عقل (فلسفه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عقل در اصطلاح، به معنای
جوهر مجرّد است
و در فلسفه و منطق در دو مورد مشخص بهکار رفته است: ۱. عقل بهمعنای جوهر مستقل بالذات
و بالفعل؛ ۲. عقل بهمعنای نفس
حاکم بر
اعمال و رفتار
انسان.
عقل
در لغت به معنای امساک
و نگاهداری، بند کردن، باز ایستادن
و منع چیزی است.
در بارۀ معنای لغوی عقل گفته شده است که عقل از «عقال» گرفته شده است؛
و «عقال» به معنای طنابی است که به وسیلۀ آن زانوی شتر سرکش را می بندند
و به این دلیل به عقل، عقل می گویند که این نیروی باطنی،
شهوات و هواها
و خواسته های شیطانی درون
انسان را به بند می کشد. همچنین واژۀ عقل
و مشتقات آن
در لغت به معنای فهمیدن، دریافت کردن است
در قرآن کریم نیز به معنای فهم
و ادراک آمده است.
در روایات به معانی گوناگونی
استعمال شده است که یکی از معانی آن، قوۀ تشخیص
و ادراک
و وادار کننده انسان به نیکی
و صلاح
و بازدارندۀ وی از شر
و فساد است.
عقل
در اصطلاح، بهمعنای
جوهر مجرّد به حسب ذات
و فعل است. واژه عقل
در فلسفه و منطق در دو مورد مشخص بهکار رفته است:
۱. عقل به معنای جوهر مستقل بالذات
و بالفعل که اساس
و پايه جهان
ماوراء طبیعت و عالم روحانيت است. توضيح اينکه جوهر
در تقسيم اوّلی به
جوهر مجرّد (
جوهر مفارق)
و جوهر مادی تقسيم ميشود. جوهر مجرّد هم دو گونه است: گونهاي از جواهر مجرده، متصرف
در ماديات (بر سبيل تدبير) هستند که آن را «
نفس» خوانند
و گونه ديگر چنين نيستند که آن را «
عقل» خوانند؛ به تعبير ديگر، عقل
در ذات
و فعل خود مجرد است، اما نفس فقط
در ذات خود مجرد است
و در افعال خود محتاج ماده است.
۲. عقل به همان معنای نفس که
حاکم بر
اعمال و رفتار
انسان است
و دارای اطلاقات مختلفی به شرح ذيل است:
الف) هر يک از مراتب نفس انساني «
مراتب عقل» هم ناميده ميشوند؛ يعني
عقل بالقوّه (
عقل هیولانی يا هيولايی)،
عقل بالملکه،
عقل بالفعل و عقل بالمستفاد. نفس
در مرتبه اوّل
در ادراک معقولات، خالی از
صور کلّی و قوّه محض،
و آماده پذيرش آنهاست
و به لحاظ شباهت به هيولی آن را «عقل هيولانی» هم ميگويند. نفس
در مرتبه دوم واجد
علم به
ضروریات و بدیهیات اوّلی و دارای استعداد اکتساب
نظریات از بديهيات
و در مرتبه سوم، قوّه
و ملکه فراهم آمده از
نظريات است به درجهای که بدون زحمت اکتساب مجدد، هر وقت بخواهد صوَر معانی را به
ذهن احضار ميکند هر چند آن صوَر، بالفعل مورد مشاهده او نيست؛
و مرتبه چهارم، مرتبه حصول تمام
علوم نظری و اکتسابی به صورت بالفعل است.
ب) علم به مصالح امور
و منافع
و مضارّ
و حسن و قبح افعال را ميگويند.
ج) قوّه مُدرِک
کلیات که مرتبه کمال نفس است
و «
نفس ناطقه» گفته میشود.
د) مطلق نفس، يعني
روح مجرد انسان را ميگويند.
ه) به مبدئيت کمال نفس گفته میشود.
و) قوّت تدبير زندگی که به آن «
عقل معاش» گويند.
ز) قوت تدبير سعادت اخروی که به آن «
عقل معاد» گفتهاند.
بنابراین
در اصطلاح فلاسفه، عقل
جوهر بسیطی است که مردم به وسیله آن واقعیت ها را دریافت میکنند. بنابراین، عقل دریافتن واقعیت است. علاوه بر دریافت حقایق، نگه دارنده
نفس ناطقه و شرف دهنده آن نیز هست.
عقل دارای اقسام
و مراتب مختلفی است:
در اصطلاح
حکما دارای دو قسم است:
۱.
عقل نظری: عقل
نظری کارش درک
و شناخت واقعیتها
و قضاوت
در باره آنها است.
۲.
عقل عملی: عقل
عملی همان قوه ای است که
کنش و رفتار آدمی را کنترل می کند.
یا کارش درک باید ها
و نباید ها است
و در واقع عقل
عملی مبنای علوم زندگی می باشد
و مورد قضاوت
در عقل عملی این است که این کار را بکنم یا نه؟
عقل عملی به تعبیر امام صادق (ع) مرکز عبودیت انسان
و سرمایه تحصیل بهشت از خداى سبحان است: «العقل ما عبد به الرحمن
و اکتسب به الجنان».
گاهی
در برخی از کلمات
عرفا، عقل دو گونه دانسته شده است:
عقل جزئی و عقل کلی.
عقل جزئی با سود
و زیان دنیایى
و عالم طبیعت سر
و کار دارد
و مشوب به
وهم،
شک و شهوت است. این عقل را “ع
قل حسابگر” نیز نامیده اند.
در حالی که
عقل کلی، از
شک و وهم و شهوت و…
در امان است
و به دنبال
آخرت و درک
عالم غیب است.
عقل کلی که فوق این
عقل جزئی است، مایهى
سعادت و راهنماى
انسان است به سوى
ابدیت.
عقل به لحاظی دیگر به متعارف
و قدسی تقسیم می شود.
عقل متعارف؛ همان است که همگان از آن بهره می برند حتی آنانی که اهل ایمان نیستند.
اما
عقل قدسی همان منبع معرفتی شهودی است که محل جوشش برخی از معارف می شود.
توضیح اینکه، همه ما عقل
و دلی داریم که با
نفس آدمی متحد هستند
و وقتی دل، پاک باشد عقل نیز نورانی می شود؛ برای پاکی دل احتیاج به عقل داریم؛ یعنی ما باید بدانیم چه چیز را باید انجام دهیم
و چه چیز را نباید انجام دهیم
و وقتی قلب انسان پاک شد
و نورانیت رسید ما به ع
قل قدسی یا همان
عقل برین و عقل حقیقی می رسیم
اسلام بیش از هر دینی
انسان را دعوت به
تفکر و تعقل کرده است. این حقیقت را به راحتی می توان با رجوع به
ظواهر قرآن و روایات اسلامی بی نیاز از هر تأویل
و تفسیری دریافت. بسیاری از
آیات قرآن و روایات بطور صریح انسان را دعوت به تفکر
در آیات
و نشانه های الاهی می کنند.
کلمه «عقل» ۴۹ بار
در قرآن تکرار شده است.
و اغلب آنها دربارۀ
منافقین و کفار است که این دو گروه به عنوان کسانی توصیف شده اند که حتی نازل ترین مرتبه عقل را نیز دارا نیستند
و به طور کلی از نعمت عقل بهره نمی برند.« إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یعْقِلُونَ»
عقل
در کنار کتاب، سنت
و اجماع یکی از منابع چهار گانه اجتهاد می باشد. بنابراین بدیهی است کسی که اصلاً نمی اندیشد
و از نعمت عقل استفاده نمی کند از
نظر اسلام مطرود است
و اگر به
حکم ظاهر مسلمان باشد یقینا
مؤمن نیسترسول الله(ص):قوام المرء عقله
و لادین لمن لا عقل له
الامام علی (ع):العقل خلیل المؤمن
الامام الصادق(ع):العقل دلیل المؤمن. چه عقل قدرت تمییز
حق از
باطل است
و انسان بی ایمان قدرت تمییز حق از باطل را ندارد. از این رو برخی از فرقه های مسیحی ،شبه عرفان های نوظهور امریکاییمانند عرفان سرخپوستی کاستاندا ،کلیسای شیطان آنتوان زندرلوی ،اشو
و کریشنا مورتی که البته دو شخصیت اخیر با وجود هندی بودنشان
در آمریکا بود که توانستند مکاتب شبه عرفانی شان را با توجه به بی بندوباری موجود تآسیس
و گسترش دهند.
و برخی فرقه های صوفیه مانند فرقه یزیدیان
در کردستان عراق که آموختن سواد را نیز حرام می دانند. که حقیقت را
در لافکری می دانند
و به طرد افراطی عقل می پردازند نوعی
آنارشیسم،
هیپی گری و درنتیجه عافیت طلبی را ترویج می کنند.
بنابراین عقل از
نظر اسلام برای رسیدن به مراتب کمال ضروری بوده
و در نهایت مراتب نازله عقل
در صورت متابعت از آن، انسان را به انوار
وحی که خود مراتب بالاتری از عقل محسوب می شوند مرتبط می کند. به این ترتیب هر مرتبه ای از عقل
در محدوده خود دارای حجیت بوده
و آنچه مذموم است
تحکم و جمود
در انکار حقایقی است که درک آنها نیاز به اتصال به مراتب بالاتری از معرفت دارد.
در فرهنگ اروپایی Reasonرا مترادف عقل می دانند که همان Re-eason می باشد به معنای «دوباره آسان کردن» یا ساده سازی دوباره!…
در واقع عقل غربی همان اصالت عقل حسی تا سرحد محسوسات است.
ولی عقل مورد اشاره اسلام، عقلی است که انسان را به سوی دین که عهده دار سعادت بشری استـ راهنمایی می کند
و تجسم کامل این عقل
در وجود
معصومین علیهم السلام
و سایر مؤمنانی است که اولیای الهی محسوب می شوند. البته
اسلام برای
تعقل آدمی علاوه بر شرط تبعیت از
حجت و هدایت الهی،محدودیت موضوعی نیز قائل است
و بطور مشخص
انسان را از
تفکر در ذات
و کنه خداوند منع می نماید
و در مقابل،
انسان را دعوت به
تفکر در مظاهر و آیات الهی می کن«قال ابن عباس رضی الله عنه إن قوما تفکروا فی الله عز
و جل فقال النبی ص تفکروا فی خلق الله
و لا تفکروا فی الله فإنکم لن تقدروا قدره»
که
در این میان انسانِ کامل بزرگنرینِ مظاهر حق
در عالم هستی می باشد.
با درک عقل مورد
نظر اسلام و پذیرش شرایط آن روشن است که این نوع عقل که از آن تعبیر به
عقل دینی می شود عقلی است خطاناپذیر که شرایط مختلف زمانی
و مکانی
در صدق آن بی تأثیر است. از این روست که خطای
در اندیشه مربوط می شود به عقل منقطع از وحی
و امام
و حجت الاهی چه این که هر اندیشه ای مرجعیتی دارد
و اندیشه بی مرجعیت اساساً اندیشه نیست
و مرجعیت های متفاوت اند که به اندیشه صلابت
و اقتدار درونی می بخشند.
بر اساس دلایل عقلی
و نقلی، عقل
در برخی از حوزه ها نمی تواند فعالیت کند
و به نتیجه برسد؛ مثلا عقل
انسان توان
شناخت ذات خداون د
و درک آن را ندارد؛ زیرا که هر
پدیدهای به دلیل
پدیده و حادث بودن نمیتواند
نامحدود و بینهایت باشد، عقل بشری چون پدیده
و مخلوق خداست، بنابراین، محدود است
و محدود نمیتواند نامحدود
و بینهایت را بشناسد.
عقل انسان میتواند
جهان، پدیدههای آن، قوانین
حاکم بر آن را بشناسد
و در آنها
حکم و داوری کند.
در حوزۀ شناخت
احکام هم به عقل اعتماد میکنند.
در علم فقه، عقل به عنوان یکی از دلایل
شناخت احکام در کنار
سنت و قرآن قرار دارد.
در علم اصول نیز
در باب
حسن و قبح عقلی ثابت است که لزوم اطاعت
اوامر و نواهی شارع به
حکم عقل است.
البته، گفتنی است
در اسلام در دو حوزۀ
عقاید «اصول»
و احکام «فروعات»، هم بعضی از
احکام و مسائل، فوق عقل وجود دارد که عقل گرچه مخالفتی با آنها ندارد، اما به کنه آنها نمی رسد
و نمی تواند آنها را درک کند؛ مانند
مناطات احکام و یا مباحث مربوط به جزئیات معاد. تفصیل چنین نکته ای
در این مقال مختصر نمی گنجد.
به هر حال، عقل انسان تا این اندازه میفهمد که این
جهان دارای خدایی است
و آن
خدا دارای
صفات کمال و جلال است. دارای
علم،
قدرت،
حیات و … است. تا این اندازه از شناخت وظیفه عقل است
و توان آن را هم دارد
و خداوند تا این حد
عقل را منع نکرده، اما بیش از این مقدار که همان شناخت
کنه و حقیقت
ذات و صفات باری تعالی باشد، عقل انسان عاجز است
و توان شناخت آن را ندارد.
از آن جا که شناخت
حقایق و رسیدن به
واقعیت با ابزارهاى گوناگونى صورت مىپذیرد که از جمله آنها، عقل مىباشد، از این رو اشاره اى مختصر به ابزار
و راه هاى نیل به واقع
و نیز ادراک عقل مىکنیم.
چهار راه براى شناخت وجود دارد: الف. راه حس: این راه براى همگان باز است. ب. راه عقل: راهى است که خواص توان پیمودن آن را دارند. ج. راه دل
و قلب (راه تهذیب
و تزکیه): این راه براى عارفان گشاده است. د. راه کتاب منیر
و راه وحى: این راه مختص به انبیاى الاهى است.
از
نظر معرفت شناسى، درجه “شناخت حسّى” ضعیف ترین مرحله معرفت است. البته بین افراد یا اصناف شناخت حسّى، برخى بر بعضى رجحان دارد
و از این جاست که گفته مىشود: “شنیدن کى بود مانند دیدن” لیس الخبر کالمعاینة
.
و برتر از شناخت حسّى، “شناخت عقلى” است که
در حکمت و کلام
و سایر علوم استدلالى کاربرد دارد،
و مرحله برتر معرفت، “شناخت قلبى” است که
در عرفان مطرح است.
و قلّه هرم شناخت “معرفت وحیانى” است که از سنخ علم شهودى
و معرفت حضورى است.
شناخت عقلى دانش مفهومى نسبت به حقایق ثابتى است که امور متغیر
و متحرک عالم طبیعت را نیز پوشش مىدهند. این علم که فراتر
و گسترده تر از علوم حسى است، همانند معلوم خود از ثبات
و استوارى برخوردار است. با علوم عقلى مىتوان
در مسائل کلى مربوط به علوم حصولى راه هاى فراوانى را طى کرد
و حقایق بسیارى را به دست آورد، لیکن این گونه علوم
در ادراک امور ثابت
و مجردّى که عین وجود خارجى
و تشخّص عینىاند عاجز
و ناتوان مىباشند
و مىتوان گفت: همان گونه که ادراک حسى
در فهم حقایق عقلى عاجز
و ناتوان است، شناخت عقلى نیز
در شهود مخازن الاهى مشاهده ربانى چوبین
و بى تمکین مىباشد.
همان طور که اشاره شد، با علوم عقلى مىتوان به مسائل کلى
در قلمرو علوم حصولى دست یافت که با پیدایش مفاهیم کلى
و تفکر عقلى، انسان درون خود را به گونه اى برتر که مغایر با بیرون است مىشناسد، او مفاهیم کلى را داراى خواص غیر مادى مىبیند. مفاهیم کلّى نه حقایق مکانى است
و نه امورى زمانى؛
و این امر دلیل بر آن است که کلیّات به هیچ وجه
در سلول هاى مغزى
و امثال آن جاى ندارد.
پس
در نزد متفکرى که قایل به شناخت عقلى است، جهان طبیعت آیت
و نشانه اى است که نه تنها او را قادر به استنباط قواعد ثابت
و ابدى
حاکم بر آن مىگرداند، بلکه به تجرد انسان
و مبدأ
و معاد جهان نیز آشنا مىسازد.
قرآن مجید
و روایات معصومان (ع) عقل را
در شناخت پاره اى از معارف
و حقایق برتر، ناتوان دانسته، آن را نه تنها براى سعادت بشر کافى نمىداند، بلکه حتى فاقد فهم
و درک همه علومى مىداند که آدمى براى تدبیر زندگى این دنیایى، به آنها نیازمند است،
بدین جهت
وحی در بخشى از آموزه هاى خود نقش تأییدى
و ارشادى نسبت به عقل بشرى دارد
و در بخشى دیگر به اظهار حقایقى مىپردازد که فهم
و عقل بشر عادى را جز از طریق پیروى وحى بدان راهى نیست، مانند ظهور آثار
احکام اقتصادى – سیاسى
و یا عبادى شریعت،
در برزخ
و قیامت
و یا مانند مواقف
و مقاماتى که
در صحنه
رستاخیز وجود دارد
و در آیات
و اخبار وارده از آنها خبر داده شده است.
با بیان فوق این حقیقت آشکار مىشود که وحى
و دین با اشرافى که نسبت به ادراکات عقلى
و حسّى بشر دارند نه تنها آنها را تخطئه
و انکار نمىنماید، بلکه همراه إِخبار غیبى از وقایعى که
در هنگام حشر
و نشر حاصل مىشود، از ضوابط، حدود
و قواعدى که عقل آدمى
در چهارچوب آن مشى مىنماید نیز خبر داده
و ضمن تلاش براى بارورى دانستههاى عقلى، با اخبار مفهومى از مکاشفات
و دریافت هاى الاهى مواد نوینى را براى داورى هاى عقلانى فراهم مىآورد.
اعتبار دینى عقل موجب شده است تا عقل به عنوان حجتى الاهى
در دامنه ادراک
و معرفت دینى از جایگاه معتبر
و محترمى برخوردار باشد.
حاصل این که گزاره ها
و قضایاى عقلى نیز به عنوان بخشى از گزاره هاى دینى مورد اعتبار بوده
و از این رو اظهارات دینى حتى آن گاه که از حقایق غیبى خبر مىدهند، گرچه مشتمل بر حقایق فوق عقلانى باشند، هرگز مخالف
و رویاروى با دریافت هاى عقلى نمىباشند.
قاطبه دانشمندان
مسلمان شیعى، عقل را
در شناخت برخى معارف “معیار”،
در شناخت پارهاى از حقایق “مصباح
و چراغ”
و در برخى از موارد “مفتاح
و کلید” مىدانند.
مقصود از مفتاح بودن عقل این است که: پس از آن که عقل به صورت “مصباح” وظیفه ى خود را
در شناخت قوانین
و مقررات انجام داد
و احکام شریعت را
در افق هستى خود به صورت مفاهیم کلّى، مجرد
و ثابت اظهار کرد؛ از آن پس دخالت
و ورود
در محدوده شرع را ندارد. مثلاً پس از کشف
و شناخت
احکام الاهى، عقل قادر بر تحقیق پیرامون اسرار آن
احکام نمىباشد؛ زیرا اسرار آن
احکام مربوط به جهان غیب بوده از دسترس استنباط عقل که جز کلیاتى از عالم غیب نمىداند، خارج است
.
اگر مقصود از شناخت
و ادراک، ادراک عقلى از مفاهیم
و تصورات
و مسائل
نظرى باشد، چنین امرى بنابر اصولى که
در مباحث شناخت شناسى به اثبات رسیده است
و در این نوشتار نمىتوان به آن پرداخت، امرى ممکن است.
و اگر
منظور از ادراک، ادراک شهودى
و قلبى باشد، این ادراک از جهان دیگر نیز با رعایت
و انجام اصول
و آداب سلوک
عملى مقدور است،
و انسان مىتواند به مرحلهاى بار یابد که ظرفیت ادراک شهودى جهان دیگر را پیدا کند.
از
نظر قرآن مجید
و روایات یکی از بهترین
و مطمئن ترین راه ها برای شناخت دین
و رسیدن به مراتب بالای ایمان نیروی عقل است؛ به همین جهت اسلام ارزش فوق العاده عقل
و خرد را
در مناسبت هاى مختلف آشکار ساخته است. تا جایی که
رسول خدا (ص) فرمود: “کسی که عقل ندارد دین هم ندارد”.
در روایتى آمده است که جمعى
در محضر پیغمبر اکرم (ص) مدح
و ستایش از مسلمانى کردند، رسول خدا (ص) فرمود:” عقل او چگونه است”؟ عرض کردند: اى رسول خدا! ما از تلاش
و کوشش او
در عبادت
و انواع کارهاى خیر سؤال مىکنیم، شما از عقلش سؤال مىفرمائید؟ حضرت فرمود: “مصیبتى که از ناحیه حماقت احمق حاصل مىشود بدتر است از فجور فاجران
و گناه بدکاران، خداوند فرداى قیامت مقام بندگان را به مقدار عقل
و خرد آنها بالا مىبرد،
و بر این اساس به قرب
خداوند نائل مىگردند”.
با توجه به آنچه که بیان شد همه دستورات دین مورد تأئید عقل سلیم است. براین اساس همۀ دین داران واقعی عاقل هستند
و با نیروی خرد خود این راه را انتخاب کرده اند
و همه سختی های آن را به جان خریده اند.
از این نکته نیز نباید غفلت ورزید که برخی از افراد، هر چند از نعمت عقل برخوردارند، ولی
در واقع بر طبق عقل خود
عمل نمی کنند؛
و این خود
عاملی است برای عدم پذیرش دین از سوی آنان.
البته باید توجه داشت که
در دو حوزه عقائد (اصول)
و احکام (فروعات) اسلام، بعضی از
احکام و مسائل، فوق عقل می باشند
و عقل گرچه مخالفتی با آنها ندارد، اما به کنه آنها نیز نمی رسد
و نمی تواند آنها را فهم کند؛ مثل مناطات
احکام و یا مباحث مربوط به جزئیات معاد.
اما علت آن که
در اندیشه
و نظرگاه ما برخی
احکام با عقل تعارض
و مخالفت دارند
در دو چیز است:
یک. آن که بسیاری از واقعیات بنیادین اسلامی با عقل جزئی
و حسابگر قابل تحلیل
و تبیین نیست.
دو. می بایست بین عقل
و وهم فرق نهاد،
و همان گونه که بیان شد ممکن است یافته های وهم یافته های عقل پنداشته شود.
عقل
و فطرت انسان، مانند مخزنی است که تمام حقایق
و واقعیتها
در آن وجود دارد، لذا پیامبران هرآنچه را که میگویند مطابق عقل
و منطق است.
در اصول فقه اصطلاحی (قاعده ملازمه) است که میگوید: “کل ما
حکم به العقل
حکم به الشرع”،
هر چیزی را که عقل
حکم میکند، شرع هم به آن
حکم میکند. عکس آن هم صحیح است؛ یعنی “کل ما
حکم به الشرع
حکم به العقل” هر چه را شرع
حکم میکند، عقل هم
حکم میکند. لذا یکی از مبانی
احکام شرع عقل است.
بنابراین،
احکام پیامبران
و شارع بر خلاف عقل نیست، آنچه را که آنان میگویند همان مرتکزات عقل است که
در اثر القائات شیاطین، انسانها از آنها غفلت کردهاند. پیامبران آمدند تا مرتکزات
و دفائن عقول مردم را به آنان یادآوری کنند.
نتیجه آن که شرع
و عقل با هم هماهنگ
و توأمند
و در شرع
حکمی که واقعاً مخالف فطرت باشد وجود ندارد. به همین جهت است که انسان برای قبول هر چیزی به دنبال دلیل میرود که وجدان
و ارتکازش را قانع سازد
و زمانی که با دلیل حقیقتی روشن شد میپذیرد. تا این جا؛ یعنی شناخت جهان
و پدیدههای آن، قوانین
حاکم بر هستی
و احکام شرع
در حیطه
و توان عقل است که درباره ی آنها تفکر
و داوری کند، اما
در شناخت ذات خداوند
و حقیقت آن، کارآیی عقل محدود است
و توان شناخت آن را ندارد.
امام علی (ع)
در این باره میفرماید: “… لم یطلع العقول علی تحدید صفته…”،
عقلها را اشراف بر صفات خدا نیست… .
علامه طباطبائی
در جواب پرسش “هانری کاربن” فرانسوی که پرسید
در صورت پیدایش اختلاف
و تعارض میان عقل
و کتاب
و سنت
و شرع چه میکنید؟ فرمود:
در صورتی که کتاب (قرآن) صریحاً
نظر عقل را امضا
و تصدیق نمود
و به آن حجیت داده است، هرگز اختلاف
نظر میان آنها پیدا نخواهد شد.
علاوه بر این، از کلام
امام علی (ع)
در نهج البلاغه دربارهی رسالت پیامبران چنین استفاده میشود که عقل
و شرع نه تنها تعارض با هم ندارند، بلکه هماهنگ
و مؤید یکدیگرند: “…
و یثیروا لهم دفائن العقول…”
، “
و دفینههای عقلها را برای آنان برانگیزاند”.
حضرت
در این بیان،
در فلسفه
بعثت پیامبران میفرماید خداوند پیامبران را به سوی مردم فرستاد تا خردهای به گور خفته آنان را بیدار کنند.
بسیارى از حقایق هستى
و خصوصاً حقایقى که
در ماوراى جهان طبیعت وجود دارد، براى ما مجهول است. البته این ندانستن، بیشتر
در کم
و کیف
و چگونگى آن حقایق است، ولى اصل آن حقایق را عقل
و وحى
در جاى خود اثبات کردهاند
و ما نسبت به آنها آگاهى داریم. البته علم به کنه
و ماهیت آن حقایق بسیار محدود است؛ مگر براى عده کمى که با سلوک
عملى در همین دنیا به آن عالم راه یافته باشند
و علم اجمالى آنها به علم تفصیلى تبدیل شده باشد
و از این رو، سنخیّت
و چگونگى بدن هاى برزخى
و…
و نعمت
و عذاب هاى آن براى ما به صورت کامل
و دقیق روشن نیست؛
در عین حال از مجموعهى آیات
و روایات
و تحلیل هاى عقلى مىتوان دورنمایى از کم
و کیف بدن برزخى
و تصویر نعمت ها
و عذاب هاى برزخى
و قیامت ارایه نمود
.
گوهر عقل، ارزشمندترین نعمت الاهی برای بشریت است
و به همین جهت است که انسان اشرف مخلوقات نامیده شده است. به واسطۀ این نعمت بزرگ است که انسان می تواند خیر را از شر، هدایت را از ضلالت، دوست را از دشمن، نور را از ظلمت
و … تمییز دهد
و از آفات
و خطرات مصون
و محفوظ بماند.
اما راه های زیادی برای پرورش عقل
و فکر
و کسب استقلال فکری وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
۱٫ استفاده از معلم
و استاد دلسوز؛
امام علی (ع) یکی از گروه های سعادت مند را دانشجویانی می داند که درپی یافتن راه از طریق تعلیم
و بهره گیری از اساتید
و معلمان دلسوز هستند. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ
وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ
وَ هَمَجٌ رَعَاع.
۲٫ ارتباط با کتاب
و مطالعه؛
چنان که
امام صادق (ع) فرمود: “مطالعۀ فراوان
در مطالب علمی عقل را باز
و شکوفا می سازد”.
۳٫ سیر
و سفر
در زمین
و مطالعۀ تاریخ گذشتگان؛
قرآن در موارد متعددی
انسان را امر به مسافرت های تحقیقاتی کرده
و فرموده است: “بگو: روى
زمین گردش کنید! سپس بنگرید سرانجام تکذیبکنندگان آیات الاهى چه شد؟!”“قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ”
“بگو:
در روى زمین سیر کنید
و ببینید عاقبت کار مجرمان به کجا رسید”! “قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ”
“بگو:
در زمین بگردید
و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد مىکند یقیناً خدا بر هر چیز توانا است”!
“قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ”.
“بگو:
در زمین سیر کنید
و بنگرید عاقبت کسانى که قبل از شما بودند چگونه بود؟ بیشتر آنها مشرک بودند”! “قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلُ کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکینَ”
۴٫ تفکر
و اندیشه ورزی
در آیات الاهی؛
مسلماً
در آفرینش آسمان ها
و زمین،
و آمد
و رفت شب
و روز، نشانههاى (روشنى) براى خردمندان است. قرآن مجید صاحبان عقل
و اندیشه را کسانی می داند که
در نشانه های خداوند تفکر می کنند
و می فرماید: ”…. براى خردمندان است، همان ها که خدا را
در حال ایستاده
و نشسته،
و آن گاه که بر پهلو خوابیدهاند، یاد مىکنند
و در اسرار آفرینش آسمان ها
و زمین مىاندیشند (
و مىگویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریدهاى! منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار”!
“لّأِوْلىِ الْأَلْبَابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَمًا
وَ قُعُودًا
وَ عَلىَ جُنُوبِهِمْ
وَ یَتَفَکَّرُونَ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ
وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَاذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ”
۵٫ پرهیز از تقلید کورکورانه؛
این امر باعث می شود تا انسان
در کسب حقیقت از عقل
و تفکر خویش بهره جسته
و بدین واسطه حقانیت اسلام را با عقل
و تفکر خویش دریابد. چرا که قرآن مشرکانی را که به تقلید کورکورانه از پدران مشرک خود می پرداختند به شدت مذمت می نماید
و می فرماید: “
و هنگامى که کار زشتى انجام مىدهند مىگویند: پدران خود را بر این
عمل یافتیم
و خداوند ما را به آن دستور داده است! بگو: خداوند (هرگز) به کار زشت فرمان نمىدهد! آیا چیزى به خدا نسبت مىدهید که نمىدانید”؟!“
وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا
وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون”.
۶- ارتباط با خردمندان
و دانشمندان
و دانایان؛
امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید: “قطع ارتباط از خردمند مساوی با پیوستن به نادان است “.
و یا
در بخشی از حدیث پیامبر اکرم (ص) آمده است: “شایسته است که شخص خردمند عاقل شبانه روز خود را به چهار بخش تقسیم کند: … بخشی را به همنشینی با دانشمندی که او را
در امر دینش یاری دهد، صرف نماید”.
۷ -پیروی از روی فکر
و اندیشه؛
چنان که
انبیا و پیامبران الاهی نیز همواره مردم را به تفکر
و بصیرت
در دستورات
و آموزه های آیین خود دعوت می کردند.
در این مورد قرآن کریم می فرماید: “بگو این راه من است، من
و پیروانم با بصیرت کامل همۀ مردم را به سوی خدا دعوت می کنیم”.
و نیز پیامبر اکرم (ص) فرمود: “تسلیم راهنمایی عقل باشید که به کمال دست یابید،
و از آن سر نتابید که سرانجام پشیمان می گردید.
۸٫ عدم غلبه احساس بر عقل
عدم غلبه احساس بر عقل از دیگر موارد رشد عقل
و کسب استقلال فکری است.
امام سجاد (ع)
در این رابطه می فرمایند: “هر آن کس که عقلش کامل ترین اندوخته اش نباشد، هلاکش بسیار آسان است”.
در نتیجه پرورش فکر
و کسب استقلال فکری با توجه به آیات
و روایات، انسان
در راه رسیدن به رشد
و تعالی پیشرفت چشمگیری می نماید
و نهایتاً معرفت
و شناخت او به خداوند متعال ارتقا می یابد. قرآن کریم
در این باره می فرماید: “خردمندان کسانی هستند که به پیمان با پروردگار پایبندند
و پیمان نمی شکنند
و به هر موردی که خدا امر فرموده رابطه برقرار می کنند (
و به هر جا که به گسستن امر کرده بگسلند)
و از خدای بترسند
و از سختی حساب قیامت هراسناک باشند.
و کسانی هستند که جهت نیل به رضای خداوند خویش، شکیبایی پیشه کنند
و نماز را به پای دارند
و از آن چه خدا روزی شان کرد. پنهان
و آشکار اتفاق نمایند
و در برابر بدی، نیکی پاداش دهند”.
“إِنمَّا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ
وَ لَا یَنقُضُونَ الْمِیثَاقَ
وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ
وَ یخَشَوْنَ رَبهَّمْ
وَ یخَافُونَ سُوءَ الحْسَابِ
وَ الَّذِینَ صَبرَُواْ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبهِّمْ
وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ
وَ أَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا
وَ عَلَانِیَة”.
نتیجۀ رشد
و تعالی فکر
و عقل خداشناسی
و معرفت به پروردگار متعال
و حرکت به سوی رضای او است
عقل جزئی با سود
و زیان دنیایى
و عالم طبیعت سر
و کار دارد
و مشوب به
وهم،
شک و هوت است.
“عقل حسابگر” عقل دو گونه محصول دارد: گاهى
در حوزۀ هست
و نیست به قضاوت مىپردازد
و گاهى
در حوزه باید
و نباید، از اولى به “عقل
نظرى”
و از دومى به “عقل
عملى” تعبیر مىشود. عقل
نظرى در جهاد علمى مرز وهم
و خیال را مشخص مىنماید، تا انسان
در مسائل علمى
و نظرى در ورطه مغالطه سقوط نکند
و عقل
عملى تعدیل خصلتهاى اخلاقى را بر عهده دارد
و به
منظور تنظیم خواستهها
و گرایشها
و میلها وارد
عمل مىشود
و به تناسب نوع عملکردى که دارد به آن “عقل حسابگر” هم اطلاق مىگردد.
در فرهنگ غرب از عقل حسابگر به “عقل ابزارى” ، “عقل جزئى” یا “عقل استدلال گر” نیز یاد می شود.
جهتگیرى اصلى عقلانیت ابزارى
و حسابگر
در این اصطلاح، تسلط آدمى بر طبیعت است. عقل ابزارى معطوف به معاش است،
و به طور کلى عبارت است از قدرت
و شعورى که انسان با استفاده از آن به معاش خود سامان مىدهد
و به زندگى دنیوى مطلوبش دست مىیابد. این عقل از آنجا که قدرت فنآورى
و حسابگرى دارد، آدمى را قادر مىسازد تا وقایع آینده را پیشبینى کند .
احادیث اسلامی گرچه کارکرد ابزارى
و عقل معاش را مىپذیرند; اما این تفسیر از عقل معاش با
تفسیر امثال هیوم
و آنچه
در غرب متداول است، کاملا متفاوت است .
عقل ابزارى هیوم معطوف به دنیا
و زندگى دنیوى است
و کارى با
آخرت انسان ندارد.
عقلى است که ابزار رسیدن به امیال
و شهوات انسان را فراهم مىکند . از این رو این عقل
در طول شهوت
و در خدمت آن است، نه
در عرض
و معارض آن .
این عقل
در خدمت عقل
نظرى که خدا
و دین را اثبات مىکند
و عقل
عملى که حسن
و قبح افعال را مشخص مىکند
و آدمى را به کارهاى ارزشى
و اخلاقى رهنمون مىشود، نیست؛ بلکه
در مقابل عقل
نظرى و عملى قرار مىگیرد .
اما از دیدگاه روایات اسلامی عقل معاش، ابزار رسیدن به اهداف عقل
نظرى و عملى است،
و چون عقل
نظرى، خدا
و دین
و آخرت را اثبات مىکند
و عقل
عملى آدمى را به رعایت
احکام خدا
و دین
و آخرت فرامىخواند، عقل ابزارى
در خدمت دین
و معنویت
و آخرت قرار خواهد گرفت،
و در مقابل شهوت
و هواى نفس . از همینرو امام علی (ع)
در برخى سخنان، کارکرد عقل معاش
و عقل معاد را قرین یکدیگر ساخته است.
“ایمان” عبارت است از: تصدیق
و اذعان قلبى که نوعى صفت
و حالت نفسانى نسبت به یک امر است
و با صرف شناخت
و معرفت تفاوت دارد.
. جایگاه تحقق ایمان، نفس
و قلب
و دل است
و اگر چه آثار قولى
و فعلى دارد، اما تحقق حقیقت آن بر قول
و عمل متوقف نیست
و لذا میان اسلام
و ایمان نسبت عام
و خاص مطلق است؛ یعنى هر مؤمنى مسلمان است، ولى ممکن است برخى از مسلمانان
در ظاهر تسلیم حق باشند ولى مؤمن نباشند.
“عشق“:
در کتب لغت، “عشق” به معناى “دوستى شدید” آمده است العشق افراط الحب
و یکون فى عفاف
و فى الاساس «اشتقاق العشق من العشق…»
و گفته شده که از “عَشَقه” مشتق شده است
و عشق همان گیاه پیچک مىباشد که درخت را احاطه
و در نهایت راه تنفس را بر او مىبندد
و درخت زرد مىگردد.
و شاید به همین جهت باشد که حضرت امیر (ع)
در وصف متقین فرمود: اجساد
و بدنهاى آنها نحیف است… چونان تیر تراشیده
و لاغر کرده مىباشند،
به هر حال، عشق یکى از صفات
و حالات درونى انسان است
و از نوع کشش
و گرایش مىباشد،
و احساسى است باطنى که به “قلب
و دل” نسبت داده مىشود.
در لسان آیات
و روایات
معمولاً از چنین حالتى به محبت تعبیر مىشود.
با توجه به مطالب پیشین مىتوان گفت: عقل
در مسیر زندگى مانند چراغ اتومبیل است
و افزون بر وظیفه پرتوافکنى، همانند ترمز، احساسات تند
و سرکش را نیز مهار مىکند
و آنها را از طغیان باز مىدارد. البته
در مبارزه با هواهاى نفسانى، تقویت کششهاى مقابل، از اهمیت ویژهاى برخوردار است، مثلاً از طریق ادراک آثار
اعمال خیر، محبت خدا
در دل انسان بیدار مىگردد
و با محبت خدا جایى براى غیر خدا
در دل باقى نمىماند،
و لذا
در مناجات شعبانیه آمده است: «الهى لم یکن لىحول فانتقل به عن معصیتک الاّ فى وقت ایقظتنى لمحبتک»
و عشق همانند موتورى است که اتومبیل را به حرکت
در مىآورد
و از این رو مىتوان گفت موتور بى چراغ، عشقى کور، خطرناک، رسوا کننده
و مرگبار است
و چراغ بى موتور، بى اثر
و بى روح، سرد
و بى حرکت مىباشد، پس این دو رقیب هم نمىباشند آن گونه که عدهاى از صوفیه ادعا کردهاند.
امام خمینی عقل به معنای
معرفتشناسی را دارای دو قسم
نظری و عملی میداند
و عقل
نظری را نیروی ادراک کلیات
و حقایق اشیاء، آنطور که
در نظام وجود است میداند
و عقل
عملی را قوه روحانی میداند که بهحسب ذات مجرد
و بهحسب فطرت مایل به خیرات
و کمالات
و دعوتکننده به عدل
و احسان میداند.
مقام
و منزلت عقل
دراندیشه امام خمینی را میتوان
در آثار ایشان مشاهده کرد امام خمینی با نگارش کتابی
در موضوع عقل
و جهل، تصویری روشن از حقیقت عقل
و قوه عاقله
و ویژگیهای آن ارائه داده است.
به باور ایشان عقل پایه
و اساس همه فضائل
و خوبیهاست. امام خمینی عقل بشری را محصول از زندگی عادی
و مادی نمیداند بلکه انسانیت انسان به این دارایی ارزشمند میداند
و غایت
و هدف عالی عقل بشری را رسیدن به مرتبه قرب الهی میداند. امام خمینی عقل را به دو قسم
نظری و عملی تقسیم میکند
و معتقد است هرکدام
در عقل
نظری و عملی با دیگری مرتبط به آن نیازمند است
و این دو عقل
در نهایت
و در هدف که قرب الهی است، مشترکاند.
امام خمینی علت این مطلب را این میداند که هر مرتبه از مراتب وجود به مرتبه دیگر سرایت میکند
و مراتب وجودی هر فرد با تکرار یاد خدا ملکه شده
و آنچه از علوم حقه که از انسان یاد دارد
در ذاتش نقش میبندد،
ازاینرو به اعتقاد ایشان آنچه انسان به کمال میرساند، عقل
عملی است نه
نظری؛ زیرا چهبسا انسان بر
توحید برهان داشته باشد، درعینحال
در مرتبه کفر
و شرک باقی بماند.
امام خمینی برای عقل
نظری مراتبی قائل است از جمله عقل
هیولانی، بالملکه،
بالفعل و بالمستفاد و معتقد است غایت عقل
عملی و عقل بالمستفاد
فناء فی الله است ازاینرو غایت هر دو
در نهایت یکی است هرچند
در آغاز عقل
نظری با
عمل جدا میباشند.
•
پایگاه اسلام پدیا •
پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «عقل»، تاریخ بازیابی۱۳۹۶/۲/۱۸. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم
و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.