محمدتقی بهجت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
محمدتقی بهجت فومنی (۱۳۳۴-۱۴۳۰ ق/ ۱۲۹۵-۱۳۸۸ ش) از علما، مراجع و عرفای شیعه در عصر حاضر بود. از مشهورترین اساتید وی میتوان از
محمدحسین غروی اصفهانی معروف به کمپانی و
سیدعلی قاضی طباطبایی نام برد. ایشان در سن ۹۳ سالگی در
شهر قم درگذشت و پس از تشییع باشکوه در
حرم حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) به خاک سپرده شد.
حضرت آیتالله العظمی آقای حاج شیخ
محمد تقی بهجت (رحمه الله) در اواخر سال ۱۳۳۴ ه ق در خانوادهای دیندار و
تقوا پیشه، در شهر مذهبی
فومن واقع در استان
گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز ۱۶ ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید.
درباره نام آیتالله بهجت خاطرهای شیرین از یکی از نزدیکان آقا نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب مینماید، و آن اینکه:
پدر آیتالله بهجت در سن ۱۷- ۱۶ سالگی بر اثر بیماری
وبا در بستر بیماری میافتد و حالش بد میشود به گونهای که امید زنده ماندن او از بین میرود، وی میگفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر
محمد تقی است.» تا اینکه با آن حالت
خوابش میبرد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان میکند وی از
دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از
خواب بیدار میشود و حالش رو به بهبودی میرود و بالاخره کاملا
شفا مییابد. چند سال پس از این ماجرا تصمیم به
ازدواج میگیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملا از یاد میبرد. بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی میگذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سومین را
خدا به او میدهد، اسمش را «
محمد حسین» میگذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت میکند به یاد آن سخن که در دوران بیماریاش شنیده بود میافتد، و وی را «
محمد تقی» نام مینهد، ولی وی در کودکی در حوض
آب میافتد و از دنیا میرود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره «
محمد تقی» نام میگذارد، و بدینسان نام آیتالله بهجت مشخص میگردد.
کربلایی
محمود بهجت، پدر آیتالله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم میپرداخت و اسناد مهم و قبالهها به گواهی ایشان میرسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثی
اهلبیت علیهمالسّلام به ویژه حضرت
ابا عبدالله الحسین علیهالسّلام
شعر میسرود، مرثیههای جانگدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است. باری آیتالله بهجت در کودکی تحت تربیت پدری چنین که دلسوخته اهلبیت علیهمالسّلام به ویژه
سیدالشهداء علیهالسّلام بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینی و بهرهمندی از انوار آن بار آمد. از همان کودکی از بازیهای کودکانه پرهیز میکرد و آثار نبوغ و انوار
ایمان در چهرهاش نمایان بود، و عشق فوق العاده به کسب
علم و دانش در رفتارش جلوهگر بود.
تحصیلات ابتدایی حوزه را در
مکتب خانه فومن به پایان رساند و پس از تحصیلات
ادبیات عرب در سال ۱۳۴۸ ه ق هنگامی که تقریبا ۱۴ سال از عمر شریفش می گذشت، برای تکمیل دروس حوزوی عازم (
عراق) شد و حدود ۴ سال در
کربلا معلی اقامت نمود و علاوه بر تحصیل علوم رسمی از محضر استادان بزرگ آن سامان، از جمله مرحوم
حاج شیخ ابوالقاسم خویی (غیر از آیت الله العظمی خویی معروف) بهره برد. بنا به گفته یکی از شاگردان نزدیک ایشان، معظم له خود به مناسبتی فرمودند: «بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که
مکلف شدم.» آری، دست تربیت حضرت رب سبحانه هماره بندگان شایسته را از اوان کودکی و نوجوانی تحت نظر جهان بین خود گرفته و فیوضاتش را شامل حال آنان گردانیده و پیوسته میپاید، تا در بزرگی مشعل راهبری راه پویان طریق الی الله را به دستشان بسپارد. بدین سان، آیتالله بهجت حدود چهار سال در کربلای معلی میماند و از فیوضات
سید الشهداء علیهالسّلام استفاده نموده و به
تهذیب نفس میپردازد و در طی این مدت بخش معظمی از کتابهای
فقه و
اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهر میخواند. و در سال ۱۳۵۲ ه ق برای ارائه تحصیل به «
نجف اشرف» رهسپار گردید و سطح عالی علوم و حوزه را در محضر آیات عظام از جمله حاج
شیخ مرتضی طالقانی (ره) به پایان رساند. با این همه، همت او تنها مصروف
علوم دینی نبوده، بلکه عشق به کمالات والای انسانی هماره جان ناآرام او را به جستجوی مردان الهی و اولیاء برجسته وا میداشته است. یکی از شاگردان آیتالله بهجت میگوید: در سالهای متمادی که در درس ایشان شرکت میجویم هرگز نشنیدهام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبی فرموده باشد. از جمله سخنانی که از زبان مبارکش درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنی به مناسبت تجلیل از مقام معنوی استاد خود حضرت آیتالله نائینی رحمةاللهعلیه فرمود: «من در ایام نوجانی در نماز جماعت ایشان شرکت مینمودم، و از حالات ایشان چیزهایی را درک میکردم.»
آیتالله بهجت پس از اتمام دوره سطح، و درک محضر آیات عظام:
حاج آقای ضیاء عراقی و
میرزای نائینی (رحمةالله) در حوزه درسی
آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی معروف به کمپانی وارد شد و در محضر آن علامه کبیر به تکمیل نظریات فقهی و اصولی خویش پرداخت، و به یاری استعداد درخشان و تاییدات الهی از تفکرات عمیق و ظریف و دقیق مرحوم
علامه کمپانی، که دارای فکری سریع و جوال و متحرک و همراه با تیز بینی بوده، بهرهها برد.
آیتالله محمدتقی مصباح درباره استفاده آیتالله بهجت از استادان خود میگوید: «در
فقه بیشتر از مرحوم آقاشیخ
محمدکاظم شیرازی- که از شاگردان مرحوم
میرزا محمدتقی شیرازی و از استادان بسیار برجسته
نجف اشرف بود- استفاده کرده، و در اصول از مرحوم آقای نائینی، و سپس بیشتر از مرحوم آقا شیخ
محمدحسین کمپانی اصفهانی فایده برده بودند، هم مدت استفاده شان از مرحوم اصفهانی بیشتر بود و هم استفادههای جنبی دیگر.» افزون بر این ایشان از محضر آیات عظام
حاج سید ابوالحسن اصفهانی و حاج شیخ
محمد کاظم شیرازی (رحمةالله) صاحب حاشیه بر
مکاسب - و در حوزه
علوم عقلی، کتاب (
الاشارات والتنبیهات) و (
اسفار) رانزد
آیت الله سید حسین بادکوبه ای (ره) فراگرفت و در زمان تلمذ به تدریس سطوح عالی پرداخت و در تالیف کتاب (
سفینة البحار) با محدث کبیر
حاج شیخ عباس قمی (ره) همکاری نمود و در زمینه
تهذیب نفس در زادگاهش (
فومن) از کودکی محضر عالم بزرگوار (سعیدی) و در
کربلا از برخی علمای دیگر بهره برد، تااینکه در
نجف اشرف در سن ۱۷ - ۱۸ سالگی با
آیت حق علامه قاضی (ره) آشنا شد و گمشده خویش را در وجود ایشان یافت و در سلک شاگردان اخلاقی - عرفانی ایشان درآمد و سرانجام در سال ۱۳۶۴ هق موافق با ۱۳۲۴ هش قلبی صیقل یافته از معنویت و سینه ای مالامال ازعشق به حضرت حق و با کوله باری از علم و کمال به سرزمین خویش هجرت نمود و در زادگاهش تشکیل خانواده داد و در حالی که آماده بازگشت به نجف اشرف بود هنگام عبور موقت در قم در زمانی که هنوز چندین ماه از مهاجرت
آیت الله بروجردی (ره) به
قم نگذشته بود موقتا مقیم شد و خبر رحلت اساتید بزرگ
حوزه علمیه نجف را یکی پس از دیگری میشنود و درشهر مقدس
قم رحلت اقامت میافکند .
در قم از محضر آیات عظام: حجةالاسلام والمسلمین کوه کمره ای و
آیت الله العظمی بروجردی به هم رسانیده و انگشت نما می گردد. معظم پس از ورود به قم به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و به ترتیب شاگردانی بسیار قیمت گماشت. محل تدریس
درس خارج ایشان ابتدا در حجرات مدارس و بعد در منزل شخصی خود و بعد در
مسجد فاطمیه واقع در گذرخان تشکیل میشد و محل اقامه
نماز جماعت و مراجعات عمومی ایشان نیز همین مسجد بود.
آیتالله بهجت، اشارات
ابن سینا و
اسفار ملاصدرا را نزد مرحوم آیتالله سید حسن بادکوبهای فرا گرفته است.
آیتالله بهجت، در ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب نفس و استکمال معنوی همت گمارده، و در
کربلا در تفحص استاد و مربی اخلاق بر آمده و به وجود آقای قاضی که در نجف بوده پی میبرد. و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خویش آیتالله شیخ
محمد حسین اصفهانی کمپانی استفادههای اخلاقی مینماید. آیتالله مصباح در این باره میگوید: «پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلی تحت تاثیر مرحوم آقا شیخ
محمد حسین اصفهانی بودند، چون گاهی مطالبی را از ایشان با اعجابی خاص نقل میکردند، و بعد نمونههایش را ما در رفتار خود ایشان میدیدیم. پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیت معنوی ایشان تاثیر بسزایی داشته است.» همچنین در درسهای اخلاقی آقا سید عبدالغفار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده مینموده، تا اینکه در سلک شاگردان حضرت آیتالله سید علی قاضی رحمةاللهعلیه در آمده و در صدد کسب معرفت از ایشان بر میآید، و در سن ۱۸ سالگی به محضر پر فیض عارف کامل حضرت آیتالله سید علی آقای قاضی بار مییابد، و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن استاد معظم قرار میگیرد و در عنفوان جوانی چنان مراحل عرفان را سپری میکند که غبطه دیگران را بر میانگیزد. آیتالله مصباح میگوید: «ایشان از مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی مستقیما در جهت اخلاقی و معنوی بهره برده و سالها شاگردی ایشان را کرده بودند. آیتالله قاضی از کسانی بودند که ممحض در تربیت افراد از جهات معنوی و عرفانی بودند، مرحوم
علامه طباطبایی و مرحوم آیتالله آقا شیخ
محمدتقی آملی و مرحوم آقا شیخ علی
محمد بروجردی و عده زیادی از بزرگان و حتی مراجع در جنبههای اخلاقی و عرفانی از وجود آقای قاضی بهره برده بودند. آیتالله بهجت از اشخاص دیگری نیز گه گاه نکاتی نقل میکردند مثل مرحوم آیتالله آقا شیخ مرتضی طالقانی و دیگران... خود آقای بهجت نقل میکردند: شخصی در آن زمان در صدد بر آمده بود که ببیند چه کسانی سحر ماه مبارک
رمضان در حرم
حضرت امیر علیهالسّلام در
قنوت نماز وترشان دعای
ابو حمزه ثمالی میخوانند، آن طور که خاطرم هست اگر اشتباه نکنم کسانی را که مقید بودند این عمل را هر شب در حرم حضرت امیر علیهالسّلام انجام بدهند شمرده بود و بیش از هفتاد نفر شده بودند. به هر حال، بزرگانی که تقید به جهات عبادی و معنوی داشتند در آن عصرها زیاد بودند. متاسفانه در عصر ما کمتر این نمونهها را مشاهده میکنیم. البته
علم غیب نداریم، شاید آن کسانی که پیشتر در حرمها این عبادتها را انجام میدادند حالا در خانه هایشان انجام میدهند، ولی میشود اطمینان پیدا کرد که تقید به اعمال عبادی و معنوی سیر نزولی داشته و این بسیار جای تاسف است.» یکی دیگر از شاگردان آقا (حجة الاسلام و المسلمین آقای تهرانی) جریان فوق را به صورت ذیل از حضرت آیتالله بهجت نقل میکند: «شخصی در آن زمان شنیده بود که در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امیر علیهالسّلام در قنوت نماز وترشان
دعای ابو حمزه ثمالی را میخواندند، آن شخص تصمیم گرفته بود ببیند در زمان خودش چند نفر این کار را انجام میدهند، رفته بود و شمارش کرده و دیده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقلیل پیدا کرده و مجموعا پنجاه نفر (آن طور که بنده «تهرانی» به یاد دارم) در حرم (اعم از نزدیک ضریح مطهر، و رواقهای اطراف) دعای ابوحمزه را در دعای
نماز وتر خود قرائت میکنند.»
با اینکه ایشان فقیهی شناخته شدهاند و بیش از سی سال است که اشتغال به تدریس خارج فقه و اصول دارند، ولی هماره از پذیرش
مرجعیت سرباز زدهاند. آقای مصباح درباره علت پذیرش مرجعیت از سوی ایشان و نیز پیرامون عدم تغییر وضعیت آیتالله بهجت بعد از مرجعیت میگوید: «بعد از مرجعیت منزل آیتالله بهجت هیچ تغییری نکرده است، ملاقات و پذیرایی از بازدید کنندگان در منزل امکان ندارد لذا در اعیاد و ایام سوگواری، در مسجد فاطمیه از ملاقات کنندگان پذیرایی میشود. اصولا قبول مرجعیت ایشان به نظر من یکی از کرامات ایشان است، یعنی شرایط زندگی ایشان آن هم در سن هشتاد سالگی به هیچ وجه ایجاب نمیکرد که زیر بار چنین مسؤولیتی برود، و کسانی که با ایشان آشنایی داشتند هیچ وقت حدس نمیزدند که امکان داشته باشد آقا یک وقتی حاضر بشوند پرچم مرجعیت را به دوش بکشند و مسؤولیتش را قبول بکنند. و بدون شک جز احساس یک وظیفه متعین چیزی باعث نشد که ایشان این مسؤولیت را بپذیرند. و باید گفت که رفتار ایشان در این زمان با این وارستگی و پارسایی، حجت را بر دیگران تمام میکند که میشود در عین مرجعیت با سادگی زندگی کرد، بدون اینکه تغییری در لباس، خوراک، مسکن، خانه و شرایط زندگی پیش بیاید.» تا اینکه بعد از فوت مرحوم آقای
سید احمد خوانساری رحمةاللهعلیه جلد اول و دوم کتاب «
ذخیره العبا د» (جامع المسائل کنونی) را به قلم خود تصحیح و در اختیار خواص گذاشتند، و پیش از فوت مرجع عالیقدر حضرت
آیتالله العظمی اراکی رحمةاللهعلیه اجازه نشر رساله عملیه خویش را دادند، سرانجام وقتی جامعه مدرسین با انتشار اطلاعیهای هفت نفر از آن جمله حضرت آیتالله العظمی بهجت را به عنوان
مرجع تقلید معرفی کرد و عدهای از علمای دیگر از جمله آیتالله
مشکینی و آیتالله
جوادی آملی و... مرجعیت ایشان را اعلام کردند، به دنبال درخواستهای مصرانه و مکرر راضی شدند تا رساله عملیه ایشان در تیراژ وسیع به چاپ برسد، با این حال از نوشتن نام خویش بر روی جلد کتاب دریغ ورزیدند. در همین ارتباط یکی از مرتبطین ایشان میگوید: ایشان پیش از در گذشت آیتالله العظمی اراکی چون مطلع شدند جامعه مدرسین نظر به معرفی ایشان را دارند پیغام دادند که راضی نیستم اسمی از بنده برده شود. و بعد از فوت مرحوم اراکی و پیام جامعه مدرسین و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند: «فتاوای بنده را در اختیار کسی قرار ندهید. از ایشان توضیح خواسته شد فرمودند:
صبر کنید، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسی ماند و از دیگران
تقلید نکرد و فقط خواست از ما تقلید کند آن وقت فتاوی را منتشر کنید.» چندین ماه پس از این رخداد رساله ایشان توسط بعضی از اهل
لبنان به چاپ رسید.
آیتالله بهجت در همان ایام که در درس آیات عظام اصفهانی، کمپانی و شیرازی حضور مییافت، ضمن تهذیب نفس و تعلم، به تعلیم هم میپرداخت و سطوح عالیه را در
نجف اشرف تدریس میکرد. پس از هجرت به قم نیز پیوسته این روال را ادامه میدادند. در رابطه با تدریس خارج فقه توسط ایشان نیز در مجموع میتوا ن گفت که ایشان بیش از چهل سال است که به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گریزی غالبا در منزل تدریس کرده است، و فضلای گرانقدری سالیان دراز از محضر پر فیض ایشان بهره بردهاند.
آیتالله مصباح در مورد روش تدریس ایشان میگوید: «ایشان در بیان مطالب سعی میکردند ابتدا مساله را از روی کتاب
شیخ انصاری قدس سره مطرح کنند، و بعد هر کجا مطلب قابل توجهی از دیگران مخصوصا از
صاحب جواهر قدس سره در
طهارت، و از مرحوم حاج آقا رضا همدانی و دیگران مطالب برجستهای داشتند آن را نقل میکردند، و بعد هر جا خود ایشان نظر خاصی داشتند آن را بیان میکردند. این شیوه از یک طرف باعث این میشد که انسان از نظر استادان بزرگ در یک موضوع آگاه بشود و در عین حال صرفه جویی در وقت میشد. استادان دیگر هم برای تدریس شیوههای جالبی داشتند که شاید برای مبتدی مفیدتر بود که هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح میکردند، ولی خوب این باعث میشد که وقت بیشتری گرفته بشود و احیانا مطالبی تکرار بشود. در ضمن تدریس، در میان نکتههایی که از خود ایشان ما استفاده میکردیم و طبعا بعضی از این نکتهها چیزهایی بود که ایشان از استادانشان شفاها دریافت کرده بودند، به مطالب بسیار ارزنده و عمیق و دارای دقتهای کم نظیری بر میخوردیم.»
آیتالله مسعودی که خود سالها از درس آیتالله العظمی بهجت بهره بردهاند درباره ویژگی تدریس ایشان میگوید: «سبک درس ایشان سبک خاصی است. معمولا آقایان مراجع و بزرگان در درس خارج یک مسالهای را مطرح میکنند و اقوال دیگران را یکی یکی ذکر میکنند، سپس یکی را نقد میکنند و دیگری را تایید، و سرانجام یکی از آن نظرات را میپذیرند، یا نظریه دیگری را انتخاب میکنند. ولی ایشان بر خلاف همه، نقل اقوال نمیکنند بلکه ابتدا مساله را مطرح میکنند و بعد روند استدلالش را بیان میکنند. اگر شاگرد آراء علماء را دیده و مطالعه کرده باشد، میفهمد که دلیلی را که استاد ذکر میکند چه کسی گفته است، و اشکال یا تاییدی را که میکند میفهمد به سخن چه کسی اشکال یا قول چه کسی را تایید میکند. لذا هر کس بخواد در درس ایشان شرکت کند باید مبانی و نظرات آقایان دیگر را دیده باشد.»
آیتالله
محمد حسین
احمدی فقیه یزدی درباره شیوه درس ایشان میگوید: «نوعا ایشان چند مسئله اصلی یا فرعی را که عنوان میفرمودند بعد از توجه به ظرافتهای
حدیث و روایت و یا آیه شریفهای که دلالت بر موضوع بحث داشت، مقایسهای بین موضوع بحث و سایر بحثهای مشابه مینمودند و دقت عقلی و فکری خاصی در تعادل آن دو انجام میدادند، آنگاه نتیجه میگرفتند که انصافا نتیجه علمی و جدید بود. و حقیقتا مطلبی را که ذکر میکردند ناشی از اوج و عظمت دید و فکرشان بود که از
ائمه علیهمالسّلام و
اسلام گرفته بود و
اجتهاد صحیح نیز هم این گونه بحث و تجزیه و تحلیل کردن است.»
حجة السلام و المسلمین قدس،
امام جمعه کلاچای که خود سالها در درس ایشان حضور داشته است میگوید: «روال آیتالله العظمی بهجت این بود که پیش از شروع درس، حدود ده دقیقه موعظه میکرد، ولی نه به عنوان
موعظه بلکه به عنوان حکایت حال بزرگان گذشته. و معلوم بود که منظور اصلی آیتالله مصباح یزدی که سالها در درس خارج فقه ایشان شرکت میکردند (۱۵ سال)، علاوه بر استفاده علمی، استفاده از روحیه ملکوتی آقا بوده است.» آیتالله مصباح در این باره میگوید: «آیت الله بهجت گاهی داستانی را یا حدیثی را نقل میکردند که برای ما تعجب آور بود ایشان چه اصراری دارند که بر مطالب معلوم و روشن تکیه میکنند، از جمله مطلبی که ایشان در تذکرات پیش از درس اصرار میکردند
امامت امیرالمؤمنین علیهالسّلام بود، ما تعجب میکردیم که ما مگر در آن حضرت شک داریم که ایشان این قدر اصرار دارند که دلائل امامت حضرت علی علیهالسّلام را برای ما بیان کنند. یک خورده ته دلمان گلهمند بودیم که چرا به جای این مطالب یک چیزهایی که بیشتر حاجت ماست (در امور اخلاقی و معنوی) مطالبی را نمیگویند. اما بعد از این که به پنجاه- شصت سالگی رسیدیم، در بسیاری از مباحث دیدیم که آن نکتههایی که ایشان چهل سال پیشتر در درسشان درباره امامت علی علیهالسّلام میفرمودند به دردمان میخورد. گویا ایشان آن روز میدید که یک مسائلی بناست در آینده مورد
غفلت و تشکیک قرار بگیرد. شاید اگر توجههای ایشان نبود ما انگیزهای نداشتیم درباره این مسائل مطالعهای داشته باشیم، حتی از نکتههایی که ایشان چهل سال پیش بیان میکردند امروز بنده در نوشتههایم در مورد مسائل اعتقادی یا جاهای دیگر استفاده کردهام.»
گواهی استادان و هم دورهایها و نیز شاگردان برجسته که بخشی از آن در ذیل میآید نمایانگر دقت نظر و نبوغ برجستگی علمی ایشان است: از آن جمله گویند: روزی ایشان در درس
کفایه یکی از شاگردان مرحوم
آخوند خراسانی به نحوه تقریر مطالب آخوند خراسانی توسط استاد اعتراض میکند، ولی با توجه به اینکه از همه طلاب شرکت کننده در درس کم سن و سال تر بوده در جلسه بعدی پیش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شدید شاگردان دیگر قرار میگیرد، ولی در آن هنگام ناگهان استاد وارد میشود و متوجه اعتراض شاگردان به ایشان میگردد. سپس خطاب به آنان میفرماید: «با آقای بهجت کاری نداشته باشید.» همه ساکت میشوند آنگاه استاد ادامه میدهد: «دیشب که تقریرات درس مرحوم آخوند را مطالعه میکردم متوجه شدم که حق با ایشان است» و پس از این سخن، از جدیت و نبوغ آیتالله بهجت تمجید مینماید. یکی از دانشمندان
نجف میگوید: «ایشان در درس، به مرحوم آیتالله کمپانی امان نمیداد، و پیوسته بحثها را مورد نقد قرار میداد.»
مرحوم آیتالله حاج شیخ
مرتضی حائری نیز میگوید: «ایشان با اظهار نظرهای دقیق و اشکالات مهم، چنان نظر استاد را جلب کرده بود که چند روزی مجلس درس از حالت درس خارج شده بود، آن ایرادها برای ما هم مفید بود؛ ولی آقای بهجت برای گریز از شهرت دیگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه میدادند معلوم میشد اگر بالاتر از دیگران نباشند بی شک کمتر از آنان نیستند.»
مرحوم علامه
محمد تقی جعفری میگوید: «آن هنگام که در خدمت آقا شیخ کاظم شیرازی مکاسب میخواندیم، آیتالله بهجت نیز که اینک در
قم اقامت دارند، در درس ایشان شرکت مینمودند، خوب یادم هست که وقتی ایشان اشکال میکردند آقا شیخ کاظم با تمام قوا متوجه میشد، یعنی خیلی دقیق و عمیق به اشکالات آقای بهجت توجه میکرد، و همان موقع ایشان در نجف به فضل و
عرفان شناخته شده بود.»
آیتالله
سید محمدحسین تهرانی در کتاب
انوارالملکوت مینویسد: «آیت الله حاج
شیخ عباس قوچانی،
وصی سید علی آقای قاضی میفرمودند: آیتالله العظمی حاج شیخ
محمد تقی بهجت در
فقه و
اصول به درس مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ
محمدحسین غروی اصفهانی حاضر میشدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم سید باز میگشتند بعضی از طلابی که در درس برای آنها اشکالاتی باقی مانده بود به حجره ایشان میرفتند و اشکالشان را رفع مینمودند. و چه بسا ایشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ایشان میپرسیدند و ایشان هم مانند بیداری جواب میدادند جواب کافی و شافی، و چون از خواب بر میخاستند و از قضایا و پرسشهای در حال خواب با ایشان سخن به میان میآمد ابدا اطلاع نداشتند و میگفتند: هیچ به نظرم نمیرسد و از آنچه میگویید در خاطرم چیزی نیست.»
آیتالله
مشکینی میگوید: «ایشان از جهت علمی (هم در فقه و هم در اصول) در یک مرتبه خیلی بالایی در میان فقهای
شیعه قرار دارند.»
حجة السلام و المسلمین امجد میگوید: «ایشان در علمیت در افق اعلی است. فقیهی است بسیار بزرگ، و معتقدم که باید مجتهدین پای درسشان باشند تا نکته بگیرند و بفهمند، و حق این است که درس خارج را باید امثال آیتالله بهجت بگویند نه آنهایی که به نقل اقوال بسنده میکنند.»
آیتالله مصباح میگوید: «اولین چیزی که ما را جذب کرد آن جاذبه معنوی و روحانی ایشان بود. ولی تدریجا متوجه شدیم که ایشان از لحاظ مقامات علمی و فقاهت هم در درجه بسیار عالی قرار دارد. این بود که سعی کردیم خدمت ایشان درسی داشته باشیم تا وسیلهای باشد هم از معلومات ایشان بهرهای ببریم، و هم بهانهای باشد که هر روز خدمت ایشان برسیم و از کمالات روحی و معنوی آقا بهرهمند شویم. کتاب طهارت را در خدمت ایشان شروع کردیم، ابتدا در یکی از حجرات مدرسه فیضیه چند نفر از دوستان شرکت میکردند، و بعد از گذشت یک سال، یکی دو سالی هم در حجرهای در مدرسه خان (مدرسه مرحوم
آیتالله بروجردی) خدمت ایشان درس داشتیم، و بعدها که ضعف مزاج ایشان بیشتر شد از آن به بعد در منزل، خدمتشان میرفتیم که یک دوره طهارت را خدمت ایشان خواندیم، و بعد یک دوره هم
مکاسب و خیارات را که تقریبا حدود ۱۵ سال ادامه پیدا کرد. ما در درس ایشان استفادههایی میبردیم که در بسیاری از درسها کمتر یافت میشد.»
شهید بزرگوار
استاد مطهری رحمةاللهعلیه نیز به درس ایشان عنایت خاصی داشتند. آیتالله
محمدحسین احمدی یزدی در این رابطه میگوید: «آیت الله شهید مطهری درباره درس آیتالله بهجت به ما خیلی سفارش میکرد و میفرمود: حتما در درس ایشان شرکت کنید مخصوصا در
اصول، چون آقای بهجت درس آقا شیخ
محمد حسین اصفهانی را دیده حتما در درس ایشان شرکت کنید.»
استاد خسرو شاهی میگوید: «بنده در درس فقه خارج خیارات آیتالله العظمی شیخ مرتضی حائری شرکت میکردم. ایشان اواخر عمر مریض بودند و درسشان تعطیل شد. یک روز وقتی که آیتالله حایری از حرم بیرون میآمدند، به خدمتشان رفتم و پس از
سلام عرض کردم: ان شاء الله درس را شروع میفرمایید؟ فرمودند: نه. بعد فرمودند: «شما که جوان هستید من یک ضابطهای را در اختیار شما قرار بدهم، و آن اینکه درس کسانی شرکت بکنید که فقط نقل اقوال نکنند، بلکه اقوال را بررسی کرده و نکاتی را در درس بیان کنند که در فعلیت رساندن ملکه
اجتهاد خیلی سودمند باشد. چون درسی برای شما مفید است که این ملکه اجتهاد را از قوه به فعلیت برساند، و تنها به نقل اقوال کفایت نکند.» من همان جا به ایشان عرض کردم: جناب عالی کسی را با اسم برای ما معرفی بفرمایید. فرمودند: «من از اسم بردن معذورم.» عرض کردم: من در درس آیتالله العظمی بهجت شرکت میکنم. ایشان اظهار رضایت نمود و تبسم کردند و فرمودند: «درس ایشان از نظر دقت و محتوا همین قاعده و ضابطهای را که به شما گفتم دارد، خوب است که در درس ایشان شرکت میکنید. درس ایشان از هر جهت سازنده است هم از جهت علمی هم از جهت اخلاقی، این درس را ادامه بدهید.»
چنانکه گذشت ایشان در نوجوانی به میدان خودسازی گام نهاد، و در فراگیری علوم و تزکیه نفس چنان جدی بوده که گویا کاری غیر از آن ندارند، و همواره در آموزشهای اخلاقی بر این نکته اصرار دارند که تلاشی پیگیر و ریاضتی فراگیر لازم است تا انسان در جبهه ستیز با رذیلتهای اخلاقی و در جهاد اکبر با هواهای نفسانی، سر بلند و پیروز گردیده و به سازندگی خویش بپردازد، و همواره معتقد به لزوم همپایی دانش و
اخلاق بوده و مؤکدا به خطر جدایی علم و تزکیه هشدار میدهند و زیان عالم غیر مهذب و دانش بدون تزکیه را از هر ضرر و زیان دیگری بیشتر میدانند. آن بزرگوار، انسان
مخلص و مشتاقی است که در همه حال عقربه زندگی و حیات خود را به سوی خدا چرخانده، و کوشیده است تا پیوسته در حوزه جاذبه الهی قرار گرفته و به همه چیز و همه کس با دید خداخواهی بنگرد. یکی از مجتهدان بزرگ در این باره گفته است: «ایشان را نمیشود گفت آدم با تقوایی است، بلکه ایشان عین
تقوا و مجسمه تقواست.» آیتالله شیخ جواد کربلایی میگوید: «یکی از آقایان که کم و بیش از حالات ایشان مطلع و از هواداران ایشان نیز بودند میگفت: آقا هر شب یا غالب اوقات وقت خود را به خلوت و فکر در مجاری معارف الهی میگذرانند، و هیچ گاه حاضر نبودند که وقت خود را به باطل بگذرانند و در محافل بیهوده شرکت کنند، و کاملا در مقام احتراز از صحبتهای بیهوده بوده و وقت رفتن به درس و یا تشرف به
زیارت حضرت امیر - روحی فداه- عبایش را بر سر کشیده و بدون التفات و توجه به کسی میرفتند، که چند بار خودم نیز مشاهده کردم... ایشان کاملا کتوم هستند مخصوصا درباره حالات شخص خودشان، و همچنین درباره بیان الطاف خاصهای که حق تعالی به ایشان مرحمت فرموده کتوم هستند.»
اولیای خدا بر خلاف عموم مردم که به ظاهر
دنیا چشم دوختهاند و سرگرم آن هستند، همواره به حقیقت دنیا مینگرند، و به فردای خویش میپردازند و بدینسان هماره از قید مطامع گریخته و با صفای
قناعت و ساده زیستی، روحی سرشار از معنویت را به دست میآورند، در حالی که مردم در انبوه ظلمتهای غفلت و تشریفات زندگانی و آزمندیهای آن غرق و سرگردانند. آیتالله بهجت نیز از این دسته اولیای خدا میباشد. ایشان زاهد عارفی است که پیوسته بی رغبت به دنیا و آزاده و بی تکلف زیسته است، آن بزرگوار از برجستهترین چهرههای زاهد و وارسته زمان ماست که چنان در جاذبه معنویات قرار گرفته و به حقیقت و باطن دنیا توجه داشته که ذرهای به تعلقات و مادیات آلوده نگشته و از هر چه رنگ تعلق پذیرفته آزاد بوده است. او نه تنها چنین اندیشیده و از دنیا و مظاهرش گریزان بوده بلکه در عمل و زندگانی معیشتی نیز در همین راستا حرکت کرده است. زندگی ساده او در خانهای قدیمی و محقر در
قم، و مقاومت ایشان در برابر خواستههای مکرر
علما و مردم برای تعویض خانه، گواهی
صادق بر
روح بزرگ و زاهدانه این پیر فرزانه است. آیتالله مصباح در مورد زهد و ساده زیستی ایشان میگوید: «آیت الله بهجت منزلی جنب مدرسه حجتیه اجاره کرده بودند، و بعد تغییر منزل دادند و در اوائل خیابان چهار مردان فعلی یک خانهای اجاره کرده بودند که ظاهرا دو اتاق بیشتر نداشت، و در وسط آن اتاقی که ما خدمت ایشان میرسیدیم پردهای کشیده شده بود که پشتش خانوادهشان زندگی میکردند و ما این طرف پرده مینشستیم و از حضور ایشان بهره مند میشدیم. زندگی بسیار ساده و دور از هر گونه تکلف و توام با یک عالم نورانیت و معنویت... الان نیز خانه ایشان ظرفیت اینکه تعداد زیادی در آن اجتماع بکنند ندارد، و دو سه اتاق کوچک دارد با همان گلیمهایی که از چهل- پنجاه سال پیش داشتند. بعد از
مرجعیت نیز منزلشان هیچ تغییری نکرده، لذا جای پذیرایی و ملاقات از بازدید کنندگان کم است، از این رو در اعیاد و ایام سوگواری در مسجد فاطمیه جلوس میفرمایند، و کسانی که میخواهند ایشان را زیارت کنند آنجا خدمتشان میرسند.» آیتالله مسعودی نیز میگوید: «بارها آمدند برای ایشان خانه بخرند قبول نکردند، من خودم چند مرتبه به ایشان گفتم: آقا! این منزل خراب است، از نظر وضع شرعی هم معلوم نیست آدم بتواند اینجا زندگی کند اصلا توجهی نکردند.»
یکی از عوامل مهم موفقیت انسان که میتواند برای دیگران الگو و راهنما قرار گیرد، تقید ایشان به اعمال عبادی و تعبد ایشان است. ارتباط استوار آیتالله العظمی بهجت با خداوند متعال، ذکرهای پی در پی، به جای آوردن
نوافل، شب زنده داریهای کم نظیر ایشان بسیار عبرت انگیز است. سالهای سال
نماز جماعت ایشان از شورانگیزترین، با صفاترین و روح نوازترین نمازهای جماعت
ایران اسلامی بوده و هست. در این نماز عالمان وارسته و خداجوی، بسیاری از طلاب تقوا پیشه، بسیجیان رزمجو و دلداده خدا، و دیگر قشرهای مردم شرکت میکردند. این
نماز چنان پر معنویت است که گاه به ویژه در شبهای
جمعه صدای
گریه آیتالله بهجت با نوحه و ناله غمانگیز نمازگزاران همراه میشود، و روحها به پرواز در میآید و چشمها به اشک مینشیند، و فضای دلها نورانی میگردد. بی جهت نیست که بسیاری از اوقات در مسجدی که ایشان نماز جماعت اقامه میکنند جا برای نماز گزاران تنگ میگردد و عده کثیری حتی آنان که مشتاقانه و به امید کسب فیض از این نماز پر معنویت، از راههای دور آمدهاند مجبور به ترک مسجد میشوند. این نماز همواره مورد توجه اولیای خدا بوده و هست،
علامه طباطبائی رحمةاللهعلیه در آن شرکت میجسته، و
آیتالله بهاء الدینی رحمةاللهعلیه نیز عنایت خاصی به نماز جماعت ایشان داشتهاند.
در این ارتباط آیتالله
محمد حسن احمدی فقیه یزدی خاطرهای را نقل میکنند که ذکرش در اینجا مناسب است. وی میگوید: «شبهای ماه
رمضان آیتالله بهاء الدینی زودتر از آیتالله بهجت نماز میخواندند، ایشان خواست یکی از نزدیکان را به جایی بفرستد، آن شخص گفت: اگر بروم از نماز شما محروم میشوم. آقای بهاء الدینی فرمودند: برو این کار را انجام بده و بعد از
افطار برو پشت سر آقای بهجت نماز بخوان.» آقای مصباح نیز درباره سابقه نماز جماعت دل انگیز ایشان میگوید: «آیت الله بهجت در حدود چهل سال قبل برنامهای داشتند که پیش از غروب قدم زنان به سوی صفائیه (که آن وقتها در آنجا ساختمان احداث نشده بود و از نزدیکیهای پل صفائیه دیگر زمین مزروعی بود)، میرفتند و مقدار زیادی از زمینهای مزروعی را میگذشتند و در آنجا مینشستند و بعد
نماز مغرب و
عشاء را در آن زمینها میخواندند و بعضی دوستان که علاقهمند بودند خدمت ایشان میرسیدند. یکی از آن دوستان نقل میکرد: آیتالله بهجت یک شب بعد از نماز فرمودند: «اگر سلاطین عالم میدانستند که انسان در حال عبادت چه لذتهایی میبرد، هیچ گاه دنبال این مسائل مادی نمیرفتند...» وقتی که این منزلی را که اینک در آن اقامت دارند خریدند، چون نزدیکتر بود بیشتر دوستان در همین منزل برای نماز خدمتشان میرسیدند، بعد ایشان را به مسجد فاطمیه دعوت کردند و آنجا محل اجتماع کسانی بود که علاقهمند بودند از نماز ایشان استفاده کنند، و تاکنون همچنان قریب به چهل سال است که در مسجد فاطمیه در سه وقت نماز جماعت اقامه میکنند، و اخیرا درسشان را هم از منزل به همان مسجد منتقل کردهاند و دید و بازدیدهای اعیاد و ایام سوگواری نیز در همان مسجد انجام میگیرد.» آیتالله شیخ جواد کربلایی درباره
نماز شب و گریههای نیمه شب ایشان میگوید: «جناب آیتالله بهجت در جدیت در نماز شب و گریه در نیمههای شب مخصوصا شبهای
جمعه کوشا بودند. یکی از علما و مشاهیر به من فرمودند که: شب جمعه در مدرسه سید رحمةاللهعلیه در
نجف اشرف در نیمه شب شنیدم که ایشان با صدای حزین و ناله و گریه در حالی که سر به سجده گذاشته بود مکررا به حق تعالی عرضه میداشت: «الهی! من لی غیرک، اساله کشف ضری و النظر فی امری: معبودا! من جز تو چه کسی را دارم که از او بخواهم رنجوری مرا بر طرف کرده و نظری به امورم نماید.» (
دعای کمیل)
آیتالله بهجت حتی با این سن و سال برنامه روزمره خویش را به این صورت آغاز میکنند: هر روز با نهایت ادب به محضر مقدس
حضرت معصومه علیهاالسّلام شرفیاب میگردند. و با
احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضریح مطهر میایستد و بعد
زیارت عاشورای حضرت
ابا عبدالله الحسین علیهالسّلام را قرائت میکنند. مؤلف کتاب
انوار الملکوت از قول آیتالله شیخ عباس قوچانی، وصی مرحوم میرزا علی آقای قاضی نقل میکند که: «آیت الله العظمی بهجت بسیار به
مسجد سهله میرفتند و شبها تا صبح به تنهایی در آن جا بیتوته میکردند. یک شب بسیار تاریک که چراغی هم در مسجد روشن نبود، در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا کرده و برای تطهیر و
وضو به ناچار میبایست از
مسجد بیرون رفته و در محل وضوخانه که بیرون مسجد در سمت شرقی آن واقع است وضو بسازند، ناگهان مختصر خوفی در اثر عبور این مسافت و در ظلمت محض و تنهایی در ایشان پیدا میشود، به مجرد این خوف ناگهان نوری همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار میشود، ایشان با آن نور خارج میشوند و تطهیر نموده و وضو میگیرند و سپس به جای خود بر میگردند و در همه این احوال، آن نور در برابر ایشان حرکت میکرده تا اینکه به محل خود میرسند آن نور ناپدید میشود.»
شهرت گریزی، هوی ستیزی و فروتنی از دیگر ابعاد برجسته شخصیت معنوی ایشان است؛ با اینکه فقیهی شناخته شده و مجتهدی صاحب نام و از برجستگان
حوزه علمیه قم میباشند، نه تنها تا کسانی که از ایشان مسنتر بودند و یا جلوتر بودند، بلکه تا هم دورهایهای ایشان در قید حیات بودند هیچگاه اجازه انتشار توضیح المسائل خود را نمیدادند، تا اینکه با در خواستهای مکرر عالمان راضی شدند فتاوایشان به چاپ برسد، با این حال اکنون نیز به هیچ وجه اجازه نمیدهند رساله شان را از وجوهات شرعیه چاپ کنند. و نیز در مجالسی که از طرف ایشان برگزار میشده است، ایشان به خطبای مجالس توصیه میفرمودند که: حتی از ذکر نام ایشان در مجلس خودداری کنند. و این، خود دلیل اوج هوی ستیزی و هوس پرهیزی این مرجع بزرگ است. حاج آقا قدس درباره
تواضع و شکسته نفسی ایشان میگوید: «روزی با مهمان خودم، مرحوم حجة السلام حاج شیخ نصر الله لاهوتی به خدمت آقا رفتیم. آقای لاهوتی گفتند: آقا! من به
مشهد مشرف شده بودم، کسی از شما انتقاد میکرد و من عصبانی شدم. آقا فرمودند: در روایات آمده است عالمی را که رو به
دنیا آورد متهم سازید. من خیلی ناراحت شدم که خدایا! اگر زندگی این آقا رو به دنیا آوردن است، پس تکلیف ما چیست؟»
آیتالله بهجت در سیر و سلوک سابقه دهها ساله دارد، ایشان از شاگردان
عارف کامل حضرت آیتالله
سید علی آقای قاضی رحمةاللهعلیه و مورد توجه خاص آن استاد بزرگ بوده و در اوان جوانی، مراحلی را در عرفان سپری کردهاند. بعضی از نزدیکان مرحوم قاضی میگفتند: «از مقامات و مراحلی که ایشان طی کردهاند اطلاع داریم، ولی عهدی داریم با ایشان که به احدی نگوییم.» عارف بزرگی چون
امام خمینی (قدس سره) به ایشان عنایتی خاص داشتهاند. امام بعد از بازگشت به
قم در اول انقلاب، در بیت ایشان حضور یافته و به دیدار یکدیگر نایل میآیند. مؤلف کتاب انوار الملکوت نیز در این باره مینویسد: «آیتالله العظمی حاج شیخ
محمد تقی بهجت فومنی از شاگردان معروف آیت الحق و سند عرفان، عارف بی بدیل مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی تبریزی رحمةاللهعلیه در
نجف اشرف بودهاند، و در زمان آن مرحوم، دارای حالات و
مکاشفات غیبیه الهی بوده و در
سکوت و مراقبه، حد اعلایی از مراتب را حایز بودهاند.» و بخاطر همین ویژگی بوده است که مرحوم آقای قاضی عنایت خاصی نسبت به ایشان داشت.
آقا ضیاء الدین آملی فرزند آیتالله العظمی حاج شیخ
محمدتقی آملی در جلسه درس آیتالله بهجت در حضور ایشان برای حضار نقل کرده بود که من به چشم خود دیدم که مرحوم آقای میرزا علی آقای قاضی در
نماز به ایشان اقتدا نمودند.
حضرت آیتالله بهجت از آن دسته اولیای خداست که بر خلاف غالب مردم که از
عالم غیب اطلاعی ندارند، به قدرت
خداوند متعال به مقاماتی رسیده که میتواند عوالمی از
غیب را مشاهده کند. و شاید کثرت تکرار ذکر «یا ستار» توسط ایشان در خلوت و جلوت، و در حال نشستن و برخاستن از این حقیقت حکایت داشته باشد. آیتالله مصباح یزدی در این باره میفرماید: «به نظر میرسد ایشان از نظر مراتب عرفانی و کمالات معنوی در مقامی هستند که غالبا عوالمی از غیب را شاهدند. و چه بسا در آن، حقایقی از جمله حقیقت بعضی افراد را آشکارا (با دیده دل) میبینند، اما چون خود نمیخواهند افراد را این چنین ببینند، غالبا ذکر «یا ستار» را تکرار میکنند و از خداوند میخواهند آنچه را که میبینند بر ایشان پنهان سازد.» در واقع امثال این امور از جمله کراماتی محسوب میشود که از اولیای خدا صادر میگردد، و ظهور کرامات رهاورد مجاهدت و مخالفت ممتد با
هوا و هوس میباشد، و آیتالله بهجت شخصیتی است که در طول عمر با قصد خالص و توجه تام به حضرت حق سبحانه به خودسازی و
تهذیب پرداخته است، لذا ظهور کرامات و امور خارق العاده از ایشان امری به دور از ذهن نیست؛ بلکه افرادی که با ایشان مصاحبت دارند نمونههای آن را بالعیان از ایشان مشاهده میکنند.
آیتالله مصباح با ذکر چند شاهد مثال در این باره میگوید: «کسانی که سالیان متمادی با آیتالله بهجت
معاشرت داشتند، گاهی چیزهایی از ایشان میدیدند که به اصطلاح «کرامت» و امر خارق العاده است، هر چند طوری برخورد میکردند که معلوم نشود امری که از ایشان به ظهور پیوسته کاملا یک امر خارق العادهای است. که چند نمونه را بیان میکنم: زمانی که حضرت امام رحمةاللهعلیه در تبعید به سر میبرند (گویا در ترکیه بودند)، بسیاری از فضلا و بزرگان علاقمند به ایشان، مورد آزار و اذیت دستگاه قرار میگرفتند. و به محض اینکه کلمهای میگفتند یا رفتاری از آنها ظاهر میشد، از منبر بازشان میداشتند و آنها را جلب میکردند و مدتها زندان بودند و به جاهایی میبردند که دیگران خبر نداشتند. از جمله یادم میآید زمانی آقای جنتی تحت تعقیب قرار گرفتند و ایشان را گرفتند و به واسطه قرائن همه ما نگران بودیم ایشان را خیلی اذیت کنند. من آمدم خدمت آقای بهجت (حفظه الله تعالی) و جریان را حضورشان توضیح دادم، ایشان تاملی کردند و فرمودند: «ان شاء الله خبر آزادی ایشان را برای من بیاورید.» این فرمایش اشارهای بود به اینکه آقای جنتی به زودی آزاد میشوند و مشکلی نخواهد بود، البته این سخن را ممکن است هر کسی بگوید، اما فرمایش آقای بهجت در آن موقعیت، مژدهای برای ما بود و ما مطمئن بودیم که آقا میدانند که این جریان ادامه پیدا نمیکند و مشکلی پیش نمیآید، ولی مواردی هم بود که مثلا ما به ایشان عرض میکردیم برای شخصی
دعا بفرمایید، ولی آقا چنین چیزی نمیگفتند و شخص مورد نظر نیز به زودی آزاد نمیشد. نمونه دیگر: «برای خانوادهای حادثه ناگواری پیش آمده بود، به این صورت که در شب عروسی دشمنان عروس آمده بودند و عروس را از خانهاش دزدیده بودند، و کسی اطلاع نداشت که عروس را کجا بردهاند، شب عروسی بود
خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسی را برگزار کنند و نزدیک غروب دیده بودند عروس نیست خیلی نگران شده بودند و جاهایی را که احتمال میدادند جستجو کرده بودند. و به هر حال پدر و مادر عروس خیلی دستپاچه میشوند، یکی از دوستان ما که
همسایه آنان بود میگوید: من هیچ چارهای ندیدم، گفتم: میروم خدمت آقای بهجت عرض میکنم ببینم ایشان چه میگویند. با شتاب فراوان و ناراحتی آمدم خدمت ایشان و داستان را گفتم. آقا تاملی کردند و به طور خیلی عادی فرمودند: «بروید حرم، شاید آمده باشد حرم! » ایشان بر میگردد و مطمئن میشود که باید همین کار را انجام بدهد، به خانواده عروس اطلاع میدهد و آنها میآیند و در بالا سر
حضرت معصومه علیهاالسّلام عروس را پیدا میکنند. حالا جریان چه بوده دقیقا یادم نیست، ولی هیچ احتمال نمیدادند که بتوانند او را در چنین موقعیتی پیدا کنند.» نمونه دیگر: «یکی از دوستان میگفت: خانم من باردار بود و نزدیک
ماه رمضان میخواستم به
مسافرت بروم. برای خداحافظی و التماس دعا رفتم خدمت آقای بهجت. ایشان مرا دعا کردند و فرمودند: «در این ماه خدا پسری به شما عطا خواهد کرد، اسمش را محمدحسن بگذارید.» در حالی که آقا علی الظاهر اصلا اطلاعی نداشتند که خانم من حامله است، و طبعا راهی برای تشخیص اینکه
پسر است یا
دختر و در چه تاریخی متولد میشود نبود. اتفاقا در شب نیمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمدحسن گذاشتیم. از این گونه امور برای ایشان خیلی ظاهر میشد، اما ابدا ایشان اظهار نمیکنند و همینها را هم راضی نیستند جایی نقل بشود، ولی برای اینکه
مؤمنین بدانند که در این زمان هم خدا به بعضی از بندگانش عنایت دارد و اگر کسانی صادقانه راه بندگی خدا را طی کنند، خدا آنها را راهنمایی میکند؛ که: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: و حتما آنان را که در راه ما تلاش و مجاهدت کنند، به راههای خود هدایت میکنیم.»
راه تکامل و انسانیت بسته نیست و در این زمان نیز کسانی که بخواهند راه تقرب خدا را طی کنند، در سایه عنایات
ولی عصر عجّلاللهفرجهالشریف و احیانا به دست این چنین بندگانی که در بین مردم حضور دارند، میتوانند به مراتبی از کمال و قرب خدا نایل گردند. اینها همه برای ما میتواند امید بخش باشد و بر
ایمان ما بیفزاید. اینها حقایق ثابتی است. شوخی نیست، حقایق عینی است که وجود دارد و میتوانیم ببینیم و آثارش را درک کنیم و خود را قدری از شیفتگی به
دنیا و زرق و برقهای آن رها کنیم و بدانیم که لذت و خوشی منحصر به لذتهای حیوانی و شیطانی نیست. انسان میتواند به کمالاتی و لذتهایی برسد که قابل مقایسه با این لذتهای مادی نیست؛ ولی افسوس که ضعف معرفت و ایمان از یک طرف، و هجوم عوامل
شیطان داخلی و خارجی، انسانی و جنی از طرف دیگر آن قدر زیاد است که کمتر به این گوهرهای گرانبها توجه میکنیم.»
آقای مسعودی نیز در این باره میگوید: «هر کس به خدمت ایشان برسد، اگر توجه داشته باشد میبیند که ایشان درباره جهت خاصی که در او (مخاطب) وجود دارد بحث میکند. ما وقتی با آقای مصباح درس ایشان میرفتیم غالبا پیش از شروع درس درباره امور سیاسی یا اقتصادی یا امور معیشتی خودمان بحث میکردیم، زیرا آن زمان وضع معیشتی طلاب (از جمله ما) خوب نبود، وقتی آقا میآمدند بدون هیچ مقدمه درست در همین رابطه بحث میکرد، و ما یقین میکردیم که آقا متوجه هست که ما چه بحث میکردیم. مثلا وقتی ما میگفتیم: چه کار کنیم؟ وضع زندگیمان بد است،
قرض داریم، نان شب نداریم. بلا فاصله ایشان وقتی مینشستند میفرمودند: بله، طلاب زمان ما هم وضعشان اینطور بود، نداشتند، گرسنگی میخوردند، ولی
صبر میکردند. و حکایتی از زندگی علمای گذشته را در این رابطه نقل میکردند. به یاد دارم روزی با آقای مصباح گفتگو میکردیم: ما چیزی نداریم و نمیشود همیشه با نان خالی زندگی کرد. ایشان آن روز بعد از جلوس فرمودند: یک روز صبح بچه
شیخ مرتضی انصاری رحمةاللهعلیه نزد او آمد و گفت: آقا ما هیچ خورشتی نداریم، فقط نان خالی داریم. شیخ فرمود: نان تازه است، معلوم میشود که ایشان تازگی نان را خورشت میدانستهاند. با بیان این مطلب ما یک مقدار آرام میشدیم که ما حداقل همراه نان، پنیر داریم.»
آیتالله شیخ جواد کربلایی نیز میگوید: «مرحوم آقای حاج عباس قوچانی که از شاگردان مرحوم آیتالله آقای حاج میرزا علی قاضی رحمةاللهعلیه بودند در یک جلسه خصوصی بعد از تعریف و تمجید بسیار از آیتالله بهجت، به بنده فرمودند: من در سفر خود به
ایران برای تشرف به
زیارت امام رضا علیهالسّلام خدمت آقای بهجت رسیدم و در جلسه خصوصی بعد از اصرار زیاد از ایشان خواستم که درباره حالات شخصی و الطاف حق تعالی نسبت به خودشان و برخی از مکاشفاتشان سخن بگویند. ایشان حدود بیست امر مهم الهی و لطف خاص الهی را که حق تعالی به ایشان عطا فرموده بود برای بنده نقل کردند و از من پیمان گرفتند که به کسی نگویم، ولی بنده یک مورد را به برخی از رفقا گفتم. من (کربلایی) از آقای قوچانی با اصرار خواستم آن یکی را به بنده بفرمایند. فرمودند: ایشان فرمودند: «بنده اگر بخواهم پشت سر خودم را ببینم، میبینم.» سپس میفرمودند: بعد از چند سال دیگر بنده به ایران مسافرت کردم و خدمت آیتالله بهجت رسیدم باز در جلسه خصوصی عرض کردم: آنچه را که چند سال پیش به بنده فرمودید آیا در قوه خودش باقی است؟ فرمودند: بله.» یکی از نزدیکان آقا میگوید: «یک بار به فومن رفته بودم، یک روز مانده به مراجعت خدمت آقای اریب، از علمای فومن رفتم، ایشان چند سکه داد و گفت: یکی از اینها را به آیتالله بهجت بده. وقتی برگشتم آن را خدمت آقا دادم. دوباره که میخواستم به فومن بروم آیتالله بهجت، ۱۰۰۰ تومان به من داد و فرمود: این را با یک واسطه به آقای اریب بدهید. آن مقدار پول را بردم به یک بازاری دادم و گفتم: این را به آقای اریب بده و نگو چه کسی داده، من در مغازه او نشستم او رفت و برگشت و دیدم خیلی تعجب کرده است. گفتم: چه شد؟ گفت: وقتی این پول را به آقای اریب دادم، گفت: قسمتی از خانه ما خراب شده بود و تعمیر کار آمده و گفته بود که ۱۰۰۰ تومان میگیرم درست میکنم. من که پولی نداشتم، به تعمیر کار گفتم: فعلا
صبر کن و اینک این پول درست به اندازه مخارج تعمیر خانه است.» یکی از دوستان میگوید: «یکی از بستگان نزدیک من به مرض سرطان مبتلی گردید. اطبا گفتند: حتما باید در اسرع وقت تحت عمل جراحی قرار گیرد، در غیر این صورت غده سرطانی به جاهای دیگر بدن نیز سرایت خواهد کرد. متحیر مانده بودیم که چه کنیم، آیا بیمار را عمل بکنیم یا نه؟ قرار شد خدمت آیتالله بهجت مراجعه و از ایشان طلب
استخاره کنیم. به محضر ایشان رسیدم و مشکل را بازگو نموده و طلب استخاره نمودم، آقا استخاره کردند و فرمودند: عمل لازم نیست، و مبلغی پول دادند که برای او
صدقه بدهیم، و نیز دستور فرمودند مقداری
آب زمزم را با
تربت حضرت
سیدالشهدا علیهالسّلام مخلوط کرده به قصد
شفا هر روز مقداری از آن به مریض بدهید تا بیاشامد، همچنین دستور فرمودند تعداد زیادی از فقرا را اطعام نماییم، و يا هر چند به مقدار كم به آنان صدقه پرداخت كنيم و ضمناً به فقرا و صدقه گيرندگان بگوييم براى سلامتى بيمار دعا كنند. بلا فاصله دستورات آقا را مو به مو اجرا كرديم و مريضه جهت
توسل عازم حرم
امام رضا عليهالسلام گرديد و مدت سه روز در آن حرم شريف به
دعا و راز و نياز پرداخت. حالات بسيار روحانى و عجيبى به او دست داد، پس از برگشت ديگر احساس درد نكرد. بلا فاصله روانه منزل آقا شدم تا ايشان را در جريان بگذارم و دستورات بعدى را بگيرم، كه در ميانه راه بين منزل و
مسجد آقا را ديدم ناگهان پيش از آنكه سخنى بگويم. آقا پرسيد: حال مريضه شما چطور است؟ گفتم: الحمدالله و قضاياى
مشهد را نقل كردم. آقا فرمودند: به همان دستورات عمل كنيد، و براى امتحان به پزشك مراجعه كنيد. وقتى مريضه به پزشك مراجعه كرد، پزشك معالج از بيمار با تعجب مىپرسد: شما كارى كردهايد يا جايى رفتهايد؟ بيمار مىگويد: چطور؟ دكتر با تعجب مىگويد: خانم، مرض شما به طور ناباورانه كاهش يافته و هيچ احتياجى به عمل ندارد، و مقدار باقى مانده از غده را با دارو حل مىكنيم. هم اكنون
الحمد لله مريضه ما بطور كامل شفا يافته و به زندگى خود ادامه مىدهد. آنچه كه براى ما جالب توجه بود استخارهاى بود كه آقا فرمودند و گفتند: نيازى به عمل ندارد.» يكى از طلاب حوزه علميه مىنويسد:« بنده در اوان طلبگى كه در تهران مشغول تحصيل بودم، گاهى براى زيارت به قم مشرف مىشدم، و بر اساس سفارش اكيد مرحوم پدرم كه مى فرمود هر وقت
قم رفتى نزد آيتالله بهجت هم برو، خدمت آقا رسيده و عرض ادبى مىنمودم. روزى پدرم خود پرده از علت اين سفارش زياد برداشت و فرمود:« روزى در مسجد بالا سر واقع در حرم مطهر
حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام چشمانم به جمال دلرباى
حضرت ولی عصر( عج) روشن شد، شرم حضور و عظمت حضرت مانع از آن شد كه مانند عاشقى كه پس از مدتها به معشوقش رسيده با حضرت معاشقه نمايم، ولى پس از چند لحظه ديدم درست در همان مكان و نقطهاى كه حضرت را ديده بودم آيتالله بهجت نشسته است.» اين ديدار را مرحوم ابوى يكى از دلايل عظمت آقا و چه بسا مرتبط بودن آن فقيه عظيم الشأن با حضرت ولى عصر( عج) مىدانستند.»
آقاى قدس مى گويد:« يكى از روحانيون
مازندران، كه اينك رئيس دادگسترى يكى از استانهاى
ایران است، براى حقير نقل كرد: زمانى كه
آیتالله کوهستانی مازندرانى به رحمت ايزدى پيوستند، آقا زاده آن مرحوم خدمت آيت الله العظمى بهجت مشرف شدند، آقا فرموده بودند:« آقاى شما كه رحلت نمودند در آن عالم غوغا بر پا شد.» حقير پرسيدم يعنى چه؟ شخص ناقل فرمودند: بيش از اين نمىدانم.»
آقاى خسرو شاهى نيز در اين رابطه مىگويد:« از يكى از طلاب كه در قيد حيات است شنيدم كه مىگفت: بعد از
ازدواج، خانهاى در قم اجاره كردم، پس از استقرار در منزل، از نظر مالى دچار تنگدستى عجيبى شديم تا روزى رسيد كه حتى به اين فكر افتاديم كه غذاى شب را چگونه تهيه كنيم. و در شرايطى بوديم كه نمىتوانستيم از كسى
قرض بگيريم. از خانه بيرون آمدم و براى
زیارت به حرم حضرت معصومه عليهاالسلام مشرف شدم، پس از زيارت و هنگام خداحافظى ديدم كسى از پشت سر مقدارى پول به من داد و گفت: اين بايد به شما برسد. برگشتم ديدم آيتاللهالعظمى بهجت است. در حالى كه اصلاً به ايشان اظهار نيازى نكرده بودم. شبيه اين قضيه را از يكى ديگر از طلاب نيز شنيدهام. از اينجا به ياد مطلبى افتادم كه آيتالله بهجت مىفرمودند:« آيا مىشود مولايمان از ما بى خبر باشد يا ما را به حال خودمان وا بگذارد؟ اگر طلاب به وظايف خود عمل كنند نگران چيزى نباشند، خود مولا مواظب ما هست. اينطور نيست كه ما را از چشم بيندازد.»
حجة السلام والمسلمين علم الهدى نيز مىگويد:« يكى از طلاب نقل مىكرد كه سالى براى تبليغ مىخواستم
گیلان بروم، مخارج
خانواده را فراهم كردم ولى هزينه راه را نداشتم ناچار به زيارت كريمه اهل بيت حضرت معصومه( سلام الله عليها) مشرف شدم و گلايه و درد دل كردم، ما كه دربست در اختيار شما
اهلبیت عليهمالسلام هستيم و مى خواهيم
شریعت جدّتان را تبليغ نماييم ولى كرايه راه نداريم، بالاخره بعد از زيارت قصد كردم به
نماز جماعت حضرت آيتالله بهجت بروم. بعد از شركت در نماز ظهر و عصر، هنگامى كه ايشان مىخواستند بروند، ناگهان به طرف من كه در صف دوم نشسته بودم اشاره نمودند، من خيال كردم با كسى ديگر كار دارد دوباره اشاره كردند و فرمودند: با تو هستم. بلند شدم و به حضورش رسيدم. فرمودند: پشت سر من بيا. همراه با عدهاى در ركاب ايشان رفتيم تا به دم در منزل ايشان رسيديم. فرمودند: اينجا بايست تا من برگردم. داخل منزل تشريف بردند و بعد از چند دقيقه كوتاه برگشتند و دويست تومان پول (كه آن زمان خيلى ارزش داشت) به من دادند. عرض كردم: چه كنم؟ فرمود: مگر پول نخواستى؟ جريان يادم آمد. عرض كردم: اين پول زياد است. فرمود: نه، چند نفر ديگر هم احتياج دارند آنها را هم تأمين مىكنى. به هر حال خداحافظى كردم و عازم
تهران شدم، در خيابان چراغ گاز كه ماشينهاى گيلان از آنجا حركت مىكردند ديدم چند نفر از رفقا نيز مىخواهند براى تبليغ به گيلان بروند ولى پول ندارند. گفتم: نگران نباشيد پول رسيده است، اول رفتيم و نهارى صرف كرديم و بعد سوار ماشين شديم و به محض رسيدن به مقصد آن دويست تومان نيز تمام شد.» باز هم او مىگويد:« شخصى مىگفت: مىخواستم به
حج مشرف شوم، به حضور آيتالله العظمى بهجت رسيدم و عرض كردم: خداوند يك بلائى را از ما دور كرد و آن اينكه در مسافرتى ماشين ما به خاطر سرعت زياد يا اشكال ديگر كاملاً وارونه شد ولى بحمدالله هيچ يك از ما آسيبى نديديم. حضرت آيتالله فرمودند: بيست سال يا بيست و پنج سال پيش( ترديد از گوينده است) نيز چنين گرفتارى براى شما پيش آمد ولى شما جان سالم بدر برديد. بعد يادم آمد كه آقا راست مىفرمايند.»
جناب حجة السلام و المسلمين حاج آقا شوشترى مىفرمودند:« شخصى خدمت آيتالله بهجت مىرسد و مىگويد: آقا! من اكثر شبها براى
نماز شب خواب ميمانم چه كار كنم؟ دعايى بفرماييد. آقا هم مىفرمايند: چه ساعت دوست دارى بيدار شوى؟ ميگويد: ساعت سه نصف شب. آقاى بهجت به ايشان مىفرمايند: برو ان شاءالله بيدار مىشويد.» حاج آقا شوشترى ادامه مىدهد:« اينك چندين سال است از آن جريان مىگذرد، و آن شخص به من گفت: از آن تاريخ به بعد هر شب سر همان ساعت بيدار مىشوم، هر چند يك ساعت قبل خوابيده باشم، و هيچگاه نماز شبم ترك نشده است. و اين از كرامات آيتالله بهجت است.»
يكى از اساتيد محترم اخلاق، مرقوم داشتهاند كه ايشان روزى به بنده فرمودند:« فلانى، آيا مىخواهى آنچه از اول عمرت تا به حال انجام دادهاى و آنچه از حال تا آخر عمرت واقع خواهد شد، به تو بگويم؟!» و نيز شخصى از برخى شبهات اعتقادى در رنج بوده، از شهرش به سوى قم حركت مىنمايد و در آنجا مأوى مىگيرد. شبى، آيت الله بهجت را در خواب مىبيند و ايشان جواب شبهات را بر او ارائه مىكنند; آن شخص از خواب كه بر مىخيزد در صادقه بودن رؤيا، خلجانى در قلبش پديد مىآيد و روز
جمعه براى مطرح كردن آن شبهات به خدمت آيتالله بهجت مىرسد، لب مىگشايد كه آنها را مطرح كند، ايشان مىفرمايند:« جواب همانهايى بود كه در
خواب به تو گفتم، ترديد مكن!»
قضيه اقتداى مرحوم قاضى به ايشان را، آقازاده مرحوم آيتالله
آقا ضیاءالدین آملی اين گونه نقل كردند كه روزى من و پدرم به محضر آيتالله العظمى بهجت رسيديم و جمعى در آنجا حاضر بودند، پدرم در آنجا گفتند كه قضيهاى را نقل مىكنم و مىخواهم كه از زبان خودم بشنويد و بعد از آن نگوئيد كه از خودش نشينديم، و آن اينكه:« من با چشم خودم ديدم كه در
مسجد سهله يا
کوفه ( ترديد از ناقل است) مرحوم قاضى( استاد اخلاق آيتالله العظمى بهجت) به ايشان اقتدا نموده بودند.» و با توجه به اينكه تولد معظم له سال ۱۳۳۴ هجرى قمرى است و سال ۱۳۴۸ ه. ق. به كربلاى معلا مشرف و در سال ۱۳۵۲ ه. ق. به
نجف اشرف مشرف شدند و سال رجعت ايشان به ايران سال ۱۳۶۴ ه. ق. بوده است، پس سن ايشان در آن هنگام، حدود ۳۰ سال بوده است.
مهمترين ويژگى كه در اولين نگاه از آيتالله بهجت مشاهده مىشود اهتمام ايشان به رعايت
آداب شرعی و سيره
اهلبیت عليهمالسلام مىباشد. آيتالله مصباح در اين باره مىگويد:« همه علماى اخلاقى
شیعه در اينكه راه صحيح تكامل، راه عبوديت است و انسان جز با اطاعت دستورات خدا نمىتواند به مقامى برسد، متفقند. مگر كسانى كه انحرافاتى در فكر و رفتارشان باشد; اما بر اهميت دادن به رعايت آداب شرعى و سيره اهل بيت عليهم السلام همه يكسان نيستند. حضرت آقاى بهجت(حفظه الله) هم شخصاً در رعايت آداب شرعى بسيار مقيد هستند و ريزهكاريهاى خاصى را در رفتارشان رعايت مىكنند، كه وصف آنها كار دشوارى است.
اينك به عنوان نمونه يك نكتهاى را نقل مىكنم شايد اينها در تاريخ بماند و كسانى كه مايل باشند از دستورات
شرع پيروى كنند بدانند كه تا كجاها بايد انسان آداب شرعى را رعايت كند. ملك مختصرى در شمال، از پدرشان به ايشان به
ارث رسيده بود كه محصول برنج داشت و لا اقل بخشى از مصرف خانه ايشان از آنجا تأمين مىشد. ولى وقتى برنج را مىآوردند ايشان مقيد بودند كه مقدارى از آن (هر چند فرض كنيد چند كيلو را) به همسايگان و دوستان اهدا كنند. در جريان مبارزات، مدتى بود كه بنده قم نبودم به مسافرت رفته بودم حتى نزديكان ما هم درست اطلاع نداشتند كه من كجا هستم. در اين مدت ايشان يك بار كيسهاى برنج و بار ديگر مبلغى پول (كه البته آن زمان هم خيلى زياد نبود) به منزل ما فرستاده بودند، نكته اينجاست كه مبلغ پول را توسط آقازاده خود على آقا، و خانم خود ايشان به خانه ما فرستاده بودند و آقا زاده شان سر كوچه ايستاده بود و خانم ايشان آن را در منزل ما به خانواده ما داده بودند. وقتى برگشتم و اين جريان را شنيدم مدتى متحير بودم كه اين چه سرّى بود كه خانمشان تشريف بياورند در منزل ما و اين مبلغ را بدهند. بعد از مدتى به اين نتيجه رسيدم كه يكى از آداب شرعى اين است كه اگر زنى شوهرش مسافرت هست مرد
نامحرم در خانهاش نرود و اگر كارى هست به وسيله خانمى انجام بگيرد. اين قدر ظرافتها و ريزهكاريها در گفتار و رفتار و نشست و برخاست
اولیای خدا وجود دارد كه فهميدن آنها خود يك علمى ميخواهد، چه رسد به اينكه انسان بتواند دقيقاً آنها را رعايت كند، و همينهاست كه بنده را در بندگى پيش مىبرد و پيش خدا عزيز مىكند و به مقامات بلندش مىرساند. و نصيحت ايشان به كسانى كه از ايشان دستور مى خواهند، رعايت مسلّمات شرع است، و افرادى كه نصيحتى مىخواهند ايشان تأكيد مىكنند مسلمات شرع را درست رعايت بكنيد. و آن چيزهايى كه مشكوك و مشتبه است در درجه بعد است.
ايشان يك استدلالى در اين زمينه دارند كه بسيار آموزنده است، و بنده هم از ايشان ياد گرفتهام و گاهى در سخنرانيها يا جاهاى ديگر مطرح مىكنم، و آن اين است كه: خداوند كه مىخواهد بندگان را هدايت كند و به كمال برساند، امورى را كه بيشتر در
سعادت انسان مؤثر است بيشتر بيان مى كند، لذا ما نيز اگر بخواهيم بفهميم چه چيزهايى موجب سعادت انسان مىشود، بايد ببينيم خداوند بر چه چيزهايى بيشتر تأكيد كرده است. هر مطلبى كه در
قرآن و روايات و كلمات اهل بيت عليهم السلام و سيره عملى آنها بيشتر مورد توجه بوده، معلوم مىشود در تكامل انسان بيشتر مؤثر است. از مهمترين آنها اهتمام به
نماز است، اين همه آياتى كه در قرآن درباره نماز آمده است و اين همه رواياتى كه درباره رعايت
وقت نماز،
حضور قلب در نماز و
آداب نماز است شايد در هيچ بابى از ابواب فقه و دستورات شرع نداشته باشيم. ايشان گاهى به عنوان طعن و طنز مىگفتند: ماها براى تكاملمان دنبال يك چيزى مىگرديم كه نه خدا گفته نه
پیغمبر و نه امامى...».
آيتالله شيخ جواد كربلايى نيز در اين باره مىگويد:« آيتالله العظمى بهجت به بنده با يك آب و تابى مىفرمودند:« كى بر طبق مسلمات شرع مانند:
ترک معاصی، اتيان واجبات و نوافل و
قرائت قرآن در جاى خلوت با حضور قلب، و خلاصه انجام عبادت با شرايط صحت و شرايط قبول و با محتوا بودن
عبادت از حيث
اسرار نماز و اسرار ساير عبادات عمل كردهاى تا نتايج آنها را بيابى، كه حال از ما دستور العمل براى سير الى الله تعالى مىخواهى، و گويا منتظرى پيرى از پشت كوه قاف بيايد و تو را راهنمايى كند! آيا اين همه مسلمات شرع اطهر كافى نيست كه كما هو حقه عمل كنى و به جايى برسى.» خلاصه بنده از بيان ايشان فهميدم كه سالك بايد كاملا و از همه جهات مواظب ظواهر شرع مقدس بوده، و نسبت به حالات معنوى كتوم باشد مگر از اهلش. و اهل آن اندكند.» چندى پيش نيز كه بنده در قم درس اخلاق مىگفتم ايشان به من فرمودند:« آنچه را اهل علم مىفهمند بگو، و ما فوق درك آنها را مگو.»
يكى از ويژگيهاى آيتالله بهجت كه ايشان را از ديگر عالمان، و بلكه مجتهدان ممتاز مىكند، الگوى رفتارى برگرفته از شيوه معصومين عليهم السلام است كه گفتار و كردار، اعمّ از نشست و برخاست، و سخن گفتن و خاموش بودن، و در نحوه انجام عبادات و راز و نياز با معبود يكتا، و برخورد با افراد، و... نمايان است. اين ويژگى به گونهاى است كه حتى هر انسان غافلى را به خدا متوجه مىكند. آيتالله مصباح در اين باره مىگويد:« بنده از سال ۱۳۳۱ كه به قم آمدم با ايشان آشنا شدم، منزل ايشان جنب مدرسه حجتيه بود، و تقريبا هر روز آقا را هم در راه و هم در حرم زيارت مىكردم، چهره نورانى ايشان براى هر بينندهاى جاذبه داشت، و كيفيت نشست و برخاست و حركات و سكنات ايشان جلب توجه مىكرد و نشان مىداد كه ايشان در يك فضاى معنوى خاصى زندگى مىكند و توجهشان به فوق مطالبى است كه ديگران به آن توجه دارند تقيّد ايشان به عبادات و سحر خيزى و زيارت
حضرت معصومه عليها السلام و برنامههاى متعددى كه هر روز اجرا مىكردند. همگى اولين چيزهايى بود كه هر بينندهاى را به خود متوجه مىكرد، مخصوصاً كسانى كه دوست داشتند يك الگوى رفتارى براى خودسازى بشناسند و پيروى كنند. آنچه بر اين عوامل مىافزود توجهات خاص و نگاههاى نافذ ايشان بود، گاهى نسبت به بعضى از افراد مثل يك جاذبهاى كه
روح طرف را به خود جذب كند، اثر مىگذاشت. به هر حال، اين خصوصيات باعث شد كه كنجكاوى ما تحريك بشود و ببينيم ايشان كيست و چه خصوصيات و چه ويژگيهايى دارد. از دوستان و آشنايان و كسانى كه احتمال مىداديم با ايشان بيشتر مأنوس باشند، تحقيق كرديم و براى ما روشن شد كه ايشان هم از نظر علمى و هم از نظر معنوى ممتاز هستند. كم كم اجازه گرفتيم گاه گاهى به منزلشان برويم و از نصايحشان استفاده كنيم.»
ديگران حضرت آيتالله حاج شيخ جواد كربلايى نقل مىكردند:« سالها قبل، از حضرت آيتالله العظمى حاج ابوالقاسم خوئى( ره)، و نيز پيش از ايشان از آيتالله العظمى بهجت مدّظله شنيده بودم كه آقاى خوئى در مبحث« استعمال لفظ در بيش از يك معنى» فرموده بودند كه اين گونه استعمال لفظ مستلزم دو لحاظ آلى و استقلالى در يك استعمال است، و لذا محال مىباشد. ولى آيتالله بهجت در همان سنين جوانى به
آیتالله خوئی عرض كرده بودند: ممكن است
نفس انسان به مرتبههاى از قوه برسد كه بتواند بين اين دو لحاظ جمع كند. در واقع ايشان اين مطلب را بهانه كرده بودند براى انتباه آيتالله خوئى به لزوم تحصيل معارف الهيه و اتّصاف به صفات اولياء الله. آيتالله خوئى نيز علت عنوان اين مطلب را از ايشان جويا شده بودند. بعد از توضيح آيتالله بهجت، ايشان پرسيده بودند به كى و كجا مراجعه كنم؟ و آيتالله بهجت، حضرت آيه الحقّ آقاى
سید علی قاضی( ره) را معرفى كرده بودند. سپس با وساطت آيتالله بهجت، جلسه ملاقاتى بين آيتالله قاضى و خوئى در صحن
حضرت اباالفضل عليه السلام ترتيب مىيابد و يك ساعت و نيم به طول مىانجامد. آيتالله خوئي بعدها به بنده( كربلايى) فرمودند: ما تسليم شديم و تحت تأثير قرار گرفتيم و سخنان ايشان را پذيرفتم. ايشان برنامه و شرائط ويژهاى ارائه فرمودند; كه مىبايست با لباس مخصوص، ذكر مخصوص و به تعداد مشخص تكرار انجام شود، همه شرائط را آماده نمودم و تصميم گرفتم كه ساعت دو بعد از ظهر در جاى مناسب و خلوتى در حرم
حضرت علی عليه السلام شروع كنم، ولى متأسفانه هنگامى كه تمام شرايط را فراهم كردم و خواستم ذكر را بگويم هر چه فكر كردم آن ذكر به يادم نيامد، مأيوس شدم و به خود گفتم: ابوالقاسم! تو را براى اين كار نخواستهاند. آن ذكر اين بود:« لا إله إلا هو، و على الله فليتوكّل المؤمنون: معبودى جز او( خدا) نيست، پس
مؤمنان تنها بايد بر خدا توكل كنند.»
آقاى مسعودى نيز در اين باره مىگويد:« در هر صورت، ايشان براى عدهاى امور تربيتى را اجرا مىكردند گاهى به شخصى پيغام مىدادند كه: اين كار را بكن، يا فلان كار را نكن. يا اين مسأله خوب است كه اين طور باشد. يك روز به خدمت ايشان رسيدم و عرض كردم: آقا وضع زندگى ما خيلى سخت شده است، پول نداريم چه كار كنيم؟ ايشان يك ذكرى به من گفتند كه من آن ذكر را ادامه دادم، و از آن روز تا به حال هنوز بى پول نشدهايم. ايشان فرمودند: پيش خودت باشد. و من هر روز انجام مىدهم.»
يكى از شاگردان آقا مىنويسد:« حضرت آقا در كارشان دقيق و منظم هستند به عنوان مثال حتى برنامهريزى كردهاند كه از در منزل تا
مسجد مشغول فلان ذكر، و بعد از آن ذكر خاصى را بگويند، تا وقت ايشان ضايع نگردد، و نوافل يوميه را نيز به همين منوال برنامهريزى نمودهاند.» يكى از فضلاى
قم مىنگارد: «روزى نزديك غروب چند دقيقهاى سر كوچه منزل آيتالله بهجت(مد ظله) ايستادم تا همراه ايشان به مسجد بروم، ولى چون هوا مقدارى تاريك شده بود با خودم گفتم ممكن است ايشان از منزل خارج شده و به مسجد تشريف برده باشند. لذا به طرف مسجد حركت كردم ولى ديدم هنوز ايشان تشريف نياوردهاند. از يكى از دوستان كه همراه من بود خداحافظى كردم و قصدم اين بود كه بر گردم و از فرصت استفاده نموده و در فاصله حركت معظّم له تا مسجد پرسشى مطرح كنم. در فاصله زمانى كه از مسجد مىآمدم سعى كردم پرسشى را در نظر بگيرم چون سؤال خاصى را از پيش در نظر نداشتم. حقيقت اين بود كه مقصودم از اين مزاحمتها و طرح سؤالها بيشتر اين بود كه بهانهاى براى سخن گفتن و به حرف آمدن بزرگانى مثل ايشان فراهم كنم، چرا كه معتقدم نَفَس گرم و مسيحايى اين بندگان خوب خدا در نفوس ما اثر مىكند، و در فرمايشاتشان يك كلمه و يك نكته ظريف مطرح مىشود كه به انسان نهيب مىزند و فرد را از
غفلت خارج مىكند. خلاصه اين سؤال را در نظر آوردم: اينكه در
قرآن کریم آمده است كه خداوند« مبدل السيئات بالحسنات: تبديل كننده بديها به خوبيها» است به چه معناست؟ چگونه ممكن است سيئه به حسنه تبديل شود؟ وقتى ايشان نزديك شدند،
سلام كردم و سپس عرض كردم: حاج آقا سؤالى داشتم اگر اجازه هست مطرح كنم؟ ايشان بلا فاصله دستشان را به حالت نفى تكان دادند و با لحن تندى فرمودند:« ابداً! هيچ! نه وقتش را دارم و نه حالش را! وقت گذشته است
نماز دير شده و منتظرند! شما هم متوجه باشيد كه سؤالاتتان از اين جور سؤالات نباشد. سپس نگاهى سر تعظيم به سوى حرم
حضرت معصومه عليها السلام فرو آورده و سلامى كرده و داخل مسجد شدند! حقيقت اين بود كه من حسابى به اصطلاح جا خوردم و در برابر اين برخورد معظم له واقعا دست و پايم لرزيد. لذا يكى دو قدم عقب كشيدم و به دنبال ايشان وارد مسجد شدم. در نماز هم حواسم پرت بود و تماماً راجع به اين جريان و علت آن و منظور معظمله فكر مىكردم. بعد از نماز هم در همين زمينه فكر مىكردم. در مجموع از اين برخورد فهميدم همانطور كه خداوند قهر و رحمتش هر دو به نفع بندگان است، به نظر خودم يك احتمال اين بود كه ايشان مىخواستند بفهمانند كه انسان قبل از نماز بايد خود را مهياى اقامه آن كند، ذكرى بگويد، توجهى پيدا كند، و آمادگى روحى و نفسانى براى نماز و سخن گفتن با خدا پيدا كند، خود ايشان نيز در حين آمدن به مسجد مشغول ذكر بودند و بدين وسيله براى نماز مهيا مىشدند. احتمال ديگر اين بود كه چون ديدند من از روبروى ايشان مىآيم و به محض ديدن ايشان جلو رفتم سؤال را مطرح كردم، خواستند بفهمانند كه اين كار درستى نيست. البته من از مسجد بر گشته بودم و مىخواستم از فرصت استفاده كرده، و در بين راه از ايشان بهرهاى بر گيرم. احتمال سوم اين بود كه ايشان از سؤال جور كردن فورى من و آنچه در ضمير من گذشته بود كه در واقع سؤال كردن من چيزى جز بهانه به حرف كشيدن ايشان نبود خبردار بودند و با اين برخورد از ما فى الضمير من خبر دادند. و البته جاى تعجب ندارد چرا كه خود ايشان به دوستان ما گفته بودند كه در گذشته هر طلبهاى در
نجف اشرف كه «
طی الارض» نداشت بين طلاب ديگر انگشت نما بود. يعنى اين گونه امور خارق العاده بايستى براى طلبه و علما، عادى و طبيعى باشد.»
حجةالسلام و المسلمين خسرو شاهى مىگويد:« يكى از خصوصيات بارز آيتالله بهجت
دائم الذکر بودن ايشان است. روزى ايشان هنگام بازگشت پس از اقامه
نماز جماعت از مسجد به طرف منزل، به طلابى كه همراه و پشت سر ايشان حركت مىكردند، رو كردند و فرمودند: با من كارى داريد؟ گفتند: نه مى خواهيم همراه حضرتعالى چند قدمى برداريم و همراهى شما نصيب ما بشود. ايشان فرمودند: من از مسجد تا منزل برنامهاى براى ذكر گفتن دارم، چون فكر مىكنم شما با من كارى داريد ذكر را متوقف مىكنم، و وقتى منزل مىرسم مىبينم برنامهام كامل انجام نشده است و ناراحت مىشوم.»
نيز آقاى خسرو شاهى مىگويد:« يكى از ويژگيهاى بارز ايشان آن است كه وقتى مىخواهند مطلبى بفرمايند، علاوه بر رعايت مقتضى حال، اول فكر مىكنند. حتى در اين زمينه فكر مىكنند كه مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتى بگويند. تا از سويى كوتاه باشد و از جهتى رساتر بوده و بهتر مطلب را برساند.»
آقاى مصباح در اين باره مىگويد:« يكى از ويژگيهاى ايشان اين است كه در اظهار مقامات معنوى كتوم هستند، و بسيار نادر اتفاق مىافتد كه چيزى بگويند و يا به گونهاى رفتار كنند كه شخص متوجه و مطمئن شود كه ايشان يك امر خارق العادهاى را انجام داد، و يا علم خارق العادهاى دارند; ولى افرادى كه ارتباط نزديك با ايشان دارند در طول سالها زندگى و
معاشرت با ايشان گاهى به نكتههايى برخورد كردهاند كه نشانههاى قطعى است براى اينكه ايشان قدرتهايى بيش از آنچه ديگران دارند، در اختيارشان است.»
در اين باره باز آقاى مصباح مىگويد:« براى اينكه از نكات اخلاقى ايشان استفاده كنيم معمولاً چند دقيقهاى زودتر در جلسه درس حاضر مىشديم، و ايشان معمولاً پيش از درس تشريف مىآوردند و در اتاق محل درس جلوس مىفرمودند و به صورتهاى مختلف و غالباً بلكه هميشه بطور غير مستقيم
نصیحت مىكرد. يعنى همين كه مىنشستند يك حديثى مىخواندند، يا يك داستان تاريخى نقل مىكردند، ولى حديثى يا ذكر آن داستان تاريخى با رفتار روز گذشته چنان تناسب داشت كه گويى ايشان دارند حالات ما را بيان مىكنند، و به اين صورت نقصهاى موجود در رفتار ما را با نقل حديث يا ذكر داستان و يا جريان تاريخى به ما گوشزد مىكرد. و اين مطلبى بود كه ساير دوستان نيز بدان اذعان داشتند و مىگفتند: ايشان يك مطالبى مىگويند كه درست منطبق مىشود بر زندگى ما، و با ذكر آن داستان يا حديث مشكلات ما را در زندگى حل مىكنند و قصور و اشتباهاتمان را به ما گوشزد مىكنند. به هر حال روش تربيتى ايشان در برخورد با ديگران به طور مستقيم نبود و نمىگفتند كه اين كار را بكنيد يا نكنيد، يا فلان كار بد را انجام داديد بلكه با ذكر حديث، جريان تاريخى و داستانى شخص را متوجه نقص كارش مىكردند و به او گوشزد مىكردند كه خودش را اصلاح كند.»
امام ( ره) عنايت خاصى به آيتالله بهجت داشتند، نقل چند جريان در اين ارتباط، مدعاى ما را اثبات مىكند: آيتالله مسعودى مىگويد:« من در ضمن چهار پنج سالى كه خدمت امام بودم يادم هست كه دو سه مرتبه امام فرمود: فلانى، فردا صبح مىخواهيم برويم منزل آقاى بهجت. و فرداى آن روز بلند مىشديم و مىآمديم منزل ايشان، همين منزلى كه اكنون در آن ساكن هستند، و در اولين اتاق ورودى با همين فرشرهايى كه الان موجود است يكى دو دقيقه مىنشستيم، سپس امام اشاره مىكردند و من بيرون مىرفتم و ايشان حدود نيم ساعت با آقاى بهجت به گفتگو مىپرداختند بعد امام بيرون مىآمدند و مىرفتيم. اما اينكه درباره چه مسائلى گفتگو مىكردند، نمىدانم خودشان مىدانستند و خدا. همچنين دو سه مرتبه در همان بحبوحه نهضت ۴۱ يا ۴۲ آقاى بهجت به من فرمودند كه شما به آقاى خمينى بگوييد فردا صبح ساعت فلان دو رأس گوسفند
قربانی كند و من مىآمدم به امام اطلاع مىدادم، ايشان هم بلا فاصله به من مىگفت شما به قصاب( آقاى فرجى كه اكنون نيز در قيد حيات هست) بگوييد دو رأس گوسفند از طرف ما قربانى كند بعد پولشان را مىدهيم. بار ديگر نيز آقاى بهجت به من پيغام داد كه به امام بگويم: سه رأس گوسفند قربانى كند، آقا هم بلا فاصله دستور داد سه رأس قربانى كنند. اينها همه مسائلى بود كه بين امام و آيتالله بهجت بود و ما فقط ظواهرش را مىديديم و از باطنش اطلاع نداشتيم. نيز هنگامى كه امام در
جماران ساكن بودند آقاى بهجت به من فرمودند: يك نامه كوچكى دارم شما اين را به آقا برسانيد، من نامه را گرفتم توى پاكت گذاشتم و بردم در جماران خدمت امام دادم. در هر صورت رابطه اين دو بزرگوار خيلى تنگاتنگ بود.» آيتالله بهجت هم به امام عنايت خاصى داشتند. يكى از شاگردان امام قدس سره در خاطرهاى مىگويد:« پس از آزادى حضرت امام از زندان و ورودشان به
قم در سال ۱۳۴۱ ه. ش. مردم در تمام محلههاى قم جشن گرفتند و منزل هر روز آكنده از جمعيت بود، در آن زمان حضرت آيتالله العظمى بهجت نيز از كسانى بود كه هر روز به منزل امام تشريف مىآوردند و مدتى بر در يكى از حجرات بيت ايشان مىايستادند وقتى به ايشان پيشنهاد شد كه شايسته نيست بيرون اتاق بايستيد، لااقل در داخل اطاق بنشينيد. ايشان در جواب فرمود: من بر خود
واجب مىدانم كه جهت تعظيم اين شخصيت ارزنده به اينجا آمده و دقايقى بايستم و سپس باز گردم.»
آيتالله مصباح نيز در اين باره مىگويد:« مرحوم آقا
مصطفی ( ره) از پدرشان مرحوم امام( ره) نقل مىكرد: آقا معتقدند جناب آقاى بهجت داراى مقامات معنوى بسيار ممتازى هستند. از جمله مطالبى كه از پدرشان درباره آقاى بهجت نقل مىكردند اين بود كه: ايشان داراى
موت اختیاری هستند، يعنى قدرت اين را دارند كه هر وقت بخواهند روح خويش را از بدن به اصطلاح خلع كنند و بعد مراجعت كنند. اين يكى از مقامات بلندى است كه بزرگان در مسير سير و سلوك عرفانى ممكن است به آن برسند، و همينطور مقامات معنوى ديگرى در معارف توحيدى كه زبان بنده ياراى بحث درباره اين زمينهها را ندارد.» هم او در جاى ديگر مىگويد:« مرحوم حاج آقا مصطفى از قول امام نقل مىكردند: وقتى امام( كه ارتباط نزديكى با مرحوم آقاى
بروجردی داشتند) ديده بودند كه زندگى آقاى بهجت خيلى ساده است، براى كمك به زندگى ايشان يك وجهى از مرحوم آقاى بروجردى گرفته بودند، وقتى آورده بودند براى آقاى بهجت ايشان قبول نكرده بودند و امام هم مصلحت نمىديدند آن وجه را برگردانند، به هر حال با يك چاره انديشى حضرت امام فرموده بودند( اين طور كه نقل كردند): من از مال خودم به شما مىبخشم، و شما اجازه بدهيد من اين را ديگر بر نگردانم. تا اينكه به اين صورت ايشان به عنوان هبه از ملك شخصى حضرت امام قبول كردند.» باز آيتالله يزدى در مورد عنايت ويژه حضرت امام به ايشان مىگويند:« در يكى از شرفيابىهاى
خبرگان رهبری به خدمت حضرت امام راحل رحمه الله، از ايشان رهنمودى براى مسائل اخلاقى خواسته شد، حضرت امام، خبرگان را به حضرت آيتالله العظمى بهجت حواله دادند. و در جواب اظهار خبرگان كه ايشان كسى را نمى پذيرد، فرمودند: آنقدر اصرار كنيد تا بپذيرد.»
« ايشان( آيتالله بهجت)
عبد صالح است.»
«الآن ثروتمندترين مرد جهان( از جهت معنوى) آقاى بهجت است.»
آيتالله
محمد حسن
احمدى مى گويد: آيتالله فكور خيلى نسبت به آقاى بهجت عنايت داشتند و مىفرمودند:« آقاى بهجت از جمله افرادى هستند كه مخصوصاً در صراط معنويت فوق العاده هستند.»
از محضر ايشان سؤال شد: اكنون چه كسى را به عنوان استاد كامل معرفى مىكنيد؟ فرمودند:« آقاى بهجت، آقاى بهجت.»
از ايشان نيز پرسيده شد: اكنون چه كسى را به عنوان استاد كامل معرفى مى كنيد؟ فرمودند:« آقاى بهجت، آقاى بهجت.»
آقاى مصباح مىگويد:« از جمله كسانى كه درباره حضرت آقاى بهجت اعتقاد به كمالات فوق العاده داشت آقا
شیخ عباس قوچانی، جانشين مرحوم آقاى قاضى در مسائل اخلاقى و عرفانى بودند كه در
نجف متوطن بود (و فرزندش نماينده ولى فقيه در ستاد مشترك است.) ايشان مىفرمود: وقتى كه آقاى بهجت خيلى جوان بودند و هنوز سنشان به بيست نرسيده بود(تعبيرشان اين بود كه هنوز محاسنشان درست در نيامده بود) به مقاماتى رسيده بودند كه ما به واسطه ارتباط نزديك و رفاقت صميمانهاى كه داشتيم اطلاع پيدا كرديم، و ايشان از من عهد شرعى گرفتند تا زنده هستم آنها را جايى نقل نكنم. و به نظرم همين موت اختيارى را مطرح مى كردند.» كسى كه در آن سن به اين مقامات رسيده باشد بايد حدس زد كه در سن هشتاد سالگى و بعد از يك عمر طولانى
سیر و سلوک و استقامت در راه بندگى خدا و انجام وظايف، به چه پايهاى از قرب خدا رسيده باشد. و همين باعث مىشود كه هر
مؤمن پاك سرشتى كه ايشان را مىبيند مجذوب شود، مخصوصاً آن حالات عبادى ايشان را، و اگر كسى موفق بشود در نمازهاى ايشان شركت كند، مايه بركات بسيار زيادى است.
«ايشان( آيتالله العظمى بهجت) از جهت علمى هم در
فقه و هم در
اصول، در يك مرتبه خيلى بالايى در ميان فقهاى
شیعه قرار دارند، و از جهت تقوا و كمالات و عظمت روحى در مرحلهاى بالاتر از آن مىباشند، و استادانى كه ايشان از آنها استفاده كردهاند نيز در مقام خيلى بالايى قرار دارند كه ما بايد مانند ستارهها به آنها بنگريم; لذا سزاوار است كه در اطراف وجود ايشان كتابها نوشته شود.»
«اينكه در روايات آمده است كه« هر كس عالمى را در چهل روز
زیارت نكند، مات قلبه( قلبش مى ميرد) و همچنين« زيارة العلماء أحبّ إلى الله تعالى من سبعين طوافاً حول البيت: زيارت علما در نزد خدا محبوبتر از هفتاد بار طواف نمودن در گرد خانه خدا مىباشد.» مصداق بارز« علما» آيتالله بهجت هستند. صرف ديدن و ملاقات كردن ايشان خود سر تا پا
موعظه است. من هر وقت ايشان را مىبينم تا چند روز اثر اين ملاقات در من باقى است، و در واقع هشدار دهنده براى ما مىباشد.»
«وضع مقامات آقاى بهجت از همان زمانى كه درس
آیتالله بروجردی مىرفتيم روشن بود، و معلوم بود كه ايشان لياقت چنين مقاماتى را دارند.»
«آيتالله بهجت جامع دقتهاى مرحوم آقا
میرزا محمدتقی شیرازی از طريق شاگردان بر جستهشان آقا شيخ
محمد كاظم، و همينطور نوآوريهاى مرحوم آقاى
نائینی و مرحوم آقا
شیخ محمدحسین اصفهانی، و تربيتهاى معنوى مرحوم آقاى قاضى مىباشند. اين استادان يك شخصيت جامع الاطرافى به وجود آوردهاند كه نعمت بسيار بزرگى در عصر ما به حساب مىآيد، و جا دارد كه از لحظه لحظه
عمر ايشان استفاده برده شود. البته كسانى كه لياقتش را داشته و قدر شناس باشند. همينطور خداى متعال به ايشان ويژگيهاى شخصى و استعدادهاى ذاتى عطا فرموده كه جنبه كسبى ندارد و خدادادى است، با اين وصف ايشان مقامات معنوى خود را كتمان مىكنند و كسانى كه اطلاعى داشته باشند اجازه گفتن ندارند.» و نيز آقاى مصباح مىفرمايد:« آيتالله بهجت هم در مسائل علمى فوق العاده دقيق هستند و بدان اهتمام دارند و واقعاً درس را يك وظيفه و
واجب جدّى مىدانند و تحقيق در مسائل فقهى را بسيار اهميت مىدهند، و هم در مسائل عبادتى و معنوى اهتمام كافى دارند و آنها را يك بال ديگرى براى پرواز انسان تلقى مىكنند كه هيچ كدام بدون ديگرى كارساز نيست.»
«آيتالله العظمى بهجت به يك افقى رسيده كه وقتى به احكام و دستورات
اسلام نگاه مىكنند، فتوايى را مىدهند كه مورد رضا و توجه خدا هست و خلاف در آن نيست.
«در اين چند سال كه در
تهران و
قم هستم از بعضى اشخاص درباره آيتالله العظمى بهجت مطالبى شنيدم.
تالیفات معظم له ، عبارتند از :
یک دوره کامل اصول
حاشیه بر
مکاسب شیخ انصاری (ره) و تکمیل آن تا آخر مباحث مربوط به مکاسب و متاجر
دوره کامل
طهارتدوره کامل کتاب
صلاةدوره کامل کتاب
زکاتدوره کامل کتاب
خمس و
حجحاشیه بر کتاب
ذخیرة العباد مرحوم
شیخ محمد حسین غروی ، چندین مجله تقریبا یک دوره
فقه فارسی، حاشیه بر
مناسک شیخ انصاری (ره) و...
بهجة الفقیه (کتاب)
نرم افزار جامع فقه اهل بیت، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیة الله العظمی بهجت