سیدبرهانالدین محقق ترمذی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تِرمِذی، برهان الدین حسین محقق،
عارف سده هفتم. او از سادات حسینی بوده است.
تاریخ و محل ولادتش مشخص نیست؛ بنا به شهرتش، احتمالاً اهل ترمذ بوده است. بر لوح
قبر او چند بیت
فارسی نوشته شده که در آن تاریخ
تولد وی ۵۶۱ ذکر شده است
اما این کتیبه متعلق به قرون اخیر است و به گفته
گولپینارلی تاریخ
تولد و وفات ترمذی در آن اشتباه است. ترمذی در جوانی مرید بهاءالدین محمدولد مشهور به بهاء
ولد، پدر جلال الدین مولوی، شد.
وی دوازده سال
ریاضت کشید و
مکاشفات بسیاری به او دست داد، به طوری که در
خراسان و
ترمذ و
بخارا و دیگر جایها او را سیدِ سِرّدان (دانای راز) می گفتند و حتی مرشدش وی را به این
لقب میخواند و از مقام او
تجلیل میکرد.
لقب دیگر وی «فخرالمجذوبین» بود. او بر دانشهای زمان خود نیز وقوف داشت و در علوم طبی و حکمت الاهی ممتاز بود.
سلسله ذکر او را، از طریق بهاء
ولد، به امام علی علیهالسلام میرسانند.
هنگامی که
بهاءولد از
بلخ هجرت کرد، ترمذی نیز به
شهر ترمذ رفت و در آنجا
منزوی شد. پس از چندی به
طلب شیخ خود به
قونیه رفت، ولی هنگامی به آنجا رسید که نزدیک یک سال از وفات بهاء
ولد (۶۲۸) گذشته بود. وی چند ماهی در
مسجد سنجاری
معتکف شد و پس از آن به
تربیت جلال الدین مولوی همت گماشت.
بنا بر پارهای روایات، سابقه آشنایی مولوی با ترمذی به روزگار
حیات پدرش و هنگام اقامت در
بلخ میرسد و در آن هنگام ترمذی، اتابک و لله مولوی بوده است.
در نخستین ملاقاتهایی که برهان الدین در
قونیه با مولوی داشت، او را در انواع
علوم دینی و یقینی و فنون قال نادر یافت و از مولوی خواست تا همانگونه که در
علم قال کامل است، در
علم حال که
علم انبیا و اولیاست، نیز
سلوک کند تا در ظاهر و باطن
وارث پدر گردد. مولوی نیز
مرید او گشت و نُه سال، حقایق و معارف را از او آموخت و با راهنمایی او به
ریاضت و
مجاهدت پرداخت.
به روایتی دیگر، مولوی از قونیه با ترمذی سفر کرد، ترمذی در
قیصریه ماند و او رهسپار دمشق شد و به مدرسه مقدمیه رفت و پس از هفت سال و به قولی چهار سال اقامت در دمشق، هنگام بازگشت به قونیه، ترمذی در
قیصریه به او پیوست و باهم به قونیه آمدند.
افلاکی شرحی از
ملاقات شهاب الدین سهروردی، نگارنده
عوارف المعارف، با ترمذی در
قونیه آورده است.
به نظر گولپینارلی اگر هم ملاقاتی میان این دو روی داده باشد در قونیه نبوده است.
ترمذی پس از سالها اقامت در قونیه، عزم
قیصریه کرد و مولانا که نخست رضایت نمیداد بالاخره موافقت کرد و ترمذی به آنجا رفت. حاکم شهر، دستوراعظم شمس الدین اصفهانی، که از کارگزاران
سلجوقیان روم بود، در جرگه مریدان وی در آمد. وی در این شهر بر «کوه علی»
روز و
شب به
مناجات مشغول بود. همچنین گاه به بیان اسرار و حقایق عرفانی میپرداخت.
ترمذی بیانی مؤثر و دل انگیز داشت و به گفته
بهاءالدین سلطان ولد، فرزند مولانا، در ایراد سخنان و نکته های لطیف، از
اولیا و عارفان گذشته پیشی گرفته بود.
سلطان
ولد به ترمذی حرمت فراوان مینهاد و هنگام
تشریح مسائل عرفانی،
تصریح میکرد که «این معانیِ غریبِ نادر، بخشایشِ سیدبرهان الدین... است».
جاذبه ترمذی چندان بود که مولوی برای دیدار او به
قیصریه سفر میکرد.
ترمذی، علاوه بر مولوی، مریدان دیگری نیز تربیت کرد، از جمله
صلاح الدین زرکوب که مولانا او را فرزند جان و دل سید، و
خلیفه بالاستقلال وی شمرده است.
کرامات متعددی نیز به ترمذی نسبت داده اند.
میان ترمذی و
شمس تبریزی نیز علایقی وجود داشته است و شمس تبریزی در مقالات خود به پارهای از احوال و اقوال وی اشاره کرده است.
شمس تبریزی
ترمذی را نسبت به مولوی از نظر حال و مولوی را نسبت به ترمذی از نظر
علم برتر میدانسته است.
بنا بر قراین موجود، ترمذی در حدود ۶۳۸ ـ ۶۳۹ وفات یافته است.
شمس الدین اصفهانی و بزرگان دیگر شهر او را با شکوه بسیار
تشییع کردند و در
قیصریه به
خاک سپردند. بنا بر روایتی، چندین بار عمارتی بر
مزار او بنا کردند که
منهدم شد تا اینکه شبی ترمذی را به
خواب دیدند که آنان را از این کار
منع میکرد. شمس الدین اصفهانی پس از چهلم ترمذی، مولوی را از این
حادثه مطّلع ساخت؛ مولوی برای
زیارت تربت او به
قیصریه رفت و از نو عُرسی برگزار کردند. وی کتب و جزوه های ترمذی را گرد آورد و برخی را به رسم
تبرک و یادگار به شمس الدین اصفهانی بخشید و به
قونیه بازگشت.
اطلاعات
دولتشاه سمرقندی درباره اینکه ترمذی،
شیخ بهاءولد و
مولوی بوده و به همراه بهاء
ولد به
شام و
حجاز رفته و در شام درگذشته و هنگام وفات، بهاء
ولد را
وصیت کرده و از گشایش کار او در روم
خبر داده است،
موثق نیست.
ترمذی ــ چنانکه از
زندگینامهاش بر میآید ــ اغلب در حالت
جذبه به سر میبرده و از او اثری که خود
تألیف کرده باشد، برجای نمانده است، ولی تقریرات او را برخی از مریدانش به صورت کتاب در آوردهاند،
معارف که مجموعهای است از مقالات و مواعظ تقریری او در فاصله سالهای ۶۲۹ تا ۶۳۸، هنگام اقامت در
آسیای صغیر (بلاد
روم)، که یک یا چند تن از حاضران آنها را مرتب و مدون ساختهاند.
ترمذی در این کتاب، در باره بسیاری از مسائل عرفانی بروشنی بحث کرده است، ازینرو میتوان معارف او را در شمار مآخذ اصلی
تصوف به شمار آورد و از جهت وضوح و صراحت در بیان اسرار تصوف، بر بسیاری از آثار صوفیان
ترجیح داد.
این اثر همچنین مشتمل است بر
تفسیر و شرح صوفیانه بسیاری از آیات و احادیث و نیز ایراد نکتههای دقیق و تازه در بیان آنها.
نثر معارف ساده و روان و خالی از
تکلف است و مطالب بدون
بسط و
تفصیل ولی جامع و قاطع بیان شده است. چون این اثر مجموعه تقریراتی است که در مجالس بیان شده، مانند سایر کتب
صوفیه، مرتب بر ابواب و فصول نشده و عاری از نظم منطقی است، و آنجا که اصلاح و
تهذیب نشده، نمودار نثر محاوره ای صوفیان و مجالس عرفانی است، هرچند شور و گرمیِ آثار بعضی از صوفیان، مانند
عین القضات، را ندارد.
مطالعه این اثر، با توجه به سهم ترمذی در
تربیت مولوی و تأثیرش بر وی، برای تحقیق در احوال و افکار و حوزه عرفانی مولوی نیز سودمند است.
معارف به اهتمام بدیع الزمان فروزانفر از روی دو نسخه خطی تصحیح و چاپ شده است. در مقدمه مفصّل مصحح، دلایل متعددی بر صحت انتساب کتاب به ترمذی و رد قراین
نفی این انتساب آمده است.
نسخه دیگری از مواعظ و سخنان ترمذی موجود است که از نسخه چاپی یاد شده بسیار مفصّلتر است و ضمن آن مطالبی در نکوهش
فلاسفه و نیز درباره
معتزله و
اسماعیلیه و
اعتقاد به
حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف آمده است. همچنین اشعاری به آن راه یافته است و نامی از
ناصرخسرو در آن دیده میشود که در نسخه چاپی نیست.
تفسیر سوره محمّد و
سوره فتح که هر دو به فارسی است و طرز عبارت و ادای مطالب در هر دو نزدیک به عبارات معارف است، به همین دلیل و نیز به دلیل وجود مشابهتهای دیگر میتوان آن دو را هم از تقریرات وی شمرد. این دو رساله،
ترجمه و
تقریر گونهای از
تفسیر سلمی با اندک تصرفی در بعضی موارد است.
ترمذی با وجود
رغبت به
عزلت و
اعراض از
دنیا و
خلق، اهل بحث و
تحقیق و مطالعه بوده و این معنی را معاصران وی نیز که به دیده
انکار در او مینگریسته اند،
تصدیق کرده اند. وی همچنین اهل
مجاهده و
سیر و سلوک باطن بوده و لطافت
ذوق و دلبستگی اش به اشعار و کلمات حکیمانه ــ خصوصاً سروده های
سنایی، که از آنها بسیار
اقتباس کرده ــ از معارف وی آشکار است.
در آثار ترمذی استفادههایی از
قصص مرتبط با
ائمه شیعه و روایات
اهل بیت نیز به
چشم میخورد، از جمله داستان مردی که بر روی
علی علیهالسلام
آب دهان انداخت،
نیز حدیث منسوب به
امام صادق علیهالسلام در باره
مجاهده و دو
بیت در باره شناخته شدن
انسان با
سخن خویش
که مضمون آن بر گرفته از سخن
امام علی علیهالسلام است
و
مولوی نیز آن را به
نظم کشیده است.
همچنین مضمون آنچه در تفاوت
فرشتگان و
شیاطین و آدمیان آورده، بر گرفته از
کلام امام علی و امام صادق علیهماالسلام است
که مولوی نیز آن را به
نظم در آورده است.
ترمذی مانند مرشدش،
بهاءولد،
فلسفه را
نکوهش میکرد و معتقد بود که فیلسوفان به
دانش حقیقی دست نیافته اند، از جمله میگفت که
فخررازی به دوازده
علم وقوف دارد ولی هنوز از آن علوم وارستگی نیافته و آنها را از یاد نبرده است. با اینهمه، اصحاب استدلال را بر مقلدان
ترجیح مینهاد و دلیل را تا وصول به مرحله
بصیرت ضروری میدانست. وی ملامتی بودن را برترین مرتبه حقیقت و
قلندریه را در خور
ستایش میشمرد.
با آنکه در اول حال پیوسته به یارانش
سفارش میکرد که خصوصاً در
عبادت و
روزه اهتمام تمام نمایند،
در اواخر زندگی که پیوسته در اوج استغراق و جذبه بود، توجه کافی به فرایض خویش نداشت.
جلال الدین مولوی ارادت فراوانی به ترمذی داشت و به ذکر
مناقب او میپرداخت، چنانکه به مناسبت از ترمذی در
مثنوی یاد کرده و سخنان او را در
فیه مافیه نقل کرده است.
مولوی تأثیر بسیاری از او گرفت. مقایسه مثنوی با آثار ترمذی، مشابهتهای این دو اثر و اخذ و اقتباسهای مولوی را از ترمذی آشکار میکند، از جمله: پاسخ
عیسی به این پرسش که «چیست در هستی زجمله
صعبتر»،
همانندی
اهل بیت پیامبر به
سفینه نوح،
نماز نور چشم پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم است،
الفقرُ فخری،
«من کان لله کان الله له»،
و
دنیا مردار است.
همچنین در هر دو کتاب تعبیرات و مضامین مشترک وجود دارد، مثلاً تفاوت آن «أنا» که
فرعون گفت با آنکه
منصور حلاج گفت،
ذوالفقار علی علیهالسلام را همو تواند به کار گرفت و نه نامردان و مخنّثان،
آب دریا به قدر
کوزه،
تفسیر شعری از
سنایی با مطلع «آسمانهاست در ولایت جان»
و شیخ آن کسی است که مویش سپید شده باشد.
(۱) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت.
(۲) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم.
(۳) احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا ۱۹۵۹ـ۱۹۶۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ ش.
(۴) برهان الدین ترمذی، معارف: مجموعه مواعظ و کلمات سیّدبرهان الدّین محقّق ترمذی، بهمراه تفسیر سوره محمد (ص) و فتح، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران (۱۳۳۹ ش).
(۵) محمداعلی بن علی تهانوی، کتاب کشاف اصطلاحات الفنون، چاپ محمد وجیه و دیگران، کلکته ۱۸۶۲، چاپ افست تهران ۱۹۶۷.
(۶) عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۷) دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء دولتشاه سمرقندی، چاپ محمد عباسی، تهران (۱۳۳۷ ش).
(۸) فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۹) محمدبن محمد سلطان
ولد، ولدنامه، چاپ جلال همائی، تهران (۱۳۱۶ ش).
(۱۰) محمدبن علی شمس تبریزی، مقالات شمس تبریزی، چاپ محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۱) محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدین محمد مشهور بمولوی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۱۲) عبدالباقی گولپینارلی، مولانا جلال الدّین: زندگانی، فلسفه، آثار و گزیده ای از آنها، ترجمه و توضیحات توفیق سبحانی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۳) مجلسی، بحار الانوار.
(۱۴) جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کتاب فیه مافیه، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۱۵) جلال الدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، بر اساس نسخه قونیه، چاپ عبدالکریم سروش، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۱۶) جلال الدین محمدبن محمد مولوی، مکتوبات مولانا جلال الدّین، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۷) حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۸ـ۱۳۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۸۲ـ۱۳۸۳.
(۱۸) آرمین وامبری، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ترجمه فتحعلی خواجه نوریان، تهران ۱۳۳۷ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تِرمِذی، برهان الدین حسین»، شماره۳۴۹۱.