• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

علامه حلی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جمال‌الدین ابومنصور، حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی (۶۴۸-۷۲۶ ه ق)، ملقب به علامه حلی و علامه (علی‌الاطلاق)، از فقها و متکلمان شیعه در قرن هشتم هجری بود.
وی از محضر علمایی چون سدیدالدین یوسف بن علی حلی (پدرش)، محقق حلی (دایی‌اش)، خواجه نصیرالدین طوسی و دیگران بهره علمی برده و افرادی چون فخرالمحققین، قطب‌الدین رازی و بزرگان دیگر از شاگردان او به شمار می‌روند. او به تمام دانش‌ها مانند فقه و حدیث، کلام و فلسفه، اصول فقه، منطق، ریاضیات و هندسه تسلط داشت و بعد از محقق حلی مرجعیت شیعیان را عهده‌دار بود.
او کتاب‌های زیادی در رشته‌های مختلف علمی مثل اصول، فقه، تفسیر، منطق، کلام و رجال نگاشته است که برخی از آن‌ها در حوزه‌های علمیه شیعه جزو منابع تدریس و تحقیق به شمار می‌آیند. کتاب کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، نهج الحق و کشف الصدق، تذکرة الفقهاء، قواعد الاحکام، الجوهر النضید، مختلف الشیعه و خلاصة الاقوال از آثار معروف علامه است. او در گسترش فقه شیعه نقشی مهم داشت و نیز مبانی کلامی و اعتقادی شیعه را با تکیه با مبانی عقلی تبیین کرد و تاسیس اجتهاد از ابتکارات او به شمار می‌رود.
طبق نقل‌ها سلطان محمد خدابنده توسط علامه به مذهب تشیع گرویده و حضور ایشان در درباره سلطان، نقش موثری در رواج مذهب شیعه در ایران بوده است.

فهرست مندرجات

۱ - زادگاه و ولادت
۲ - نسب
۳ - تحصیلات
۴ - شخصیت علمی
۵ - از دیدگاه بزرگان
       ۵.۱ - موسوی خوانساری
       ۵.۲ - محدث نوری
       ۵.۳ - صاحب ریاض
       ۵.۴ - دانشمندان اهل‌سنت
۶ - فعالیت‌های اجتماعی
       ۶.۱ - پناه‌دادن علما و دانشمندان
       ۶.۲ - تشیع سلطان به دست علامه
       ۶.۳ - تاسیس مدرسه
       ۶.۴ - رونق‌دادن به حله
       ۶.۵ - تدریس و ارشاد
       ۶.۶ - پاسداری از فرهنگ تشیع
       ۶.۷ - احیاء زمین و وقف
       ۶.۸ - خیر و برکت علاّمه در ایران
۷ - علامه و ابن تیمیّه
۸ - درخشش علامه
۹ - مرجع تقلید شیعیان
۱۰ - عصر علاّمه
۱۱ - حیات علمی
       ۱۱.۱ - اساتید
       ۱۱.۲ - مشایخ روایی
       ۱۱.۳ - شاگردان
       ۱۱.۴ - مکتب علمی
              ۱۱.۴.۱ - ابتکار در تالیف
              ۱۱.۴.۲ - ابتکار در احادیث
              ۱۱.۴.۳ - رواج اجتهاد
              ۱۱.۴.۴ - تاثیرگذاری و تاثرپذیری
۱۲ - ایرادات بر علامه
       ۱۲.۱ - اهل‌سنت
              ۱۲.۱.۱ - عسقلانی
              ۱۲.۱.۲ - ابن بطوطه
              ۱۲.۱.۳ - ابن تیمیه
       ۱۲.۲ - شیعیان
              ۱۲.۲.۱ - ایراد اول
              ۱۲.۲.۲ - ایراد دوم
              ۱۲.۲.۳ - ایراد سوم
۱۳ - تالیفات
       ۱۳.۱ - علم فقه
       ۱۳.۲ - علم اصول فقه
       ۱۳.۳ - علم کلام
       ۱۳.۴ - علم فلسفه
       ۱۳.۵ - علم منطق
       ۱۳.۶ - علم تفسیر
       ۱۳.۷ - علم حدیث
       ۱۳.۸ - دعا
       ۱۳.۹ - علم رجال
       ۱۳.۱۰ - علم نحو
       ۱۳.۱۱ - تاریخ
۱۴ - اجازه‌ها
۱۵ - فضیلت‌ها
۱۶ - تشرف به محضر امام زمان
۱۷ - وفات
۱۸ - پانویس
۱۹ - منبع


شهر حله یکی از شهرهای معروف و تاریخی عراق محسوب می‌شود که به دست سیف‌الدوله از قبیله بنی‌اسد ساخته شده است و در مدت حیات سیف‌الدوله بهترین و ارجمندترین شهرهای عراق محسوب می‌شده است.
علامه از طرف پدر به آل‌ مطهر منسوب است که خانواده‌ای عربی از قبیله بنی‌اسد است. این قبیله بیشترین افراد را در شهر حله داشته‌اند و حکومت و آقایی متعلق به آن‌ها بوده است و مردان بزرگی که در حوزه‌های علمی و اجتماعی دارای رتبه بوده‌اند از این قبیله برخاسته‌اند و برای شرف آن‌ها کافی است که امرای مزیدی بنیان‌گذاران حله واسع بر ویرانه‌های شهر بابل که مهد تمدنی بزرگ در تاریخ انسان بوده است، از آن‌ها بوده‌اند و ابن علقمی وزیر شیعه خلیفه عباسی المستعصم نیز از آن‌هاست.
علامه حلی از طرف مادر نیز به بنی‌ سعید منسوب است که خانواده‌ای عربی از قبیله هذیل است و به‌خاطر قوت نفوذ روحی و جایگاه‌شان در تدریس و تصنیف کتاب افتخاراتی بیش از دیگر خانواده‌ها کسب نموده‌اند.
شرف این شهر و اهل آن از روایتی منسوب به حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) روشن می‌شود، «اصبغ بن نباته روایت می‌کند که حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) در هنگام ورود به صفین بر تل غزیر می‌ایستد و به نیزاری بین بابل و این تل اشاره می‌کند و می‌گوید: «مدینة و‌ ای مدینة (شهر و چه شهری)».
اصبغ می‌پرسد‌ ای مولا می‌بینم به یاد شهری افتاده‌ای آیا در این‌جا شهری بوده است و آثار آن از بین رفته است؟ آن حضرت فرمودند نه، ولی بزودی مردی از بنی اسد در این‌جا شهری می‌سازد که به آن حله سیفیه (منسوب به بنیانگذار آن سیف‌الدوله صدقة بن منصور مزیدی، چهارمین امیر از سلسله بنی‌زید که در ماه محرم سال ۴۹۵ ق شهر زیبا و فقیه‌پرور حلّه را بنا کرد. حلّه بین نجف اشرف و کربلای معلاّ واقع شده و از آنجا فقها و شعرا و چهره‌های درخشان شیعی برخاستند.) می‌گویند و در آن نیکانی ظاهر می‌شوند که هر قسمتی به کاری بخورند، خداوند آن‌را مطابق قسم آن‌ها اجرا می‌کند.»
حسن بن یوسف معروف به علاّمه حلّی در شب ۲۹ ماه رمضان ۶۴۸ ق. در شهر حله متولد شد.


مادر علاّمه حلّی، دختر حسن بن یحیی بن حسن حلّی (وی پدر بزرگوار محقق حلّی است. او محدّث و دانشمندی برجسته بود که فرزندش محقق حلّی از او حدیث نقل می‌کند.) خواهر محقق حلّی است.
علاّمه حلّی از طرف پدر به «آل مطهّر» پیوند می‌خورد که خاندانی مقدس و بزرگ و همه اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند. از آن‌ها آثار و نوشته‌های گرانقدر به یادگار مانده که تا به امروز و در امتداد تاریخ مورد استفاده دانش‌پژوهان قرار گرفته است. آل مطهّر به قبیله بنی‌اسد که بزرگ‌ترین قبیله عرب در شهر حلّه است پیوند می‌خورند که مدت زمانی حکومت و سیادت از آن‌ها بود.
پدر او شیخ سدیدالدین یوسف بن علی بن مطهر حلی از علمای برجسته و نامدار و دارای مقام علمی و اجتماعی بوده است.
در هنگام حضور خواجه نصیرالدین طوسی در حله و اجتماع علما برای دیدار او شیخ نجم‌الدین جعفر بن سعید، در جواب درخواست خواجه برای معرفی عالم‌ترین افراد در علم کلام و اصول به شیخ سدیدالدین و مفیدالدین محمد بن جهم اشاره کرد.
پدر علامه حلی در هنگام فتح بغداد توسط هلاکوخان با شجاعت و درایت خویش شهرهای حله و کوفه را از تعرض مغول دور نگاه داشت در حالی که اکثر مردم از ترس از آن شهر گریخته بودند و اکثر علما قبل از اطلاع از حال خلیفه بغداد جرئت حضور در نزد هلاکوخان را نداشتند او به محضر سلطان رسید و بدین‌وسیله به او اطمینان داد که قلوب مردم این دو شهر با اوست و با استناد به روایتی از علی ‌(علیه‌السّلام) زوال خلافت بغداد را توسط هلاکو پیش‌بینی نمود.


علامه دوران کودکی خویش را تحت تربیت پدر و مادر و تحت نظارت دایی‌اش، محقق حلی گذراند. حسن فرزند شیخ سدیدالدین گرچه هنوز از عمرش چند سالی بیش نگذشته، با راهنمایی پدرش برای فراگیری قرآن مجید به مکتب‌خانه رفت و با تلاش و پیگیری مداوم و هوش و استعداد خدادادی که داشت در زمانی کوتاه خواندن قرآن را بخوبی یاد گرفت.
فرزند شیخ، نوشتن را در مکتب‌خانه آموخت ولی به این مقدار راضی نشد. از این‌رو نزد معلم خصوصی خط رفت و در محضر شخصی به نام «محرّم» با تلاش و جدیت فراوان در‌ اندک زمانی نوشتن را بخوبی فرا گرفت.
[۵] حلی، حسن بن یوسف، استقصاء النظر، مقدمه، چاپ نجف، ۱۳۵۴ ق.

حسن بن یوسف پس از آموختن کتاب وحی و خط، کم‌کم آمادگی فراگیری دانش‌ها را در خود تقویت نمود و در مراحل اولیه تحصیل، مقدمات و مبادی علوم را در محضر پدر خود آموخت و به سبب کسب این همه فضیلت‌ها و نیکی‌ها در سنین کودکی به لقب «جمال‌الدین» (زینت و زیبایی دین) در بین خانواده و دانشمندان مشهور گشت.
اولین استاد علامه حلی شخصی به نام «محرم» است که خواندن و نوشتن را نزد او فرا گرفت آنگاه ادبیات عرب و علم فقه و اصول و حدیث و کلام و قواعد آن را نزد پدر و دایی‌اش خواند.
تیزهوشی و تلاش او، به‌زودی او را به حلقه درس بزرگان آن زمان رسانید و نزد اساتید بزرگواری که هر کدام در آن روزگار برجسته بودند علوم عقلی از منطق، فلسفه، هیئت و علوم دیگر را خواند تا این‌که در زمره علما قرار گرفت و در سنین جوانی بر بسیاری از آن‌ها تفوق یافت.
علامه در اجازه خویش به بنی‌ زهره می‌گوید: هنگامی که نزد شیخ شمس‌الدین کیشی بعضی از کتاب‌های او را می‌خواندم، ایراداتی بر استاد می‌گرفتم که او در بعضی موارد جواب را به بعد موکول می‌نمود و گاهی نیز در روزهای بعد، از جواب اظهار عجز می‌نمود.
علامه از معدود افرادی است که هیچ فرصتی را برای تحصیل علم از دست نمی‌داد. هنگامی که خواجه نصیرالدین طوسی از حله بازگشت، علامه نیز همراه او به بغداد آمد. در مسیر حرکت، دوازده مشکل علمی خویش را با خواجه در میان گذاشت و آن‌ها را حل نمود و بعد نیز به تلمذ نزد او مشغول شد.
بعد از این زمان بیشتر وقت او صرف تدریس و تالیف شده است و حتی زمانی که حوادث روزگار او را در کنار سلطان محمد خدابنده قرار داد و سلطان آن‌چنان شیفته او شد که حاضر به جدایی از او نمی‌شد باز کار تدریس و تالیف او استمرار داشت.


کثرت تالیفات علامه و سخنانی که از معاصران او درباره‌اش به ما رسیده است حاکی از رتبه والای علمی اوست. وقتی از خواجه نصیرالدین طوسی هنگام بازگشت از حله درباره مشاهداتش سؤال کردند در جواب گفت: «رایت خریتا ماهرا و عالما اذا جاهد فاق».
مقصودش از خریت ماهر، محقق حلی و از عالم، علامه حلی بود در این تعبیر از کلمه «عالم» استفاده شده است و با توجه به این که هنگام وفات خواجه، علامه ۲۴ ساله بوده است و این جمله قبل از آن گفته شده می‌توان به مقام والای علمی او پی برد.
از سوی دیگر هنگام وفات محقق حلی، علامه حداکثر ۲۸ سال سن داشته است و در این زمان ریاست شیعه امامیه به عهده او واگذار می‌شود. اضافه بر این‌که او ملقب به علامه (علی‌الاطلاق) گشته است و هیچ‌کس در هیچ زمانی چنین لقبی را که مورد اتفاق جمیع علما باشد بدست نیاورده است.
لقب «آیة‌الله» نیز در آن زمان و قبل از آن اختصاص به او داشته است و تا آن زمان هیچ‌کس به این لقب مفتخر نشده بود.


با توجه به آنچه گفته شد مقام علمی او آنگاه آشکارتر می‌شود که بدانیم در زمان او در حله ۴۰۰ مجتهد بوده است.
در شان علمی علامه تعریفات بسیاری از علما به ما رسیده است که جمع‌آوری تمام آن‌ها نیاز به تالیف کتابی مستقل در این زمینه دارد. بعضی از کسانی که شرح‌حال علما را نوشته‌اند خود را عاجز از وصف او دانسته و یا به خاطر شهرت بسیار او از توصیف او صرف نظر کرده‌اند.
یکی از شارحان قدیمی تجرید الاعتقاد می‌گوید: اگر شاگرد خواجه بر این کتاب شرح ننوشته بود، مطالب عالی آن برای همیشه مخفی می‌ماند.
می‌توان درباره او گفت که او شخصی است که از فضل و دانش او ارکان اسلام مستحکم گشت و هم مسلمانان به‌طور عام و هم شیعه به‌طور خاص در این زمینه بهره‌های فراوان بردند پس او حق عظیمی بر همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی دارد و آن‌طور که از مناظرات او با اهل سنت مشخص می‌شود اگر او نبود اسلام به خاطر کج‌سلیقگی بعضی از افراد از بین می‌رفت.

۵.۱ - موسوی خوانساری

صاحب روضات الجنات می‌گوید: چشم زمان به‌ مثل و مانند او مزین نگشته است و بال‌های امکان به سطح بیان فضائل بسیارش نمی‌رسد. چگونه در حالی که از علمای قبل و بعد او، هیچ‌کس شبیه او نبوده است و تاکنون کسی ثنای لایق به حال او را نگفته است اگرچه همه ثناهایی که برای دیگران گفته شده از لقب‌های زیبا و علوم شریف همه را برای او گفته‌اند پس سزاوار است که از توصیف او چشم بپوشیم.

۵.۲ - محدث نوری

محدث نوری (ره) در کتاب مستدرک وسائل الشیعه در مورد او چنین می نگارد:.
علامه حلی شیخ بزرگوار و جلیل‌القدر اقیانوس علوم، و غواص فضائل و حکمت‌ها، حافظ ناموس هدایت و ارشاد و شکننده ناقوس ضلالت، پاسدار حریم دین، زائل‌کننده آثار فسادگران او در جمع علما و دانشمندان اسلام، همانند بدر (ماه شب چهارده) در میان ستارگان می‌درخشد و نسبت به دشمنـان و بـدخـواهـان سیاه دل، شدیدتر از عذاب زهرناک و برنده‌تر از شمشیر مسموم است او دارنـده مـقـامـات فـاخـره و کـرامات درخشان و سعادت‌های ظاهری است او زبان گویای فقها و متکلمین، محدثین، مفسرین و ترجمان حکما و عرفای سالکین متبحر است او فردی است که لقب آیة‌الله تام و کامل، شایسته اوست رحمت‌ها و عنایات خاص خدا شامل حال اوباد.

۵.۳ - صاحب ریاض

رجـالی معروف، صاحب ریاض العلماء درباره او گوید: پیشوای وارسته، عالم عامل، فاضل کامل، شـاعـر ماهر، علامه علما، فهامه فضلا، استاد جهان، معروف در بین ما به علامه علی‌الاطلاق مـوصـوف بـا نـهـایت علم، فهم، کمال او فرزند خواهر محقق می‌باشد و او آیة‌الله روی زمین می‌بـاشـد او حـقوق بی‌شماری از نظر زبان، بیان و قلم بر عهده طائفه شیعه امامیه دارد او جامع عـلوم مختلف و مصنف در رشته‌های گوناگون آن بود او به تنهایی فقیه، حکیم، متکلم، محدث، اصولی، ادیب و شاعر ماهری بود من برخی از اشعار او را در اردبیل دیدم که به کمال جودت طبع او در نظم و شعر دلالت دارد.

۵.۴ - دانشمندان اهل‌سنت

تـجـلـیل و توصیف از مقام علمی علامه حلی اختصاص به علما شیعه ندارد، بلکه دانشمندان اهل سنت نـیـز او را مـورد تـوصیف و تجلیل قرار داده‌اند از باب نمونه، ابن حجر عسقلانی در کتاب لسان المیزان درباره او گوید: ابن یوسف بن مطهر الحلی، عالم شیعه و پیشوا و مؤلف آنان است او آیت حق در ذکاوت بود، المختصر ابن حاجب را شرح زیبایی نمود او همان فردی است که شیخ تقی‌الدین بن تیمیه در کتاب خـود ردی بـر او نوشته است و کتاب او معروف به رد بر رافضی است ابن مطهر بسیار خوش‌اخلاق و خوش برخورد بود هنگامی که کتاب ردیه ابن تیمیه به دست او رسید، گفت: اگر او می‌فهمید که من چه می‌گویم، به او پاسخ می‌دادم.
از ایـن نوع کلمات و سخنان توصیفی، در مورد آن مجتهد والامقام به کثرت و فراوانی وجود دارد که به نقل یک نمونه بسنده گردید.


علامه علاوه بر فعالیت‌های علمی، فعالیت‌های اجتماعی نیز داشته است.

۶.۱ - پناه‌دادن علما و دانشمندان

هنوز یک دهه از سن جمال‌الدین حسن نگذشته بود که با حمله وحشیانه مغولان رعب و وحشت سرزمین‌های اسلامی را در برگرفت. ایران در آتش جنگ مغولان می‌سوخت و شعله آن دیگر نواحی را نیز تهدید می‌کرد. در این میان مردم عراق دلهره عجیبی داشتند. هر لحظه ممکن بود لشکریان مغول از ایران به سوی عراق حرکت کنند و شهرهای آنجا را یکی پس از دیگری فتح نمایند. بغداد پایتخت عباسیان آخرین روزهای زوال خلافت عباسیان را مشاهده می‌کرد. مردم از ترس احتمال حمله مغولان وحشی شهرها را خالی کرده و سر به بیابان گذاشته بودند.
شیعیان و مردم شهرهای مقدس عراق چون کربلا، نجف و کاظمین به بارگاه ملکوتی ائمه معصومین روی آورده، در حرم امن اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السّلام) پناهنده شدند.
مردم حلّه نیز سر به بیابان و نیزارها گذاشته، بعضی به کربلای معلاّ و نجف اشرف پناهنده شدند و چند نفری هم در شهر ماندند که از جمله آنان سه نفر فقیه و دانشمند به نام‌های: شیخ یوسف سدیدالدین، سید مجدالدین بن طاووس و فقیه ابن العزّ بودند. این دانشمندان در جایی جمع شدند و برای نجات شهرهای مقدس کربلا، نجف، کوفه و حلّه در پی چاره‌اندیشی برآمدند و پس از گفتگوهای زیاد و مشورت با یکدیگر به این نتیجه رسیدند که نامه‌ای نزد هولاکوخان پادشاه مغول بفرستند و از وی امنیت و آسایش برای شهرهای مقدس عراق درخواست نمایند.
سرانجام در سال ۶۵۷ ق. بغداد به دست هولاکو فتح گردید و «معتصم» آخرین خلیفه بنی‌عباس از بین رفت حوزه فرهنگ اسلام و مذهب شیعی در بغداد که از رونق بسزایی برخوردار بود متلاشی شد و بر شهرهای عراق ترس و وحشت از مغولان سایه افکند. ولی به رغم وحشیگری‌های مغولان دور از فرهنگ و با تلاش و همت بلند و درایت فقهای شیعه در حلّه - به‌ویژه شیخ یوسف سدیدالدین پدر جمال‌الدین حسن - و لطف و عنایت پروردگار، امنیت به شهر حلّه و شهرهای مقدس عراق بازگشت و سرزمین حلّه پناهی برای فقها و دانشمندان شد.
از این پس حلّه تا اواخر قرن هشتم، به مثابه یکی از حوزه‌های بزرگ مذهب شیعی شناخته می‌شد که طلاّب و‌ اندیشمندان از گوشه و کنار مجذوب آن حوزه می‌شدند. بدین‌گونه وطن جمال‌الدین حسن برای وی و دیگر دانش‌پژوهان در سایه صلح و آرامش و به دور از جنگ و خونریزی مهیّای استفاده از محضر بزرگان و عالمان دین قرار گرفت.

۶.۲ - تشیع سلطان به دست علامه

اولجایتو در سال ۷۰۴ ق. در پنج فرسخی ابهر در سرزمینی سرسبز که رود کوچک ابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه می‌گیرد، شهر «سلطانیه» را تاسیس کرد. بنای شهر ده سال طول کشید و در سال ۷۱۳ ق. شهری بزرگ دارای ساختمان و بناهای بسیار زیبا به وجود آمد. در آنجا قصری برای خویش ساخت و مدرسه بزرگی شبیه مدرسه مستنصریه بغداد بنیانگذاری و از هر سو مدرسان و علمای اسلام را دعوت کرد.
سلطان محمد خدابنده که قبل از مسلمان‌شدن به او اولجایتو می‌گفتند از سلاطین دارای ذوق سلیم و صفات نیک است که علم و علما را دوست می‌داشت و مخصوصا به سادات احترام خاصی می‌گذاشت. علما و از جمله علامه حلی در این زمان فرصت خوبی برای نشر معارف اهل بیت پیدا کردند و از این‌رو در زمان این سلطان، علم و دانش رونق تام و رواج بسیاری یافت.
او بعد از مسلمان‌شدن با علمای جمیع فرقه‌های اسلامی نشست و برخاست داشت و در جلسات مناظرات آن‌ها حضور می‌یافت و از حق پیروی می‌نمود.
دو نقل درباره علت شیعه‌شدن سلطان محمد خدابنده وجود دارد که هر دو در نهایت به تحقق این امر به دست علامه حلی منتهی می‌گردد.
یک نقل آن است که به دلیل کشیده شدن مناظرات علمای حنفی و شافعی به مشاجره و توهین به همدیگر، بسیاری از امرای مغول که بعد از مسلمان‌شدن سلطان، به اسلام گرویده بودند از آن مشمئز گردیده و به آیین قبلی خود بازگشتند.
ولی سلطان به تحیر و شک افتاده و به‌واسطه درایت وزیر شیعه‌اش با علامه که در شهر حله زندگی می‌کرد آشنا می‌شود و از او درخواست کتاب می‌کند و علامه نیز کتاب «منهاج الکرامه» و «نهج الحق» را به او می‌دهد و سپس مناظراتی با علمای اهل سنت انجام می‌دهد که آن‌ها نیز به قوت استدلالات علامه اعتراف می‌کنند و سلطان شیعه می‌شود و به نام ائمه (علیهم‌السّلام) خطبه می‌خواند و سکه می‌زند و امرای مغول نیز شیعه می‌شوند.
نقل دیگر آن است که سلطان، زن مورد علاقه خویش را در یک مجلس سه طلاقه می‌کند و سپس پشیمان می‌گردد ولی تمام علمای اهل سنت می‌گویند بدون محلل رجوع جایز نیست. شخصی که شیعه بوده به سلطان خبر می‌دهد که عالمی در حله این عقد را باطل می‌داند.
علمای اهل سنت با تحقیر علامه، او را بی‌عقل می‌شمارند ولی سلطان بیشتر تشویق به ملاقات او می‌شود مجلسی ترتیب داده می‌شود و علاّمه پس از ورود به ایران، در اولین جلسه‌ای که سلطان تشکیل داد شرکت کرد و بدون توجه به مجلس شاهانه، با برخورد علمی و پاسخ‌های دقیق و محکمی که به سؤالات می‌گفت دانشمندان و پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذیرش نظر خویش ملزم کرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق که حضور دو شاهد عادل باشد فراهم نبوده است. شاه با خوشحالی از این فتوا، از قدرت علامه حلی در بحث و مناظره، صراحت لهجه، حضور ذهن قوی، دانش و اطلاعاتی که داشت و با شهامت و دلیل‌های روشن صحّت نظرات خویش را ثابت می‌کرد خوشش آمد و علاقه وافری به فقیه شیعی پیدا کرد.

۶.۳ - تاسیس مدرسه

به هر حال در این مساله شکی نیست که علامه در سال ۷۰۲ ه ق از حله به بغداد می‌آید و سلطان بدست او شیعه می‌شود. از آن به بعد سلطان شیفته او می‌گردد و تا سال ۷۱۶ ه ق زمان فوت سلطان ملازم او بوده است. در این مدت ظاهرا به خواهش و ابتکار علامه دو مدرسه به دستور سلطان ساخته شد.
یکی در شهر سلطانیه در کنار قبه عظیم مشهور به قبه سلطانی که تا الآن باقی است و دیگری مدرسه سیار که در ایام مسافرت سلطان همراه او حمل می‌شد و علامه و سایر اساتید نیز همراه او در تمام مسافرت‌هایش حضور داشتند و در این مدرسه به تدریس و تالیف اشتغال داشتند. مدرسانی از فرقه‌های مختلف اهل سنت و شیعه در این مدرسه به تدریس اشتغال داشتند که می‌توان «عضدالدین ایجی» و «بدرالدین شوشتری» و «قطب‌الدین یمنی تستری» را نام برد.
این مساله، روش علامه در تقریب بین مذاهب اسلامی و روحیه عدم تعصب او را نشان می‌دهد و همین‌طور حاکی از حسن سیرت این سلطان است که بعد از شیعه شدن بقیه علمای سائر فرقه‌ها را از خود طرد ننمود و احترام و منزلت آن‌ها را رعایت می‌نمود.

۶.۴ - رونق‌دادن به حله

در اثر تلاش‌های علامه و مصاحبت با سلطان، حله وارث تمدن بابل، جایگاه علمی خویش را باز یافت و موطن اصلی برای علم و علما گردید و پشتوانه‌ای برای مدرسه سیار گشت.
حله در این زمان مرکز تشیع شد و علم آنقدر شکوفا گردید که ملا افندی نقل می‌کند در آن زمان در این شهر ۴۰۰ مجتهد وجود داشته است و سیدصدر نقل می‌کند که از مجلس درس علامه ۵۰۰ مجتهد فارغ‌التحصیل شده‌اند.
[۱۴] ضیاء‌الدین عراقی، شرح تبصرة المتعلمین، مقدمه، ص۲۹، چاپ جامعه مدرسین، به نقل از تاسیس الشیعه.


۶.۵ - تدریس و ارشاد

در سال ۷۱۶ ه ق که سلطان محمد خدابنده فوت کرد، علامه به حله بازگشت و مشغول تالیف و تدریس و تربیت علما و تقویت مذهب و ارشاد مردم شد به صورتی که از هر طرف طالبان علم به سوی او شتافتند و دیگر از حله خارج نشد مگر برای حج در اواخر عمر شریفش تا این که در سال ۷۲۶ ه ق رحلت نمود.
در سفر حج با ابن تیمیه در مسجدالحرام ملاقات نمود. ابتدا ابن تیمیه او را نمی‌شناخت و از طریقه صحبت و بحث علامه بسیار تعجب نمود و از او جویای نامش شده علامه در جواب گفت: «من کسی هستم که تو او را ابن المنجس می‌خوانی» (ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه در رد کتاب منهاج الکرامه، علامه را به این نام خوانده بود) از آن به بعد بین آن دو انس و مؤالفت حاصل شد.
نقل شده هنگامی که کتاب منهاج السنه به دست علامه رسید، علامه اشعاری نوشت و برایش فرستاد که ابتدای آن این‌گونه بود:
لو کنت تعلم کل ما علم الوری طرا لصرت صدیق کل العالم
لکن جهلت فقلت: ان جمیع من یهوی خلاف هواک لیس بعالم

۶.۶ - پاسداری از فرهنگ تشیع

علامه بحق به مجدد آثار شیعه توصیف شده است. او در هیچ لحظه‌ای از عمرش از این امر فارغ نبوده. مناظرات بسیار او با علمای اهل سنت، کتاب‌های متعددش در توضیح مبانی شیعه و جواب‌های مستدل و منطقی به ایرادات مخالفان و تبلیغ تشیع در طول زندگی گواه بر این مساله است.

۶.۷ - احیاء زمین و وقف

سید جعفر آل بحرالعلوم نقل می‌کند که علامه آبادی‌های بسیاری داشت که آن‌ها را با مال خویش احیاء کرده بود و قنات‌ها و چشمه‌هایش را خودش حفر نموده بود و این قریه‌ها متعلق به هیچ‌کس نبودند و بسیاری از این قریه‌ها را در زمان حیات خودش وقف کرده است.

۶.۸ - خیر و برکت علاّمه در ایران

آن را که فضل و دانش و تقوا مسلّم است ••• هرجا قدم نهد قدمش خیرمقدم است
حضور علاّمه حلّی در ایران و مرکز حکومت مغولان خیر و برکت بود و با زمینه‌هایی که حاکم مغول برای وی به وجود آورده بود کمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولایت ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) برخاست. از این‌رو بزرگ‌ترین جلسه مناظره با حضور‌ اندیشمندان شیعی و علمای مذاهب مختلف برگزار شد. از طرف علمای اهل سنت خواجه نظام‌الدین عبدالملک مراغهای که از علمای شافعی و داناترین آن‌ها بود برگزیده شد. علاّمه حلّی با وی در بحث امامت مناظره کرد و خلافت بلافصل مولا علی (علیه‌السّلام) بعد از رسالت پیامبر اسلام را ثابت نمود و با دلیل‌های بسیار محکم برتری مذهب شیعه امامیّه را چنان روشن ساخت که جای هیچ‌گونه تردید و شبهه‌ای برای حاضران باقی نماند.
پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السّلام) اولجایتو مذهب شیعه را انتخاب کرد و به لقب «سلطان محمد خدابنده» معروف گشت. پس از اعلان تشیع وی، در سراسر ایران مذهب اهل بیت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها به نام مقدس ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) سکّه زنند و سر در مساجد و اماکن مشرّفه به نام ائمه مزیّن گردد.
[۱۷] شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۵۷۱.

یکی از دانشمندان می‌نویسد: اگر برای علامه حلّی منقبت و فضیلتی غیر از شیعه شدن سلطان محمد به دست او نبود، همین برای برتری و افتخار علامه بر دانشمندان و فقها بس بود. حال آنکه مناقب و خوبی‌های وی شمارش یافتنی نیست و آثار ارزنده‌اش بی‌نهایت است.
[۱۸] بحرانی، یوسف، لؤلؤة البحرین، ص۲۲۶.



شیخ تقی‌الدین سبکی معروف به «ابن تیمیه» از دانشمندان متعصب اهل سنت و معاصر با علامه حلی است که بیشتر شخصیت‌های علمی به فساد عقیده وی اعتراف دارند و بلکه می‌گویند کافر و مرتد است تا جایی که در زمان حیاتش به علت داشتن نظرات انحرافی به زندان افتاده است و دانشمندان شیعه و سنی کتاب‌های زیادی در زمان وی و بعد از آن بر ردّ او نوشته‌اند.
بعد از اینکه علامه حلی کتاب «منهاج الکرامه» را در اثبات امامت نوشت ابن تیمیّه به علت عناد و لجاجتی که با علامه داشت کتابی به نام «منهاج السنه» (به خیال خام خویش به عنوان ردّ بر شیعه و به‌ویژه ردّ بر کتاب منهاج الکرامه) نوشت. وقتی کتاب منهاج السنه به دست علامه رسید این بزرگوار با آن همه تهاجمات و بی ادبی‌ها و توهین‌های ابن تیمیّه اشعاری نوشت و برایش فرستاد که ترجمه شعرها چنین است:
- اگر آنچه را سایر مردم می‌دانستند تو هم می‌دانستی با دانشمندان دوست می‌گشتی.
- ولی جهل و نادانی را شیوه خود ساختی و گفتی:
- هرکس بر خلاف هوای نفس تو می‌رود دانشمند نیست!
ابن حجر عسقلانی - دانشمند سنی - چنین اعتراف می‌کند: «علامه نامش مشهور و اخلاقی نیک دارد. وقتی کتاب ابن تیمیه به او رسید گفت «لو کان یُفهِمُ ما اقُولُ اَجَبْتُهُ» یعنی: اگر ابن تیمیه آنچه را که من گفتم می‌دانست جوابش را مـی‌دادم.


جمال‌الدین حسن، ستاره پرفروغ «آل مطهّر» و شهر فقاهت حلّه هنوز مدّت زمانی از تحصیلش نگذشته بود که با ذوق سرشار خدادادی و علاقه وافر، به تمام دانش‌های بشری مانند فقه و حدیث، کلام و فلسفه، اصول فقه، منطق، ریاضیات و هندسه مسلح گردید و تجربه لازم را به دست آورد. آوازه فضل و دانش وی به سرعت در سرزمین حلّه و دیگر شهرها پیچید و در مجالس درس و محیط فرهنگی نام مقدسش را به نیکی و احترام یاد می‌کردند و «علاّمه»‌اش می‌خواندند.
علامه حلّی چون خورشید فروزان در آسمان فقاهت درخشید و دیگران از نور وجودش استفاده کردند. در شهر حلّه حوزه درس تشکیل داد و علاقه‌مندان و تشنه‌کامان معارف و علوم اهل بیت (علیهم‌السّلام) از گوشه و کنار جذب آن شدند و از دریای بی‌کرانش سیراب گشتند.
یکی از دانشمندان می‌گوید: علامه حلّی نظیری ندارد نه پیش از زمان خودش و نه بعد از آن. کسی که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربیت شد.
[۲۱] صدر، سیدحسن، تاسیس الشیعه، ص۲۷۰، چاپ تهران.



بعد از رحلت محقق حلّی در سال ۶۷۶ ق که زعامت و مرجعیت شیعیان را به عهده داشت شاگردان ممتاز وی و فقها و دانشمندان حلّه به دنبال فقیه و مجتهدی بودند که خصوصیات مرجعیت و زعامت را دارا باشد تا او را به عنوان مرجع تقلید معرفی کنند. آنان تنها علامه حلّی را که از شاگردان برجسته و دست پرورده مکتب فقهی محقق حلّی بود و فقها و مجتهدان به‌نام آن روزگار در حوزه درس وی شرکت می‌کردند شایسته مرجعیت و پیشوایی دین می‌شناختند و این در زمانی بود که فقط ۲۸ بهار از عمر شریف علامه گذشته بود. این امر حاکی از نبوغ و شخصیت والای اوست که در این سنین تمام دانش‌ها و فضایل اخلاقی و کرامت‌های معنوی و انسانی را به کمال رسانده و از دیگر عالمان و مجتهدان برتری جسته و به مقام شامخ مرجع تقلید و فتوا در احکام شرع مقدس اسلام نایل گشته بود.
آری پس از رحلت محقق حلّی زعامت و مرجعیت شیعیان به علامه حلّی منتقل گردید و این‌بار امانت الهی بر دوش با کفایت او گذاشته شد. بدین‌سبب به لقب مقدس و شریف «آیت‌الله» مشهور گردیدکه در آن روزگار تنها او به این لقب خوانده می‌شد و هرکس آیت‌الله می‌گفت منظورش علامه حلّی بود.


عصر علامه را باید زمان توسعه فقه شیعه و حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السّلام) و دوره پیشرفت تمدن و دانش در گوشه و کنار جهان اسلام نامید. چرا که علامه حلّی تلاش و کوشش خستگی‌ناپذیری در نشر علوم و فقه اسلام بر طبق مذهب اهل بیت نمود و در فقه تحول و شیوه نوی را ارائه کرد.
وی اولین فقیهی بود که ریاضیات را به عنوان دانشی در فقه وارد کرد و به فقه استدلالی تکامل بخشید. تاثیری که دیدگاه فقهی، کلامی و آثار علامه گذارده بود محور بحث و تکیه‌گاه دانشمندان بر طبق نظرات فقهی فقها و دانشمندان شیعی بود.
در آن روزگار، در بغداد و عراق خاندان جوینی حکومت می‌کردند که گرچه از طرف پادشاهان مغول به بغداد و این منطقه گمارده شده بودند، بیش از سی سال فرمانروای مطلق بودند و در ترویج دین مبین اسلام و تعظیم علما و نشر دانش و فضیلت‌ها و ترمیم خرابی‌های مغولان، هرچه توانستند دریغ نکردند. به واقع اگر وجود آنان نبود آثاری از تمدن اسلام بر جای نمی‌ماند.
[۲۳] میرزا ابوالحسن شعرانی، کشف الغمّه، ج۱، ص۸، مقدمه، قم، ۱۳۶۴ش.
[۲۴] شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۴۸۰.

در ایران نیز گرچه حاکمان مغول حکومت می‌کردند و مدت زیادی رعب و وحشت و جنایت و خونریزی حکمفرما بود، رفته رفته از بی‌فرهنگی و خوی ستمگری مغولان کاسته شد و این به‌سبب تاثیر فرهنگ مردم ایران و اسلام و نیز هوشیاری و سیاست وزرای لایق و شایسته‌ای نظیر خواجه نصیرالدین طوسی، یاور وحی و عقل و استاد علاّمه حلّی بود. حضور چنین دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملّت در دستگاه مغولان، در پیشرفت علم و جلوگیری مغولان وحشی از تخریب و آتش‌سوزی مراکز فرهنگی و کتابخانه‌ها، نقش بسزایی ایفا کرد دانشمندانی که در انجام این مهم از آبروی خویشتن سرمایه گذاشتند و همچون شمع سوختند.


اساتید، شاگردان، تالیفات و مکتب علمی علامه از مباحث حیات علمی علامه است.

۱۱.۱ - اساتید

جمال‌الدین حسن در شهر حلّه بزیست و در محضر فقها، متکلمان و فلاسفه بهره کافی برد و خویشتن را به دانش و تهذیب نفس آراست و به تمام فنون و علوم مسلح گردید و از دست آنان به دریافت اجازه‌نامه اجتهادی و نقل حدیث مفتخر گردید. حال به اختصار به نام چند نفر از اساتید بزرگوار وی اشاره می‌کنیم:
۱- شخصی به نام «محرم»، موضوع: خواندن و نوشتن و تعلیم قرآن مجید.
۲- شیخ سدیدالدین حلی (پدر علامه)، موضوع: فقه و اصول، حدیث، علم کلام.
۳- محقق حلی (دایی علامه)، موضوع: فقه و اصول، حدیث، علم کلام (دایی او مانند پدری مهربان برایش زحمت کشید و بیشتر علومش مخصوصا فقه و اصول را نزد او فرا گرفت).
۴- شمس‌الدین محمد کیشی، موضوع: بعضی تالیفات او در علوم عقلی.
۵- شیخ نجم‌الدین علی بن عمر کاتبی قزوینی، موضوع: کتاب «شرح کشف الاسرار عن غوامض الافکار» در منطق از تالیفات خود اوست.
۶- خواجه نصیر الدین طوسی، موضوع: کتاب شفای زندگی و سرگذشت ابن سینا در فلسفه و علم هیئت و ریاضیات.
۷- برهان‌الدین فسفی، موضوع: بعضی تالیفات او در علم جدل و مناظره.
۸- ابن میثم بحرانی شارح نهج البلاغه، موضوع: فقه.
۹- سید علی بن موسی بن جعفر بن طاووس حلی، موضوع: فقه.
۱۰- احمد بن طاووس، موضوع: فقه.

۱۱.۲ - مشایخ روایی

۱- شیخ سدیدالدین حلی (پدر علامه).
۲- محقق حلی (دایی علامه).
۳- خواجه نصیرالدین طوسی.
۴- علی بن طاووس.
۵- بهاء‌الدین علی بن عیسی اربلی، صاحب کشف الغمه.
۶- ابن میثم بحرانی، شارح نهج البلاغه.
۷- احمد بن عبدالله واسطی.
۸- احمد بن موسی بن جعفر طاووسی.
۹- نجم‌الدین جعفر بن محمد بن جعفر، معروف به ابن نما حلی.
۱۰- عبدالحمید بن ابی‌الحدید معتزلی، شارح نهج البلاغه.
۱۱- شیخ جمال‌الدین حسین بن ابان نحوی.
۱۲- شیخ تقی‌الدین عبدالله بن جعفر بن علی صباغ کوفی.
۱۳- نجم‌الدین کاتبی قزوینی، معروف به دبیران.
۱۴- غیاث‌الدین عبدالکریم بن طاووس.
۱۵- جمال‌الدین محمد بن سلیمان بلخی.
۱۶- شمس‌الدین محمد کیشی.
۱۷- برهان‌الدین محمد نسفی.
۱۸- شیخ نجیب‌الدین یحیی بن حسن بن سعید حلی، صاحب الجامع (پسر عموی مادر علامه).
۱۹- شیخ حسن بن محمد صنعانی.
۲۰- شمس‌الدین عبدالله بخاری.
۲۱- شیخ جمال‌الدین محمد بلخی.
۲۲- شیخ مفیدالدین محمد بن علی بن محمد بن جهم حلی اسدی.
[۳۰] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۰۷، ص۶۵، چاپ بیروت.
[۳۱] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۰۷، ص۶۷، چاپ بیروت.
[۳۳] حر عاملی، محمد بن حسن، امل الآمل، ج۲، ص۶۳، چاپ ایران.
[۳۴] حر عاملی، محمد بن حسن، امل الآمل، ج۲، ص۶۴-۶۵، چاپ ایران.
[۳۵] بحرانی، یوسف، لؤلؤة البحرین، ص۲۵۵، مؤسسه آل البیت (علیهم‌السّلام).
[۳۶] بحرانی، یوسف، لؤلؤة البحرین، ص۲۵۹، مؤسسه آل البیت (علیهم‌السّلام).


۱۱.۳ - شاگردان

علامه یکی از علمایی است که شاگردان زیادی تربیت کرده است. بنابر نقلی نزدیک به ۵۰۰ مجتهد از درس او فارغ‌التحصیل شده‌اند ولی نام اکثر آن‌ها در تاریخ نمانده است. اینک تعدادی از آن‌هایی که نسبت شاگردی علامه به آن‌ها داده شده در اینجا ذکر می‌شود.
بعضی از این شاگردان هم کتابی را نزد او خوانده‌اند و هم از او اجازه روایت دارند و بعضی دیگر در یکی از این دو جنبه شاگرد او محسوب می‌شوند.
۱- فخرالمحققین (فرزند علامه).
۲- قطب‌الدین رازی، شارح شمسیه.
۳ و ۴- عمیدالدین عبدالمطلب حسینی اعرجی حلی و برادرش ضیاء‌الدین عبدالله (پسران خواهر علامه).
۵- تاج‌الدین محمد بن قاسم بن معیه حسنی حلی.
۶- احمد بن ابراهیم بن محمد بن حسن بن زهره صادقی حلبی.
۷- شیخ زین‌الدین ابوالحسن علی بن احمد بن طراد مطاربادی.
۸- محمد بن علی جرجانی.
۹- رضی‌الدین ابوالحسن علی بن احمد مزیدی حلی.
۱۰- تقی‌الدین ابراهیم بن حسین بن علی عاملی.
۱۱- تاج‌الدین حسن سرابشنوی.
۱۲- مهنا بن سنان حسینی اعرجی مدنی.
۱۳- زین‌الدین علی سروری طبری.
۱۴- جمال‌الدین حسینی مرعشی طبرسی آملی.
۱۵- ابوالحسن محمد استرآبادی.
۱۶- زین‌الدین نیشابوری.
۱۷- شمس‌الدین محمد حلی.
۱۸- تاج‌الدین محمود بن زین‌الدین محمد بن عبدالواحد رازی.

۱۱.۴ - مکتب علمی

علامه حلی از کسانی است که عنوان جامع معقول و منقول بحق برازنده اوست. او همان‌طور که اکثر علما درباره‌اش گفته‌اند مجتهدی حکیم، متکلمی رجالی، مفسری محدث و ادیب و شاعر است و نوشته‌های او که تقریبا تمام دائره‌های علوم را شامل می‌شود بر این گفته شاهد صدق است.

۱۱.۴.۱ - ابتکار در تالیف

علامه در زمینه‌های مختلف علمی، برای مبتدیان و متوسطان و سطح عالی کتاب نوشته است و ابتکار او در این زمینه نوشتن کتاب‌هایی در هر سطح به شیوه‌های مختلف می‌باشد. به عنوان مثال برای مبتدیان در زمینه فقه سه کتاب «تبصرة المتعلمین، ایضاح الاحکام، ارشاد الاذهان» و در سطح متوسط دو کتاب «قواعد الاحکام، تحریر الاحکام» و در سطح عالی سه کتاب «مختلف الشیعه، تذکرة الفقهاء، منتهی المطلب» را نوشته است.
این کتاب‌ها هر کدام به غرض خاصی نوشته شده است و از نظر شکل و سیاق شبیه همدیگر نیستند. البته تحقیق درباره این‌که هر کدام چه تفاوت‌هایی با دیگری دارد فرصتی مناسب لازم دارد ولی از صحبت‌های خود علامه و دیگران در این‌باره این مطلب آشکار می‌شود که این کتاب‌ها تکراری نیستند.
بطور مثال خود درباره کتاب «تحریر الاحکام» می‌گوید: من در این کتاب تنها عمده مسائل فقهی را ذکر کرده‌ام بدون آنکه استدلالی برای آن‌ها بیاورم، در حالی که بر طبق گفته خود او و پسرش کتاب قواعد تنها عمده مسائل فقهی را در بر دارد و علاوه بر آن قواعد کلی در فقه را که جزئیات از آن متفرع می‌شود ارائه داده است و لوازم هر قاعده نیز توضیح داده شده است سه کتاب مفصل و استدلالی او نیز هر یک به موردی اختصاص دارد.
در کتاب «مختلف» علاوه بر استدلال بر مسائل فقهی، اختلافات درون مذهبی شیعه را در مسائل تبین می‌کند و در کتاب «تذکره» به اختلاف فرقه‌های اسلامی در این مورد می‌پردازد ولی در کتاب «منتهی» تنها استدلال را به غایت و نهایت ذکر می‌کند.
کتاب‌های دیگر او در علوم دیگر مثل اصول فقه و کلام نیز همین‌گونه هستند به‌طور مثال کتاب «نهج الحق» به بحث درباره همه اصول دین می‌پردازد.
در ضمن بحث امامت، فضائل و ادله اثبات امامت علی ‌(علیه‌السّلام) و ادله رد امامت دیگران آورده می‌شود در حالی که کتاب «الیقین» تنها به همین موضوع می‌پردازد و آن را به غایت می‌رساند و هزار دلیل بر امامت و افضلیت علی ‌(علیه‌السّلام) در آن ذکر می‌کند و قصد داشته همین مقدار نیز در رد امامت دیگران دلیل بیاورد که ظاهرا اشتغالات به او اجازه نداده است یا این‌که بعد از تالیف مفقود گردیده است.

۱۱.۴.۲ - ابتکار در احادیث

یکی دیگر از ابتکارات علامه تقسیم احادیث به اقسامی است که امروزه نزد علما متداول است. در قدیم علمای شیعه احادیث را یا ضعیف می‌دانستند و یا صحیح، ولی علامه حلی از جهتی احادیث را به صحیح، حسن، موثق و ضعیف و از جهات دیگر نیز به اقسام دیگری نیز تقسیم می‌کند. ناگفته نماند که این اقسام به نحوی در کتاب‌های اهل سنت قبلا آورده شده بود ولی اجرای آن در احادیث شیعه به ابتکار علامه بود.
با این حال گذشته از مقام اجتهاد او در فقه و اصول و وسعت علوم او در تمام زمینه‌ها، علامه را نمی‌توان مبتکر شیوه خاصی در کلام و فلسفه دانست هرچند کتاب‌های او در این دو زمینه هم از لحاظ سبک نگارش دارای ابتکاراتی است که در جای دیگر یافت نمی‌شود.

۱۱.۴.۳ - رواج اجتهاد

اخباریان مثل مرحوم استرآبادی در مخالفت با علامه حلی یکی از ایرادات بر او را تاسیس اجتهاد بر می‌شمارند. هرچند این مطلب درست نیست زیرا قبل از علامه شیوه اجتهاد در بین اصحاب رواج داشته است ولی از جبهه‌گیری سخت اخباریان در برابر او و کتاب‌های متعدد فقهی علامه که با استدلال همراه است می‌توان فهمید که علامه در این زمینه بسیار تلاش نموده است و طریقه اجتهاد را رونقی بسزا داده است.
یکی از اجتهادات او در این زمینه که بعد از او همه مجتهدان به آن فتوا داده‌اند، تبدیل وجوب آب کشیدن از چاه هنگام افتادن نجاستی در آن به استحباب است.

۱۱.۴.۴ - تاثیرگذاری و تاثرپذیری

تمام علما از این جهت که خود شاگرد گذشتگان و استاد آیندگان بوده‌اند، از یک جهت متاثر شده و از جهت دیگر تاثیرگذار بوده‌اند. ولی در این میان اساتیدی وجود داشته‌اند که بیشتر در روحیات و علوم شاگردان خویش تاثیر گذاشته‌اند و بعضی آنقدر در این جهت مؤثر بوده‌اند که جریان علم‌اندوزی را در قرن‌ها پس از خود تحت نفوذ داشته‌اند.
در فقه، علامه حلی از جمله عالمانی است که در جهت تاثیرگذاری بر روند علم‌اندوزی بعد از خود تاثیر بسزایی داشته است. بسیاری از اجتهادات او مثل مساله عدم نجاست آب چاه به محض ملاقات با نجس بدون تغیر، در تمام قرون بعد تاکنون از طرف علما پذیرفته شده است.
شیوه اجتهاد را که او رونق داد همواره در حال تکامل و سیر صعودی بوده و عالمان بعد از او در راه اعتلای آن کوشیده‌اند و با وجود کتاب‌های بسیاری که در زمینه فقه نوشته شده، هنوز هم کتاب‌های او مورد استفاده دانش‌پژوهان است. ملا نظام‌الدین قرشی در این‌باره گفته است: هر کس بعد از او آمده از او استفاده کرده است.
اما در زمینه تاثرپذیری، او در فقه و اصول بیشتر تحت تاثیر دایی خویش محقق حلی بوده است. یکی از محققان در تحقیقی پیرامون کتاب «ارشاد» میزان تاثرپذیری محتوایی آن را از شرایع مشخص کرده است به گونه‌ای که بسیاری از عبارات آن عین عبارات شرایع است ولی علامه با اختصار بسیار و باب‌بندی بدیع شکل و صورتی نو به آن داده است. شهید اول در «غایة المراد» به این تاثیرپذیری در بعضی موارد اشاره کرده است.
در زمینه کلام نیز از شرح‌های متعددی که بر کتاب‌های او نوشته شده است و همچنین متداول بودن تدریس کتاب‌های او و مراجعه علما به آن‌ها حتی تا زمان حاضر می‌توان از میزان تاثیرگذاری آن اطلاع یافت به صورتی که شاید بعد از او سبک جدیدی در کلام اسلامی یافت نمی‌شود و تمام کسانی که بعد از او آمده‌اند یا شارح آثار او بوده‌اند یا در تالیفات خود از همان سبک‌ها استفاده کرده‌اند.


شخصیت‌هایی همچون علامه حلی دارای طرفدارانی بسیار علاقمند و دشمنانی هتاک و ناجوانمرد هستند.
این مساله سابقه‌ای به طول تاریخ دارد و معصومانی همچون علی ‌(علیه‌السّلام) نیز از آن در امان نمانده‌اند و یا این که دشمنان به فضل و برتری او اعتراف‌ها کرده‌اند، تشنیعات بسیاری نیز از آن‌ها درباره او انجام شده است. علامه حلی نیز از این امر استثنا نبوده و مخالفان بسیاری در میان اهل سنت و شیعه داشته که با اعتراف به فضل و مقام او باز هم به هتاکی درباره‌اش پرداخته‌اند.

۱۲.۱ - اهل‌سنت

اهل سنت - نه تمام آن‌ها بلکه بعضی افراد که از خود جامعه آن‌ها نیز مطرود هستند- به مقابله با او پرداخته و نسبت‌های ناروایی به او داده‌اند. در اینجا نمی‌خواهیم به بخش‌هایی که ابن روزبهان و ابن کثیر و ابن تیمیه درباره او گفته‌اند بپردازیم و تنها به ایراداتی که جنبه علمی یا اجتماعی و اخلاقی دارد اشاره نموده و طالبان تفصیل را به کتاب «احقاق الحق» نوشته قاضی شهید نورالله شوشتری ارجاع می‌دهیم.

۱۲.۱.۱ - عسقلانی

عسقلانی که ایرادی در علامه نمی‌یابد به او نسبت بخل می‌دهد حال آنکه در تاریخ آمده که وقف‌نامه‌های بسیاری به خط خود علامه موجود است و قریه‌های بسیاری را خود آباد نموده و وقف کرده است.

۱۲.۱.۲ - ابن بطوطه

ابن بطوطه با تحریف تاریخ برای تنزل مقام علامه و تخریب شیعه داستان تشیع سلطان محمد خدابنده را به گونه‌ای نقل می‌کند که علامه قائل به وزارت عمر و ابابکر بوده است و سلطان بلافاصله بعد از کفر، شیعه شده و اطلاعی از مذهب اهل سنت نداشته و پس از اتفاقاتی که می‌افتد دوباره به مذهب اهل سنت رجوع می‌کند.
این جریان را تنها ابن بطوطه نقل کرده است و نسبتی به علامه داده که دروغ بودن گفته‌های او را ثابت می‌کند زیرا علامه وقتی در کتاب‌های خود کفر این دو را ثابت می‌کند چگونه می‌تواند معتقد به وزارت آن دو شود.

۱۲.۱.۳ - ابن تیمیه

کتاب‌های علامه علمای اهل سنت را به مقابله وا داشت به‌صورتی که خیل عظیمی به رد آن‌ها پرداختند یکی از آن‌ها ابن تیمیه است که در رد کتاب «منهاج الکرامه»، «منهاج السنه» را نوشت.
جالب این‌که در این زمینه اتحاد عجیبی بین اهل سنت ظاهر شده است، به‌صورتی که آن‌ها با وجود طرد ابن تیمیه به خاطر اعتقاداتش و حتی تکفیر او، در موردی که به نقل رد او بر علامه می‌رسند از او با جلالت و تعظیم یاد می‌کنند هر چند او را مقداری به زیاده‌روی متهم می‌کنند.
زین‌الدین سریحان نیز کتابی با نام «سد الفتیق المظهر و صد الفسیق ابن المطهر» در رد این کتاب، نوشته است. نه تنها علمای شیعه به نقد این کتاب‌ها پرداخته و ایرادات آن‌ها را بیان کرده‌اند بلکه خود علمای اهل سنت نیز کتاب «منهاج السنه» را تضعیف و نقد کرده‌اند مثل کتاب «المال المنة فی نقض منهاج السنه» که آن را سراج‌الدین حسن بن عیسی یمانی نوشته است.
اهل سنت آنگاه که در جواب و بحث علمی شکست می‌خوردند دست خود را به خون پاکان آلوده می‌کردند و وقتی فضل بن روزبهان بر کتاب «نهج الحق» علامه رد می‌نویسد و قاضی نورالله آن را با کتاب «احقاق الحق» نقض می‌کند، به دست کسانی که پیرو حق و منطق و استدلال نیستند کشته می‌شود.

۱۲.۲ - شیعیان

در میان شیعیان نیز کسانی به قدح علامه پرداخته‌اند. یک دسته کسانی مثل محمدامین استرآبادی به خاطر اخباری‌گری حاد و دسته‌ای دیگر درگیر مناقشاتی بیهوده هر کدام به شیوه‌ای به آن اقدام نموده‌اند.

۱۲.۲.۱ - ایراد اول

اخباریان با نسبت این‌که علامه مخترع اجتهاد است او را به خاطر اصطلاحات جدیدش در روایات هادم دین دانسته‌اند؟! نسبت دیگری که استرآبادی به او می‌دهد و به خوابی از پسر علامه در این مورد استشهاد می‌کند این است که او علم اصول را از اهل سنت گرفته و آن را در کتاب‌های خویش وارد نموده است و متوجه نبوده که علم اصول بر قواعدی مبتنی است که مخالف ضروریات مذهب شیعه است.
او در این زمینه گفته است کتاب «تهذیب» علامه خلاصه کتاب «المختصر» حاجبی و آن خلاصه کتاب «المنتهی» حاجبی و آن خلاصه کتاب «احکام» آمدی و آن خلاصه کتاب «معتمد» ابوحسین بصیری است.
این نسبتی کذب است و کتاب‌های اصولی سید مرتضی و شیخ مفید که متقدم بر ابوحسین بصری هستند و کتاب‌های شیخ طوسی که معاصر اوست این ادعا را رد می‌کند. حال اگر بنابر تاثرپذیری باشد آیا او مطالب خویش را از شیخ مفید می‌گیرد یا از ابوحسین بصری؟ قضاوت به عهده خواننده است.
اما خوابی که از پسر علامه نقل شده که پدرم فرموده است اگر کتاب «الفین» و زیارت امام حسین ‌(علیه‌السّلام) نبود فتاوا مرا هلاک می‌گردانید نیز دلیلی بر مدعا محسوب نمی‌شود زیرا:
اولا مستند، یک خواب است که اصل تحقق این خواب نیز مشکوک است.
ثانیا حتی اخباریان هم بر طبق احادیث فتوا می‌دهند و در موارد متعارض روایات نیاز به ترجیح یک طرف دارند و در این صورت آنچه محکوم می‌کرده احکام فقهی به‌طور کلی است که در مقابل زیارت امام حسین ‌(علیه‌السّلام) و امامت قرار گرفته است.

۱۲.۲.۲ - ایراد دوم

ایراد دیگری که بر علامه گرفته‌اند، اختلاف آرا و نظرات او در کتاب‌های مختلفش می‌باشد. سماهیچی و خوانساری در «روضة العابدین» و محدث بحرانی این امر را به او نسبت داده‌اند و علت آن را حرص علامه بر نوشتن دانسته‌اند به گونه‌ای که هرچه به ذهنش می‌رسیده می‌نوشته است بدون این‌که به سخن‌ها و کتاب‌های سابق خود رجوع کند.
تنکابنی در «قصص العلماء» بعد از نقل این نسبت در رد آن، مساله تجدید آرا بین مجتهدان را طرح می‌کند که ممکن است در زمان‌های مختلف آراء آن‌ها تغییر کند و مثل همین تغییر رای را در مورد شیخ طوسی تذکر می‌دهد.
علمای دیگری نیز با تحلیل زندگی علامه و حرکت علمی در زمان او که علمای بسیاری در آن زمان زندگی می‌کرده‌اند و در درس علامه مجتهدان بسیاری بوده‌اند، مساله تغییر آراء او را در سایه بحث‌های علمی که در این جلسات رخ می‌داده است و علامه در مواردی استدلال مخالفان نظریه خویش را می‌پذیرفته و بر طبق آن‌ها نظر خویش را عوض می‌کرده است تعلیل کرده‌اند.

۱۲.۲.۳ - ایراد سوم

ایراد دیگری بر علامه وارد شده که کتاب‌های او صرف نقل از دیگران است و در آن تحقیق و نوآوری وجود ندارد و در این مورد به بعضی عبارات خلاصه که عین عبارات شیخ و نجاشی است استشهاد شده است.
جواب این ایرادکننده را باید در بی‌انصافی و عدم شناخت او از علم و معرفت جستجو کرد زیرا هر کتاب علامه شاهد کذب این ادعا است.
اما در مورد آنچه در مورد کتاب «خلاصه» گفته شد شیوه علما بر این است که در این موارد آنچه سابقین گفته‌اند می‌نگارند و اگر نظر مخالفی داشتند ذکر می‌کنند و این امر درباره کتب علمای دیگر نیز مصداق دارد.


تدریس و تالیف هر یک فضیلت بسیار مهمّی برای رادمردان عرصه دانش است و علاّمه شخصیتی بود که در این دو جنبه از دیگر محققان و دانشوران پیشی گرفت و سرآمد روزگار شد. چنانکه گفته‌اند: علاّمه حلّی زمانی از نوشتن کتاب‌های حکمت و کلام فارغ شد و به تالیف کتاب‌های فقهی پرداخت که از عمر مبارکش بیش از ۲۶ سال نگذشته بود.
سید مصطفی تفرشی، صاحب کتاب نقد الرجال می گوید: علامه آن‌قدر فضیلت و شان و اعـتـبـار دارد کـه بهتر آن است که توصیف نشود، چون توصیف‌ها و تعریف‌های من چیزی بر شان او نمی افزاید او بیش از ۷۰ جلد کتاب دارد که هر کدام نشانگر نوعی از فضیلت و نبوغ و علم و دانش اوست.
صـاحب روضات بعد از نقل این سخن می افزاید: او بیش از ۹۰ جلد تالیف دارد
[۴۰] محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۲۹۴.
[۴۲] محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج۲، ص۳۵۶.
[۴۴] مدرس تبریزی، محمدعلی، ریـحـانه الادب، ج۴، ص۱۶۷.
[۴۵] مجله مکتب اسلام، سال ۴، شماره‌های ۶، ۷، ۸ و ۹، به قلم آقای دوانی.
[۴۶] صدر، سیدحسن، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص۳۴ - ۳۶.
ولی به تـعبیر استاد شهید مطهری، او در حدود ۱۰۰ جلد کتاب شناخته شده و ناشناخته دارد، چون خود علامه در کتاب الخلاصه بیش از این رقم را معرفی نموده است.
در میان گفته‌ها درباره تعداد کتاب‌های علامه، سخن‌های مختلفی موجود است. بعضی ۶۰ و بعضی ۹۵ و بعضی افزون بر ۱۲۰ کتاب را به او نسبت می‌دهند.
این کتاب‌ها در موضوعات مختلف نوشته شده‌اند به‌صورتی که می‌توان گفت در علوم رسمی حوزه در آن زمان هیچ علمی نیست مگر این‌که علامه در آن زمینه کتاب نوشته است.
محققان از این کتاب‌ها ۱۰۱ کتاب را یقینا به او منتسب می‌دانند و در نسبت ۲۳ کتاب به او شک دارند و ۱۰ کتاب را به‌طور یقین از او نمی‌دانند. در این‌جا به توضیح مختصری از کتاب‌های او در موضوعات مختلف می‌پردازیم.

۱۳.۱ - علم فقه

۱- تبصرة المتعلمین، یک جلد کتاب در تمام فقه از طهارت تا دیات است که به‌صورت فتوا نوشته شده است و به‌خاطر مختصر بودن و بیان روان آن از زمان تالیف مورد عنایت علما بوده و شرح‌های بسیاری (نزدیک به ۳۵ شرح و حاشیه) بر آن نوشته شده است.
۲- منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، کتابی مفصل و استدلالی در فقه است که در آن آراء تمام مذاهب اسلامی ذکر شده و به اختیار خود استدلال نموده است. مصنف خود می‌گوید: مثل این کتاب نوشته نشده است.
علامه آن را در ۳۲ سالگی (سال ۶۸۰ ه ق) آغاز و تا سال ۶۹۳ ه ق هفت جلد آن را نوشته است و تا سال ۷۲۰ ه ق چیزی به آن نیفزوده و احتمالا تا آخر عمر هم چنین کاری نکرده است و جلد هفتم هم که نوشته شده است اکنون موجود نیست.
۳- ارشاد الاذهان فی احکام الایمان، کتاب فقهی مختصری است که در آن بر مجرد فتوا اکتفا شده است و در یازدهم شوال سال ۶۹۶ ه ق تمام شده است.
۴- تحریر الاحکام الشرعیه، کتابی است که تمام فروع و جزئیات فقه در آن آمده است بدون استدلال بر آن‌ها و در چهار مجلد نگارش یافته است. مسائل این کتاب بالغ بر چهل هزار مساله می‌باشد.
جلد اول در دهم ربیع الاول سال ۶۹۰ ه ق و جلد دوم در اول جمادی الثانی سال ۶۹۱ ه ق و جلد سوم در صفر المظفر سال ۶۹۷ ه ق و آخرین جلد در هشتم شوال ۶۹۷ ه ق پایان یافته است.
۵- قواعد الاحکام فی مسائل الحلال و الحرام، کتابی است که در آن علامه فتاوای خویش را خلاصه کرده و قواعد کلی احکام را بیان نموده است، این کتاب در ذی حجه سال ۶۹۹ ه ق تمام شده است. این کتاب چون حاوی تمام ابواب فقه است، شرح‌ها و حاشیه‌های بسیاری بر آن نوشته شده است (نزدیک به ۳۰ شرح و حاشیه) و پسر علامه شرح مستقلی بر خطبه آن دارد.
۶- مختلف الشیعة فی احکام الشریعه، کتاب کاملی شامل تمام ابواب فقهی تا دیات است و در آن تنها اختلافات علمای شیعه بیان گردیده و استدلال هر شخصی بیان شده و نظر خود علامه نیز ذکر گردیده است.
جلد اول این کتاب در چهارم جمادی الثانی سال ۶۹۹ ه ق و جلد هفتم و هشتم در پانزدهم ذی قعده سال ۷۰۸ ه ق تمام شده است. حواشی بسیاری بر این کتاب نوشته شده است (نزدیک به سیزده حاشیه).
۷- تذکرة الفقهاء، کتابی نیمه تمام و استدلالی در فقه است که در آن اختلاف شیعه و اهل سنت بیان شده است. اکنون تنها پانزده جلد آن تا آخر کتاب نکاح موجود است ولی از کلام فخرالمحققین آشکار می‌شود که چند جلد دیگر و تا پایان کتاب میراث نیز از قلم علامه صادر شده است. علامه از جلد اول در ۲۴ صفر سال ۷۰۳ ه ق و از جلد پانزدهم در ۱۶ ذی حجه سال ۷۲۰ ه ق فارغ گردیده است.
۸- نهایة الاحکام، کتابی نیمه تمام در فقه استدلالی است که مصنف فتاوای علمای شیعه را در آن خلاصه کرده و بدون تفصیل به دلائل آن‌ها اشاره نموده است. از این کتاب تنها باب‌های طهارت و نماز و زکات و بیع تا آخر صرف نوشته شده است.
۹- تسبیل الاذهان الی احکام الایمان، یک جلد کتاب در فقه است.
۱۰- تسلیک الافهام فی معرفة الاحکام، یک جلد کتاب در فقه است. شیخ فارس حسون در مقدمه کتاب «ارشاد الاذهان» چاپ جامعه مدرسین این کتاب را همان «تسبیل الاذهان» می‌داند.
۱۰- تلخیص المرام فی معرفة الاحکام، کتاب مختصری در فقه است که شرح‌های بسیاری بر آن نوشته شده است و اولین شرح آن، «غایة الاحکام» است که خود مصنف آن را نوشته است.
۱۱- تهذیب النفس فی معرفة المذاهب الخمس، یک جلد کتاب در فقه است.
۱۲- غایة الاحکام فی تصحیح تلخیص المرام این کتاب شرح کتاب تلخیص المرام مصنف است.
۱۳- مدارک الاحکام، کتابی فقهی است که مصنف در جایی گفته است کتاب طهارت و صلاه آن در یک جلد نوشته شده است و در جای دیگر آن را هشت جلد می‌داند.
۱۴- المعتمد فی الفقه، کتابی است فقهی و ابن فهد حلی از آن در کتاب «المهذب البارع» بسیار نقل می‌کند.
۱۵- المنهاج فی مناسک الحاج، از توصیف علامه حلی درباره کتاب «واجبات الحج» که تفصیل مطالب را به این کتاب ارجاع می‌دهد روشن می‌شود که در این کتاب مسائل حج به همراه مستحبات و ادعیه، به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.
۱۶- واجبات الحج رساله‌ای درباره واجبات حج و ارکان آن بدون ذکر ادعیه و مستحبات است و از ارجاعی که در دیباچه آن به کتاب «المنهاج فی مناسک الحاج» داده شده معلوم می‌شود بعد از آن نوشته شده است.
۱۷- واجبات الوضوء و الصلاه رساله‌ای مختصری در واجبات وضو و نماز است که آن را برای وزیر ترمتاش نوشته است.

۱۳.۲ - علم اصول فقه

۱- تهذیب طریق الوصول الی علم الاصول، کتاب کوچکی است که خلاصه کتاب «الجامع فی اصول الفقه» از مصنف می‌باشد و متن محکمی است که قبل از کتاب «المعالم» در عراق و جبل عامل محور تدریس بوده است و مصنف آن را به نام پسرش فخرالمحققین نوشته است.
۲- نهج الوصول الی علم الاصول، یک جلد کتاب در اصول فقه است که دارای ده باب می‌باشد و به «منهج الوصول الی علم الاصول» نیز نام‌گذاری شده است.
۳- نهایة الوصول الی علم الاصول کتابی جامع در علم اصول و در چهار مجلد است که قبل از آن کسی چنین کتابی ننوشته بوده است. در این کتاب آراء متقدمان و متاخران ذکر شده است. مصنف این کتاب را به خواهش پسرش فخرالمحققین نوشته و سپس آن را تلخیص کرده است.
۴- مبادی الوصول الی علم الاصول، کتاب کوچکی است که از متن‌های مشهور در این موضوع محسوب می‌شود و شرح‌ها و حواشی بسیاری بر آن نوشته شده است. (در الذریعه ۱۰ شرح و حاشیه بر آن ذکر شده است).
۵- شرح غایة الوصول الی علم الاصول، شرحی غیر مزجی بر کتاب «غایة الوصول» نوشته غزالی است.
۶- منتهی الوصول الی علمی الکلام و الاصول یک جلد کتاب است که در آن درباره علم کلام و اصول بحث شده است.
۷- النکت البدیعة فی تحریر الذریعه این کتاب تحریر کتاب «الذریعة الی اصول الشیعه» نوشته سید مرتضی علم‌الهدی است.
۸- غایة الوصول و ایضاح السبل فی شرح مختصر منتهی السؤول و الامل فی علمی الاصول و الجدل، متن کتاب نوشته ابن حاجب است و عسقلانی در تعریف این شرح گفته است: در نهایت خوبی از جهت تحلیل الفاظ و تقریب معانی آن است.

۱۳.۳ - علم کلام

۱- کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، اولین شرح تجرید محسوب می‌شود که متن نوشته خواجه نصیرالدین طوسی استاد شارح است. این کتاب بهترین نوشته‌ها در جهت توضیح عقائد امامیه شمرده شده است. این کتاب در حدود سال‌های ۶۹۰ تا ۶۹۶ ه ق تالیف شده است و شرحی غیر مزجی می‌باشد.
۲- کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، این کتاب شرح غیر مزجی کتاب «قواعد العقائد» نوشته خواجه نصیرالدین طوسی است.
۳- منهاج الکرامه او تاج الکرامة فی اثبات الامامه، کتابی است که اثبات امامت حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) و رد امامت دیگران از قضایای تاریخی در ارتباط با سلطان محمد خدابنده روشن می‌شود که علامه این کتاب را یا قبل از شیعه شدن او برایش نوشته و فرستاده است یا بعد از آن به درخواست او نوشته است.
۴- نهج الحق و کشف الصدق، در این کتاب درباره تمام اصول دین (توحید، نبوت، امامت، عدل، معاد) بحث شده است لیکن اکثر مطالب آن به بحث امامت اختصاص یافته و امامت حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) اثبات و امامت دیگران رد شده است. دو فصل پایانی کتاب به رد مذهب اهل سنت از طریق طرح مباحث فقهی و اصولی پرداخته است.
۵- الباب الحادی عشر فی اصول الدین، هنگامی که علامه کتاب «مصباح المتهجد» نوشته شیخ طوسی را تلخیص نمود بر ده باب آن یک باب دیگر افزود و آن را به اصول دین اختصاص داد.
این باب چون جامع مسائل اصول عقائد بود و مردم بسیار به آن احتیاج داشتند خود مستقلا طبع گردید و محققان به شرح و تعلیق و ترجمه آن اهتمام ورزیدند و بعضی از ادیبان آن را به نظم کشیدند. علامه تهرانی نزدیک به ۳۵ شرح و حاشیه پیرامون آن ذکر می‌کند.
۶- السعدیه، رساله مختصری است مشتمل بر اصول و فروع دین که به درخواست سعدالدین محمد ساوجی وزیر غازان‌خان و سلطان محمد خدابنده، نوشته شده است. علامه خود می‌گوید: در رساله سعدیه آنچه باید مرجع هر عاقلی در اصول و فروع دین باشد بیان کردم و ترک این مطالب و مخالفت با آن‌ها در هیچ حالی جایز نیست.
۷- کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین ‌(علیه‌السّلام)، این کتاب به «منهاج الیقین» نیز نامیده شده است و به درخواست سلطان محمد خدابنده در سلطانیه نوشته شده است.
۸- استقصاء النظر فی القضاء و القدر، این کتاب «رساله بطلان الجبر» نیز نام‌گذاری شده است و علامه آن را برای سلطان محمد خدابنده در پاسخ به درخواست او برای بیان ادله‌ای در مورد اختیار انسان نوشت. علمای اهل سنت به رد این کتاب پرداخته، و شهید قاضی نورالله شوشتری کتاب «النور الانور و النور الازهر» را در دفاع از آن نوشت.
۹- انوار الملوک فی شرح الیاقوت، این کتاب شرحی غیر مزجی بر کتاب یاقوت تالیف ابراهیم بن نوبخت از متکلمان خاندان نوبختی در علم کلام است و عمیدالدین پسر خواهر علامه بر این شرح شرحی نوشته است.
۱۰- ایضاح مخالفة السنة لنص الکتاب و السنه، این کتاب به روشی بدیع مخالفت اهل سنت با تمام آیات قرآن را بیان نموده است. از این کتاب تنها جلد دوم به دست ما رسیده است که شامل سوره آل عمران می‌باشد. بدین‌ترتیب این کتاب را می‌توان کتاب تفسیری نیز نامید.
۱۱- نظم البراهین فی اصول الدین، کتاب مختصری مشتمل بر هفت باب است: نظر، حدوث، صانع، عدل، حسن و قبح عقلی، نبوت، امامت و معاد ابواب تشکیل‌دهنده آن هستند. این کتاب را مصنف با نام «معارج الفهم» شرح کرده است.
۱۲- معارج الفهم فی شرح النظم این کتاب شرح کتاب دیگر علامه به نام «نظم البراهین فی اصول الدین» است که در شماره قبل معرفی شد.
۱۳- الالفین الفارق بین الصدق و المین، علامه در این کتاب که به درخواست پسرش نوشته است، هزار دلیل بر امامت حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) و هزار دلیل نیز در رد مخالفان آورده و مقدمه و خاتمه‌ای نیز بر آن نوشته است.
این کتاب در اصل مرتب نبوده و فخرالمحققین آن را مرتب کرده و اکنون از هزار دلیل دوم تنها سی و اندی در دست است و احتمالا فخرالمحققین به بیشتر از این دسترسی نیافته است. این کتاب در سال ۷۱۲ ه ق نوشته شده است.
۱۴- منهاج الیقین فی اصول الدین، یک جلد کتاب مشتمل بر یک مقدمه و هشت منهج است که منهج هشتم درباره امامت و منهج نهم درباره معاد است و ابن عتائقی بر آن شرحی نوشته است که «الایضاح و التبیین» نام دارد.
۱۵- الخلاصة فی اصول الدین، کتابی است که تمام بحث‌های اصول دین (توحید، نبوت، عدل، امامت، معاد) را در بر دارد و از موضوعات دیگری نیز مثل آلالم، اعواض، آجال و ارزاق بحث شده است.
۱۶- نهایة المرام فی علم الکلام، چهار جلد کتاب در علم کلام است و عبدالحمید اعرجی پسر خواهر علامه درباره آن گفته است هر کس می‌خواهد به نهایت علم کلام دسترسی یابد به این کتاب مراجعه کند.
۱۷- واجب الاعتقاد علی جمیع العباد، کتابی است که در آن علامه جمیع مسائل اجماعی بین علمای شیعه امامیه را آورده است و تنها به آنچه اعتقاد به آن واجب بوده اکتفا کرده است و مستحبات را نیاورده است.
این کتاب غیر از کتاب «واجب الاعتقاد الکبیر» نوشته پسر علامه می‌باشد. شرح‌هایی بر این کتاب نوشته شده است که از جمله آن‌ها «تحصیل السداد» می‌باشد، الذریعه ۵ شرح را نقل می‌کند.
۱۸- نهج المسترشدین فی اصول الدین، کتاب کلامی کوچکی است که علامه به درخواست پسرش نوشته است و مباحث کلامی را در آن خلاصه نموده است.
شرح‌های بسیاری بر آن نوشته شده است، الذریعه ۹ شرح را نقل می‌کند، از معروف‌ترین شرح‌هایش، «ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین» تالیف فاضل مقداد می‌باشد.
علامه کتاب‌های کلامی دیگری نیز نوشته است که از جمله آن‌ها می‌توان این کتاب‌ها را نام برد:
- الاربعین فی اصول الدین - الابحاث المفیدة فی تحصیل العقیده - خلق الاعمال - تسلیک النفس الی حضیرة القدس - التناسب بین الاشعریة و فرق السوفسطائی - مقصد الواصلین فی اصول الدین - تنقیح قواعد الدین الماخوذ عن آل یس - منتهی الوصول الی علمی الکلام و الاصول - منهاج الهدایه - معراج الدرایه.

۱۳.۴ - علم فلسفه

۱- بسط الاشارات فی شرح الاشارات، یکی از سه شرح علامه حلی بر کتاب اشارات ابن سینا است.
۲- الاشارات الی معانی الاشارات، یکی از سه شرح علامه حلی بر کتاب اشارات ابن سینا است.
۳- ایضاح المعضلات من شرح الاشارات، یکی از سه شرح علامه حلی بر کتاب اشارات ابن سینا است. تفاوت این شرح با دو تای دیگر در این است که در آن، هم متن اشارات و هم شرح خواجه بررسی و مشکلات هر دو توضیح داده شده است.
۴- الاسرار الخفیة فی العلوم العقلیه، این کتاب در سه مجلد است که علامه آن را به نام هارون بن شمس‌الدین جوینی (متوفای سال ۶۸۵ ه ق) نوشته است و مشتمل بر منطق و طبیعیات و الهیات است.
۵- ایضاح المقاصد من حکمة عین القواعد، متن کتاب از کاتبی قزوینی از علمای معاصر خواجه نصیرالدین طوسی است و علامه آن را شرح کرده است.
۶- تحصیل الملخص، تنها یک جلد از آن موجود است و مثل شرح برای ملخص فخرالدین رازی می‌ماند که در حکمت و منطق نوشته شده است.
۷- حل المشکلات من کتاب التلویحات، این کتاب شرح کتاب تلویحات شیخ شهاب‌الدین سهروردی است و دارای چند جلد است. اسم دیگر این کتاب «کشف المشکلات من کتاب التلویحات» می‌باشد و مشتمل بر منطق و حکمت است.
۸- کشف الخطا من کتاب الشفاء، کتابی است در دو جلد پیرامون اشتباهات ابن سینا در کتاب الشفاء نوشته شده است.
۹- مراصد التدقیق و مقاصد التحقیق، کتابی در سه موضوع منطق و طبیعیات و الهیات است و نسخه‌ای از آن در دانشگاه تهران موجود است.
۱۰- المحاکمات بین شراح الاشارات، سه جلد کتاب در داوری بین شارحان کتاب اشارات است.
از کتاب‌های فلسفی دیگر علامه می‌توان اینها را نام برد:
- القواعد و المقاصد فی المنطق و الطبیعی و الالهی- تحریر الابحاث فی معرفة العلوم الثلاث (منطق، طبیعیات، الهیات) - تنقیح الابحاث فی معرفه العلوم الثلاث - المباحث السنیة و المعارضات النصیریه - ایضاح التلبیس من کلام الرئیس.

۱۳.۵ - علم منطق

۱- الجوهر النضید فی شرح منطق التجرید، کتاب تجرید الاعتقاد نوشته خواجه نصیرالدین طوسی دارای دو بخش منطق و فلسفه می‌باشد که هر کدام جداگانه به‌وسیله علامه شرح شده و هر یک به‌صورت کتابی در آمده است.
الجوهر النضید شرح بخش منطق آن و به‌صورت غیر مزجی نوشته شده و از مقدمه کتاب ظاهر می‌شود که بعد از رحلت خواجه، شارح به شرح آن اقدام کرده است.
۲- القواعد الجلیة فی شرح الشمسیه، شرحی غیر مزجی بر کتاب شمسیه کاتبی قزوینی است و مصنف آن را به درخواست بعضی شاگردانی که نزدش شمسیه را می‌خواندند نوشته است. علامه در این کتاب به توضیح مطالب کتاب اکتفا کرده و از اظهار نظر خودداری کرده است.
این کتاب را «مختصر علامه در منطق» می‌توان نامید زیرا او در هر علمی به نوشتن کتاب‌های مختصر و متوسط و مفصل اقدام نموده است علامه این کتاب را در سن ۳۰ سالگی یعنی سال ۶۷۷ ه ق نوشته است.
۳- الاسرار الخفیة فی العلوم العقلیه، کتاب مفصل علامه در منطق است. این کتاب که سه جلد دارد به درخواست هارون بن شمس‌الدین جوینی نوشته شده است و مشتمل بر منطق و طبیعیات و الهیات است.
۴- آداب البحث، رساله مختصری درباره چگونگی مناظره و بحث است.
۵- تحصیل الملخص، این کتاب حالت شرح‌گونه بر کتاب «الملخص» نوشته فخر رازی است و تنها یک جلد آن باقی مانده است و مشتمل بر حکمت و منطق است.
۶- حل مشکلات من کتاب التلویحات، این کتاب شرح کتاب «تلویحات» شیخ شهاب‌الدین سهروردی است و دارای چند مجلد است. اسم دیگر آن «کشف المشکلات من کتاب التلویحات» است و مشتمل بر منطق و فلسفه است.
کتاب‌های دیگر علامه در منطق عبارتند از:
- الدر المکنون فی علم القانون - نهج العرفان فی علم المیزان - مراصد التدقیق و مقاصد التحقیق فی المنطق و الطبیعی و الالهی- نور المشرق فی علم المنطق.

۱۳.۶ - علم تفسیر

۱- نهج الایمان فی تفسیر القرآن، علامه گفته است که در این کتاب خلاصه الکشاف و التبیان و دیگر تفاسیر را ذکر کرده است.
۲- السر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، نام دیگر آن «القول الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز» است.
آنچه اکنون از این کتاب موجود است شامل سوره فاتحه و سوره بقره می‌باشد که آن هم قبل از آیه «مالک یوم الدین» و آخر سوره بقره از آیه «آمن الرسول» را در بر ندارد.

۱۳.۷ - علم حدیث

۱- استقصاء الاعتبار فی تحریر معانی الاخبار: علامه می‌گوید در این کتاب هر حدیثی که به دست ما رسیده است ذکر کرده‌ام و در مورد هر حدیثی بحث نموده‌ام که صحیح السند است یا نه؟ و متنش متشابه است یا نه؟ و آنگاه درباره مطالبی که متن در بر دارد مثل مطالب اصولی و ادبی و هر آنچه از متن استنباط می‌شود مثل احکام شرعی و غیر آن تحقیق نموده‌ام و کتابی مثل آن تاکنون نوشته نشده است.
۲- مصابیح الانوار: علامه در خلاصه گفته است در این کتاب همه احادیث را ذکر کرده‌ام و هر کدام را در فن خاصی آورده و هر فنی را نیز به ابوابی تقسیم کرده و احادیث را از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تا آخر ائمه (علیهم‌السّلام) به ترتیب آورده‌ام، این کتاب اکنون موجود نیست.
۳- الدر و المرجان فی الاحادیث الصحاح: ظاهرا علامه در این کتاب یک جلدی احادیثی را که به نظرش صحیح می‌آمده جمع‌آوری کرده است و صاحب معالم هم به پیروی از او کتاب «منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان» را نوشته است.
۴- جامع الاخبار: این کتاب قبل از مختلف الشیعه نوشته شده است.
۵- شرح الکلمات الخمس: پنج کلمه از حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) در جواب کمیل بن زیاد در این کتاب شرح داده شده است.
۶- مختصر شرح نهج البلاغه: بعضی گفته‌اند این کتاب خلاصه شرح کمال‌الدین بن میثم استاد علامه است.
۷- النهج الوضاح فی الاحادیث الصحاح: این کتاب اکنون موجود نیست.

۱۳.۸ - دعا

۱- منهاج الصلاح فی اختصار المصباح: این کتاب تلخیص «مصباح المتهجد» شیخ طوسی است و علامه آن را به خواهش وزیر عزالدین محمد بن محمد قوهری نوشته است.
علامه کتاب مصباح را به ده باب تقسیم نمود و باب یازدهمی در کلام به آن افزود که معروف به باب حادی عشر است.
۲- الادعیة الفاخرة عن الائمة الطاهرة علیهم‌السلام.

۱۳.۹ - علم رجال

۱- ایضاح الاشتباه فی اسماء الرواه: برای این کتاب اسم‌های دیگری مثل «ایضاح الاشتباه فی ضبط تراجم الرجال» نیز گفته‌اند.
موضوع آن ضبط صحیح اسامی مختلف راویان می‌باشد که به ترتیب حروف الفبا از اول اسم خود شخص و سپس پدران او و در نهایت شهر منسوب به آن آمده است و برای رفع اشتباه حرکت‌های حروف اسماء نیز ذکر شده است.
جد صاحب روضات، آن را به نظم کنونی که در حروف دوم و سوم نیز ترتیب لحاظ شده است منظم کرد و آن را «تقسیم الافصاح» نامید و شیخ علم‌الهدی پسر محقق فیض آن را تکمیل نمود و آن را «نضد الایضاح» نامید.
۲- خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال: یک جلد کتاب در دو فصل است.
فصل اول در مورد افراد مورد وثوق و اطمینان می‌باشد.
فصل دوم در مورد ضعفاء و کسانی است که سخنشان مردود است یا علامه درباره آن‌ها توقف نموده است.
هر دو قسم از ابتدا بر اساس حروف الفبا مرتب گردیده و اگر کتابی داشته‌اند ذکر شده است ولی تمام آن‌ها و همین‌طور تفصیل شرح حال آن‌ها ذکر نگردیده است.
۳- کشف المقال فی معرفة الرجال: این کتاب کتاب مفصل علامه در علم رجال محسوب می‌شود زیرا علامه در «خلاصه» و «ایضاح» تفصیل مطالب را به این کتاب ارجاع داده است.
وی راجع به این کتاب گفته که هرچه درباره راویان و مصنفان گفته شده در این کتاب آورده‌ایم و احوال متاخرین را نیز ذکر کرده‌ایم و هر کس استقصای احوال آن‌ها را بخواهد این کتاب برایش کافی است و در نزد علما نیز به کتاب «رجال کبیر» معروف است، این کتاب اکنون موجود نیست.

۱۳.۱۰ - علم نحو

۱- بسط الکافیه: کتاب یک جلدی است که در آن «شرح کافیه» خلاصه شده است.
۲- کشف المکنون من کتاب القانون: این کتاب خلاصه «شرح جزولیه در نحو» است.
۳- المطالب العلیة فی علم العربیه.
۴- المقاصد الوافیة بفوائد القانون و الکافیه: در این کتاب بین کتاب «جزولیه» و «کافیه» که هر دو درباره نحو هستند جمع شده است و هر جا نیاز به مثال بوده امثله‌ای اضافه شده است.
۵- لب الحکمة فی النحو.

۱۳.۱۱ - تاریخ

- الدلائل البرهانیة فی تصحیح الحضرة الغرویه: این کتاب تلخیص کتاب «فرحة الغری» نوشته سید عبدالکریم بن طاووس حلی است و در آن تمام دلائلی که موضوع قبر حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) را نشان می‌دهد بیان گردیده است. و علامه (رحمة‌الله‌علیه) اسناد و مکررات آن را حذف نموده است.
این کتاب مشتمل بر دو مقدمه در بیان مکان فعلی قبر و سبب مخفی شدن آن و یازده باب است که در آن روایاتی از پیامبر و ائمه (علیهم‌السّلام) و زید شهید و منصور و رشید و بنی‌هاشم و علما و همین‌طور کراماتی که در مکان قبر رخ داده ذکر گردیده است.
کتاب‌های دیگری نیز به علامه نسبت داده شده است که نسبت بسیاری از آن‌ها به او مشکوک و بعضی دیگر قطعا از او نمی‌باشد.


علامه چند اجازه برای شاگردان خود نوشته است.
۱- اجازه بنی‌زهره که مفصل‌ترین و مهم‌ترین آن‌ها می‌باشد.
این اجازه خود همانند یک رساله است و علاوه بر توصیه‌های بسیار به پسران زهره، علامه در آن تمام طرقش و کسانی که از آن‌ها روایت می‌کند و همین‌طور بسیاری از کتاب هایش را در آن ذکر کرده است و خود سند مهم رجالی در این امور محسوب می‌شود. این اجازه در سال ۷۲۳ ه ق نوشته شده است.
۲ و ۳- دو اجازه به سید نجم‌الدین مهنا، این دو اجازه یکی مفصل و دیگری مختصر است که دومی در ذی حجه سال ۷۰۹ ه ق نوشته شده است.


علاّمه حلّی از شخصیت‌هایی است که از هر نظر مصداق انسان کامل است و دارای ابعاد گوناگون و فضیلت‌های درخشان. او در تمام دانش‌ها علامه بود و گوی سبقت را از دیگران ربود و ارزش‌های ممتازی را که دیگران داشتند به تنهایی داشت. وی با‌ اندیشه و فکر موّاج خویش علاوه بر تحولی که در فقه ایجاد کرد و در عصر خویش مسیر‌ اندیشه فقها را متوجه مبانی فقه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السّلام) نمود در فنون و دانش‌های دیگر چون حدیث تحوّل بنیادی به وجود آورد و دریچه‌ای به روی محققان در طول تاریخ گشود که مشعل پرفروغی فراراه آنان شد.
علاّمه حلّی با آن همه تلاش فرهنگی و تدریس و نوشتن کتاب‌های ارزنده، از یاد خدا و تقرّب به درگاه حق غافل نبود و موفقیت در عرصه دانش و خدمات ارزشمند و پربار را در سایه ارتباط معنوی و تقوای الهی می‌دانست. او را از زاهدترین و با تقواترین مردم معرفی کرده‌اند که سه یا چهار بار نمازهای تمام عمر خویش را قضا نمود. تنها به این اکتفا نکرد بلکه سفارش کرد تمام نمازها و روزه‌هایش را بعد از رحلتش به جا آورند و با اینکه به حج هم مشرّف شده بود وصیت کرد از طرف او حج انجام دهند.
علامه حلّی پرچم ولایت را برافراشت و با تمام وجود از ولایت و رهبری صحیح دفاع کرد. درباره عشق به اهل بیت چنین می‌نگارد: بزرگ‌ترین سرچشمه دوستی و محبّت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السّلام) اطاعت و پذیرش حکومت و ولایت آنهاست و قیام بر همان شیوه‌ای که آنان ترسیم کردند.... سفارش می‌کنم به محبّت و عشق‌ورزی به فرزندان فاطمه زهرا (علیهاالسّلام). چون آنان شفاعت‌کنندگان ما هستند در روزی که مال و فرزندان برای ما سودی نخواهند داشت.... از چیزهایی که خداوند بر ما احسان کرد اینکه در بین ما آل علی (‌علیه‌السّلام) را قرار داده است. خداوندا، ما را بر دوستی و محبت آنان محشور کن و از کسانی قرار ده که حق جدشان پیامبر و نسلش را ادا کرده‌اند.
[۴۹] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۰۷، ص۶۲.

علامه به پیروی از امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نواحی وسیعی را با مال و دست خود آباد کرد و برای استفاده مردم وقف نمود و این یکی از فضیلت‌های او بود که در زندگی کمتر دانشمند و فقیهی به چشم می‌خورد. یکی از دانشمندان می‌نویسد: برای وی آبادی‌های زیادی بود که خود نهرهای آب آن‌ها را حفر و با پول و ثروتش زنده کرد. این آبادی‌ها به کسی تعلّق نداشت و در زمان حیاتش آنان را وقف کرد.


شب جمعه که فرا می‌رسید برای زیارت اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) از حلّه به کربلا می‌رفت. از این‌رو هر هفته روزهای پنجشنبه به زیارت مولا و آقایش می‌شتافت. در یکی از هفته‌ها که به تنهایی در حال حرکت بود شخصی همراه وی به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت برای علاّمه معلوم شد که این شخص مرد فاضلی است و تبحّر خاصّی در علوم دارد. از این نظر مشکلاتی را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه پاسخ گفت تا اینکه بحث در یک مساله فقهی واقع شد و آن شخص فتوایی داد که علاّمه منکر آن شد و گفت: دلیل و حدیثی بر طبق این فتوا نداریم!.
آن شخص گفت: شیخ طوسی در کتاب التهذیب، در فلان صفحه و سطر، حدیثی را در این‌باره ذکر کرده است! علاّمه در حیرت شد که راستی این شخص کیست! از او پرسید آیا در این زمان که غیبت کبراست می‌توان حضرت صاحب الامر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) را دید؟ در این هنگام عصا از دست علاّمه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علاّمه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمی‌توان دید و حال آنکه دست او در دست تو است! علاّمه بی اختیار خود را در مقابل پای آن حضرت‌ انداخت و بیهوش شد! وقتی به هوش آمد کسی را ندید. پس از بازگشت به حلّه به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بود پیدا کرد و به خط خود در حاشیه آن نوشت: این حدیثی است که حضرت صاحب الامر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) به آن خبر داد و به آن راهنمایی کرد. یکی از دانشمندان می‌نویسد: من آن کتاب را دیدم و در حاشیه آن حدیث، خط علامه حلّی را نیز مشاهده کردم.
[۵۲] تنکابنی، محمد بن سلیمان، قصص العلماء، ص۳۵۹.



پایان زندگی هرکس به مرگ اوست ••• جز مرد حق که مرگ وی آغاز دفتر است.
علاّمه حلّی، ولادتش در ماه رمضان واقع شد و بعد از گذشت ۷۸ سال عمر پربار در ۲۱ محرّم سال ۷۲۶ ق دارفانی را وداع گفت. از حضور و ازدحام مردم مصیبت‌زده محشری بپاشد و در فضای آکنده از غم و آه، پیکر پاک ستاره تابناک شیعی بر دوش هزاران عاشق و شیفتگان راهش از حلّه به نجف تشییع گردید و در جوار بارگاه امام علی (علیه‌السّلام) در حرم مطهّر به خاک سپرده شد.
از ایوان طلای امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) دری به رواق علوی گشوده است. پس از ورود به سمت راست، حُجره‌ای کوچک دارای پنجره فولادی، مخصوص قبر علاّمه حلّی است. زائران بارگاه علوی در مقابل این حجره توقفی کرده، مرقد شریفش را زیارت می‌کنند.


۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰۴، ص۱۸۰.    
۲. خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، اسماعیلیان، قم، ج۲، ص۲۷۰.    
۳. حر عاملی، محمد بن حسن، امل الآمل، ج۲، ص۸۰.    
۴. حلی، حسن بن یوسف، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۳۰، مقدمه، قم ۱۴۱۰ ق.    
۵. حلی، حسن بن یوسف، استقصاء النظر، مقدمه، چاپ نجف، ۱۳۵۴ ق.
۶. موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج۲، ص۲۷۰.    
۷. محدث نوری، حسین، خاتمه مستدرک الوسایل، ج۲، ص۴۰۳.    
۸. افندی، میرزا عبدالله، ریاض العلما، ج۱، ص۳۵۸.    
۹. ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۲، ص۳۱۷، چاپ حیدر آباد دکن.    
۱۰. حلی، حسن بن یوسف، کشف الیقین، ص۸۰، چاپ تهران، ۱۴۱۱ ق.    
۱۱. سیدمحسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج۵، ص۳۹۹، بیروت، ۱۴۰۳ق.    
۱۲. محمدباقر خوانساری، روضات الجنات، ج۲، ص۲۷۹.    
۱۳. خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج۲، ص۲۸۲.    
۱۴. ضیاء‌الدین عراقی، شرح تبصرة المتعلمین، مقدمه، ص۲۹، چاپ جامعه مدرسین، به نقل از تاسیس الشیعه.
۱۵. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۵، ص۳۹۸.    
۱۶. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۵، ص۳۹۹.    
۱۷. شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۵۷۱.
۱۸. بحرانی، یوسف، لؤلؤة البحرین، ص۲۲۶.
۱۹. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۵، ص۳۹۸.    
۲۰. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۵، ص۳۹۸.    
۲۱. صدر، سیدحسن، تاسیس الشیعه، ص۲۷۰، چاپ تهران.
۲۲. محقق ثانی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۱، ص۲۱، مؤسسه آل البیت (علیهم‌السّلام)، قم.    
۲۳. میرزا ابوالحسن شعرانی، کشف الغمّه، ج۱، ص۸، مقدمه، قم، ۱۳۶۴ش.
۲۴. شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۴۸۰.
۲۵. حر عاملی، محمد بن حسن، امل الآمل، ج۲، ص۳۵۰، چاپ ایران.    
۲۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، مقدمه، ص۲۵۴.    
۲۷. حر عاملی، محمد بن حسن، امل الآمل، ج۲، ص۸۱.    
۲۸. حر عاملی، محمد بن حسن، امل الآمل، ج۲، ص۲۰۷، چاپ ایران.    
۲۹. حر عاملی، محمد بن حسن، امل الآمل، ج۲، ص۲۹، چاپ ایران.    
۳۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۰۷، ص۶۵، چاپ بیروت.
۳۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۰۷، ص۶۷، چاپ بیروت.
۳۲. حر عاملی، محمد بن حسن، امل الآمل، ج۲، ص۴۸، چاپ ایران.    
۳۳. حر عاملی، محمد بن حسن، امل الآمل، ج۲، ص۶۳، چاپ ایران.
۳۴. حر عاملی، محمد بن حسن، امل الآمل، ج۲، ص۶۴-۶۵، چاپ ایران.
۳۵. بحرانی، یوسف، لؤلؤة البحرین، ص۲۵۵، مؤسسه آل البیت (علیهم‌السّلام).
۳۶. بحرانی، یوسف، لؤلؤة البحرین، ص۲۵۹، مؤسسه آل البیت (علیهم‌السّلام).
۳۷. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۵، ص۴۰۲.    
۳۸. محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج ۴، ص۱۶۸.    
۳۹. محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج۲، ص۲۷۱.    
۴۰. محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج۱، ص۲۹۴.
۴۱. محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات،ج۲، ص۲۶۹ - ۲۸۶.    
۴۲. محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج۲، ص۳۵۶.
۴۳. افندی، میرزا عبدالله، ریاض العلماء، ج۱، ص۳۷۲.    
۴۴. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریـحـانه الادب، ج۴، ص۱۶۷.
۴۵. مجله مکتب اسلام، سال ۴، شماره‌های ۶، ۷، ۸ و ۹، به قلم آقای دوانی.
۴۶. صدر، سیدحسن، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص۳۴ - ۳۶.
۴۷. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، ج۴، ص۱۷۴.    
۴۸. افندی، میرزا عبدالله، ریاض العلماء، ج۱، ص۳۶۵.    
۴۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۰۷، ص۶۲.
۵۰. حلی، حسن بن یوسف، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۱۷۶.    
۵۱. حلی، حسن بن یوسف، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۱۷۷.    
۵۲. تنکابنی، محمد بن سلیمان، قصص العلماء، ص۳۵۹.



• نرم افزار جامع الاحادیث، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور).
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «علامه حلی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۰/۱۰.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «علامه حلی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۰/۱۰.    






جعبه ابزار