عبدالله بن جعفر در دوره اموی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
معاویه از سلاطینی بود که سعی میکرد با
بخشش به
اشراف رعیت خود آنها را تحت نفوذ خود درآورد بدین جهت هر سال به
عبدالله بن جعفر و
عبدالله بن عباس اموال فراوانی میبخشید.
معاویه درباره عبدالله
بن جعفر میگفت: مرد
بنی هاشم عبدالله
بن جعفر است. او دارای همه فضیلت ها میباشد و کسی در بزرگواری و شرف به پای او نمیرسد.
بنا به گفته برخی منابع وی در
شام نزد
معاویه بود که برایش خبر آوردند خداوند پسری به وی عنایت کرده است، معاویه با اطلاع از این خبر به عبدالله
بن جعفر گفت: نام پسرت را معاویه گذار من صد هزار درهم به تو میدهم. وی فرزند خود را معاویه نام گذاشت و مبلغی را که معاویه به او داد به کسی که
مژده تولد فرزند را داد
هدیه کرد.
یزید هم چون پدرش معاویه هر سال مبالغی را به عبدالله
بن جعفر میداد از این موارد زمانی است که یزید به
عبدالرحمن بن زیاد، عامل خود در
خراسان دستور داد که دو هزار درهم برای عبدالله
بن جعفر بفرستد و او این امر را اجرا کرد.
یزید ده روز پس از مرگ معاویه برای
خالد بن حکم در نامه ای دستور گرفتن
بیعت از چند نفر را چون
حسین بن علی (علیهالسّلام)،
عبدالله بن عمر،
عبدالله بن عباس،
عبدالله بن زبیر و عبدالله
بن جعفر را صادر کرد و گفت: ابتدا باید از این پنج نفر بیعت بگیرد.
عبدالله
بن جعفر عامل یزید در
مکه بود که به
عمرو بن سعید بن عاص اصرار کرد که به
حسین بن علی (علیهالسّلام) نامه نوشته و او را
امان دهد تا
امام (علیهالسّلام) به مکه بازگردد.
سپس عبدالله، خود برای
حسین (علیهالسّلام) نامه نوشت و او را سوگند داد که به
کوفه نرود و او را از کوفیان برحذر داشت.
زمانی هم که
حسین بن علی (علیهالسّلام) از
مکه خارج شد و قصد
عراق کرد. عبدالله، دو پسر خود محمد و عون را همراه نامه ای نزد وی فرستاد و او را از این سفر برحذر داشت و همه سعی خود را انجام داد تا برای امام (علیهالسّلام) امان بگیرد؛ ولی امام (علیهالسّلام) راضی نشد
و به همراه دو پسر عبدالله
بن جعفر به راه خود ادامه داد و این دو در
کربلا به همراه امام (علیهالسّلام) کشته شدند.
زمانی که عبدالله
بن جعفر خبر یافت که دو پسرش در
کربلا با
حسین (علیهالسّلام) کشته شده اند، افراد برای
تسلیت، نزد او میرفتند. یکی از غلامانش به او گفت: به سبب
حسین چه مصیبتها که بر سر ما آمد. عبدالله با درشتی با او برخورد کرد سپس گفت: اگر خودم آنجا بودم هیچ گاه از او جدا نمیشدم تا کشته میشدم. چیزی که مرا آرام میکند و غم فرزندانم را آسان میکند این است که با
حسین کشته شده اند و یاری کرده اند و با وی ثبات ورزیده اند. سپس در نزد
مردم گفت: کشته شدن
حسین (علیهالسّلام) برای من گران بود. اگر دستانم او را یاری نکرد، دو پسرم یاریش کردند.
مشورت یزید با عبدالله در امور
یزید در مورد نامه عثمان
بن محمد پسر ابوسفیان ثقفی با عبدالله
بن جعفر مشورت کرد. در آن نامه به مردم مدینه
تعرض شده بود و آنها را تحریک کرده بود. یزید گفت: اکنون که چنین است هر چه مردم مدینه ببینند از چشم خود دیده اند. عبدالله به یزید گفت: همواره پدرت اهل مدارا بود. آنها را ببخش. یزید گفت: همه آنها را میکشم و خود را راحت میکنم. فرمانده آنها
عبدالله بن زبیر در
مدینه جنگ به راه انداخته و من لشکری به مقابله او میفرستم. یزید یکی از بزرگان لشکر را فراخواند و او را مامور به بستن راه
مدینه کرد. عبدالله
بن جعفر در نامه ای به مردم مدینه آنها را از
تصمیم یزید آگاه کرد و خواست تا از یزید
اطاعت کنند؛ ولی مردم نپذیرفتند.
زمانی که نامه
مسلم بن عقبه مبنی بر خبر کشتار مردم مدینه به دست یزید رسید، وی عبدالله
بن جعفر و معاویة
بن یزید را فراخواند و با آنها
مشورت کرد. عبدالله
بن جعفر پس از دیدن نامه، آیه استرجاع را بر زبان جاری ساخت و با خواندن این آیه بر آنان ابراز تاسف کرد که آنها بلا را بر عافیت ترجیح دادند.
بنا به نقل برخی از منابع در واقعه حره دو تن از پسران عبدالله
بن جعفر در مدینه به دست سپاه شام به فرماندهی مسلم
بن عقبه کشته شدند.
زمانی که کار
بنی امیه سست گردید و با
مروان بیعت شد بین مردم اختلاف افتاد و هر کسی راهی را در پیش گرفت. در این زمان مردی از فرزندان
جعفر به نام
عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر که فاضل و شاعر بود و در
کوفه سکونت داشت، خیال خلافت در سرش افتاد. مردم
کوفه که پراکندگی امور دمشق و کار بنی امیه را دیدند نزد عبدالله جمع شدند و با او
بیعت کردند. امیر کوفه که از این کار مطلع شد به جنگ با او پرداخت و پس از پافشاری زیاد مردم کوفه برای خود و عبدالله امان خواستند تا به هر بلادی خواستند بروند. امیر کوفه آنها را امان داد. عبدالله به مداین رفت. از
دجله عبور کرد و بر حلوان و نزدیکی های آن چیره شد. سپس به بلاد
عجم رهسپار شده به جبال،
همدان،
اصفهان و ری دست یافت. سپس گروهی از
بنی هاشم به او پیوستند و عبدالله مدتی چند به این ترتیب زندگی کرد. در این زمان
ابومسلم خراسانی که شوکت بسیاری یافته بود به نزد عبدالله رفت و او را به
قتل رساند.
زمان مرگ عبدالله
بن جعفر را به اختلاف ذکر کرده اند، هم چنان که در تاریخ ولادتش اختلاف کردند. برخی تاریخ ولادت او را سال وفات
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ذکر کرده اند
و برخی گفته اند در زمان ارتحال پیامبر پسری ده ساله بوده است.
سن او در زمان مرگ را هم به اختلاف سال ۸۰،
۸۴، ۸۵، ۸۶ و ۹۰ هم گفته اند
و معروفتر همان سال ۸۰ است.
گفته شده کسی نزد وی آمد و در امری از او کمک خواست. عبدالله چیزی در نزدش نداشت که به او ببخشد. جامه های تن خود را درآورد و گفت: خدایا اگر پس از امروز حقی بر من فرود آید که بر انجام آن قادر نباشم. پس مرا پیش از آن بمیران
و در همان روز که روز جمعه بود در زمان خلافت
عبدالملک مروان در ۶۷ سالگی در
مدینه درگذشت و بر بدن او ابان
بن عثمان
نماز خواند و در
بقیع دفن شد.
روایات نقل شده از زبان عبدالله
بن جعفرعبدالله
بن جعفر بسیار کم
روایت می کرد. وی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مادرش
اسماء و عمویش
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) ابوبکر،
عثمان و
عمار بن یاسر روایاتی نقل کرده است
و از عبدالله
بن جعفر هم
سلیم بن قیس، مادرش اسماء و همسرش
زینب (سلاماللهعلیهم) و فرزندانش اسماعیل، اسحاق، معاویه هم چنین از
امام باقر (علیهالسّلام)،
قاسم بن محمد،
عروه بن زبیر، الشعبی و دیگران روایت نقل کرده اند.
نمونه روایاتی که از عبدالله
بن جعفر رسیده در ذیل آورده شده است: عبدالله
بن جعفر نقل کرده است به خاطر دارم که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد مادرم آمد و خبر
مرگ پدرم را آورد. من به آن حضرت نگاه می کردم و ایشان بر سر من و سر برادرم دست می کشید و از چشمانش اشک سرازیر می شد. سپس عرضه داشت: پروردگارا!
جعفر پیشگام برای وصول به بهترین ثوابها شد، پروردگارا! خودت بهترین جانشین برای فرزندان او باش به بهترین نحوی که در مورد یکی از بندگان خود اعمال میفرمایی.
سپس به مادرم فرمود: ای اسماء به تو مژده دهم که
خداوند عزّوجلّ برای
جعفر دو بال قرار داده است که در
بهشت پرواز میکند. مادرم از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درخواست کرد که این مطلب را به مردم اعلام کند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخاست و دست مرا گرفت و در حالی که دست به سرم میکشید و نوازش میفرمود به
منبر رفت و با چهرهای اندوهگین شروع به
صحبت کرد. فرمود: مرد با داشتن برادر و پسر عمو احساس افزونی و قدرت می کند. همانا
جعفر کشته شد و خداوند برای او دو بال قرار داده است که در
بهشت پرواز می کند. سپس از منبر فرود آمد و به خانه خود رفت و مرا همراه خود برد و دستور فرمود برای خانواده ما غذایی درست کنند. سپس کسی را سراغ برادرم فرستاد و ما با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) غذا خوردیم و سه روز با حضرت بودیم. سپس به خانه خود برگشتیم. پس از آن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روزی به خانه ما آمد، من مشغول فروش میشی از گوسفندان برادرم بودم.
پیامبر با دیدن این منظره فرمود: پروردگارا به دست او برکت ده. پس از این روز هیچ چیزی خرید و فروش نکردم؛ مگر اینکه استفاده کردم.
روایت دیگر از عبدالله آورده شده که چون
ابوطالب وفات یافت، شخصی از مشرکان قریش مشتی خاک بر چهره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشید. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خانه آمد. یکی از دخترانش خاک را میزدود و میگریست. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: دخترم گریه من، خدای بزرگ نگهدار پدر توست و در همان حال میفرمود: تا ابوطالب نمرده بود، از قریش مکروهی به من نرسید.
از عبدالله
بن جعفر روایت شده زمانی که ابراهیم درگذشت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گریست. یکی از
تسلیت گویندگان گفت: ای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شما سزاوارتر و شایسته تر کسی هستید که باید حق
خداوند را بشناسید. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: چشم میگرید و دل اندوهگین می شود، در عین حال سخنی که
خداوند را ناخوش آید نمیگوییم. اگر مرگ وعده راست و همه گیر نبود و اگر نه این است که آخر ما هم به اول خواهد پیوست، هماناای ابراهیم بر تو اندوهگین تر از این بودیم و به هر حال ما از مرگ تو اندوهگینیم.
از عبدالله
بن جعفر نقل شده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: مامور شده
ام که به
خدیجه خآنه ای در
بهشت از قصب(قصب مرواریدی را میگویند که میانش خالی است.) را مژده دهم که در آن هیچ رنج و فریادی نیست.
از عبدالله
بن جعفر نقل شده که عمار یاسر در سن ۹۱ سالگی
شهید شده و تولدش قبل از تولد
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است.
از او نقل شده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میان زید
بن حارثه و حمزة
بن عبدالمطلب و میان زید
بن حارثه و اسید
بن حَضیر
عقد برادری بست.
باز هم از او نقل شده، شنیدم
عثمان میگفت: ای مردم!
ابوبکر و عمر در برداشت سهم خود از
بیت المال به خود و ارحام و خویشاوندان خودشان سختگیری میکردند و من چنین دیدم که در این مورد رعایت
صله رحم کنم.
روایت دیگر از
عبدالله بن جعفر این که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به طرف راست سلام میداد و آن قدر چهره اش را به طرف راست برمی گرداند که سپیدی گونه اش دیده میشد و سپس به طرف چپ
سلام میداد.
عبدالله
بن جعفر درباره سپرده شدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
حلیمه سعدیه روایت دارد.
عبدالله نقل کرده است پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روز دوشنبه هنگام
ظهر رحلت فرمود و روز چهارشنبه به خاک سپرده شد.
عبدالله بن جعفر بن ابیطالبتلاش های عبدالله بن جعفرعبدالله بن جعفر در کربلااسماعیل بن عبدالله بن جعفرحسین بن عبدالله بن جعفرام کلثوم بنت عبدالله بن جعفر
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله « عبدالله بن جعفر در دوره امویان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۲/۲۰