مسجد جامع
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جامع(مسجد)،
پرستشگاه باشکوه
مسلمانان که معمولاً در بخشهای اصلی شهرها بنا میشود و
مرکز اجتماع مردم در آیینهای عبادی، به ویژه
نماز جمعه، و نیز گردهماییهای سیاسی، اجتماعی و تعلیمی است.
جامع،
اسم فاعل از
جمع، به معنای پیوستن اجزا به یکدیگر و گردآوردن است.
در
قرآن واژه جامع به مثابه اسمی از اسامی حق تعالی به کار رفته است.
کلمه جامع در قرآن تنها یک بار به معنای لغوی (در ترکیب «امرٍ جامعٍ») به کار رفته است.
در این
آیه توضیح داده شده که
مؤمنان واقعی، که برای کار مهمی نزد
پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم گرد آمدهاند، نباید بی اجازه حضرت، ایشان را ترک کنند.
ترکیب واژه جامع با
مسجد به صورتِ وصفی «المسجد الجامع» و اضافی «مسجد الجامع» در متون عربی آمده است. در شکل اول، مقصود مسجدی است که مردم را برای ادای
نماز، به ویژه نماز جمعه، گرد آورده است و در شکل دوم، میتوان برای کلمه جامع موصوفی، مانند «امر»، «وقت» یا «یوم»، در تقدیر گرفت.
که ترکیب «مسجدالجامع» را نادرست دانسته است.
کلمه جُمعه نیز، که پیوند معنایی نزدیکی با جامع دارد، از آن روی
جمعه نامیده شده است که
مسلمانان برای نماز این
روز اجتماع ویژه ای برپا میکنند و ازاینرو مسجد جامع را مسجد جمعه نیز گویند.
جامع، صورت ساده شده مسجد جامع و جمع آن «جوامع»، فراوان به کار رفته است. تعابیر دیگری نیز به کار برده شده، مانند «مسجد جماعت» در
روایات و گزارشهای سده دوم هجری
و «مسجد اعظم» که گاه به جای مسجد جامع آمده است.
«مسجد آدینه» نیز در
زبان فارسی از روزگاری دور کاربرد داشته است.
مسجد جامع را نباید با «مصلّا»، «مسجد کبیر» و «مسجد اعظم» درآمیخت.
مصلّا
مکان وسیع و روبازی بوده که در حاشیه شهرها، ظاهراً فقط برای برگزاری نمازهای
عید فطر و
قربان آماده میشده است و پیشینه آن به
زمان زندگی پیامبر اکرم در
مدینه بازمی گردد.
مساجد جامع با مساجد بزرگ یا کبیر در شهرها نیز تفاوت داشتند؛ مساجد جامع به
سبب برپایی نماز جمعه بدین نام خوانده میشدند نه به سبب وسعت و بزرگی. از سوی دیگر، مساجد بزرگی در شهرها بود که
نماز جمعه در آنها
اقامه نمیشد؛ از این رو، گاه میان این دو نوع مسجد فرق گذاشته شده و فضیلت مساجد بزرگ در مرتبه بعد از فضیلت جوامع قرار گرفته است.
در
عربستان پیش از
اسلام، هر
قبیله برای گردآمدن مردم، بزرگان قوم و رئیسان خود، در مناسبتها یا به گاه
ضرورت، مکانی را اختصاص داده بود. این وعدهگاههای قبیله ای را عموماً سقیفه و در
شهر مکه دار الندوه میخواندند. با ظهور اسلام و
هجرت نبی اکرم به
یثرب، آن حضرت در اولین اقدام خود، بنای مسجدی را گذاشت که
مسجد النبی نام گرفت و
مرکز اصلی فعالیتهای عبادی، اجتماعی، سیاسی، اداری و تعلیمیِ مدینه شد. گسترش مدینه، بر اثر هجرت نومسلمانان به این شهر، موجب شد که
پیامبراکرم، به درخواست مردم و برای راحتی آنان،
اجازه ساخت مساجد دیگر را بدهد.
به این ترتیب، دوگونه مسجد ایجاد شد:
مسجد نبوی که مسجد اصلی شهر و مقرّ
رئیس حکومت بود، و مساجد قبیلهای یا محلی که بیشتر کاربرد عبادی و تعلیمی داشت.
گویا کاربرد «مسجد جماعت» در فرمان
عمر بن خطاب به والیان خود
زمینه ساز رواج اصلاح جامع بوده است. در روایتی از وی، نماز جماعت و نماز مستحبیِ مسجد جامع، برتر از
حج و
عمرة مستحبی دانسته شده است.
در زمان
خلافت حضرت علی علیهالسلام، به
مسجد کوفه، جامع میگفتند
و در
روایاتی از آن حضرت،
اعتکاف فقط در مساجد جامع روا دانسته شده است.
برای
فضیلت نشستن در مسجد جامع روایاتی وارد شده است.
در صورت صحت این
احادیث میتوان سابقه کاربرد اصطلاح جامع و اطلاق آن بر مسجد اصلی و مرکزی شهر را به دوره خلفای نخست بازگرداند.
مسلمانان صدر
اسلام بر پایه الگوی
مسجد نبوی دریافتند که هیچ نهاد و مؤسسهای نمیتواند مانند مسجد جامع
وحدت نو مسلمانان را نشان دهد. مسلمانان پس از
فتح سرزمینهای جدید، بقای حکومت خود را تا حد زیادی در گرو ساخت مسجد جامع در شهرها میدانستند. بر پایه همین درک بود که
خلیفه دوم به والیان خود فرمان داد که در مراکز حکومتی خود تنها یک
مسجد جماعت برپا کنند و از اقامه
نماز جمعه در قریهها و روستاها جلوگیری کنند تا مبادا وحدت مسلمانان آسیب ببیند.
اولین مساجد جامع در شهرهای تازه تأسیس، مثل
بصره و
کوفه، با ابتداییترین مصالح ساختمانی و در فضایی کوچک ساخته شد، اما چندی نگذشت که با گسترش شهرها لزوم بازسازی جوامع با مصالح ساختمانی محکمتر (
خشت و
آجر) ضروری نمود.
جامع بصره را
عُتْبَة بن غَزوان در
سال چهاردهم هجری با نی و ساقه
گیاهان برپا ساخت و سپس ابن عامر آن را با
آجر بازسازی کرد.
جامع کوفه ، هم زمان با احداث
شهر، در سال ۱۵ یا ۱۷ ساخته شد و برای محلههای هفتگانه آن، که سکونتگاهِ مهاجرانِ قبایل
عرب جنوبی و شمالی بود، مساجد قبیلهای (محلی ) بنا شد.
و چه بسا در بازسازی آن از مصالح کاخهای ویران شده
آل منذر (پادشاهان لخمی) استفاده کردند.
در سال ۲۰ مسجد
جامعِ موصل به همت
هَرْثَمَة بن عرفجهبنا شد.
جامعِ تکریت به دست
مسعود بن حُریث ساخته شد. او برای جلوگیری از ورود
حیوانات به مسجد جامع تکریت، بنا را بالاتر از سطح
زمین احداث کرد.
در
ایران نیز مساجد جامع بسیاری ساخته شد که ساخت جامع تَوَّج (نزدیک کازرون ) در
فارس به فرمان
عثمان بن ابی العاص، والی عمربن خطاب، نمونه ای از آنهاست.
در
سرزمین شام ابو عبیده جراح در
دمشق و
حِمْص (حدود سال ۱۴) مسجد جامع ساخت و در
لاذقیه عُبادة بن صامت به ساخت جامع شهر اقدام کرد.
در
مصر، طرح اولیه
جامع فسطاط در سال ۲۱ زیرنظر
عمروعاص، فاتح مصر، صورت گرفت.
اولین مسجد جامع در
شمال آفریقا و
مغرب بزرگ به دستور
عُقْبة بن نافع، و هَمگام با ساخت
شهر قَیْروان، بنا شد و ساختمان آن در سال ۵۵ به پایان رسید.
گفتنی است ساخت اولین مساجد جامع برای مسلمانان و نسلهای آینده ایشان موجب
مباهات و
فخر بود، ازاین رو، وجود روایات مبالغهآمیز در باره ساخت، فضیلت و بانیان این مساجد غیرمنتظره نیست.
تبدیل
معابد غیرمسلمانان به مساجد جامع، با تغییراتی نه چندان اساسی، یکی دیگر از روشهای ساخت جوامع اولیه در شهرهای فتح شده بود. مسلمانان زمانی که به شهرها وارد میشدند، از یک سو فرصت و امکانات ساخت مساجد جامع را، که با معابد
مسیحیان و
زردشتیان برابری کند، نداشتند و از سوی دیگر، معابد پیروان دیگر ادیان را برای
عبادت مسلمانان، مناسب نمیدانستند؛ بنابراین، راه حل را در آن دیدند که، با تغییراتی گاه جزئی،
کنیسهها،
آتشکدهها و
بتکدهها را به مسجد جامع تبدیل کنند و بعد، در فرصتی فراختر، مسجدهای مناسب بسازند.
نمونههای فراوانی از
تغییر معابد غیرمسلمانان به مسجد جامع، در منابع گزارش شده است. در فتح دمشق، مسلمانان
کلیسای بزرگ شهر را به دو بخش تقسیم و نیمه شرقی آن را به مسجد جامع تبدیل کردند و در حمص، یک چهارم کنیسه
یوحنّا، به مسجد جامع تبدیل شد.
جامع قرطبه در
اندلس نیز در اصل نیمی از کلیسای بزرگ شهر بود. بعدها که دیگر گنجایش این جامع برای انبوه نمازگزاران کفایت نمیکرد، عبدالرحمانِ داخل در ۱۶۸ نیمه دیگر
کلیسا را نیز به
مسجد افزود.
در ایران بسیاری از آتشکدهها، مسجد جامع شدند. بنا به گزارش
محمد بن احمد مقدسیمسجد جامع استخر، مرکز ایالت فارس، دارای ستونهای گرد و سرستونهایی همانند
سر گاو بود که ظاهراً در مکان یک
آتشکده بنا گردیده بود.
در مناطق شرقیتر نیز معابد و بتکدهها را مسجد جامع کردند. به گزارش
ابن بطوطهجامع دهلی بر بنای بتخانهای استوار شده بود.
در دوره عثمانی نیز، در فتح
قسطنطنیه (استانبول) و سپس دیگر شهرهای اروپایی، معابد را تبدیل به مسجد جامع کردند.
تبدیل معابد غیرمسلمانان به مسجد، در دوره فتوحات و اقتدار سیاسی و نظامی
مسلمانان رخ میداد؛ اما گاه با ضعف خلافت اسلامی، عکس آن اتفاق میافتاد، مثلاً
رومیان در
حمله به
ارمنستان در ۳۱۶، شهر خلاط را
تصرف کردند،
منبر را از جامع شهر بیرون بردند و به جای آن
صلیب آویختند.
در حملههای نظامی، گاه جامع شهرها را ویران یا آنها را به
اصطبل تبدیل میکردند.
علاوه بر
هتک حرمت از جوامع و کشتار مردم در آنها در جریانِ
هجوم غیرمسلمانان به سرزمینهای اسلامی به ویژه در حملات مغولان
گاه در نزاعهای داخلی بین قدرتهای مسلمان نیز برخی جوامع، ویران،
غارت یا
تعطیل میشدند.
در سدههای نخستین، با وجود ساخته شدن هزاران مسجد در شهرها و روستاها، معمول آن بود که هر شهر فقط یک مسجد جامع داشته باشد تا مظهر وحدت مردم شهر در فعالیتهای اجتماعی و عبادی و نیز نشانه پیوند مردم با حاکم باشد.
فزونی جمعیت شهرها و کمیِ فضای جوامعِ اولیه، حاکمان مسلمان را بر آن داشت که به جای ساخت چندین مسجد جامع در یک شهر، به بازسازی و توسعه مسجد اصلی شهر توجه کنند، چنانکه تا نیمه قرن دوم هجری، جمعهها در هر یک از شهرهای
مدینه،
مکه،
کوفه،
بصره، فسطاط،
بغداد و
دمشق تنها یک نماز جمعه در مسجد جامع برگزار میشد. گسترش و نوسازی مساجد جامع در دوره
ولیدبن عبدالملک نمونه ای از این نوع نگاه به توسعه جامعها بوده است. در دوره های بعد نیز خلفا و سلاطین و امیران به توسعه جامعهای پیشین و کهن اهتمام داشتند.
از سده دوم هجری به بعد، به جای توسعه مساجد جامعِ اولیه در شهرهای بزرگ، ساخت چندین جامع در یک شهر معمول شد که از مهمترین عوامل آن، گسترش و نفوذ اسلام در شهرهای فتح شده، رشد سریع جمعیت شهری، وجود فِرَق و مذاهب گوناگون در یک شهر، ملاحظات امنیتی و سیاسی حاکمان و نیز تغییر خاندانهای حکومتگر بود. مثلاً گسترش
اسلام و مسلمانی در مرو، که اولین جامعِ آن در شارستان بنا شده بود، موجب شد تا دو جامع دیگر نیز در آنجا احداث شود.
همچنین بغداد، قاهره و دمشق نمونههایی از شهرهای بزرگی بودند که به سرعت دارای چندین جامع شدند. در بغداد، پس از ساخت جامع منصور که در نقشه اولیه شهر طراحی شده بود، در سال ۱۵۹ جامع رُصافه یا جامع مهدی عباسی ساخته شد و سپس با گسترش شهر به دو نیمه شرقی و غربی، در کنار قصر خلیفه، مکتفی، در ۲۸۹ مسجد جامعی ساخته شد که به جامع قصر و جامع خلیفه شهرت یافت و در قرن چهارم نیز جامع بَراثا بر جوامع بغداد افزوده شد. به گزارش برخی منابع
در
شهر بغداد در چندین مسجد
نماز جمعه برگزار میشد. به رغم ویرانی این شهر در حملات مغول، این روند همچنان ادامه یافت، به گونه ای که به گزارش ابن بطوطه
در قرن هفتم در یازده مسجد این شهر (هشت مسجد در جانب غربی و سه مسجد در جانب شرقی) نماز جمعه برگزار میشد.
احداث جامع ابن طولون در فسطاط، در سالهای ۲۶۴ـ۲۶۶، به درخواست مردم و در پی
شکایت آنان از کمبود فضای جامعِ عمرو عاص، صورت گرفت
و از آن پس، مردم در این دو جامع نماز جمعه بر پا میکردند. فاطمیان، رقبای سرسخت عباسیان، جامع الازهر را بنیان کردند. به جز
الازهر که جامع مرکزی شهر
قاهره بود، مساجد جامع متعددی در این شهر و حومه آن ساخته شد.
در دوره ممالیک، به رغم کثرت جامعها باز هم، به سبب فزونی جمعیت و کمی فضا برای نمازگزاران، نمازهای جمعه در مساجد محلی و مدارس برگزار میشد.
رشد جمعیت شهری تنها عامل ساخت جامعها نبود؛ به نظر میرسد پیدایش فرقهها و گرایشهای گوناگون مذهبی در شهرها در ساخت جامعهای متعدد در یک شهر بی تأثیر نبوده است. گویا این امر تدبیری بود تا از درگیریها و ناآرامیهای احتمالی شهر تا حدودی جلوگیری کند. در
بغداد ، حنبلیان بیشتر به جامع منصور میرفتند و از مطرح شدن سخنان مخالف
مذهب خویش، جلوگیری میکردند و گاه اعتراضهای ایشان به بلوا میانجامید و خطیبان و واعظان تنها با حمایت شرطه میتوانستند بر
منبر بنشینند.
جامع براثا در محله کرخ بغداد، محل تجمع شیعیان بود و گاه مرکز ناآرامیهای اجتماعی و مذهبی میشد تا آنکه در سال ۴۵۱،
نماز جمعه آن تعطیل و این جامع به مسجدی عادی تبدیل شد.
به گزارش ابن حوقل،
شهر بم در
کرمان سه مسجد جامع داشت که در یکی از آنها
خوارج جمع میشدند.
ملاحظات
سیاسی و امنیتی، دیگر عامل ساخت چند جامع در یک شهر بود.
منصور عباسی، در ۱۵۷، تصمیم گرفت بازارهای شهر مُدَوّر بغداد را به بیرون شهر، به محله کرخ، منتقل سازد تا از آشوبهای احتمالی بازاریان و مردم در امان باشد. در پی این تصمیم، مسجد جامع دیگری ساخت تا مردم عادی به جامع منصور، که به قصر چسبیده بود، نروند.
بنابراین، جای
تعجب نیست که حاکمان، در نزدیکی مقرّ حکومتی خود جامعی بنا میکردند تا برای حضور در نماز جمعه، به مکان دور نروند. گاه نیزبه سبب بی رغبتی به حضور در میان مردم، چنین تدبیری میاندیشیدند
عامل دیگر ساخت چند جامع در یک شهر، تغییرمرکز سیاسی شهر در پی تغییر حکومتها بود؛
بدین ترتیب،با ساخت جامع در شهر جدید یا
محله دیگری در شهر،جامع پیشین از رونق میافتاد. مثلاً در
مصر ، ساخت جامع در فسطاط، العسکر، قطایع و بالاخره در قاهره، در دوره های مختلف حکومتها، سبب بی رونقی جامعهای قدیمی شد وتنها جامع
عمروعاص در همه ادوار موقعیت خود را حفظ کرد
در شهر مراکش نیز با سیطره بربرهای مَصامده (قرن ششم )، جامع یوسف بن تاشفین تعطیل و جامع جدیدی ساخته شد
در
اصفهان دوره صفوی نیز، به دنبال تغییر مرکزیت سیاسی در شهر، ساخت مسجد جامع جدید در
میدان نقش جهان ضروری نمود
ساخت جامعها به شهرهای بزرگ محدود نمیشد. در شهرهای کوچک، شهرکهای حومه شهرهای بزرگ و قریه های بزرگ نیز جامع ساخته میشد. در بیشتر قریه های دمشق مساجد جامعی احداث شده بود که در میان آنها،جامعِ قریه مِزه (بزرگترین قریه دمشق)،
عظمت و شکوه بسیار داشت
در افریقیه (
تونس امروزی ) نیز قریه های پرجمعیتی بود که مسجد جامع داشت مانند قریه مُنَسْتیر
ساخت مسجدجامع در میان اقلیتهای مسلمانِ سرزمینهای غیراسلامی نیز رواج داشته است. ادریسی
از مسجد جامع
مسلمانان بلغار نام برده است که در آن شهر،
مسیحیان با مسلمانان زندگی میکردند. مسلمانانی که در کنار نهرِاتِل با خزرها میزیستند، همچنین مسلمانانی که در شهرهای نواحی سند با اکثریت هندوان میزیستند، مسجد جامع داشتند
به نوشته ابن بطوطه
مسلمانان مناطق دورافتاده جزایر
اقیانوس هند در جزیره «سَندابور» جامع بزرگی داشتند که شبیه مساجد
بغداد بود.جایگاه مسجد جامع در ساختار شهری. مسجد جامع یکی از مشخصه های اصلی شهرهای اسلامی بوده است.
در شهرهای تازه تأسیس
صدر اسلام ، مسجد جامع در کنار دارالاماره و مؤسسات حکومتی، در مرکز شهر قرار میگرفت. جامع منصور در شهر مدور بغداد، پشت دارالخلافه و درمرکز شهر قرار داشت. در بسیاری از شهرها، بازارها نیز در مرکز شهر ساخته میشدند، ازاین رو پیوستگی
بازار و مسجد جامع
مظهر
تعامل دین و
دنیا در زندگی روزمره مسلمانان بود. اگر شهرها به سوی حومه (رَبَض ) توسعه مییافتند و بازارها و مناطق مسکونی در حومه پدید میآمدند، جامع جدیدی نیز در ربض ساخته میشد. در برخی از این شهرها، از جمله در
دمشق و فسطاط، نیز در زرنج،
بلخ ، اصفهان و
همدان ، مساجد جامع در میان بازارها قرار داشتند
در برخی شهرها، مانند آمل و زرند و سیرجان، نیز جامع در کنار بازار ساخته شده بود
در بعضی دیگر از شهرها، جامع از بازارها دور و کاملاً جدا بود، مثل جامع ساوه و اسدآباد
جامع
نیشابور در ربض ساخته شده بود و از دارالاماره و زندان شهر، ربع فرسخ فاصله داشت و در بخارا، که شهری متراکم و پرجمعیت بود، جامع در قهندز و بازارها در رَبَض قرار داشت
گاه جامع و بازار هر دو در رَبَض
احداث میشدند.
تحولات سیاسی، نظامی و جز آنها، ساختار شهرهای اسلامی را به سرعت تغییر میداد و مرکز یا بخشهایی ازشهر را رو به ویرانی میبرد؛ازاین رو، گاه مسجد جامعی که دور از بخشهای آباد شهر قرار داشت، از رونق میافتاد.
این پدیده، برای مثال، در جامـع موصل رخ داده است، زیرا پیش از سیطره عمادالدین زنگی بر موصل، این شهر رو به ویرانی گذاشته و جامع شهر از بخشِ آبادِ شهر دور افتاده و بازسازی نشده بود و مردم جز برای نماز جمعه به آنجا نمیرفتند
توسعه شهری نیز گاه سبب
متروک شدن جامع در بخش قدیمی شهر و تبدیل آن به یک
مسجد معمولی میشد.
پیروی از آموزه های اخلاقی و دوری از
خودنمایی و ریا و نیز جلب رضایت پروردگار و
ثواب اخروی در ساخت مهمترین پرستشگاه مسلمانان، موجب میشد که بانیان مساجد جامع، دست کم در ظاهر، چندان عنایتی به نامگذاری رسمی برای جامعها نداشته باشند. نامگذاری جامعها به مناسبتها و جهات گوناگون صورت میگرفته است:بیشتر مساجد جامع به نام شهرها خوانده شدهاند، مانند جامع
بصره ،
کوفه ، اصفهان، ری، قیروان، فسطاط، دمشق. بدیهی است در شهرهایی که در آنها چند جامع بنا شده، هر جامع را به نام جداگانه ای میخواندند. مثلاً، در بغداد، جامع منصور (عباسی )، جامع مدینه خوانده میشد و جامع مهدی (عباسی ) به جامع رصّافه شهرت پیدا کرد.
گاه با گذشت زمان، نام یک جامع تغییر میکرد یا هم زمان به چند نام خوانده میشد؛
در مصر، اولین جامع در فسطاط نام بانی خود، عمروعاص را گرفت ولی دیری نگذشت که با تعدد جوامع، آن را جامع عتیق و تاج الجوامع نیز نامیدند.
و افزون بر اینها نام عامیانة جامع سفلانی (پایینی )، در برابر جامع فوقانی (بالایی ) که برای جامع ابن طولون به کار میرفت، بعداً به جامع عمروعاص اطلاق شد.
مساجد جامع به نام بانیان آنها نیز خوانده میشد، گرچه به درستی نمیدانیم که این شیوه نامگذاری با افتتاح رسمیِ مسجد جامع صورت میگرفت یا مردم شهر نام بانی را بر آن مینهادند، که بیشتر از خلیفگان، امیران، والیان، صاحب منصبان نظامی و اداری و وابستگان ایشان بودند، مانند جامع منصور، جامع ابن طولون، جامع نوری (نورالدین زنگی )، جامع حاکم (فاطمی )، و جامع سلطان (ملکشاه ) در بغداد
جامعها گاه به نام سلسله حکومتی یا خاندانها یا طائفه ای از مردم نامیده میشدند، مثل جامع اموی دمشق و جامع قرویین در فاس که منسوب به قیروانیان بود. در موارد زیادی نام
جامع برگرفته از نام محله، بازار، پل یا بارگاه نزدیک جامع بود.
و گاه به نام عالم دینی پرآوازه شهر، که در جامع مقام و منصبی داشت، نامیده میشد،
مانند جامع سیدی اسحاق در شهر مراکش
که از نام شیخ فقیه، ابواسحاق ابراهیم بن محمد سُلَمی (متوفی ۶۱۰)، گرفته شده است. در مواردی نیز مناسبت خاصی سبب نامگذاری جامع میشد، چنانکه تخریب محل
فساد و منکرات در دمشق و ساختن جامعی در آن مکان به دستور ملک اشرف موسی، سلطان مملوکی مصر، سبب شد تا نام توبه را بر جامع بگذارند
در ادوار متأخرتر، گاه جامعی را که هزار سال از عمرش میگذشت، «اَلفیه » نیز خواندهاند
مساجد جامع را بیشتر، خلفا، سلاطین، درباریان و صاحب منصبان میساختند، زیرا برخلاف مساجد محلی، ساختنِ این گونه مساجد مستلزم صرف هزینههایی هنگفت بود که تنها طبقه خاصی توانایی پرداخت آن را داشت. مهمترین و باشکوهترین مساجد جامع در سرزمینهای اسلامی، که تا به امروز به جا مانده، به کوشش همین طبقه ساخته شده است. برخی از ایشان به مقتضای سیاست مذهبی خود، که گاه با انگیزه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز همراه بود، به ساختن جامع روی میآوردند. نورالدین زنگی، از اتابکان شام، در شهرهای جزیره و شام،مانند موصل و حماة، به ساخت و نوسازی جامعهای بسیاری اقدام کرد
در دوره عبدالرحمان اوسط از خلفای اموی اندلس، جامعهای بسیاری ساخته شد.ساخت و ساز مساجد جامع، در دوره سلطان محمدبن قلاوون در مصر نیز رونق گرفت.
در یمن نیز حسین بن سلامه شماری مسجد جامع بنا یا آنها را تجدید بنا کرد.
به ندرت، کسان دیگری نیز جامع احداث میکردند، از جمله عالمان دینی
یا ثروتمندان تائب، که برای جبران بدیهای خود، مسجد جامعی در شهر خود میساختند
یا نومسلمانانی مانند شمس الدین غبریال (= گابریل ) که در دمشق ناظر دیوانها بود.
هزینه های سنگین ساخت،نگهداری و نوسازی مساجد جامع از توان مردم عادی خارج بود و معمولاً از سوی صاحبان جاه و مال و نیز از بیت المال پرداخت میشد. به رغم پرداخت مخارج جامعها، وابستگی مالی این گونه مساجد به اشخاص نمیتوانست پایداری و رونق این مراکز مهم مذهبی را تضمین کند. راه حل این دغدغه را مسلمانان به زودی یافتند و بانیان جامع، اموال و املاک گوناگونی را وقف کردند تا وابستگی جامعها به اشخاص و حکومتها گسسته شود واین مساجد در تغییرات و تحولات سیاسی و اقتصادی آسیب نبینند.
در گزارشهای تاریخی، از مبالغ سنگینی که برای ساخت مساجد جامع هزینه شده یاد شده است.
متوکل عباسی برای ساخت جامع بزرگ
سامرا ، که در ۲۳۷ به پایان رسید، ۳۰۸ دینار پرداخت
مخارج ساخت جامع ابن طولون، که در ۲۶۶ به اتمام رسید، ۰۰۰، ۱۲۰
دینار برآورد شد
که ظاهراً احمدبن طولون آن را از گنجی که یافته بود، پرداخت.
هزینه های زیاد ساخت جامعها، نظارت جدّی بر آنها را میطلبید، چنانکه ملکشاه سلجوقی زمانی که در بغداد، بنای جامع سلطانی را پی ریخت، خود بر کار ساخت آن نظارت کرد
مساجد جامع، مانند هر بنای دیگری، پیوسته در معرض فرسودگی و خطر بودند و به سبب آتش سوزیها، زلزلهها و
هجوم بیگانگان، دچار آسیبهای سخت میشدند مثلاً آتش سوزیهای جامع اموی دمشق،
از این رو، نیازمند عنایت ویژه حکومت برای نگهداری و بازسازی بودند تا روزگاری دراز مقاوم و استوار بمانند. از قضا، بیشترین آگاهیهای ما در باره تاریخ مساجد جامع به حوادث ویرانگر و بازسازی و نوسازی آنها باز میگردد. هزینههای نگهداری جامعها، سالانه از
بیتالمال پرداخت میشد.
از مخارج جامع یهودیه و نیز جامع شهر در اصفهان گزارش مفصّلی داده است. این مخارج، که تا خلافت معتمد عباسی در دیوان خراج ثبت میشده، شامل حق الزحمه قَوّام (متولی )، مؤذنان، مخارج حصیرها و روشنایی بوده است.
در ۲۸۵ هزینه های این مسجد جامع روی هم به ۲۹۰ر۸درهم رسید.
جامعها معمولاً با
نظارت خلیفه یا نائبان وی اداره میشد. اولین خلیفگان، به پیروی از
سنّت پیامبر اکرم ، بر مسجد اصلی یا جامع به طور مستقیم نظارت داشتند. آنان خود
خطبه میخواندند و نماز جمعه و جماعت به پا میداشتند.
و حتی بر امور آموزشی و فرهنگی آن نیز نظارت میکردند. در دوره های بعد، این وظیفه را خلیفه به دیگران واگذاشته، خود فقط به مناسبتهای خاص، همچون نماز عیدین، در جامع شهر حضور پیدا میکرد.
از آن پس، مساجد جامع را
قاضی، عالم دینی، شرطه یا وزیر اداره میکردند. خلیفه، طی فرمانی، امام و خطیب جمعه مساجد جامعِ مرکز خلافت را منصوب میکرد
خلیفه همچنین بر امور آموزش در جامعها، که در بالاترین سطوح ارائه میشد، نظارت عالی داشت، چنانکه خطیب بغدادی برای املای حدیث در جامع منصور از خلیفه اجازه خواست و خلیفه نیز به نقیب النقباء فرمان داد تا به
خطیب اجازه تدریس دهد. از این گزارش معلوم میشود که در قرون میانی در بغداد، گاه نقیب النقباء متولی و سرپرست جامع بوده و مسئولیت برقراری نظم در حلقات درس را برعهده داشته تا آنجا که در اولین جلسه درسِ استادِ تازه وارد، شرکت میکرده است تا از صلاحیت وی اطمینان حاصل کند.
مسئولیت انتخاب خطیبان و امامان جمعه در ولایاتِ تابع خلافت عباسی بر عهده امیران و والیان بود. خلیفه عباسی، طائع للّه، در نامه ای به امیر بویهی، فخرالدوله، بر برگزاری با شکوه نمازهای جمعه و اعیاد در جامعها و مصلاها و نیز رسیدگی به جامعها، تأکید ورزیده است
بر موقوفاتِ جامع نیز فرمانهای جداگانه و معمولاً برای قاضیان یا عالمان دینی صادر میشد
گاه نیز سلاطین و امیران، به سبب اهمیت موقوفات جامع، خود به رسیدگی و
اصلاح امور میپرداختند، که نمونه آن، اصلاح و تجدیدنظر بیبرس در
قرن هشتم در موقوفات جامع دمشق است
در دوره فاطمیان، حاکم به امرالله نظارت و رسیدگی به مساجد مصر را به
قاضی القضات،
قاضی نعمان، واگذار کرد.
در این دوره رئیس جامع الازهر عنوان «مُشْرِف » داشت.
پس از بر افتادن خلافت عباسی، سلطان یا نائب وی همان وظیفه خلیفه را در گماشتن امامان و خطیبان در جامعهای مهم برعهده داشت.
در دوره ممالیک و در دوره
حکومت عثمانی در مصر، عنوان «مشرف » به «ناظر» تغییر کرد. ناظر جامع الازهر، رئیس اداری آن محسوب میشد و بر اوقاف و کارکنان نظارت داشت. این منصب معمولاً بر عهده امیران مملوک بود تا آنکه در حکومت محمدعلی پاشا به عالمان دینی واگذار شد.
حقوق بگیران مساجد جامع گاه به دهها تن میرسیدند. جامعی چون جامع دمشق چندین امام جمعه، خطیب، قیّم (قَوّام = سرپرست )، مؤذن، قاری و نیز خدمتکاران متعدد داشت و گاه هر گروه از ایشان نیز یک رئیس داشتند، مانند رئیس مؤذنان جامع دمشق. همه اینان از موقوفات جامع
حقوق ماهانه داشتند و
امام جمعه بیشترین حقوق را میگرفت. جامع دمشق چندین
محراب و چندین
امام راتب از
حنفیان ،
شافعیان و
مالکیان و حنبلیان داشت
فضیلت و احکام فقهی خاص جامعها. از لحاظ فضیلت و قداست و نیز احکام فقهی، فرق چندانی میان مسجد معمولی با جامع نیست، با این همه، شاید از آن رو که در جامع، نمازگزاران بیشتری عبادت خداوند را به جا میآورند، در برخی منابع آمده است که نمازگزاردن در جامع، در مقایسه با مسجد محلی یا مسجد بازار، ثواب بیشتری دارد.
در آداب دعا نیز که بر حضور در مکانهای
مقدّس و شریف تأکید شده است، مسجد جامع پس از
عرفات ،
خانه خدا و مشاهد مشرّفه قرار گرفته است.
برتری نسبی مسجد جامع در قداست و فضلیت موجب شده است که مسلمانان برای برخی از مساجد جامع فضایل ویژه ای قائل شوند که بیشتر بر پایه رؤیا، وقوع
کرامت و گاه اخبار مجعول شکل گرفته است.
از منظر فقهی نیز میان احکام جامع با مسجد معمولی تفاوت اندکی قائل شدهاند، مثلاً
قسم خوردن در مکانهای ویژهای چون مسجد جامع همچون
مشاهد ائمه علیهمالسلام در نزد
امامیه شدت بیشتری دارد.
همچنین ارتکابِ
افعالی که موجب
تعزیر میشود در مسجدجامع، در مقایسه با مسجد معمولی، مجازات شدیدتری در پی دارد.
مهمترین تفاوت مسجد جامع با مسجد معمولی، از لحاظ فقهی، در موضوع
اعتکاف است که از دیر زمان مورد
اختلاف فقها بوده است و عموم فقها قائل به
جواز اعتکاف در مساجد معمولی نبودهاند.
مساجد جامع همواره با شکوه ساخته میشده اند و نمونه های عالی معماری اسلامی به شمار میآیند. مأذنه (مناره یا صومعه )، صحن و رواق، منبر، مقصوره، محراب و گاه قبة بیت المال و صحن از مهمترین اجزای معماری مساجد جامع محسوب میشدند. ساخت منارهها و مقصورهها به دهه های اولیه سده نخست بازمی گردد،
البته مساجدی هم بودند که برخی از این اجزا را نداشتند، مانند مسجد فاریاب که
مناره نداشت.
بعضی از آنها به مرور زمان و با نوسازی و توسعه بناهایشان دارای چند محراب شدند، مانند جامع اموی دمشق، الازهر و ابن طولون
بعضی جامعها بخشهای دیگری نیز داشتند، مانند جامع ابن طولون که داروخانه ای داشت و طبیبی در آنجا مستقر بود تا در حوادث پیش بینی نشده روز جمعه به یاری نمازگزاران بشتابد
جامعها معمولاً دارای بخشها و مؤسسات جانبی نیز بودند؛
مثلاً قایماز، والی نورالدین زنگی، در حومه شهر موصل جامعی ساخت که در کنار آن، مدرسه، رباط و
بیمارستان نیز تأسیس شد.
از مراکز پژوهشی وابسته به مساجد جامع، کتابخانههایی بود که برخی از آنها تا به امروز شهرت خود را حفظ کردهاند، مانند کتابخانه جامع صنعاء و جامع قیروان و زاویه های جامع دمشق. بیشتر کتابهای این کتابخانهها را صاحب منصبان وعالمان دینی وقف میکردند
به گزارش یاقوت حموی
در هر دو جامع شهر مرو، که یکی به حنفیها و دیگری به شافعیها تعلق داشت، کتابخانه ای بزرگ بود. در ایران نیز نمونه های فراوانی از کتابخانه های مساجد جامع وجود داشته است.
از مهمترین مشخصه های مساجد جامع، که آنها را از مساجد معمولی متمایز میساخت، کارکردهای سیاسی، اداری، اجتماعی و آموزشی آنها بود.
کارکرد سیاسی و حکومتی. در جامعه شهری مسلمانان، مساجد جامع تنها مکان اجتماع حاکمان و مردم در مراسم عبادی و سیاسی در هر هفته بود و بنابراین، جامع بهترین جایگاه را برای فعالیتهای سیاسی و اِعمال سیاستهای مذهبی حکومت فراهم میآورد و از سوی دیگر، حضور مردم و
بزرگان شهر در آن، بهترین نشانه وفاداری به حکومت تلقی میشد.
حضرت علی علیه السلام پس از جنگ جمل فرمان داد تا مردم سه روز برای نماز جماعت در جامع بصره جمع شوند.
شاید بتوان گفت که حضرت علی میخواست، ضمن سخن گفتن و اعلان مواضع خود برای مردم بصره، از اطاعت آنان نسبت به خویش اطمینان پیدا کند.
بی گمان حساسیت سیاسی مساجد جامع در بحرانهای سیاسی و تغییر نظام حکومت سبب میشد که اولین واکنشها در این موارد، در این مراکز بروز کند. برای نمونه، دو روزپیش از آغاز شورش بساسیری در ۴۵۰، که نام خلیفه فاطمی در بغداد بر سر منابر جمعه برده شد، امام جامع منصور از حضور در نماز خودداری کرد و نماز جمعه برگزار نشد.
همچنین در زمانهای بحرانی چون جنگ، وقتی
خلیفه احساس قدرت میکرد و خود میدان دار صحنه نبرد میشد، برای ایراد خطبه و تحریک
عواطف مذهبی و
بسیج نیروهای مردمی در مسجد جامع حضور مییافت.
اولین سخنرانی رسمی خلیفه یا سلطان، پس از رسیدن به قدرت، در مسجد جامع شهر ایراد میشد.
امام حسن علیه السلام پس از
بیعت مردم با وی به جامع کوفه درآمد و خطبه ای طولانی خواند و
قاتل پدر را
قصاص کرد.
ابوالعباس سفاح نیز پس از رسیدن به خلافت، روز جمعه به جامع رفت و خطبه خواند.
والیان نیز چنین رسمی داشتند و پس از ورود به مرکز ولایت، اولین سخنرانی خود را در جامع شهر ایراد میکردند.
وابستگی سیاسی جامعها به حکومت، جایگاه آنها را به مثابه رسانه ای قوی در خدمت اهداف حکومت تثبیت کرده بود و معمولاً احکام انتصاب حاکمان جدید، فتح نامهها، عهدنامهها و منشورات حکومتی در مساجد جامع به آگاهی مردم رسانده میشد و در شهرهایی که چندین جامع داشتند،این اطلاع رسانی از چند جامع مشهور صورت گرفت
به جز فرمانهای مربوط به والیان، حکم (تقلید و منشور) انتصاب
قاضی القضات نیز گاه در جامع بر همگان خوانده میشد
همچنین گاهی، بخشهایی از تشریفات عمومی مراسم اعلان خلافت و سلطنت، مانند بذل درهم و دینار و پوشاندن
خلعت ، نیز در مسجد جامع برگزار میشد.
فرمانهای رسمی برای اِعمال سیاستهای دینی و مذهبی حکومتها نیز معمولاً در جامع
اعلان میشد
کارکرد جامعها، به عنوان رسانه ای سیاسی، تنها جنبه حکومتی نداشت و بسیاری از مطالبات سیاسی و اجتماعی مردم، اعتراضهای فردی و گروهی و پخش اعلامیهها از مجرای این رسانه صورت میگرفت. برخی ترورها و همچنین تحرکاتِ ضد حکومتی و آشوبهای سیاسی، عقیدتی و اجتماعی نیز در جامعها به وقوع میپیوست.
مقرّ حکومت
پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله وسلم،
مسجد بود و در همانجا به امور اداری و مالی و
قضایی جامعة اسلامی رسیدگی میشد؛ ولی پس از مدتی با توسعه وظایف حکومت، بسیاری از امور اداری و سیاسی به
دارالاماره ها، دارالخلافهها و دیوانها منتقل شد. با این حال، مساجد جامع تا قرنها بعد همچنان در امور
قضایی فعال بودند. حضرت علی علیه السلام در جامع کوفه به کار قضا میپرداخت و دَکَّةُالقضای او در وسط جامع قرار داشت.
در جامع قرطبه نیز مجالس قضا بر پا بود و هر روز،
قاضی به همراه منشیان خود به داوری مینشست
در جامع عمروعاص نیز محاکم
قضایی تشکیل میشد و شمار قاضیانی که در دوره والیان اموی و عباسی در این جامع به قضا اشتغال داشتند به ۳۶ تن رسید.
در بصره، قاضیانی که در مسجد جامع امر قضا را برعهده داشتند، لقب «
قاضی مسجد» گرفته بودند. آنها دعاوی مالی کمتر از ۲۲۰ دینار را حل و فصل میکردند.
در باره محل استقرار
بیت المال در مساجدجامع گزارشهایی در منابع آمده است. مثلاً جامع عمروعاص در فسطاط برای زمانی دراز مقر بیت المال بود.
با این حال، باید توجه داشت که بیشتر این گزارشها بعد از دهههای اولیه حکومت اسلامی به قبههایی (اتاق گنبدی شکل) در جامعها اشاره میکند که اموال یتیمان در آنها به امانت گذاشته میشد و نیز محلی برای نگهداری اموال مسجد جامع بود. این قبهها را معمولاً در صحن مسجد یا داخل آن و بر بالای چند ستون میساختند تا به آسانی در دسترس نباشند
انواع فعالیتهای اجتماعی نیز در مساجد جامع انجام میشد. جامعها محل برگزاری آیینها، جشنها
و سوگواریهای مذهبی و غیرمذهبی بودند. نمازهای عید نیز، که معمولاً در مصلای بیرون شهر برگزار میگردید،
گاهی به دلایلی در مسجد جامع شهر بر پا میشد.
در مناسبتهای مذهبی مانند روز عرفه یا شبهای احیا، مساجد جامع مکان تجمع علاقه مندان به دعا و نیایش بود
برای نمونه ای از برگزاری نماز باران در جامع رجوع کنید به
برای نمونههایی از برگزاری
نماز میت برای عالمانِ مشهور یا دولتمردان عالی رتبه در جامع رجوع کنید به
جنبه دیگری از فعالیتهای اجتماعی در مساجد جامع، رسیدگی به درماندگان، مصیبت زدگان و در راه ماندگان بود. طالبان علم نیز در سفرهای علمی، بی نیاز از حمایتهای مادّی جامعها نبودند.
مردم نیز گاه کمکهای غذایی خود را برای اطعامِ نیازمندان به جامع میفرستادند.
گویا وقتی در سفر از اندلس به اسکندریه، کشتی ابوبکرابن عربی (متوفی ۵۴۲)، فقیه مالکی و همراهانش غرق شد، نجات یافتگان به جامع طرابلس انتقال داده شدند و مردم بر ایشان لباس پوشاندند و از ایشان پذیرایی کردند.
جامع را باید کهنترین و در عین حال پیشروترین نهاد آموزشی در تعلیمات عالی علوم اسلامی
در تمدن اسلامی دانست.
تنها پس از پیدایی و گسترش مدارس در سرزمینهای اسلامی بود که فعالیتهای آموزشی مساجد جامع به تدریج رو به کاستی گذاشت. تا نیمه قرن دوم، دو جامع کوفه و بصره، در تولید فکری و علمی در حوزه علم و ادب نقش آفرین بودند تا آن که چندی بعد این جایگاه به جامعهای بغداد،
دمشق و فسطاط انتقال یافت. اهتمام این جامعها بیشتربه علوم اسلامی بود و به ندرت علوم دخیل در آنها مورد توجه قرار میگرفت
مساجد جامع شهرهای بزرگ و مرکز خلافت، محافل علمی پر رونقی داشت و اگر مسجد جامعی چون جامعِ اهواز، مجلس درس و بحث نداشت و صرفاً مورد توجه عامه مردم بود، از نظر گزارشگر تیزبینی چون محمد بن احمد مقدسی نکوهیده بود.
محافل رسمی درس و بحث در مساجد جامع، حلقه و مجلس نام داشت.
حلقه های علمی هر استاد در جامعهای پر آوازه و بزرگ مانند جامع دمشق به طور ثابت در قسمت خاصی از جامع برگزار میگردید و از آن با عنوان «زاویه» یاد میشد. بعضی از این زوایا، مانند زاویه شافعی و مجدیه در جامع فسطاط، موقوفات خاص خود را داشت و تدریس در آنها برای استادان مایه افتخار بود.
در جامع اموی دمشق، حلقه های علمی در فقه چهار مذهب
اهل سنّت بر پا بود و هر مذهب فقهی زوایایی مخصوص داشت. همچنین دهها حلقه برای آموزشهای گوناگون در حوزه قرآن در مقاطع مختلف آموزشی تشکیل میشد
در ۳۲۶، شمار حلقه های درس جامع عمروعاص در
فقه مالکی، شافعی و حنفی، به ۳۳ رسیده بود
مقریزی
شمار حلقه های درس جامع عمروعاص را در ۷۴۹ بیش از چهل حلقه ذکر کرده است.
حلقه های درس و بحث و
وعظ ، در روز جمعه نیز
فعال بود و گاه استادانی در روز جمعه دو حلقه درس داشتند.
استادانی بودند که چند هزار مجلس در جامعی برپا کرده بودند. در جامع نیشابور محدّثی به نام ابن طاهر، هزار مجلس املای
حدیث برپا کرده بود.
در جامع اصفهان ابوالقاسم طلحی، سابقه تشکیل صدها مجلس داشت.
مجالس املای تشریفاتی نیز در مساجد جامع برگزار میشد که بیشتر مخصوص صاحب منصبان بود.
حضور زنان در حلقه های علمی جامعها به ندرت گزارش شده است که یک نمونه آن متعلق به جامع الازهر بوده است
انتشار و املای اشعار نیز در جامع مرسوم بود.
دعبل خزاعی قصیده ای را که برای
امام رضا علیه السلام در مرو خوانده بود بار دیگر در جامع شهر
قم قرائت کرد و مردم صله فراوانی به او دادند
مُتنَبّی در ۳۴۶، در جامع عمروعاص حلقه ادبی داشت
در همین جامع، مکانی به نام قبة الشعراء یا قبة الشعر ساخته بودند که محل برگزاری محافل ادبی در هر جمعه بود.
نظارت مستقیم حکومت بر مساجد جامع، مانع از فعالیتهای جدّی عالمان امامیه در مساجد جامع بود؛
بنابراین، این مراکز نمیتوانست مکان اصلی فعالیتهای تعلیمی ایشان باشد. برخی از امامان، مانند حضرت علی در جامع کوفه و امام سجاد و
امام باقر و
امام صادق علیهم السلام در
مسجد نبوی ، حلقه های تعلیمی داشتند و پیروان ایشان نیز در مساجد جامع، حلقه های بحث و فتوا برقرار میکردند که بیشتر با
توریه و
تقیه همراه بود
حمایت از شیعه در دورههایی چون حکومت
آل بویه ، مساجد جامع را پذیرای برخی از عالمان بزرگ شیعی کرد، چنانکه ابن عُقْدَه (متوفی ۳۳۲) در مسجد جامع رَصافه و نیز جامع بَراثا در بغداد، مجلس املای حدیث داشت.
آنچه از فعالیتهای آموزشی در سطور پیشین یاد شد، بیشتر به طبقه طالبان علم اختصاص داشت که عامه مردم بهره چندانی از آن نداشتند. در عوض، نوع دیگری از آموزش عمومی در مساجد جامع، که جنبه تبلیغی و ترویجی داشت، بیشتر به کار عامه مردم میآمد و آن مجالس قصه پردازان (قُصاص) و نیز مجالس وعظ و ارشاد بود.
• قرآن.
• محمد بن احمد ابشیهی، المستطرف فی کلّ فنّ مستطرف، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶، چاپ افست قم ۱۳۶۸ش.
• ابن اثیر، التاریخ الباهر فی الدولة الاتابکیة، چاپ عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره(۱۳۸۲/۱۹۶۳).
• ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست بیروت ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/ ۱۹۷۹ـ۱۹۸۲.
• ابن ادریس حلّی، کتاب السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱.
• ابن بابویه، علل الشرایع، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶، چاپ افست قم.
• ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، چاپ حسین اعلمی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
• ابن بابویه، کتاب من لایحضره الفقیه، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۴۱۴.
• ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
• ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره(۱۳۸۳)۱۳۹۲/(۱۹۶۳)۱۹۷۲.
• ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
• ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
• ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
• ابن حوقل، سفرنامه، صورة الارض.
• ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون.
• ابن درید، کتاب جمهرة اللغة، چاپ رمزی منیر بعلبکی، بیروت ۱۹۸۷ـ۱۹۸۸.
• ابن دقماق، کتاب الانتصار لواسطة عقدالامصار، بولاق ۱۳۱۰/۱۸۹۳، چاپ افست بیروت.
• ابن شبّه نمیری، تاریخ المدینة المنورة: اخبار المدینة النبویة، چاپ فهیم محمد شلتوت، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
• ابن طولون، القلائد الجوهریة فی تاریخ الصالحیة، چاپ محمداحمد دهمان، دمشق(۱۴۰۱/۱۹۸۰).
• ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، چاپ چارلز سی. توری، نیوهاون۱۹۲۲، چاپ افست بغداد(۱۹۶۸).
• ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب.
• ابن قتیبه، المعارف، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
• ابن قدامه، المغنی، چاپ افست بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
• ابن کثیر، البدایة والنهایة، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
• ابن مجاور، صفة بلادالیمن و مکة و بعض الحجاز، المسمّاة تاریخ المستبصر، چاپ اسکار لوفگرن، لیدن ۱۹۵۱ـ۱۹۵۴.
• ابن منظور، لسان العرب.
• ابن میثم، شرح نهج البلاغة، قم ۱۳۶۲ش.
• ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، چاپ رضا استادی، اصفهان(۱۳۶۲ش).
• عبدالرحمان بن اسماعیل ابوشامه، الروضتین فی اخبار الدولتین، چاپ ابوالسعود، قاهره ۱۲۸۷ـ۱۲۸۸، چاپ افست بیروت.
• احمد بن عبداللّه ابونعیم، کتاب ذکر اخبار اصبهان، چاپ سون ددرینگ، لیدن ۱۹۳۱ـ۱۹۳۴، چاپ افست تهران.
• ملکه ابیض، «تنظیم التعلیم فی المسجد الجامع بدمشق قبل نشوءالمدارس»، التراث الشعبی، ش۲۲ (جمادی الاولی ۱۴۰۶).
• محمد بن عبداللّه ادریسی، کتاب نزهة المشتاق فی اختراق الا´فاق، قاهره: مکتبة الثقافة الدینیة.
• واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، گزیده مقالات تحقیقی، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۸ ش.
• اسلم بن سهل بحشل، تاریخ واسط، چاپ کورکیس عوّاد، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
• بلاذری (بیروت).
• عبدالرحمان جبرتی، تاریخ عجائب الآثار فی التراجم و الاخبار، بیروت، دارالفارس.
• عبداللّه جزائری، التحفة السنیة فی شرح نخبة المحسنیة، نسخه خطی کتابخانه آستان قدس رضوی، ش ۲۲۶۹.
• اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ ش.
• جورج مقدسی ، خطط بغداد فی القرن الخامس الهجری ، ترجمه صالح احمدعلی ، بغداد.
• حسن عبدالوهاب، تاریخ المساجد الاثریة فی القاهرة، بیروت ۱۹۹۳.
• خطیب بغدادی، تاریخ بغداد.
• محمد عبدالمنعم خفاجی، الازهر فی الف عام، بیروت ۱۴۰۷ـ۱۴۰۸/۱۹۸۷ـ۱۹۸۸.
• خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، روایة بقی بن مخلد، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
• خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵.
• دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران ۱۳۶۷ش، ذیل «ابن جوزی» (از هادی عالم زاده).
• احمد بن داوود دینوری، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ش.
• محمد بن احمد ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج ۲، چاپ فؤاد سید، کویت ۱۹۸۴.
• احمد بن عبداللّه رازی، تاریخ مدینه صنعاء، چاپ حسین بن عبداللّه عمری، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
• حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، بیروت.
• محمد بن بهادر زرکشی، اعلام الساجد باحکام المساجد، چاپ ابوالوفا مصطفی مراغی، قاهره ۱۴۱۰/۱۹۸۹.
• زید بن علی (ع)، مسند الامام زید، بیروت: دارمکتبة الحیاة،.
• عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶.
• احمد سلاوی، کتاب الاستقصا لاخبار دول المغرب الاقصی، چاپ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضاء ۱۹۵۴ـ۱۹۵۶.
• عبدالعزیز محمد شناوی، الازهر جامعاً و جامعة، قاهره ۱۹۸۳ـ۱۹۸۴.
• محمد بن مکی شهید اول، البیان، چاپ محمد حسون، قم ۱۴۱۲.
• احمد بن مصطفی طاشکوپری زاده، الشقائق النعمانیة فی علماء الدولة العثمانیة، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵.
• طبری، تاریخ جامع.
• علی طنطاوی، الجامع الاموی فی دمشق، دمشق ۱۳۸۰/۱۹۶۱.
• محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، چاپ حسن موسوی خرسان، تهران ۱۳۹۰.
• محمد بن حسن طوسی، البیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت.
• محمد بن حسن طوسی، المبسوط فی الفقه الامامیة، ج ۸، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۵۱ ش.
• طه ابوسدیره، الحرکة العلمیة فی جامع عمروبن العاص فی عصر الولاة، ۲۱ ه-۲۵۴ ه، قاهره ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
• عبداللطیف طیباوی، دراسات عربیة و اسلامیة، دمشق ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
• عبدالجلیل حسن عبدالمهدی، «المؤسسات التعلیمیة و الثقافیة فی بلاد الشام فی العصرین الایوبی و المملوکی»، در التربیة العربیة، مؤسسات و ممارسات، ج۲، (عمان، مؤسسه آل البیت، ۱۹۸۹).
• یوسف عش، دور الکتب العربیة العامة و شبه العامة لبلاد العراق و الشام و مصر فی العصر الوسیط، ترجمة عن الفرنسیة نزار اباظه و محمد صباغ، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
• حسن بن یوسف علامه حلّی، مختلف الشیعة فی احکام الشریعة، قم ۱۴۱۲ـ۱۴۲۰.
• علی بن حسین علم الهدی، الانتصار، قم ۱۴۱۵.
• زهره عمادی، «حضور مسجد در بازار تهران»، صفه، ش ۲۶ (بهار و تابستان ۱۳۷۷).
• کورکیس عوّاد، «خزائن کتب العراق العامة فی ایام العباسیین»، سومر، ج۲، ش۲ (ژوئیة ۱۹۴۶).
• محمد عبدالرحیم غنیمه، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمه نوراللّه کسائی، تهران ۱۳۷۲ ش.
• محمدبک فرید، تاریخ الدولة العلیة العثمانیة، چاپ احسان حقی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
• عبداللّه فیاض، تاریخ التربیة عندالامامیة و اسلافهم من الشیعة بین عهدی الصادق والطوسی، بیروت ۱۹۸۳.
• محمد جمال الدین قاسمی، اصلاح المساجد من البدع و العوائد، بیروت ۱۳۹۰.
• احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، قاهره ۱۳۳۱ـ ۱۳۳۸/ ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/۱۹۶۳.
• احمد بن علی قلقشندی، مآثرالانافة فی معالم الخلافة، چاپ عبدالستار احمد فراج، کویت ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت ۱۹۸۰.
• ابوبکر بن مسعود کاسانی، کتاب بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
• نادر کریمیان سردشتی، تاریخ کتابخانه های مساجد ایران، تهران ( ۱۳۷۸ش).
• کلینی.
• لوئی ماسینیون، خطط الکوفة و شرح خریطتها، ترجمة محمدتقی مصعبی، چاپ کامل سلمان جبوری، نجف ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
• علی بن محمد ماوردی، الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیة، بغداد ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
• محمد بن یزید مبرّد، الکامل، ج ۱، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم و سید شحاته، قاهره(۱۳۷۶/۱۹۵۶).
• محمد عبدالعزیز مرزوق، «جامع الظاهر بیبرس البندقداری»، المجلة التاریخیة المصریة، ج۳، ش۱ (مه ۱۹۵۰).
• محمد کمال سید، «الازهر جامعاً و جامعة»، مجله الازهر، سال۵، ش۳ (رجب ۱۳۹۸).
• محمد علی مخلصی، آثار تاریخی سمنان، (۱۳۵۶ ش).
• مسعودی، مروج (بیروت).
• فرشید مصدقی امینی، «تأملی در مفهوم، مسجد، و معنای، جامع، ویژگیها، نقشها و کارکردها»، پژوهشنامه، مجموعه مقالات پژوهشی اداره کل میراث فرهنگی استان تهران، دفتر ۱ (پاییز ۱۳۷۹).
• بشار عواد معروف، «مؤسسات التعلیم فی العراق بین القرنین الخامس و السابع الهجریین»، در التربیة العربیة الاسلامیة: المؤسسات و الممارسات، ج ۲، عمان: مؤسسة آل البیت، ۱۹۸۹.
• مقدسی، احسن التقاسيم فی معرفة اقاليم.
• احمدبن محمد مقّری، نفح الطیب، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۳۸۸/ ۱۹۶۸.
• احمدبن علی مقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
• احمدبن علی مقریزی، کتاب المواعظ و الاعتبار به ذکر الخطط و الآثار، المعروف بالخطط المقریزیة، بولاق ۱۲۷۰، چاپ افست، قاهره.
• آر. دی. مک چسنی، «احداث اصفهان عباسی در متون صفوی»، ترجمه مهرداد محمودزاده، رواق، سال۱، ش۱ (پاییز ۱۳۷۷).
• منیر الدین احمد، «دورالمجالس الاسلامیة، مؤسسات و ممارسات»، دار التربیة العربیة الاسلامیة، ج۱، عمان، مؤسسة آل البیت.
• حسین مونس، المساجد، کویت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
• ناصر خسرو، سفرنامه ناصرخسرو علوی، تهران(۱۳۴۱ ش).
• حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک (سیاست نامه)، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۴۰ ش.
• عبد القادر بن محمد نعیمی، دمشقی، الدّارس فی تاریخ المدارس، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
• حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل.
• مستنبط المسائل، قم ۱۴۰۷ـ ۱۴۰۸.
• احمد بن عبدالوهاب نویری، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره (۱۹۲۳)ـ۱۹۹۰.
• یاقوت حموی، کتاب معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
• یاقوت حموی، معجم الادباء، مصر.
• ۱۳۵۵ـ۱۳۵۷/۱۹۳۶ـ۱۹۳۸، چاپ افست بیروت.
• یعقوبی، تاریخ.
•George Makdisi، The rise of colleges: institutions of learning in Islam and the West، Edinburgh ۱۹۸۱.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، مقاله «جامع»، ص۴۳۵۴.