حقیقت شفاعت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شفاعت آن است که
رحمت و
آمرزش و
فیض الهی از راه اولیاى خدا و بندگان برگزیده او به مردم برسد و این موضوع شگفتى نیست. همانگونه که هدایت
الهى که از
فیضهاى
خداوند است، در این
دنیا از راه
پیامبران و کتب آسمانى او به مردم مىرسد، آمرزش
الهى نیز در قیامت، از همین راه به گنهکاران مىرسد و بعید نیست که
مغفرت او در
روز رستاخیز، از راه بندگان خوبش هم به آنان برسد؛ چراکه خداوند دعاى آنان را در زندگى دنیوى سبب آمرزش قرار داده و در
آیات قرآن به این نکته تصریح شده است.
هر پدیدهای برای خود،
علت ویژهای دارد که سرچشمه وجود
معلول خود میباشد،
قانون علیت و
معلولیت از اصول مسلمی است، که هر فرد واقعبین و به
اصطلاح هر «
رئالیستی» به آن
ایمان راسخ دارد. روی این اصل،
جهان آفرینش، توده بیشماری است از
اسباب و
مسببات که پدیدههای
جهان را مانند حلقههای زنجیر به هم پیوند داده است.
در کنار باغچه مصفا و دلنوازی نشستهایم، ناگهان وزش نسیم ملایمی را لمس میکنیم، میبینیم که نسیم، برگ
گیاهان و گلها را نوازش میدهد، و آنها را به آرامی به حرکت درمیآورد، یک فرد سطحی چنین
فکر میکند که نسیمی وزید، گل و گیاهی را به حرکت درآورد؛ اما از نظر یک
فیلسوف واقعبین، یک دانشمند جهانشناس، وزش این نسیم با تمام پدیدههای جهان، که در همان لحظه یا پیش از آن وجود داشته و دارند، کاملاً مرتبط میباشد؛ و میلیاردها علت، از نخستین
روز آفرینش دست به دست هم دادهاند، تا چنین پدیدهای به وجود آمده است.
با
اعتراف به اینکه
جهان خلقت تودهای از اسباب و مسببات و علل و معلولاتی است که به هم پیوستهاند، به طوری که پدیدههای امروز، معلول پدیدههای دیروز، و حوادث دیروز مسبب از حوادث پریروز است....
با اعتراف به این
حقیقت، از نظر یک فرد خداشناس مجموع «سلسله علل» به علة العللی به نام «خدا» میرسد که سرچشمه
جهان هستی و پدیدآورنده نظام آفرینش و آفریدگار تمام سلسله علل و معلولات است، و اگر بر فرض محال، وجود او از میان برداشته شود، کاخ جهان با عظمت
خلقت، فرو میریزد و از غلغله علل و معلولات اثری به چشم نمیخورد؛ زیرا تمام اسباب و علل در جهان آفرینش از او سرچشمه گرفته و
قائم به وجود اوست و هر چه دارند، از او دارند.
اوست که به
خورشید فروزندگی، و به
آتش سوزندگی، و به ماه درخشندگی، عطا نموده که هر کدام مبدأ پیدایش میلیونها پدیده در جهان میباشند و هر پدیده در نوبه خود نیز مصدر یک رشته حوادث دیگر میباشد.
درست است که در جهان آفرینش هر پدیدهای علتی دارد، و
اراده حکیمانه الهی بر این تعلق گرفته است که هر پدیدهای از علت ویژه خود سر بزند، ولی در عین حال، آفریننده، سبب و دهنده سببیت به آتش، و گیرنده همین صفت از آن اوست، اوست خدای سببساز، که به آتش صفت سوزندگی داده است، و اوست خدای سببسوز که آتش را برای
ابراهیم بیاثر ساخت.
بنابراین در نظام آفرینش هیچ علتی بدون
مشیت و اراده حکیمانه او مبدأ اثری نمیگردد، و تأثیری از خود نشان نمیدهد.
یکی از معانی
شفاعت در
قرآن این است که هیچ علت و سببی بدون
اذن خداوند، مؤثر نمیگردد، و تأثیر آنها در گرو خواست و اذن
الـهی است، علـت اینکه به این نحوه از تأثیر «شفـاعت» و به خود علل طبیعی «
شفیع» میگویند این است که در گذشتـه گفته شد که شفـاعت به معنی «جفت» در برابر «تاق» است و چون تأثیر علل طبیعی متوقف بر اذن خدا و اراده حکیمانه اوست، در این صورت با ضمیمه گشتن علل طبیعی به اراده و اذن
الهی، معلول تحقق یافته و در صحنه هستی وجود پیدا میکند.
در تمام قرآن تنها در یک مورد به این نحوه از شفاعت اشاره شده است، آنجا که میفرماید:
«اِنّ ربّكم اللهُ الّذي خَلق السّماواتِ و الارضِ في سِتّهِ ايّام ثُمّ اسًتوي علَي العرشِ يْدبّرْ الامرُ ما من شفيعٍ الاّ من بعدِ اِذنِهِ ذلكم اللهُ رُبّكُم فَاعًبدوهْ اَفلا تَذَكّرون»؛
«پروردگار شما خدایی است که
آسمانها و
زمین را در شش دوره آفریده، سپس بر عرض
قدرت مستولی گردید، امور جهان آفرینش را
تدبیر میکند، بدون اذن او شفیعی وجود ندارد، این است
خداوند که پروردگار شماست، او را بپرستید، چرا متذکر نمیشوید»؟
مقصود از
لفظ «شفیع» در
آیه همان علل و اسباب طبیعی است که در پرتو
اراده و اذن
الهی اثراتی از خود نشان میدهند، و هرگز بدون اراده حکیمانه و بدون
استمداد از قدرت بیپایان وی، هیچ سببی و علتی نمیتواند مبدأ اثری گردد.
گواه بر اینکه: مقصود از «شفیع» در آیه همان نظام علل و اسباب است، همان لفظ «یدبرالامر» است که بلافاصله پس از آن میفرماید: «ما مِن شفيعٍ اِلا مِن بُعدِ اِذْنِه».
و در نتیجه معنی آیه این میشود که تدبیر جهان خلقت و رهبری مجموع جهان به سوی
کمال با اوست، و هرگز در تدبیر جهان برای او شریکی و انبازی نیست.
اینکه میگوییم جهان آفرینش براساس
علیت و معلولیت آفریده شده و هر پدیدهای برای خود علتی دارد، نه به آن معنی است که
علل طبیعی در انجام وظایف خود مستقل بوده، و بدون استمداد از
قدرت مطلقه خدا، و بدون اذن و
مشیت او، کار نمیکنند، و اثر نمیبخشند؛ بلکه تأثیر این علل و اسباب، به اداره و اذن و استمداد از
قدرت بیپایان او بستگی دارد.
با توجه به معنایی که برای آیه نمودیم، آیه مورد بحث از ادله
شفاعت به معنی معروف خارج میگردد و لذا در گذشته یادآور شدیم که ممکن است بگوییم این آیه مربوط به شفاعت اصطلاحی نیست.
چیزی که ما را به انتخاب این معنی که کمتر مفسری به آن توجه نموده، وادار ساخته است جملههایی است که در آیه وجود دارد:
در مرتبه اول در آغاز آیه، از
خلقت زمین و آسمانها در شش دوره سخن به میان آمده است. به عبارت روشنتر موضوع سخن، آفرینش آسمانها و زمین است و چنین موضوعی با مسئله شفاعت که مربوط به
تکالیف الهی و وظایف بندگان و نحوه فرمانبرداری آنهاست، چندان تناسبی ندارد.
هرگاه در آیه سخن از
تشریع و
تکلیف و موافقت و مخالفت بندگان در میان بود و سپس میفرمود: «مَا مِنْ شَفیعٍ الّا مِنْ بَعْدِ اذْنِه» در این صورت با سابقهای که
ذهن انسان از مسئله شفاعت دارد،
حدس میزد که مقصود، شفاعت اولیای
الهی در روز
رستاخیز است.
ولی اگر محور سخن امور تکوینی و مسائل مربوط به آفرینش جهان شد، در چنین زمینهای فرمود: هیچ شفیعی کاری بدون اذن او انجام نمیدهد، باید گفت: مقصود «شفاعت تکوینی» و تأثیر علل طبیعی است که بدون اراده حکیمانه و خواست او منشأ اثر نمیگردند.
در مرتبه دوم موضوع، گسترش تسلط خدا بر
عرش قدرت مطرح شده است. تا
تصور نشود که با خلقت زمین و آسمانهای پهناور، زمام قدرت از دست
خدا بیرون رفته است؛ بلکه هرچه
آفرینش زمین و آسمانها عظیمتر باشد، قدرت خدا بالاتر و وسیعتر میباشد، و وسعت
جهان مانع از تسلط و احاطه
تدبیر او نمیگردد؛ چنانکه میفرماید: «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْش».
در درجه سوم موضوع تدبیر جهان آفرینش به میان آمده، و خدا تدبیر نظام خلقت را از آن خود دانسته است. با توجه به این سه جمله که محور بحث در هر سه، نظام خلقت و مسائل تکوینی آفرینش است، ناچار باید جمله «مَا مِنْ شَفیعٍ الّا مِنْ بَعْدِ اذْنِه» را طوری معنی کرد که با جملههای پیشین متناسب باشد و معنای مناسب این است که بگوییم اینکه کاخ آفرینش براساس علل و اسباب برافراشته شده است، مانع از آن نیست که تدبیر جهان آفرینش مختص خدا و از آنِ او باشد؛ زیرا تأثیر هر یک از علل موقوف به اذن و اراده حکیمانه خداست و همگی مظهر اراده او و مجریان فرمان و دستورهای او میباشند و
اعتقاد به چنین اسباب و علل مانع از آن نیست که بگوییم تعبیر جهان خلقت از آنِ خداست؛ زیرا همه جهان با تمام محتویات خود، با تمام علل و اسباب مادی و مجردش، زیر نظر یک
مدبر میگردند و میچرخند و اگر هر علتی در رتبه خود مشغول کار و انجام وظیفهای میباشد، آن نیز به اداره حکیمانه و خواست ازلی خداوند است. از این جهت مدبری جز او نیست. اوست که مدبر جهان است: «یُدَبِرُ الْاَمْر».
پس تدبیرهای طبیعی و تکوینی به
اذن و خواست اوست؛ یعنی «مَا مِنْ شَفیعٍ الّا مِنْ بَعْدِ اذْنِه» و اگر بنا باشد برای
شفاعت تکوینی موردی نشان بدهیم، یکی از آنها همین مورد است.
استاد عالیقدر حضرت
علامه «طباطبایی» با بیان بس دقیقی خواستهاند که تأثیر شفاعت
شافعان را بسان تأثیر
علل تکوینی معرفی کنند و در حقیقت در خواست شفیع، خود جز عللی است که سبب میگردد تا عوامل مؤثر در رفع
کیفر، بر عوامل ایجابکننده آن مقدم گردد.
خلاصه بیان ایشان چنین است: «شفیع باید به چیزی متوسل گردد که در کسی که نزد او شفاعت میکند، مؤثر افتد».
بنابراین هرگز
شفیع، درخواست نمیکند که خدا از مقام مولویت خود و
بندگی بنده خویش صرف نظر کند یا اینکه از
حکم و
تکلیف خود دست برداشته، آن را به طور کلی یا در خصوص شخص مورد شفاعت منسوخ سازد و یا اینکه قانون
مجازات خود را در همه جا یا خصوص این مورد ابطال کند.
خلاصه اینکه شفاعتکننده نه تأثیری در مقام مولویت و
عبودیت دارد و نه در حکم، و نه جزای حکم؛ بلکه او با قبول این جهان سهگانه، متوسل به یکی از جهات زیر شده و مقصود خود را به کمک آن عملی میسازد.
یا به صفاتی که در شخص مولا وجود دارد و مستوجب
عفو و
اغماض است (مانند بزرگی و کرم و
بخشش و شرافت او) یا به اوصافی که بنده است و مقتضی ترحم بر او و تأثیر عوامل آمرزش در حق او میباشد (مانند: مذلت و
فقر و کوچکی و پریشان حالی او) و یا به اوصافی که در خود شفیع است (مانند نزدیکی او به مولا و داشتن
شخصیت و مقام در نزد او) در واقع تقاضای شفیع چنین است که میگوید: من از تو تقاضا نمیکنم که از مقام مولویت و آقایی خود نسبت به بندهات صرف نظر کرده یا حکم و یا قانون مجازات خود را ابطال کنی؛ بلکه استدعا دارم از این بنده درگذری؛ چه اینکه بزرگ و مهربان و کریمی، نه از عقاب او سودی میبری و نه گذشت از گناه او، تو را زیانی میرساند. یا اینکه بندهایست کوچک و نادان، و بیچاره و پریشان و مثل تو به کار او وقعی نمینهد، یا به واسطه اینکه من
آبرو و
حیثیت و مقام نزد تو دارم و آن ایجاب میکند، تقاضای مرا پذیرفته و از خطای او درگذری و او را ببخشی.
از این بیانات روشن میشود که کار شفاعت این است که یک رشته عوامل مؤثر در رفع عقاب را بر عوامل ایجابکننده آن حکومت میدهد (منظور ما از حکومت این است که موضوعی را از مورد حکمی خارج ساخته و داخل در مورد حکم دیگری کند؛ به طوری که حکم اول شامل آن نشود، نه اینکه حکم شامل آن بشود؛ ولی به وسیله ایجاد ضد، آن را از کار بیندازد؛ آنچنان که در عالم طبیعت بعض از عوامل، آثار عوامل دیگری را بر اثر مبارزه و غالب شدن از کار میاندازند). در
حقیقت شفاعت عبارت است از: «واسطه شدن در رساندن نفع یا دفع ضرر از کسی به عنوان
حکومت نه به عنوان مبارزه و
تضاد».
ضمناً معلوم شد که
شفاعت از انواع «سبب» است؛ زیرا آن عبارت است از: وساطت سبب قریب در میان سبب بعید و مسبب آن. این بود خلاصه مطلبی که از تحلیل معنای شفاعت به دست میآید.
در صحت و استواری
تجزیه و
تحلیل حضرت استاد ـ قدس سره ـ سخنی نیست و هرگز مانعی ندارد که درخواست شافعان جزء علل واقعی شمرده شوند؛ زیرا نهتنها در مورد شفاعت،
دعا و درخواست شفیع جزء
علل حقیقی و تکوینی میباشد، بلکه میتوان دعا را به طور کلی جزء علل و اسباب دانست که به ضمیمه چیزهای دیگر مایه تحقیق معلول گردد.
مثلا اگر دعای شخصی مستجاب میگردد یا اینکه دعای
مؤمنان در نماز «
استسقاء» سبب
نزول باران میگردد و یا موجب «
بداء» (البته به معنی صحیح) در مقام ربوبی میشود، همگی برای این است که دعا و درخواست افراد با ایمان، با شرایط صحیح، از اجزای علتی است که معلول را به دنبال میآورد.
حالا تأثیر دعا در جهان آفرینش یا نحوه ضمیمه گشتن این جزء (دعا) به اجزای دیگر علت، چگونه است؟ برای ما که هنوز در زندان
ماده به سر میبریم، مخفی و پنهان است. اجمالاً میدانیم دعا در سلک علل اشیا قرار گرفته است.
ولی نکتهای که باید به آن توجه نمود این است که هرگز نمیتوان موضوع شفاعتخواهی را از قبیل «حکومت» و تقدم دلیلی بر دلیل دیگری دانست.
زیرا اگر دلیلی بر دلیل دیگر به عنوان حکومت مقدم میشود، برای این است که موضوع دلیل دوم هیچگاه محکوم به حکم دلیل نخست نبوده است و اگر کسی فکر میکرد که موضوع دلیل دوم مشمول حکم دلیل نخست نیز میباشد، اندیشهای بیش نبوده و اساسی نداشته است.
مثلاً:
قرآن میفرماید: «كُتِبُ عليكُم الصِّيامْ»؛ «
روزه بر شما نوشته شده است».
در بدو نظر
انسان فکر میکند که روزه بر تمام افراد ـ اعم از روزهای که مایه مشقت توانفرسا باشد یا نباشد ـ
واجب است.
ولی
آیه دیگر که نفیکننده
تشریع و
تقنین هر نوع حکم «حرجی» در
اسلام است،
حاکم بر آیه نخست میباشد و افرادی را که روزه برای آنان مایه
حرج و مشقت فوقالعاده است، به لسان شرح دلیل وجوب روزه، بیرون کرده و میرساند که چنین افرادی از
روز نخست مشمول حکم وجوب نبودهاند؛ آنجا که میفرماید:
«ما جُعلَ عُليكُمً في الدّينِ مِنً حُرجٍ»؛
«برای شما حکم پر زحمت، تقنین و تشریع نکردهایم».
با ضمیمه کردن این آیه به آیه نخست، میفهمیم که افرادی که روزه برای آنان، توأم با مشقت فوقالعاده است، از نخست داخل در حکم اول نبودهاند و اگر در وهله اول ما چنین توهمی نموده و خیال میکردیم که برای این گروه روزه واجب است، پنداری بیش نبوده است.
در حالی که در مسئله
شفاعت جریان از این قرار نیست؛ بلکه فرد گنهکار از روز نخست مشمول
کیفر الهی بوده است و پس از شفاعت شفیع، میخواهد از چنگال قانون مجازات رهایی پیدا کند.
اکنون این رهایی چگونه است و چگونه موجب تغییر و دگرگونی
اراده الهی نیست، مشروح این قسمت را در فصل اشکالات شفاعت خواهید خواند.
حقیقت شفاعت، جز این نیست که
رحمت گسترده خدا و مغفرت آمرزش او از طریق اولیای
الهی که حاملان
فیض و وسایل رحمت هستند، به افراد گنهکار که لیاقت بخشایشگری او را دارند، برسد.
هرچند این
فیض میتوانست بدون توسط کسی به آنان برسد، اما اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که
فیض معنوی وی در آن سرا مانند این سرا، و بسان دیگر
فیضهای مادی و معنوی او، از طریق اسباب خاصی و علل معینی به دست افراد برسد. از این نظر
اراده خداوند این است که گروهی به فرمان و اذن صریح او، در
روز رستاخیز با دعا و درخواست خویش که نحوه تأثیر تکوینی دعای آنها در محو
گناهان و جلب مغفرت خدا برای ما روشن نیست، رحمت گسترده او را شامل گروهی از بندگان نمایند و آنان را از چنگال کیفرها و مجازاتهای سنگین برهانند.
علت اینکه
فیض بخشودگی به طور مستقیم شامل حال بندگان نمیگردد؛ علاوه بر اینکه اراده حکیمانه خدا بر این تعلق گرفته است که
فیضهای مادی و معنوی وی در هر دو جهان پیرو نظام خاصی باشند، این است که پذیرفتن دعا و درخواست اولیا، خود یک نوع تکریم و احترام نسبت به آنان است.
اولیای خدا و رجال صالح و
فرشتگان آسمانها و حاملان
عرش، که عمری خدا را اطاعت نموده و گام از دایره
عبودیت بیرون ننهادهاند، شایسته تکریم و احترام میباشند؛ چه احترامی بالاتر از اینکه دعای آنان درباره بندگان شایسته رحمت و
مغفرت، مستجاب گردد.
امام خمینی درباره حقیقت شفاعت نظریه جدیدی بیان کرده است. ایشان معتقد است که حقیقت شفاعت همان ملحق شدن نور ولایت
الهی و نور بنده مؤمن است و تا زمانی که انسان از خود نوری نداشته باشد، به نور ولایت ملحق نمیشود و شفاعت شامل او نخواهد شد.
ایشان شفاعت شافعان در این عالم را ظهور
هدایت آنها معرفی میکند که در عالم آخرت به صورت شفاعت ظهور مییابد و هر قدر افراد از هدایت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دیگر شافعان در این عالم استفاده کنند به همان میزان از شفاعت آنان در آن عالم بهرهمند خواهند بود.
به اعتقاد امام خمینی یکی از مقدمات رسیدن به شفاعت، محبت اولیای
الهی است که سبب نزدیکی و قرب به آنهاست و این خود موجب خارج شدن از ظلمتهای جهل به انوار هدایت و علم است؛ زیرا شفاعت شافعان بدون تناسب و نزدیکی باطنی صورت نمیگیرد، بلکه در آخرت به صورت شفاعت ظهور مییابد.
به اعتقاد ایشان شفاعت مانند امور اعتباری نیست که شخص بهمجرد طلب
عفو بخشیده شود، بلکه شفاعت ملحق شدن نور شخص به نور
ولایت است و وقتی این امر محقق میشود که این همراهی ممکن باشد و گنهکار با موانع و ملکات ظلمانی این امکان را از میان نبرده باشد، بلکه با زدودن حجابها از خود باید سبب آن را مهیا کند و این امر گاهی به سبب ذکر، دعا و عبادات و گاهی با عذابها در
برزخ و
قیامت به دست میآید و موجب میشود نور باطن او طلوع کند و مورد شفاعت قرار گیرد؛ بنابراین نور ایمان از شرایطی است که باید در وجود شفاعت شونده باشد.
زمام کار در روز رستاخیز در دست خداست:
زمام کار در روز رستاخیز در دست اوست. ما هر روز او را با جمله زیر یاد میکنیم:
«مالک یوم الدین» مجازاتها و کیفرها مربوط به اوست و او
حق دارد که از مجازات گروهی روی مصالحی درگذرد و نادیده بگیرد.
قرآن مجید با صراحت هرچه کاملتر به حکومت مطلق و بدون منازع خدا، درباره پاداشها و کیفرها
اعتراف مینماید و او را با جملههای زیر توصیف میکند:
او خدایی است که روی مصالحی
گناهان افراد را به
حسنات تبدیل میکند؛ چنانکه میفرماید:
ـ «فاولئك يْبدّلُ الله سُيّئاتهم حُسناتٍ»؛
؛
«
خداوند گناهان آنان را به حسنه تبدیل میکند».
او خدایی است که
اعمال نیک افرادی را روی عللی معدوم و نابود میسازد و آنها، دیگر از آن بهرهای نمیبرند؛ چنانکه میفرماید:
«وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُورًا»؛
؛
«ما به اعمال گروه
کافر توجه نموده، آنها را همچون غبار پراکنده در هوا ساختیم».
و این کار همان
«حبط» اعمال است که در
آیات دیگر نیز به آن اشاره شده است:
«فاحبط اعمالهم».
او خدایی است که پرهیز از گناهان بزرگ را مایه مغفرت گناهان دیگر میداند؛ آنجا که میفرماید:
«إِن تَجْتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ»؛
«هر گاه از گناهان بزرگ بپرهیزید، گناهان کوچک شما را جبران میکنیم».
او خدایی است که نوید میدهد که همه گناهان ـ جز
شرک و
کفر ـ قابل مغفرت و آمرزش است؛ آنجا که میفرماید:
«إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاء»؛
«خداوند شرک را نمیبخشد؛ ولی سایر گناهان را برای هر کس که بخواهد، میبخشد».
او خدایی است که گاهی برای یک کردار نیک دو برابر و گاهی ده برابر
پاداش میدهد؛ آنجا که میفرماید:
ـ «أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ»؛
«آنان کسانی هستند که پاداش خود را دو برابر دریافت میکنند».
و نیز میفرماید:
«مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»؛
«هر کس که کار نیک انجام دهد، برای او ده برابر عوض است».
بالاخره او خدایی است که گاهی
عمل معدوم را موجود میسازد و کاری را که کسی انجام نداده است، پاداش میدهد؛ چنانکه میفرماید:
«وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ»؛
«کسانی که
ایمان آوردهاند و فرزنـدان آنها هم از آنان پیروی کردهاند، فرزندان آنها را هم به ایشان ملحق میسازیم و از عمل آنها هیچ کم نمیکنیم. هر کسی در گرو عمل خود میباشد».
خلاصه زمام کار در
جهان دیگر در دست اوست و او مالک مطلق، و فرمانروایی بدون منازع است، هر کاری را بخواهد، انجام میدهد. هر حکمی را بخواهد صادر مینماید.
البته هر کاری را بکند، از روی مصلحت و علتی است که آن کار را ایجاب میکند و یکی از این کارها، شفاعت
انبیا و اولیا و بندگان مقرب اوست، آن هم تحت شرایطی ... .
شفاعت یک نوع
تطهیر و پالایش است:
از نظر
قرآن، مرگ پایان زندگی نیست؛ بلکه روزنهای است به جهان دیگر به نام «
جهان برزخ» که شیوه زندگی در آنجا با شیوه زندگی در این جهان کاملاً متفاوت میباشد. گروهی در آنجا معذب و گروهی دیگر متنعم میباشند. افرادی که رابطه ایمانی خود را با
خدا قطع ننموده و پیوند معنوی خود را با
شفیعان درگاه او حفظ کردهاند، در
برزخ تا حدی به
کیفر اعمال خود میرسند و همین کیفرها، مقدمه تصفیه و پالایش قسمتی از عوارض بد
گناه میباشد. این افراد، هنگامی که گام به محشر مینهند، به خاطر تصفیه و پالایشی که در جهان برزخ درباره آنها انجام گرفته است، آمادگی بیشتری برای مغفرت و آمرزش پروردگار جهان دارند.
مغفرت و آمرزش خدا که از طریق شفیعان درگاه وی متوجه آنان میگردد، جز تطهیر و شستوشوی اساسی و محو عوارض بد گناه و پاک گردانیدن
روح و روان چیزی نیست.
«تو گویی اولیای خدا، روی
ولایت و قدرتی که بر تصرف در روح و روان افراد دارند، به فرمان پروردگار جهان به تطهیر و تصفیه این گروه پرداخته، آنان را پاک میسازند».
از این جهت در گذشته گفتیم که شفاعت جز کمک کردن افراد توانا به افراد ناتوان، چیز دیگری نیست.
نام اینگونه شفاعت را شایسته است شفاعت مغفرت یا شفاعت تفضلی بگذاریم؛ زیرا بخشودگی گناهان و پذیرفتن شفاعت اولیا، تفضلی است از جانب خداوند نسبت به بندگان.
از میان معانی سهگانه شفاعت، این معنی متین است و
آیات مثبت شفاعت جز این معنی هدفی را تعقیب نمیکنند. این فقط در زمان
نزول قرآن و پیش از آن و نیز بعد از آن، در میان مردم
عرب استعمال میشد و هنگامی که شخص مجرم به کسی متوسل میشد که برای او نزد حاکم یا مجری حاکم، وساطت کند، نام او را
شفاعت میخواندند.
لغتشناس بزرگ
عرب «
ابن فارس» در
فرهنگ ارزنده خود مینویسد:
«شفع فلان لفلان: اذا جاء ثانیه ملتمسا مطلبه و معینا له»؛
«میگویند: فلانی برای فلانی شفاعت کرد؛ یعنی شخص دوم به کمک شخص اول برخاست و با درخواست خود او را کمک کرد».
«
سواد بن عازب» که یکی از یاران رسول خداست، حضور پیامبر گرامی رسید و از او درخواست کرد که روز رستاخیز
شفیع او باشد و اشعاری در این زمینه سرود که یک بیت از آنها این است:
و کن لی شفیعا یوم لا ذوشفاعه ••• بمغن سواک عن سواد بن عازب
«ای رسول گرامی! روزی که شفاعت غیر تو، انسان را بینیاز نمیسازد، تو شفیع من یعنی (سواد بن عازب) باش».
این شاعر سخنساز با همان صرافت
طبع و قریحه دستنخورده
عربی خود، شفاعت را در همان وساطت
پیامبر برای نجات خویش به کار برده، بدون اینکه معنای دیگری به
قلب او خطور کند.
قرآن مجید فرمود:
فرشتگان و حاملان
عرش شفیع هستند یا میفرماید: روز رستاخیز، گروهی با
اذن وی درباره افرادی که خدا بخواهد و
رضایت بدهند، شفاعت میکنند. جامعه عرب که زبان عربی، زبان ملی و مادری آنها بود از این آیات جز همان معنای مرتکز در اذهان، چیز دیگری نفهمیدند، و دانستند که: شفاعت در
آخرت همان صورت تعدیل شده شفاعت در نزد مردم این جهان است چیزی که هست در شفاعتهای رایج در میان مردم، میزان صحیحی برای پذیرفتن و یا رد وجود ندارد، بلکه هر موقع احتیاج حاکم به شفیع بیش از نیازش به مجازات مجرم شد، در این صورت شفاعت او را پذیرفته و در غیر این صورت آن را رد میکند.
حقیقت شفاعت جز این نیست که رحمت گسترده خدا و آمرزش او از طریق اولیای
الهی که حاملان
فیض رحمت خدا هستند به افراد گنه کاری که لیاقت بخشایشی گر او را دارند، برسد یعنی افرادی که پیوند معنوی و خداپرستی خویش را نگسسته و از مسیر
الهی دور نگشتهاند، اما لغزشهایی کوچگی در زندگی داشتهاند.
اعتقاد به شفاعت پدیدآورنده
امید در دل گنهکاران و مایه بازگشت آنان در زندگی به سوی خداست یعنی امید به شفاعت سبب میشود گنه کار این باور را پیدا کند که سرنوشت خود را دگرگون ساخته و کارهای گذشته اش را طوری نداند که برای او یک سرنوشت شوم قطعی و غیرقابل تغییر درست کرده باشد و این یعنی او از همین حالا میتواند درهای سعادت را به روی خود باز کند و اولیای
الهی نیز در آخرت از گناهان گذشته اش شفاعت خواهند کرد، البته همه افرادی که شفاعت به آنها میرسد، مشروط به اجازه خداوندی است و هیچکس بدون اجازه خدا نمیتواند شفاعت کسی را بکند.
نتیجهگیری صحیح از آیات قرآنی شفاعت، بستگی به این دارد که تمام آیات شفاعت به طور دستهجمعی مورد بررسی قرار گیرد، نه اینکه همانند سایت افشا به آیاتی توجه کند و بعد ادعا کند که آیات با دیگر آیات قرآن در تناقض آشکار میباشد و لذا میپرسد آیا در قیامت شفاعت هست یا نیست؛ در حالی که بسیار به خطاست چند آیه بدون توجه به ما قبل و بعدش مورد
استدلال قرار گیرد و فرمایش رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اینجا راه گشاست که فرمود: «برخی آیات قرآن، برخی دیگر را تصدیق میکند».
این پندار تناقض بر نویسنده سایت افشا از آنجا ناشی شده که آیات نفیکننده شفاعت را بدون اینکه قبل آن را
مطالعه کند، گفته با آیات دیگری که شفاعت را ثابت میکند، در
تناقض است و اگر به آیات قبل توجهی میکرد، همه
آیات را عین هم و موافق یکدیگر میدید؛ چراکه
اسلام نه مانند
یهود و
نصارا و
بتپرستان و... بدون هیچ قید و شرطی، شفاعت را میپذیرد و نه همانند برخی منکران، آن را به کلی نفی میکند؛ بلکه شفاعت را با
رضایت و اجازه خداوند و برای انسانهای خداپرست که لغزشهای کوچکی داشتهاند، میپذیرد و اینک با نگاهی به
آیات ردکننده شفاعت به روشن شدن مطلب کمک میکنیم:
اکنون برخی آیات ردکننده شفاعت را بیان میکنیم:
بنیاسرائیل بر این باور بودند که چون از فرزندان
پیامبران میباشند، هر اندازه هم که مجرم باشند، باز مورد شفاعت آنها قرار خواهند گرفت و قرآن برای کوبیدن چنین افکار غلط بر
بنیاسرائیل هشدار داده و فرمود: «از روزی بترسید که کسی
مجازات دیگری را نمیپذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته میشود و نه غرامت از او قبول خواهد شد و نه یاری میشوند».
گروهی پیوند ایمانی خود را با
خدا قطع کرده بودند؛ ولی باز میپنداشتند در روز رستاخیر شفیعانی پیدا خواهند کرد؛ مانند منکران
توحید،
قیامت و ستمگران،
قرآن برای بطلان این توهم نیز آیاتی نازل کرد که در قیامت دوستان، شفیعان و واسطههایی برای رهانیدن اینها از
آتش جهنم و جود نخواهد داشت.
عرب جاهلیت، بتهای خودساخته را شفیع خود میدانستند؛ ولی خداوند با استدلالهای قاطع و منطقی، بتها را پستتر از آن دانست که در
روز قیامت بتوانند کسی را از آتش جهنم نجات داده و شفاعت کنند؛ چراکه اینها هیچ قدرتی ندارند و به هیچ کسی سود یا زیانی نمیتوانند برسانند.
با توجه به این مطالب، روشن شد که هیچکدام از این
آیات اصل
شفاعت را رد نمیکنند؛ بلکه برای شفاعتکننده و شفاعتشده شرایطی را بیان کرده و هشدار میدهد که
وسوسه شیطان و توجیهات ناروا شما را به بیراهه نکشاند و در آیات دیگر این شفاعت را فقط برای
خدای متعال اختصاص داده و سپس برای اولیای خویش اجازه شفاعت داده که چون این اولیا در شفاعت خویش استقلالی ندارند؛ بلکه همه با اجازه خدا شفاعت میکنند؛ در نتیجه شفاعت اولیای
الهی نیز شفاعت خداوندی است و آن هم برای افرادی که از مسیر توحید،
اسلام، قرآن و
اهل بیت (علیهمالسلام) جدا و منحرف نشده باشند.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «حقیقت شفاعت (۱)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۲۴. •
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «حقیقت شفاعت (۲)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۲۴. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.