده خود نیز اندک اشعاری سروده است.
برخی شعر او را ضعیف و سست خوانده اند
و برخی نیز گفتهاند در سرودن اشعار
وزن و عروض را رعایت نمیکرده است.
ابواحمد عسکری نیز بخشی را به
تصحیفات وی اختصاص داده است.
گستردگی معلومات ابوعبیده در زمینههای مختلف مورد تأیید همگان و حتی خردهگیران وی بوده است. جاحظ
او را آگاهترین دانشمند عصر خود دانسته است. ابوطیب لغوی
وی را در انساب و اخبار و نوادر عرب برتر از ابوصمعی و ابوزید انصاری نهاده است.
ابونواص درباره وی میگوید: «اگر او را فرصت دهند، اساطیر الاولین و الآخرین را برخواند».
حتی برخی کوفیان از جمله فرّاء وی را آگاهترین مردم به شعر و لغت دانسته و کثرت محفوظاتش را ستودهاند.
البته آراء نویسندگان کهن درباره او منحصر به ستایش نیست. برخی او را در جنبههای فنی شعر عرب فروتر از رقیبش اصمعی دانستهاند و چه بسا این داوری به سبب ضعف بیان ابوعبیده و قدرت سخنوری اصمعی که در برخی منابع بدان شاهر شده،
بوده باشد، چه در زمان
حیات آن دو مشهور بود که طالب علمی که در مجلس درس اصمعی حاضر شود، در بازار گوهر فروشان، خزف خرد و آنکه در درس ابوعبید شرکت کند، در بازار خزف فروشان، گوهر یابد.
ابوعبید بیش از ۲۰۰ اثر در زمینههای مختلف تألیف کرده
که اینک جز شماری اندک از آنها در دست نیست.
۱.
الایام ، شرح وقایع و جنگهای تاریخی قبایل عرب قبل از اسلام است که مشمتمل بر شرح ۲۰۰’۱ یوم بوده است.
اصل این کتاب از بین رفته، اما قطعههای بسیاری از آن در منابع مختلف از جمله در النقائض خود وی،
تاریخ طبری
الکامل ابن اثیر
پراکنده است. این قطعهها را عادل جاسم بیاتی گردآوری کرده و با نام ایام العرب قبل الاسلام در بیروت (۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷ م) به چاپ رسانیده است.
۲.
تسمیه ازواج النبی ، مؤلف در این کتاب به ذکر نامها و مشخصات زنان و فرزندان
پیامبر (ص) پرداخته است. این اثر نخستین بار به کوشش ناصر صلاوی در بصره (۱۹۶۸ م) به چاپ رسیده و بار دیگر نهاد موسی آن را در مجله معهد المخطوطات در قاهره (۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷ م) منتشر ساخته است.
۳.
الخیل ، رسالهای است لغوی به روایت ابوحاتم سجستانی که مؤلف در آن با
استناد به اشعار کهن
عرب به شرح اعضا، نامها و صفات مختلف
اسب از جمله نژاد، رنگ و چگونگی راه رفتن و دویدن آن پرداخته است. یکی از ویژگیهای این اثر نسبت به کتابهای دیگری که دراینباره تألیف شده، این است که ابوعبیده بخش پایانی کتاب را به اشعاری که شاعران کهن درباره اسب سرودهاند، اختصاص داده است.
به گفته ابوحاتم، این اثر همان کتاب صفه الخیل عبدالغفار خزاعی است که ابوعبیده مباحثی بدان افزوده است.
این کتاب در حیدرآباد دکن (۱۳۵۸ ق) چاپ شده است.
۴.
الدیباج ، نخستین اثر است که درباره برجستهترین شاعران، سواراکاران دلاور، بخشندگان و فاداران قبایل عرب در
جاهلیت و
اسلام نوشته شده است.
ابوعبیده در تدوین این رساله، با عنایت به روش معمول در عکاظ ، ۳ تن از مشهورترین افراد هر گروه را برگزیده و اخبار و روایات مربوط به آنان را گردآوری کرده است. این اثر مورد توجه بسیار نویسندگان کهن بوده
و از نخستین کتابهایی است که در اندلس شهرت یافته است.
ابوعبیده کتاب دیگری نیز به نام الدیباجه نوشته بوده است. برخی به اشتباه این دو اثر را یکی پنداشتهاند،
حال آنکه الدیباجه مانند الخیل اثر دیگری درباره اسب بوده است.
الدیباج به کوشش عبدالله بن سلیمان جربوع و عبدالرحمن بن سلیمان عیثمین در قاهره (۱۴۱۱ق/۱۹۱ م) به چاپ رسیده است.
۵.
العققه و البرره ، رسالهای است درباره دو دسته از تازیان، یکی آنان که نافرمانی پیشه ساخته،
پدر و
مادر و قبیله خود را ترک کردهاند و دیگر آنان که در حق پدر و مادر خود نیکویی روا داشتهاند. مؤلف ۱۷ تن از اینگونه افراد را با ذکر مشخصات و گزیدهای از اشعارشان برشمرده، اما تنها دو مورد از آنان را در دسته دوم جای داده است. از همین رو، به عقیده برخی معاصران، مراد از تألیف این رساله تحقیر و مذمت عربها بوده است.
این اثر به کوشش عبدالسلام هارون در نوادر المخطوطات در قاهره (۱۳۷۳ق/۱۹۵۴ م) به چاپ رسیده است.
۶.
مجاز القرآن ، ابن ندیم، ۴ کتاب درباره قرآن با نامهای
مجاز القرآن ،
غریب القرآن ،
اعراب القرآن و
معانی القرآن به ابوعبیده نسبت داده است.
برخی منابع کهن
مجاز القرآن و
غریب القرآن را یک اثر دانستهاند.
و به گمان برخی از معاصران، هر ۴ کتاب یک اثر بیش نبوده است.
ابوعبیده در این کتاب به شرح و توضیح
آیات قرآن برحسب ترتیب
سوره ها پرداخته است. از همین رو، میتوان آن را کتابی در
تفسیر قرآن شمرد که شیوه بهتر فهمیدن آیات را معرفی کرده است.
برخی نیز از این جهت که مؤلف در آن به شرح واژگانی پرداخته که در غیر معانی اصلی خود به کار رفتهاند، آن را نخستین اثر در
علم بیان میدانند.
گرچه مسلم است که مراد ابوعبیده از تألیف آن، نگارش اثری در علم بیان نموده است. مجاز القرآن از پرجنجال ترین آثار ابوعبیده به شمار میرود که پس از تألیف تا مدتها مورد بحث بوده و اظهارات متفاوتی درباره آن شده است. نخستین بانگ اعتراض از جانب دانشمندان همروزگارش فراء، اصمعی و ابوعمر جرمی برخاست. آنان معتقد بودند که ابوعبیده قرآن را به دلخواه خود و برخلاف اقوال نحویان و فقیهان تفسیر کرده است.
حتی شاگردش ابوحاتم سجستانی نیز سخت با خواندن این کتاب و انتشار آن مخالف بود.
برخی این کتاب را نخستین اثری میدانند که در آن واژگان غریب و ناآشنای قرآن با شرح و تفسیر گردآمده است.
البته میدانیم که قبل از وی ابان بن تغلب (د۱۴۱ ق) کتابهایی در این زمینه با نامهای
الغریب فی القران و
معانی القرآن تألیف کرده بوده است. این اثر راهگشای بسیاری از دانشمندان به ویژه لغویان و مفسران در سدههای بعد گردید. از آن جمله است ابن
قتیبه در تفسیر غریب القرآن،
ابوعلی فارسی در
الحجه ،
ابن نحاس در
معانی القرآن و
ابن درید در
جمهره اللغه این کتاب به کوشش فؤاد سزگین در قاهره (۱۳۷۴ ـ ۱۳۸۱ ق) به چاپ رسیده است.
۷.
النقائض (یا نق
ائض جریر والفرزدوق )، اثری است به روایت ابن حبیب و سکری. از آغاز و انجام کتاب چنین برمیآید که متعلق به ابوعبیده است، اما برخی از معاصران انتساب آن را به ابوعبیده مردود دانستهاند.
مؤلف در این اثر با مهارتی خاص اشعاری (۱۱۳ قطعه) از جریر و فرزدق را مورد نقد و بررسی قرار داده است. این اثر به کوشش بوان در لیدن (۱۹۰۵ ـ ۱۹۱۲ م) به چاپ رسیده است و سپس در قاهره (۱۳۵۳ ق) تجدید چاپ شده است.
۱.
اعراب القرآن ، نسخهای از آن در رامپور نگهداری میشود؛
۲.
مقاتل الفرسان ، قسمتهایی از این کتاب در موزه بریتانیا نگهداری میشود؛
۳.
المحاضرات و المحاورات ، نسخهای از آن در کتابخانه شیخ الاسلام حجاز موجود است.
ابوعبیده افزون بر آنچه یاد شد، آثار بسیار دیگری نیز تألیف کرده بوده که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱.
الاوس و الخزرج ، ۲.
ایادی الازد یا ایادالازد ، ۳.
ایام بنی مازن و اخبارهم ، ۴.
ایام بنی یشکر ، ۵.
مناقب باهله ، ۶.
بیوتات العرب ، ۷.
الحمس من قریش ، ۸.
خبر ابنی بغیض ، ۹.
خبر عبدالقیس ، ۱۰.
مغارات قیس و الیمن ؛
۱.
اخبار الحجاج ، ۲.
البصره ، ۳.
الجمل و صفین ، ۴.
خراسان ، ۵.
کتاب السواد و فتحه ، ۶.
فتوح ارمینیه ، ۷.
فتوح الاهواز ، ۸.
قصه الکعبه ، ۹.
مرج راهط ، ۱۰.
مسعود بن عمرو و مقتله ، ۱۱.
مقتل عثمان ؛
۱.
اسماء الخیل ، ۲.
الاضداد ، ۳.
الجمع و التثنیه ، ۴.
الزوائد ، ۵.
الشوارد ، ۶.
العقاب ، ۷.
فَعَلَ و اَفْعَلَ ، ۸.
اللغات ، ۹.
ما تلحن فیه العامه وی کتابی نیز به نام
الآدبار نوشته بوده که
یاقوت در
معجم البلدان از آن بهره بسیار برده است.
یکی دیگر از آثار یافت نشده وی که مورد استفاده بسیار نویسندگان کهن قرار گرفته، کتاب
الامثال اوست. این کتاب یکی از مآخذ عمده ابوعبید قاسم بن سلام در تألیف کتاب الامثال بوده است.
یک نسخه از کتابی به نام الامثال درکتابخانه مجلس موجود است که برخی آن را اشتباهاً به ابوعبید نسبت دادهاند،
حال آنکه این کتاب همان الامثال ابوعبید قاسم بن سلام است.
(۱) آل یاسین، محمد حسین، الدراسات اللغویه عندالعرب، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰ م.
(۲) ابراهیم، حربی، غریب الحدیث، به کوشش سلیمان بن ابراهیم، مکه، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵ م.
(۳) ابن اثیر، الکامل.
(۴) ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نزهه الالباء، به کوشش ابراهیم سامرائی، بغداد، ۱۹۵۹ م.
(۵) ابن حبان، محمد، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳ م.
(۶) ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تقریب التهذیب، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت، ۱۳۹۵ق/ ۱۹۷۵ م.
(۷) ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۷ق.
(۸) ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.
(۹) ابن خلکان، وفیات.
(۱۰) ابن خیر، محمد، فهرسه، به کوشش ف کودرا و ر تاراگو، بغداد، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۳ م.
(۱۱) ابن درید، محمد بن حسن، جمهره اللغه، حیدرآباد دکن، ۱۳۴۵ ق.
(۱۲) ابن رشیق، حسن، العمده، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱ م.
(۱۳) ابن سکیت، یعقوب بن اسحاق، اصلاح المنطق، به کوشش احمد محمد شاکر و عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۷۵ق/ ۱۹۵۶ م.
(۱۴) ابن سلام جمحی، محمد، طبقات الشعراء، به کوشش یوزف هل، بیروت، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲ م.
(۱۵) ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، بولاق، ۱۳۱۶ ق.
(۱۶) ابن شاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، نسخه خطی کتابخانه احمد ثالث استانبول، شم ۲۹۲۲.
(۱۷) ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الانباه علی قبائل الرواه، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.
(۱۸) ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲ م.
(۱۹) ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۰ ق.
(۲۰) ابن فارس، احمد، الصاحبی، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۹۷۷ م.
(۲۱) ابن فارس، احمد، مجمل اللغه، به کوشش زهیر عبدالمحسن سلطان، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶ م.
(۲۲) ابن
قتیبه، عبدالله بن مسلم، ادب الکاتب، به کوشش محمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.
(۲۳) ابن
قتیبه، عبدالله بن مسلم، تفسیر غریب القرآن، به کوشش احمد صقر، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸ م.
(۲۴) ابن
قتیبه، عبدالله بن مسلم، «الرد علی الشعوبیه او کتاب العرب» رسائل البلغاء، به کوشش محمدکردعلی، قاهره، ۱۳۳۱ق/ ۱۹۱۳ م.
(۲۵) ابن
قتیبه، عبدالله بن مسلم، عیون الخبار، بیروت، ۱۳۴۳ق/ ۱۹۲۵ م.
(۲۶) ابن
قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰ م.
(۲۷) ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزله، به کوشش دیوالد ویلتسر، بیروت، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۱ م.
(۲۸) ابن معتز، عبدالله، طبقات الشعراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۳۷۵ق/ ۱۹۵۶ م.
(۲۹) ابن منظور، لسان.
(۳۰) ابن ندیم، الفهرست.
(۳۱) ابن هشام، عبدالملک، السیره النیوه، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ق/ ۱۹۵۵ م.
(۳۲) ابو احمد عسکری، حسن بن عبدالله، شرح مایقع فیه التصحیف و التحریف، به کوشش محمد یوسف و احمد راتب نفاخ، دمشق، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱ م.
(۳۳) ابوزید قرشی، محمد بن الی الخطاب، جمهره اشعار العرب، بیروت، دار صادر.
(۳۴) ابوطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/ ۱۹۵۵ م.
(۳۵) ابوعبید، قاسم بن سلام، غریب الحدیث، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.
(۳۶) ابوعبیده، معمر بن مثنی، الخیل، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۱ م.
(۳۷) ابوعبیده، معمر بن مثنی، النقائض، به کوشش بوان، لیدن، ۱۹۰۵ ـ ۱۹۱۲ م.
(۳۸) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب.
(۳۹) اخفش، سعید بن مسعده، معانی القرآن به کوشش عبدالامیر، محمد امین الورد، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.
(۴۰) ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، به کوشش عبدالسلام محمد هارون و محمد علی نجار، قاهره، ۱۳۸۴ ق/ ۱۹۶۴ م.
(۴۱) امین، احمد، ضحی الاسلام، قاهره، ۱۳۵۱ق/ ۱۹۳۳ م.
(۴۲) بخاری، محمد بن اسماعیل، «صحیح»، الکتب السنه، استانبول، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱ م.
(۴۳) بستانی، بطرس، ادباء العرب، بیروت، ۱۹۳۴ م.
(۴۴) بطلیوسی، عبدالله بن محمد، الاقتضاب، بیروت، ۱۹۷۳ م.
(۴۵) بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، مطبعـه المدنی.
(۴۶) بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹ م.
(۴۷) بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۴، به کوشش ماکسن شلوسینگر، بیت المقدس، ۱۹۳۸ م.
(۴۸) بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸ م.
(۴۹) بلاشر، رژیس، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران، ۱۳۶۳ ش.
(۵۰) بیاتی، عادل جاسم، مقدمه بر الایام ابوعبیده، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷ م.
(۵۱) پلا، شارل، الجاحظ، ترجمه ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۵ م.
(۵۲) تذکره النوادر عن المخطوطات العربیه، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۰ ق.
(۵۳) تنوخی، محسن بن علی، نشوار المحاضره و اخبار المذاکره، به کوشش عبودشالجی، بیروت، ۱۳۹۲ق/ ۱۹۷۲ م.
(۵۴) جاحظ، عمرو بن بحر، البیان والتبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/ ۱۹۳۲ م.
(۵۵) جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۹ م.
(۵۶) جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، به کوشش احمدعبدالغفور عطار، بیروت، ۱۳۷۵ق/ ۱۹۵۶ م؛
(۵۷) حلاوی، ناصر، «مؤلفات ابی عبیده»، المورد، بغداد، ۱۹۷۴ م، ج ۳، شم ۴.
(۵۸) خطابی، حمد بن محمد، غریب الحدیث، به کوشش عبدالکریم ابراهیم عزباوی، مکه، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲ م.
(۵۹) خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ ق.
(۶۰) خلیفه بن خیاط، الطبقات، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۶ م.
(۶۱) خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳ م.
(۶۲) ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.
(۶۳) زبیدی، محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۷۳ م.
(۶۴) زلهایم، رودلف، الامثال العربیه القدیمه، ترجمه رمضان عبدالتواب، بیروت، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴ م.
(۶۵) زمخشری، محمود بن عمر، المستقصی فی امثال العرب، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۷۷ م.
(۶۶) سزگین، فؤاد، مقدمه بر مجاز القرآن ابوعبیده، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱ م.
(۶۷) سیرافی، حسن بن عبدالله، اخبار النحویین البصریین، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۹۳۶ م.
(۶۸) سیوطی، بغیه الوعاه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵ م.
(۶۹) سیوطی، المزهر، به کوشش محمد احمد جادالمولی و دیگران، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.
(۷۰) شورا، خطی.
(۷۱) طبری، تاریخ.
(۷۲) عطوان، حسین، الزندقه و الشعوبیه فی العصر العباسی الاول، بیروت، ۱۹۸۴ م.
(۷۳) عیثمین، عبدالرحمن بن سلیمان، مقدمه بر الدیباج ابوعبیده، قاهره، ۱۴۱۱ق/ ۱۹۹۱ م.
(۷۴) قرآن مجید.
(۷۵) قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم قاهره، ۱۳۷۴ق/ ۱۹۵۵ م.
(۷۶) کرنکو، فریتس، ذیل بر الخیل ابوعبیده.
(۷۷) مبرد، محمد بن یزید، الکامل، به کوشش محمد احمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.
(۷۸) مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، بغداد، ۱۳۵۷ق/ ۱۹۳۸ م.
(۷۹) مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، قم، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴ م.
(۸۰) مفید، محمد بن محمد، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتی.
(۸۱) نووی، یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره، اداره الطباعـه المنیریه.
(۸۲) هارون، عبدالسلام، مقدمه بر «العققه و الرره» ابوعبیده، نوادر المخطوطات، قاهره، ۱۳۷۴ق/ ۱۹۵۴ م.
(۸۳) همایی، جلال الدین، شعوبیه، اصفهان، ۱۳۶۳ ش.
(۸۴) یاقوت، ادبا.
(۸۵) یاقوت، بلدان.
(۸۶) یزیدی، محمد بن مبارک، الامالی، بیروت، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴ م.
(۸۷) یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس مختثر المقتبس مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، بیروت، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴ م.
(۸۸) یمانی، عبدالباقی بن عبدالمجید، اشاره التعیین، به کوشش عبدالمجید دیاب، ریاض، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.
(۸۹) یوسف، س. م.، «دستور زبان و فرهنگ نویسی»، ترجمه علی محمد حق شناس.
(۹۰) تاریخ فلسفه در اسلام، به کوشش میان محمد شریف، تهران، ۱۳۶۷ ش، ج ۳.
(۹۱) قرآن کریم، نجم/سوره۵۳، آیه۵۱.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوعبیده»، ج۵، ص۲۳۴۴.