غزوه بدر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
غزوه بدر یا
بدر الکبری، نخستین و مهمترین جنگ میان
مسلمانان و کافران
قریش در هفدهم
ماه رمضان سال دوم هجرت در منطقه بدر روی داد، و به پیروزی مسلمانان و شکست کافران انجامید و در پی آن
جنگ احد رخ داد.
دو غزوه دیگر به نام بدر نامیده شده، به نام
بدر اولی یا غزوه سَفَوان و
بدر الموعد، اما اگر به صورت مطلق به کار رود، بدر الکبری منظور است.
گزارش شده
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای ضربه زدن به قریش و تصرف کاروان تجاری آنان، زمانیکه کاروان تجاری قریش به سرکردگی
ابوسفیان به
غزه میرفت را دنبال کرده، ولی بدان دست نیافت، ابوسفیان فردی را برای جلب کمک قریش، به
مکه اعزام کرد تا در برگشت از کاروان محافظت کنند. پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از زمان بازگشت کاروان تجاری آگاهی پیدا کرد و با مسلمانان به طرف بدر حرکت کردند، از طرف دیگر هم سپاه قریش به بدر رسیده بودند. سرانجام دو سپاه مقابل یکدیگر قرار گرفته و جنگ آغاز شد و با یاری
خداوند مسلمانان پیروز شدند و اسیران و غنائم بسیاری به دست آوردند و شکست سختی برای کافران بود. تعداد مسلمانان بیش از ۳۰۰ تن و تعداد
مشرکان را ۹۵۰ یا ۱۰۰۰ نفر ذکر کردهاند. غزوه بدر بهطور گسترده در سورههایی مانند
انفال و
آل عمران ذکر شده است. در این جنگ برخی از امدادهای الهی به یاری مسلمانان رسید که یکی از آنها کم جلوه نمودن تعداد جنگجویان در نظر یکدیگر بود که در
قرآن هم به آن اشاره شده است. این پیروزی سبب تثبیت مسلمانان در
مدینه شد.
غزوه بدر، نخستین و مهمترین جنگ میان
مسلمانان و کافران
قریش است که
خداوند در
قرآن از آن نام برده: «و لَقَد نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدر
» و با عنایتی خاص آنرا بهطور گسترده در سورههایی مانند
انفال و
آل عمران آورده و نکاتی را درباره آن بیان کرده که کمتر مورد توجه مورخان قرار گرفته است.
ابن اسحاق و
واقدی نیز آیات مربوط به جنگ بدر را که بیشتر در سوره انفال است، آورده و به تفسیر آنها پرداختهاند.
قرآن روز بدر را «یَومَ الفُرقانِ»
یعنی روز جدایی
حق از
باطل نامیده
و آنرا آیتی برای مردم دانسته است: «قَد کانَ لَکُم ءایَةٌ فی فِئَتَینِ التَقَتا فِئَةٌ تُقتِلُ فی سَبیلِ اللّهِ واُخری کافِرَةٌ
»
خداوند در این جنگ به وضوح وعده پیروزی دین خود بر
مشرکان و قطع ریشه
کافران را به رسولش داده است: «ویُریدُ اللّهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمتِهِ و یَقطَعَ دابِرَ الکفِرین؛
و خدا میخواست حق (
اسلام) را با کلمات خویش ثابت و کافران را ریشهکن کند.»
منطقه بدر جایگاهی برای گردهمایی اعراب به شمار میرفت و بازار آن هر سال از آغاز
ماه ذیقعده به مدت ۸ روز بر پا میشد. هماکنون منطقه بدر به شهری در ۱۵۵ کیلومتری
مدینه تبدیل شده که فاصلهای در حدود ۳۱۰ کیلومتر با
مکه و حدود ۴۵ کیلومتر با ساحل
دریای سرخ دارد.
بنابر نقل مشهور، غزوه در صبحگاه
روز جمعه، هفدهم
رمضان و بنا بر نقلی
روز دوشنبه هفدهم یا نوزدهم رمضانِ
سال دوم هجرت (نوزدهمین ماه هجرت) اتفاق افتاد.
مسلمانان تا پیش از هجرت به طرق گوناگون مورد اذیت و
آزار و
شکنجه و
تبعید کافران قرار گرفته و از خانه و کاشانه خود بیرون رانده
و از
مناسک حج بازداشته شدند
ولی از سوی خداوند اجازه رویارویی و جنگ با مشرکان قریش را نداشتند و تنها به
صبر فرا خوانده میشدند. با هجرت مسلمانان به مدینه، خداوند ضمن برشمردن ستمهایی که بر مسلمانان شده بود، به آنان اجازه مبارزه داد:
(اُذِنَ لِلَّذینَ یُقتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا و اِنَّاللّهَ عَلی نَصرِهِم لَقَدیر اَلَّذینَ اُخرِجوا مِندِیرِهِم بِغَیرِ حَقّ اِلاّ اَن یَقولوا رَبُّنَا اللّهُ) تا پیش از جنگ بدر مسلمانان چند
سریّه و
غزوه داشتند که هدف از آنها ضربه زدن به قریش و تصرف کاروانهای تجاری آنان بود، هر چند که جز
سریه نخله، هیچ یک نتیجهای نداشت. در این سریّه که در ماه حرام و به فرماندهی
عبدالله بن جحش و حدود یک ماه و نیم پیش از غزوه بدر رخ داد، با کشته شدن یک تن از مشرکان (
عمرو بن حضرمی) و اسارت دو تن، کاروان تجاری به غنیمت گرفته شد.
قریش این شکست را مایه سرافکندگی خود در میان قبایل عرب میدانست و طالب خونبهای عمرو بن حضرمی بود. این موضوع نقش قابل توجهی در وقوع جنگ بدر داشت.
از جمله کاروانهای تجاری که به دست
مسلمانان نیفتاد کاروانی بود که به سرکردگی
ابوسفیان به مقصد
غزه میرفت.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا ذوالعُشَیره (در ۵ منزلی مدینه) پیش رفت، ولی بدان دست نیافت،
پس پیامبر به مدینه بازگشت. ابوسفیان با هشدارهایی که دریافت کرد میدانست که در بازگشت، مسلمانان در کمین کاروان او خواهند نشست، از اینرو، از سرزمین
تبوک،
ضمضم بن عمرو را برای جلب کمک قریش، به مکه اعزام کرد.
از سوی دیگر گزارشگران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و به روایتی،
جبرئیل نیز خبر بازگشت کاروان را از غزه به سوی مکه به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دادند.
قبل از غزوه بدر وقایعی رخ داده که به برخی اشاره میشود.
با بازگشت کاروان از غزه به سوی مکّه خداوند پیامبرش را برای خروج از مدینه برای پیروزی بر کاروان یا سپاه مشرکان فرمان داد.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز با اعلام این مطلب از مدینه خارج شد.
زمان خروج از مدینه به اختلاف روز شنبه، یکشنبه و دوشنبه، هشتم یا دوازدهم ماه رمضان، نوزدهمین ماه از هجرت گفته شده است؛
اما بر اساس تقویم تطبیقی هشتم ماه رمضان و روزهای یکشنبه و دوشنبه نمیتواند درست باشد، زیرا آن زمان مصادف با روز سهشنبه است و تنها روز شنبه مصادف است با ۱۲ رمضان مطابق با ۲۵ فروردین و ۱۱ آوریل ۶۲۱ میلادی.
واقدی آورده است که بخشی از مسلمانان مایل نبودند با سپاه بدر اعزام شوند و میگفتند که ما گروهی اندک هستیم و بیرون رفتن به صلاح نیست.
در آیات ۵-۶ سوره انفال اشاره شده که بخشی از اصحاب به جهت همراهی نکردن با پیامبر به بحث و
نزاع پرداخته، شرکت در این نبرد را با مرگ خویش برابر میدانستند:
(... و اِنَّ فَریقًا مِنَ المُؤمِنینَ لَکرِهون یُجدِلونَکَ فِی الحَقِّ بَعدَ ما تَبَیَّنَ کَاَنَّما یُساقونَ اِلَی المَوتِ وهُم یَنظُرون)گویا مورخانی چون واقدی با تصریح به اینکه درباره خروج از مدینه بین مسلمانان گفتوگویی فراوان بوده، خواستهاند نیامدن گروهی از مردم را، با این بیان که گمان نمیکردند جنگی روی دهد، توجیه کنند، چنانکه وقتی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با پیروزی وارد مدینه شد گروهی با این توجیه از آن حضرت عذر خواستند.
میبدی نیز به تبعیت از واقدی با توجیهاتی خواسته این نقیصه را از اصحاب بزداید.
در تفسیر
(اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ قیلَ لَهُم کُفّوا اَیدِیَکُم واَقیموا الصَّلوةَ وءاتُوا الزَّکوةَ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیهِمُ القِتالُ اِذا فَریقٌ مِنهُم یَخشَونَ النّاسَ کَخَشیَةِ اللّهِ اَو اَشَدَّ خَشیَةً وقالوا رَبَّنا لِمَ کَتَبتَ عَلَینَا القِتالَ لَولا اَخَّرتَنا اِلی اَجَل قَریب قُل مَتعُ الدُّنیا قَلیلٌ والأخِرَةُ خَیرٌ لِمَنِ اتَّقی ولا تُظلَمونَ فَتیلا) » نیز آمده که ابتدا گروهی از
مهاجران بر اثر سختیها و شکنجههایی که در مکه میدیدند از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اذن جنگ میخواستند و حضرت میفرمود که چنین دستوری نیامده است، ولی هنگامی که جنگ بدر پیش آمد و دستور
جهاد داده شد این گروه از رفتن به جنگ از خود کراهت شدید نشان دادند، چنانکه در آیه مزبور به خوبی حال آنان وصف شده است.
بنا به نقل
ابن عباس آیه ۹۵
نساء نیز در اینباره نازل شده است که به یکسان نبودن کسانی که در نبرد بدر حاضر شده و آنان که از آن باز ماندند اشاره دارد:
(لاَیَستَوِی القعِدونَ مِنَ المُؤمِنینَ غَیرُ اُولِی الضَّرَرِ والمُجهِدونَ فی سَبیلِ اللّهِ...)»
بنابر روایتی از
عکرمه آیه ۳۹
سوره توبه به تخلف کنندگان از نبرد بدر اشاره دارد.
(اِلاّ تَنفِروا یُعَذِّبکُم عَذابًا اَلیمًا...) «اگر (به سوی میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکی میکند». البته با توجه به نزول سوره توبه در سالهای متأخر دوره مدنی صحت چنین روایتی بعید به نظر میرسد و ارتباط آن با غزوه تبوک از شهرت برخوردار است.
به هر حال پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در دوازدهم ماه رمضان از مدینه خارج شد و در
سُقْیا فرود آمد و کمسالان را به مدینه بازگرداند.
شامگاه همان روز به همراه ۳۰۵ یا ۳۱۳ تن (۲۷۰ تن از
انصار و باقی از مهاجران) از سقیا خارج شدند.
یعقوبی شمار مسلمانان را ۳۰۰ نفر دانسته که ۲۳۲ نفر از انصار و باقی از مهاجران بودند.
در بیشتر روایات شمار مسلمانان شرکتکننده در بدر بهطور دقیق ۳۱۳ تن بیان نشده، بلکه غالباً میگویند: ۳۰۰ و چند نفر بودهاند، ولی چون گفته میشود: شمار آنان به عدد سپاه
طالوت یعنی ۳۱۳ تن بوده این عدد شهرت یافته است.
ضمضم طبق خواسته ابوسفیان با شترِ بینی بریده خونآلود و جهاز واژگون و لباسهای پاره شده وارد مکه شد و مشرکان را برای نجات کاروان تجاری قریش تحریک کرد.
مشرکان با دیدن این صحنه و فریادهای ضمضم به جنبش درآمدند.
ابوجهل نیز بر بام کعبه، مکیان را برای نجات اموالشان تشویق میکرد،
اما خواب بدی که
عاتکه دختر عبدالمطلب سه روز پیش از ورود ضمضم دیده و در مکه شایع شده بود چنان وحشتی در میان مکیان افکنده بود که تا رسیدن به بدر پیوسته از آن یاد میکردند.
وی خواب دیده بود که مردی وارد مکه شد و گفت که تا سه روز دیگر شما به کشتارگاه خویش میروید. آن مرد سه بار مطلب خود را بر
کعبه و
کوه ابوقبیس فریاد زد و بعد سنگی به زیر افکند که هر ذره آن داخل خانهای از قریش جز
بنیهاشم و
بنیزهره شد.
بعدها
عمرو عاص نیز مدعی بود که او نیز آن رؤیا را دیده است.
با این حال ترس از دست رفتن کاروانی که تقریباً همه قریش در آن سرمایهگذاری کرده بودند و حفظ آن، بر ایشان جنبه حیثیتی داشت، و هشدارها و ترغیبهای بزرگانی از قریش برای نجات کاروان، همه را واداشت که یا خود به جنگ بیایند یا کسی را به جای خود بفرستند.
ابولهب بر اثر بیماری یا بنا بر نظر واقدی به سبب ترس از خواب عاتکه، در جنگ بدر شرکت نکرد و سخنان قریش از جمله ابوجهل در او اثر نگذاشت
او به جای خود
عاص بن هشام را که در
قمار، از ابولهب باخته بود
ملزم کرد در سپاه حاضر شود.
افزون بر خواب عاتکه، سخنان ضَمْضَم
و گفتار عِداس مسیحی مبنی بر عدم استواری کوهها در مقابل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
و قرعه زدن با تیر و نهی از رفتن
که ابوسفیان به ضمضم سفارش کرده بود تا قریش را از این کار بازدارد
سایه ترس و دودلی را چنان بر سر گروهی از بزرگان قریش انداخته بود که برخی چون
حارث بن عامر با یقین به مرگ خود، بخشی از اموالشان را میان فرزندانشان قسمت کردند؛
همچنین هراس عجیبی
امیة بن خلف را فرا گرفته بود، زیرا که
سعد بن معاذ پیشتر سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را درباره کشته شدنش، به او گزارش داده و از اینرو به شدت نگران بود.
افزون بر حارث و امیه،
عتبه و
شیبه فرزندان ربیعه،
حکیم بن حزام،
ابوالبختری،
علی بن امیه و
عاص بن مُنَبَّه نیز رغبتی به جنگ نداشتند و از اینرو ابوجهل و
عقبة بن ابیمعیط این افراد را ترسو میخواندند.
سخنان این دو
بر طبل جنگ مینواخت و به سخنان خردمندان و خیرخواهان قریش از جمله حکیم بن حزام که آنان را از رفتن باز میداشتند گوش نمیدادند.
مشرکان با تعداد ۹۵۰ یا ۱۰۰۰ نفر با نوازندگان و آوازهخوانان و با ساز و برگ تمام و
تکبر و غروری خاص از مکه بیرون آمدند و ۱۰۰ اسب را نیز برای خودنمایی یدک میکشیدند.
خداوند وضع آنان را چنین وصف میکند:
(و لا تَکونوا کَالَّذینَ خَرَجوا مِن دِیرِهِم بَطَرًا و رِئاءَ النّاسِ) «شما همانند کسانی نباشید که با حالت سرمستی و به صرف نمایش به مردم از شهر و دیار خود بیرون آمدند.»
از ظاهر خطاب آیه به مسلمانان برمیآید که سپاه اعزامی قریش پیش از مسلمانان از مکه به سوی بدر حرکت کردهاند. شواهدی نیز همین نکته را تأیید میکند؛ نخست آنکه کراهت برخی صحابه برای حضور در نبرد بدر مؤید اطلاع ایشان از تعداد و امکانات سپاه قریشیان پس از خروج از مکه است؛ همچنین تلاقی همزمان دو سپاه در بدر با اینکه مسلمانان نسبت به قریش به بدر بسیار نزدیکتر بودهاند مؤید این مطلب است. همچنانکه مشخص است مسلمانان ۵ روزه (شامگاه ۱۲ تا ۱۷ رمضان) این مسافت را پیمودهاند با توجه به اینکه فاصله مکه تا بدر نسبت به فاصله مدینه تا آنجا حدود دو برابر بوده است رسیدن قریش به بدر طی همین زمان بسیار بعید است.
این در حالی است که گزارشهای مورخانی چون ابن اسحاق و واقدی نشان میدهد که مسلمانان پیش از حرکت قریش بدون آمادگی برای جنگ و به قصد گرفتن کاروان تجاری از مدینه خارج شدند و چون خبر حرکت سپاه مکه را شنیدند گفتند که ما برای جنگ بیرون نیامده بودیم،
اما این توجیه با آیات و شواهدی که بیانشد سازش ندارد، به خصوص که برخی مفسران گفتهاند: آیه
(و اِذ یَعِدُکُمُ اللّهُ اِحدَی الطّائِفَتَینِ اَنَّها لَکُم وتَوَدّونَ اَنَّ غَیرَ ذاتِ الشَّوکَةِ تَکونُ لَکُم...) پیش از آیه
(کَما اَخرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیتِکَ بِالحَقِّ...) نازل شده است.
۱۲ نفر تهیه خوراک سپاه قریش را بر عهده داشتند که عبارتاند از: عتبه و شیبه فرزندان ربیعه،
نبیه و
منبه فرزندان حجاج، ابوجهل،
ابوالبختری بن هشام،
نضر بن حارث،
حکیم بن حزام،
ابی بن خلف،
زمعة بن اسود،
حارث بن عامر و
عباس بن عبدالمطلب.
این افراد که در تاریخ به عنوان «مُطْعِمین» شهرت یافتهاند در قرآن چنین نکوهش شدهاند:
(اِنَّ الَّذینَ کَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یُغلَبونَ والَّذینَ کَفَروا اِلی جَهَنَّمَ یُحشَرون) «انکارورزان اموالشان را هزینه میکنند تا (مردم را) از راه خدا باز دارند، ولی مایه حسرت آنان خواهد شد و سپس شکست خواهند خورد و کافران به
دوزخ گرد آورده خواهند شد.»
شیخ طوسی نزول آیه بعدی را نیز در این ارتباط میداند:
(لِیَمِیزَ اللّهُ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ ویَجعَلَ الخَبِیثَ بَعضَهُ عَلی بَعض...) »
سپاهیان قریش پیکی برای ابوسفیان فرستادند تا او را از حرکت خود آگاه سازند، ولی بر اثر تغییر مسیر کاروان تجاری، پیک با ابوسفیان دیدار نکرد. رخدادهای گوناگون در جریان حرکت کاروان تجاری، از جمله خواب دیگری که یکی از مشرکان حاضر در کاروان به نام
جهیم بن صلت در
جُحفه دید و در آن از کشته شدن بزرگان قریش آگاهی یافت
همگی بر تردید کاروانیان در ادامه مسیر و تمایل ایشان به بازگشت به سوی مکّه میافزود.
از سوی دیگر، وقتی ابوسفیان نزدیک مدینه رسید ترس شدیدی او را گرفت و با یافتن آثار شتران دو تن از جاسوسان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بدر، مسلم دانست که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با نیروهایش برای دستیابی به کاروان از مدینه خارج خواهند شد، از همینرو بلافاصله مسیر کاروان را از منطقه بدر به سوی کناره دریای سرخ تغییر داد و توانست از محدوده آنان خارج شود و پیکی نیز به سوی سپاه قریش فرستاد تا آنان را از ماجرا باخبر کند و به بازگشت به مکه فراخواند.
در جحفه (چند منزلی بدر) پیام به سپاه قریش رسید، ولی آنان بازگشت را مایه سرافکندگی خود میدانستند و میخواستند با قدرتنمایی، ضعفی را که از سریه نخله بر آنان تحمیل شده بود جبران کنند تا در میان قبایل عرب بار دیگر سرافکنده نشوند، از اینرو تصمیم گرفتند سه روز در بدر برای قدرتنمایی خود به عیش و نوش و نوازندگی بپردازند.
تنها بنی زهره با سخنان و حیله
اخنس بن شریق (از همپیمانان بنی زهره) توانستند از سپاه جدا شده، به مکه بازگردند.
بنو عدی نیز گروه دیگری بودند که با تغییر مسیر خود به سوی دریا، به مکه بازگشتند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از پیمودن منازلی که
ابن هشام همه آنها را برشمرده است،
در پانزدهم ماه رمضان به «روحا» رسید و کنار چاهِ آن
نماز گزارد و بزرگان قریش از جمله ابوجهل و
زمعة بن اسود را
نفرین کرد.
نزدیک بدر
جبرئیل خبر نزدیک شدن سپاه قریش را به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اصحاب خود را به مشورت طلبید.
گویند:
ابوبکر و
عمر سخنانی گفتند، ولی از عدم نقل سخنانشان
معلوم میشود که سخنانشان نیکو نبوده است. واقدی تنها کسی است که سخنان عمر را نقل کرده که کاملا بر ترس و نومیدی از قدرت مسلمانان در برابر قریش دلالت دارد، اما مقداد از مهاجران گفت: ای رسول خدا ما چون
قوم یهود نیستیم که به
موسی گفتند: تو و خدایت بروید و بجنگید و ما اینجا نشستهایم، بلکه ما از راست و چپ و پیش و پس تو میجنگیم.
باز رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواستار نظر اصحاب شد. خطاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حقیقت متوجه انصار بود، آنان بیشترین جمعیت سپاه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تشکیل میدادند لیکن بر اساس پیمان خود با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) متعهد دفاع از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خارج از مدینه نبودند،
از اینرو سعد بن معاذ رئیس
اوس که متوجه این موضوع شده بود به نمایندگی از انصار سخنان پرشوری گفت و اطاعت انصار را از فرمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اعلام کرد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از سخنان مقداد و سعد بسیار خوشحال شد و فرمود: خداوند به من وعده پیروزی بر یکی از دو گروه (تجاری یا سپاه اعزامی مکه) را داده است.
به خدا سوگند هماکنون محل کشته شدن آنان را میبینم
و حتی آن را به اصحاب خود نشان داد.
مسلمانان با سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) متوجه فرار کاروان تجاری شدند و آنان که تا آن هنگام پرچم جنگ نبسته بودند، پرچمهای جنگ را برافراشته، و به راه افتادند و شامگاه هفدهم
ماه رمضان در بدر فرود آمدند. مسلمانان از لشگرگاه قریش بر اثر وجود تپههای شنی که میان آنان بود خبر نداشتند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چند نفر از جمله
علی (علیهالسلام)، را برای کسب خبر به سوی چاهی که در نزدیک آنان بود فرستاد. آنان با ساقیان قریش برخورد و دو تن از آنان را اسیر کردند. پس از بازجویی معلوم شد که سپاه قریش با شمار ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر که اغلب بزرگان قریش را همراه دارد در پشت تپههای شنیِ منطقه اردو زدهاند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: مکه جگرگوشههای خود را به سوی شما روانه کرده است.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از یاران خود درباره محلّی که فرود آمده بودند مشورت خواست.
حباب بن منذر انصاری ضمن نامطلوب خواندن آن موضع، پیشنهاد کرد تا در کنار چاههای بدر فرود آیند و دیگر چاهها را پر کنند. بر اساس روایتی که مورد نقد برخی محققان نیز قرار گرفته
جبرئیل فرود آمد و نظر حباب را تأیید کرد
و او را حباب ذوالرأی خواندند،
از اینرو اردوگاه خود را در کنار چاههای بدر قرار داد.
خبر رسیدن سپاه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به وسیله یک نفر ساقی فراری به مشرکان رسید. در این هنگام حکیم بن حزام و عتبة بن ربیعه از لشکرکشی بیهوده خود سخن به میان آورده، به ابوجهل اعتراض کردند و از ترس شبیخون زدن مسلمانان آن شب را پاسداری دادند و حتی نتوانستند گوشتهایی را که کباب کرده بودند بخورند و آن شب را گرسنه سپری کردند.
قرآن وصف دقیقی از موقعیت مسلمانان و مشرکان ارائه کرده است:
(اِذ اَنتُم بِالعُدوةِ الدُّنیا وهُم بِالعُدوةِ القُصوی والرَّکبُ اَسفَلَ مِنکُم ولَو تَواعَدتُم لاَختَلَفتُم فِی المیعدِ ولکِن لِیَقضِیَ اللّهُ اَمرًا کانَ مَفعولاً...) «آنگاه که شما در طرف نزدیکتر (به مدینه و دره موضع گرفته) بودید و آنان در طرف دورتر (از مدینه و میانه آنان تپههایی از شن بود) و کاروان (تجاری قریش) پایینتر (از بدر و در کنار دریا) بود. اگر با هم قرار میگذاشتید قطعاً در وعدهگاه (خود) اختلاف میکردید، ولی خداوند امری (کشته شدن کافران) را که (در بدر) انجام شدنی بود انجام داد».
میان مورخان و مفسران درباره اینکه کدامیک از دو سپاه زودتر به بدر رسیدند اختلاف وجود دارد؛ مورخانی چون واقدی و ابن اسحاق گفتهاند که مسلمانان زودتر به بدر رسیدند و چاههای آب را گرفتند، ولی مفسران ورود سپاه قریش را پیش از مسلمانان دانستهاند، از همینروست که وقتی در شب بدر مسلمانان خوابیدند و صبح نیاز به آب پیدا کردند نتوانستند
غسل کنند و
شیطان آنان را بر اثر وضعیت بدی که پیدا کرده بودند
وسوسه میکرد. خداوند بدینمنظور و نیز جهت محکم کردن زمین زیر پای آنان
باران فرستاد:
(... و یُنَزِّلُ عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِهِ ویُذهِبَ عَنکُم رِجزَ الشَّیطنِ ولِیَربِطَ عَلی قُلوبِکُم و یُثَبِّتَ بِهِ الاَقدام) ساختن حوضهای آب نیز پس از این باران بود، زیرا آنقدر آب در آبراهها جاری شد که این حوضها را برای جمعآوری آبها ساختند.
خداوند در آن شب برای آرامش مسلمانان،
خواب را بر آنان مسلط کرد:
(اِذ یُغَشّیکُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنهُ...) بر پایه روایتی از
امیرمؤمنان (علیهالسلام) در آن شب در حالیکه همه اصحاب به خواب رفته بودند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در کنار درختی تا هنگام صبح به
عبادت پرداخت.
هنگام صبح پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آرایش سپاه پرداخت که در اینحال سپاه قریش از تپه عَقَنْقَل ظاهر شد.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چون آنان را دید فرمود: خدایا این قریش است که با
غرور و تکبر به جنگ با تو و تکذیب رسولت آمده است. خدایا! خواهان نصرتی هستم که به من وعده دادهای. خدایا! بامدادان آنان را نابود کن.
سپاهیان پیامبر پشت به آفتاب و و سپاه قریش رو به آفتاب قرار داشتند.
واقدی گوید: بر میمنه و میسره هیچیک از دو سپاهِ مسلمانان و مشرکان کسی فرمانده نشد.
لوای ریاست به نام عقاب
که تنها در دست بزرگان و افراد خاص قرار میگرفت،
در دست علی (علیهالسلام) بود.
ابتدا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طی پیامی، ضمن اعلام عدم تمایل به رویارویی با قریش، آنان را از جنگ برحذر داشت. برخی چون حکیم بن حزام پیام را منصفانه دانسته، خواهان بازگشت شدند، اما جنگطلبی و گردنفرازی ابوجهل مانع شد.
عمیر بن وهب جمحی هم که با گروهی مسلمانان را دور زدند تا از نداشتن کمینگاه مطمئن شوند در بازگشت مسلمانان را گروهی بیساز و برگ ولی مصمم برای مرگ توصیف کرد.
حکیم بن حزام نیز نزد عتبة بن ربیعه، از بزرگان و ثروتمندان قریش رفت و از او خواست تا با پرداخت خونبهای عمرو بن حضرمی و خسارت کالاهایی که مسلمانان در سریه نخله گرفته بودند، از درگیری جلوگیری کند و آنگاه عتبه پس از سخنرانی و برشمردن پیامدهای این جنگ متعهّد شد که خونبها و قیمت کالاها را بپردازد، امّا ابوجهل از آن روی که اگر مردم بازگردند عتبه را بزرگ خود خواهند دانست خطاب به مردم گفت که عتبه از روی ترس و نیز حضور پسرش ابوحذیفه در کنار محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ارتباط نسبی با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین سخنانی را میگوید.
گویند: چند نفر از جمله حکیم بن حزام برای برداشتن آب کنار حوضهای مسلمانان آمدند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور داد که کسی متعرض آنان نشود و بر پایه روایتی دیگر به جز حکیم سایر آنان کشته شدند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چون کمی یاران خود و کثرت سپاه قریش را دید از خدا کمک خواست،
از اینرو در روز بدر چون لحظاتی خواب بر ایشان مستولی شد خدا دشمنان را در نظر او کم شمار جلوه داد و فرمود:
(اِذ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً ولَو اَرَکَهُم کَثیرًا لَفَشِلتُم ولَتَنزَعتُم فِی الاَمرِ ولکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدور) و اگر ایشان را به تو بسیار نشان میداد قطعاً سست میشدید و در کار (جهاد) منازعه میکردید، ولی خدا شما را به سلامت داشت، چرا که او به راز دلها داناست» نیز میفرماید:
(و اِذ یُریکُموهُم اِذِ التَقَیتُم فی اَعیُنِکُم قَلیلاً ویُقَلِّلُکُم فی اَعیُنِهِم لِیَقضِیَ اللّهُ اَمرًا کانَ مَفعولاً واِلَی اللّهِ تُرجَعُالاُمور) «و آنگاه که روبهرو شدید آنان را در چشم شما اندک نمایاند (تا قویدل شوید) و شما را نیز در چشم آنان اندک نشان داد (تا تجهیز کامل نکنند) تا خدا امری را که انجام یافتنی بود، سرانجام دهد و همه کارها به خدا باز گردانده میشود.»
این اندک نمایی دو جانبه چنان بود که بر اساس روایت
عبدالله بن مسعود برخی از
صحابه میگفتند: مشرکان ۷۰ یا ۱۰۰ نفرند.
ابوجهل نیز وقتی مسلمانان را دید گفت: یاران محمد لقمهای بیش نیستند.
این موضوع در آیه ۱۳
سوره آل عمران چنین بیان شده است:
(... یَرَونَهُم مِثلَیهِم رَأیَ العَینِ واللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصرِهِ مَن یَشاءُ...) «(مشرکان) به چشم خویش ایشان را دو برابر میدیدند...»
آیه دوم چنین تفسیر شده که منظور مسلمانان هستند که کافران را دو برابر خویش میدیدند و این بدان سبب بود که خداوند مسلمانان را به مقاومت ۱۰۰ به ۲۰۰ و ۱۰۰۰ به ۲۰۰۰ امر کرده و پیروزی آنها را تضمین کرده بود:
(فَاِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغلِبوا مِائَتَینِ واِن یَکُن مِنکُم اَلفٌ یَغلِبوا اَلفَینِ بِاِذنِ اللّهِ...) و خداوند شمار مشرکان را به همان حسابی که تعیین کرده بود در چشم آنان قرار داد، یعنی مسلمانان، کفار را به جای ۱۰۰۰ نفر، آنچنان که
طبرسی نقل کرده است، ۶۲۶ تن میدیدند
و این همان اندک نمایی است که در آیه ۴۴
سوره انفال بیان شده است. برخی نیز گفتهاند که منظورْ مشرکان هستند که مسلمانان را دو برابر خود میدیدند و این معنا با آیه
(ویُقَلِّلُکُم فی اَعیُنِهِم) که بیان میکند دشمنان، شما مسلمانان را اندک میدیدند مخالفتی ندارد، زیرا آیه سوره انفال پیش از نبرد را بیان میکند و علت آن این است که مشرکان تجهیز کامل نکنند، ولی به هنگام نبرد دو برابر ببینند تا ترس بر آنان مسلط شود.
در این رابطه برخی در شأن نزول آیه
(اِذ یَقولُ المُنفِقونَ والَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُم ومَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ فَاِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم) آوردهاند که گروهی از مکیان اسلام آوردند، ولی هجرت نکردند و با قریش به بدر آمدند و چون کم شماری مسلمانان را دیدند گفتند: اینان به دینشان چنان مغرور شدهاند که با این شمار اندک به جنگ با این شمار فراوان آمدهاند.
فرمان تشویق کردن مؤمنان به جنگ و پایداری ۲۰ نفر از مسلمانان در برابر ۲۰۰ نفر و ۱۰۰ نفر در برابر ۱۰۰۰ نفر از مشرکان به هنگام جنگ بدر به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داده شد:
(یاَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ المُؤمِنینَ عَلَی القِتالِ اِن یَکُن مِنکُم عِشرونَ صبِرونَ یَغلِبوا مِائَتَینِ و اِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ یَغلِبوا اَلفًا مِنَ الَّذینَ کَفَروا بِاَنَّهُم قَومٌ لا یَفقَهون) ولی این حکم تخفیف داده شد و دستور پایداری ۱۰۰ به ۲۰۰ و ۱۰۰۰ به ۲۰۰۰ در آیه بعد صادر شد:
(اَلنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُم و عَلِمَ اَنَّ فیکُم ضَعفًا فَاِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغلِبوا مِائَتَینِ واِن یَکُن مِنکُم اَلفٌ یَغلِبوا اَلفَینِ بِاِذنِ اللّهِ واللّهُ مَعَ الصّبِرین)رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خطابهای مسلمانان را به جنگ تحریض و به ثواب ترغیب و بارها برای پیروزی مسلمانان
دعا کرد و میفرمود: خدایا! اگر این گروه اندک کشته شوند دیگر کسی تو را عبادت نخواهد کرد.
آیه
(اِذ تَستَغیثونَ رَبَّکُم فَاستَجابَ لَکُم) نشان میدهد که مسلمانان بیمناک و مضطرب بوده و از خدا کمک و یاری میطلبیدهاند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز آنقدر دعا کرد که ردای مبارکش از دوشش افتاد.
بنابر گزارشی که مورد نقد جدی برخی محققان است
برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سایبانی ساختند؛
ولی بر اساس سخن امیرمؤمنان (علیهالسلام) پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بدر از همه
مسلمانان به دشمن نزدیکتر بود و هرگاه جنگ سخت میشد مسلمانان به آن حضرت پناه میبردند.
پیش از شروع جنگ تن به تن، ابوجهل برای خنثی کردن سخنان عتبه و نیز تحریک عواطف مردم، به عامر حضرمی فرمان داد تا سر خود را تراشیده، با ریختن خاک بر سر خود خون برادرش را طلب کند. گویند: عامر نخستین کسی بود که به صفوف مسلمانان هجوم برد تا صفوف آنان درهم ریزد، ولی نیروهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خود ثبات قدم نشان دادند.
زخم زبانهای تند و پیوسته ابوجهل و قریش به عتبه، او را وا داشت تا در جنگی که خود برای خاموشی آن تلاش میکرد، نخستین کسی باشد که به همراه پسرش ولید و شیبه پا به میدان نهند و جنگ تن به تن را آغاز کنند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که گویا کراهت داشت انصار در نخستین درگیری، طرفِ قریش باشند
حمزه، علی (علیهالسلام) و
عبیدة بن حارث را به میدان فرستاد. حمزه عتبه را کشت و علی (علیهالسلام) ولید را و عبیده با کمک حمزه و علی (علیهالسلام) شیبه را کشتند. بر اساس روایتی از علی (علیهالسلام) آن حضرت در کشتن هر سه نفر شرکت داشته است.
به نقلی آیه
(هذانِ خَصمانِ اختَصَموا فی رَبِّهِم فَالَّذینَ کَفَروا قُطِّعَت لَهُم ثیابٌ مِن نار یُصَبُّ مِن فَوقِ رُءوسِهِمُ الحَمیم) اینها (مؤمنان و کافران) دو گروه دشمن یکدیگرند که درباره (هستی و یگانگی) پروردگارشان با هم ستیزه کردند، پس کسانی که
کافر شدند بر ایشان جامههایی از آتش بریدهاند و از بالای سرشان آب جوشان ریخته میشود» درباره این نبرد تن به تن نازل شد.
کشته شدن آن سه تن ضربه سختی به قریش بود، ولی ابوجهل با سخنان خود به مردم اطمینان میداد که پیروز خواهند شد و خطاب به مسلمانان شعار داد: «لنا العُزّی و لا عُزّی لکم» و منادی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: «الله مولانا و لا مولا لکم».
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با برداشتن مشتی خاک و پاشیدن آنها به سوی کافران فرمود: رویتان سیاه باد.
خدایا! دلهایشان را سرشار از ترس و قدمهایشان را سست و لرزان کن.
بر اساس روایتی از
امام سجاد (علیهالسلام) و
امام صادق (علیهالسلام)، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از علی (علیهالسلام) خواست تا از مکانی خاص، مشتی خاک به او دهد و علی (علیهالسلام) این را از مناقب خاص خود میدانست.
در منابع
اهل سنت این روایت از
ابن عباس نقل شده و در ادامه آمده که این خاکها به چشمان همه مشرکان فرو رفت و به گزارشی آیه
(و ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولکِنَّ اللّهَ رَمی) در اینباره نازل شد.
بدینگونه جنگ میان صفوف مسلمانان و مشرکان درگرفت و این در حالی بود که شعار مسلمانان در این جنگ «یا منصور امت»
و بنا به نقلی «اَحَدٌ اَحَد»
بود. خداوند مسلمانان را در بدر از هرگونه عقبنشینی در برابر کافران به شدت برحذر داشت و آنان را به دوزخ تهدید کرد. آیه ذیل به این مطلب تصریح دارد:
(یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَروا زَحفًا فَلا تُوَلّوهُمُ الاَدبار و مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذ دُبُرَهُ اِلاّ مُتَحَرِّفًا لِقِتال اَو مُتَحَیِّزًا اِلی فِئَة فَقَد باءَ بِغَضَب مِنَ اللّهِ و مَأوهُ جَهَنَّمُ و بِئسَ المَصیر) «ای مؤمنان چون با کافران روبهرو شدید که (به سوی شما) روی میآورند، به آنها پشت نکنید و هرکه در آن هنگام به عقب بازگردد - مگر برای تاکتیک جنگی یا پیوستن به گروهی دیگر به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش دوزخ است و بد سرانجامی است.»
برخی مفسران اهل سنت این حکم را تنها مخصوص بدریان دانستهاند.
این احتمال میرود که چنین تحلیلی از سوی مفسران برای رعایت شأن برخی از صحابه صورت گرفته باشد که در جنگهایی چون
احد و
حنین و... فرار کردند.
با توجه به اینکه پیروزی بدر ضربهای مهلک به سران قریش در مکه بود، برخی مفسران آیات دربردارنده وعده شکست کافران را بر کشتگان بدر تطبیق کردهاند:
(سَیُهزَمُ الجَمعُ ویُوَلّونَ الدُّبُر) «به زودی جمعشان درهم شکسته شده، فراری خواهند شد».
برخی از امدادهای الهی در بدر عبارت است از: مسلط شدن خواب بر مؤمنان برای
آرامش؛ فرو فرستادن باران برای
طهارت و محکم شدن زمین رملی زیر پای آنان برای مناسب شدن موقعیت جغرافیایی و جنگی، تقلیل نیروهای دو سپاه، در نگاه یکدیگر به گونهای که موجب تقویت روحیه مسلمانان و مغرور شدن و تضعیف روحیه مشرکان گردید و نیز حضور
فرشتگان در بدر.
در قرآن و
روایات بر حضور فرشتگان در بدر تأکید شده است. گزارشهای متعددی از دو گروه مسلمانان
و مشرکان
در این خصوص وجود دارد. ظاهر آیه
(... فَاستَجابَ لَکُم اَنّی مُمِدُّکُم بِاَلف مِنَ المَلَئِکَةِ مُردِفین) بر حضور ۱۰۰۰ فرشته از ابتدای جنگ دلالت دارد؛
حضوری که در ادامه جنگ به ۳۰۰۰ افزایش یافت.
(اِذ تَقولُ لِلمُؤمِنینَ اَلَن یَکفِیَکُم اَن یُمِدَّکُم رَبُّکُم بِثَلثَةِ ءالف مِّنَ المَلئِکَةِ مُنزَلین) «در آن هنگام که تو به مؤمنان میگفتی: آیا کافی نیست پروردگارتان شما را به ۳۰۰۰ فرشته که از (آسمان) فرود میآیند یاری کند» ؟ همچنین خداوند به مؤمنان وعده داده بود که چنانچه صبر و
تقوا پیشه کنند این تعداد به ۵۰۰۰ افزایش یابد.
(بَلی اِن تَصبِروا و تَتَّقوا ویَأتوکُم مِن فَورِهِم هذا یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَةِ ءالف مِنَ المَلئِکَةِ مُسَوِّمین) از امیرمؤمنان (علیهالسلام) نیز روایت شده که در بدر سه تندباد وزید که
جبرئیل و
میکائیل و
اسرافیل هر یک با ۱۰۰۰ نفر حاضر شدند. جبرئیل در کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و میکائیل در سمت راست سپاه و اسرافیل در جناج چپ سپاه مستقر شدند.
طبرسی و
ابوالفتوح رازی در تفاسیر خود تعداد ۸۰۰۰ یا ۹۰۰۰ را نیز نقل کردهاند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز مسلمانان را به حضور ملائکه بشارت داد.
برخی مقصود از غمام در آیه
(... فی ظُلَل مِنَ الغَمامِ والمَلئِکَةُ) را همان ابرهای سفیدی دانستهاند که ملائکه روز بدر در آن آمدند.
از جمله امدادهای غیبی که نقشی بسیار مهم در شکست مشرکان داشت وحشت و هراسی بود که خداوند بر دل مشرکان افکند:
(اِذ یوحی رَبُّکَ اِلَی المَلَئِکَةِ اَنّی مَعَکُم فَثَبِّتُوا الَّذینَ ءامَنوا سَاُلقی فی قُلوبِ الَّذینَ کَفَروا الرُّعبَ فَاضرِبوا فَوقَ الاَعناقِ واضرِبوا مِنهُم کُلَّ بَنان) «به یادآور آن هنگام را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد که من با شما هستم، مؤمنان را پایمردی بخشید. به زودی در دل کافران هراس میافکنم، پس بر فراز گردنهایشان بزنید و دستهایشان را قطع کنید.»
برخی این وحشت را ناشی از صداهای مهیبی میدانند که همانند ریختن سنگ در طشت بود.
از امام باقر (علیهالسلام) روایت شده که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: من با رعب و ترسی که خدا بر دشمنان وارد میکرد یاری شدهام.
خداوند این کمکها را بشارتی به مسلمانان و مایه قوت و اطمینان و تسکین قلب آنان دانسته است:
(... و ما جَعَلَهُ اللّهُ اِلاّ بُشری ولِتَطمَئِنَّ بِهِ قُلوبُکُم و مَا النَّصرُ اِلاّ مِن عِندِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم) از اینرو بجاست که خداوند تیر انداختن و کشتن مشرکان را به خود نسبت دهد:
(فَلَم تَقتُلوهُم ولکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُم وما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولکِنَّ اللّهَ رَمی ولِیُبلِیَ المُؤمِنِینَ مِنهُ بَلاءً حَسَنًا اِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیم) و مکر کافران را سست گرداند:
(ذلِکُم واَنَّ اللّهَ موهِنُ کَیدِ الکفِرین)
بر اساس برخی روایات مشرکان هنگام خروج از مکه
پرده کعبه را گرفته، گفتند: خدایا! برترین از این دو سپاه و هدایت شدهترین از این دو گروه و با کرامتترین این دو حزب را پیروز گردان. در بدر ابوجهل نیز از خدا خواست تا آن کسی را که پیوند خویشاوندی را گسسته و امری ناآشنا آورده شکست دهد و برای خود نیز فتح و پیروزی خواست. آیه ۱۹ انفال بدین امر اشاره دارد:
(اِن تَستَفتِحوا فَقَد جاءَکُمُ الفَتحُ و اِن تَنتَهوا فَهُوَ خَیرٌ لَکُم) «اگر شما فتح و پیروزی میخواهید پیروزی به سراغ شما آمد و اگر (از مخالفت) خودداری کنید برای شما بهتر است...»
جنگ بدر با
شهادت ۱۴ تن از مسلمانان (۶ تن از
مهاجران و ۸ تن از
انصار) و با کشته شدن ۷۰ نفر و اسیر شدن همین تعداد از مشرکان به پایان رسید.
ابن قتیبه شمار کشتگان
قریش را ۵۰ و اسیران را ۴۴ نفر گفته است
که ۳۵ تن از آنان تنها به دست علی (علیهالسلام) به هلاکت رسیدند.
این در حالی بود که بسیاری از مشرکان در بیابانهای اطراف پراکنده شده، برای فرا رسیدن شب و رهایی از دست مسلمانان لحظه شماری میکردند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز که منتظر خبر کشته شدن ابوجهل بود و او را راس پیشوایان کفر و فرعون امت نامیده بود
با شنیدن خبر قتل او گفت: خدایا! وعده خود را محقق ساختی.
ابوجهل به دست دو جوان کمسال یعنی
معاذ بن عمرو و
معاذ بن عفراء کشته شد و هنوز رمقی در بدن داشت که عبداللّه بن مسعود، سر او را از تن جدا کرد.
از دیگر افرادی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وی را
نفرین کرد و خواهان کشته شدن او بود
نوفل بن خویلد بود که به دست علی (علیهالسلام) کشته شد. با مرگ او پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
تکبیر گفت و فرمود: خدا را سپاس که دعایم را به اجابت رساند.
درباره شهدای بدر برخی بر اساس پندارهای خود میگفتند که فلانی مُرد و از لذتهای دنیا بهرهای نبرد. خداوند برای رد گفتههایشان این آیه را نازل کرد:
(و لا تَقولوا لِمَن یُقتَلُ فی سَبیلِ اللّهِ اَموتٌ بَل اَحیاءٌ و لـکِن لا تَشعُرون)»
بر اساس روایتی دیگر چون شهدای بدر در
بهشت از کرامت و نعمتهای بهشتی برخوردار شدند گفتند: ای کاش خویشان ما میدانستند که حال ما چگونه است، در نتیجه این آیه نازل شد
که با آیه
(و لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ اَموتـًا بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون) که در شان
شهدای احد نازل شده متفاوت است.
جنگ بدر که بیش از نصف روز طول نکشید
یکی از مهمترین رخدادهای صدر اسلام را رقم زد، چنانکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره آن فرمود: هیچگاه شیطان کوچکتر و در ماندهتر از
روز عرفه نبوده، مگر در روز بدر.
خداوند بارها از بدر به وعدگاه عذاب الهی تعبیر کرده که مشرکان به عللی باید آن عذاب را میچشیدند، چنانکه در آیات ۱۳-۱۴ انفالاین عذاب را بر اثر مخالفت مشرکان با خدا و پیامبر دانسته، از عذاب آتش برای کافران خبر میدهد:
(ذلِکَ بِاَنَّهُم شاقُّوا اللّهَ ورَسولَهُ ومَن یَشاقِقِ اللّهَ و رَسولَهُ فَاِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقَاب • ذلِکُم فَذوقوهُ و اَنَّ لِلکـفِرینَ عَذابَ النّار) همچنین در آیه ۳۴ انفال
این عذاب را نتیجه منع و بازداشتن کافران از
مسجد الحرام معرفی میکند و این در حالی بود که آنان شایستگی تولیت مسجد را نداشتند:
(و ما لَهُم اَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وهُم یَصُدّونَ عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ وما کانوا اَولِیاءَهُ اِن اَولِیاؤُهُ اِلاَّ المُتَّقونَ ولـکِنَّ اَکثَرَهُم لا یَعلَمون) کفر و انکار خداوند از دیگر عوامل نزول عذاب در بدر است:
(فَذوقوا العَذابَ بِما کُنتُم تَکفُرون) خداوند در جای دیگر از این عذاب به «عذاب یوم عقیم» یاد کرده است:
(... یَاتِیَهُم عَذابُ یَومٍ عَقِیم) زیرا هیچ خیر و برکتی برای مشرکان نداشت
و نیز در آن روز شبی برای مشرکان وجود نداشت، زیرا پیش از فرا رسیدن شب نابود شدند.
از نظر برخی مفسران آیه
(و لَقَد صَدَقَکُمُ اللّهُ وعدَهُ اِذ تَحُسّونَهُم بِاِذنِه) به تحقق وعده خداوند درباره قتل دشمنان در جنگ بدر اشاره دارد.
هرچند که سزاوار آن است که مقصود از آن جنگ احد است؛ نیز برخی مقصود از
(و اِذ غَدَوتَ مِن اَهلِکَ تُبَوِّئُ المُؤمِنین) را نصرت خداوند در نبرد بدر دانستهاند.
بعضی از مفسران نیز با تطبیق برخی آیات مکیِ عذاب بر روز بدر بر عظمت شکست مشرکان در این روز تاکید کردهاند:
۱.
(و اُخِذوا مِن مَکانٍ قَریب) «آنان را از جایی نزدیک (به عذاب) فرا گیرند.»
۲.
(یَومَ نَبطِشُ البَطشَةَ الکُبری اِنّا مُنتَقِمون) «روزی که (کافران را) سخت فرو میگیریم که ما انتقام گیرندگانیم.»
۳.
(و لَنُذیقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الاَدنی دونَ العَذابِ الاَکبَرِ) «هر آینه آنان را از عذاب نزدیکتر پیش از عذاب بزرگتر بچشانیم.»
۴.
(حَتّی اِذا فَتَحنا عَلَیهِم بابـًا ذا عَذابٍ شَدیدٍ اِذا هُم فیهِ مُبلِسون) «تا هنگامیکه دری از عذاب سخت بر آنان بگشودیم، آنگاه در آن (عذاب) از هر خیری نومید گشتند».
۵.
(حَتّی اِذا اَخَذنا مُترَفیهِم بِالعَذابِ) «تا زمانی که متنعمان مغرور آنها را در چنگال عذاب گرفتار سازیم.»
۶.
(اَن عَسی اَن یَکونَ قَدِ اقتَرَبَ اَجَلُهُم) «(آیا در این نیز اندیشه نکردند که) شاید پایان زندگی آنها نزدیک شده باشد»؟
۷.
(اَفَبِعَذابِنا یَستَعجِلون • فَاِذا نَزَلَ بِسَاحَتِهِم فَساءَ صَبَاحُ المُنذَرین) «آیا آنها برای عذاب ما شتاب میکنند؟! اما هنگامی که عذاب ما در آستانه خانههایشان فرود آید، انذار شدگان صبحگاه بدی خواهند داشت.»
۸.
(واِنَّ لِلَّذینَ ظَـلَموا عَذابـًا دونَ ذلِکَ) «و برای ستمگران عذابی قبل از آن است.»
۹.
(فَاصبِر اِنَّ وعدَ اللّهِ حَقٌّ فَاِمّا نُرِیَنَّکَ بَعضَ الَّذی نَعِدُهُم...) «پس
صبر کن که وعده خدا حق است، پس هرگاه قسمتی از مجازاتهایی را که به آنها وعده دادهایم در حال حیاتت به تو ارائه دهیم...»
۱۰.
(عَسی اَن یَکونَ... بَعضُ الَّذی تَستَعجِلون) «بگو: شاید پارهای از آنچه درباره آن شتاب میکنید، نزدیک و در کنار شما باشد» که مقصود عذاب روز بدر است.
۱۱.
(ولَولا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّکَ لَکانَ لِزامـًا واَجَلٌ مُسَمّی) «و اگر سنت و تقدیر پروردگارت و ملاحظه زمان مقرر نبود،
عذاب الهی به زودی دامان آنان را میگرفت.»
۱۲.
(و اَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوار) «و قوم خود را به سرای نیستی و نابودی کشاندند.»
۱۳.
(...فلا یستعجلون) «بنابراین عجله نکنند.»
۱۴.
(و اِذًا لا یَلبَثونَ خِلـفَکَ اِلاّ قَلیلا) «پس از تو، جز مدت کمی نمیماندند.»
۱۵.
(فَلَنُذیقَنَّ الَّذینَ کَفَروا عَذابـًا شَدیدًا) «به یقین، به کافران عذابی شدید میچشانیم.»
در پایان جنگ بدر دو موضوع جدید سبب بروز اختلافهایی شد: نخست تقسیم غنایم بود؛ هر شخصی افزون بر آنچه از وسایل شخصی کشتگان به دست آورده بود در غنایم کلی نیز سهمی میطلبید.
غنایم کلی عبارت بود از ۱۵۰
شتر، ۱۰
اسب و مقداری چرم و پارچه و ابزار جنگی.
از
عبادة بن صامت نقل است که ما درباره غنایم جنگی با هم اختلاف کردیم و رفتار زشتی از خود نشان دادیم.
روایات مختلفی که در شان نزول اولین آیه
انفال نقل شده تمامی بر این اختلاف دلالت دارد.
آیات اول انفال به بیان حکم این موضوع پرداخته است. آیه نخست بیان میکند که اصحاب پیوسته به نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده، از او درباره غنایم میپرسیدند:
(یَسلونَکَ عَنِ الاَنفالِ قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ فَاتَّقُوا اللّهَ واَصلِحوا ذاتَ بَینِکُم واَطیعُوا اللّهَ ورَسولَهُ اِن کُنتُم مُؤمِنین) در این آیه برای اولین بار،
قرآن از غنایم جنگی به «انفال» یاد کرده و در ابتدا، این غنایم را مخصوص
خدا و رسولش قرار داده تا هرچه خواهند تصمیم گیرند و خطاب به مسلمانان تاکید میکند که اگر مؤمنان حقیقی باشید باید از خدا و رسولش اطاعت کنید. بدینترتیب کسانی که از این غنایم برده بودند موظف به بازگرداندن آنها شدند.
در آیه ۴۱ انفال حکم این انفال چنین بیان شده است:
(واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَیءٍ فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسولِ ولِذِی القُربی والیَتـمیوالمَسـکینِ و ابنِالسَّبیلِ اِن کُنتُم ءامَنتُم بِاللّهِ وما اَنزَلنا عَلی عَبدِنا یَومَ الفُرقانِ یَومَ التَقَی الجَمعانِ واللّهُ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیر) «اگر به خدا و آنچه بر بنده (و رسول) خود در روز تمیز
حق از
باطل، روز درگیری دو سپاه (در جنگ بدر) نازل کردیم ایمان دارید بدانید که از هر چیزی که به غنیمت گرفتید
خمس آن از آنِ خدا و رسولش و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است و خدا بر هر کاری تواناست.»
بدیهی است که باقی غنایم برای مجاهدان بود و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز آنها را میانشان قسمت کرد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای کسانی که در
مدینه و
قبا جانشین خود کرده بود سهمی پرداختند.
سعد بن عباده نیز که بر اثر مارگزیدگی نتوانست همراهی کند ولی انصار را برای حضور در بدر تشویق کرده بود سهمی به او داده شد.
بدینترتیب مسلمانان که هنگام خروج از مدینه تنها یک یا دو اسب
و ۷۰ شتر داشتند و هر دو یا سه یا ۴ نفر از یک شتر استفاده میکردند
هنگام بازگشت، هر یک بر یک یا دو شتر سوار بود و برهنگان جامه پوشیده و به زاد و توشه قریش دست یافته، سیر شده بودند و چون فدیه آزادی اسیران را نیز گرفتند هر فقیری ثروتمند شد و این استجابتِ همان دعای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود که هنگام حرکت از
سقیا به سوی بدر گفت: خدایا! ایشان گروه پیادگاناند، سوارشان کن، برهنهاند آنان را بپوشان، گرسنهاند، سیرشان کن و نیازمندند، به فضل خود بینیازشان فرمای.
بر اساس روایت
ابن عباس، از جمله غنایم جنگ بدر پارچهای سرخ رنگ بود که مفقود شد. برخی گفتند: شاید رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنرا برای خود برداشته است! بنا به روایتی در پاسخ به این تهمت بود که آیه ۱۶۱
آل عمران نازل شد:
(و ما کانَ لِنَبِیٍّ اَن یَغُلَّ...) «ممکن نیست هیچ پیامبری خیانت کند.»
جست و جوها آشکار ساخت که یکی از حاضرانِ در بدر آنرا برداشته، در زمین پنهان کرده بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور داد آنرا بیابند و چون آنرا یافتند کسی گفت: ای رسول خدا برای این مرد طلب آمرزش کن. این درخواست چند بار تکرار شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: درباره مجرمان چنین چیزی نخواهید.
درباره تعیین سرنوشت اسیران مشرکان اختلاف بود، اما پیامبر فرمان کشتن برخی و آزادی برخی دیگر در مقابل فدیه را داد.
درباره حکم اسیران جنگی پیامبر پیش از جنگ، مسلمانان را از کشتن افرادی چون ابوالبختری از
قبیله بنی اسد به سبب خدماتش به مسلمانان در
مکه و
حارث بن
عامر بن نوفل و
بنی هاشم را بر اثر خروج اجباری و
زمعة بن اسود منع و بر اسیر کردن آنان تاکید ورزیده بود.
اگرچه مسلمانان بر اثر ناآشنایی با برخی از این افراد آنان را در جنگ کشتند؛ همچنین در پی اعلام پیامبر برخی از مسلمانان نیز تلاش کردند که در زمان جنگ افراد دیگری از سپاه قریش را به اسارت درآورند. شاید بتوان انگیزه این گروه از مسلمانان را در این کار حفظ جان بستگان یا دوستان خود که در جبهه مخالف قرار داشتند یا حتی انگیزههای اقتصادی و دریافت
فدیه در برابر آزادی اسیران دانست، به هر روی خداوند در آیات ۶۷-۶۸ انفال
که پس از بدر نازل شد عمل این دسته از مسلمانان را نکوهش و ضمن رد اسارت گرفتن دشمنان در زمان جنگ، متخلفان از این دستور را به عذابی بزرگ تهدید کرد:
(ما کانَ لِنَبِیٍّ اَن یَکونَ لَهُ اَسری حَتّی یُثخِنَ فِی الاَرضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنیا واللّهُ یُریدُ الاخِرَةَ واللّهُ عَزیزٌ حَکیم• لَولا کِتـبٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُم فیما اَخَذتُم عَذابٌ عَظیم)پس از جنگ در تعیین سرنوشت اسیران مشرک اختلافهایی روی داد، از یک سو برخی از مسلمانان از جمله
سعد بن معاذ که از انگیزههای قوی دینی برخوردار بودند خواهان کشتن اسرا بودند. در این میان
عمر بن خطاب نیز از کشتن اسرا
حمایت میکرد و بر آن پای میفشرد.
شاید بتوان گفت که از قبیله عمر فردی در سپاه قریش نبود
تا عمر بخواهد با اسارت گرفتن وی جانش را نجات دهد، از اینرو وی به راحتی از کشتن اسرا سخن میگفت....
از سوی دیگر پیامبر ضمن فرمان قتل برخی از اسیران مشرک چون
عقبة بن ابیمعیط،
نضر بن حارث و
طعیمة بن ابی عدی که سابقهای دیرین در دشمنی با مسلمانان داشتند و حکم اعدام آنان به دست امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) اجرا گردید،
از آزادی سایر اسیران در برابر پرداخت فدیه یا تعلیم کودکان مسلمان، سخن به میان آورد.
مسلمانان نیز طبق نظر آن حضرت رفتار کردند.
بنابر روایاتی از امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) و
امام باقر (علیهالسلام) آیه:
(اَوَلَمّا اَصـبَتکُم مُصیبَةٌ قَد اَصَبتُم مِثلَیها قُلتُم اَنّی هـذا قُل هُوَ مِن عِندِ اَنفُسِکُم اِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیر) به آزادی اسرا در برابر فدیه اشاره دارد.
گزارشهای متعددی از برخورد خوب مسلمانان با اسیران در راه بازگشت به
مدینه و همچنین در زمان حضور در مدینه آمده است.
به موجب گزارشهایی، قریش در ابتدا نمیخواست تا هم کشته داده باشد و هم فدیه بپردازد، از اینرو مُطَّلِب پسر ابووداعه، نخستین کسی که فدیه پرداخت و پدرش را آزاد ساخت، مورد سرزنش قریش قرار گرفت، ولی پس از این، ممنوعیت پرداخت فدیه برداشته شد.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سه روز در بدر ماند
و پس از خاکسپاری شهدا و انداختن کشتههای قریش
در یکی از چاههای بدر
(اصحاب قلیب)،
زید بن حارثه و
عبداللّه بن رواحه را از اثیل به مدینه فرستاد تا خبر پیروزی مسلمانان را به مدینه برسانند.
جنگ بدر در مدینه، هم در میان مسلمانان و هم در میان یهودیان و منافقان
بازتاب گستردهای داشت. این پیروزی چنان عظیم و مهم بود که نه تنها مسلمانان بلکه عمده منافقان و یهودیان سخن زید بن حارثه و عبداللّه بن رواحه را که پیش از رسیدن سپاه به مدینه خبر پیروزی را به مدینه رساندند
باور نمیکردند و میگفتند که آنان نمیدانند چه میگویند. حتی سخنان زید را ناشی از هراسی که از شکست مسلمانان بر او عارض شده میدانستند.
این تعجب از آنرو بود که مردم مدینه با نام برخی از بزرگان قریش در میان اسامی کشتهشدگان مواجه شدند.
مردم از جمله بزرگان
خزرج با شنیدن این خبر به روحا آمدند و پیروزی بدر را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شادباش گفتند و کسانی که در این غزوه حاضر نشده بودند از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عذرخواهی کردند.
یهودیان و منافقان نیز وقتی اسیران را با دستهای بسته دیدند خوار و زبون شدند. حتی با توجه به غنایم مسلمانان چنان احساس حقارت کردند که آرزو کردند با پیامبر در بدر حضور میداشتند تا غنیمتی به دست میآوردند، زیرا معتقد بودند دیگر پرچمی برای او افراشته نخواهد شد، مگر اینکه پیروز شود.
کعب بن اشرف از بزرگان
یهود در آن هنگام
مرگ را برتر از زندگی دانست و گفت: امروز زیر زمین بهتر از روی آن است. وی کشته شدگان را، بزرگان و پادشاهان عرب و اهل حرم دانست. او نتوانست خشم و ناراحتی خود را اظهار نکند، از اینرو به مکه رفت و با
مرثیه سرایی بر کشته شدگان قریش، آنان را به انتقام از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ترغیب کرد.
حقارت اسرای مشرک به ویژه اشراف از آنان مانند
سهیل بن عمرو تا بدان حد بود که
سوده همسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نیز تحت تاثیر قرار داده بود، از اینرو به سهیل گفت: ای ابویزید چگونه به اسارت تن دادی؟! مگر نمیتوانستی با بزرگواری بمیری! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ای سوده آیا بر ضد خدا و رسول او ترغیب و تحریک میکنی؟ سوده گفت: ای رسول خدا! سوگند به کسی که تو را به حق پیامبر قرار داده است وقتی ابویزید را دیدم که دستهایش به گردنش بسته است نتوانستم خودداری کنم.
در آن هنگام که هنوز نوشیدن
شراب ممنوع نشده بود عدهای از جمله
خلیفه اول و
خلیفه دوم در خانه
ابوطلحه انصاری اجتماع کرده، ضمن نوشیدن شراب در سوگ کشته شدگان قریش اشعاری سرودند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنگامی که از اشعار آنان باخبر شد با چهرهای برافروخته و دامن کشان نزد ابوبکر آمد. عمر با دیدن چهره غضبناک پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خشم ایشان به خدا پناه برد و سوگند یاد کرد که دیگر شراب ننوشد.
زمخشری این اشعار را به عمر نسبت داده است.
سید حمیری و
شیخ طوسی به این اشعار استناد کردهاند.
دیک الجن نیز اشعار وی در آن جلسه را نزد
متوکل خوانده است.
علامه امینی و
علامه شرفالدین عاملی و
سید جعفر مرتضی عاملی به تفصیل به این موضوع پرداختهاند.
از جمله پیامدهای دیگر جنگ بدر در مدینه نگرانی انصار نسبت به همپیمانان یهودی خود بود و از اینرو به آنان گفتند: پیش از اینکه همانند آنچه بر قریش در بدر وارد شد بر شما بیاید
اسلام را بپذیرید.
جنگ بدر در مکه بازتاب گستردهای داشت که تا سالها عواقب آن ادامه پیدا کرد.
بازتاب جنگ بدر در مکه بسیار گستردهتر از مدینه بود. خبر شکست مشرکان را حَیْسُمان بن حابس خزاعی به مکه رساند.
مکیان نیز همانند مردم مدینه در اولین برخورد با این رویداد مهم سخن او را به شدت انکار و او را به هزیانگویی متهم میکردند. این
ناباوری چنان بود که
صفوان بن امیه که در
حجر اسماعیل نشسته بود میگفت: درباره من از او سؤال کنید. پرسیدند: آیا از صفوان خبری داری؟ حیسمان گفت: او در حجر اسماعیل است؛ ولی پدر و برادرش را در میان کشته شدگان دیدم.
چون قریش به مکه بازگشت و همه چیز روشن شد
ابوسفیان برای برافروخته نگه داشتن خشم مشرکان نسبت به مسلمانان آنان را از هرگونه گریستن و نوحه و مرثیه سرایی بر کشتگان و از هرگونه خوشی و لذتجویی برحذر داشت.
برخی که نمیتوانستند برای کشته شدگانشان عزاداری نکنند به بیرون مکه رفته، در آنجا نوحه سرایی میکردند،
اما وقتی کعب بن اشرف یهودی به مکه آمد و مرثیه سرایی کرد دیگران نیز اشعار او را خوانده، گریه و زاری را آشکار کردند. مکه یک ماه در غم و اندوه فرو رفته بود و هیچ خانهای نبود مگر اینکه بر کشتگان خود مرثیه میخواند. زنها نیز موهای خود را پریشان کردند. گاه گِرد شتر یا اسب مردی که کشته شده بود به نوحه خوانی میپرداختند.
قریش بر کشتگان خود اشعار غمانگیز فراوانی سراییده که در کتابهای تاریخی و ادبی آمده است.
خشم مشرکان چنان بود که
عمیر بن وهب جُمَحی با تشویق و حمایت صفوان بن امیه تصمیم به کشتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گرفت، ولی چون به مدینه رسید دستگیر و نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورده شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هدف او پرسید. او گفت: برای آزادی اسیری آمدهام، اما وقتی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سخنان او و صفوان را فاش ساخت به حقانیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اعتراف کرد و مسلمان شد و درخواست کرد تا به مکه رفته، قریش را به اسلام فراخواند. وی پس از کسب اجازه وارد مکه شد و با آگاه شدن صفوان و مکیان از مسلمان شدن او وی را
نفرین کردند. گروه زیادی نیز با سخنان او مسلمان شدند.
مصیبت بس سنگین بدر بر مکیان نه تنها در سال بعد
جنگ احد را در پی داشت، بلکه کینهای در دل بزرگان
قریش به خصوص
امویان نهاده بود که حتی پس از مسلمان شدن هرگاه فرصتی دست میداد
کینه خود را به گونههای مختلف آشکار میکردند. در این میان
اهلبیت پیامبر و انصار بیشتر آماج این کینهها بودند، چنانکه بارها امیرمؤمنان (علیهالسلام) از امویان و قریش شکوه و به
ظلم و دشمنی آنان با خود اشاره کرده است.
عثمان نیز با توجه به این نکته به آن حضرت میگفت: گناه من چیست که قریش شما را دوست ندارند؟ دشمنی آنان از اینروست که ۷۰ نفر از کسانی را که چون طلا میدرخشیدند کشتید.
اوج این دشمنی در
واقعه کربلا نسبت به اهلبیت (علیهمالسّلام) ظاهر شد، چنان که
یزید در اشعار خود صریحا به انتقامجویی از کشتههای بدر اعتراف کرد
و
ولید بن یزید از
ابن عایشه خواست تا این اشعار را با غنا بخواند،
همچنین
واقعه حرّه نسبت به انصار در این راستا بود.
بازتاب این جنگ افزون بر مدینه و مکه، به خارج از مرزها کشیده شد. در
حبشه نجاشی از این خبر مسرور شد و خبر آن را به مسلمانان مهاجر در حبشه رساند.
مقام بدریها در روایاتِ ناظر به برخی آیات و نیز سخنان
صحابه جایگاه مهم و ویژهای یافت و در اعتقادات اهل سنت بدریان از دیگر صحابه جایگاه برتری دارند.
برخی از مفسران در شان نزول آیه
(یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِذا قیلَ لَکُم تَفَسَّحوا فِی المَجــلِسِ فَافسَحوا یَفسَحِ اللّهُ لَکُم...) آوردهاند که گروهی از بدریان وارد مجلسی شدند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آن حضور داشت. اصحاب برای آنان جا باز نکردند، از اینرو پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به برخی فرمان داد تا برخیزند و بدریان بنشینند. برخی از اصحاب از این فرمان اندکی ناراحت شدند و منافقان نیز سخنان فتنهانگیزی گفتند و آیه مزبور در شان بدریها نازل شد.
از نظر
عطاء بن ریاح، بدریان مصداق:
(والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهاجِرینَ والاَنصارِ...) هستند که در ذیل آیه به آنان وعده
بهشت داده شده است.
مطابق قولی از عکرمه اصحاب بدر بهترین امت دانسته شدهاند.
مقام بدریان چنان بود که مجاهد گوید: برخی که در بدر حاضر نشده بودند آرزو میکردند در جنگ بدر شرکت کرده بودند تا همانند آنان
ثواب و اجر میداشتند؛ ولی چون روز احد شد آنان فرار کردند و خداوند آنان را چنین مورد عتاب قرار داد:
(و لَقَد کُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ مِن قَبلِ اَن تَلقَوهُ فَقَد رَاَیتُموهُ و اَنتُم تَنظُرون)»
در
باور اهل سنت بر اساس آیه
(لَولا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ...) گناهان گذشته و آینده بدریان بخشوده شده و این از معانی پنجگانهای است که
مجاهد،
حسن بصری و
سعید بن جبیر برای آیه گفتهاند.
قریب به این معنا را چنین گفتهاند که خداوند هیچ یک از اصحاب بدر را عذاب نخواهد کرد،
همچنین
قرطبی احتمال داده که مراد از «یَومَئذٍ» در آیه
(اَلمُلکُ یَومَئذٍ لِلَّهِ...) روز بدر است که خدا در آن به هلاک
کافران و سعادت
مؤمنان حکم کرده بود و سعادت بدریان همانا بخشش همه گناهانشان است، زیرا وقتی
حاطب بن ابی بلتعه خواست به وسیله پیکی مشرکان را از قصد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای
فتح مکه آگاه کند، ولی قضیه فاش شد، عمر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواست او را بکشد، ولی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: خدا بر اهل بدر آگاهی یافته و گفته است: شما هر کاری میخواهید بکنید، زیرا شما را بخشودهام. در برخی نقلها نیز آمده است: زیرا
بهشت بر شما
واجب شده است.
با استناد به این روایت، بدریان در
باور اهل سنت افزون بر اصل
عدالت صحابه، از دیگران ممتاز شدهاند.
اشکالهایی بر روایت دال بر عدالت صحاله وارد و آنرا از ارزش انداخته است.
علامه طباطبایی در ذیل آیات افک آنها را بیان کرده است؛ از جمله مخالفت با نص قرآن؛ مانند حکم قصاص قتل نفس محترمه، مخالفت با
سنت و عمل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در موارد مشابه؛ مانند اجرای
حد افک بر
مسطح بن اثاثه بدری، عمل صحابه به ویژه پس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و در جریان منازعات و فتنهها؛
همچنین اجرای حد بر
قدامة بن مظعون ابوعمر جمحی که از بدریان بود، ولی عمر به سبب شرابخواری بر او حد جاری کرد.
چنانکه گذشت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حتی حاضر نشد برای کسی که جامهای از غنایم را برده و در زیر خاک پنهان کرده بود آمرزش بخواهد و در برابر اصرار صحابه به آنان فرمود که درباره مجرمان چنین چیزی را نخواهید،
از همین رو
ابن ابیالحدید چنین برائتی را برای اهل بدر به نقد کشیده است.
به نظر میرسد برخی خواستهاند با بهرهگیری از مسئله مقام بدریان، مقاومت و مخالفت برخی صحابه پیامبر را در برابر سیاستهای امیرمؤمنان امام علی (علیهالسلام) در دوران خلافتش تحلیل و عملکرد آنها را توجیه کنند.
این عده با نقل روایاتی میکوشند تا آیات را چنان تفسیر کنند که اشکالی متوجه هیچیک از دو گروه نشود، چنانکه گویند: از علی (علیهالسلام) روایت شده که آیه
(و نَزَعنا ما فی صُدورِهِم مِن غِلٍّ...) درباره بدریان نازل شده است
و علی بن ابیطالب خود این آیه را درباره عثمان و
طلحه و
زبیر پس از
جنگ جمل میدانسته است.
بر این اساس همه ظلمها و همچنین کدورتهایی که میان امیرمؤمنان (علیهالسلام) با خلیفه اول و دوم و نیز زبیر و
سعد بن ابی وقاص بوده به فراموشی سپرده شود و دیگر آن فتنهای که در آیه
(واتَّقوا فِتنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَـلَموا مِنکُم خاصَّةً...) آمده و خواسته شده تا از آن پرهیز شود جایگاهی نداشته باشد! در حالیکه میگویند: منظور از فتنه، جنگ جمل و درباره بدریان است.
اصحاب بدر از نظر اقتصادی و اجتماعی نیز جایگاهی ممتاز داشتند. خلیفه دوم در دیوان مالی برای آنان امتیاز خاصی قائل شد و سهم هر یک از آنان را ۵۰۰۰
درهم در سال قرار داد.
شاید بر همین اساس است که برخی صحابهنگاران چون
ابن سعد و
ابونعیم در ترتیب، اسامی صحابه بدری را بر دیگران مقدم میدارند و در اینباره روایاتی مبنی بر فضایل ویژه آنان نقل میکنند.
اصحاب بدر از نظر موقعیت اجتماعی در جایگاهی ممتاز قرار داشتند، به گونهای که پس از کشته شدن عثمان و هجوم مردم به سوی امیرمؤمنان (علیهالسلام) و تقاضای بیعت با او، ایشان ـ در مقام لزوم مقبولیت خلافت از سوی اهل حل و عقد ـ فرمود: خلافت با اهل شورا و بدریان است و آنان حق انتخاب خلیفه را دارند؛
مقداد نیز خطاب به اعضای شورای خلافت گفت: کسی را که در بدر حاضر نبوده خلیفه نکنید.
حضور نیروهای بدری در هر سپاه و گروه و حزبی امتیاز ویژه برای تایید آن گروه و حزب به شمار میرفت و این از
باورهای اجتماعی در
قرن اول بود.
سعید بن قیس ارحبی برای تشویق نیروهای خود برای جنگ با
معاویه و اثبات درست بودن راهی که برگزیدهاند، در سخنان خود به حضور ۷۰ بدری در سپاه و در راس آنان امیرمؤمنان (علیهالسلام) اشاره کرد و متذکر شد که با این تعداد دیگر هیچگونه شبههای در حقانیت خود نداشته باشند.
همین دیدگاه را میتوان از این روایت به دست آورد که از
ابان بن تغلب پرسیده شد: آیا صحابه در جنگهای علی (علیهالسلام) حضور داشتهاند؟ ابان گفت: گویا شما میخواهید با حضور آنان حقانیت امیرمؤمنان (علیهالسلام) را به دست آورید، در حالیکه آن حضرت میزان حقانیت دیگران است.
در منابع و روایات
شیعه نیز شمار اصحاب
حضرت مهدی به عدد اصحاب بدر گفته شده است.
نظر به جایگاه ویژه اصحاب بدر نزد مسلمانان از همان قرنهای نخست، در کتابهایی که درباره صحابه نوشته شده، موضوعی به این گروه تخصیص یافته است.
کتابهای فراوانی در اینباره نوشته شده که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
۱. کتاب
من شهد صفین مع علی علیهالسلام من البدریین از
هشام بن محمد بن سائب کلبی (م.
۲۰۴ق)؛
۲.
هالة البدر فی عدد اهل بدر از
محمد بن احمد بن عثمان ذهبی (م.
۷۴۸ق)؛
۳.
روضة المحبین لاسماء الصحابة البدریین اثر
محمد بن مصطفی بنانی مصری.
(۱) واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول.
(۲) ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب.
(۳) ابن حجر عسقلانی، الاصابة فى تمییز الصحابه.
(۴) ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی.
(۵) شیخ طوسى، الامالى.
(۶) ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسه.
(۷) بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف.
(۸) بغدادی، اسماعیل، ایضاح المکنون فى الذیل على کشف الظنون.
(۹) علامه مجلسی، بحار الانوار.
(۱۰) ابن طیفور، بلاغات النساء.
(۱۱) طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک.
(۱۲) ابن عساکر دمشقی، تاریخ مدینة دمشق.
(۱۳) ابن شبه، عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنوره.
(۱۴) یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ الیعقوبى.
(۱۵) شیخ طوسی، التبیان فى تفسیر القرآن.
(۱۶) طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع.
(۱۷) صنعانی، عبدالرزاق، تفسیر عبدالرزاق.
(۱۸) عياشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی.
(۱۹) ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم.
(۲۰) قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمى.
(۲۱) ابن جبر، مجاهد بن جبر، تفسیر مجاهد.
(۲۲) تقویم تطبیقى.
(۲۳) طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آى القرآن.
(۲۴) قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن.
(۲۵) شیخ مفید، الجمل و النصر لسید العترة فى حرب البصره.
(۲۶) سید رضی، محمد بن حسین، حقائق التأویل فى متشابه التنزیل.
(۲۷) سیوطی، عبدالرحمن، الدر المنثور فى التفسیر بالمأثور.
(۲۸) صالح احمد العلی، دولت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله).
(۲۹) آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الى تصانیف الشیعه.
(۳۰) زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار و نصوص الاخبار.
(۳۱) ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان.
(۳۲) ابن جوزی، زاد المسیر فى علم التفسیر.
(۳۳) صالحی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد.
(۳۴) ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه.
(۳۵) ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیر و المغازی.
(۳۶) ابن ابىالحدید، شرح نهج البلاغه.
(۳۷) بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخارى.
(۳۸) نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم با شرح سنوسى.
(۳۹) عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
(۴۰) ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری.
(۴۱) ابن عبد ربه، العقد الفرید.
(۴۲) ابن سیدالناس، محمد بن محمد، عیون الاثر فى فنون المغازى و الشمائل و السیر.
(۴۳) علامه امینی، الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب.
(۴۴) کلینی، محمد بن یعقوب، الکافى.
(۴۵) شیخ صدوق، الخصال.
(۴۶) زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف.
(۴۷) رشیدالدین ابوالفضل میبدى، احمد، کشف الاسرار و عدة الابرار.
(۴۸) تبریزی انصاری، محمدعلی، اللمعة البیضاء.
(۴۹) طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن.
(۵۰) نورالدين هیثمی، علی بن ابیبكر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد.
(۵۱) حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین.
(۵۲) ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند ابی یعلی.
(۵۳) ابن حنبل، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل.
(۵۴) صنعانی، عبدالرزاق، المصنف.
(۵۵) ابن ابیشیبه، عبدالله بن محمد، المصنف فى الاحادیث و الآثار.
(۵۶) ابن قتیبه دینوری، المعارف.
(۵۷) فراء، یحیی بن زیاد، معانی القرآن.
(۵۸) طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر.
(۵۹) ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، معرفة الصحابه.
(۶۰) واقدی، محمد بن عمر، المغازی.
(۶۱) ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین.
(۶۲) ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابىطالب.
(۶۳) ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فى تاریخ الملوک والامم.
(۶۴) مالک بن انس، الموطأ.
(۶۵) علامه طباطبایی، المیزان فى تفسیر القرآن.
(۶۶) شرفالدين موسوی، سيد عبدالحسين، النص و الاجتهاد.
(۶۷) ماوردی، علی بن محمد، النکت و العیون.
(۶۸) ترمزی، محمد بن علی، نوادر الاصول فى احادیث الرسول (صلىاللهعلیهوآله).
(۶۹) منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین.
(۷۰) خصیبی، حسين بن حمدان، الهدایة الکبری.
•
محمدرضا هدایت پناه، دائرة المعارف قرآن کریم، مقاله «غزوه بدر»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۳/۲۱.