سحر (جادو)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جادو و افسون را سِحر گویند. تعاریف گوناگونی از سحر شده و از عنوان یاد شده در باب
تجارت و به مناسبت در بابهاى
حدود،
قصاص و
دیات سخن گفتهاند.
در این که «سحر» در چه تاریخی به وجود آمده، تاریخ روشنی در دست نیست، ولی این قدر میتوان گفت: که از زمانی خیلی قدیم، این کار بین مردم رواج داشته است. اما چه کسی بار اول
جادوگری را به وجود آورد؟ در این قسمت نیز نقطه روشنی در
تاریخ دیده نمیشود.
معنی سحر را میتوان انجام نوعی عمل خارقالعاده دانست، که آثاری در وجود انسانها پدید میآورد، و گاهی یک نوع
چشمبندی و تردستی میباشد.
سحر در لغت به معناى
خدعه و نیرنگ،
چشمبندى، و به تعبیر قاموس: سحر کردن یعنی خدعه نمودن. اظهار باطل در چهره
حق، برگرداندن چیزى از مسیر درست آن و هر چیزى که منشأ و سبب آن دقیق و
لطیف باشد، آمده است: کل مالطف و دق. برخى لغویان گفتهاند: اصل سحر تبدیل چیزى از حقیقت خود به غیر آن است و به عمل ساحر از این جهت که باطل را به صورت حق نشان مىدهد و چیزى را در خیال افراد، خلاف حقیقت آن نمایان مىسازد، سحر گفتهاند.
در
مفردات راغب که مخصوص واژههای
قرآن است به سه معنی اشاره شده: ۱. خدعه و خیالات بدون حقیقت و واقعیت همانند
شعبده و تردستی. ۲. جلب شیطانها از راههای خاصی و کمک گرفتن از آنان. ۳. معنی دیگری است که بعضی پنداشتهاند و آن این که: ممکن است،
با وسائلی
ماهیت و شکل اشخاص و موجودات را تغییر داد، مثلا
انسان را به وسیله آن به صورت حیوانی در آورد، ولی این نوع
خیال و پنداری بیش نیست و واقعیت ندارد.
فقها از سحر تعریفهاى مختلفى ارائه کردهاند. این اختلاف در تعریف موجب شده که بعضى کارها بنابر برخى تعریفها از مصادیق سحر و بنابر تعاریفى دیگر، خارج از آن قلمداد گردد؛ چنانکه به تعریفهاى ارائه شده، از جهت جامع و مانع بودن نیز اشکال شده است. از اینرو، برخى گفتهاند: به تعریفى تام که همه مصادیق سحر را شامل شود و از دخول کارهایى که سحر به شمار نمىروند، مانعگردد، دست نیافتیم.
تعریفهاى ارائه شده از سحر عبارتند از:
گفتار، نوشتار، رُقیه یا هر عملى که در
بدن،
قلب یا
عقل فرد سحر شده (مسحور) تأثیر بگذارد؛ بدون آنکه ساحر
با او تماس پیدا کند. سحر ممکن است سبب
قتل،
بیماری، جدایى میان
زن و
شوهر،
کینه و
دشمنی میان آن دو یا پیدایى
محبت شخصى به دیگرى گردد.
همان تعریف نخست
با اضافه استخدام
فرشتگان،
جنیان و
شیاطین جهت کشف امور پنهان و درمان فرد جنزده و نیز
احضار ارواح و تعلّق دادن
روح به بدنى که آمادگى پذیرش آن را دارد. همچنین نیرنجات (آمیختن مواد عنصرى، اشکال و اخلاط داراى مزاجهاى گوناگون و نیز کمک گرفتن از اسرار
خورشید و
ماه به منظور اظهار امور شگفتآمیز) و طلسمها (ممزوج کردن قواى آسمانى
با قواى زمینى جهت اظهار امور شگفت).
در این تعریف به جاى جمله «اثر گذاشتن در مسحور» که در تعریف نخست آمده، جمله «زیان رساندن به مسحور» به کار رفته است. تعریف دوم از نظر گستره اعم از تعریف اول است؛ زیرا امورى را در بر مىگیرد که تعریف نخست شامل آنها نمىشود؛ لیکن از جهت کارکرد؛ تعریف اول اعم خواهد بود؛ چون تأثیر، اعم از زیان و نفع است، مگر آنکه مراد از تأثیر در تعریف نخست همان
اضرار باشد.
ایجاد کارهاى خارقالعاده که منشأ آن یا تأثیرات نفسانى است، یا بهرهگیرى از
فلکیات یا در آمیختن قواى آسمانى
با قواى زمینى و یا استعانت از ارواح بسیط (فرشتگان، اجنه و شیاطین). در اصطلاح خاص، اولى (ایجاد کارهاى خارقالعاده به سبب تأثیرات نفسانى) «سحر»، دومى «
دعوت کواکب»، سومى «
طلسمات» و چهارمى «
عزائم» نامیده مىشود.
این تعریف، اعم از تعریفهاى پیشین است؛ زیرا در آن نه از تأثیر سخن رفته و نه از
اضرار. بنابراین، ایجاد کار خارقالعاده از راههاى یاد شده، سحر به شمار مىرود؛ در دیگرى تأثیر بگذارد یا نگذارد.
کارى که پدید آمدن امرى را در پى داشته و منشأ آن پنهان و غیر متعارف باشد. البته نه بدین معنا که هر عمل این چنینى مصداق سحر است؛ بلکه بدین معنا که سحر چنین ماهیتى دارد،
با این توضیح که چنین عملى گاه در پرتو تقویت و تصفیه
نفس از راه
ریاضت از فرد صادر مىشود؛ گاه
با بهکارگیرى قوانین طبیعى یا هندسى؛ گاه
با تسخیر روحانیات افلاک، ستارگان و مانند آنها که مشهور نزد یونانیان و کلدانیان بوده است؛ گاه
با تسخیر جنیان و شیاطین؛ گاه
با اعمالى که مناسب مطلوب و مقصود است، مانند کشیدن تصاویر مسحور، نقشها، گره زدن و بستن، دمیدن یا نوشتن که به رُقیه (کلماتى که
با آن، فرد مبتلا به آفتى همچون
صرع و
تب را
تعویذ مىکنند) و عزیمه (کلماتى که
با آن
ارواح خبیث را از بدن کسى که بدان تعلق گرفته خارج مىسازند) تقسیم مىشود، و یا دود کردن گیاهان خوشبو و مناسب در زمانى خاص که نزد «
نَبَطیان» معروف بوده است. و گاه
با ذکر نامهایى که معانى آنها معلوم نیست و نوشتن آن نامها به ترتیبى خاص. این قسم به اعراب و نبطیان منسوب است، و گاه
با ذکر الفاظ داراى معانى معلوم غیر از دعاها و گاه
با تصرف در بعضى
آیات یا دعاها و یا نامها. گاهى نیز
با قرار دادن
اعداد به ترتیبى خاص در لوحهایى. گوینده این قول پس از بیان اسباب نهگانه اشاره رفته، مىگوید: قدر متیقن از سحر نوع پنجم است. نوع اول و دوم بهطور یقین از مصادیق سحر نیست. باقى موارد مشتبه و مشکوک است.
بنابر تعریف چهارم، عمل خارقالعاده پدید آمده در پرتو تقویت نفس مصداق سحر نیست؛ چنانکه آنچه به سبب نوع دوم ایجاد مىشود نیز مصداق سحر نخواهد بود. مصداق سحر بودن کارهایى که
با تسخیر ارواح افلاک (فرشتگان) یا جنیان و شیاطین و سایر اسباب نهگانه -جز نوع پنجم- صورت مىگیرد، مورد
شک و
شبهه است. بنابراین، تعریف چهارم اخص از تعریف سوم است؛ لیکن از حیث قید نشدن
اضرار به دیگرى در این تعریف، از تعریف اول و دوم اعم مىباشد.
مطلق ایجاد چیزى که داراى آثار شگفت، شبیه کرامات باشد؛ بدون استناد به امور حسى یا شرعى، از قبیل
آیات و دعاهاى وارد شده؛ خواه در مسحور اثر بگذارد یا نه و خواه سحر شده
انسان باشد یا
حیوان و یا جماد. استخدام فرشتگان، احضار و تسخیر جنیان و احضار و تسخیر ارواح و امثال آن، ملحق به سحر است.
این تعریف اعم از تعریفهاى قبلى است.
انجام دادن عملى خارقالعاده از راههاى باطل و غیر مشروع به منظور زیان رساندن به کسى. این تعریف، از جهتى همچون تعریف پیشین عمومیت دارد؛ زیرا هر نوع کار خارقالعاده پدید آمده از راه غیر مشروع را شامل مىشود و از جهتى اخص است؛ زیرا مقید به
اضرار است. بنابراین، عمل خارقالعاده غیر زیانآور براى کسى در صورت عدم حرمت از جهتى دیگر، موضوعاً یا حکماً مصداق سحر نخواهد بود.
آنچه که بر اثر چیرگى حالتى بر حس بینایى یا شنوایى یا غیر آن موجب پیدایى چیزى در
وهم شود، بدون آنکه واقعیت داشته باشد. بنابراین تعریف، سحر،
چشمبندى و نوعى
نیرنگ است و ساحر کسى است که
با بهرهگیرى از اسباب پنهان، غیر واقع را در خیال انسان به صورت واقع جلوه مىدهد و در نتیجه غیر واقع به شکلهاى شگفتانگیز دیده مىشود. بر اساس این تعریف، نسبت سحر به واقع، نسبت مکر به واقع خواهد بود.
ماهیت تعریف هفتم
با دیگر تعریفها متفاوت است و در حقیقت، تعریفى جدید از سحر است. بنابراین تعریف، ایجاد عمل خارقالعاده مطلقا -
با هر سبب پنهان- سحر به شمار نمىرود؛ چنانکه تسخیر نیز مطلقا سحر نخواهد بود.
دانشى که به کار بستن آن، موجب پیدایى ملکهاى نفسانى در فرد شده، او را بر ایجاد کارهاى شگفت
با اسباب ناپیدا توانا مىسازد.
طبق این تعریف، منشأ سحر قوت نفس ساحر است و او در پرتو توانایى نفس خود، بدون آنکه از بیرون کمک بگیرد کارهاى خارقالعاده انجام مىدهد. بنابراین، کارهاى خارقالعاده انجام گرفته به سببى از اسباب بیرونى -و نه قوت و
ملکه نفسانی ساحر- مصداق سحر نخواهد بود. در نتیجه این تعریف از این جهت اخص از تعریفهاى پیشین خواهد بود.
نقطه اشتراک همه تعریفها از سحر این است که سبب آن، پنهان و غیر متعارف است. بنابراین، چنانچه سبب، متعارف و آشکار باشد، سحر به شمار نمىرود؛ از اینرو، ایجاد افعال شگفتآور
با استفاده از اسباب طبیعى یا اشکال هندسى مصداق سحر نخواهد بود؛ چنانکه ایجاد عمل خارقالعاده
با بهرهگیرى از اسباب شرعى از قبیل
ذکر،
دعا و آیات
قرآن نیز همین حکم را دارد؛ بلکه به تصریح برخى، هر عملى که منشأ آن خواص اشیا، حتى حروف باشد همینگونه است و مصداق سحر نمىباشد.
عمل تسخیر نیز بنابر بعضى تعریفها، مصداق سحر و بنابر بعضى دیگر، خارج از سحر مىباشد.
آیا سحر حقیقت دارد و آنچه بر اثر سحر پدید مىآید واقعى است یا صرفاً امرى تخیلى و وهمى است و یا بخشى از آن، واقعى و بخشى دیگر تخیلى است؟ مسئله میان فقها محل بحث و اشکال است.
البته طرح این بحث بنابر تعریف هفتم موضوعیت ندارد؛ زیرا خدعه و نیرنگ واقعیت ندارد؛ هرچند گاه امرى واقعى بر آن مترتب مىگردد، مانند اینکه ساحر چیزى ترسناک را در خیال مسحور آشکار سازد که منجر به ترسیدن و در نهایت دیوانگى او شود.
از بررسی حدود ۵۱ مورد، کلمه «سحر» و مشتقات آن در سورههای
قرآن از قبیل:
طه،
شعراء،
یونس،
اعراف، و... راجع به سرگذشت
پیامبران خدا:
موسی،
عیسی، و
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به این نتیجه میرسیم که سحر از نظر
قرآن به دو بخش تقسیم میشود:
آنجا که مقصود از آن فریفتن و
تردستی و
شعبده و
چشمبندی است و حقیقتی ندارد چنانکه میخوانیم: «... فاذا حِبالُهُم و عِصیَّهُم یُخیّلُ الیه مِن سحرِهم اَنَّها تَسعی؛
ریسمانها و عصاهای جادوگران زمان موسی در اثر سحر،
خیال میشد که حرکت میکنند». و در آیه دیگر آمده است: «فَلمّا اَلقوا سَحَروا اَعیُنَ الناسِ و استرهَبوهُم؛
هنگامی که ریسمانها را انداختند
چشمهای مردم را سحر کردند و آنها را ارعاب نمودند». از این آیات روشن میشود که سحر دارای حقیقتی نیست، که بتواند در اشیا تصرفی کند و اثری بگذارد بلکه این تردستی و
چشمبندی ساحران است که آنچنان جلوه میدهد.
در
قرآن آیاتی داریم که میرساند یک نوع از سحر و واقعیت دارد چنان که میخوانیم: «فَقالَ اِن هذا الا سحرٌ یُؤثرُ؛
این نیست جز سحر جالب» از این آیه در مییابیم یک نوع سحر مؤثر، که به راستی روی اشیا نیز اثر میگذارد وجود دارد. ولی آیا تاثیر سحر فقط جنبه روانی دارد و یا اینکه اثر جسمانی و خارجی هم ممکن است داشته باشد؟ در آیات بالا اشارهای به آن نشده و لذا بعضی معتقدند سحر موثر اثرش تنها در جنبههای روانی است.
نکته دیگری که در این جا تذکر آن لازم است این که: به نظر میرسد، همه یا لااقل قسمتی از سحرها به وسیله استفاده از خواص شیمیایی و فیزیکی به عنوان اغفال تحمیق در برابر جمعی از مردم ساده لوح انجام میشده است. مثلا در تاریخ ساحران زمان موسی میخوانیم که: آنها درون ریسمانها و عصاهای خویش مقداری مواد شیمیایی مخصوص (احتمالاً جیوه و مشتقات آن) قرار داده بودند که پس از تابش آفتاب و یا بر اثر وسائل حرارتی که زیر آن تعبیه کرده بودند به حرکت در آمدند و تماشاکنندگان خیال میکردند آنها زنده شدهاند. و اینگونه سحرها حتی در زمان ما نیز کمیاب نیست.
دَخلَ عیسیً بنُ شقفیٍّ، عَلی ابی عبدالله (علیهالسّلام) و کان ساحراً یاتیهِ الناسُ و یاخذُ علی ذلک الاجرَ، فقال انا رجلٌ کانت صناعتی السحرَ و کنتُ آخذُ علیه الاجرَ، و کان مَعاشی و قد حججتَ منه و مَنَّ اللهُ عَلیَّ بلقائکَ، و قدتبتُ الی اللهِ عزوجل، فَهل لی فی شیءٍ من ذلکَ مخرجٌ؟ فقال له ابو عبدالله (علیهالسّلام): «حلٌ و لا تُعقد؛
یکی از جادوگران که در برابر انجام عمل سحر
مزد میگرفت (بنام
عیسی ثقفی) خدمت
امام صادق (علیهالسّلام) رسید، و پرسید که:
حرفه من سحر بوده است، و در برابر آن مزد میگرفتم خرج زندگی من نیز از همین راه تامین میشد، و
با همان پول
حج خانه خدا را انجام دادهام، ولی (اکنون)
توبه کردهام آیا برای من راه نجاتی هست؟ امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «عقده سحر را بگشای، ولی گره جادوگری مزن». از این حدیث استفاده میشود که برای گشودن سحر عمل و آموختن آن بیاشکال است. علامه (رحمةاللهعلیه) در تحریر در بحث مکاسب محرمه میفرماید: یاد دادن و یاد گرفتن سحر و
جادو و
شعبده،
کهانت و
قیافه و گرفتن اجرت بر آن
حرام است.
قالَ علیٌ (علیهالسّلام): «مَن تَعلم شیئاً مِن السحرِ قلیلاً او کثیراً فَقد کَفَرَ و کان آخِرَ عهدِهِ بِربهِ؛
علی (علیهالسّلام) فرموده است: «کسی که سحر بیاموزد کم یا زیاد
کافر شده است و رابطه او
با خداوند به کلی قطع میشود». قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «مَن مَشی الی ساحرٍ اوکاهنٍ او کذابٍ یُصَدقَهُ بما یقولُ فَقد کَفر بما انزلَ اللهُ مِن کتابٍ؛
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: «کسی که نزد ساحر یا کاهن یا
دروغگویی برود در حالی که آنچه را که میگویند، تصدیقکننده باشد به تمام کتابهای آسمانی که خدا فرستاده کافر شده است». قال الصادق (علیهالسّلام): «الساحِرُ یُضرَبُ بالسیفِ ضربهً واحدهً علی اُمِ راسِهِ؛
امام صادق (علیهالسّلام) فرموده است: «ساحر را یک ضربت شمشیر بر سرش میزنند و او را میکشند». قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «ساحِرُ المُسلمینَ یُقتَلُ و ساحرُ الکفارِ لا یُقتلُ قیل یا رسولَ اللهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و لِمَ لا یُقتلُ ساحرُ الکفارِ قال لاَنَّ الکُفرَ اعظمُ مِن السحرِ و لاَنَّ السحرَ و الشرکَ مقرونانِ؛
پیامبر خدا فرمود: «ساحر مسلمان باید کشته شود و ساحر کافر کشته نمیشود. کسی عرض کرد چرا ساحر کافر نباید کشته شود؟ فرمود، برای این که
کفر از سحر عظیمتر است و سحر و
شرک باهمند یعنی جایی که
کافر غیر حربی به سبب کفرش کشته نشود به طریق اولی برای سحر کشته نمیشود. چون کفر از سحر بزرگتر است و مسلمان ساحر کشته میشود چون به شرک نزدیک شده است».
سحر
حرام بوده و از
گناهان کبیره به شمار مىرود
در اینجا این سؤال پیش میآید که: آیا یاد گرفتن سحر و عمل به آن از نظر اسلام اشکال دارد؟ در این مورد فقهای اسلام، همه میگویند یاد گرفتن جادوگری حرام و آموزش دادن و آموختن آن به منظور به کار بستن و نیز دریافت
اجرت در ازاى یاد دادن آن حرام و باطل است؛
چنانچه یادگرفتن سحر به خاطر ابطال سحر ساحران باشد اشکالی ندارد. لیکن به تصریح برخى، آموختن سحر به انگیزه دانستن و نه عمل کردن و یا به کار بستن آن هنگام
ضرورت، جایز است.
بلکه گاهی به عنوان واجب کفایی میبایست عدهای سحر را بیاموزند، تا اگر مدعی دروغگویی خواست از این طریق مردم را اغفال یا گمراه نماید، سحر و جادوی او را باطل نماید و دروغش را فاش سازد. برخى گفتهاند: یاد گرفتن سحر به انگیزه حفظ خود از سحر شدن توسط دیگرى و دفع زیان آن از خود و
مسلمانان و نیز دفع
شر کسى که بدان وسیله ادعاى پیامبرى مىکند، جایز، بلکه در مورد آخر،
واجب کفایی است؛
لیکن برخى، به کار گرفتن سحر را جهت حفظ خود یا دفع کسى که بدان سبب ادعاى پیامبرى مىکند، جایز ندانستهاند.
گشودن سحر به وسیله
ذکر،
دعا و
آیات قرآن کریم جایز است؛ لیکن در اینکه گشودن آن به وسیله سحر جایز است یا حرام، اختلاف مىباشد.
البته اگر حفظ واجبى اهم، متوقف بر عمل سحر باشد، سحر جایز، بلکه
واجب خواهد بود.
عملى که مصداق سحر بودن آن مشکوک است، به تصریح برخى، محکوم به حکم سحر نیست و اگر از جهتى دیگر، همچون زیان داشتن براى کسى، حرام نباشد، اشکالى ندارد.
مرحوم سید در
وسیلة النجاة میفرماید: «سحر عبارت است از نوشتن یا خواندن اوراد مخصوص یا سوزانیدن
با آتش و دود کردن چیزهای مخصوص، یا نقش کردن صورت یا دمیدن یا گره زدن یا چند چیز را به وضع خاصی در جاهایی دفن کردن بهطوری که در
بدن یا
قلب یا
عقل شخص سحر شده اثر کند، مثل اینکه اگر غائب باشد او را حاضر کند یا این که او را
خواب و بیهوش کند، ایجاد
محبت یا
دشمنی بین او و دیگری کند مثل بستن
مرد از
زن و جدایی بین آنها انداختن.
مرحوم
علامه طباطبایی (رحمةاللهعلیه) در ذیل
تفسیر آیه شریفه ۱۰۱ بقره، مطالبی را بیان فرموده که خلاصه آن نقل میشود. میفرماید: شکی نیست که اشخاصی یافت میشوند که کارهای خارقالعاده انجام میدهند و پس از دقت معلوم میشود که غالب آنها اسباب طبیعی دارد و به این ترتیب که یک قسمت از این نوع کارها به وسیله
عادت و تمرین زیاد صورت میگیرد. مثل این که دیده میشود بعضی از افراد سموم کشندهای را میخورند و در آنها اثر نمیکند یا اشیای فوقالعاده سنگین را از
زمین برمیدارند یا روی طناب در هوا راه میروند و مانند آن، قسمت دیگر معلول یک سلسله علل طبیعی مرموزاتی است که مردم از آن بیخبرند. مثل این که افرادی در وسط آتش میروند و نمیسوزند و علتش این است که ماده نسوز مخصوصی روی بدن خود قبلاً مالیدهاند. و یا این که مثلا نامه مینویسند که روی صفحه کاغذ اثری از خطوط آن دیده نمیشود و چون روی آتش گرفته شد، خطوط آن کاغذ
با مایع بیرنگی که به آتش ظاهر میشود نوشته شده آشکار میشود قسمت دیگری از آنها در اثر تردستی و سرعت و مهارت زیاد در عمل است که از نظر پنهان میماند یعنی عملی را چنان به سرعت انجام میدهند که
انسان،
خیال میکند یک علت غیر طبیعی ایجاب شده و اسباب و علل عادی آن را نمیبینند. مانند شعبدهبازیها و
چشمبندیهایی که بعضی انجام میدهند. ولی بعضی کارها خارقالعاده را نمیتوان معلول اسباب عادی دانست مانند خبرهای غیبی، مخصوصا پیشگوییهایی که نسبت به آینده میشود یا ایجاد محبت و عداوت میان دو نفر، بستن و باز کردن، خواب نمودن، بیمار ساختن،
احضار ارواح، حرکت دادن بعضی از اشیا به نیروی اراده و امثال آنها که مرتاضان انجام میدهند، پس از دقت معلوم میشود که تمام آنها از نیروی اراده و اعتقاد بتاثیر سرچشمه میگیرد یعنی قبلا
علم و اعتقاد قطعی به مطلبی پیدا میشود و اراده هم به دنبال آن در بعضی موارد اراده بدون شرط خاصی موجود میشود و در بعضی دیگر شرایطی لازم دارد. مثل این که هنگام احضار ارواح آینه را جلو روی بچهای که واجد شرایط خاصی است قرار میدهند و یا جملهای مخصوص میخوانند یا این که در موارد ایجاد
محبت و
عداوت عبارت معینی را
با مرکب مخصوصی روی چیز خاصی مینویسند ولی همه اینها
با شرائط حصول اراده مؤثر است، خلاصه هنگامی که علم قطعی به چیزی پیدا شد، در حواس انسان تاثیر کرده و به آنچه قطع پیدا کرده، در مقابلش مجسم میشود. این موضوع را خودتان میتوانید آزمایش کنید به این ترتیب که به خودتان تلقین کنید که شخص یا چیزی معینی در برابر شما حاضر است و شما آن را
با چشم خود میبینید بعد آن را کاملا در خیال خود تصور کنید و چنان متوجه وجود آن شوید که توجه به عدم آن و هیچ چیز دیگر نداشته باشید در این صورت به خوبی خواهید دید که در مقابل شما حاضر است و لذا اطبای جدید و قدیم به واسطه تلقینات بیماریهای خطرناک را معالجه میکردند. به این معنی که شفا یافتن و صحت را چنان به مریض تلقین میکردند که در
فکر او یک صورت قطعی به خود گرفته و سپس به وجود آمده است. و اگر اراده خیلی قوی گردد ممکن است آنچه که در خود به وسیله آن ایجاد میکند، در دیگری نیز ایجاد کند.
۱. برای حصول چنین تاثیراتی لازم است که شخص، علم قطعی به آنچه مورد نظر او است داشته باشد اما مطابق بودن این علم
با واقع لزومی ندارد. مثلا افرادی که تسخیر کواکب میکنند، معتقدند ارواح مخصوصی به کواکب آسمانی مربوطند که به وسیله آنها میتوان کارهایی انجام داد. اگر چه ممکن است در چنین تشخیصی به خطا رفته باشند، لیکن چون علم قطعی دارند موثر میگردد شاید فرشتگان و شیاطین مخصوصی که عدهای از ارباب اوراد، اسمهایی برای آنها ترتیب دادهاند و از آن
با وضع خاصی استفاه میکنند از همین قبیل باشد همچنین احضار ارواح ممکن است از همین نمونه باشد. زیرا آنها بیش از این دلیلی ندارند که
روح در عالم خیال یا در عالم حس آنها ظاهر شده، اما این که واقعا وجودی در خارج در برابر آنها پدیدار گشته است صحیح نیست، زیرا اگر چنین بود باید دیگران هم ببینند از این راه اشکالات مختلفی که در این زمینه وجود دارد حل میشود. از جمله این که، در بعضی اوقات روح شخصی را که زنده و مشغول به کار خود است حاضر میکنند و
با او سخنهایی میگویند وقتی که از خودش سؤال میشود، کاملا از چنین جریانی بیخبر است. یا این که ایراد میکنند که روح مجرد است و
زمان و
مکان ندارد و احضار او در مکان معینی چه معنی دارد. یا این که گاه میشود که روح یک شخص معین، نزد یک نفر به صورتی احضار میشود و نزد دیگری به صورت دیگر. یا این که گاه میشود بعضی ارواح احضار میشوند
دروغ میگویند یا یکی، دیگری را تکذیب میکند. پاسخ تمام ایرادها یک چیز است و آن این که روح فقط در عالم حس و خیال شخص احضارکننده حضور پیدا میکند نه این که مانند اشیای طبیعی که در خارج
با حواس خود ادراک میکنیم حاضر شود.
۲. کسی که دارای چنین اراده مؤثری است اگر متکی به
قدرت روح و شخصیت خود باشد (چنانکه غالبا در مرتاضان دیده میشود)، طبعا نیروی اراده و تاثیرش محدود و مفید است. اما اگر صاحب آن
اراده به
خدا متکی باشد (مانند
انبیا و اولیا و صاحبان یقین که ارادهای جز برای خدا و به خدا نمیکنند)، چنین اراده مقدسی هیچگونه استقلالی از خود ندارد، طبعا یک اراده نامحدود و ربانی است و تاثیرش حدود و قیودی ندارد. افرادی که دارای این نوع اراده (قسم دوم) هستند، اگر در مقام
تحدی و
دعوت مخالفین به معارضه و اثبات عجز آنها برآیند و دست به چنین کارهایی بزنند، عمل آنها را
معجزه مینامند و اگر چنین موردی نباشند،
کرامت یا
اجابت دعا، اگر
با دعا همراه باشد مینامند، در قسم اول، یعنی ارادهای که متکی به خود است نه به خدا، اگر توام
با استمداد از روح یا
جن و مانند آن باشد
کهانت نام دارد و اگر دعا و اوراد و مانند آن همراه باشد سحر نامیده میشود.
۳. چون همانطور که دانستیم اینگونه کارها معلول تاثیر اراده است، بنابر این
با تفاوت اراده از نظر قوت و ضعف، آثار آنها هم متفاوت است. لذا ممکن است یکی اثر دیگری را از کار بیندازد، چنانچه معجزه سحر را باطل میسازد. یا این که اراده بعضی افراد، در افرادی که روح و اراده قوی دارند تاثیر نمیکند. چنانچه در عمل تنویم (خواب کردن
هیپنوتیزم) و
احضار ارواح این موضوع دیده شده است.
علومی که از تاثیرات غریبه و خارقالعاده بحث میکند بسیار است از آن جمله:
۱.
سیمیا، که در چگونگی ضمیمه کردن قوای ارادی
با قوای مخصوص مادی برای انجام تصرفات عجیب و غریب در موجودات طبیعی بحث میکند، از شعب این علم، همان
چشمبندی است که به وسیله تصرف در
قوه خیال بینند آثار عجیبی به نظرش مجسم میسازد این
علم واضحترین اقسام سحر است.
۲.
لیمیا یا علم تسخیرات، که از کیفیت تاثیر قوای ارادی به وسیله ارتباط
با ارواح قوی عالم بالا، مانند ارواح متعلق به کواکب
با ارتباط و استمداد از جن و تسخیر آنها بحث میکند.
۳.
هیمیا یا طلسمات که از کیفیت ترکیب و انضمام قوای عالم بالا
با موجودات عالم پایین برای انجام تاثیرات غریبه بحث میکند.
۴.
ریمیا یا شعبدهبازی که درباره چگونگی استفاده از قوای مادی و خواص موجودات برای وانمود کردن آثار خارقالعادهای به
حس، صحبت میکند.
و این چهارقسم را به ضمیمه فن
کیمیا، علوم پنجگانه مخفی مینامند. ملحق به این علوم میشود
علم اعداد و اوفاق، که درباره ارتباط اعداد و حروف مطالب به یکدیگر و تشکیل جدولهای خاصی به صورت مثلث یا مربع و قرار دادن حروف یا اعداد مزبور در خانههای آن بهطرز مخصوصی برای رسیدن به مطالب مختلف بحث میکند.
از جمله آنها است
علم خافیه که درباره چگونگی تغییر و تکسیر کردن حروف، اسم چیزی که مورد نظر است و استخراج نامهای
ملائکه و
شیاطین موکل بر آنها و دعا کردن به اورادی که از این نامها تشکیل یافته، برای وصول به آن منظور صحبت میکند. و از آن جمله است علم تنویم مغناطیسی (خواب مصنوعی هیپنوتیزم) و علم احضار ارواح که امروز رایج است.
امروز یک سلسله علوم وجود دارد که در گذشته ساحران
با استفاده از آنها برنامههای خود را عملی میساختند:
۱. استفاده از خواص ناشناخته فیزیکی و شیمیایی اجسام همانطور که در داستان ساحران زمان
موسی بن عمران (علیهالسّلام) مانند
جیوه و ترکیبات آن توانستند چیزهایی به شکل
مار بسازند و به حرکت در آورند البته استفاده از خواص فیزیکی و شیمیایی اجسام هرگز ممنوع نیست، بلکه باید هر چه بیشتر از آنها آگاه شد و در زندگی از آن استفاده کرد ولی امروز نیز اگر از خواص مرموز آنها به عنوان
اغفال و فریب مردم و تحمیق آنها صورت گیرد و بدین وسیله به راههای غلطی سوق داده شوند، یکی از مصادیق سحر محسوب خواهد شد.
۲. استفاده از خواب مغناطیسی (هیپنوتیزم و
مانیهتیزم و
تلهپاتی، انتقال افکار از فاصله دور). البته این علوم نیز از علوم مثبتی است که میتوانند در بسیاری از شئون زندگی مورد بهرهبرداری قرار گیرند، ولی ساحران از آن سوء استفاده میکردند و برای اغفال و فریب مردم آنها را به کار میبردند. اگر امروز هم کسی از آنها چنین استفادهای را در برابر مردم بیخبر کنند، سحر محسوب خواهد شد.
بدون شک، سحر
با اقرار ساحر ثابت مىگردد؛ لیکن در اینکه
با بینه نیز ثابت مىشود یا نه، معروف قول نخست است.
برخى، سحر را تنها از راه اقرار قابل اثبات دانستهاند.
در اقرار نیز آیا یک بار اقرار کفایت مىکند یا دو بار لازم است؟ برخى،
احتیاط را در دو بار اقرار دانستهاند.
«الثالثهُ یُقتلُ الساحرُ اذا کان مُسلماً و یُعزرُ ان کان کافراً؛
مرحوم
آیتالله خوانساری میفرمایند: «ساحر و جادوگر اگر
مسلمان باشد، کشته میشود و اگر کافر باشد
تعزیر میشود».
ساحر مسلمانى که سحر را
حلال مىداند،
کافر و
مرتد به شمار رفته و احکام مرتد بر او جارى مىگردد؛ لیکن در صورتى که آن را حلال نداند، کافر به شمار نمىرود.
بنابر قول مشهور،
کیفر ساحر مسلمان
قتل است؛ خواه آن را حلال بشمارد یا حرام بداند؛ لیکن کیفر ساحر کافر تعزیر مىباشد.
برخى در ساحر مسلمان بین کسى که سحر را حلال مىشمارد و غیر او، تفاوت قائل شده و قتل را تنها در صورت نخست، ثابت دانستهاند.
اگر ساحر
با سحر کردن دیگرى موجب
مرگ او گردد، در صورتى که قصد او از این کار، کشتن مسحور باشد یا سحر بهگونهاى باشد که غالباً منجر به کشته شدن مسحور مىگردد،
قصاص مىشود؛ اما اگر چنین قصدى نداشته باشد و سحر نیز غالباً کشنده نباشد،
قتل شبه عمد محسوب و
دیه ثابت مىشود و اگر اقرار به خطا کند؛ بدین معنا که قصدش سحر دیگرى بوده و به اشتباه نام مقتول را برده است، دیه بر
عاقله ثابت نمىشود؛ بلکه بر ساحر ثابت مىگردد؛ مگر آنکه عاقله، ادعاى او را -مبنى بر خطا بودن-
تصدیق نماید. برخى، ثبوت قصاص و دیه را بر واقعیت داشتن سحر مبتنى کرده و گفتهاند: اگر سحر واقعیت داشته باشد، قصاص یا دیه ثابت است؛ اما اگر تخیلى باشد، قصاص یا دیه ثابت نخواهد بود؛ لیکن بسیارى قصاص یا دیه را در هر دو تقدیر ثابت دانستهاند.
بهطوری که در احادیث رسیده، در زمان
سلیمان پیغمبر عدهای در مملکت او بعمل سحر و جادوگری پرداختند. از طرف سلیمان تمام نوشتهها و ورق پارههای آنها جمعآوری شد و در محل مخصوصی نگهداری گردید. پس از رحلت سلیمان جمعی آنها را بیرون آوردند و شروع به ترویج سحر نمودند، و در ضمن اعلام کردند که سلیمان
پیغمبر نبود، بلکه به وسیله همین سحر و جادوگریها بر کشور و امور خارقالعاده مسلط شد. این بود که
بنیاسرائیل هم از آنها تبعیت کردند، و در این میان سخت به جادوگری دل بستند، بطوری که به خاطر سحر دست از
تورات برداشتند. هنگامی که
پیغمبر اسلام اعلام کرد: «سلیمان از پیامبران خدا بوده است»، بعضی از
احبار یهود گفتند: از محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تعجب نمیکنید که میگوید: سلیمان پیغمبر است، در صورتی که او ساحر بوده است. این گفته
یهود تهمت و
افترا به پیغمبر خدا سلیمان است که لازمه آن کفر سلیمان میباشد، زیرا طبق گفته آنان مطلب چنین میشود که سلیمان مردی ساحر بوده خود را به جای پیامبر میخوانده است. ولی
قرآن پاسخ میدهد که: «نه، سلیمان کافر نشد، بلکه شیاطین و همه آنان که به مردم تعلیم سحر نموده و جادوگری را رواج دادند کافر شدند».
آیه مورد بحث فصل دیگری از زشتکاری یهودیان را معرفی میکند که پیامبر بزرگ خدا، سلیمان را به سحر و جادوگری متهم ساختند.
گرچه گفته شده است که
هاروت و
ماروت دو نفر از ساکنان شهر بابل بوده است، ولی مشهور بین مفسران و مورخان این است که: آنها دو
فرشته از فرشتگان الهی بودهاند و ظاهر
قرآن نیز همراه
با این دسته است زیرا
قرآن آنها را دو فرشته میداند. شاهد این گفته حدیثی است که از پیشوای هشتم
امام رضا (علیهالسّلام) رسیده است: قال: «و اما هاروتُ و ماروتُ فکانا ملکینِ عَلَم الناسَ السحرَ لیحترزوا به سحرَ السحرهَ و یُبطلون به کیدَهم، و ما عَلَما احداً من ذلک شیئاً حتی قالا انما نحنُ فتنهٌ فلا تکفُر فکفر قومٌ باستعمالهم لما امروُا بالاحترازِ منهُ و جعلوا یفرقون بما تعلموهُ بینَ المرءِ و زوجِهِ، قال الله تعالی: «و ما هم بضارین به من احدٍ الا باذنِ اللهِ»
امام رضا (علیهالسّلام) فرمود: «و اما هاروت و ماروت آنها دو فرشته بودند که به مردم سحر (و طرق ابطال آن را) میآموختند تا به آن وسیله سحر ساحران را باطل سازند و از
آزار آنها
نجات پیدا کند و به هر کس یاد میدادند میگفتند ما وسیله
امتحان شما هستیم از مسیر خارج نشوید و کفر نورزید ولی قومی تخلف کردند و بین زن و مردها به وسیله سحر جدایی میانداختند». «ولی آنها هیچگاه بدون فرمان خدا نمیتوانند به انسان
ضرر برسانند».
نظرات فقهی امام خمینی درباره سحر در کتابهای فقهی ایشان مانند تحریرالوسیله و استفتائات بیان شده است.
امام خمینی در
تحریرالوسیله درباره تعریف
سحر مینویسد: «المراد به ما یعمل من کتابة او تکلّم او دخنة او تصویر او نفث او عقد ونحو ذلک یؤثّر فی بدن المسحور او قلبه او عقله، فیؤثّر فی احضاره او انامته او اغمائه او تحبیبه او تبغیضه ونحو ذلک.»
منظور از
جادوگری آن است که
با نوشتن یا سخنگفتن یا دود نمودن یا
با تصویر یا دمیدن یا گرهزدن و مانند اینها انجام میگیرد که در
بدن شخص سحر شده یا
قلب او یا
عقل او اثر میکند، پس در احضار او یا خواب کردن یا بیهوش کردن یا به دوستی و یا دشمنی واداشتن او و مانند اینها تاثیر مینماید.
امام خمینی در تحریرالوسیله مینویسد: «عمل السحر وتعلیمه وتعلّمه و التکسّب به حرام.»
جادو کردن و یاددادن و یادگرفتن و کسب کردن
با آن،
حرام میباشد. البته «رجوع به ساحر برای
ابطال سحر مانع ندارد، ولی تنها احتمال، موجب جواز
رجوع به ساحر نیست.»
او «گر
حفظ نفس یا واجب دیگری بر آن موقوف باشد
با ملاحظه اهمیت واجب دیگر مانع ندارد.»
بنابراین انسان در امور زندگی و حل مشکلات «به سحر و
جادو نمیتواند متوسل شود.»
و اگر سحر را به جهت باطل نمودن
مدعی نبوت یاد بگیرد اشکالی ندارد، بلکه چهبسا
واجب باشد.
به خدمت گرفتن
فرشتگان و حاضر کردن جن و
تسخیر آنها و احضار ارواح و تسخیرشان و امثال اینها به جادوگری ملحق است. بلکه «
شعبده» به آن ملحق میشود یا قسمی از آن است؛ و آن عبارت است از اینکه به سبب حرکت سریع، غیرواقع را واقع نشان دهد.
و همچنین است «
کهانت»؛ و آن عبارت است از اینکه خبر بدهد از آنچه در آینده واقع میشود، به اعتقاد اینکه بعضی از جنها خبر آن را به او القاء میکنند، یا بهزعم اینکه امور را
با مقدمات و اسبابی که
با آن بر زمان وقوع آنها استدلال میکند میداند.
و همچنین است «
قیافهشناسی»؛ و آن عبارت است از اینکه
با نشانههای خاصی استناد کند در اینکه بعضی از مردم را به بعضی دیگر ملحق نماید و بعضی را از بعضی دیگر سلب کند؛ بر خلاف آنچه که شارع مقدس آن را میزان ملحق شدن و نشدن قرار داده است که عبارت از بودن و نبودن فراش است.
و همچنین است «
تنجیم»؛ و آن عبارت است از خبردادن یقینی و جزمی از حوادث جهان هستی، از ارزانی و گرانی و کمحاصلی و پرحاصلی و زیادی باران و کمی آن و غیر اینها از خیر و شر و نفع و
ضرر به استناد
حرکات فلکی و نظرات
ستارهشناسی و اتصالات کوکبی و معتقد باشد که این امور فلکی در این عالم به طور مستقل یا
با شرکت
با خداوند - که بالاتر است از آنچه ظالمین میگویند - مؤثر میباشند، نه (اعتقاد به) هر تاثیری - ولو (اعتقاد) به اینکه خدای متعال آن اثر را به آنها عطا کرده باشد - درصورتیکه (این اعتقاد) از روی دلیل قطعی باشد (که در این صورت اشکال ندارد). و خبردادن به گرفتن خورشید و ماه و به اول هر ماه و به نزدیکی کواکب و جداشدن آنها، درصورتیکه از روی اصول و قواعد درستی ناشی باشد، جزء
تنجیم حرام نیست. و اشتباهی که احیاناً از آنها واقع میشود، مانند سایر علوم، از خطای در حساب و بهکارگیری قواعد، سرچشمه میگیرد.
کسی که عمل به سحر نماید اگر
مسلمان باشد کشته میشود؛ و اگر
کافر باشد،
تادیب میشود.
سحر
با اقرار ثابت میشود و احوط (وجوبی) آن است که دو مرتبه اقرار نماید و
با بیّنه هم ثابت میشود.
اگر او را سحر کند پس کشته شود و سببیّت سحر او برای
قتل معلوم باشد این
عمد است درصورتیکه
با این کار،
قصد قتل او را کرده باشد وگرنه عمد نیست، بلکه
شبهعمد میباشد؛ و بین قول به اینکه سحر واقعیّت دارد یا نه فرقی نیست. و اگر مثل اینگونه سحر
نوعاً کشنده است عمد میباشد ولو اینکه
قصد قتل را
با آن نداشته باشد.
در آن (زوال عقل)
دیه کامل میباشد. و در
نقصان آن
ارش است. و در زایل شدن و نقصان آن،
قصاص نیست.
در زایل شدن یا نقصان عقل، بین اینکه سبب در آنها، زدن بر سر او باشد یا بر غیر آن و بین غیر آن از اسباب، فرقی نیست. پس اگر او را در
وحشت بیندازد تا عقلش زایل شود بر او دیه کامل است. و همچنین است اگر او را سحر نماید.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «سحر (جادو)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۵/۰۳. •
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۴، ص۴۱۱-۴۱۷. •
ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر) ،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی