• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عبدالله بن جعفر در دوره اموی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



معاویه از سلاطینی بود که سعی می‌کرد با بخشش به اشراف رعیت خود آن‌ها را تحت نفوذ خود درآورد بدین جهت هر سال به عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس اموال فراوانی می‌بخشید.



معاویه درباره عبدالله بن جعفر می‌گفت: مرد بنی‌ هاشم عبدالله بن جعفر است. او دارای همه فضیلت‌ ها می‌باشد و کسی در بزرگواری و شرف به پای او نمی‌رسد.
[۲] مسعودی، التنبیه و الاشرا ف، ص۲۶۳، قاهره، دار الصاوی، بی تا.
بنا به گفته برخی منابع وی در شام نزد معاویه بود که برایش خبر آوردند خداوند پسری به وی عنایت کرده است، معاویه با اطلاع از این خبر به عبدالله بن جعفر گفت: نام پسرت را معاویه گذار من صد هزار درهم به تو می‌دهم. وی فرزند خود را معاویه نام گذاشت و مبلغی را که معاویه به او داد به کسی که مژده تولد فرزند را داد هدیه کرد.
[۴] ثقفی کوفی، ابن محمد، الغارات، ج۱، ص۴۶۲ - ۴۶۵، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
[۵] ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۹۴، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.



یزید هم چون پدرش معاویه هر سال مبالغی را به عبدالله بن جعفر می‌داد از این موارد زمانی است که یزید به عبدالرحمن بن زیاد، عامل خود در خراسان دستور داد که دو هزار درهم برای عبدالله بن جعفر بفرستد و او این امر را اجرا کرد. یزید ده روز پس از مرگ معاویه برای خالد بن حکم در نامه‌ ای دستور گرفتن بیعت از چند نفر را چون حسین بن علی (علیه‌السّلام)، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن جعفر را صادر کرد و گفت: ابتدا باید از این پنج نفر بیعت بگیرد.


عبدالله ‌بن جعفر‌ عامل یزید در مکه بود که به عمرو بن سعید بن عاص اصرار کرد که به حسین بن علی (علیه‌السّلام) نامه نوشته و او را امان دهد تا امام (علیه‌السّلام) به مکه بازگردد. سپس عبدالله، خود برای حسین (علیه‌السّلام) نامه نوشت و او را سوگند داد که به کوفه نرود و او را از کوفیان برحذر داشت.
[۱۱] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۴۷، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.
زمانی هم که حسین بن علی (علیه‌السّلام) از مکه خارج شد و قصد عراق کرد. عبدالله، دو پسر خود محمد و عون را همراه نامه ‌ای نزد وی فرستاد و او را از این سفر برحذر داشت و همه سعی خود را انجام داد تا برای امام (علیه‌السّلام) امان بگیرد؛ ولی امام (علیه‌السّلام) راضی نشد
[۱۲] طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۷، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ش، چاپ دوم.
و به همراه دو پسر عبدالله بن جعفر به راه خود ادامه داد و این دو در کربلا به همراه امام (علیه‌السّلام) کشته شدند.
زمانی که عبدالله بن جعفر خبر یافت که دو پسرش در کربلا با حسین (علیه‌السّلام) کشته شده‌ اند، افراد برای تسلیت، نزد او می‌رفتند. یکی از غلامانش به او گفت: به سبب حسین چه مصیبت‌ها که بر سر ما آمد. عبدالله با درشتی با او برخورد کرد سپس گفت: اگر خودم آن‌جا بودم هیچ گاه از او جدا نمی‌شدم تا کشته می‌شدم. چیزی که مرا آرام می‌کند و غم فرزندانم را آسان می‌کند این است که با حسین کشته شده ‌اند و یاری کرده ‌اند و با وی ثبات ورزیده ‌اند. سپس در نزد مردم گفت: کشته شدن حسین (علیه‌السّلام) برای من گران بود. اگر دستانم او را یاری نکرد، دو پسرم یاریش کردند.
[۱۷] ثقفی کوفی، ابن محمد، الغارات، ج۲، ص۶۹۴، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.



مشورت یزید با عبدالله در امور
یزید در مورد نامه عثمان بن محمد پسر ابوسفیان ثقفی با عبدالله بن جعفر مشورت کرد. در آن نامه به مردم مدینه تعرض شده بود و آن‌ها را تحریک کرده بود. یزید گفت: اکنون که چنین است هر چه مردم مدینه ببینند از چشم خود دیده ‌اند. عبدالله به یزید گفت: همواره پدرت اهل مدارا بود. آن‌ها را ببخش. یزید گفت: همه آن‌ها را می‌کشم و خود را راحت می‌کنم. فرمانده آن‌ها عبدالله بن زبیر در مدینه جنگ به راه انداخته و من لشکری به مقابله او می‌فرستم. یزید یکی از بزرگان لشکر را فراخواند و او را مامور به بستن راه مدینه کرد. عبدالله بن جعفر در نامه ‌ای به مردم مدینه آن‌ها را از تصمیم یزید آگاه کرد و خواست تا از یزید اطاعت کنند؛ ولی مردم نپذیرفتند. زمانی که نامه مسلم بن عقبه مبنی بر خبر کشتار مردم مدینه به دست یزید رسید، وی عبدالله بن جعفر و معاویة بن یزید را فراخواند و با آن‌ها مشورت کرد. عبدالله بن جعفر پس از دیدن نامه، آیه استرجاع را بر زبان جاری ساخت و با خواندن این آیه بر آنان ابراز تاسف کرد که آن‌ها بلا را بر عافیت ترجیح دادند.
بنا به نقل برخی از منابع در واقعه حره دو تن از پسران عبدالله بن جعفر در مدینه به دست سپاه شام به فرماندهی مسلم بن عقبه کشته شدند.
[۲۲] مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۷۰، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ق، چاپ دوم.




زمانی که کار بنی ‌امیه سست گردید و با مروان بیعت شد بین مردم اختلاف افتاد و هر کسی راهی را در پیش گرفت. در این زمان مردی از فرزندان جعفر به نام عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر که فاضل و شاعر بود و در کوفه سکونت داشت، خیال خلافت در سرش افتاد. مردم کوفه که پراکندگی امور دمشق و کار بنی امیه را دیدند نزد عبدالله جمع شدند و با او بیعت کردند. امیر کوفه که از این کار مطلع شد به جنگ با او پرداخت و پس از پافشاری زیاد مردم کوفه برای خود و عبدالله امان خواستند تا به هر بلادی خواستند بروند. امیر کوفه آن‌ها را امان داد. عبدالله به مداین رفت. از دجله عبور کرد و بر حلوان و نزدیکی‌ های آن چیره شد. سپس به بلاد عجم رهسپار شده به جبال، همدان، اصفهان و ری دست یافت. سپس گروهی از بنی هاشم به او پیوستند و عبدالله مدتی چند به این ترتیب زندگی کرد. در این زمان ابومسلم خراسانی که شوکت بسیاری یافته بود به نزد عبدالله رفت و او را به قتل رساند.


زمان مرگ عبدالله بن جعفر را به اختلاف ذکر کرده ‌اند، هم چنان که در تاریخ ولادتش اختلاف کردند. برخی تاریخ ولادت او را سال وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ذکر کرده‌ اند
[۲۵] مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۶۸، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ق، چاپ دوم.
و برخی گفته ‌اند در زمان ارتحال پیامبر پسری ده ساله بوده است. سن او در زمان مرگ را هم به اختلاف سال ۸۰، ۸۴، ۸۵، ۸۶ و ۹۰ هم گفته ‌اند و معروف‌تر همان سال ۸۰ است.
[۳۲] مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۶۹، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ق، چاپ دوم.
[۳۳] ثقفی کوفی، ابن محمد، الغارات، ج۱، ص۴۶۵، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
گفته شده کسی نزد وی آمد و در امری از او کمک خواست. عبدالله چیزی در نزدش نداشت که به او ببخشد. جامه‌ های تن خود را درآورد و گفت: خدایا اگر پس از امروز حقی بر من فرود آید که بر انجام آن قادر نباشم. پس مرا پیش از آن بمیران
[۳۵] مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص۱۶۸، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ق، چاپ دوم.
و در همان روز که روز جمعه بود در زمان خلافت عبدالملک مروان در ۶۷ سالگی در مدینه درگذشت و بر بدن او ابان بن عثمان نماز خواند و در بقیع دفن شد.
[۳۷] ثقفی کوفی، ابن محمد، الغارات، ج۱، ص۴۶۵، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.



روایات نقل شده از زبان عبدالله بن جعفر
عبدالله بن جعفر بسیار کم روایت می ‌کرد. وی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، مادرش اسماء و عمویش علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) ابوبکر، عثمان و عمار بن یاسر روایاتی نقل کرده است و از عبدالله بن جعفر هم سلیم بن قیس، مادرش اسماء و همسرش زینب (سلام‌الله‌علیهم)
[۴۳] ثقفی کوفی، ابن محمد، الغارات، ج۲، ص۶۹۴، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
و فرزندانش اسماعیل، اسحاق، معاویه هم چنین از امام باقر (علیه‌السّلام)، قاسم بن محمد، عروه بن زبیر، الشعبی و دیگران روایت نقل کرده‌ اند.


نمونه روایاتی که از عبدالله بن جعفر رسیده در ذیل آورده شده است: عبدالله بن جعفر نقل کرده است به خاطر دارم که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نزد مادرم آمد و خبر مرگ پدرم را آورد. من به آن حضرت نگاه می‌ کردم و ایشان بر سر من و سر برادرم دست می‌ کشید و از چشمانش اشک سرازیر می ‌شد. سپس عرضه داشت: پروردگارا! جعفر پیشگام برای وصول به بهترین ثواب‌ها شد، پروردگارا! خودت بهترین جانشین برای فرزندان او باش به بهترین نحوی که در مورد یکی از بندگان خود اعمال می‌فرمایی.
[۴۶] ثقفی کوفی، ابن محمد، الغارات، ج۲، ص۷۶۶، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
سپس به مادرم فرمود: ‌ای اسماء به تو مژده دهم که خداوند عزّوجلّ برای جعفر دو بال قرار داده است که در بهشت پرواز می‌کند. مادرم از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درخواست کرد که این مطلب را به مردم اعلام کند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برخاست و دست مرا گرفت و در حالی که دست به سرم می‌کشید و نوازش می‌فرمود به منبر رفت و با چهره‌ای اندوهگین شروع به صحبت کرد. فرمود: مرد با داشتن برادر و پسر عمو احساس افزونی و قدرت می‌ کند. همانا جعفر کشته شد و خداوند برای او دو بال قرار داده است که در بهشت پرواز می‌ کند. سپس از منبر فرود آمد و به خانه خود رفت و مرا همراه خود برد و دستور فرمود برای خانواده ما غذایی درست کنند. سپس کسی را سراغ برادرم فرستاد و ما با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) غذا خوردیم و سه روز با حضرت بودیم. سپس به خانه خود برگشتیم. پس از آن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روزی به خانه ما آمد، من مشغول فروش میشی از گوسفندان برادرم بودم. پیامبر با دیدن این منظره فرمود: پروردگارا به دست او برکت ده. پس از این روز هیچ چیزی خرید و فروش نکردم؛ مگر اینکه استفاده کردم.
[۴۸] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۹، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.

روایت دیگر از عبدالله آورده شده که چون ابوطالب وفات یافت، شخصی از مشرکان قریش مشتی خاک بر چهره رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باشید. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به خانه آمد. یکی از دخترانش خاک را می‌زدود و می‌گریست. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: دخترم گریه من، خدای بزرگ نگهدار پدر توست و در همان حال می‌فرمود: تا ابوطالب نمرده بود، از قریش مکروهی به من نرسید.
از عبدالله بن جعفر روایت شده زمانی که ابراهیم درگذشت، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گریست. یکی از تسلیت‌ گویندگان گفت: ‌ای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شما سزاوارتر و شایسته ‌تر کسی هستید که باید حق خداوند را بشناسید. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: چشم می‌گرید و دل اندوهگین می‌ شود، در عین حال سخنی که خداوند را ناخوش آید نمی‌گوییم. اگر مرگ وعده راست و همه‌ گیر نبود و اگر نه این است که آخر ما هم به اول خواهد پیوست، همانا‌ای ابراهیم بر تو اندوهگین‌ تر از این بودیم و به هر حال ما از مرگ تو اندوهگینیم.
از عبدالله بن جعفر نقل شده که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: مامور شده ‌ام که به خدیجه خآنه ای در بهشت از قصب(قصب مرواریدی را می‌گویند که میانش خالی است.) را مژده دهم که در آن هیچ رنج و فریادی نیست.
از عبدالله بن جعفر نقل شده که عمار یاسر در سن ۹۱ سالگی شهید شده و تولدش قبل از تولد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است.
[۵۶] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۱، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.

از او نقل شده که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) میان زید بن حارثه و حمزة بن عبدالمطلب و میان زید بن حارثه و اسید بن حَضیر عقد برادری بست.
باز هم از او نقل شده، شنیدم عثمان می‌گفت: ‌ای مردم! ابوبکر و عمر در برداشت سهم خود از بیت المال به خود و ارحام و خویشاوندان خودشان سخت‌گیری می‌کردند و من چنین دیدم که در این مورد رعایت صله رحم کنم.
روایت دیگر از عبدالله بن جعفر این که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به طرف راست سلام می‌داد و آن قدر چهره ‌اش را به طرف راست برمی‌ گرداند که سپیدی گونه‌ اش دیده می‌شد و سپس به طرف چپ سلام می‌داد.
عبدالله بن جعفر درباره سپرده شدن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به حلیمه سعدیه روایت دارد.
عبدالله نقل کرده است پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روز دوشنبه هنگام ظهر رحلت فرمود و روز چهارشنبه به خاک سپرده شد.
[۶۴] عسقلانی، ابن حجر، الاصابة،، ج۸، ص۸۷، بیروت، دار الکتب العمیه.



عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب
تلاش های عبدالله بن جعفر
عبدالله بن جعفر در کربلا
اسماعیل بن عبدالله بن جعفر
حسین بن عبدالله بن جعفر
ام کلثوم بنت عبدالله بن جعفر


۱. ابن الطقطقی، الفخری، ص۱۳۵، بیروت، دار القلم العربی، ۱۴۱۸ق.    
۲. مسعودی، التنبیه و الاشرا ف، ص۲۶۳، قاهره، دار الصاوی، بی تا.
۳. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۳ ص۸۸۰، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.    
۴. ثقفی کوفی، ابن محمد، الغارات، ج۱، ص۴۶۲ - ۴۶۵، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
۵. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۹۴، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
۶. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۹۳، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق.    
۷. ابن الجوزی، المنتظم، ج۵، ص۳۰۵، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.    
۸. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۲۵، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۰ق.    
۹. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۶۷، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.    
۱۰. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۰، بیروت، دار الاضواء، ۱۳۸۵ش.    
۱۱. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۴۷، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.
۱۲. طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۷، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ش، چاپ دوم.
۱۳. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۰، بیروت، دار الاضواء، ۱۳۸۵ش.    
۱۴. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۶، بیروت، دار الاضواء.    
۱۵. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۶۳، قاهره، دار الصاوی، بی تا     .
۱۶. طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۶، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ش، چاپ دوم.    
۱۷. ثقفی کوفی، ابن محمد، الغارات، ج۲، ص۶۹۴، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
۱۸. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۹، بیروت، دار الاضواء، ۱۳۸۵ش.    
۱۹. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۴۱، بیروت، دار الاضواء.    
۲۰. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۴۱، بیروت، دار الاضواء.    
۲۱. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۴، بیروت، دار الاضواء.    
۲۲. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۷۰، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ق، چاپ دوم.
۲۳. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۲۴، بیروت، دار الاضواء، ۱۳۸۵ش.    
۲۴. ابن الطقطقی، الفخری، ص۱۳۶، بیروت، دار القلم العربی، ۱۴۱۸ق.    
۲۵. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۶۸، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ق، چاپ دوم.
۲۶. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۳، ص۸۸۰، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.    
۲۷. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۷۷، بیروت، دار صادر، بی‌تا.    
۲۸. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة، ج۴، ص۳۷، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.    
۲۹. ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۴۵۶، بیروت، دار الاضواء، ۱۳۸۵ش.    
۳۰. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۹۶، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.    
۳۱. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۷۷، بیروت، دار صادر، بی‌تا.    
۳۲. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۶۹، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ق، چاپ دوم.
۳۳. ثقفی کوفی، ابن محمد، الغارات، ج۱، ص۴۶۵، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
۳۴. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۷۷، بیروت، دار صادر، بی‌تا.    
۳۵. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص۱۶۸، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ق، چاپ دوم.
۳۶. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۶۱، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق.    
۳۷. ثقفی کوفی، ابن محمد، الغارات، ج۱، ص۴۶۵، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
۳۸. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۳، ص۸۸۰، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.    
۳۹. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۹۶، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.    
۴۰. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۳، ص۸۸۱، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.    
۴۱. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۹۴، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.    
۴۲. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة، ج۴، ص۳۶، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.    
۴۳. ثقفی کوفی، ابن محمد، الغارات، ج۲، ص۶۹۴، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
۴۴. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۹۴، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.    
۴۵. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة، ج۴، ص۳۶، بیروت، دار الکتب العمیه.    
۴۶. ثقفی کوفی، ابن محمد، الغارات، ج۲، ص۷۶۶، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
۴۷. ابن الجوزی، المنتظم، ج۶، ص۲۱۵، بیروت، دار الکتب العلمیه.    
۴۸. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۹، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.
۴۹. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة، ج۴، ص۳۷، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.    
۵۰. البیهقی، احمد، دلائل النبوة، بیروت، ج۲، ص۳۵۰، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ ق.    
۵۱. الذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۳۵، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.    
۵۲. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۴، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.    
۵۳. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۷۳، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.    
۵۴. مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۰، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیه، بی‌تا.    
۵۵. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۸۳، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.    
۵۶. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۱، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.
۵۷. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۲، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.    
۵۸. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۷، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.    
۵۹. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۱، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.    
۶۰. طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۸، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ش، چاپ دوم.    
۶۱. البیهقی، احمد، دلائل النبوة، بیروت،، ج۱، ص۱۳۴، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ ق.    
۶۲. ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۴۶۰، بیروت، دار الاضواء، ۱۳۸۵ش.    
۶۳. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۰۹، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.    
۶۴. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة،، ج۸، ص۸۷، بیروت، دار الکتب العمیه.




سایت پژوهه، برگرفته از مقاله « عبدالله بن جعفر در دوره امویان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۲/۲۰    






جعبه ابزار