حدیث امامان دوازدهگانه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
روایت «امامان دوازدهگانه» در مورد جانشینان
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، بهصورت متواتر در منابع
شیعه و
سنی نقل شده است که در این مقاله آن
روایات را آورده و از جهت سندی و محتوایی بررسی خواهیم کرد.
برای مدیریت جامعه اسلامی و ایجاد
نظم و
آرامش و اجرای قوانین اسلامی و حفظ
شریعت و
احکام الهی، وجود
امام و
رهبر آگاه، الزامی و نصب امام در این مقام، ضروری است و همه امت اسلامی (جز
خوارج) بر این مساله اتفاق نظر دارند؛ اما تنها اختلاف در این است که آیا امام را باید
خداوند در این جایگاه نصب کند و به مردم معرفی کند، یا اینکه خود مردم میتوانند آن را انتخاب کنند.
از دیدگاه
شیعه، مقام
امامت، یک مقام الهی است که نصب امام در این مقام، تنها و منحصراً در اختیار خداوند است. مردم و حتی خود امام و
پیامبر هم در نصب امام، اختیاری از خود ندارند. این دیدگاه شیعه، بر دلائل عقلی و نقلی (
قرآن و روایت) استوار است.
روایت ذیل یکی از دلائل روائی است که آن را مرحوم
کلینی با سند صحیح از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرده است:
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: حَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ اَبَانٍ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) فَذَکَرُوا الْاَوْصِیَاءَ وَذَکَرْتُ اِسْمَاعِیلَ فَقَالَ: لَا وَاللَّهِ یَا اَبَا مُحَمَّدٍ مَا ذَاکَ اِلَیْنَا وَمَا هُوَ اِلَّا اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ یُنْزِلُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِد.
ابوبصیر میگوید: خدمت امام صادق (علیهالسّلام) بودم که نام اوصیاء را بردند و من هم
اسماعیل را نام بردم. حضرت فرمود: نه به خدا، ای ابا محمد، تعیین امام به اختیار ما نیست، این کار تنها به دست خداست که درباره هر یک پس از دیگری فرو میفرستد.
اهل سنت بر عکس دیدگاه شیعه، قائل هستند که انتخاب جانشین
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در اختیار خود مردم است.
طبق دیدگاه
شیعیان، جانشینان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دوازده نفر از
اهل بیت آن حضرت میباشند که حضرت در ضمن روایات، علاوه بر ذکر
تعداد، نامها و تمامی مشخصات آنان را برای تصدی مقام امامت و
خلافت بعد از خود بیان کرده است. این روایات را در ضمن چهار دسته بیان خواهیم کرد.
در منابع اهل سنت نیز روایاتی تحت عنوان روایت «اثنا عشر خلیفة» نقل شده که برخی ویژگیهای جانشینان رسول خدا نیز در آنها مطرح شده است. آنان با توجه به این روایات،
تعداد جانشینان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را دوازده تن میدانند؛ اما در تعیین مصداق آنها، شدیداً دچار اختلاف نظر شدهاند و در مورد این روایت تحلیلهای گوناگون نموده و نظریههای
متعددی را ارائه دادهاند.
همچنانکه اشاره شد، درباره امامان معصوم و جانشینان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، هم در منابع اهل سنت اشاره شده و هم در منابع شیعه روایات فراوان داریم. در ابتدا تنها به متن روایات اهل سنت اشاره میکنیم.
در منابع آنها راجع به دوازده جانشین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، تعبیرات مختلفی، همانند: «اثنا عشر خلیفة»، «اثنا عشر امیراً»، «اثنا عشر نقیباًً» و «اثنا عشر قیماً»، به کار رفته است.
روایت «اثنا عشر» با این تعبیر، بخش قابل توجهی از منابع حدیث را به خود اختصاص داده، و توسط علمای طراز اول اهل سنت گزارش شده است.
از جمله
مسلم بن حجاج نیشابوری، در صحیح خودش پنج روایت را از طریق
جابر بن سمره، با تعبیر فوق نقل کرده است:
حدثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ وابو بَکْرِ بن ابی شَیْبَةَ قالا حدثنا حَاتِمٌ وهو بن اسماعیل عن الْمُهَاجِرِ بن مِسْمَارٍ عن عَامِرِ بن سَعْدِ بن ابی وَقَّاص قال: کَتَبْتُ الی جَابِرِ بن سَمُرَةَ مع غُلَامِی نَافِعٍ اَنْ اَخْبِرْنِی بِشَیْءٍ سَمِعْتَهُ من رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلّم) قال فَکَتَبَ الی سمعت رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلّم) یوم جُمُعَةٍ عَشِیَّةَ رُجِمَ الْاَسْلَمِیُّ یقول: «لَا یَزَالُ الدِّینُ قَائِمًا حتی تَقُومَ السَّاعَةُ او یَکُونَ عَلَیْکُمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً کلهم من قُرَیْشٍ».
عَامِرِ بن
سَعْدِ بن ابیوَقَّاص گفت: به جابر بن سَمُرَةَ نامه نوشتم و از او خواستم که مرا از برخی از احادیثی که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم) شنیده، آگاه سازد (و حدیثی از آن حضرت برایم روایت کند) او برایم چنین نوشت: روز جمعه که شام سنگسار اسلمی بود، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم) شنیدم که میفرمود: «
دین، همیشه برپاست تا اینکه
قیامت فرارسد و بر شما دوازده خلیفه باشد که همگی از قریشاند».
صحیح مسلم روایات دیگری را نیز از جابر بن سمره گزارش کرده، که در ابتدای آنها تعبیر متفاوت وجود دارد:
... یقول: اِنَّ هذا الْاَمْرَ لَا یَنْقَضِی حتی یَمْضِیَ فِیهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً...
... یَقُولُ: لَا یَزَالُ الْاِسْلَامُ عَزِیزًا اِلَی اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً، ....
... یَقُولُ: " لَا یَزَالُ هَذَا الدِّینُ عَزِیزًا مَنِیعًا اِلَی اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً، ....
... لَا یَزَالُ هذا الْاَمْرُ عَزِیزًا الی اثنی عَشَرَ خَلِیفَةً...
از آنجایی که این روایت با این تعبیر در صحیحترین و معتبرترین منابع اهل سنت نقل شده، نیازمند بررسی سندی نیست.
این حدیث را علمای سرشناس دیگری از اهل سنت نیز روایت نمودهاند که نام و آدرس دقیق کتب برخی از آنان را ذیلاً ملاحظه مینمایید.
و....
تعبیر دوم در مورد روایت «اثناعشر»، تعبیر «اثنا عشر نقیبا» است که
تعداد جانشینان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به
تعداد نقیبان حضرت موسی (علیهالسّلام) است، برابر است.
احمد بن حنبل در مسندش این روایت را از
عبدالله بن مسعود آورده است:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا حَسَنُ بن مُوسَی ثنا حَمَّادُ بن زَیْدٍ عَنِ الْمُجَالِدِ عَنِ الشعبی عن مَسْرُوقٍ قال: کنا جُلُوساً عِنْدَ عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ وهو یُقْرِئُنَا الْقُرْآنَ فقال له رَجُلٌ: یا اَبَا عبد الرحمن هل سَاَلْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلّم) کَمْ تملک هذه الاُمَّةَ من خَلِیفَةٍ؟ فقال عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ: ما سالنی عنها اَحَدٌ مُنْذُ قَدِمْتُ الْعِرَاقَ قَبْلَکَ ثُمَّ قال: نعم. وَلَقَدْ سَاَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلّم) فقال: اثْنَا عَشَرَ کَعِدَّةِ نُقَبَاءِ بنی اِسْرَائِیلَ.
مسروق گفت: ما در نزد عبد اللَّه ابن مسعود نشسته بودیم و او برای ما قرآن میخواند، مردی به او گفت: یا ابا عبدالرحمن آیا شما از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نپرسیدید که بعد از او چند خلیفه خواهند آمد؟ عبداللَّه گفت: از هنگامی که از
عراق وارد شدهام کسی این موضوع را از من نپرسیده است، ما از رسول خدا پرسیدیم فرمودند: خلفاء من دوازده نفرند مانند
نقباء بنیاسرائیل.
ابنحجر عسقلانی که از سرشناسترین چهرههای حدیثی اهل سنت است پس از نقل این حدیث در مورد سند آن مینویسد: (هذا اسناده حسن). سند این حدیث، حسن است.
ابنحجر عسقلانی در جای دیگر،
سیوطی،
ابنحجر هیثمی،
عاصمی شافعی و
مبارکفوری شارح
جامع ترمذی نیز بعد از نقل روایت نوشتهاند:
اما حدیث بن مسعود فاخرجه احمد والبزار بسند حسن انه سئل کم یملک...
برخی از منابع دیگر اهل سنت که این روایت را آوردهاند از قرار ذیل است.
تعبیر دیگر این روایت، «اثنا عشر قیّماً» است که با سند صحیح، در منابع اهل سنت یافت میشود.
ابویعلی موصلی (متوفای۳۰۷هـ) از محدثین قدیمی و شهیر اهل سنت مینویسد:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ ثَعْلَبَةَ بْنِ سَوَاءٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَوَاءٍ، عَنْ سَعِیدٍ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: کُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوسلّم) فَقَالَ: یَکُونُ لِهَذِهِ الاُمَّةِ اثْنَا عَشَرَ قَیِّمًا، ثُمَّ هَمَسَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلّم) بِکَلِمَةٍ لَمْ اَسْمَعْهَا، قُلْتُ لاَبِی: مَا الْکَلِمَةُ الَّتِی هَمَسَ لَهَا؟ قَالَ: کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ.
جابر بن سَمُره گفت: ما در کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوسلّم) نشسته بودیم که فرمود: «این امت دوازده قیم خواهد داشت» سپس رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم) آهسته سخنی گفت که نشنیدم به پدرم گفتم: سخنی که آن را آهسته گفت: چه بود؟ گفت: «همگی از قریشاند».
منابعی دیگری نیز این روایت را نقل کردهاند.
در سند روایت، ۱.
محمد بن ثعلبه، ۲.
محمد بن سواء، ۳. سعید، ۴. قتاده، ۵. شعبی، ۶. جابر بن سمره قرار دارد که جز محمد بن ثعلبه بقیه آنها از راوایان
بخاری و مسلم هستند.
محمد بن ثعلبه بن سواء سدوسی، برادرزاده محمد بن سواء راوی بعدی است که در نزد اهل سنت از راویان معتبر به حساب میآید، چنانکه ابنحجر عسقلانی در مورد او مینویسد:
محمد بن ثعلبة بن سواء بفتح الواو والمد السدوسی بفتح المهملة البصری صدوق.
او محمد بن ثعلبه بن سواء سدوسی بصری و راستگو است.
همچنین
مقدسی، روایتی را که محمد بن ثعلبة بن سواء در سلسله سند آن واقع است، صحیح معرفی مینماید:
اخبرنا محمد بن احمد بن نصر باصبهان ان ابا علی الحداد اخبرهم وهو حاضر ابنا ابو نعیم ابنا محمد بن معمر بن ناصح ثنا موسی بنهارون بن عبدالله القزاز ثنا محمد بن ثعلبة بن سواء ثنا عمی محمد بن سواء ثنا سعید ثنا قتادة عن انس بن مالک قال: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوسلّم): تراصوا صفوفکم وقاربوا بینها وحاذوا بین المناکب والاعناق فوالذی نفس محمد بیده انی لاری الشیطان یتحایکها من وراء الصفوف کانها (علیهالسّلام) الحذف. اسناده صحیح.
... سند این حدیث، صحیح است.
او از رجال صحیح بخاری و مسلم است و
ذهبی در موردش چنین مینویسد:
محمد بن سواء (ح م) السدوسی احد الثقات المعروفین.
او محمد بن سواء (ح م) سدوسی یکی از موثقین معروف است.
و در کتاب دیگر درباره او میگوید:
محمد بن سواء بن عنبر السدوسی خ. م. د. ن. ق.... وکان ثقة، نبیلاً، صاحب حدیث.
او محمد بن سواء بن عنبر سدوسی خ. م. د. ن. ق.... که موثق، اصیل و صاحب حدیث بود.
او نیز از
رجال صحیح بخاری و مسلم است و همچنین ذهبی در مورد او مینویسد:
سعید بن ابی عروبة مهران الامام الحافظ ابو النضر العدوی مولاهم البصری احد الاعلام.
او سعید بن ابی عروبه مهران، امام و حافظ ابو نضر عدوی مولای آنان و بصری و یکی از اعلام است.
او نیز از رجال صحیح بخاری و مسلم است و ذهبی از او با تعبیر یکی از ائمه اعلام یاد میکند:
قتادة بن دعامة ابن قتادة بن عزیز، وقیل غیر ذلک
فی نسبه، ابو الخطاب السدوسی البصری الاعمی الحافظ، احد
الائمة الاعلام.
او قتاده بن دعامه ابن قتاده بن عزیز، ... ابو الخطاب سدوسی بصری نابینا و حافظ و یکی از ائمه اعلام است.
او
عامر بن شراحیل شعبی و از رجال صحیح بخاری و مسلم است و البته همین مقدار در اعتبار او در نزد اهل سنت کفایت میکند.
علاوه بر آن، ذهبی رجال سرشناس اهل سنت، در مورد او میگوید: الشعبی علامة التابعین ابو عمرو عامر بن شراحیل الهمدانی الکوفی من شعب همدان مولده
فی اثناء خلافة عمر
فی ما قیل، کان اماما حافظا فقیها متفننا ثبتا متقنا.
شعبی داناترین فرد
تابعین (کسانی که از نظر زمانی پس از عصر
صحابه قرار دارند) ابوعمرو، عامر بن شراحیل همدانی کوفی از مردم همدان است طبق قولی تاریخ تولد او، اواسط خلافت
عمر است میباشد، او امام، حافظ و فقیهی ماهر و دارای جایگاهی ثابت و استوار است.
آخرین راوی جابر بن سمره است که او از جمله صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشد. صحابه از منظر اهل سنت فوق توثیق بوده و علاوه بر آن، سمره از راویان صحیح بخاری و مسلم نیز میباشد.
بنابراین، روایت از نظر سند مشکلی ندارد.
این حدیث نیز از طریق جابر بن سمره، با عبارت «اثنا عشر امیراً» در منابع دست اول اهل سنت، منعکس شده است. از جمله بخاری صاحب صحیحترین کتاب حدیثی اهل سنت، نقل کرده است:
حدثنی محمد بن الْمُثَنَّی حدثنا غُنْدَرٌ حدثنا شُعْبَةُ عن عبد الْمَلِکِ سمعت جَابِرَ بن سَمُرَةَ قال سمعت النبی (صلیاللهعلیهوسلّم) یقول: «یَکُونُ اثْنَا عَشَرَ اَمِیرًا» فقال کَلِمَةً لم اَسْمَعْهَا فقال: ابی انه قال: «کلهم من قُرَیْشٍ».
... جابر بن سَمُره گفت: از پیامبر (صلیاللهعلیهوسلّم) شنیدم که میفرمود: «دوازده امیر (برای شما) خواهد بود» سپس رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم) سخنی گفت که نشنیدم، پدرم گفت پیامبر فرمود: «آنها همگی از قریشاند»
این
حدیث نیز نیازی به بررسی سندی ندارد؛ زیرا که در صحیحترین کتاب روایی اهل سنت روایت شده است.
برخی دیگر از استوانههای اهل سنت نیز این حدیث را در کتب خود منعکس نمودهاند از جمله.
در برخی از روایات جابر بن سمره، جانشینان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با تعبیر: «اثنا عشر رجلاً» معرفی شده است.
مسلم نیشابوری در
صحیح مسلم آورده است:
حَدَّثَنَا ابْنُ اَبِی عُمَرَ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عُمَیْرٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوسلّم) یَقُولُ: لَا یَزَالُ اَمْرُ النَّاسِ مَاضِیًا مَا وَلِیَهُمُ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا، ثُمَّ تَکَلَّمَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوسلّم) بِکَلِمَةٍ خَفِیَتْ عَلَیَّ، فَسَاَلْتُ اَبِی مَاذَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلّم) فَقَالَ: کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ.
جابر بن سمره میگوید: شنیدم که رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم) میگفت: تا زمانی که دوازده نفر مردم را سرپرستی میکنند، امر مردم میگذرد. پیامبر سخنی گفت که بر من آشکار نشد. از پدرم پرسیدم رسول خدا چه فرمود: پدرم گفت: رسول خدا فرمود: همه آنها از قریشاند.
راویان این روایت همه از روات
صحیح بخاری و مسلم میباشند و از جانب علمای رجال اهل سنت توثیق شدهاند. این روایت در منابع ذیل هم نقل شده است.
تا اینجا به دست میآید که روایت «اثنا عشر» با تعبیرات فوق، در منابع اهلسنت ذکر شده و ثابت میکند که بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دوازده نفر جانشین آن حضرت هستند و این روایت، از نظر سند نیز اشکالی ندارد و مورد تایید علمای آنان است.
نکته قابل توجه این است که این روایات با همه اختلافاتی که در تعبیر دارند، در چند مطلب اساسی مشترکاند:
الف: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برترین افراد را بعد از خودش برای رهبری امت اسلام تا دامنه قیامت معین و مشخص کرده است.
ب: شمار پیشوایانی را آن حضرت تایید کرده، دوازده نفر است.
ج: ویژگیهای برای خلفاء رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این روایات بیان شده، که جز بر
امامان معصوم از نظر
شیعه، بر کسی دیگر تطبیق نخواهد کرد.
این حقیقت بعد از نقل روایات شیعه، که از اهل بیت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دست ما رسیده، بیشتر روشن میشود که اهل بیت (علیهمالسّلام) علاوه بر بیان این حقیقت، نام جانشینان پیامبر و صفات آنان را به صورت دقیق بازگو نمودهاند.
در منابع شیعه، روایات بیشتر و روشنتری آمده که امامان و جانشینان بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را هم از نظر
تعداد و هم از نظر حسب و نسب و مشخصات و اسم معین میکنند. برخی از این روایات، همان روایات معروف «اثنا عشر خلیفة» میباشد، که به برخی از آنها اشاره شد.
در منابع شیعه، روایات در مورد
تعداد و مشخصات جانشینان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در حد متواتر است.
روایت متواتر آن روایتی است که به واسطه نقل راوایان زیادی، برای ما
علم و قطع به صدور روایت حاصل شود (البته منشا این علم و قطع، کثرت راویان است نه قرائن خارجی) و راوایان در هر طبقه
متعدد باشند به گونهای که توافق و تعمد آنها بر دروغ گفتن محال باشد.
شهید ثانی خبر متواتر را اینگونه تعریف کرده است:
هو: ما بلغت رواته
فی الکثرة مبلغا، احالت العادة تواطؤهم -ای: اتفاقهم - علی الکذب. واستمر ذلک الوصف،
فی جمیع الطبقات حیث
یتعدد...
متواتر روایتی است که راویان آن از جهت کثرت در حدی باشند که توافق آنان بر دروغ گفتن محال باشد. و این وصف در تمام طبقات نقل از نگاه
تعدد استمرار داشته باشد.
میرزای قمی نیز در
قوانین متواتر را اینگونه تعریف کرده است:
اما المتواتر فعرفه الاکثرون بانه خبر جماعة یفید بنفسه القطع بصدقه.
بسیاری خبر متواتر را اینگونه تعریف کردهاند: متواتر خبر جماعتی است که به نفسه مفید قطع به راست بودن خبر بدهد.
علمای
علم حدیث برای تواتر اقسامی را ذکر کردهاند:
تواتر لفظی آن است که الفاظ به کار برده شده در یک روایت طبق نقل همه راویان یکی باشد مانند روایت «من کنت مولاه فعلی مولاه».
تواتر معنوی آن است که روایات گرچه از نظر لفظ در نقل راویان متعددند؛ اما همه آنها یک معنا را ثابت میکنند. روایات مورد بحث ما از قسم دوم است.
در پژوهش حاضر این روایات، در قالب چند گروه دستهبندی شده و در هر دستهای،
تعدادی از روایات ذکر شده است و ما هم در هر دسته، تنها شماری از روایات را متذکر میشویم. از آنجایی که روایات هر دسته در حد متواتر هستند نیاز به بررسی سند نخواهد بود.
دسته نخست روایاتی است که
تعداد امامان معصومین (علیهمالسّلام) را بیان میکنند.
تعدادی از این روایات، تعبیراتی همانند «اثنا عشر خلیفةً»، «اثنا عشر امیراً»، «اثنا عشر نقیباً» و «اثنا عشر رجلاً» را دارند که همه از جابر بن سمره نقل شده و قبلاً آنها را از منابع اهل سنت نقل کردیم. به این جهت از ذکر مجدد این روایات خود داری میکنیم.
شمار دیگری از این دسته، نیز با تعبیر: «
الائمة بعدی اثنا عشر»، «
الائمة بعدی
عدد نقباء بنی اسرائیل» و «اثنا عشر من اهل بیتی» و. . در منابع شیعه نقل شده است.
دستهای از روایات، با تعبیر «
الائمة بعدی
عدد نقباء بنی اسرائیل»، از طریق تشبیه به
نقباء بنیاسرائیل،
تعداد امامان معصوم و جانشینان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بیان کردهاند.
طرق این روایت:
این روایات، توسط امامان معصوم
امیرمؤمنان علی،
فاطمه زهرا،
امام حسن مجتبی، و
امام حسین (علیهمالسّلام) و از طریق صحابیان رسول خدا همانند:
عبدالله بن عباس،
ابوذر غفاری،
انس بن مالک،
ابوهریره،
زید بن ارقم،
واثلة بن اسقع،
حذیفة بن اسید،
عمران بن حصین،
حذیفة بن یمان،
ابوقتاده،
امسلمه همسر گرامی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از آن حضرت نقل شده است در اینجا به چند طریق آن اشاره میکنیم.
روایت ابوحمزه از
امام باقر (علیهالسّلام): «وَجَعَلَ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَیْ عَشَرَ وَصِیّاً»
مرحوم کلینی در روایت صحیح از امام باقر (علیهالسّلام) نقل کرده که آن حضرت فرموده است: خداوند بعد از رسول خدا دوازده وصی قرار داده است:
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) قَالَ: اِنَّ اللَّهَ اَرْسَلَ مُحَمَّداً (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم اِلَی الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ وَجَعَلَ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَیْ عَشَرَ وَصِیّاً مِنْهُمْ مَنْ سَبَقَ وَمِنْهُمْ مَنْ بَقِیَ وَکُلُّ وَصِیٍّ جَرَتْ بِهِ سُنَّةٌ وَالْاَوْصِیَاءُ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَلَی سُنَّةِ اَوْصِیَاءِ عِیسَی وَکَانُوا اثْنَیْ عَشَرَ وَکَانَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) عَلَی سُنَّةِ الْمَسِیحِ.
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: همانا خدا محمد (صلیاللهعلیهوآله) را به سوی
جن و
انس فرستاد و پس از او ۱۲ وصی قرار داد که برخی از ایشان گذشته و برخی باقی ماندهاند و نسبت به هر وصیی، سنت و روش خاصی جاری شد (چنانچه امام حسن
صلح فرمود و امام حسین جنگید و امام صادق (علیهمالسّلام) نشر علم فرمود) و اوصیائی که بعد از محمد (صلیاللهعلیهوآله) میباشند به روش اوصیاء عیسی هستند (از لحاظ شماره یا ستم دیدن از دشمنان) و دوازده نفرند و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) روش
مسیح را دارد (یعنی پیروان علی (علیهالسّلام) مانند پیروان مسیح سه دسته شدند، برخی او را خدا دانستند و پرستیدند و برخی او را خطا کار و
کافر پنداشتند و برخی به عقیده حق پا برجا بودند و به امامتش قائل شدند، و یا تشبیه آن حضرت به مسیح از نظر
زهد و
عبادت و پوشاک و خوراک زبر و خشن است).
طبق نقل
شیخ صدوق در
خصال و
عیون، مراد از محمد بن فضیل،
محمد بن فضیل صیرفی است.
بررسی سند روایت ۱.
علی بن
ابراهیم بن هاشم:
علی بن ابراهیم بن هاشم از نظر علمای رجال، موثق است. ما در اینجا نظر دوتن از بزرگان را نقل میکنیم: نجاشی درباره او مینویسد:
علی بن ابراهیم بن هاشم ابو الحسن القمی، ثقة
فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب.
علی بن ابراهیم بن هاشم... موثق در روایت، حجت، مورد اعتماد و
صحیح المذهب است.
۲.
محمد بن
عیسی بن عبید:
در وثاقت این شخصمیان علمای رجال دو نظریه است.
شیخ طوسی و عدهای ایشان را ضعیف میداند و شیخ با عبارت «قیل»
غلو را هم به او نسبت داده است. مرحوم
علامه مامقانی در
تنقیح و آقای
خویی در
معجم الرجال و دیگران از این نظر جواب دادهاند.
نجاشی که برترین رجالشناس شیعه است او را موثق دانسته و میگوید:
محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین بن موسی مولی اسد بن خزیمة، ابو جعفر، جلیل
فی (من) اصحابنا، ثقة، عین، کثیر الروایة، حسن التصانیف.
محمد بن عیسی پسر
عبید بن
یقطین بن موسی غلام اسد بن خزیمه کنیهاش ابوجعفر و در میان اصحاب ما یک شخص موثق، آقا و مورد توجه، دارای روایت فراوان، دارای تصنیفات نیکو است.
آقای خویی میفرماید: این شخص با محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین متحد است و بعد از نقل سخنان نجاشی و دیگران در وثاقت او، مینویسد:
بقی هنا امور: الاول: انک عرفت من النجاشی وثاقة الرجل، بل هو ممن تسالم اصحابنا علی وثاقته وجلالته...
چند امر باقی مانده است. امر نخست این است که از عبارت نجاشی وثاقت این مرد را دانستی؛ بلکه او از جمله کسانی است که اصحاب ما بر وثاقت و جلالتش اتفاق دارند...
علامه حلی بعد از نقل اقوال درباره او میگوید:
والاقوی عندی قبول روایته.
علامه مامقانی نیز بعد از چند صفحه بحث درباره او و نقد نظریه مخالف، مینویسد:
و بالجملة فالحق وثاقة الرجل و صحة احادیثه المسدة من جهته...
۳. محمد بن فضیل صیرفی:
سومین راوی، محمد بن الفضیل صیرفی است. گرچه از جانب برخی علمای رجال ایشان متهم به غلو شده است؛ اما مورد اعتماد است.
شیخ طوسی درباره او مینویسد:
محمد بن الفضیل ازدی، صیرفی، یرمی بالغلو، له کتاب.
علامه حلی نیز در خلاصة الاقوال و
ابنداوود حلی در رجال آوردهاند:
محمد بن الفضیل- بالیاء بعد الضاد - من اصحاب الرضا (علیهالسّلام)، ازدی صیرفی، یرمی بالغلو.
ابنغضائری و برخی دیگر به پیروی از او، بسیاری از راویان موثق را به دلیل اینکه روایات فضائل و علم غیب و. . ائمه را نقل کردهاند، متهم به غلو نمودهاند و محمد بن فضیل نیز یکی از آنان است.
نمازی شاهرودی در
مستدرکات علم رجال مینویسد:
محمد بن الفضیل بن کثیر الازدی الکوفی الصیرفی ابو جعفر الازرق: عدوه من اصحاب الصادق والکاظم والرضا صلوات الله علیهم. استضعفوه ورموه بالغلو. لکن یستفاد حسنه وکماله
ودفع الرمی من مکاتبته الی ابی جعفر الجواد علیه السلام. کمبا ج۱۲/۱۱۱، وجد ج۵۰/۵۳، والعیون ج۱/ ۵۶، وج۲/۲۲۱. وفی ک باب ۳۹ عن محمد بن الفضیل، عن الرضا (علیهالسّلام) روایة کریمة مهمة.
محمد بن فضیل... را از اصحاب امام صادق و
امام کاظم و امام هشتم (علیهمالسّلام) شمرده و با نسبت غلو، تضعیف کردهاند؛ اما حسن و کمال او و
دفع این تهمت از ایشان از مکاتبه او با
امام جواد (علیهالسّلام) استفاده میشود.
یکی از روایاتی که ایشان از امام هشتم نقل کرده این روایت صحیح است:
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ اَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیهالسّلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ: اَ تَبْقَی الْاَرْضُ بِغَیْرِ اِمَامٍ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: فَاِنَّا نُرَوَّی عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) اَنَّهَا لَا تَبْقَی بِغَیْرِ اِمَامٍ اِلَّا اَنْ یَسْخَطَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی اَهْلِ الْاَرْضِ اَوْ عَلَی الْعِبَادِ فَقَالَ لَا لَا تَبْقَی اِذاً لَسَاخَتْ.
۴.
ابوحمزه ثمالی:
نام او ثابت بن دینار است. ابوحمزه ثمالی از نظر رجالشناشان شیعه، موثق است. در اینجا به سخن شیخ طوسی و علامه حلی اشاره میکنیم:
شیخ طوسی در مورد او مینویسد:
ثابت بن دینار، یکنی ابا حمزة الثمالی، وکنیة دینار ابو صفیة، ثقة.
علامه حلی نیز در
خلاصة الاقوال او را موثق میداند و در مورد او آورده است:
ثابت بن دینار، یکنی دینار ابا صفیة، وکنیة ثابت، ابو حمزة الثمالی. روی عن علی بن الحسین (علیهالسّلام) ومن بعده، واختلف
فی بقائه الی وقت ابی الحسن موسی (علیهالسّلام)، وکان ثقة.
روایت
امام علی (علیهالسّلام) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «سَاَلْتُ عَنِ
الْاَئِمَّةِ فَقَالَ:
عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی اِسْرَائِیلَ».
خزاز قمی از محدثان شهیر گذشته و مورد اعتماد شیعه، با سندش از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل نموده که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: پیشوایان بعد از من، به
تعداد نقیبان بنیاسرائیل هستند:
اخبرنا ابو عبدالله الحسین بن محمد بن سعید، قال: حدثنا محمد بن احمد الصفوانی، قال: حدثنا مروان بن محمد السحاری قال: حدثنا ابو یحیی التمیمی، عَنْ اَبِی یَحْیَی
التَّیْمِیِّ عَنْ یَحْیَی الْبَکَّاءِ عَنْ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: سَتَفْتَرِقُ اُمَّتِی عَلَی ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ فِرْقَةً مِنْهَا فِرْقَةٌ نَاجِیَةٌ وَالْبَاقُونَ هَالِکُونَ فَالنَّاجُونَ الَّذِینَ یَتَمَسَّکُونَ بِوَلَایَتِکُمْ وَیَقْتَبِسُونَ مِنْ عِلْمِکُمْ وَلَا یَعْمَلُونَ بِرَاْیِهِمْ فَاُولَئِکَ مَا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ فَسَاَلْتُ عَنِ
الْاَئِمَّةِ فَقَالَ:
عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی اِسْرَائِیلَ.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: به زودی امتم هفتاد و سه گروه شوند، گروهی رستگارند و دیگران در آتشاند، رستگاران آنانی هستند که به ولایت شما چنگ زنند، و از کردار شما سرمشق گیرند، و طبق نظر خود عمل ننمایند، پس بر آنها چیزی نیست (و گرفتاری ندارند و اهل نجاتند) از
عدد امامان از آن حضرت پرسیدم؟ فرمود: آنان به
عدد نقیبان بنیاسرائیلاند.
روایت امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «
الْاَئِمَّةُ بَعْدِی
عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی اِسْرَائِیلَ اثْنَا عَشَرَ»
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) نیز در این مورد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت نقل کرده است:
وعنه (علی بن الحسن بن محمد) قال: حدثنا عتبة بن عبدالله الحمصی، قال حدثنا سلیمان ابن عمر الراسبی الکاتب بحمص، قال حدثنی عبدالله بن جعفر ابن عبدالله المحمدی، قال حدثنی ابو روح بن فروة بن الفرج، قال حدثنی احمد بن محمد بن المنذر ابن حیفر، قال: قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا سَاَلْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَنِ
الْاَئِمَّةِ بَعْدَهُ فَقَالَ صلی الله علیه وآله:
الْاَئِمَّةُ بَعْدِی
عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی اِسْرَائِیلَ اثْنَا عَشَرَ اَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِی وَفَهْمِی وَاَنْتَ مِنْهُمْ یَا حَسَنُ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَتَی یَخْرُجُ قَائِمُنَا اَهْلَ الْبَیْتِ؟ قَالَ: اِنَّمَا مَثَلُهُ کَمَثَلِ السَّاعَةِ «ثَقُلَتْ
فِی السَّماواتِ وَالْاَرْضِ لا تَاْتِیکُمْ اِلَّا بَغْتَةً».
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) فرمود: از جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) راجع به امامان پس از او پرسیدم. فرمود: امامان بعد از من به
عدد نقیبان بنی اسرائیل دوازده نفرند که خدا علم و فهم مرا به ایشان مرحمت فرموده و توای حسن از جملهای آنان هستی. عرض کردم: ای رسول خدا چه زمانی قائم ما اهل بیت بیرون آید؟ فرمود: ای حسن حکایت او حکایت قیامت است، «در آسمانها و زمین گران است، و نیاید شما را مگر بهطور ناگهانی».
روایت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «
الائمة بعدی
عدد نقباء بنی اسرائیل»
یکی از راویان، این تعبیر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) است که خودش از آن حضرت شنیده است:
اخبرنا محمد بن عبدالله بن المطلب، قال حدثنا ابو احمد عبید الله بن الحسین النصیبی، قال حدثنی ابو العینا، قال حدثنی یعقوب بن محمد بن علی بن عبد المهیمن بن عباس بن سعد الساعدی، عن ابیه قال: سالت فاطمة صلوات الله علیها عن
الائمة فقالت: سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم یقول:
الائمة بعدی
عدد نقباء بنی اسرائیل.
سعد ساعدی روایت میکند پدرم گفت: از حضرت فاطمه زهرا (سلامالله) در مورد امامان پرسیدم. فاطمه فرمود: از رسول خدا شنیدم که میفرمود: امامان پس از من به
تعداد نقیبان بنی اسرائیلاند.
روایت امام صادق (علیهالسّلام): «
الائمة بعدی
عدد نقباء بنی اسرائیل وحواری عیسی»
اخبرنا ابو المفضل الشیبانی، قال: حدثنی ابو القاسم احمد بن عامر، عن سلیمان الطائی ببغداد، قال: حدثنا مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الْکُوفِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ اَبِی نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ اِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ اَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ اَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ اَخِیهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله:
الْاَئِمَّةُ بَعْدِی
بِعَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِی اِسْرَائِیلَ وَحَوَارِیِّ عِیسَی مَنْ اَحَبَّهُمْ فَهُوَ مُؤْمِنٌ وَمَنْ اَبْغَضَهُمُ فَهُوَ مُنَافِقٌ هُمْ حُجَجُ اللَّهِ
فِی خَلْقِهِ وَاَعْلَامُهُ
فِی بَرِیَّتِهِ.
به نقل امام حسن (علیهالسّلام) رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: امامان بعد از من به
عدد نقیبان بنیاسرائیل و
حواریین عیسی هستند، هر که ایشان را دوست دارد او
مؤمن است، و هر که ایشان را دشمن دارد او
کافر و
منافق است، آنان حجتهای خدا بر خلق و نشانههای او در میان مخلوقات هستند.
روایت حذیفه بن اسید از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
علاوه بر امیرمؤمنان فاطمه زهرا، امام حسن، و امام صادق (علیهمالسلام)، بسیاری از اصحاب نیز این روایت را نقل کردهاند. از جمله حذیفة بن اسید میگوید: رسول خدا در جواب پرسش سلمان فرمود: پیشوایان بعد از من به
تعداد نقیبان بنیاسرائیل هستند:
اخبرنا ابو محمد الحسین بن محمد بن سعید، قال: حدثنا محمد بن ابی عبدالله الکوفی الاسدی، قال: حدثنی محمد بن ابی بشر، قال: حدثنی الحسین بن ابی الهیثم، ِ عَنْ هِشَامِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ صَدَقَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هِشَامٍ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ اُسَیْدٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقُولُ: وَسَاَلَهُ سَلْمَانُ عَنِ
الْاَئِمَّةِ فَقَالَ:
الْاَئِمَّةُ بَعْدِی
عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی اِسْرَائِیلَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ وَمِنَّا مَهْدِیُّ هَذِهِ الْاُمَّةِ اَلَا اِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَهُمْ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمْ.
حذیفه میگوید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم شنیدم که در جواب پرسش سلمان در مورد
ائمه، فرمود: پیشوایان بعد از من به
تعداد نقیبان بنیاسرائیل هستند، نه تن آنان از نسل حسین میباشند و
مهدی این امت از ما است. آگاه باشید آنان با حق و حق با آنان است پس بنگرید که چگونه بعد از من با آنها رفتار میکنید.
روایت ابوذر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «وَکَمِ
الْاَئِمَّةُ بَعْدَکَ؟ قَالَ:
عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی اِسْرَائِیل.»
حدثنا ابو المفضل محمد بن عبدالله الشیبانی رحمه الله، قال حدثنا محمد بن ریاح الاشجعی، قال: حدثنا محمد بن غالب بن الحارث، قال: حدثنا اسماعیل بن عمرو البجلی، قال: حدثنا عبد الکریم، عن ابی الحسن، عن ابی الحرث، ِ عَنْ اَبِی ذَرٍّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقُولُ: مَنْ اَحَبَّنِی وَاَهْلَ بَیْتِی کُنَّا وَهُوَ کَهَاتَیْنِ وَاَشَارَ بِالسَّبَّابَةِ وَالْوُسْطَی ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه وآله: اَخِی خَیْرُ الْاَوْصِیَاءِ وَسِبْطِی خَیْرُ الْاَسْبَاطِ وَسَوْفَ یُخْرِجُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ اَئِمَّةَ اَبْرَارٍ وَمِنَّا مَهْدِیُّ هَذِهِ الْاُمَّةِ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَکَمِ
الْاَئِمَّةُ بَعْدَکَ؟ قَالَ:
عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی اِسْرَائِیل.
ابوذر میگوید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که میفرمود: هر که من و اهل بیتم را دوست بدارد ما و او مانند این دو انگشت هستیم- و اشاره به انگشت سبابه و وسطی فرمود (کنایه از نزدیک بودن دوستانشان به آنها است). سپس فرمود: برادرم (علی) بهترین اوصیاء و دو
سبط من (حسن و حسین) بهترین اسباطند، و خدای تعالی از صلب حسین امامان نیکوکار را خارج کند، و مهدی این امت از ما است. به آن حضرت عرض شد: ای رسول خدا! امامان پس از شما چند نفرند؟ فرمود: به
عدد نقیبهای بنیاسرائیل (که دوازده نفر بودند، و نقیب به معنای سرپرست و زمامدار است).
روایت ابوهریره از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «
الْاَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِی
عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی اِسْرَائِیلَ»
ابوهریره که یکی از دشمنان سرسخت اهل بیت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده، چندین روایت را با این تعبیر نقل کرده است. در یکی از روایاتش میگوید: ما از رسول خدا سؤال کردیم اهل بیت تو چه کسانی هستند حضرت فرمود: آنها امامان بعد از من هستند که شمارشان به
تعداد نقیبان بنیاسرائیل میباشد:
حدثنا محمد بن عبدالله الشیبانی رحمه الله قال: حدثنا صالح بن احمد بن ابی مقاتل عن زکریا عن سلیمان بن جعفر الجعفری قال: حدثنا مسکین بن عبد العزیز عن ابی سلمة عن ابی هریرة قَال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: اِنَّ الصَّدَقَةَ لَا تَحِلُّ لِی وَلَا لِاَهْلِ بَیْتِی. فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ اَهْلُ بَیْتِکَ؟ قَالَ: اَهْلُ بَیْتِی عِتْرَتِی مِنْ لَحْمِی وَدَمِی هُمُ
الْاَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِی
عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی اِسْرَائِیلَ.
ابوهریره میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
صدقه برای من و اهلبیتم
حرام است. عرض کردیم: ای رسول خدا اهل بیت شما چه کسانی هستند؟ فرمود: اهل بیت من همان عترت من و از گوشت و خون من هستند. آنان پیشوایان بعد از منند که تعدادشان به شمارش نقیبان بنیاسرائیل میباشد.
در دستهای دیگری از روایات، علاوه بر صراحت در
تعداد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد جزئیات بیشتر شده و مشخصات بارزتری را برای این جانشینانش بیان کرده و فرموده است: این دوازده جانشین، از عترت و اهل بیت من هستند.
طرق این روایت:
این دسته از روایات نیز همانند روایات دسته قبل، از طریق: ابوسعید خدری، ابنعباس،
واثلة بن اسقع، محمد بن علی بن عمر بن علی بن ابیطالب و... از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است.
روایت صحیح ابوسعید خدری از امام علی (علیهالسّلام): «اِنَّ لِهَذِهِ الْاُمَّةِ اثْنَیْ عَشَرَ اِمَاماً هُدًی مِنْ ذُرِّیَّةِ نَبِیِّهَا»
ابوسعید خدری در روایت صحیحی که مرحوم کلینی آن را نقل کرده، میگوید: هنگامیکه
ابوبکر از دنیا رفت، و
عمر به جایش نشست، مردی از بزرگان یهودیان
مدینه آمد به عمر گفت: اگر به سؤالاتم پاسخ دهی، یقیناً تو داناترین اصحاب رسول خدا به
کتاب و
سنت خواهی بود و من
ایمان میآورم. عمر آن شخص را به داناترین شخص در امت اسلام که حضرت علی (علیهالسّلام) باشد راهنمایی کرد. یکی از سؤالات او درباره
تعداد جانشینان رسول خدا و
نسل و
نسب آنان بود. امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فرمود: آنان دوازده نفر از ذریه رسول خدا هستند.
تفصیل روایت این است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) وَمُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِی یَحْیَی الْمَدَائِنِیِّ عَنْ اَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ اَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: کُنْتُ حَاضِراً لَمَّا هَلَکَ اَبُو بَکْرٍ وَاسْتَخْلَفَ عُمَرَ اَقْبَلَ یَهُودِیٌّ مِنْ عُظَمَاءِ یَهُودِ یَثْرِبَ َ وَتَزْعُمُ یَهُودُ الْمَدِینَةِ اَنَّهُ اَعْلَمُ اَهْلِ زَمَانِهِ حَتَّی رُفِعَ اِلَی عُمَرَ فَقَالَ لَهُ: یَا عُمَرُ اِنِّی جِئْتُکَ اُرِیدُ الْاِسْلَامَ فَاِنْ اَخْبَرْتَنِی عَمَّا اَسْاَلُکَ عَنْهُ فَاَنْتَ اَعْلَمُ اَصْحَابِ مُحَمَّدٍ بِالْکِتَابِ وَالسُّنَّةِ وَجَمِیعِ مَا اُرِیدُ اَنْ اَسْاَلَ عَنْهُ قَالَ: فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: اِنِّی لَسْتُ هُنَاکَ لَکِنِّی اُرْشِدُکَ اِلَی مَنْ هُوَ اَعْلَمُ اُمَّتِنَا- بِالْکِتَابِ وَالسُّنَّةِ وَجَمِیعِ مَا قَدْ تَسْاَلُ عَنْهُ وَهُوَ ذَاکَ فَاَوْمَاَ اِلَی عَلِیٍّ علیه السلام...
ثُمَّ قَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ: اَخْبِرْنِی عَنْ هَذِهِ الْاُمَّةِ کَمْ لَهَا مِنْ اِمَامٍ هُدًی وَاَخْبِرْنِی عَنْ نَبِیِّکُمْ مُحَمَّدٍ اَیْنَ مَنْزِلُهُ
فِی الْجَنَّةِ وَاَخْبِرْنِی مَنْ مَعَهُ
فِی الْجَنَّةِ فَقَالَ لَهُ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: اِنَّ لِهَذِهِ الْاُمَّةِ اثْنَیْ عَشَرَ اِمَاماً هُدًی مِنْ ذُرِّیَّةِ نَبِیِّهَا وَهُمْ مِنِّی وَاَمَّا مَنْزِلُ نَبِیِّنَا
فِی الْجَنَّةِ فَفِی اَفْضَلِهَا وَاَشْرَفِهَا جَنَّةِ عَدْنٍ وَاَمَّا مَنْ مَعَهُ
فِی مَنْزِلِهِ فِیهَا فَهَؤُلَاءِ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ وَاُمُّهُمْ وَجَدَّتُهُمْ وَاُمُّ اُمِّهِمْ وَذَرَارِیُّهُمْ لَا یَشْرَکُهُمْ فِیهَا اَحَدٌ.
ابوسعید خدری میگوید: زمانی که ابوبکر مرد و عمر جانشین او شد، من حاضر بودم که مردی از بزرگان یهود مدینه نزد عمر آمد و یهودیان مدینه معتقد بودند که دانشمندترین مردم زمان خود است، تا نزدیک عمر رسید گفت: ای عمر! من نزد تو آمدهام و میخواهم
مسلمان شوم. اگر هر چه پرسیدم جواب گفتی، میدانم تو دانشمندترین اصحاب محمد نسبت به
قرآن و سنت و آنچه میخواهم از تو بپرسم هستی.
عمر گفت: من چنین نیستم، ولی تو را به کسی راهنمایی میکنم که دانشمندترین امت نسبت به قرآن و سنت و آنچه از او بپرسی میباشد. و او این مرد است آنگاه اشاره به علی (علیهالسّلام) کرد...
یهودی گفت: از نخستین سنگی که روی زمین نهاده شد و نخستین درختی که در زمین کاشته شد و نخستین چشمهای که روی زمین جوشید، به من خبر بده.
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به او پاسخ داد. یهودی گفت: به من بگو این امت چند امام دارد؟ و پیغمبر شما منزلش در کجای
بهشت است؟ و به من بگو همراهان او در بهشت کیانند؟ امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فرمود: این امت دوازده امام هادی از نسل پیغمبرش دارد و آنها از نژاد من هستند و اما منزل پیغمبر ما در بهترین و شریفترین مقام بهشت به نام
جنت عدن است و اما همراهان او در آن منزل، همین دوازده تن از نسل او، مادر، جده، مادر مادر آنها (
خدیجه (علیهاالسّلام)) و اولاد آنان میباشند، و کسی دیگر با ایشان در آن منزل شرکت ندارد.
این روایت طبق سند نخست صحیح است؛ از اینرو، همان سند آن را بررسی مینماییم.
بررسی سند نخست روایت ا)
محمد بن یحیی العطار:
محمد بن یحیای عطار قمی از چهرههای شناخته شده و موثق امامی و از اساتید مرحوم کلینی است که رجالشناسان او را ثقه و مورد اعتماد میدانند. نجاشی درباره او میگوید:
محمد بن یحیی ابو جعفر العطار القمی، شیخ اصحابنا
فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث.
ب) محمد بن الحسین:
دومین شخص محمد بن الحسین همدانی و کنیهاش
ابوجعفر زیات است. او نیز از علمای جلیلالقدر و موثق امامیه میباشد. نجاشی ایشان را اینگونه معرفی کرده است:
محمد بن الحسین بن ابی الخطاب، ابو جعفر الزیات الهمدانی - واسم ابی الخطاب زید - جلیل من اصحابنا، عظیم القدر، کثیر الروایة، ثقة، عین، حسن التصانیف، مسکون الی روایته.
محمد بن الحسین بن ابی الخطاب، کنیهاش ابوجعفر زیات همدانی است. و نامای الخطاب زید است. محمد بن الحسن از بزرگان اصحاب ما، عظیم القدر، دارای روایات بسیار، مورد اعتماد، مشهور، بوده و دارای تالیفات قابل ستایش و روایاتی است که به انسان آرامش میدهد.
شیخ در فهرست و رجالش نیز آورده است: محمد بن الحسین بن ابی الخطاب، کوفی، ثقة.
ایشان در کتاب رجالش میگوید:
محمد بن الحسین بن ابی الخطاب الزیات الکوفی، ثقة، من اصحاب ابی جعفر الثانی علیه السلام.
علامه حلی نیز در خلاصة الاقوال میگوید:
محمد بن الحسین بن ابی الخطاب، واسم ابی الخطاب زید، ویکنی محمد بابی جعفر الزیات الهمدانی، جلیل من اصحابنا، عظیم القدر، کثیر الروایة، ثقة عین. حسن التصانیف، مسکون الی روایته، له تصانیف ذکرناها
فی کتابنا الکبیر، من اصحاب الجواد (علیهالسّلام).
ج)
مسعدة بن زیاد:
سومین راوی، مسعدة بن زیاد است. او نیز امامی و از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) و موثق است. نجاشی درباره او مینویسد:
مسعدة بن زیاد الربعی ثقة، عین، روی عن ابی عبدالله علیه السلام.
از طریق ابوسیعد خدری از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «اثنا عشر من اهل بیتی»
ابو سعید خدری از
صحابه جلیلالقدر، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده که حضرت فرمود: ائمه دوازده گانه از اهل بیت و عترت من هستند.
سعید بن المسیّب محمّد بن علیّ قال: حدّثنا علیّ بن الحسن بن مَنْدَة قال: حدّثنا ابو محمّدهارون بن موسی التلعکبریّ رضی اللّه عنه قال: حدّثنا احمد بن محمّد بن سعید قال: حدّثنا محمّد بن غیاث الکوفیّ قال: حدّثنا حمّاد بن ابی حازم المدنیّ قال: حدّثنا عِمْرَانَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ اَبِی سَعِیدٍ قَالَ: صَلَّی بِنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلّم) الصَّلَاةَ الْاُولَی ثُمَّ اَقْبَلَ بِوَجْهِهِ الْکَرِیمِ عَلَیْنَا فَقَالَ: مَعَاشِرَ اَصْحَابِی اِنَّ مَثَلَ اَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ وَبَابِ حِطَّةٍ
فِی بَنِی اِسْرَائِیلَ فَتَمَسَّکُوا بِاَهْلِ بَیْتِی بَعْدِی وَالْاَئِمَّةِ الرَّاشِدِینَ مِنْ ذُرِّیَّتِی فَاِنَّکُمْ لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً فَقِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ کَمِ
الْاَئِمَّةُ بَعْدَکَ؟ قَالَ: اثْنَا عَشَرَ مِنْ اَهْلِ بَیْتِی اَوْ قَالَ مِنْ عِتْرَتِی.
ابوسعید خدری میگوید: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز اول را با ما به جای آورد و سپس روی مبارکش را به طرف ما نمود و فرمود: ای اصحاب من! مثل اهل بیت من در بین شما، مثل
کشتی نوح و باب حطهء بنیاسرائیل است. پس بعد از من به دامن اهل بیتم چنگ زنید، امامان پویای حق از ذریه من. قطعا تا ابد گمراه نخواهید شد. گفته شد: یا رسول الله! امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: دوازده نفر از اهل بیتم.
این روایت از طریق انس بن مالک و
حذیفة بن یمان نیز نقل شده است.
روایت ابنعباس: «
فالائمة من اهل بیتی وعترتی»
شیخ مفید در کتاب
الاختصاص و شیخ
ابراهیم قندوزی حنفی صاحب کتاب «
ینابیع الموده» از طریق عبدالله ابن عباس (که از شاگردان امام علی (علیهالسّلام) بوده و علمای اهل سنت او را به عنوان دانشمند امت میشناسند) نقل کردهاست:
حدثنا محمد بن موسی بنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیِّ عَنْ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ اَبِیهِ
بن دینار عَن سعد ابْنِ طَرِیفٍ عَنِ الاصبغ ابْنِ نُبَاتَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: ذِکْرُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عِبَادَةٌ وَذِکْرِی عِبَادَةٌ وَذِکْرُ عَلِیٍّ عِبَادَةٌ وَذِکْرُ
الْاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ عِبَادَةٌ....
اُولَئِکَ اَوْلِیَاءُ اللَّهِ حَقّاً وَخُلَفَائِی صِدْقاً عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الشُّهُورِ وَهِیَ اثْنا عَشَرَ شَهْراً وَعِدَّتُهُمْ عِدَّةُ نُقَبَاءِ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ ثُمَّ تَلَا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هَذِهِ الْآیَةَ «وَالسَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ» ثُمَّ قَالَ: اَ تُقَدِّرُ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ اَنَّ اللَّهَ یُقْسِمُ بِالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ وَیَعْنِی بِهِ السَّمَاءَ وَبُرُوجَهَا؟ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا ذَاکَ؟ قَالَ: اَمَّا السَّمَاءُ فَاَنَا وَاَمَّا الْبُرُوجُ
فَالْاَئِمَّةُ بَعْدِی اَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ وَآخِرُهُمُ الْمَهْدِیُّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعِینَ.
ابن عباس میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: ذکر خدا (و یاد کردن او) عبادت است و یاد کردن من عبادت است، و یاد کردن علی عبادت است، و یاد کردن امامان از فرزندان او عبادت است، و
سوگند به آنکه مرا به پیغمبری برانگیخته و بهترین مردمان قرارم داده، وصیّ من بهترین اوصیاء است، ...
آنان به راستی اولیای خدا و به درستی جانشینان من هستند، شماره آنها شماره ماههای دوازده گانه، و عددشان به
عدد نقیبان موسی بن عمران است، سپس حضرت این
آیه را
تلاوت فرمود: «سوگند به آسمانهایی که دارای برجها است، آنگاه فرمود: ای پسر عباس! آیا میپنداری که خداوند به آسمان دارای برجها سوگند یاد فرموده و مقصودش همین آسمانها و برجها است؟ عرض کردم: ای رسول خدا پس مقصودش چیست؟ فرمود: اما آسمان منم، و اما برجها امامان پس از منند که اولی آنها علی و آخرشان مهدی است، درود خدا بر تمامی ایشان باد.
این روایت در برخی منابع دیگر، با اندک تغییر در پایان آن به صورت ذیل نقل شده است:
عن الاصبغ بن نباتة قال: سمعت ابن عباس (رضی اله عنهما) یقول: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: انا السماء. واما البروج
فالائمة من اهل بیتی وعترتی، اولهم علی وآخرهم المهدی، وهم اثنا عشر.
اصبغ بن نباته میگوید: از ابنعباس شنیدم که میگفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (در تفسیر آیه «وَالسَّماءِ ذاتِ الْبُرُوج») فرمود: مراد آسمان منم، و اما مراد از بروج، پیشوایان از اهل بیت و عترت من هستند، که نخستین آنها علی و آخرین آنان مهدی است و آنان دوازده نفراند.
روایت واثلة بن الاسقع: «
الائمة بعدی من عترتی»
خزاز قمی در
کفایة الاثر آورده است:
(اخبرنا ابو عبدالله الحسین بن محمد بن سعید) قال: حدثنا الحسین بن علی البزوفری، قال حدثنا محمد بن اسحاق الانصاری، قال حدثنا علی بن الحسین، قال: حدثنا عیسی بن یونس، قال ثور- یعنی ابنیزید- عن خالد بن معدان عن واثلة بن الاسقع قال: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم: انزلوا اهل بیتی بمنزلة الراس من الجسد وبمنزلة العینین من الراس، وان الراس لا یهتدی الا بالعینین، اقتدوا بهم من بعدی لن تضلوا. فسالنا عن
الائمة قال:
الائمة بعدی من عترتی او قال: من اهل بیتی -
عدد نقباء بنی اسرائیل.
واثله بن اسقع میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: اهل بیت مرا همانند سر برای بدن و همانند دو چشم برای سر بدانید، همانا سر بدون چشم راه به چیزی نبرد؛ پس از من از آنها پیروی کنید تا هرگز گمراه نشوید؛ از آن حضرت از امامان (و عددشان) پرسیدم؟ فرمود: امامان بعد از من از عترت من- یا فرمود: از اهل بیت من- به
عدد نقیبان بنیاسرائیلاند.
روایت امام صادق (علیهالسّلام): «اثْنَا عَشَرَ مِنْ اَهْلِ بَیْتِی»
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه)، این سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از طریق
ابراهیم بن مهزم و پدرش، از امام صادق (علیهالسّلام) اینگونه نقل کردهاست:
حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ زِیَادٍ الْهَمَدَانِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَعْقِلٍ الْقَرْمِیسِینِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِیِّ عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم: اثْنَا عَشَرَ مِنْ اَهْلِ بَیْتِی اَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَهْمِی...
دوازده نفرند از اهل بیت من که
خداوند فهم و
دانش و
حکمت و اخلاقم را به آنان مرحمت فرموده و آنها را از سرشت من آفریده. وای بر حال کسانی که پس از من بر آنها بزرگی کنند و
قطع رحم نمایند، چه شده است آنان را، خداوند هرگز
شفاعت من را به آنان نرساند.
روایت
زراره از امام باقر (علیهالسّلام): «الِاثْنَا عَشَرَ الْاِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ کُلُّهُمْ مُحَدَّثٌ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ»
امام باقر (علیهالسّلام) در روایت موثق میفرماید: دوازده امام از آل محمد و فرزندان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند:
اَبُو عَلِیٍّ الْاَشْعَرِیُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَی الْخَشَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنِ ابْنِ اُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) یَقُولُ: الِاثْنَا عَشَرَ الْاِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ کُلُّهُمْ مُحَدَّثٌ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم وَوُلْدِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) فَرَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم وَعَلِیٌّ (علیهالسّلام) هُمَا الْوَالِدَانِ.
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: دوازده امام از آل محمد همگی محدث و اولاد پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) و علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) هستند، پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و علی (علیهالسّلام) دو پدراند.
روایت فوق، با اندک تغییر در سند نیز در
کافی نقل شده است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْخَشَّابِ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنِ ابْنِ اُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) یَقُولُ: الِاثْنَا عَشَرَ الْاِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (علیهمالسّلام) کُلُّهُمْ مُحَدَّثٌ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم وَمِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلِیٌّ (علیهماالسّلام) هُمَا الْوَالِدَانِ.
روایت ابنعباس: «وَلْیَاْتَمَّ بِالْاَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِهِ فَاِنَّهُمْ عِتْرَتِی»
روایت ابنعباس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بسیاری از کتابهای شیعه از جمله در
امالی شیخ صدوق،
مناقب آل ابیطالب،
بشارة المصطفی و
نهج الایمان نقل شده است:
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو اَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ زِیَادٍ الْاَزْدِیُّ عَنْ اَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: حَدَّثَنَا اَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: مَنْ سَرَّهُ اَنْ یَحْیَا حَیَاتِی وَیَمُوتَ مِیتَتِی وَیَدْخُلَ جَنَّةَ عَدْنٍ مَنْزِلِی... فَلْیَتَوَلَّ عَلِیَّ بْنَ اَبِی طَالِبٍ وَلْیَاْتَمَّ بِالْاَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِهِ فَاِنَّهُمْ عِتْرَتِی خُلِقُوا مِنْ طِینَتِی اِلَی اللَّهِ اَشْکُو اَعْدَاءَهُمْ مِنْ اُمَّتِی الْمُنْکِرِینَ لِفَضْلِهِمُ الْقَاطِعِینَ فِیهِمْ صِلَتِی وَایْمُ اللَّهِ لَتُقْتَلَنَّ ابْنِی بَعْدِی الْحُسَیْنُ لَا اَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: هر که دوست دارد همانند من زندگی کند و همانند مردن من بمیرد و در منزل من درآید... باید دوستدار علی بن ابیطالب باشد و اوصیاء از فرزندانش را پیروی کند زیرا آنان عترت منند و از گل من آفریده شدهاند و از دشمنانشان که برتری آنها را انکار کنند و با آنان قطع صله کنند، به خدا شکوه کنم. به خدا پس از من، فرزندم حسین کشته شود و خداوند آنان را از شفاعتم محروم سازد.
طرق دیگر این روایت:
ابوجعفر صفار از محدثان سلف شیعه، روایت فوق را از طریق:
زیاد بن مطرف از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، و از طریق اصبغ بن نباته و
محمد بن
علی بن
عمر بن علی بن ابیطالب، از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و از طریق سعد بن طریف،
جابر جعفی، ابوحمزه ثمالی از ابیجعفر (امام باقر (علیهالسلام))، و از طریق ابراهیم بن مهزم اسدی از پدرش و ابان بن تغلب از امام صادق (علیهالسلام)، و از طریق داود بن زیاد از امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) و از طریق
حسین بن یسار و
عبدالرحمن بن ابیهاشم از امام رضا (علیهالسّلام) در ضمن یک باب مستقل «باب
فی الائمة (علیهمالسّلام) وما قال فیهم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بان الله اعطاهم فهمی وعلمی»، نقل کرده است.
در برخی از تعبیر آمده است:
... فَلْیَتَوَلَّ عَلِیّاً (علیهالسّلام) وَالْاَوْصِیَاءَ مِنْ بَعْدِهِ وَلْیُسَلِّمْ لِفَضْلِهِمْ فَاِنَّهُمُ الْهُدَاةُ الْمَرْضِیُّونَ اَعْطَاهُمْ فَهْمِی وَعِلْمِی وَهُمْ عِتْرَتِی مِنْ دَمِی وَلَحْمِی
... باید علی بن ابیطالب و اوصیاء بعد از او را دوست داشته باشید و تسلیم فضل و برتری آنان باشید؛ زیرا آنان هدایتگران پسندیده هستند، خدا علم و فهم مرا به آنان عطا فرموده، و آنان عترت من و گوشت و خونشان از گوشت و خون من است...
این روایات در منابع ذیل نیز نقل شده است.
ابونعیم اصفهانی از محدثان پر آوازه اهل سنت و جمعی دیگری نیز این روایت را از ابنعباس با سند ذیل و این تعبیر نقل کردهاند:
حدثنا محمد بن المظفر ثنا محمد بن جعفر بن عبدالرحیم ثنا احمد بن محمد بن یزید بن سلیم ثنا عبدالرحمن بن عمران بن ابی لیلی اخو محمد بن عمران ثنا یعقوب بن موسی الهاشمی عن ابن ابی رواد عن اسماعیل بن امیة عن عکرمة عن ابن عباس قال: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوسلّم): من سره ان یحیا حیاتی ویموت مماتی ویسکن جنة عدن غرسها ربی فلیوال علیا من بعدی ولیوال ولیه ولیقتد بالائمة من بعدی فانهم عترتی...
دستهای از روایات، علاوه بر این که میگویند
تعداد امامان و جانشینان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دوازده نفراند، تصریح میکنند که ۹ نفر آنها از صلب امام حسین (علیهالسّلام) هستند.
طرق این روایتاین روایت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از طریق امامان معصوم همانند: امیرمؤمنان، امام حسن مجتبی، (علیهما السلام)، امسلمه همسر گرامی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، و
عایشه دختر ابوبکر و بسیاری صحابه همانند: عبدالله بن مسعود، ابوسعید خدری، ابوذر غفاری،
جابر بن عبدالله انصاری، انس بن مالک، ابوهریره،
عمرو بن
عثمان بن عفان، زید بن ثابت، زید بن ارقم، ابیامامه
اسعد بن زراره، حذیفة بن اسید،
عمران بن حصین، حذیفة بن یمان، در منابع روائی شیعه نقل شده است.
در اینجا به نمونههای از این دسته، اشاره میشود.
موثقه زراره از امام باقر (علیهالسّلام): «نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ اِمَاماً... ثُمَّ
الْاَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ»
در روایت موثق، زراره از امام باقر (علیهالسّلام) نقل کرده است:
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ اَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) یَقُولُ: نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ اِمَاماً مِنْهُمْ حَسَنٌ وَحُسَیْنٌ ثُمَّ
الْاَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ علیه السلام.
زراره میگوید: از امام باقر (علیهالسّلام) شنیدم که میفرمود: ما دوازده نفر پیشوا هستیم. از جمله آنان حسن و حسین هستند سپس پیشوایانی از فرزندان حسین (علیهالسّلام) هستند.
در سلسه سند این روایت، ۱.
حسین بن محمد، ۲.
معلی بن محمد، ۳.
حسن بن علی الوشاء، ۴.
ابان بن عثمان، ۵. زرارة بن اعین واقع شدهاند که شرح حال هریک را بررسی مینماییم.
آقای خویی میگوید: حسین بن محمد بن عامر، همان حسین بن محمد بن عمران بن ابیبکر اشعری قمی است که از مشایخ مرحوم ثقةالاسلام کلینی میباشد و ایشان از او روایت فراوان نقل کرده و این شخص موثق است:
الحسین بن محمد بن عامر: الحسین بن محمد بن عمران بن ابی بکر. من مشایخ الکلینی - قدس سره - یروی عنه کثیرا، وهو الحسین بن محمد ابن عمران بن ابی بکر الاشعری القمی، الثقة الآتی.
حسین بن محمد بن عامر، همان حسین بن محمد بن عمران بی ابیبکر است که از مشایخ مرحوم کلینی میباشد و از او بسیار روایت میکند. و او حسین بن محمد بن عمران ابیبکر اشعری از اهل قم و شخص موثق آینده است.
نجاشی از رجالشناسان معروف، درباره این راوی میگوید:
الحسین بن محمد بن عمران بن ابی بکر الاشعری القمی، ابو عبدالله ثقة. له کتاب النوادر، اخبرناه محمد بن محمد، عن ابی غالب الزراری، عن محمد بن یعقوب عنه.
حسین بن محمد بن عمران بن ابیبکر اشعری قمی کنیهاش ابوعبدالله ثقه است. او کتاب
نوادر دارد که محمد بن محمد از
ابوغالب زراری از
محمد بن یعقوب از آن کتاب خبر داده است.
دومین راوی، معلی بن محمد بصری است. گرچه ابنغضائری و برخی دیگر به پیروی از ابنغضائری، ایشان را مضطرب الحدیث و المذهب دانسته و میگویند: او از ضعفاء روایت میکرده است؛ اما آقای خویی این سخنان را رد کرده و معلی بن محمد را موثق میداند و میگوید:
اقول: الظاهر ان الرجل ثقة یعتمد علی روایاته. واما قول النجاشی من اضطرابه
فی الحدیث والمذهب فلا یکون مانعا عن وثاقته، اما اضطرابه
فی المذهب فلم یثبت کما ذکره بعضهم، وعلی تقدیر الثبوت فهو لا ینافی الوثاقة، واما اضطرابه
فی الحدیث فمعناه انه قد یروی ما یعرف، وقد یروی ما ینکر، وهذا ایضا لا ینافی الوثاقة. ویؤکد ذلک قول النجاشی: وکتبه قریبة. واما روایته عن الضعفاء علی ما ذکره ابن الغضائری، فهی علی تقدیر ثبوتها لا تضر بالعمل بما یرویه عن الثقات، فالظاهر ان الرجل معتمد علیه.
میگویم: ظاهراً این راوی ثقه است و میتوان بر روایاتش اعتماد کرد. اما سخن نجاشی که او را مضطرب الحدیث و مذهب قلمداد کرده، مانع از وثاقتش نیست؛ زیرا همانگونه که برخی از رجالیون گفتهاند، اضطراب مذهب او ثابت نیست. بر فرض ثبوت، این هم منافات با وثاقت او ندارد. اما اضطراب در روایت معنایش این است که او گاهی چیزی شناخته شده و گاهی چیزی منکر را روایت میکرده و این نیز منافات با وثاقت ندارد. اما اینکه گفته او از ضعفاء روایت میکند برفرضی این که درست باشد، این مطلب هیچ گونه ضرری در عمل کردن به روایات او که از ثقات نقل کرده نمیزند. در نتیجه این مرد مورد اعتماد است.
مرحوم
سیدبحرالعلوم کلامی را درباره معلی بن محمد از
علامه مجلسی نقل کرده است که سخن ابنغضائری و دیگران را نقد میکند:
معلی بن محمد البصری. ابو الحسن، وقیل: ابو محمد، اکثر عنه الکلینی، له کتب روی عنه ابو علی الاشعری والحسین بن حمدان والحسین بن سعید والحسن ابن محمد، وهو ابن عامر الاشعری الثقة، وعلی بن اسماعیل ومحمد بن الحسن ابن الولید. وقال المجلسی: (لم نطلع علی خبر یدل علی اضطرابه
فی الحدیث والمذهب...) وفی (الوجیزة): (ولا یضر ضعفه لانه من مشایخ الاجازة) وفی (المعراج) نقلا عن بعض معاصریه - القول بصحة حدیثه لکونه من المشائخ...
معلی بن محمد بصری، کنیهاش ابوالحسن و گفته شده ابومحمد است. کلینی از او بسیار روایت کرده است. او دارای کتابهایی است.
ابوعلی اشعری،
حسین بن حمدان، حسین بن سعید حسن بن محمد (منظور
ابنعامر اشعری قمی موثق است)،
علی بن اسماعیل، محمد بن الحسن بن ولید از او روایت کردهاند.
علامه مجلسی گفته است: من روایتی که اضطراب در حدیث و مذهب او را بیان کند نیافتم. و علامه در
وجیزه گفته است: این موارد ضعف او را نمیرساند؛ زیرا او از مشایخ اجازه است. و در کتاب
المعراج از برخی معاصرینش نقل کرده که روایات او صحیح است زیرا از مشایخ است.
محدث نوری نیز در
خاتمة المستدرک او را موثق میداند و مینویسد:
واما المعلی فذکره الشیخ
فی الفهرست، وفی من لم یرو عنهم (علیهمالسّلام)، وذکر کتبه والطریق الیها ولم یطعن علیه، ولکن
فی النجاشی: مضطرب الحدیث والمذهب...
ولا یخفی ان روایة المفید کتبه، عن شیخه ابن قولویه، عن الجلیل الحسن الاشعری تنافی الاضطراب
فی المقامین، وکذا روایة شیخ القمیین محمد ابن الحسن بن الولید عنه کما
فی الفهرست
فی ترجمة ابان بن عثمان، وکذا الحسین بن سعید کما
فی التهذیب
فی باب الزیادات
فی القضایا والاحکام، والثقة الجلیل ابو علی الاشعری احمد بن احمد بن ادریس کما
فی الکافی
فی باب الصبر، وباب الجلوس
فی کتاب العشرة، وعلی بن اسماعیل المیثمی.
وبعد روایة هؤلاء الاجلة عنه - وفیهم ابو علی الذی قالوا فیه: صحیح الروایة، وابن الولید المعلوم حاله
فی التحرز عن الضعفاء بل المتهمین، واکثار الکلینی من الروایة عنه بتوسط ابی بکر الاشعری- یمکن استظهار وثاقته بل جلالته کما نص علیه الشارح. حیث قال: یظهر من کتاب کمال الدین، والغیبة، والتوحید جلالة هذا الرجل، واعتمد علیه المشایخ العظام، ولم نطلع علی خبر یدل علی اضطرابه
فی الحدیث والمذهب کما ذکره بعض الاصحاب، وعلیای حال فامره سهل لکونه من مشایخ الاجازة لکتاب الوشاء غالبا ولغیره قلیلا، انتهی.
شیخ طوسی در فهرست معلی را در شمار کسانی که از معصوم روایت نکرده ذکر کرده و از کتابها و طرقش نام برده؛ اما هیچ طعنی درباره او نگفته است. ولی
نجاشی او را مضطرب الحدیث و مذهب قلمداد کرده است.
پوشیده نیست که روایت کردن شیخ مفید کتابهای او را از طریق استادش
ابنقولویه از
حسن اشعری، منافات با اضطراب او در حدیث و مذهب دارد. و نیز روایت بزرگانی همانند: شیخ قمیان
محمد بن
حسن بن ولید،
حسین بن سعید و ثقه جلیل ابوعلی اشعری
احمد بن
احمد بن ادریس و علی بن اسماعیل میثمی، منافات با سخن ابنغضائری دارد.
بعد از روایت این بزرگان از او، (که در میان آنها ابوعلی است که درباره او گفتهاند: او صحیح الروایت است و نیز ابنولید که در دوری از ضعفاء و متهمان مشهور است و نیز فراوان روایت نقل کردن کلینی از او توسط ابیبکر اشعری) ممکن است وثاقت بلکه جلالت او ظاهر و کشف شود. چنانچه شارح بر این مطلب تصریح کرده و گفته است: از کتاب
کمال الدین،
الغیبه و
توحید شیخ صدوق جلالت این شخص ظاهر میشود و بر روایات این شخص بزرگان از مشایخ اعتماد کردهاند. و من بر خبری که نشانگر اضطراب او در روایت و مذهب باشد، دست نیافتم. به هر تقدیر، امر او آسان است؛ زیرا او از مشایخ اجازه کتاب وشاء غالباً برای کتاب غیر وشاء در برخی موارد میباشد.
ایشان همان حسن بن علی بن زیاد وشاء است که نجاشی درباره او مینویسد:
الحسن بن علی بن زیاد الوشاء بجلی کوفی، قال ابو عمرو: ویکنی بابی محمد الوشاء وهو ابن بنت الیاس الصیرفی خزاز من اصحاب الرضا (علیهالسّلام) وکان من وجوه هذه الطائفة.
حسن بن علی بن زیاد وشاء بجلی، اهل
کوفه است. ابوعمرو کشی گفته است: کنیه او ابومحمد وشاء و پسر دختر
الیاس صیرفی خزاز از اصحاب
امام رضا (علیهالسّلام) میباشد. او از چهرههای سرشناس و بزرگان شیعه بود.
علامه حلی نیز در خلاصةالاقوال این عبارات را آورده است:
الحسن بن علی بن زیاد الوشاء، بجلی، کوفی. قال الکشی: یکنی بابی محمد الوشاء، وهو ابن بنت الیاس الصیرفی، خیر من اصحاب الرضا (علیهالسّلام)، وکان من وجوه هذه الطائفة.
علمای رجال و تراجم «از عبارت من وجوه الطائفة» وثاقت راوی را ثابت میکنند.
چنانچه مرحوم حاجی نوری در خاتمة المستدرک، در ترجمه «احمد بن عائذ» میفرماید: عبارت «وکان من وجوه هذه الطائفة» از نجاشی درباره او، فوق وثاقت او را ثابت میکند:
قول النجاشی
فی حقه: وکان من وجوه هذه الطائفة، فانه مما یفهم منه فوق الوثاقة.
شیخ طوسی ایشان را اصالتاً از اهل کوفه میداند که گاهی در
بصره هم زندگی میکرده است:
ابان بن عثمان الاحمر البجلی، ابو عبدالله، مولاهم، اصله کوفی، وکان یسکنها تارة والبصرة اخری...
گرچه برخی از علماء، ایشان را به مذاهب
قادسیه،
ناووسیه و
فطحیه متهم کردهاند؛ اما کشی او را از جمله
اصحاب اجماع میداند و در باب «تسمیة الفقهاء من اصحاب ابیعبدالله (علیهالسّلام)» آورده است:
اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح من هؤلاء وتصدیقهم لما یقولون، واقروا لهم بالفقه من دون اولئک الستة الذین عددناهم وسمیناهم ستة نفر: جمیل ابن دراج، وعبدالله بن مسکان، وعبدالله بن بکیر، وحماد بن عثمان، وحماد بن عیسی، وابان بن عثمان.
گروه
امامیه، بر صحت آنچه را که این چند نفر تصحیح میکنند و بر تصدیق آنچه را میگویند،
اجماع دارند.؟ ؟ ؟
آقای خویی بعد از نقل این عبارت میفرماید:
وهو یکفی
فی توثیقه، علی انه وقع
فی طریق علی بن ابراهیم بنهاشم
فی التفسیر، وقد شهد بان ما وقع فیه من الثقات.
این عبارت کشی در توثیق او کفایت میکند. علاوه بر آن، ایشان در طریق روایات
تفسیر علی بن ابراهیم قمی نیز واقع شده و خود
علی بن ابراهیم شهادت داده بر اینکه راویان واقع شده در طریق این روایات، موثق هستند.
علامه حلی در خلاصه، مذهب ناووسیه را به او نسبت داده ولی در عین حال بعد از نقل عبارت کشی، میگوید: من روایت او را قبول دارم:
والاقرب عندی قبول روایته، وان کان فاسد المذهب للاجماع المذکور.
آخرین راوی در این روایت،
زرارة بن اعین است که از نظر علمای رجال موثق میباشد.
نجاشی درباره او مینویسد:
زرارة بن اعین بن سنسن مولی لبنی عبدالله بن عمرو السمین بن اسعد بن همام بن مرة بن ذهل بن شیبان، ابو الحسن. شیخ اصحابنا
فی زمانه ومتقدمهم، وکان قارئا فقیها متکلما شاعرا ادیبا، قد اجتمعت فیه خلال الفضل والدین، صادقا فیما یرویه.
زراره بن اعین.... بزرگ اصحاب ما در زمان خودش،
قاری،
فقیه،
متکلم،
شاعر،
ادیب، بود و در وجود او ویژگیهای دینی جمع بود و در آنچه روایت میکرد صادق بود.
شیخ طوسی نیز در رجالش او را ثقه معرفی کرده است:
زرارة بن اعین الشیبانی، ثقة، روی عن ابی جعفر وابی عبدالله علیهما السلام.
در نتیجه این روایت موثق است.
روایت امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «اثْنَا عَشَرَ اِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ»
خزاز قمی، در قدیمیترین منبع حدیثی شیعه، روایت رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم) را از طریق امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) اینگونه نقل کرده است:
حدثنا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ یَحْیَی الصُّوفِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَیْشٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: اِنَّ هَذَا الْاَمْرَ یَمْلِکُهُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ اِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ اَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِی وَفَهْمِی مَا لِقَوْمٍ یُؤْذُونَنِی فِیهِمْ لَا اَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی.
به روایت امام حسن (علیهالسّلام)، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: این امر (خلافت) را پس از من دوازده نفر امام مالک شوند، که نه نفرشان از صلب حسینند، و خداوند
علم و
فهم مرا به آنها عنایت و مرحمت فرموده، چی شده گروهی را که مرا درباره ایشان اذیت میکنند، خداوند شفاعت مرا به ایشان نرساند.
روایت
عبدالله بن مسعود از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «
الْاَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ»
به نقل عبدالله بن مسعود، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: امامان بعد از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از صلب حسین (علیهالسّلام) میباشند:
اخبرنا ابو المفضل محمد بن عبدالله الشیبانی رحمه الله، قال حدثنا ابو علی محمد بن زهیر بن الفضل الابلی، قال حدثنا ابو الحسین عمر بن الحسین بن علی بن رستم، قال حدثنی ابراهیم ابن یسار الرمادی، قال حدثنی سفیان بن عتبة، عن عطاء بن السائب، عن ابیه، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقُولُ:
الْاَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ وَالتَّاسِعُ مَهْدِیُّهُمْ.
عبدالله بن مسعود میگوید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میفرمود: پیشوایان بعد از من دوازده نفراند، نه نفر آنان از نسل حسین میباشند و نهمین آنها مهدیشان است.
روایت عبدالله بن عباس: «وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تَخْرُجُ
الْاَئِمَّةُ التِّسْعَةُ»
خزاز قمی در روایت دیگر آورده است:
اَخْبَرَنَا الْقَاضِی اَبُو الْفَرَجِ الْمُعَافَا بْنُ زَکَرِیَّا الْبَغْدَادِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو سَلْمَانَ اَحْمَدُ بْنُ اَبِی هَرَاسَةَ عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ اِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْاَنْصَارِیِّ عَنْ اِسْمَاعِیلَ بْنِ اُوَیْسٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ الْاَعْرَجِ عَنْ عَطَاءٍ قَالَ: دَخَلْنَا عَلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ وَهُوَ عَلِیلٌ بِالطَّائِفِ
فِی الْعِلَّةِ الَّتِی تُوُفِّیَ فِیهَا وَنَحْنُ زُهَاءُ ثَلَاثِینَ رَجُلًا مِنْ شُیُوخِ الطَّائِفِ وَقَدْ ضَعُفَ فَسَلَّمْنَا عَلَیْهِ وَجَلَسْنَا فَقَالَ لِی: یَا عَطَاءُ مَنِ الْقَوْمُ؟ قُلْتُ: یَا سَیِّدِی هُمْ شُیُوخُ هَذَا الْبَلَدِ مِنْهُمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَمَةَ بْنِ حَصْرَمٍ الطَّائِفِیُّ وَعُمَارَةُ بْنُ اَبِی الْاَجْلَحِ وَثَابِتُ بْنُ مَالِکٍ فَمَا زِلْتُ اَعُدُّ لَهُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ ثُمَّ تَقَدَّمُوا اِلَیْهِ فَقَالُوا: یَا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ اِنَّکَ رَاَیْتَ رَسُولَ اللَّهِ وَسَمِعْتَ مِنْهُ مَا سَمِعْتَ فَاَخْبِرْنَا عَنِ اخْتِلَافِ هَذِهِ الْاُمَّةِ فَقَوْمٌ قَدَّمُوا عَلِیّاً عَلَی غَیْرِهِ وَقَوْمٌ جَعَلُوهُ بَعْدَ الثَّلَاثَةِ قَالَ: فَتَنَفَّسَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقُولُ: عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَهُ وَهُوَ الْاِمَامُ وَالْخَلِیفَةُ مِنْ بَعْدِی فَمَنْ تَمَسَّکَ بِهِ فَازَ وَنَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ ضَلَّ وَغَوَی یَلِی تَکْفِینِی وَغُسْلِی وَیَقْضِی دَیْنِی وَاَبُو سِبْطَیَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَمِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تَخْرُجُ
الْاَئِمَّةُ التِّسْعَةُوَمِنْهَا مَهْدِیُّ هَذِهِ الْاُمَّة....
عطا میگوید: بر عبداللَّه بن عباس در
شهر طائف که
بیمار بود و (به واسطه آن علت) ناتوان شده بود وارد شدیم، بر او
سلام کرده و نشستیم، او به من گفت: ای عطا اینان (که همراهت) هستند کیانند؟ گفتم: ای آقای من بزرگان این شهراند که از جمله آنها
عبداللَّه بن
سلمه بن حزم طائفی، و
عمارة بن اجلح و
ثابت بن مالک هستند، یکی یکی را برایش نام بردم؛ پس آن جماعت نزدیک او رفته و گفتند: ای پسر عموی رسول خدا! تو پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) را دیدهای و از آن حضرت آنچه خواستهای شنیدهای، پس از اختلاف این امّت ما را آگاه کن، یک دسته علی را بر غیر او مقدم دارند، و دستهای او را بعد از سه نفر (ابوبکر و عمر و عثمان) قرار دادهاند؟ عطا گوید: ابنعباس آهی از دل کشید و گفت:
شنیدم از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) که میفرمود: علی با حق است و حق با علی است و او امام و خلیفه بعد از من میباشد، پس هر که به او تمسّک جوید رستگار است و نجات یابد، و هرکه او را واگذارد گمراه شده و درافتاده است، اوست که غسل دادن و کفن کردن مرا عهدهدار شود. و قرض مرا ادا میکند، و او پدر دو نوهای من حسن و حسین است، و از صلب حسین امامان نهگانه بیرون آید، و مهدی این امت از ایشان است.
روایت ابوسعید خدری از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «
الْاَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تِسْعَةٌ»
یکی از راویان این دسته، ابوسعید خدری است. روایت ایشان از پنج طریق (
عطیه عوفی،
ابوهارون عبدی،
سعید بن مسیب،
سلمة بن الاکوع و
ابوالصدیق الناحی) نقل شده است. در اینجا به یک طریق آن اشاره میکنیم:
اخبرنا اَبُو الْمُفَضَّلِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ سَلَمَةَ بْنِ قَیْسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ اَبِی الْحَجَّافِ عَنْ عَطِیَّةَ الْعَوْفِیِّ عَنْ اَبِی سَعِیدٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقُولُ:
الْاَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تِسْعَةٌ وَالتَّاسِعُ قَائِمُهُمْ فَطُوبَی لِمَنْ اَحَبَّهُمْ وَالْوَیْلُ لِمَنْ اَبْغَضَهُمْ.
امامان پس از من دوازده نفراند، نه نفر آنان از نسل حسین و نهمین آنان قائمشان است، خوشا به حال کسی که آنان را دوست بدارد وای بر کسی که آنان را دشمن دارد.
روایت ابوذر غفاری از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «
الْاَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ»
خزاز قمی در
کفایة الاثر، سه روایت از طریق ابوذر غفاری این صحابه مخلص رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این مورد نقل کرده که یکی از روایاتش این است:
حدثنا علی بن الحسن بن محمد بن مندة، قال: حدثنا ابو محمدهارون بن موسی، قال: حدثنا ابو العباس احمد بن محمد سعید، قال: حدثنا محمد بن سالم بن عبد الرحمان الازدی، عن الحسن ابی جعفر، قال حدثنا علی بن زید، عن سعید بن المسیب، عن ابی ذر الغفاری قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله:
الْاَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: اَلَا اِنَّ مَثَلَهُمْ فِیکُمْ مَثَلُ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ وَمَثَلُ بَابِ حِطَّةٍ
فِی بَنِی اِسْرَائِیلَ.
ابوذر غفاری میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: امامان بعد از من دوازده نفراند، نه نفر از صلب حسین هستند که نهمین آنها قائمشان است. سپس فرمود: همانا مَثَلْ ایشان در میان شما مَثَل کشتی نوح است، هر کسی در آن سوار شد نجات یافت و هر که از آن باز ماند هلاک شد؛ و مَثَل دروازه حطّه در بنی اسرائیل است.
روایت
سلمان فارسی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «اَنْتَ حُجَّةٌ... تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِکَ»
سلمان فارسی میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: تو امام، پسر امام، پدر امامانی و نه نفر از آنان از صلب تو هستند:
حَدَّثَنَا اَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ اَبِی خَلَفٍ قَالَ حَدَّثَنِی یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ اَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَاِذَا الْحُسَیْنُ عَلَی فَخِذَیْهِ وَهُوَ یُقَبِّلُ عَیْنَیْهِ وَیَلْثِمُ فَاهُ وَهُوَ یَقُولُ: اَنْتَ سَیِّدٌ ابْنُ سَیِّدٍ اَنْتَ اِمَامٌ ابْنُ اِمَامٍ اَبُو
الْاَئِمَّةِ اَنْتَ حُجَّةٌ ابْنُ حُجَّةٍ اَبُو حُجَجٍ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِکَ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُم.
سلمان فارسی میگوید: به محضر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شدم در حالی که حسین (علیهالسّلام) بر دامنش بود و آن حضرت دیدگان و دهانش را میبوسید و میفرمود: تو آقا و فرزند آقائی تو پیشوا و فرزند پیشوا و پدر پیشوایانی تو حجت و فرزند حجت و پدر حجتهای نهگانه هستی که از پشت تو بیرون آیند و نهم آنان قائم آنان است.
روایت زید بن ثابت از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «وَمِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ یَخْرُجُ
الْاَئِمَّةُ التِّسْعَةُ»
زید بن ثابت از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چندین روایت در اینباره نقل کرده که از جمله این روایت است:
حدثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُطَّلِبِ عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ مُوسَی بْنِ اِسْحَاقَ الْهَاشِمِیِّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ الْغَنَوِیِّ عَنْ حَکِیمِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ اَبِی الطُّفَیْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقُولُ: عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ قَائِدُ الْبَرَرَةِ وَقَاتِلُ الْفَجَرَةِ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ الشَّاکُّ
فِی عَلِیٍّ هُوَ الشَّاکُّ
فِی الْاِسْلَامِ وَخَیْرُ مَنْ اَخْلُفُ بَعْدِی وَخَیْرُ اَصْحَابِی عَلِیٌّ لَحْمُهُ لَحْمِی وَدَمُهُ دَمِی وَاَبُو سِبْطَیَّ وَمِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ یَخْرُجُ
الْاَئِمَّةُ التِّسْعَةُ وَمِنْهُمْ مَهْدِیُّ هَذِهِ الْاُمَّة.
زید بن ثابت میگوید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که میفرمود: علی بن ابیطالب زمامدار نیکوکاران و کشنده بدکاران است، هرکه او را یاری کند منصور؛ و هرکه یاریش نکند مخذول است، کسی که در علی شک کند در
اسلام شک کرده، و بهترین یادگار و بهترین اصحابم علی است، گوشتش گوشت من و خون او خون من، و پدر دو نوهای من است، و از صلب حسین، امامان نهگانه بیرون آیند؛ و از جمله آنان مهدی این امت است.
دسته سوم روایاتی است که در آنها رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علاوه بر این که به
تعداد امامان تصریح نموده، نخستین و آخرین امام را با اسم تعیین کردهاست.
طرق این روایتاین روایات نیز با تعبیرات مختلف از طریق: ابنعباس از رسول خدا، ابوحمزه ثمالی از امام
علی بن الحسین، و
عبدالسلام هروی از امام هشتم (علیهالسّلام) نقل شده است که به آنها اشاره میکنیم:
الف: تعبیر «اَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُ»
گاهی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، با تعبیر فوق، امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) را نخستین امام معرفی کرده و به آخرین وصی آن حضرت نیز تصریح نموده است.
روایت از ابوحمزه ثمالی از علی بن الحسین (علیهالسّلام): «
الْاَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ اَوَّلُهُمْ اَنْتَ یَا عَلِیُّ وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُ»
تعبیر فوق را مرحوم
شیخ صدوق در دو کتابش از طریق ثابت بن دینار از
امام سجاد (علیهالسّلام) نقل کرده است:
حدثنا احمد بن محمد (رحمه الله)، قال: حدثنا ابی، عن محمد بن عبد الجبار، عن ابی احمد محمد بن زیاد الازدی، عن ابان بن عثمان، عن ثابت بن دینار، عن سید العابدین علی بن الحسین، عن سید الشهداء الحسین بن علی، عن سید الاوصیاء امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیهمالسّلام)، قال: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
الْاَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ اَوَّلُهُمْ اَنْتَ یَا عَلِیُّ وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُ الَّذِی یَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی یَدِهِ مَشَارِقَ الْاَرْضِ وَمَغَارِبَهَا.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند، ای علی! نخستین آنان تو هستی و آخرین آنها، قائم است که خداوند به دست وی شرق و غرب عالم را خواهد گشود.
این روایت در منابع ذیل از اهل سنت نیز نقل شده است.
اسناد روایت به طریق ذیل است.
مقصود از ایشان، احمد بن محمد بن یحیی العطار قمی است که این روایت را از پدرش نقل کرده است.
درباره ایشان میان علمای رجال دو نظر است. یک نظر این است که او مورد اعتماد نیست. و نظر دوم این است که ایشان از مشایخ اجازه و موثق است که شیخ صدوق و
تلعکبری از او روایت نقل کردهاند. آقای خویی بعد از نقل این دو نظر، مینویسد:
وکیف کان، فقد اختلف
فی حال الرجل، فمنهم من اعتمد علیه ولعله الاشهر. .
به هر حال، در شرح حال این مرد اختلاف شده است. برخی از علماء، بر او اعتماد کردهاند و شاید این نظر مشهورتر است.
شیخ طوسی در رجالش آورده که او از مشایخ اجازه بوده است:
احمد بن محمد بن یحیی العطار القمی، روی عنه التلعکبری، واخبرنا عنه الحسین بن عبید الله وابو الحسین بن ابی جید القمی، وسمع منه سنة ست وخمسین وثلاثمائة، وله منه اجازة.
احمد بن محمد... از او تلعکبری روایت کرده است. از او
حسین بن عبیدالله و
ابوالحسین بن ابیجید قمی خبر دادهاند و ابوجید در سال ۳۵۶ روایت شنیده است و از احمد بن محمد اجازه روایت دریافت کرده است.
علامه مامقانی بعد از اینکه هر دو نظر را نقل کرده خودش میگوید: بعد از توثیق
شهید ثانی که در
فقه و
رجال در بالاترین مرتبه علمی قرار دارد، دلیلی برای توقف در وثاقت او نمیبینم:
واقول: بعد توثیق مثل الشهید الثانی (رحمةاللهعلیه) الذی تثبته
فی الفقه والرجال
فی اعلی الدرجة لا اری وجهاً للتوقف
فی الرجل، سیما مع تاید هذ التوثیق بتوثیق السماهیجی والمحقق الاردبیلی (رحمةاللهعلیه) والمحقق الداماد والشیخ البهائی والمحقق الشیخ حسن صاحب المنتقی. وکون الرجل من مشایخ الاجازة وکثرة روایته واکثار المشایخ الروایة عنه واتخاذ العلامة (رحمةاللهعلیه) تصحیح الطریق الذی هو فیه دیدنا بل ظاهر الوجیزة انه دیدن الکل حیث قال انه من مشایخ الاجازة وحکم الاصحاب بصحة حدیثه. انتهی.
ومجرد عدم عد جمع له
فی الثقات لا یدل علی عدمه، لاحتمال کون ذالک لعدم کونه من المصنفین والناقلین للاخبار وانما یذکر لمجرد اتصال السند کما نبه علی ذلک الشیخ محمد
فی محکی شرح التهذیب.
ومما یشیر الی جلالة الرجل ووثاقته ما کتبه ابو العباس احمد بن علی بن نوح السیرافی الی النجاشی
فی جواب کتابه الذی یسئله فیه تعریف الطریق الی ابنی سعید الاهوازی وعبارة الجواب هکذا اما ما علیه اصحابنا والمعول علیه ما رواه عنهما احمد بن محمد بن عیسی اخبرنا الشیخ الفاضل ابو عبدالله بن الحسین بن علی بن سفیان قال حدثنا ابوعلی الاشعری احمد بن ادریس بن احمد القمی.... وحدثنا ابو علی احمد بن محمد بن یحیی العطار القمی قال حدثنا ابی وعبدالله بن جعفر الحمیری وسعد بن عبدالله جمیعاً عن احمد بن محمد بن عیسی انتهی. دل علی کون احمد المبحوث عنه من مشایخ السیرافی وکونه محل وثوقه وطمانینته..
وملخص المقال انا لا نتوقف بوجه
فی عد الرجل من الثقات وعد حدیثه صحیحا بعد ما عرفت والله الهادی الی الصواب.
من بعد از توثیق همانند شهید ثانی که در فقه و رجال در بالاترین درجه علمی قرار دارد، وجهی برای توقف در حال این مرد نمیبینم. به ویژه با تایید این توثیق به توثیق سماهیجی،
محقق اردبیلی،
محقق داماد،
شیخ بهایی، محقق شیخ
حسن صاحب المنتقی و اینکه او
مشایخ اجازه و ناقل روایات بسیار است و مشایخ روایت از او فراوان نقل کردهاند و علامه طریق او را تصحیح کرده (که این روش ما است بلکه طبق ظاهر وجیزه این روش همه است) و گفته است: او از مشایخ اجازه است و اصحاب به صحت روایتش حکم کردهاند.
و تنها اینکه جمعی از او را از جمله موثقان نشمردهاند دلیل نمیشود که او از موثقان نباشد؛ زیرا احتمال دارد که دلیل این باشد که او از مصنفان و ناقلان اخبار نبوده است...
از جمله دلائلی که بر جلالت ووثاقت او اشاره دارد، جواب
ابوالعباس احمد بن
علی بن نوح سیرافی در پاسخ به نامه نجاشی است که از او در شناخت طریق پسران
سعد اهوازی پرسیده بود و عبارت جواب این است: آنچه که اصحاب ما بر آن است و مورد اعتماد است آن روایاتی است که احمد بن محمد بن عیسی از او روایت کرده است. خبر دارد ما را شیخ فاضل ابوعبدالله بن الحسین بن علی بن سفیان و گفته روایت کرد ابوعلی اشعری...
و روایت کرد برای ما ابوعلی احمد بن محمد بن یحیی العطار قمی و روایت
عبدالله بن جعفر حمیری و سعد بن عبدالله که همه از احمد بن محمد بن عیسی روایت کردهاند. .
این روایت دلالت دارد که احمد بن محمد بن یحیای عطار از مشایخ سیرافی است و او مورد وثوق و اعتماد او بوده است. خلاصه گفتار این است که ما به هیچ وجهی در مورد او توقف نمیکنیم و او را از ثقات میدانیم و روایات او صحیح است.
شیخ حر عاملی میگوید: از تصحیح علامه طرق شیخ را و نیز از عبارت شهید ثانی در بیان تعدیل او، توثیق احمد بن محد بن یحیی استفاده میشود:
احمد بن محمد بن یحیی. روی عنه التلعکبری، واخبرنا عنه الحسین بن عبید الله - قاله الشیخ. ویستفاد توثیقه من تصحیح العلامة طرق الشیخ، ونحوه عبارة الشهید الثانی السابقة
فی المقدمات
فی تعدیله وتعدیل امثاله.
نمازی شاهرودی نیز از قول علامه مجلسی، حکم اصحاب امامیه را به صحت روایات او نقل کرده است:
احمد بن محمد بن یحیی العطار ابو علی القمی: من مشایخ الصدوق، روی عنه
فی کتبه کثیرا " مترضیا " علیه، وابوه من مشایخ الکلینی جملة من روایات الصدوق عنه
فی الامالی ص۲۱ و ۳۸ و ۵۰ و ۶۰، والعیون ج۱ ص۲۳ و ۴۶ و ۶۵، والمعانی ص۲۳۴ و ۲۵۰ الی غیر ذلک. وروی عنه التلعکبری وسمع منه سنة ۳۵۶. وله منه اجازة. قال العلامة المجلسی
فی الوجیزة بعد عنوانه: من مشایخ الاجازة، وحکم الاصحاب بصحة حدیثه، . . انتهی.
احمد بن
محمد بن یحیی از اساتید شیخ صدوق است که از او در کتابهایش بسیار روایت کرده و او را مورد ترضی قرار داده است. و پدرش از مشایخ کلینی است که جملهای از رویات صدوق در امالی، عیون و
معانی الاخبار و غیر آن از او است و تلعکبری از او روایت کرده و در سال ۳۵۶ از او روایت شنیده و اجازه روایت دریافت کرده است. علامه مجلسی در وجیزه بعد از اینکه او را از مشایخ اجازه عنوان کرده گفته است: اصحاب به صحت روایات او حکم کردهاند.
محمد بن یحیی ابوجعفر العطار، پدر احمد بن محمد راوی قبلی و از مشایخ کلینی و ثقه است. نجاشی درباره او مینویسد:
محمد بن یحیی ابو جعفر العطار القمی، شیخ اصحابنا
فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث.
ابنداوود حلی نیز آورده است:
محمد بن یحیی ابو جعفر العطار لم (جخ) روی عنه الکلینی وهو (قمی) کثیر الروایة ثقة.
نمازی شاهرودی اتفاق علما را بر موثق بودن او نقل کرده است:
محمد بن یحیی ابو جعفر العطار الاشعری القمی: کثیر الروایة، من مشائخ الکلینی، شیخ اصحابنا
فی زمانه، ثقة بالاتفاق.
سومین شخص در این روایت،
محمد بن عبدالجبار است که او نیز از دیدگاه علمای رجال شیعه، موثق میباشد. شیخ طوسی در رجال میگوید:
محمد بن عبد الجبار، وهو ابن ابی الصهبان، قمی، ثقة.
علامه حلی در خلاصه او را موثق و از اصحاب
امام هادی (علیهالسّلام) معرفی کرده است:
محمد بن عبد الجبار، وهو ابن ابی الصهبان - بالصاد المهملة المضمومة، والباء المنقطة تحتها نقطة، والنون اخیرا - قمی، من اصحاب ابی الحسن الثالث الهادی (علیهالسّلام)، ثقة.
این شخص نیز از نظر علمای رجال موثق است. آقای خویی میفرماید،
محمد بن زیاد ازدی همان محمد بن ابیعمیر است:
محمد بن زیاد الازدی: روی عن ابان بن عثمان الاحمر.... اقول: هو محمد بن ابی عمیر المتقدم.
محمد بن زیاد ازدی، از
ابان بن عثمان احمر روایت نقل کرده و او همان محمد بن ابیعمیر گذشته است.
و در جای دیگر محمد بن ابیعمیر ازدی را یک انسان جلیلالقدر معرفی کرده که محضر دو امام معصوم (امام موسی کاظم، که کنیه او را ابواحمد قرار داده و امام رضا (علیهماالسلام)) را درک کرده و از آنها روایت نموده است:
محمد بن ابی عمیر زیاد بن عیسی ابو احمد الازدی من موالی المهلب بن ابی صفرة وقیل مولی بنی امیة. والاول اصح. بغدادی الاصل والمقام، لقی ابا الحسن موسی (علیهالسّلام) وسمع منه احادیث کناه
فی بعضها فقال: یا (ا) ابا احمد، وروی عن الرضا علیه السلام، جلیل القدر عظیم المنزلة فینا وعند المخالفین.
شیخ طوسی در فهرست میگوید:
محمد بن ابی عمیر، یکنی ابا احمد، من موالی الازد، واسم ابی عمیر زیاد، وکان من اوثق الناس عند الخاصة والعامة، وانسکهم نسکا، واورعهم واعبدهم، وقد ذکره الجاحظ
فی کتابه
فی فخر قحطان علی عدنان بهذه الصفة التی وصفناه، وذکر انه کان اوحد اهل زمانه
فی الاشیاء کلها. وادرک من
الائمة (علیهمالسّلام) ثلاثة: ابا ابراهیم موسی علیه السلام، ولم یرو عنه ۲، وادرک الرضا (علیهالسّلام) ۳ والجواد علیه السلام.
محمد بن ابی عمیر... از موثقترین مردم نزد
شیعه و
سنی، عبادتکنندهترین، با تقواترین و عابدترین مردم بود.
جاحظ نیز در کتابش در برتری
قحطان بر
عدنان، او را با همین اوصافی که ما گفتیم توصیف کرده است و بیان کرده که او در تمام کمالات یگانه زمان خود بود و محضر سه امام (موسی کاظم که از او روایت نکرده، امام هشتم و امام جواد (علیهمالسلام)) را درک کرده است.
شیخ طوسی در رجالش او را توثیق کرده است:
محمد بن ابی عمیر، یکنی ابا احمد، واسم ابی عمیر زیاد، مولی الازد، ثقة.
کشی از زبدهترین رجالشناس، محمد بن ابیعمیر را از اصحاب امام موسی کاظم و امام رضا (علیهماالسّلام) و از جمله شش نفر اصحاب اجماع میداند و میگوید: تسمیة الفقهاء من اصحاب ابی ابراهیم وابی الحسن الرضا علیهما السلام
۱۰۵۰ - اجمع اصحابنا علی تصحیح ما یصح عن هؤلاء وتصدیقهم واقروا لهم بالفقه والعلم: وهم ستة نفر آخر دون الستة نفر الذین ذکرناهم
فی اصحاب ابی عبدالله علیه السلام، منهم یونس بن عبد الرحمن، وصفوان بن یحیی بیاع السابری، ومحمد بن ابی عمیر، وعبدالله بن المغیرة، والحسن بن محبوب، واحمد بن محمد بن ابی نصر.
نام فقهایی از اصحاب امام کاظم و امام رضا (علیهماالسلام). اصحاب بر تصحیح راویان و صحبت روایت آنان و تصدیق آنان اجماع دارند و به علم و دانایی آنان معترفاند. آنان شش تن دیگر غیر از شش نفری که از اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) هستند میباشند. از جمله آنان
یونس بن عبدالرحمان،
صفوان بن یحیی بیاع سابری، محمد بن ابیعمیر و
عبدالله بن مغیره،
حسن بن محبوب و احمد بن محمد بن ابینصر هستند.
و در جای دیگر او را داناتر، برتر و شایستهتر از یونس بن عبدالرحمان معرفی کرده است:
قال محمد بن مسعود: سمعت علی بن الحسن بن فضال، یقول: کان محمد بن ابی عمیر افقه من یونس واصلح وافضل.
شیخ طوسی ایشان را اصالتاً از اهل کوفه میداند که گاهی در
بصره هم زندگی میکرده است:
ابان بن عثمان الاحمر البجلی، ابو عبدالله، مولاهم، اصله کوفی، وکان یسکنها تارة والبصرة اخری...
گرچه برخی از علماء، ایشان را به مذاهب قادسیه، ناووسیه و فطحیه متهم کردهاند؛ اما کشی او را از جمله شش تن اصحاب اجماع میداند و در باب «تسمیةالفقهاء من اصحاب ابی عبدالله (علیهالسّلام)» آورده است:
اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح من هؤلاء وتصدیقهم لما یقولون، واقروا لهم بالفقه من دون اولئک الستة الذین عددناهم وسمیناهم ستة نفر: جمیل ابن دراج، وعبدالله بن مسکان، وعبدالله بن بکیر، وحماد بن عثمان، وحماد بن عیسی، وابان بن عثمان.
گروه امامیه، بر تصحیح راوی و صحت آنچه را که این چند نفر تصحیح میکنند و بر تصدیق آنچه را میگویند، اجماع دارند. و بر دانائی آنان بر غیر آن شش نفری که (که در اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام)) نام بردیم، اقرار دارند. و این شش نفر عبارتند از:
جمیل بن دراج،
عبدالله بن مسکان،
عبدالله بن بکیر،
حماد بن عثمان،
حماد بن عیسی و
ابان بن عثمان.
آقای خویی بعد از نقل این عبارت کشی میفرماید:
وهو یکفی
فی توثیقه، علی انه وقع
فی طریق علی بن ابراهیم بنهاشم
فی التفسیر، وقد شهد بان ما وقع فیه من الثقات.
این عبارت کشی در توثیق او کفایت میکند. علاوه بر آن، ایشان در طریق روایات تفسیر علی بن ابراهیم قمی نیز واقع شده و خود علی بن ابراهیم شهادت داده بر اینکه راویان واقع شده در طریق این روایات، موثق هستند.
علامه حلی در خلاصه، مذهب ناووسیه را به او نسبت داده ولی در عین حال بعد از نقل عبارت کشی، میگوید: من روایت او را قبول دارم:
والاقرب عندی قبول روایته، وان کان فاسد المذهب للاجماع المذکور.
ضمن این که نقل روایت توسط محمد بن ابیعمیر از او، وثاقت شخص را ثابت میکند.
پنجمین راوی، ثابت بن دینار، معروف به ابوحمزه ثمالی است که در میان علمای رجال شناخته شده و موثق میباشد.
شیخ طوسی در مورد او میگوید:
ثابت بن دینار، یکنی ابا حمزة الثمالی، وکنیة دینار ابو صفیة، ثقة.
ثابت بن دینار (کنیهاش ابوحمزه ثمالی و کنیه دینار،
ابوصفیه است)، ثقه میباشد.
نجاشی مینویسد:
ثابت بن ابی صفیة ابو حمزة الثمالی واسم ابی صفیة دینار، مولی، کوفی، ثقة، ... واولاده نوح ومنصور و حمزة قتلوا مع زید، لقی علی بن الحسین وابا جعفر وابا عبدالله وابا الحسن (علیهمالسّلام) وروی عنهم، وکان من خیار اصحابنا وثقاتهم ومعتمدیهم
فی الروایة والحدیث.
ثابت بن ابیصفیه، کنیهاش ابوحمزه ثمالی (اسم ابوصفیه دینار است)، غلامی از اهل کوفه و موثق است.... فرزندان او، نوح، منصور و حمزه هستند که با زید کشته شدند. او محضر امام سجاد، امام باقر و امام صادق و امام هشتم (علهیمالسلام) را درک نمود. او از بزرگان اصحاب ما و ثقه و مورد اعتماد آنان در روایت بود.
علامه حلی نیز در خلاصة الاقوال او را موثق دانسته است:
ثابت بن دینار، یکنی دینار ابا صفیة، وکنیة ثابت، ابو حمزة الثمالی. روی عن علی بن الحسین (علیهالسّلام) ومن بعده، واختلف
فی بقائه الی وقت ابی الحسن موسی (علیهالسّلام)، وکان ثقة، وکان عربیا ازدیا.
با توجه به بررسی سندی که انجام شد، این روایت موثق است.
روایت عبدالله بن عباس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «اَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُ»
مرحوم شیخ صدوق در دو کتابش، روایت عبدالله بن عباس، یکی از صحابیان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از طریق
عبایة بن ربعی چنین نقل کرده است:
حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ: حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ الصَّقْرِ الْعَبْدِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو مُعَاوِیَةَ عَنِ الْاَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: اَنَا سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَعَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَاِنَّ اَوْصِیَائِی بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ اَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُعلیه السلام.
به نقل ابنربعی، عبدالله بن عباس میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: من آقای پیغمبرانم و علی بن ابیطالب آقای اوصیاء است، و اوصیای بعد از من دوازده نفرند که اوّلی ایشان علی بن ابیطالب و آخرین آنها (حضرت)
قائم (علیهالسّلام) است.
روایت دیگری از عبدالله بن عباس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «اَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ وَآخِرُهُمُ الْمَهْدِیُّ»
عبدالله بن عباس روایت دیگری را نیز به همین عبارت، در ذیل تفسیر آیه «والسماء ذات البروج» از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده و این روایت را شیخ مفید و برخی از محدثان اهل سنت نیز آوردهاند:
حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل، عن محمد بن ابی عبدالله الکوفی، عن موسی بن عمران، عن عمه الحسین بن یزید، عن علی بن سالم، عن ابیه، (عن سالم ابن دینار)، عن سعد بن طریف، عن الاصبغ بن نباتة قال: سمعت ابن عباس یقول: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: ذِکْرُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عِبَادَةٌ وَذِکْرِی عِبَادَةٌ وَذِکْرُ عَلِیٍّ عِبَادَةٌ وَذِکْرُ
الْاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ عِبَادَة....
ثُمَّ تَلَا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هَذِهِ الْآیَةَ «وَالسَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ» ثُمَّ قَالَ: اَ تُقَدِّرُ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ اَنَّ اللَّهَ یُقْسِمُ بِالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ وَیَعْنِی بِهِ السَّمَاءَ وَبُرُوجَهَا قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا ذَاکَ؟ قَالَ: اَمَّا السَّمَاءُ فَاَنَا وَاَمَّا الْبُرُوجُ
فَالْاَئِمَّةُ بَعْدِی اَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ وَآخِرُهُمُ الْمَهْدِیُّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعِینَ.
ابنعباس میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
ذکر خدا (و یاد کردن او) عبادت است و یاد کردن من عبادت است، و یاد کردن علی عبادت است، و یاد کردن امامان از فرزندان او عبادت است...
سپس حضرت این آیه را
تلاوت فرمود: «سوگند به آسمانهایی که دارای برجها است، آنگاه فرمود: ای پسر عباس! آیا میپنداری که خداوند به آسمان دارای برجها سوگند یاد فرموده و مقصودش همین آسمانها و برجها است؟ عرض کردم: ای رسول خدا پس مقصودش چیست؟ فرمود: اما آسمان منم، و اما برجها امامان پس از منند که اولی آنها علی و آخرشان مهدی است، درود خدا بر تمامی ایشان باد.
روایت
یحیی بن ابیالقاسم از امام صادق (علیهالسّلام): «اولهم علی بن ابی طالب وآخرهم القائم»
حدثنا علی بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق رضی الله عنه قال: حدثنا محمد بن ابی عبدالله الکوفی عن موسی بن عمران النخعی عن عمه الحسین بن یزید النوفلی عن الحسن بن علی بن ابی حمزه عن ابیه عن یحیی بن ابی القاسم عن الصادق جعفر بن محمد عن ابیه عن جده عن علی (علیهمالسّلام) قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله:
الائمة بعدی اثنا عشراولهم علی بن ابی طالب وآخرهم القائم هم خلفائی واوصیائی واولیائی وحجج الله علی امتی بعدی المقر بهم مؤمن والمنکر لهم کافر.
رسول خدا فرمود: پیشوایان بعد از من دوازده نفراند، نخستین آنان علی بن ابیطالب و آخرین آنان قائم است. آنان خلفاء، اوصیاء و اولیای من و حجتهای خدا بر امت من بعد از من میباشند. کسانی که آنان را قبول دارند مؤمن و کسانی که منکر آنهایند کافراند.
در کفایة الاثر عن الحسین بن علی بن ابیحمزه آمده است.
روایت عبدالسلام هروی از امام هشتم (علیهالسّلام): «اَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ وَآخِرُهُمْ مَهْدِیُّ اُمَّتِی»
روایت مفصل دیگری توسط امام هشتم (علیهالسّلام) از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل شده که یکی از علمای اهل سنت، شیخ ابراهیم قندوزی حنفی نیز آن را در کتابش آوردهاست. در این روایت نیز نخستین وصی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و آخرین آنان
حضرت مهدی (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) نام برده شده است:
حدثنا الحسن بن محمد بن سعید الهاشمی قال: حدثنا فرات بن ابراهیم ابن فرات الکوفی قال: حدثنا محمد بن علی بن احمد بن الهمدانی قال: حدثنی ابو الفضل العباس بن عبدالله البخاری قال: حدثنا محمد بن القاسم بن ابراهیم بن عبدالله ابن القاسم بن محمد بن ابی بکر قال: حدثنا عبد السلام بن صالح الهروی، عن علی بن موسی الرضا، عن ابیه، عن آبائه، عن علی بن ابی طالب (سلاماللهعلیها) قال: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): مَا خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً اَفْضَلَ مِنِّی وَلَا اَکْرَمَ عَلَیْهِ مِنِّی....
فَقُلْتُ: یَا رَبِّ وَمَنْ اَوْصِیَائِی فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ! اِنَّ اَوْصِیَاءَکَ الْمَکْتُوبُونَ عَلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَنَظَرْتُ وَاَنَا بَیْنَ یَدَیْ رَبِّی اِلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَرَاَیْتُ اثْنَیْ عَشَرَ نُوراً
فِی کُلِّ نُورٍ سَطْرٌ اَخْضَرُ مَکْتُوبٌ عَلَیْهِ اسْمُ کُلِّ وَصِیٍّ مِنْ اَوْصِیَائِی اَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ وَآخِرُهُمْ مَهْدِیُّ اُمَّتِی. فَقُلْتُ: یَا رَبِّ اَ هَؤُلَاءِ اَوْصِیَائِی مِنْ بَعْدِی فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ هَؤُلَاءِ اَوْلِیَائِی وَاَحِبَّائِی وَاَصْفِیَائِی وَحُجَجِی بَعْدَکَ عَلَی بَرِیَّتِی وَهُمْ اَوْصِیَاؤُکَ وَخُلَفَاؤُکَ وَخَیْرُ خَلْقِی بَعْدَکَ...
... عرض کردم پروردگارا اوصیاء من کیانند؟ ندا رسیدای محمد! اسماء اوصیاء تو بر ساق عرش نوشته شدند. در پیشگاه پروردگار خود به ساق عرش نگریستم، دوازده نور دیدم در هر نوری با یک سطر سبز نام یکی از اوصیاء من نوشته است، اول آنان علی بن ابیطالب و آخرشان مهدی امت من بود. گفتم: پروردگارا آنان اوصیای بعد از من هستند؟ ندا شدم ای محمد آنان اولیاء و احباء و اصفیاء و حجتهای من بعد از تو بر خلق من و اوصیاء و خلفاء تو و بهترین مخلوقات بعد از تو هستند.
طبق برخی از روایات، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مقام خطاب به امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، تعبیر «انت الامام ابو
الائمه... منهم المهدی» بیان فرموده است.
ابوالقاسم خزاز قمی در
کفایة الاثر از طریق ابیالطفیل، از امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) تعبیر فوق را نقل کرده است:
اخبرنا القاضی المعافی بن زکریا قال حدثنا علی بن عتبة قال حدثنی الحسین بن علوان عن ابی علی الخراسانی عن معروف بن خربوذ عن ابی الطفیل عَنْ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: اَنْتَ الْوَصِیُّ عَلَی الْاَمْوَاتِ مِنْ اَهْلِ بَیْتِی وَالْخَلِیفَةُ عَلَی الْاَحْیَاءِ مِنْ اُمَّتِی حَرْبُکَ حَرْبِی وَسِلْمُکَ سِلْمِی اَنْتَ الْاِمَامُ اَبُو
الْاَئِمَّةِ اَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِکَ اَئِمَّةٌ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَمِنْهُمُ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَمْلَاُ الدُّنْیَا قِسْطاً وَعَدْلًا...
ابوالطفیل از علی (علیهالسّلام) روایت میکند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: تو وصی بر مردگان از اهل بیت من و جانشین بر زندگان از امّت من هستی، جنگ با تو جنگ با من و تسلیم بودن برای تو تسلیم برای من است، تو امام، پدر امامان هستی، یازده تن از صلب تو پیشوایانی پاکیزه هستند، و از جمله ایشان مهدی است. او کسی است که زمین را پر از عدل و داد میکند همچنان که پر از
ظلم و
ستم شده باشد....
تعبیر دیگری که برای معرفی نخستین و آخرین جانشین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن حضرت نقل شده، تعبیر «اولهم اخی وآخرهم ولدی» است.
تعبیر فوق، را شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) و محدثان دیگر، از طریق عبدالله بن عباس نقل کردهاند:
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْحَکَمِ عَنْ اَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: اِنَّ خُلَفَائِی وَاَوْصِیَائِی وَحُجَجَ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ اَوَّلُهُمْ اَخِی وَآخِرُهُمْ وَلَدِی قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ اَخُوکَ؟ قَالَ: عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ قِیلَ: فَمَنْ وَلَدُکَ؟ قَالَ: الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا اِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّی یَخْرُجَ فِیهِ وَلَدِیَ الْمَهْدِیُّ فَیَنْزِلَ رُوحُ اللَّهِ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ فَیُصَلِّیَ خَلْفَهُ وَتُشْرِقَ الْاَرْضُ بِنُورِهِ وَیَبْلُغَ سُلْطَانُهُ الْمَشْرِقَ وَالْمَغْرِب.
عبداللَّه بن عباس میگوید رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: به راستی خلفاء و اوصیاء من و حجج خدا بر خلق بعد از من دوازده نفراند، نخستین آنان برادرم و آخرینشان پسرم میباشد. عرض شد یا رسول اللَّه برادرت کیست؟ فرمود علی بن ابیطالب. عرض شد پسرت کیست؟ فرمود: مهدی همان کسی است که زمین را پر از
عدل و داد کند؛ همچنانکه پر از
جور و
ظلم شده باشد. سوگند به آن کسی که مرا به حق مبعوث کرده اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن را آنقدر طولانی کند تا آنکه فرزندم مهدی ظهور کند و روحاللَّه
عیسی بن مریم فرود آید و پشت سرش
نماز بخواند و زمین به نورش روشن گردد و سیطره حکومتش مشرق و مغرب را بگیرد.
دسته دیگری که روایات فراوان را در خود جای میدهد، اسامی و مشخصات کامل امامان معصوم (علیهمالسّلام) را بیان کرده و بر امامت و جانشینی آنان پس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تصریح نموده است.
یکی از این روایات، حدیث
لوح جابر بن عبدالله انصاری است که در این نوشتار به شش سند این روایت دست یافتیم.
جابر بن عبدالله جهت عرض تبریک تولد حضرت امام حسین (علیهالسّلام)، به نزد حضرت فاطمه زهرا رفته بود. ایشان این لوح را از نزد
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) دریافت کرده و برای خودش نسخه برداری نمود و بنا به درخواست
امام باقر (علیهالسّلام) این لوح را نزد حضرت آورد که طبق املاء حضرت برابر بود. در این لوح که از جانب خداوند برای
پیامبر داده شده؛ اسامی دقیق و مشخصات کامل
ائمه (علیهمالسّلام) درج شده است.
علمای شیعه این روایت را از معتبرترین روایات دانستهاند.
ابوالفتح کراجکی از علمای قدیم شیعه، روایاتی را که بیانگر امامت دوازده امام است ذکر کرده و راجع به روایت لوح مینویسد:
ومن ذلک خبر اللوح المشتهر المعروف الذی قد اجتمعت الشیعة الامامیة ولم تختلف فیه.
از جمله روایاتی که بر امامت دوازده جانشین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دلالت دارد، روایت مشهور و معروف لوح میباشد که مورد اجماع شیعه امام است.
میرزا
محمدتقی اصفهانی نیز در بحث روایاتی که بر اسم ائمه (علیهمالسّلام) تصریح میکند، میگوید:
منها: حدیث اللوح، المروی بسند معتبر
فی اصول الکافی وکمال الدین وغیرهما من الکتب المعتبرة.
از جمله روایات، حدیث لوح است که به سند معتبر در
اصول کافی و
کمال الدین و غیر آن از کتابهای معتبره دیگر نقل شده است.
طرق لوح جابراین روایت با سندهای
متعدد و طرق مختلف نقل شده است. نکته مهم و قابل دقت این است که امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) این لوح را از جابر بن عبدالله انصاری روایت کردهاند. و از این دو امام بزرگوار،
ابوبصیر اسدی،
جابر جعفی،
ابوالجارود و
اسحاق بن عمار آن را گزارش کردهاند.
روایت صحیحه ابوالجارود از امام باقر (علیهالسّلام) از جابر بن عبدالله: «دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) وَبَیْنَ یَدَیْهَا لَوْحٌ مَکْتُوبٌ فِیهِ اَسْمَاءُ الْاَوْصِیَاءِ»
شیخ صدوق در کمال الدین و
عیون الاخبار، در روایت صحیح لوح جابر را از طریق ابوالجارود از امام باقر (علیهالسّلام) اینگونه نقل کرده است:
وَحَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنِی اَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ اَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ اَبِی الْجَارُودِ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) وَبَیْنَ یَدَیْهَا لَوْحٌ مَکْتُوبٌ فِیهِ اَسْمَاءُ الْاَوْصِیَاءِ
فَعَدَدْتُ اثْنَیْ عَشَرَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ ثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَاَرْبَعَةٌ مِنْهُمْ عَلِیٌّ علیه السلام.
جابر میگوید: به محضر حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) وارد شدم در برابرش لوحی بود که نامهای اوصیاء در آن نوشته شده بود. دوازده اسم را در آن شمردم که آخرین آنان اسم قائم بود. سه اسم به نام محمد و چهار اسم آن به نام علی بود.
بررسی سند روایتدر سند این روایت: ۱. احمد بن محمد بن یحیی العطار، ۲.
محمد بن یحیی العطار، ۳.
محمد بن الحسین ابیالخطاب، ۴.
حسن بن محبوب، ۵.
ابیالجارود واقع شدهاند.
ا) احمد بن محمد بن یحیی العطار:
در دسته سوم در روایت نخست درباره
احمد بن محمد مفصل بحث شد و نظر جمع زیادی از علماء بر این شد که او موثق و از مشایخ اجازه است که شیخ صدوق و تلعکبری از او روایت نقل کرده است. و آقای خویی نیز همین نظر را مشهورتر میداند:
وکیف کان، فقد اختلف
فی حال الرجل، فمنهم من اعتمد علیه ولعله الاشهر. .
به هر حال، در شرح حال این مرد اختلاف شده است. برخی از علماء، بر او اعتماد کردهاند و شاید این نظر مشهورتر است.
علامه مامقانی بعد از اینکه هر دو نظر را نقل کرده خودش میگوید: بعد از توثیق شهید ثانی که در فقه و رجال در بالاترین مرتبه علمی قرار دارد، دلیلی برای توقف در وثاقت او نمیبینم:
واقول: بعد توثیق مثل الشهید الثانی (رحمةاللهعلیه) الذی تثبته
فی الفقه والرجال
فی اعلی الدرجة لا اری وجهاً للتوقف
فی الرجل، سیما مع تاید هذ التوثیق بتوثیق السماهیجی والمحقق الاردبیلی (رحمةاللهعلیه) والمحقق الداماد والشیخ البهائی والمحقق الشیخ حسن صاحب المنتقی. وکون الرجل من مشایخ الاجازة وکثرة روایته واکثار المشایخ الروایة عنه واتخاذ العلامة (رحمةاللهعلیه) تصحیح الطریق الذی هو فیه دیدنا بل ظاهر الوجیزة انه دیدن الکل حیث قال انه من مشایخ الاجازة وحکم الاصحاب بصحة حدیثه. انتهی.
من بعد از توثیق همانند شهید ثانی که در فقه و رجال در بالاترین درجه علمی قرار دارد، وجهی برای توقف در حال این مرد نمیبینم. به ویژه با تایید این توثیق به توثیق سماهیجی، محقق اردبیلی، محقق داماد، شیخ بهایی، محقق شیخ حسن صاحب المنتقی و اینکه او مشایخ اجازه و ناقل روایات بسیار است و مشایخ روایت از او فراوان نقل کردهاند و علامه طریق او را تصحیح کرده (که این روش ما است بلکه طبق ظاهر وجیزه این روش همه است) و گفته است: او از مشایخ اجازه است و اصحاب به صحت روایتش حکم کردهاند.
شیخ حر عاملی میگوید: از تصحیح علامه طرق شیخ را و نیز از عبارت شهید ثانی در بیان تعدیل او، توثیق احمد بن محد بن یحیی استفاده میشود:
احمد بن محمد بن یحیی. روی عنه التلعکبری، واخبرنا عنه الحسین بن عبید الله - قاله الشیخ. ویستفاد توثیقه من تصحیح العلامة طرق الشیخ، ونحوه عبارة الشهید الثانی السابقة
فی المقدمات
فی تعدیله وتعدیل امثاله.
نمازی شاهرودی نیز از قول علامه مجلسی، حکم اصحاب امامیه را به صحت روایات او نقل کرده است:
قال العلامة المجلسی
فی الوجیزة بعد عنوانه: من مشایخ الاجازة، وحکم الاصحاب بصحة حدیثه، . . انتهی.
علامه مجلسی در وجیزه بعد از اینکه او را از مشایخ اجازه عنوان کرده گفته است: اصحاب به صحت روایات او حکم کردهاند.
ب) محمد بن یحیی العطار:
محمد بن یحیای عطار قمی از چهرههای شناخته شده و موثق امامی و از اساتید مرحوم کلینی است که رجالشناسان او را ثقه و مورد اعتماد میدانند. نجاشی درباره او میگوید:
محمد بن یحیی ابو جعفر العطار القمی، شیخ اصحابنا
فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث.
محمد بن یحیی ابوجعفر عطار قمی، شیخ اصحاب ما در زمان خود، موثق و مورد اطمینان، آقای قوم و دارای روایات بسیار است.
ابنداوود حلی در رجالش نیز او را موثق و دارای روایات بسیار معرفی کرده است:
محمد بن یحیی ابو جعفر العطار... روی عنه الکلینی وهو (قمی) کثیر الروایة ثقة.
آقای نمازی شاهرودی اتفاق علما را بر ثقه بودنش نقل کرده و میگوید او از مشایخ مرحوم کلینی بوده است:
محمد بن یحیی ابو جعفر العطار الاشعری القمی: کثیر الروایة، من مشائخ الکلینی، شیخ اصحابنا
فی زمانه، ثقة بالاتفاق.
ج) محمد بن الحسین بن ابیالخطاب:
سومین شخص محمد بن الحسین همدانی و کنیهاش ابوجعفر زیات است. او نیز از علمای جلیل القدر و موثق امامیه میباشد. نجاشی ایشان را اینگونه معرفی کرده است:
محمد بن الحسین بن ابی الخطاب، ابو جعفر الزیات الهمدانی - واسم ابی الخطاب زید - جلیل من اصحابنا، عظیم القدر، کثیر الروایة، ثقة، عین، حسن التصانیف، مسکون الی روایته.
محمد بن الحسین بن ابیالخطاب، کنیهاش ابوجعفر زیات همدانی است. و نامای الخطاب زید است. محمد بن الحسن از بزرگان اصحاب ما، عظیم القدر، دارای روایات بسیار، مورد اعتماد، مشهور، بوده و دارای تالیفات قابل ستایش و روایاتی است که به انسان آرامش میدهد.
شیخ در فهرست و رجالش نیز او را اهل کوفه و از اصحاب امام جواد (علیهالسّلام) دانسته و توثیق کرده است.
محمد بن الحسین بن ابی الخطاب الزیات الکوفی، ثقة، من اصحاب ابی جعفر الثانی علیه السلام.
علامه حلی نیز در خلاصة الاقوال میگوید:
محمد بن الحسین بن ابی الخطاب، واسم ابی الخطاب زید، ویکنی محمد بابی جعفر الزیات الهمدانی، جلیل من اصحابنا، عظیم القدر، کثیر الروایة، ثقة عین. حسن التصانیف، مسکون الی روایته، له تصانیف ذکرناها
فی کتابنا الکبیر، من اصحاب الجواد (علیهالسّلام).
د)
حسن بن محبوب:
حسن بن محبوب از اهل کوفه و از اصحاب امام رضا (علیهالسّلام) و شخص موثقی است. شیخ طوسی در فهرست او را اینگونه معرفی کرده است:
الحسن بن محبوب السراد، ویقال له: الزراد، ویکنی ابا علی، مولی بجیلة، کوفی، ثقة. روی عن ابی الحسن الرضا علیه السلام، وروی عن ستین رجلا من اصحاب ابی عبدالله علیه السلام، وکان جلیل القدر، ویعد
فی الارکان الاربعة
فی عصره.
حسن بن محبوب سراد که زراد هم به او گفته میشود، کنیهاش ابوعلی، غلام بجیلی کوفی و موثق است که از
امام رضا (علیهالسّلام) و شصت تن از اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) روایت نقل کرده و شخص جلیل القدر بود و در زمان خودش از ارکان چهارگانه به حساب میآمد.
شیخ طوسی در رجالش نیز در دو جا او را ثقه دانسته است:
الحسن بن محبوب السراد، ویقال: الزراد، مولی، ثقة.
علامه حلی در خلاصة الاقوال میگوید:
الحسن بن محبوب السراد، ویقال الزراد، یکنی ابا علی، مولی بجیلة، کوفی، ثقة، عین، روی عن الرضا (علیهالسّلام) وکان جلیل القدر، یعد
فی الارکان الاربعة
فی عصره.
ابوعمرو کشی از زبدهترین رجالشناس، حسن بن محبوب را از اصحاب امام موسی کاظم و امام رضا (علیهماالسّلام) و از جمله شش نفر اصحاب اجماع میداند و میگوید:
تسمیة الفقهاء من اصحاب ابی ابراهیم وابی الحسن الرضا علیهما السلام
۱۰۵۰ - اجمع اصحابنا علی تصحیح ما یصح عن هؤلاء وتصدیقهم واقروا لهم بالفقه والعلم: وهم ستة نفر آخر دون الستة نفر الذین ذکرناهم
فی اصحاب ابی عبدالله علیه السلام، منهم یونس بن عبد الرحمن، وصفوان بن یحیی بیاع السابری، ومحمد بن ابی عمیر، وعبدالله بن المغیرة، والحسن بن محبوب، واحمد بن محمد بن ابی نصر.
نام فقهایی از اصحاب امام کاظم و امام رضا (علیهماالسلام). اصحاب بر تصحیح راویان و صحبت روایت آنان و تصدیق آنان اجماع دارند و به علم و دانایی آنان معترفاند. آنان شش تن دیگر غیر از شش نفری که از اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) هستند میباشند. از جمله آنان یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحی بیاع سابری، محمد بن ابیعمیر و عبدالله بن مغیره، حسن بن محبوب و احمد بن محمد بن ابینصر هستند.
هـ) زیاد بن المنذر ابیالجارود:
نجاشی او را از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) معرفی کرده و میگوید او هنگامی که
زید بن علی خروج کرد به او پیوست و زیدی مذهب شد:
زیاد بن المنذر ابو الجارود الهمدانی الخارفی الاعمی... کوفی، کان من اصحاب ابی جعفر، وروی عن ابی عبدالله علیهما السلام، و تغیر لما خرج زید رضی الله عنه.
به پیروی از نجاشی، برخی از علمای دیگر نیز این سخن را تکرار کردهاند.
برخی دیگر علماء گفتهاند او از بزرگانی است که مسائل حلال و حرام و
احکام دین از او گرفته شده و با توجه به روایاتی که از او در مورد ائمه (علیهمالسّلام) نقل شده از
مذهب زیدی برگشته است. این شخص در طریق روایات تفسیر علی بن ابراهیم قمی واقع شده که دارای توثیق عام است و علاوه بر آن شیخ مفید او را از بزرگانی دانسته که مصدر اخذ مسایل حلال و حرام و احکام دینی است.
مرحوم آقای خویی همین نظر را دارند. ایشان در
معجم رجال الحدیث بعد از اینکه روایاتی را که در مذمت او وارده شده نقد کرده نظر خودش را اینگونه بیان میکند:
فالظاهر انه ثقة، لا لاجل ان له اصلا ولا لروایة الاجلاء عنه لما عرفت غیر مرة من ان ذلک لا یکفی لاثبات الوثاقة، بل لشهادة الشیخ المفید،
فی الرسالة
العددیة بانه من الاعلام الرؤساء الماخوذ عنهم الحلال والحرام، والفتیا والاحکام الذین لا یطعن علیهم ولا طریق الی ذم واحد منهم. ولشهادة علی بن ابراهیم
فی تفسیره بوثاقة کل من وقع
فی اسناده.
ظاهرا او ثقه است؛ نه به خاطر اینکه او دارای کتاب اصل است و نه به خاطر روایت بزرگان از او؛ زیرا بیش از یکبار شناختی که روایت بزرگان برای اثبات وثاقت کافی نیست؛ بلکه به خاطر شهات شیخ مفید در
رساله عددیه بر اینکه ابوالجارود از جمله بزرگانی است که حلال و حرام و
فتوا و احکام از آنها گرفته شده و این بزرگان مورد طعن نیست و هیچ راهی برای ذم هر یک از آنان وجود ندارد. به خاطر شهادت علی بن ابراهیم به وثاقت او در تفسیرش (که همه راوایان در اسناد روایات تفسیرش را به وثاقت معرفی کرده)، ثقه است.
آقای خویی (رحمةاللهعلیه) در صفحه دیگر، بعد از اینکه به روایت لوح جابر که از طریق ابیالجارود نقل شده و در آن روایات نامهای دوازده امام ذکر شده، میگوید: از اینکه او این روایات را نقل کرده، باید ملتزم شد که او از مذهب زیدی برگشته است:
اقول: اذا صح سند الروایتین ولم یناقش فیها بعدم ثبوت وثاقة احمد بن محمد بن یحیی والحسین بن احمد بن ادریس، لم یکن بد من الالتزام برجوع ابی الجارود، من الزیدیة الی الحق، وذلک فان روایة الحسن بن محبوب المتولد قریبا من وفاة الصادق (علیهالسّلام) عنه، لا محالة تکون بعد تغیره وبعد اعتناقه مذهب الزیدیة بکثیر، فاذا روی ان الاوصیاء اثنا عشر، آخرهم القائم، ثلاثة منهم محمد، واربعة منهم علی علیهم السلام، کان هذا رجوعا منه الی الحق، والله العالم.
میگویم: زمانیکه سند این دو روایت صحیح دانسته شد و در آنها به موثق نبودن احمد بن محمد بن یحیی و حسین بن احمد بن ادریس مناقشه نشد، باید ملتزم شد که ابوالجارود از مذهب زیدی به سوی حق برگشته است؛ زیرا روایت کردن حسن بن محبوب از او (که حسن نزدیک وفات امام صادق (علیهالسّلام) متولد شده)، لا محاله بعد از تغییر مذهب او به سوی حق و بعد از گردن گذاشتن او به مذهب زیدی به مدت زیادی، بوده است. زمانیکه روایت کند که اوصیاء رسول خدا دوازده نفراند و آخرین آنان قائمشان است، سه تن آنان محمد، چهارتن آنان علی است. این دلیل رجوع او به سوی حق (امامی شدن) است.
حضرت
آیتالله العظمی سبحانی نیز عقیده دارد با توجه به روایات او که آنها را شیخ صدوق نقل کرده، او به سوی مذهب حق برگشته است. ایشان بعد از اینکه کلام شیخ و نجاشی را در مورد او نقل کرده میگوید:
والظاهر ان الرجل کان امامیا، لکنه رجع عندما خرج زید بن علی فمال الیه وصار زیدیا. ونقل الکشی روایات
فی ذمه، غیر انالظاهر من الروایات التی نقلها الصدوق، رجوعه الی المذهب الحق.
ظاهراً این شخص امامی بوده است؛ لکن هنگامیکه زید بن علی خروج کرد، به سوی او تمایل پیدا کرد و زیدی شد و کشی نیز روایاتی را در مذمت او نقل کرده؛ اما طبق ظاهر روایاتی که شیخ صدوق از او نقل کرده، او به مذهب حق برگشته است.
نتیجه طبق نظر بزرگان، ابوالجارود موثق و امامی است از اینرو، روایتش هم صحیح است در نتیجه این روایت نیز صحیحه است.
روایت دوم از ابوالجارود از امام باقر (علیهالسّلام) با سند صحیح دیگر:
روایت امام باقر (علیهالسّلام) از طریق ابوالجارود در جای دیگر، با این سند صحیح نیز نقل شده است. شیخ صدوق در کمال الدین و عیون الاخبار آورده است:
حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ اِدْرِیسَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا اَبِی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی وَاِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ اَبِی الْجَارُودِ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) وَبَیْنَ یَدَیْهَا لَوْحٌ فِیهِ اَسْمَاءُ الْاَوْصِیَاءِ
فَعَدَدْتُ اثْنَیْ عَشَرَ اسْماً آخِرُهُمُ الْقَائِمُ ثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَاَرْبَعَةٌ مِنْهُمْ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعِین.
جابر میگوید: به محضر حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) وارد شدم در برابرش لوحی بود که نامهای اوصیاء در آن نوشته شده بود. دوازده اسم را در آن شمردم که آخرین آنان اسم قائم بود. سه اسم به نام محمد و چهار اسم آن به نام علی بود. درود خدا بر همه آنان.
بررسی سند روایتدر سند روایت: ۱. حسین بن احمد بن ادریس. ۲. احمد بن ادریس اشعری قمی. ۳. احمد بن محمد بن عیسی. ۴.
ابراهیم بن هاشم. ۵. حسن بن محبوب. ۶. ابوالجارود زیاد بن المنذر واقع شدهاند.
ا) الحسین بن احمد بن ادریس:
حسین بن احمد ادریس از اساتید شیخ صدوق و از مشایخ اجازه است و بزرگانی همانند علامه حلی در خلاصة و نمازی شاهرودی در مستدرکات و برخی دیگر او را توثیق کرده و علماء نیز به روایت او عمل نمودهاند.
علامه حلی در خلاصه الاقوال مینویسد:
الحسین الاشعری القمی، ابو عبدالله، ثقة.
وحید بهبهانی درباره او مینویسد:
وقال جدی ترحم علیه عند ذکره ازید من الف مرة فیما رایت من کتبه انتهی وهذا یشیر الی غایة الجلالة وکثرة الروایة الی القوة وکذا مقبولیة الروایة وکذا روایة الجلیل عنه الی غیر ذلک مما هو فیه مما مر
فی الفواید.
در کتاب جدم (علامه مجلسی) دیدم که زیادتر از هزار مرتبه از او یادآوری کرده و بر او رحمت فرستاده است و این مطلب اشاره به نهایت جلالت او دارد. و نیز روایت فراوان او و روایت کردن بزرگان از او، اشاره به قوت و مقبولیت روایتش دارد.
نمازی شاهرودی مینویسد:
الحسین بن احمد بن ادریس القمی الاشعری ابو عبدالله: روی عنه التلعکبری وله منه اجازة کما قاله الشیخ
فی باب من لم یرو عنهم. وروی الصدوق عنه کثیرا " مترحما " ومترضیا " علیه عن ابیه احمد بن ادریس... وکلما ذکره الصدوق ترحم وترضی علیه، بل عن المجلسی الاول ترحم علیه ازید من الف مرة. فیستفاد من ذلک کله جلالته ووثاقته.
حسین بن احمد بن ادریس... تلعکبری از او روایت نقل کرده و اجازهنامه روایت از او داشته است؛ چنانچه شیخ طوسی این مطلب را در باب من لم یرو عنهم آورده است. شیخ صدوق نیز از او بسیار رویت کرده و از او با کلمات «رحمهالله» و «رضیالله» تجلیل کرده است. هرزمانی که شیخ صدوق او را یاد آوری کرده بر او ترحم و ترضی نموده است. بلکه مجلسی اول زیادتر از هزار مرتبه بر او رحمت فرستاده است. پس از همه اینها جلالت و وثاقت او استفاده میشود.
ایشان در صفحه دیگر از کتابش صریحاً این راوی را توثیق کرده است:
الحسین الاشعری القمی ابو عبدالله: ثقة کما قاله العلامة
فی صه.
سیدعلی بروجردی نیز بعد از اینکه سخن از روایات فراوان او و ترحم و ترضی شیخ صدوق به میان آورده میگوید:
فالعمل بروایته قوی.
علامه مامقانی بعد از اینکه بهطور اختصار ایشان را معرفی کرده مینویسد:
و ظاهره انه امامی و اذا انضم الی ذلک امر ذکرها
فی التعلیقة کان من الحسان اقلاً.
و بعد سخن وحید بهبهانی که ذکر شد آورده و سپس میگوید:
فظهر ان الرجل ان لم یکن ثقة فلا اقل من انه من الحسان.
ظاهراً او امامی است و زمانیکه به این مطلب آن چه را
وحید بهبهانی در تعلیقه ذکر کرده ضمیمه شود، این شخص اقلاً از جمله حسان است. و در پایان میگوید: به دست آمد اگر این مرد ثقه نباشد، لااقل از جمله حسان است.
ب) احمد بن ادریس:
نجاشی درباره احمد بن ادریس بن احمد اشعری میگوید:
احمد بن ادریس بن احمد ابو علی الاشعری القمی کان ثقة، فقیها،
فی اصحابنا، کثیر الحدیث، صحیح الروایة.
احمد بن ادریس... ثقه، فقیه در میان اصحاب، دارای روایات فراوان و صحیح الروایت بود.
نمازی شاهرودی نیز مینویسد:
احمد بن ادریس بن احمد بن زکریا القمی ابو علی الاشعری: کان ثقة فقیها
فی اصحابنا، کثیر الحدیث صحیح الروایة، ... وهو من مشایخ الکلینی اکثر من الروایة عنه
فی الکافی.
احمد بن ادریس... ثقه، فقیه در میان اصحاب، دارای روایات فراوان و صحیح الروایت بود. و او از اساتید کلینی بود که در کافی از ایشان فراوان روایت نقل کرده است.
ج) احمد بن محمد بن عیسی
آقای خویی میفرماید: او با احمد بن محمد بن عیسی بن عبدالله الاشعری متحد است.
احمد بن محمد بن عیسی الاشعری القمی: احمد بن محمد بن عیسی الاشعری. احمد بن محمد بن عیسی بن عبدالله الاشعری. ثقة، له کتب، ذکره الشیخ
فی رجاله:
فی اصحاب الرضا علیه السلام. وعده من اصحاب الجواد، ...
احمد بن محمد بن عیسی... ثقه است، برای او کتابهایی است. شیخ او را در کتاب رجالش از اصحاب امام هشتم و او را از اصحاب
امام جواد (علیهالسّلام) شمرده است.
شیخ طوسی میفرماید:
احمد بن محمد بن عیسی الاشعری القمی، ثقة، له کتب.
نمازی شاهرودی نیز میگوید: او با محمد بن محمد بن عیسی بن عبدالله اشعری متحد است و در مورد او میگوید:
احمد بن محمد بن عیسی بن عبدالله بن سعد بن مالک بن الاحوص بن السائب بن مالک بن عامر الاشعری القمی، ابو جعفر: شیخ القمیین ووجیههم وفقیههم، غیر
مدافع ثقة جلیل بالاتفاق، وهو من اصحاب الرضا والجواد والهادی (صلوات الله علیهم)، کما قاله الشیخ
فی رجاله وله کتب ذکروها.
احمد بن محمد بن... کنیهاش ابوجعفر، شیخ قمیین، بزرگ و فقهایشان است و به اتفاق همه موثق جلیل میباشد. او از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی (علیهمالسّلام) است؛ همچنانکه شیخ در رجالش گفته و برای او کتابهایی است که آنها را ذکر کرده است.
د) ابراهیم بن هاشم:
نجاشی میگوید:
ابراهیم بن هاشم ابواسحاق القمی اصله کوفی، انتقل الی قم... واصحابنا یقولون: اول من نشر حدیث الکوفیین بقم هو.
ابراهیم بن هاشم... اصالتاً از کوفه است که از به سوی قم منتقل شده است. و اصحاب ما میگویند: نخستین کسی که روایت کوفیین را در قم منتشر کرد، ابراهیم بنهاشم بود.
آقای خویی مینویسد: من در وثاقت ابراهیم بنهاشم شک ندارم و برای اثبات این امر، سه دلیل را اقامه میکند:
اقول: لا ینبغی الشک
فی وثاقة ابراهیم بنهاشم، ویدل علی ذلک عدة امور:
۱ - انه روی عنه ابنه علی
فی تفسیره کثیرا، وقد التزم
فی اول کتابه بان ما یذکره فیه قد انتهی الیه بواسطة الثقات....
۲ - ان السید ابن طاووس ادعی الاتفاق علی وثاقته، حیث قال عند ذکره روایة عن امالی الصدوق
فی سندها ابراهیم بنهاشم: ورواة الحدیث ثقات بالاتفاق. فلاح السائل: الفصل التاسع عشر، الصفحة ۱۵۸.
۳ - انه اول من نشر حدیث الکوفیین بقم. والقمیون قد اعتمدوا علی روایاته، وفیهم من هو مستصعب
فی امر الحدیث، فلو کان فیه شائبة الغمز لم یکن یتسالم علی اخذ الروایة عنه، وقبول قوله.
میگویم: وثاقت ابراهیم بن هاشم سزاوار شک نیست. بر اثبات وثاقت او سه امر است:
یک: پسرش علی بن ابراهیم در تفسیرش روایات بسیار از او نقل کرده و در ابتدای تفسیرش ملتزم شده به اینکه آنچه را در این تفسیر بیان کرده منتهی به رجال موثق است.
دو:
سید بن طاووس در سند روایتی که در آن ابراهیم بن هاشم آمده، بر وثاقت او ادعای اتفاق کرده و گفته است: روایان حدیث باالاتفاق ثقه هستند.
سه: او نخستین کسی است که در
قم روایات کوفیان را منتشر کرد و قمیان به روایات او اعتماد کردند. پس اگر در او نقطه ضعف و طعنی بود، این چنین در گرفتن روایت از او تسالم و اتفاق نمیکردند.
نمازی شاهرودی هم خودش ایشان را ثقه میداند و هم نام کسانی را که ایشان را موثق میدانند ذکر کرده است:
ابراهیم بن هاشم بن الخلیل ابو اسحاق القمی: ... ثقة جلیل وفاقا للعلامة المامقانی وجماعة من المحققین. ذکرهم منهم العلامة الطباطبائی والمحقق الداماد والاردبیلی والمجلسیان ووالد الشیخ البهائی وغیرهم، وقال ابن طاووس
فی فلاح السائل بعد ذکر سند فیه ابراهیم بنهاشم القمی قال: ورجال السند ثقات بالاتفاق.
ابراهیم بن هاشم... ثقه و جلیل است؛ از جهت موافقت با علامه مامقانی و گروهی از محققان. از جمله آنها
علامه طباطبائی، محقق داماد، محقق اردبیلی،
مجلسی اول و دوم، پدر شیخ بهایی و غیر آنان.
ابنطاووس در
فلاح السائل بعد از ذکر سندی که در آن ابراهیم بن هاشم قمی آمده، گفته است: رجال سند به اتفاق ثقه هستند.
و) الحسن بن محبوب:
ز) ابیالجارود زیاد بن المنذر:
توثیق این دوتن در روایت قبل به اثبات رسید و نیازی به تکرار نیست.
نتیجهاین روایت نیز صحیح است.
ابوبصیر از امام صادق (علیهالسّلام) با سه سند: «هَذَا لَوْحٌ اَهْدَاهُ اللَّهُ اِلَی رَسُولِهِ... فِیهِ اسْمُ اَبِی وَاسْمُ بَعْلِی وَاسْمُ ابْنَیَّ وَاسْمُ الْاَوْصیاءِ مِنْ وُلْدِی»
در یکی از طرق لوح جابر بن عبدالله، ابوبصیر اسدی قرار دارد که این روایت را از امام صادق (علیهالسّلام) به صورت مفصل نقل کرده و مرحوم کلینی این روایت را در یکجا با سه سند در کافی آورده است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِیفٍ وَعَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ اَبِی حَمَّادٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: قَالَ اَبِی لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیِّ- اِنَّ لِی اِلَیْکَ حَاجَةً فَمَتَی یَخِفُّ عَلَیْکَ اَنْ اَخْلُوَ بِکَ فَاَسْاَلَکَ عَنْهَا. فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ: اَیَّ الْاَوْقَاتِ اَحْبَبْتَهُ فَخَلَا بِهِ
فِی بَعْضِ الْاَیَّامِ فَقَالَ لَهُ: یَا جَابِرُ اَخْبِرْنِی عَنِ اللَّوْحِ الَّذِی رَاَیْتَهُ
فِی یَدِ اُمِّی فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَمَا اَخْبَرَتْکَ بِهِ اُمِّی اَنَّهُ
فِی ذَلِکَ اللَّوْحِ مَکْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ: اَشْهَدُ بِاللَّهِ اَنِّی دَخَلْتُ عَلَی اُمِّکَ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام)
فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَهَنَّیْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَیْنِ وَرَاَیْتُ
فِی یَدَیْهَا لَوْحاً اَخْضَرَ ظَنَنْتُ اَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَرَاَیْتُ فِیهِ کِتَاباً اَبْیَضَ شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِاَبِی وَاُمِّی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مَا هَذَا اللَّوْحُ؟ فَقَالَتْ: هَذَا لَوْحٌ اَهْدَاهُ اللَّهُ اِلَی رَسُولِهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فِیهِ اسْمُ اَبِی وَاسْمُ بَعْلِی وَاسْمُ ابْنَیَّ وَاسْمُ الْاَوْصیاءِ مِنْ وُلْدِی وَ اَعْطَانِیهِ اَبِی لِیُبَشِّرَنِی بِذَلِکَ. قَالَ جَابِرٌ: فَاَعْطَتْنِیهِ اُمُّکَ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) فَقَرَاْتُهُ وَاسْتَنْسَخْتُهُ. فَقَالَ لَهُ اَبِی فَهَلْ لَکَ یَا جَابِرُ اَنْ تَعْرِضَهُ عَلَیَّ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَمَشَی مَعَهُ اَبِی اِلَی مَنْزِلِ جَابِرٍ فَاَخْرَجَ صَحِیفَةً مِنْ رَقٍّ فَقَالَ: یَا جَابِرُ انْظُرْ
فِی کِتَابِکَ لِاَقْرَاَ اَنَا عَلَیْکَ فَنَظَرَ جَابِرٌ
فِی نُسْخَةٍ فَقَرَاَهُ اَبِی فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً فَقَالَ جَابِرٌ: فَاَشْهَدُ بِاللَّهِ اَنِّی هَکَذَا رَاَیْتُهُ
فِی اللَّوْحِ مَکْتُوباً:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ• هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ• - لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَنُورِهِ وَسَفِیرِهِ وَحِجَابِهِ وَدَلِیلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْاَمِینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِینَ عَظِّمْ یَا مُحَمَّدُ اَسْمَائِی وَاشْکُرْ نَعْمَائِی وَلَا تَجْحَدْ آلَائِی اِنِّی اَنَا اللَّهُ لا اِلهَ اِلَّا اَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِینَ وَمُدِیلُ الْمَظْلُومِینَ وَدَیَّانُ الدِّینِ اِنِّی اَنَا اللَّهُ لا اِلهَ اِلَّا اَنَا فَمَنْ رَجَا غَیْرَ فَضْلِی اَوْ خَافَ غَیْرَ عَدْلِی عَذَّبْتُهُ عَذاباً لا اُعَذِّبُهُ اَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ فَاِیَّایَ فَاعْبُدْ وَعَلَیَّ فَتَوَکَّلْ اِنِّی لَمْ اَبْعَثْ نَبِیّاً فَاُکْمِلَتْ اَیَّامُهُ وَانْقَضَتْ مُدَّتُهُ اِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِیّاً وَاِنِّی فَضَّلْتُکَ عَلَی الْاَنْبِیَاءِ وَفَضَّلْتُ وَصِیَّکَ عَلَی الْاَوْصِیَاءِ وَاَکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیْکَ وَسِبْطَیْکَ حَسَنٍ وَحُسَیْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِی- بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ اَبِیهِ وَجَعَلْتُ حُسَیْناً خَازِنَ وَحْیِی وَاَکْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَخَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ اَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَاَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ کَلِمَتِیَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَحُجَّتِیَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ اُثِیبُ وَاُعَاقِبُ اَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ وَزَیْنُ اَوْلِیَائِیَ الْمَاضِینَ وَابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ عِلْمِی وَالْمَعْدِنُ لِحِکْمَتِی سَیَهْلِکُ الْمُرْتَابُونَ
فِی جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَیْهِ کَالرَّادِّ عَلَیَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَاُکْرِمَنَّ مَثْوَی جَعْفَرٍ وَلَاَسُرَّنَّهُ
فِی اَشْیَاعِهِ وَاَنْصَارِهِ وَاَوْلِیَائِهِ اُتِیحَتْبَعْدَهُ مُوسَی فِتْنَةٌ عَمْیَاءُ حِنْدِسٌ- لِاَنَّ خَیْطَ فَرْضِی لَا یَنْقَطِعُ وَحُجَّتِی لَا تَخْفَی وَاَنَّ اَوْلِیَائِی یُسْقَوْنَ بِالْکَاْسِ الْاَوْفَی مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِی وَمَنْ غَیَّرَ آیَةً مِنْ کِتَابِی فَقَدِ افْتَرَی عَلَیَّ وَیْلٌ لِلْمُفْتَرِینَ الْجَاحِدِینَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَی عَبْدِی وَحَبِیبِی وَخِیَرَتِی
فِی عَلِیٍّ وَلِیِّی وَنَاصِرِی وَمَنْ اَضَعُ عَلَیْهِ اَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَاَمْتَحِنُهُ بِالاضْطِلَاعِ بِهَا یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ یُدْفَنُ
فِی الْمَدِینَةِ الَّتِی بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ- اِلَی جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَاَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَخَلِیفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَوَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِی وَمَوْضِعُ سِرِّی وَحُجَّتِی عَلَی خَلْقِی لَا یُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ اِلَّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَشَفَّعْتُهُ
فِی سَبْعِینَ مِنْ اَهْلِ بَیْتِهِ کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وَاَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِیٍّ وَلِیِّی وَنَاصِرِی وَالشَّاهِدِ
فِی خَلْقِی وَاَمِینِی عَلَی وَحْیِی اُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِیَ اِلَی سَبِیلِی وَالْخَازِنَ لِعِلْمِیَ الْحَسَنَوَاُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ محمد رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَی وَبَهَاءُ عِیسَی وَصَبْرُ اَیُّوبَ فَیُذَلُّ اَوْلِیَائِی
فِی زَمَانِهِ وَتُتَهَادَی رُءُوسُهُمْ کَمَا تُتَهَادَی رُءُوسُ التُّرْکِ وَالدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَیُحْرَقُونَ وَیَکُونُونَ خَائِفِینَ مَرْعُوبِینَ وَجِلِینَ تُصْبَغُ الْاَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَیَفْشُو الْوَیْلُ وَالرَّنَّةُ
فِی نِسَائِهِمْ اُولَئِکَ اَوْلِیَائِی حَقّاً بِهِمْ
اَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَةٍ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ وَبِهِمْ اَکْشِفُ الزَّلَازِلَ
وَاَدْفَعُ الْآصَارَ وَالْاَغْلَالَ اُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَاُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ: قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَالِمٍ قَالَ اَبُو بَصِیرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ
فِی دَهْرِکَ اِلَّا هَذَا الْحَدِیثَ لَکَفَاکَ فَصُنْهُ اِلَّا عَنْ اَهْلِهِ.
ابیبصیر میگوید: امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: پدرم به جابر بن عبدالله انصاری گفت: چه وقت برایت راحتتر است که تنها نزد من آیی تا مطلبی را از تو بپرسم؟ جابر گفت: هر وقت که شما بخواهی؟، یک روزی پدرم به او فرمود: ای جابر، به من از آن لوحی که در دست مادرم فاطمه (سلاماللهعلیها) دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دیدی و از آنچه که مادرم به تو گزارش داد که در آن لوح نوشته است، گزارش بده. جابر در پاسخ گفت: خدا را گواه میگیرم (روزی) در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) جهت تبریک و تهنیت تولّد امام حسین به خدمت مادرت حضرت زهرا (علیهاالسّلام) رسیده بودم که در دست آن حضرت لوح سبز رنگی دیدم، که گمان کردم از زمرّد است و در آن نوشته سپیدی به مانند رنگ آفتاب بود، عرض کردم: پدرم و مادرم قربانت، ای دختر رسول خدا، این لوح چیست؟
فرمود: این لوحی است که خدا آن را به رسول خود هدیه کرده و در آن نام پدرم و نام شوهرم و نام دو پسرم و نام امامان از فرزندانم میباشد و پدرم برای مژدگانی، آن را به من داده است، جابر میگوید: مادرت فاطمه (سلاماللهعلیها) آن را به دست من داد و آن را خواندم و از آنرو نویس کردم، پدرم به او گفت: ای جابر، میتوانی آن را به من نشان دهی؟ گفت: آری، پدرم با او به خانه جابر رفت و او صحیفهای از پوست آهو (از برگ کاغذ) در آورد، پدرم فرمود: ای جابر، در نوشته خود نگاه کن تا من آن را بخوانم، جابر در نسخه خود نظر داشت و پدرم آن را خواند و یک حرف، اختلاف نداشت. جابر گفت: من خدا را گواه میگیرم که به راستی همچنین دیدم که در لوح نوشته بود:
به نام خدای بخشاینده مهربان این نامهای است که از خداوند عزیز حکیم برای
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنده و نور و سفیر و حجاب و دلیل حضرت او،
روح الامین آن را از نزد رب العالمین آورده است، ای محمد، اسماء مرا بزرگ شمار و نعمتهای مرا شکرگزار و لطفهای مرا انکار مدار، به راستی، منم، من که خدایم، نیست شایسته پرستش جز من که شکننده جباران و انتقامجوی ستمکشان و جزا دهنده روز رستاخیزم، به راستی منم خدا، نیست شایسته پرستش جز من، هر که جز فضل مرا امید دارد و جز از عدل من بترسد، او را چنان کیفری دهم که هیچ کدام از جهانیان را آنگونه کیفر ندهم، پس مرا پرستش کن و همانا بر من توکل کن، به راستی، من پیغمبری نفرستادم که روزگارش را به پایان رسانم و عمرش به سر آید جز آنکه برای او وصیی مقرر ساختهام، به راستی، من تو را بر پیغمبران، و وصی تو را بر همه اوصیاء برتری دادم و تو را به دو شیر- بچهات- و به دو دختر زادهات حسن و حسین ارجمند ساختم، حسن را پس از پدرش کان دانش نمودم و حسین را گنجبان وحی خویش، او را به شهادت گرامی داشتم و به سرانجام سعادتش واداشتم، پس او برترین شهیدا و بلند پایهترین آنهاست، من کلمه تامه خود را همراه او کردم و حجت رسای خویش را نزد او نهادم به وسیله خاندان او پاداش دهم و کیفر نهم. اول آنان: علی سید عابدان و زیور دوستان گذشته این سامان. دوم: پسرش همانند جدّ ستودهاش محمد، شکافنده دانش و معدن حکمتم، محققاً شککنندگان درباره او هلاک شوند.
سوم آنها جعفر: هرکس او را نپذیرد، مرا نپذیرفته، گفتار من حق است. هر آینه گرامی دارم جایگاه جعفر را و او را درباره پیروان و یاران، و دوستانش شاد سازم،
پس از وی چهارمشان: موسی است که (در زمان او) آشوبی سخت و گیجکننده فرا گیرد، زیرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولیاء من با جامی سرشار سیر آب شوند. هر کس یکی از آنها را انکار کند،
نعمت مرا انکار کرده و آنکه یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد، بر من دروغ بسته است.
پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزیدهام
موسی، وای بر دروغبندان و منکرین علی (امام هشتم (علیهالسلام)) و دوست و یاور من و کسی که بارهای سنگین نبوت را بدوش او گذارم و به وسیله انجام دادن آنها امتحانش کنم (گویا اشاره به پذیرفتن امر دشوار ولایت عهدیست) او را مردی پلید و گردنکش (مامون) میکشد و در شهری که (طوس) بنده صالح (
ذو القرنین) آن را ساخته است، پهلوی بدترین مخلوقم (
هارون) به خاک سپرده میشود، فرمان و وعده من ثابت شده که:
او را به وجود پسرش و جانشین و وارث علمش محمد مسرور سازم، او کانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم میباشد، هر بندهئی به او
ایمان آورد،
بهشت را جایگاهش سازم و
شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش که همگی سزاوار
دوزخ باشند بپذیرم.
و سرانجام سعادت را نصیب پسر او: علی (
امام نقی (علیهالسلام)) سازم که ولی و ناصر من و گواه من بر خلق من و امین من بر وحی من است. و از او به وجود آورم، حسن (
امام عسکری (علیهالسلام)) را، همانکه به راه و کیش من دعوت کند و گنجبان دانش من باشد.
و کامل گردانم این سلسله امامت را به پسر او: م ح م د که رحمت بر جهانیان و دارای کمال موسی و بهای
عیسی و صبر
ایوب است، در دوران او دوستانم خوار شوند و سر آنها را دشمنان به هم دیگر هدیه کنند چنانچه سرهای ترک و دیلم را به هم پیشکش نمایند، آنها را بکشند و بسوزانند و در ترس باشند، مرعوب و هراسان و زمین از خونشان رنگین گردد، ناله و شیون در میان زنان آنها بلند شود، آنان به راستی دوستان من باشند و به وسیله آنها
دفع کنم هر
فتنه پیچیده و تاری را و برای آنها بردارم زمین لرزهها و بارهای سنگین و زنجیر گران را، آنانند که درود و رحمت پروردگار بر آنهاست، و تنها آنان هدایتشدهگانند.
عبدالرحمن بن سالم گوید: ابوبصیر گفت: اگر در دوران عمرت جز این حدیث نشنیده باشی، ترا کفایت کند، پس آن را از نا اهلش پنهان دار.
برخی مصادر دیگر این روایت از قرار ذیل است.
جابر جعفی از امام باقر (علیهالسّلام) از جابر بن عبدالله: «هَذِهِ اَسْمَاءُ الْاَوْصِیَاءِ اَوَّلُهُمْ ابْنُ عَمِّی وَاَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی»
شیخ صدوق در دو کتابش (کمال الدین و عیون اخبار الرضا) آورده است:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ شَاذَوَیْهِ الْمُؤَدِّبُ وَاَحْمَدُ بْنُ هَارُونَ الْقَاضِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیِّ الْکُوفِیِّ عَنْ مَالِکٍ السَّلُولِیِّ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ اَبِی السَّفَاتِجِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ (علیهالسّلام) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی مَوْلَاتِی فَاطِمَةَ علیها سلام وَقُدَّامَهَا لَوْحٌ یَکَادُ ضَوْؤُهُ یَغْشَی الْاَبْصَارَ فِیهِ اثْنَا عَشَرَ اسْماً ثَلَاثَةٌ
فِی ظَاهِرِهِ وَثَلَاثَةٌ
فِی بَاطِنِهِ وَثَلَاثَةُ اَسْمَاءَ
فِی آخِرِهِ وَثَلَاثَةُ اَسْمَاءَ
فِی طَرَفِهِ
فَعَدَدْتُهَا فَاِذَا هِیَ اثْنَا عَشَرَ اسْماً فَقُلْتُ اَسْمَاءُ مَنْ هَؤُلَاءِقَالَتْ: هَذِهِ اَسْمَاءُ الْاَوْصِیَاءِ اَوَّلُهُمْ ابْنُ عَمِّی وَاَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی آخِرُهُمُ الْقَائِمُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعِینَ قَالَ جَابِرٌ: فَرَاَیْتُ فِیهَا مُحَمَّداً مُحَمَّداً مُحَمَّداً
فِی ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ وَعَلِیّاً وَعَلِیّاً وَعَلِیّاً وَعَلِیّاً
فِی اَرْبَعَةِ مَوَاضِعَ.
به نقل جابر جعفی از امام باقر (علیهالسّلام)، جابر بن عبد اللَّه انصاری میگوید: به محضر بانوی خود فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) وارد شدم در برابرش لوحی بود که پرتوش چشم را خیره میکرد در آن لوح نام دوازده امام بود، سه نام در روی آن و سه نام دیگر در پشت آن، سه نام در آخر آن و سه نام در حاشیه آن بود، من آنها را شمردم دوازده نام بودند، گفتم اینها نامهای چه کسانی هستند؟ فرمود: این نام اوصیاء است نخستین آنان عمو زادهام و یازده تن دیگر آنها فرزندانم میباشند که آخرینشان قائم است. جابر میگوید در سه جای لوح، محمد محمد محمد و در چهار جا، علی و علی و علی و علی در چهار دیدم.
اسحاق بن عمار از امام صادق (علیهالسّلام): «وَجَدْنَا صَحِیفَةً بِاِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَخَطِّ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ»
وَحَدَّثَنَا اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ حَمْزَةَ الْعَلَوِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ دُرُسْتَ السَّرْوِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ الْکُوفِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ اَبِی نَجْرَانَ وَصَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ اِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ (علیهالسّلام) اَنَّهُ قَالَ: یَا اِسْحَاقُ اَ لَا اُبَشِّرُکَ؟ قُلْتُ: بَلَی جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ: وَجَدْنَا صَحِیفَةً بِاِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَخَطِّ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) فِیهَا بسم الله الرحمن الرحیم هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ وَذَکَرَ حَدِیثَ اللَّوْحِ کَمَا ذَکَرْتُهُ
فِی هَذَا الْبَابِ مِثْلَهُ سَوَاءً اِلَّا اَنَّهُ قَالَ
فِی آخِرِهِ ثُمَّ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: یَا اِسْحَاقُ هَذَا دِینُ الْمَلَائِکَةِ وَالرُّسُلِ فَصُنْهُ عَنْ غَیْرِ اَهْلِهِ یَصُنْکَ اللَّهُ وَیُصْلِحْ بَالَکَ ثُمَّ قَالَ (علیهالسّلام) مَنْ دَانَ بِهَذَا اَمِنَ عِقَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ.
اسحق بن عمار میگوید: امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: ای اسحق آیا به تو مژده ندهم؟ گفتم: چرا فدایت گردم ای پسر رسول خدا. فرمود: در صحیفهای که به املاء رسول خدا و خط امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بود این چنین آمده است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هذا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ العزیز الحکم روایت لوح را مطابق آن چه گذشت ذکر کرد. جز آنکه در آخرش فرمود: ای اسحق! این دین فرشتگان و رسولان است، آن را از نا اهلان نگهدار، خدایت نگهدارد و خاطرت را جمع دارد. سپس فرمود: هر کس بدین عقیده باشد، از عقاب خدای (عزّوجلّ) در امان است.
روایت صحیحه
داود بن قاسم جعفری از
امام جواد (علیهالسّلام): شهادت
حضرت خضر به نامهای شریف دوازده امام در محضر امیرمؤمنان (علیهالسّلام).
مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی در روایت صحیح که از دواد بن قاسم جعفری از امام جواد (علیهالسّلام) نقل شده آوده است که حضرت خضر پیامبر در محضر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به اسامی دوازده امام (علیهمالسّلام) شهادت داده است:
عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِعَنْ اَبِی هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی (علیهالسّلام) قَالَ اَقْبَلَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) وَمَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) وَهُوَ مُتَّکِئٌ عَلَی یَدِ سَلْمَانَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَجَلَسَ اِذْ اَقْبَلَ رَجُلٌ حَسَنُ الْهَیْئَةِ وَاللِّبَاسِ فَسَلَّمَ عَلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ- فَرَدَّ عَلَیْهِ السَّلَامَ فَجَلَسَ ثُمَّ قَالَ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اَسْاَلُکَ عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ اِنْ اَخْبَرْتَنِی بِهِنَّ عَلِمْتُ اَنَّ الْقَوْمَ رَکِبُوا مِنْ اَمْرِکَ مَا قُضِیَ عَلَیْهِمْ وَاَنْ لَیْسُوا بِمَاْمُونِینَ
فِی دُنْیَاهُمْ وَآخِرَتِهِمْ وَاِنْ تَکُنِ الْاُخْرَی عَلِمْتُ اَنَّکَ وَهُمْ شَرَعٌ سَوَاءٌ فَقَالَ لَهُ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: سَلْنِی عَمَّا بَدَا لَکَ. قَالَ: اَخْبِرْنِی عَنِ الرَّجُلِ اِذَا نَامَ اَیْنَ تَذْهَبُ رُوحُهُ وَعَنِ الرَّجُلِ کَیْفَ یَذْکُرُ وَیَنْسَی وَعَنِ الرَّجُلِ کَیْفَ یُشْبِهُ وَلَدُهُ الْاَعْمَامَ وَالْاَخْوَالَ. فَالْتَفَتَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) اِلَی الْحَسَنِ فَقَالَ: یَا اَبَا مُحَمَّدٍ اَجِبْهُ قَالَ: فَاَجَابَهُ الْحَسَنُ (علیهالسّلام) فَقَالَ الرَّجُلُ: اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ وَلَمْ اَزَلْ اَشْهَدُ بِهَا وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَلَمْ اَزَلْ اَشْهَدُ بِذَلِکَ وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَصِیُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَالْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وَاَشَارَ اِلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَلَمْ اَزَلْ اَشْهَدُ بِهَا وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَصِیُّهُ وَالْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وَاَشَارَ اِلَی الْحَسَنِ (علیهالسّلام) وَاَشْهَدُ اَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ وَصِیُّ اَخِیهِ وَالْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ بَعْدَهُ وَاَشْهَدُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ اَنَّهُ الْقَائِمُ بِاَمْرِ الْحُسَیْنِ بَعْدَهُ وَاَشْهَدُ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَنَّهُ الْقَائِمُ بِاَمْرِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَاَشْهَدُ عَلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِاَنَّهُ الْقَائِمُ بِاَمْرِ مُحَمَّدٍ وَاَشْهَدُ عَلَی مُوسَی اَنَّهُ الْقَائِمُ بِاَمْرِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَاَشْهَدُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی اَنَّهُ الْقَائِمُ بِاَمْرِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَاَشْهَدُ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَنَّهُ الْقَائِمُ بِاَمْرِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی وَاَشْهَدُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِاَنَّهُ الْقَائِمُ بِاَمْرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَاَشْهَدُ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ بِاَنَّهُ الْقَائِمُ بِاَمْرِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَاَشْهَدُ عَلَی رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لَا یُکَنَّی وَلَا یُسَمَّی حَتَّی یَظْهَرَ اَمْرُهُ فَیَمْلَاَهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَالسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ ثُمَّ قَامَ فَمَضَی. فَقَالَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ: یَا اَبَا مُحَمَّدٍ اتْبَعْهُ فَانْظُرْ اَیْنَ یَقْصِدُ فَخَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) فَقَالَ مَا کَانَ اِلَّا اَنْ وَضَعَ رِجْلَهُ خَارِجاً مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَا دَرَیْتُ اَیْنَ اَخَذَ مِنْ اَرْضِ اللَّهِ فَرَجَعْتُ اِلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) فَاَعْلَمْتُهُ فَقَالَ یَا اَبَا مُحَمَّدٍ اَ تَعْرِفُهُ قُلْتُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَاَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ اَعْلَمُ قَالَ: هُوَ الْخَضِرُ علیه السلام.
ابوهاشم داود بن قاسم جعفری میگوید: ابوجعفر دوم (امام جواد (علیهالسّلام)) فرمود: امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) آمد به همراه حسن بن علی که به دست سلیمان تکیه داده بود، به
مسجدالحرام وارد شد و نشست، ناگاه مردی خوش قواره و خوش لباسی آمد و بر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) سلام داد و آن حضرت جواب سلام او را گفت و خدمت حضرت نشست، سپس عرض کرد: ای امیرمؤمنان، من از تو سه مساله میپرسم، اگر پاسخ آنها را به من دادی میدانم که این مردم در کار تو مرتکب خلافی شدند، که مسئول آنند، در
دنیا و
آخرت خود آسوده نیستند و اگر نه میدانم که تو با آنها برابری و امتیاز نداری. علی (علیهالسّلام) فرمود: هرچه میخواهی از من بپرس.
آن مرد عرض کرد: به من بگو:
۱- مردی که میخوابد، روحش به کجا میرود؟
۲- یادآوری و فراموشی چگونه به مرد رخ میدهند؟
۳- چگونه فرزند به عموها و یا دائیهای خود، مانند میشود؟
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) رو به حسن کرد و فرمود: ای ابامحمد، پاسخ او را بده، امام حسن (علیهالسّلام) پاسخش را داد، آن مرد گفت: گواهی میدهم که شایسته پرستش جز خدای یگانه نیست و همیشه به آن گواهی میدادم.
و گواهی میدهم محمد، رسول خدا است و همیشه بدان شهادت دادهام.
و گواهی میدهم که تو وصی رسول خدائی و قائم به حجت او هستی- و اشاره به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) کرد- و همیشه بدان شهادت دادهام.
و گواهی میدهم که تو هم وصی او هستی و قائم به حجت او - و اشاره به حسن (علیهالسّلام) کرد-.
و گواهی میدهم که:
حسین بن علی (علیهالسّلام) وصی برادر خود و قائم به حجت او است بعد از او. و گواهی میدهم که علی بن الحسین (علیهالسّلام) قائم به امامت حسین (علیهالسّلام) است پس از او.
و شهادت میدهم بر اینکه
محمد بن علی (علیهالسّلام) قائم به کار امامت علی بن الحسین (علیهالسّلام) است.
و گواهی میدهم بر اینکه
جعفر بن محمد (علیهالسّلام) قائم به کار امامت محمد (علیهالسّلام) است.
و گواهی میدهم بر اینکه موسی (علیهالسّلام) قائم به کار امامت جعفر بن محمد (علیهالسّلام) است.
و گواهم بر اینکه
علی بن موسی (علیهالسّلام) که او است قائم به کار امامت
موسی بن جعفر (علیهالسّلام).
و گواهی میدهم بر اینکه محمد بن علی (علیهالسّلام) قائم به امامت علی بن موسی (علیهالسّلام) است.
و گواهی میدهم بر اینکه
حسن بن علی (علیهالسّلام) قائم به کار امامت علی بن محمد (علیهالسّلام) است.
و گواهی میدهم بر اینکه حسن بن علی (علیهالسّلام) قائم به کار امامت علی بن محمد (علیهالسّلام) است.
و شهادت میدهم به مردی که فرزند حسن است و به کنیه و نام تعبیر نشود تا امر امامت پدید گردد و زمین را از
عدالت پر کند همانگونه که از ستم و خلاف پر شده باشد. درود بر توای امیرالمؤمنین و رحمت و برکات خدا، سپس برخاست و رفت، امیرالمؤمنین فرمود: ای ابا محمد دنبالش برو ببین کجا میرود، حسن بن علی (علیهالسّلام) بیرون شد و آن حضرت فرمود: وقتی پای خود را از مسجد بیرون نهاد من ندانستم به کجای زمین خدا رفت و برگشتم نزد امیرالمؤمنین و به او آگاهی دادم، فرمود: ای ابا محمد، او را میشناسی؟ گفتم: خدا و رسولش و امیرالمؤمنین داناترند، فرمود: او خضر (علیهالسّلام) بود.
این روایت صحیح است و از نظر سند همه رجالش امامی و ثقه هستند.
در مقدمه کتاب شریف کافی، مصداق «عدة من اصحابنا» را که از
احمد بن خالد برقی روایت کرده، مشخص کردهاند که افراد ذیل میباشند:
وکل ما کان فیه: عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمد بن خالد البرقی فهم: ۱. ابو الحسن علی بن ابراهیم بنهاشم القمی. ۲. محمد بن عبدالله بن اذینة. ۳. احمد بن عبدالله بن امیة. ۴. علی بن الحسین السعد آبادی.
در کتاب کافی، مراد از «عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد»، ابوالحسن علی بن ابراهیم قمی... هستند.
محمد صالح مازندرانی یکی از شارحان این کتاب شریف میگوید:
والعدة علی هذا
فی جمیع الموارد مشتملة علی العدول والثقات.
افرادی که در مصداق عده واقع شدهاند، عادل و ثقه هستند.
نجاشی از رجالیون سرشناس، احمد بن محمد بن خالد را موثق معرفی کرده است:
احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمن بن محمد بن علی البرقی ابو جعفر اصله کوفی - وکان جده محمد بن علی حبسه یوسف بن عمر بعد قتل زید علیه السلام، ثم قتله، وکان خالد صغیر السن، فهرب مع ابیه عبد الرحمن الی برق روذ - وکان ثقة
فی نفسه، یروی عن الضعفاء واعتمد المراسیل.
احمد بن محمد بن خالد... کنیهاش ابو جعفر، اهل کوفه (
یوسف بن عمر، بعد از کشتن زید، محمد بن علی (جد احمد) را زندانی کرد سپس او را کشت و خالد سنش کم بود و با پدرش عبدالرحمان به سوی برق رود گریخت)، و به شخصه ثقه بود.
شیخ طوسی در فهرست نیز همین عبارات را آورده است.
علامه حلی در خلاصة الاقوال نیز او را ثقه میداند و میگوید:
احمد بن محمد بن خالد بن عبد الرحمان بن محمد بن علی البرقی، منسوب الی برقة قم، ابو جعفر، کوفی، ثقة.
ابنداود حلی در رجالش بعد از نقل قول
ابنغضائری و
شیخ طوسی میگوید:
ویقوی (عندی) ثقته مشی احمد بن محمد بن عیسی
فی جنازته حافیا حاسرا تنصلا مما قذفه به.
موثق بودن او در نزد من تقویت میشود، زیرا احمد بن محمد بن عیسی اشعری در تشییع جنازه او پا برهنه، سر برهنه بیرون آمد در حالی که او را از تمام آنچه به او نسبت داده بود، تبرئه کرد.
سیدمهدی بحرالعلوم میفرماید:
والحق- وفاقا لاکثر الاصحاب، خصوصا المتاخرین- توثیق احمد ابن محمد بن خالد.
از جهت توافق با بسیاری از از اصحاب به ویژه متاخران، حق این است که احمد بن محمد بن خالد، موثق است.
داود بن القاسم را نیز علمای رجال موثق معرفی کردهاند. نجاشی درباره او میگوید:
داود بن القاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، ابوهاشم الجعفری رحمه الله کان عظیم المنزلة عند
الائمة علیهم السلام، شریف القدر، ثقة.
داود بن قاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب کنیهاش ابوهاشم جعفری، در نزد ائمه (علیهمالسّلام) دارای منزلت بسیاری است. او شریف القدر و موثق است.
شیخ طوسی در سه جای رجالش او را موثق دانسته است:
داود بن القاسم الجعفری، یکنی اباهاشم، من ولد جعفر بن ابی طالب علیه السلام، ثقة جلیل القدر.
علامه در خلاصه میگوید:
داود بن القاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، یکنی اباهاشم الجعفری رحمه الله، من اهل بغداد، ثقة جلیل القدر، عظیم المنزلة عند
الائمة (علیهمالسّلام)، شاهد ابا جعفر وابا الحسن وابا محمد (علیهمالسّلام)، وکان شریفا عندهم، له موقع وجلیل عندهم، روی ابوه عن الصادق (علیهالسّلام).
داود بن قاسم... از اهل
بغداد، مورد اعتماد و موثق و جلیلالقدر، دارای جایگاه بزرگ در نزد ائمه (علیهمالسّلام) است. او امام جواد و امام علیالنقی و امام حسن عسکری را دیده و در نزد آن بزرگواران گرامی و دارای جایگاه بود و پدرش از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده است.
روایت معراج «نشان داده شدن نور و اسامی امامان معصوم به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)»
یکی از مطالب مسلم و مورد اتفاق میان مسلمین
معراج رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. طبق روایات، هنگامی که حضرت به معراج رفت، نور و اسامی امامان معصوم و جانشینان بعد از آن حضرت برای پیامبر نشان داده شد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این مشاهداتش را برای امت اسلام در موارد
متعدد گزارش داد.
طریق این روایتخزاز قمی این روایت را از طرق: انس بن مالک، ابیامامه (اسعد بن زراره)، ابو ایوب انصاری، حذیفة بن یمان، امسلمه، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و از طریق عبدالقیس و
علقمة بن قیس از امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، و از طریق
غالب جهنی و
جابر بن یزید جعفی از امام باقر (علیهالسّلام) نقل کرده است.
این روایت در منابع دیگر (
) از طرق ابیسلمی شتربان رسول خدا نیز نقل شده است.
در این جا به سه طریق این روایت اشاره میکنیم.
در یکی از جاهایی که امیرمؤمنان (علیهالسّلام) این روایت را از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده،
مسجد کوفه میباشد که از طریق علقمة بن قیس نقل شده است.
خزاز قمی مینویسد:
حدثنی عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْکُوفِیِّ عَنْ اِسْمَاعِیلَ بْنِ مُوسَی بْنِ اِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ بْنِ حَبِیبٍ عَنْ شَرِیکٍ عَنْ حَکِیمِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ اِبْرَاهِیمَ النَّخَعِیِّ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ قَیْسٍ قَالَ: خَطَبَنَا اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) عَلَی مِنْبَرِ الْکُوفَةِ خُطْبَةَ اللُّؤْلُؤَةِ....
فَقَامَ اِلَیْهِ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ عَامِرُ بْنُ کَثِیرٍ فَقَالَ: یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَقَدْ اَخْبَرْتَنَا عَنْ اَئِمَّةِ الْکُفْرِ وَخُلَفَاءِ الْبَاطِلِ فَاَخْبِرْنَا عَنْ اَئِمَّةِ الْحَقِّ وَاَلْسِنَةِ الصِّدْقِ بَعْدَکَ قَالَ: نَعَمْ اِنَّهُ لَعَهْدٌ عَهِدَهُ اِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَنَّ هَذَا الْاَمْرَ یَمْلِکُهُ اثْنَا عَشَرَ اِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ وَلَقَدْ قَالَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لَمَّا عُرِجَ بِی اِلَی السَّمَاءِ نَظَرْتُ اِلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَاِذَا مَکْتُوبٌ عَلَیْهِ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ اَیَّدْتُهُ بِعَلِیٍّ وَنَصَرْتُهُ بِعَلِیٍّ وَرَاَیْتُ اثْنَیْ عَشَرَ نُوراً فَقُلْتُ: یَا رَبِّ اَنْوَارُ مَنْ هَذِهِ فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ اَنْوَارُ
الْاَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّیَّتِکَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ اَ فَلَا تُسَمِّیهِمْ لِی؟ قَالَ: نَعَمْ اَنْتَ الْاِمَامُ وَالْخَلِیفَةُ بَعْدِی تَقْضِی دَیْنِی وَتُنْجِزُ عِدَاتِی وَبَعْدَکَ ابْنَاکَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَبَعْدَ الْحُسَیْنِ ابْنُهُ عَلِیٌّ زَیْنُ الْعَابِدِینَ وَبَعْدَ عَلِیٍّ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ یُدْعَی بِالْبَاقِرِ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ یُدْعَی بِالصَّادِقِ وَبَعْدَ جَعْفَرٍ ابْنُهُ مُوسَی یُدْعَی بِالْکَاظِمِ وَبَعْدَ مُوسَی ابْنُهُ عَلِیٌّ یُدْعَی بِالرِّضَا وَبَعْدَ عَلِیٍّ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ یُدْعَی بِالزَّکِیِّ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِیٌّ یُدْعَی بِالنَّقِیِّ وَبَعْدَهُ ابْنُهُ الْحَسَنُ یُدْعَی بِالْاَمِینِ وَالْقَائِمُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ سَمِیِّی وَاَشْبَهُ النَّاسِ بِی یَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً...
علقمة بن قیس میگوید: امیرمؤمنان علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) برای ما بر منبر کوفه خطبه (ای معروف به) لؤلؤة را خواند...
مردی به نام
عامر بن کثیر برخاست و عرض کرد: ای امیرمؤمنان! ما را از پیشوایان کفر و خلفاء باطل آگاه ساختی؛ اکنون از پیشوایان حقّ و زبانهای راستگو بعد از خودت ما را آگاه کن، فرمود: آری آن عهدی است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به من سفارش کرده که امر خلافت را دوازده نفر امام که نه نفرشان از صلب حسین (علیهالسّلام) هستند، مالک شوند. و به همانا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هنگامی که مرا به آسمان بالا بردند به ساق عرش نظر کردم در آن نوشته بود «لا اله الّا اللَّه محمّد رسول اللَّه» خدایی جز خدای یگانه نیست، محمد رسول خدا است و او را به وسیله علی مدد کرده و به او یاریش دادم و دوازده نور دیدم، عرض کردم: پروردگارا این انوار از آن کیست؟ به من ندا شد: ای محمد اینها نور امامان از فرزندان تو است. عرض کردم: ای رسول خدا آیا نامشان را برای من بیان نمیفرمایی؟ فرمود: چرا! تو پس از من امام و خلیفه هستی، دین مرا ادا کنی و به وعدههای من وفا کنی و پس از تو دو فرزندم حسن و حسین، و بعد از حسین فرزندش علی بن الحسین زینالعابدین، و پس از علی فرزندش محمد است که به باقر خوانده شود، و بعد از او فرزندش جعفر است که به صادق خوانده شود، و پس از او فرزندش موسی است که به کاظم خوانده شود، و پس از موسی، فرزندش علی است که به رضا خوانده شود، و بعد از علی فرزندش محمد است که به زکیّ خوانده شود، و پس از محمد فرزندش علی است که به نقیّ خوانده شود، و بعد از علی فرزندش حسن است که به امین خوانده شود، و قائم که از فرزندان حسین است، همنام و شبیهترین مردمان به من است، و زمین را از عدل و داد پر کند همچنان که از ستم و بیدادگری پر شده است....
روایت معراج که بازگوکننده اسامی امامان (علیهمالسّلام) میباشد، از زبان امام صادق (علیهالسّلام) اینگونه نقل شده است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ اِسْحَاقَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ مَابُنْدَاذَ قَالَ: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ (علیهمالسّلام) عَنْ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم: لَمَّا اُسْرِیَ بِی اِلَی السَّمَاءِ اَوْحَی اِلَیَّ رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ اِنِّی اطَّلَعْتُ عَلَی الْاَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُکَ مِنْهَا فَجَعَلْتُکَ نَبِیّاً وَشَقَقْتُ لَکَ مِنِ اسْمِی اسْماً فَاَنَا الْمَحْمُودُ وَاَنْتَ مُحَمَّدٌ ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِیَةَ فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِیّاً وَجَعَلْتُهُ وَصِیَّکَ وَخَلِیفَتَکَ وَزَوْجَ ابْنَتِکَ وَاَبَا ذُرِّیَّتِکَ وَشَقَقْتُ لَهُ اسْماً مِنْ اَسْمَائِی فَاَنَا الْعَلِیُّ الْاَعْلَی وَهُوَ عَلِیٌّ وَخَلَقْتُ فَاطِمَةَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ مِنْ نُورِکُمَا ثُمَّ عَرَضْتُ وَلَایَتَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکَةِ فَمَنْ قَبِلَهَا کَانَ عِنْدِی مِنَ الْمُقَرَّبِینَ یَا مُحَمَّدُ لَوْ اَنَّ عَبْداً عَبَدَنِی حَتَّی یَنْقَطِعَ وَیَصِیرَ کَالشَّنِّ الْبَالِی ثُمَّ اَتَانِی جَاحِداً لِوَلَایَتِهِمْ فَمَا اَسْکَنْتُهُ جَنَّتِی وَلَا اَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشِی یَا مُحَمَّدُ تُحِبُّ اَنْ تَرَاهُمْ قُلْتُ: نَعَمْ یَا رَبِّ فَقَالَ عَزَّ وَجَلَّ ارْفَعْ رَاْسَکَ فَرَفَعْتُ رَاْسِی وَاِذَا اَنَا بِاَنْوَارِ عَلِیٍّ وَفَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسَی وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ محمد بْنِ الْحَسَنِ الْقَائِمِ
فِی وَسْطِهِمْ کَاَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ.
قُلْتُ: یَا رَبِّ وَمَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ: هَؤُلَاءِ
الْاَئِمَّةُ وَهَذَا الْقَائِمُ الَّذِی یُحَلِّلُ حَلَالِی وَیُحَرِّمُ حَرَامِی وَبِهِ اَنْتَقِمُ مِنْ اَعْدَائِی وَهُوَ رَاحَةٌ لِاَوْلِیَائِی وَهُوَ الَّذِی یَشْفِی قُلُوبَ شِیعَتِکَ مِنَ الظَّالِمِینَ وَالْجَاحِدِینَ وَالْکَافِرِینَ فَیُخْرِجُ اللَّاتَ وَالْعُزَّی طَرِیَّیْنِ فَیُحْرِقُهُمَا فَلَفِتْنَةُ النَّاسِ یَوْمَئِذٍ بِهِمَا اَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعِجْلِ وَالسَّامِرِی.
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) میفرماید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: هنگامیکه مرا به
آسمان سیر دادند، پروردگارم جل جلاله به من
وحی کرد و فرمود: ای محمد! به راستی من یک نظری به
زمین کردم و تو را از آن برگزیدم و پیامبر قرار دادم. و از نام خودم برای تو نامی باز گرفتم من محمودم و تو محمدی. سپس دوباره نظری افکندم و علی را در آن انتخاب کردم و او را
وصی و خلیفه تو و شوهر دخترت و پدر نژاد تو نمودم و برای او نیز نامی از نامهای خود برگرفتم، من علی اعلایم و او علی است و فاطمه و حسن و حسین را از
نور شما آفریدم. سپس
ولایت آنها را به
فرشتگان عرضه داشتم، هر کس پذیرفت نزد من از مقربین شد. ای محمد اگر بندهای مرا
عبادت کند تا بریده شود و مانند مشک پوسیده گردد اما منکر ولایت آنان نزد من آید، من او را در بهشتم جا ندهم و زیر عرشم سایه نبخشم. ای محمد دوست داری آنها را ببینی؟ عرضکردم آری پروردگارا خدای (عزّوجلّ) فرمود: سر بلند کن، سر بلند کردم و ناگاه انوار علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن الحسین و
محمد بن علی و
جعفر بن محمد و
موسی بن جعفر و
علی بن موسی و محمد بن علی و
علی بن محمد و
الحسن بن علی و محمد بن الحسن
قائم را دیدم و قائم در وسط آنها مانند ستاره درخشان بود، عرض کردم
پروردگار اینها کیانند؟ فرمود امامان و این قائم است، آنکه
حلال مرا حلال کند و
حرام مرا حرام کند و بهوسیله او از دشمنانم انتقام گیرم و او مایه راحتی دوستان من است و او است که دل شیعیانت را از ظالمان و منکران و
کافران شفا میدهد. و
لات و
عزی را تر و تازه بیرون میآورد و آنها را میسوزاند و مردم در آن روز به آنها فریفته شوند و در آزمایش قرار گیرند سختتر از فتنه گوساله و سامری.
امسلمه یکی از زنان شایسته و عظیمالقدر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز این روایت را از آن حضرت به صورت مختصر اینگونه نقل کرده است.
خزاز قمی مینویسد:
اخبرنا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَیَّاشِی عَنْ جَدِّهِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَخْزُومِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِیدِ عَنْ اَبِیهِ عَنْ اَبِی سَعِیدٍ التَّمِیمِیِّ عَنْ اَبِی ثَابِتٍ مَوْلَی اَبِی ذَرٍّ عَنْ اُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: لَمَّا اُسْرِیَ بِی اِلَی السَّمَاءِ نَظَرْتُ فَاِذَا مَکْتُوبٌ عَلَی الْعَرْشِ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ اَیَّدْتُهُ بِعَلِیٍّ وَنَصَرْتُهُ بِعَلِیٍّ وَرَاَیْتُ اَنْوَارَ عَلِیٍّ وَفَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَاَنْوَارَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسَی وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَرَاَیْتُ نُورَ الْحُجَّةِ یَتَلَاْلَاُ مِنْ بَیْنِهِمْ کَاَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ فَقُلْتُ: یَا رَبِّ مَنْ هَذَا وَمَنْ هَؤُلَاءِ؟ فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ هَذَا نُورُ عَلِیٍّ وَفَاطِمَةَ وَهَذَا نُورُ سِبْطَیْکَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَهَذِهِ اَنْوَارُ
الْاَئِمَّةِ بَعْدَکَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَهَذَا الْحُجَّةُ الَّذِی یَمْلَاُ الدُّنْیَا قِسْطاً وَعَدْلًا.
امسلمه میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: شبی که مرا به آسمان بردند نگاه کردم بر
عرش نوشته بود: «لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه» (خدایی جز
خدای یگانه نیست، و محمد فرستاده اوست؟) بهوسیله علی او را تایید و یاری کردم، سپس نورهای علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی را دیدم، و نور حجت را در میان آنها دیدم که مانند ستاره درخشان، نورانی بود. عرض کردم:
پروردگارا این کیست و آنها کیانند؟ به من ندا شد: ای محمد! این نور علی، فاطمه و دو نوه تو حسن و حسین و امامان پس از تو از اولاد حسین (علیهالسّلام) است که همگی پاکیزه و معصومند، و این (آخرین) نور، حجت (من) است که زمین را پر از
عدل و داد کند پس از آنکه از بیدادگری و
ستم پر شده باشد.
سیدهاشم بحرانی در کتاب «
غایة المرام»، بعد از نقل این روایت از طریق سلیمان شتربان رسول خدا میگوید:
قلت: وروی هذا الحدیث جماعة من الخاصة والعامة، رواه الشیخ الطوسی
فی الغیبة وابو الحسن محمد بن احمد بن الحسن بن شاذان
فی المناقب المائة من طریق العامة ورواه صاحب المقتضب وصاحب الکنز الخفی والحموینی من العامة.
میگویم: این روایت را گروهی از خاصه و عامه روایت کردهاند.
شیخ طوسی در کتاب
الغیبه و ابوالحسن
محمد بن
احمد بن
الحسین بن شاذان در کتاب «
المناقب المائه» از طریق عامه و صاحب «
المقتضب» و «
الکنز الخفی» و
حموینی از عامه روایت کردهاند.
خزاز قمی در «کفایة الاثر» از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کرده که بعد از نزول
آیه تطهیر رسول خدا فرمود: این آیه درباره تو و دو نوهام و پیشوایان از این فرزندانت نازل شده است و حضرت نامهای هریکی از امامان را بیان کرد:
حدثنا علی بن الحسین بن محمد، قال: حدثناهارون ابن موسی التلعکبری، قال: حدثنا عِیسَی بْنِ مُوسَی الْهَاشِمِیِّ بِسُرَّ مَنْرَاَی قَالَ: حَدَّثَنِی اَبِی عَنْ اَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ اَبِیهِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
فِی بَیْتِ اُمِّ سَلَمَةَ وَقَدْ نَزَلَتْ عَلَیْهِ هَذِهِ الْآیَةُ «اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: یَا عَلِیُّ هَذِهِ الْآیَةُ نَزَلَتْ فِیکَ وَفِی سِبْطَیَّ وَالْاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَکَمِ
الْاَئِمَّةُ بَعْدَکَ قَالَ: اَنْتَ یَا عَلِیُّ ثُمَّ ابْنَاکَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَبَعْدَ الْحُسَیْنِ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسَی ابْنُهُ وَبَعْدَ مُوسَی عَلِیٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ هَکَذَا وَجَدْتُ اَسَامِیَهُمْ مَکْتُوبَةً عَلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَسَاَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ هُمُ
الْاَئِمَّةُ بَعْدَکَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَاَعْدَاؤُهُمْ مَلْعُونُونَ.
به نقل
امام حسین (علیهالسّلام)، علی (علیهالسّلام) فرمود: به محضر رسول خدا در خانه امسلمه رفتم در حالی که آیه تطهیر نازل شده بود. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: ای علی! این آیه درباره تو و دو نوه من و امامان از فرزندانت نازل شده است، عرض کردم: ای رسول خدا امامان بعد از تو چند نفرند؟ فرمود: تو ای علی سپس پسرانت حسن و حسین، و بعد از حسین فرزندش علی، و پس از علی فرزندش محمد، و پس از محمد فرزندش جعفر، و بعد از جعفر فرزندش موسی، و پس از موسی فرزندش علی، و پس از علی فرزندش محمد، و پس از محمد فرزندش علی، و بعد از علی فرزندش حسن، و حجت فرزند حسن، این چنین نامهای ایشان را بر ساق عرش نوشته دیدم؛ پس از خدای تعالی از آنها پرسیدم؟ فرمود: ای محمد ایشان امامان بعد از تو هستند که پاکیزه و معصومند، و دشمنانشان ملعون (و از
رحمت من دورند)
در منابع روائی، روایت دیگری از طریق
سهل بن سعد انصاری نقل شده که
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) فرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسّلام)
تعداد و نامهای امامان را برشمرد:
سهیل بن سعید محمّد بن علیّ رضی اللّه عنه قال: حدّثنا الحسین بن علیّ رحمه اللّه قال: حدّثناهارون بن موسی قال: حدّثنا محمّد بن اسماعیل الفزاریّ قال: حدّثنا عبد اللّه بن صالح کاتب اللّیث قال: حدّثنا رشید بن سعد قال: حدّثنا ابو یوسف الحسین بن یوسف الانصاریّ من بنی خزرج عن سهل بن سعد الانصاریّ قال: سالت فاطمة بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله عن
الائمّة فقالت: کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله یقول لعلیّ: یا علیّ انت الامام و الخلیفة بعدی، و انت اولی بالمؤمنین من انفسهم، فاذا مضیت فابنک الحسن اولی بالمؤمنین من انفسهم، فاذا مضی الحسن فالحسین اولی بالمؤمنین من انفسهم، فاذا مضی الحسین فابنه علیّ بن الحسین اولی بالمؤمنین من انفسهم، فاذا مضی علیّ فابنه محمّد اولی بالمؤمنین من انفسهم، فاذا مضی محمّد فابنه جعفر اولی بالمؤمنین من انفسهم، فاذا مضی جعفر فابنه موسی اولی بالمؤمنین من انفسهم، فاذا مضی موسی فابنه علیّ اولی بالمؤمنین من انفسهم، فاذا مضی علیّ فابنه محمّد اولی بالمؤمنین من انفسهم فاذا مضی محمّد فابنه علیّ اولی بالمؤمنین من انفسهم، فاذا مضی علیّ فابنه الحسن اولی بالمؤمنین من انفسهم، فاذا مضی الحسن فابنه القائم المهدیّ اولی بالمؤمنین من انفسهم یفتح اللّه تعالی به مشارق الارض و مغاربها، فهم ائمّة الحقّ و السنة الصّدق؛ منصور من نصرهم، مخذول من خذلهم.
سهل بن سعد انصاری میگوید: از حضرت فاطمه دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) از امامان پرسیدم؟ فرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به علی میفرمود: ای علی! تو امام و جانشین پس از من هستی و تو سزاوارتری به
مؤمنین از خودشان، و چون تو رفتی فرزندت حسن سزاوارتر است، و چون حسن رفت حسین سزاوارتر است، و چون حسین رفت فرزندش علی بن الحسین سزاوارتر است و چون علی رفت فرزندش محمد سزاوارتر است، و چون محمد رفت فرزندش جعفر سزاوارتر است، و چون جعفر رفت فرزندش موسی سزاوارتر است، و چون موسی رفت فرزندش علی سزاوارتر است، و چون علی رفت فرزندش محمد سزاوارتر است، و چون محمد رفت فرزندش علی سزاوارتر است، و چون علی رفت فرزندش حسن سزاوارتر است، و چون حسن رفت فرزندش قائم مهدی سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان، و به وسیله او خداوند شرقهای زمین و غربهای آن را بگشاید، پس ایشانند پیشوایان حق و زبانهای (گویای) راستی، هر که یاریشان کند یاری شود، و هر که دست از یاری آنها بردارد یاری نخواهد شد.
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
روایات متعدد درباره اسامی امامان
اهل بیت (علیهمالسّلام) نقل کرده به دو روایت اشاره میکنیم:
خزاز قمی آورده است:
حدثنا علی بن الحسن بن محمد، قال حدثنا ابو محمد الحسن بن موسی، قال: حدثنا محمد بن احمد بن عبدالله بن احمد ابن عبدالله بن احمد بن عیسی بن المنصور الهاشمی، قال: حدثنا ابو موسی عیسی بن احمد العطار، قال: حدثنا عمار بن محمد النوری، قال: حدثنا سفیان ترابی الحجاف، داود بن ابی عوف، الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقُولُ لِعَلِیٍّ (علیهالسّلام) اَنْتَ وَارِثُ عِلْمِی وَمَعْدِنُ حُکْمِی وَالْاِمَامُ بَعْدِی فَاِذَا اسْتُشْهِدْتَ فَابْنُکَ الْحَسَنُ فَاِذَا اسْتُشْهِدَ الْحَسَنُ فَابْنُکَ الْحُسَیْنُ فَاِذَا اسْتُشْهِدَ الْحُسَیْنُ فَابْنُهُ عَلِیٌّ یَتْلُوهُ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ اَئِمَّةٌ اَطْهَارٌ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا اَسْمَاؤُهُمْ؟ قَالَ: عَلِیٌّ وَمُحَمَّدٌ وَجَعْفَرٌ وَمُوسَی وَعَلِیٌ وَمُحَمَّدٌ وَعَلِیٌّ وَالْحَسَنُ وَالْمَهْدِیُّ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ یَمْلَاُ اللَّهُ تَعَالَی بِهِ الْاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً.
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) میفرماید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که به علی (علیهالسّلام) میفرمود: تو
وارث علم، و معدن حکم من؛ و امام بعد از من هستی، زمانی که تو به
شهادت رسیدی فرزندت حسن،
امام است، و چون او به شهادت رسید فرزند (دیگرت) حسین امام (بر مردم) میباشد، و چون حسین به شهادت رسد فرزندش علی است، و نه نفر از صلب حسین امامان پاکیزهاند. عرض کردم: ای رسول خدا نامشان چیست؟ فرمود: علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی و حسن و مهدی از صلب حسین که زمین را از عدل و داد پر کند چنانچه از
ظلم و ستم پر شده باشد.
در روایت دیگری، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خود امام حسن (علیهالسّلام) از نامهای امامان اهل بیت خبر داده است:
حدثنی علی بن الحسین بن محمد، قال: حدثنا عتبة بن عبدالله الحمصی بمکة قراءة علیه سنة ثمانین وثلاثمائة (قال حدثنا موسی القطقطانی، قال: حدثنا احمد بن یوسف) قال حدثنا حسین بن زید بن علی، قال حدثنا عبدالله بن حسین بن حسن، عن ابیه، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَوْماً فَقَالَ بَعْدَ مَا حَمِدَ اللَّهَ وَاَثْنَی عَلَیْهِ مَعَاشِرَ النَّاسِ کَاَنِّی اُدْعَی فَاُجِیبُ وَاِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِی اَهْلَ بَیْتِی مَا اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا فَتَعَلَّمُوا مِنْهُمْ وَلَا تُعَلِّمُوهُمْ فَاِنَّهُمْ اَعْلَمُ مِنْکُمْ لَا تَخْلُو الْاَرْضُ مِنْهُمْ وَلَوْ خَلَتْ اِذاً لَسَاخَتْ بِاَهْلِهَا ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اِنِّی اَعْلَمُ اَنَّ الْعِلْمَ لَا یَبِیدُ وَلَا یَنْقَطِعُ وَاَنَّکَ لَا تُخْلِی اَرْضَکَ مِنْ حُجَّةٍ لَکَ عَلَی خَلْقِکَ ظَاهِرٍ لَیْسَ بِالْمُطَاعِ اَوْ خَائِفٍ مَغْمُورٍ لِکَیْلَا یَبْطُلَ حُجَّتُکَ وَلَا یَضِلَّ اَوْلِیَاؤُکَ بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَهُمْ اُولَئِکَ الْاَقَلُّونَ
عَدَداً الْاَعْظَمُونَ قَدْراً عِنْدَ اللَّهِ فَلَمَّا نَزَلَ عَنْ مِنْبَرِهِ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ اَمَا اَنْتَ الْحُجَّةُ عَلَی الْخَلْقِ کُلِّهِمْ قَالَ: یَا حَسَنُ اِنَّ اللَّهَ یَقُولُ اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍهادٍ فَاَنَا الْمُنْذِرُ وَعَلِیٌّ الْهَادِی قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَوْلُکَ اِنَّ الْاَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ؟ قَالَ: نَعَمْ عَلِیٌّ هُوَ الْاِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدِی وَاَنْتَ الْحُجَّةُ وَالْاِمَامُ بَعْدَهُ وَالْحُسَیْنُ هُوَ الْاِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَکَ وَلَقَدْ نَبَّاَنِی اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ اَنَّهُ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ وَلَدٌ یُقَالُ لَهُ عَلِیٌّ سَمِیُّ جَدِّهِ عَلِیٍّ فَاِذَا مَضَی الْحُسَیْنُ قَامَ بِالْاَمْرِ بَعْدَهُ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَهُوَ الْحُجَّةُ وَالْاِمَامُ وَیُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِ عَلِیٍّ وَلَداً سَمِیِّی وَاَشْبَهُ النَّاسِ بِی عِلْمُهُ عِلْمِی وَحُکْمُهُ حُکْمِی وَهُوَ الْاِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ اَبِیهِ وَیُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ مَوْلُوداً یُقَالُ لَهُ جَعْفَرٌ اَصْدَقُ النَّاسِ قَوْلًا وَفِعْلًا وَهُوَ الْاِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ اَبِیهِ وَیُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَی مِنْ صُلْبِ جَعْفَرٍ مَوْلُوداً سَمِیُّ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ اَشَدُّ النَّاسِ تَعَبُّداً فَهُوَ الْاِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ اَبِیهِ وَیُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَی مِنْ صُلْبِ مُوسَی وَلَداً یُقَالُ عَلِیٌّ مَعْدِنُ عِلْمِ اللَّهِ وَمَوْضِعُ حُکْمِهِ فَهُوَ الْاِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ اَبِیهِ وَیُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَی مِنْ صُلْبِ عَلِیٍّ مَوْلُوداً یُقَالُ لَهُ مُحَمَّدٌ فَهُوَ الْاِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ اَبِیهِ وَیُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَی مِنْ صُلْبِ مُحَمَّدٍ مَوْلُوداً یُقَالُ لَهُ عَلِیٌّ فَهُوَ الْاِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ اَبِیهِ وَیُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَی مِنْ صُلْبِ عَلِیٍّ مَوْلُوداً یُقَالُ لَهُ الْحَسَنُ فَهُوَ الْاِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ اَبِیهِ وَیُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَی مِنْ صُلْبِ الْحَسَنِ الْحُجَّةَ الْقَائِمَ اِمَامَ زَمَانِهِ وَمُنْقِذَ اَوْلِیَائِهِ یَغِیبُ حَتَّی لَا یُرَی یَرْجِعُ عَنْ اَمْرِهِ قَوْمٌ وَیَثْبُتُ عَلَیْهِ آخَرُونَ وَیَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ اِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ وَلَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا اِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّی یَخْرُجَ قَائِمُنَا فَیَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً فَلَا یَخْلُو الْاَرْضُ مِنْکُمْ اَعْطَاکُمُ اللَّهُ عِلْمِی وَفَهْمِی وَلَقَدْ دَعَوْتُ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی اَنْ یَجْعَلَ الْعِلْمَ وَالْفِقْهَ
فِی عَقِبِی وَعَقِبِ عَقِبِی وَمِنْ زَرْعِی وَزَرْعِ زَرْعِی.
حسن بن حسن از پدر بزرگوارش روایت کرده است که حضرت امام حسن (علیهالسّلام) فرمود: روزی پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)
خطبه خواند، و بعد از حمد و ثنای پروردگار متعال فرمود: ای گروه مردم! من به سوی خدا خوانده شدهام و دعوت حق را اجابت کنم، و من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم: کتاب خدا، و عترتم اهل بیتم، همانا اگر به این دو چنگ بزنید هرگز گمراه نشوید، از ایشان (علوم را) فرا گیرید، و به ایشان تعلیم نکنید؛ زیرا آنها از شما داناتراند، زمین از ایشان خالی نماند؛ و اگر خالی بماند اهلش را فرو برد، سپس فرمود: بار خدایا من میدانم که علم نابود نشود، و منقطع نگردد، و تو زمین را از حجتی بر خلق خالی نگذاری، خواه آشکار باشد و فرمانش نبرند، یا بیمناک و پنهان، تا حجتهایت باطل نشود، و اولیاء خود را پس از آن که هدایتشان فرمودهای گمراه نکنی اینهایند مردمان کم
عدد، و بلند قدر و منزلت نزد خداوند (این کلمات را فرمود و از
منبر به زیر آمد) چون فرود آمد به او عرض کردم: ای رسول خدا آیا شما بر همه خلق
حجت نیستید؟ فرمود: ای حسن خدا فرماید:
«تو بیمدهندهای و برای هر گروهی راهنمایی است (
سوره رعد آیه ۸)» و من بیم دهندهام و علی راهنما است؛ عرض کردم: فرمایشت (که فرمودی) زمین خالی از حجت نخواهد ماند (پس از شما حجّت کیست)؟ فرمود: بلی علی امام و حجت بعد از من است؛ و تو پس از او امام و حجت هستی؛ و حسین امام و حجت و خلیفهات پس از تو است، و خدای مهربان و خبیر به من خبر داد که از صلب حسین فرزندی بیرون آید که به او علی گویند، و هم نام جدش علی است، پس چون حسین درگذشت علی بعد از او (به امر امامت) قیام کند، و او است امام و حجت، و خداوند از صلب علی فرزندی بیرون آورد که همنام و شبیهترین مردمان به من میباشد؛
دانش او دانش من، و
حکم او حکم من است. و حجت و امام بعد از پدرش اوست، و خدای تعالی از صلب محمد مولودی بیرون آورد که به او جعفر گویند، و او راستگوترین مردمان در گفتار و کردار است، و او حجت و امام بعد از پدرش میباشد، و از صلب جعفر فرزندی خارج کند که نامش موسی، همنام
موسی بن عمران، و علاقهمندترین مردمان در عبادت است. پس او، بعد از پدرش امام و حجت است، و از صلب موسی فرزندی بیرون آرد که نامش علی است. معدن
علم خدا و محل حکمت او است، پس او، امام و حجتِ بعد از پدرش میباشد، و از صلب علی فرزندی بیرون آورد که او را محمد نامند، و او امام و حجت بعد از پدرش میباشد، و از صلب محمد فرزندی بیرون آورد که او را علی گویند و او است امام و حجت بعد از پدرش؛ و از صلب علی فرزندی بیرون آورد که او را حسن گویند و او است امام و حجت بعد از پدرش، و از صلب حسن حجت قائم، پیشوای شیعیانش، و نجاتدهنده دوستانش را بیرون آورد، پنهان شود بهطوری که دیگر دیده نشود، دستهای از امر
امامت او برگردند و دستهای پابرجا بمانند، و گویند: چه وقت است این وعده اگر راستگویید؟ اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی بماند، خدای تعالی آن روز را طولانی کند تا قائم ما بیرون آید و زمین را از عدل و داد پر کند هم چنانکه از ظلم و ستم پر شده است. پس (ای فرزند) زمین از شما خالی نماند، خداوند به شما علم و
فهم مرا عطا فرموده، و از خدای خواستهام که علم و فهم را در اعقاب و نسل و فرزندان و فرزندان فرزندان، من قرار دهد.
امام حسین (علیهالسّلام) نیز روایات
متعددی از رسول خدا نقل کرده که در آنها رسول خدا از نامهای امامان خبر داده است. در اینجا به دو روایت اشاره میکنیم:
خزاز قمی در کفایة الاثر آورده است:
اخبرنا محمد بن عبدالله بن المطلب الشیبانی رضی الله عنه، قال حدثنا محمد ابو بکر بنهارون الدینوری، قال: حدثنا محمد ابن العباس المصری، قال: حدثنا عبدالله بن ابراهیم الغفاری، قال: حدثنا حریز بن عبدالله الحذا، قال: اِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام: لَمَّا اَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی هَذِهِ الْآیَةَ «وَاُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ
فِی کِتابِ اللَّهِ» سَاَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَنْ تَاْوِیلِهَا فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا عَنَی بِهَا غَیْرَکُمْ وَاَنْتُمْ اُولُو الْاَرْحَامِ فَاِذَا مِتُّ فَاَبُوکَ عَلِیٌّ اَوْلَی بِی وَبِمَکَانِی فَاِذَا مَضَی اَبُوکَ فَاَخُوکَ الْحَسَنُ اَوْلَی بِهِ فَاِذَا مَضَی الْحَسَنُ فَاَنْتَ اَوْلَی بِهِ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَنْ بَعْدِی اَوْلَی بِی؟ فَقَالَ: ابْنُکَ عَلِیٌّ اَوْلَی بِکَ مِنْ بَعْدِکَ فَاِذَا مَضَی فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ اَوْلَی بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَاِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ اَوْلَی بِهِ بِمَکَانِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَاِذَا مَضَی جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَی اَوْلَی بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَاِذَا مَضَی مُوسَی فَابْنُهُ عَلِیٌّ اَوْلَی بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَاِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ اَوْلَی بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَاِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِیٌّ اَوْلَی بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَاِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ اَوْلَی بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَاِذَا مَضَی الْحَسَنُ وَقَعَتِ الْغَیْبَةُ
فِی التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِکَ فَهَذِهِ
الْاَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ صُلْبِکَ اَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِی وَفَهْمِی طِینَتُهُمْ مِنْ طِینَتِی مَا لِقَوْمٍ یُؤْذُونَنِی فِیهِمْ لَا اَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی.
حسین بن علی (علیهالسّلام) فرمود: زمانی که خدای تعالی این آیه را نازل فرمود: «و خویشاوندان در کتاب خدا به یک دیگر سزاوارترند، (
سوره احزاب آیه ۶)» از رسول خدا تاویل آن را پرسیدم؟ فرمود: به خدا سوگند جز شما کسی دیگر در این آیه قصد نشده، شمایید خویشاوندان، پس هنگامی که من از دنیا رفتم پدرت علی به من سزاوارتر است، هرگاه پدرت از دنیا رفت برادرت حسن به او سزاوارتر است، و چون حسن از دنیا رفت تو به وی سزاوارتری. عرض کردم: ای رسول خدا پس از من کیست؟
فرمود: فرزندت علی به تو سزاوارتر است، و چون از دنیا برود، فرزندش محمد به وی سزاوارتر است، و چون محمد درگذشت، فرزندش جعفر به او و جایگاهش پس از وی سزاوارتر است، و چون جعفر از دنیا رود فرزندش موسی به او پس از وی سزاوارتر است، و چون موسی درگذشت فرزندش علی به او سزاوارتر است، و چون علی از دنیا برود فرزندش محمد به او سزاوارتر است، و چون محمد از دنیا برود فرزندش علی به او سزاوارتر است، و چون علی در گذشت فرزندش حسن به او سزاوارتر است، و چون حسن از دنیا برود در نهمین فرزندت غیبت واقع شود، پس این امامان نهگانه از صلب تو هستند، که خداوند علم و فهم مرا به آنها مرحمت فرموده و طینت آنها از طینت من است، چی شده گروهی را که مرا درباره جانشینی آنان
اذیت کنند، خداوند
شفاعت مرا به ایشان نرساند.
شیخ صدوق در کتاب «
کمال الدین و تمام النعمه» روایت مفصلی از طریق امام حسین (علیهالسّلام) نقل کرده است که رسول خدا به
ابی بن کعب، اسامی امامانی را که از نسل امام حسین (علیهالسّلام) به وجود میآیند، خبر داد و دعاهای ویژه هر کدام از آنان را توضیح داد:
حَدَّثَنَا اَبُو الْحَسَنِ اَحْمَدُ بْنُ ثَابِتٍ الدَّوَالِیبِیُّ بِمَدِینَةِ السَّلَامِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ النَّحْوِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَاصِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی عَنْ اَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ اَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ اَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ اَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم وَعِنْدَهُ اُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم: مَرْحَباً بِکَ یَا اَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَا زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضِ فَقَالَ لَهُ اُبَیٌّ: وَکَیْفَ یَکُونُ یَا رَسُولَ اللَّهِ زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضِ اَحَدٌ غَیْرُکَ؟ فَقَالَ لَهُ: یَا اُبَیُّ وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً اِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ
فِی السَّمَاءِ اَکْبَرُ مِنْهُ
فِی الْاَرْضِ فَاِنَّهُ مَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَسَفِینَةُ نَجَاةٍ وَاِمَامٌ غَیْرُ وَهْنٍ وَعِزٌّ وَفَخْرٌ وَبَحْرُ عِلْمٍ وَذُخْرٌ فَلِمَ لَا یَکُونُ کَذَلِکَ وَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ رَکَّبَ
فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً طَیِّبَةً مُبَارَکَةً زَکِیَّةً خُلِقَتْ مِنْ قَبْلِ اَنْ یَکُونَ مَخْلُوقٌ
فِی الْاَرْحَامِ...
قَالَ لَهُ اُبَیٌّ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا هَذِهِ النُّطْفَةُ الَّتِی
فِی صُلْبِ حَبِیبِی الْحُسَیْنِ؟ قَالَ: مَثَلُ هَذِهِ النُّطْفَةِ کَمَثَلِ الْقَمَرِ وَهِیَ نُطْفَةُ تَبْیِینٍ وَبَیَانٍ یَکُونُ مَنِ اتَّبَعَهُ رَشِیداً وَمَنْ ضَلَّ عَنْهُ غَوِیّاً قَالَ فَمَا اسْمُهُ وَمَا دُعَاؤُهُ؟ قَالَ: اسْمُهُ عَلِیٌّ وَدُعَاؤُهُ یَا دَائِمُ یَا دَیْمُومُ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ یَا کَاشِفَ الْغَمِّ وَیَا فَارِجَ الْهَمِّ وَیَا بَاعِثَ الرُّسُلِ وَیَا صَادِقَ الْوَعْدِ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مَعَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَکَانَ قَائِدَهُ اِلَی الْجَنَّةِ قَالَ لَهُ اُبَیٌّ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ لَهُ مِنْ خَلَفٍ اَوْ وَصِیٍّ؟ قَالَ: نَعَمْ لَهُ مَوَارِیثُ السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضِ قَالَ: فَمَا مَعْنَی مَوَارِیثِ السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضِ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: الْقَضَاءُ بِالْحَقِّ وَالْحُکْمُ بِالدِّیَانَةِ وَتَاْوِیلُ الْاَحْلَامِ وَبَیَانُ مَا یَکُونُ. قَالَ: فَمَا اسْمُهُ؟ قَالَ: اسْمُهُ مُحَمَّدٌوَاِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَسْتَاْنِسُ بِهِ
فِی السَّمَاوَاتِ وَیَقُولُ
فِی دُعَائِهِ اللَّهُمَّ اِنْ کَانَ لِی عِنْدَکَ رِضْوَانٌ وَوُدٌّ فَاغْفِرْ لِی وَلِمَنْ تَبِعَنِی مِنْ اِخْوَانِی وَشِیعَتِی وَطَیِّبْ مَا
فِی صُلْبِی فَرَکَّبَ اللَّهُ
فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً مُبَارَکَةً طَیِّبَةً زَکِیَّةً فَاَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ (علیهالسّلام) اَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ طَیَّبَ هَذِهِ النُّطْفَةَ وَسَمَّاهَا عِنْدَهُ جَعْفَراً وَجَعَلَهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً وَرَاضِیاً مَرْضِیّاً یَدْعُو رَبَّهُ فَیَقُولُ
فِی دُعَائِهِ یَا دَیَّانُ غَیْرَ مُتَوَانٍ یَا اَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اجْعَلْ لِشِیعَتِی مِنَ النَّارِ وِقَاءً وَلَهُمْ عِنْدَکَ رِضَاءً فَاغْفِرْ ذُنُوبَهُمْ وَیَسِّرْ اُمُورَهُمْ وَاقْضِ دُیُونَهُمْ وَاسْتُرْ عَوْرَاتِهِمْ وَهَبْ لَهُمُ الْکَبَائِرَ الَّتِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُمْ یَا مَنْ لَا یَخَافُ الضَّیْمَ وَلا تَاْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ اجْعَلْ لِی مِنْ کُلِّ هَمٍّ وَغَمٍّ فَرَجاً وَمَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عِنْدَهُ اَبْیَضَ الْوَجْهِ مَعَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اِلَی الْجَنَّةِ یَا اُبَیُّ وَاِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی رَکَّبَ عَلَی هَذِهِ النُّطْفَةِ نُطْفَةً زَکِیَّةً مُبَارَکَةً طَیِّبَةً اَنْزَلَ عَلَیْهَا الرَّحْمَةَ وَسَمَّاهَا عِنْدَهُ مُوسَی وَجَعَلَهُ اِمَاماً قَالَ لَهُ اُبَیٌّ: یَا رَسُولَ اللَّهِ کُلُّهُمْ یَتَوَاصَفُونَ وَیَتَنَاسَلُونَ وَیَتَوَارَثُونَ وَیَصِفُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً قَالَ: وَصَفَهُمْ لِی جَبْرَئِیلُ (علیهالسّلام) عَنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ فَهَلْ لِمُوسَی مِنْ دَعْوَةٍ یَدْعُو بِهَا سِوَی دُعَاءِ آبَائِهِ قَالَ: نَعَمْ یَقُولُ
فِی دُعَائِهِ یَا خَالِقَ الْخَلْقِ وَیَا بَاسِطَ الرِّزْقِ وَیَا فَالِقَ الْحَبِّ وَالنَّوَی وَیَا بَارِئَ النَّسَمِ وَمُحْیِیَ الْمَوْتَی وَمُمِیتَ الْاَحْیَاءِ وَیَا دَائِمَ الثَّبَاتِ وَمُخْرِجَ النَّبَاتِ افْعَلْ بِی مَا اَنْتَ اَهْلُهُ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ قَضَی اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ حَوَائِجَهُ وَحَشَرَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَاِنَّ اللَّهَ رَکَّبَ
فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً طَیِّبَةً زَکِیَّةً مَرْضِیَّةً وَسَمَّاهَا عِنْدَهُ عَلِیّاً وَکَانَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ
فِی خَلْقِهِ رَضِیّاً
فِی عِلْمِهِ وَحُکْمِهِ وَجَعَلَهُ حُجَّةً لِشِیعَتِهِ یَحْتَجُّونَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَهُ دُعَاءٌ یَدْعُو بِهِ اللَّهُمَّ اَعْطِنِی الْهُدَی وَثَبِّتْنِی عَلَیْهِ وَاحْشُرْنِی عَلَیْهِ آمِناً اَمْنَ مَنْ لَا
خَوْفَ عَلَیْهِ وَلَا حُزْنَ وَلَا جَزَعَ اِنَّکَ اَهْلُ
التَّقْوی وَاَهْلُ الْمَغْفِرَةِ وَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ رَکَّبَ
فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً مُبَارَکَةً طَیِّبَةً زَکِیَّةً مَرْضِیَّةً وَسَمَّاهَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ فَهُوَ شَفِیعُ شِیعَتِهِ وَوَارِثُ عِلْمِ جَدِّهِ لَهُ عَلَامَةٌ بَیِّنَةٌ وَحُجَّةٌ ظَاهِرَةٌ اِذَا وُلِدَ یَقُولُ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآل وَیَقُولُ
فِی دُعَائِهِ یَا مَنْ لَا شَبِیهَ لَهُ وَلَا مِثَالَ اَنْتَ اللَّهُ لَا اِلَهَ اِلَّا اَنْتَ وَلَا خَالِقَ اِلَّا اَنْتَ تُفْنِی الْمَخْلُوقِینَ وَتَبْقَی اَنْتَ حَلُمْتَ عَمَّنْ عَصَاکَ وَفِی الْمَغْفِرَةِ رِضَاکَ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ شَفِیعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَاِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی رَکَّبَ
فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً لَا بَاغِیَةً وَلَا طَاغِیَةً بَارَّةً مُبَارَکَةً طَیِّبَةً طَاهِرَةً سَمَّاهَا عِنْدَهُ عَلِیّاً فَاَلْبَسَهَا السَّکِینَةَ وَالْوَقَارَ وَاَوْدَعَهَا الْعُلُومَ وَالْاَسْرَارَ وَکُلَّ شَیْءٍ مَکْتُومٍ مَنْ لَقِیَهُ وَفِی صَدْرِهِ شَیْءٌ اَنْبَاَهُ بِهِ وَحَذَّرَهُ مِنْ عَدُوِّهِ- وَیَقُولُ
فِی دُعَائِهِ یَا نُورُ یَا بُرْهَانُ یَا مُنِیرُ یَا مُبِینُ یَا رَبِّ اکْفِنِی شَرَّ الشُّرُورِ وَآفَاتِ الدُّهُورِ وَاَسْاَلُکَ النَّجَاةَ یَوْمَ یُنْفَخُ
فِی الصُّورِ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ کَانَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ شَفِیعَهُ وَقَائِدَهُ اِلَی الْجَنَّةِ وَاِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی رَکَّبَ
فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً وَسَمَّاهَا عِنْدَهُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ فَجَعَلَهُ نُوراً
فِی بِلَادِهِ وَخَلِیفَةً
فِی اَرْضِهِ وَعِزّاً لِاُمَّتِهِ وَهَادِیاً لِشِیعَتِهِ وَشَفِیعاً لَهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَنَقِمَةً عَلَی مَنْ خَالَفَهُ وَحُجَّةً لِمَنْ وَالاهُ وَبُرْهَاناً لِمَنِ اتَّخَذَهُ اِمَاماً یَقُولُ
فِی دُعَائِهِ یَا عَزِیزَ الْعِزِّ
فِی عِزِّهِ یَا عَزِیزاً عِزَّنِی بِعِزِّکَ وَاَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَاَبْعِدْ عَنِّی هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ
وَادْفَعْ عَنِّی
بِدَفْعِکَ وَامْنَعْ عَنِّی بِمَنْعِکَ وَاجْعَلْنِی مِنْ خِیَارِ خَلْقِکَ یَا وَاحِدُ یَا اَحَدُ یَا فَرْدُ یَا صَمَدُ- مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مَعَهُ وَنَجَّاهُ مِنَ النَّارِ وَلَوْ وَجَبَتْ عَلَیْهِ وَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ رَکَّبَ
فِی صُلْبِ الْحَسَنِ نُطْفَةً مُبَارَکَةً زَکِیَّةً طَیِّبَةً طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً یَرْضَی بِهَا کُلُّ مُؤْمِنٍ مِمَّنْ اَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِیثَاقَهُ
فِی الْوَلَایَةِ وَیَکْفُرُ بِهَا کُلُّ جَاحِدٍ فَهُوَ اِمَامٌ تَقِیٌّ نَقِیٌّ بَارٌّ مَرْضِیٌّ هَادٍ مَهْدِیٌّاَوَّلُ الْعَدْلِ وَآخِرُهُ یُصَدِّقُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَیُصَدِّقُهُ اللَّهُ
فِی قَوْلِهِ یَخْرُجُ مِنْ تِهَامَةَ حَتَّی تَظْهَرَ الدَّلَائِلُ وَالْعَلَامَاتُ وَلَهُ بِالطَّالَقَانِ کُنُوزٌ لَا ذَهَبٌ وَلَا فِضَّةٌ اِلَّا خُیُولٌ مُطَهَّمَةٌ وَرِجَالٌ مُسَوَّمَةٌ یَجْمَعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ مِنْ اَقَاصِی الْبِلَادِ عَلَی
عَدَدِ اَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثَمِائَةٍ وَثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَعَهُ صَحِیفَةٌ مَخْتُومَةٌ فِیهَا
عَدَدُ اَصْحَابِهِ بِاَسْمَائِهِمْ وَ اَنْسَابِهِمْ وَبُلْدَانِهِمْ وَصَنَائِعِهِمْ وَکَلَامِهِمْ وَکُنَاهُمْ کَرَّارُونَ مُجِدُّونَ
فِی طَاعَتِهِ فَقَالَ لَهُ اُبَیٌّ وَمَا دَلَائِلُهُ وَعَلَامَاتُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَهُ عَلَمٌ اِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ انْتَشَرَ ذَلِکَ الْعَلَمُ مِنْ نَفْسِهِ وَاَنْطَقَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی فَنَادَاهُ الْعَلَمُ اخْرُجْ یَا وَلِیَّ اللَّهِ فَاقْتُلْ اَعْدَاءَ اللَّهِ وَلَهُ رَایَتَانِ وَعَلَامَتَانِ وَلَهُ سَیْفٌ مُغَمَّدٌ فَاِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ اقْتَلَعَ ذَلِکَ السَّیْفُ مِنْ غِمْدِهِ وَاَنْطَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَنَادَاهُ السَّیْفُ اخْرُجْ یَا وَلِیَّ اللَّهِ فَلَا یَحِلُّ لَکَ اَنْ تَقْعُدَ عَنْ اَعْدَاءِ اللَّهِ فَیَخْرُجُ وَیَقْتُلُ اَعْدَاءَ اللَّهِ حَیْثُ ثَقِفَهُمْ وَیُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَیَحْکُمُ بِحُکْمِ اللَّهِ یَخْرُجُ وَجَبْرَئِیلُ عَنْ یَمِینِهِ وَمِیکَائِیلُ عَنْ یَسَارِهِ وَشُعَیْبٌ وَصَالِحٌ عَلَی مُقَدَّمِهِ فَسَوْفَ تَذْکُرُونَ ما اَقُولُ لَکُمْ وَاُفَوِّضُ اَمْرِی اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلَوْ بَعْدَ حِینٍ یَا اُبَیُّ طُوبَی لِمَنْ لَقِیَهُ وَطُوبَی لِمَنْ اَحَبَّهُ وَطُوبَی لِمَنْ قَالَ بِهِ یُنْجِیهِمُ اللَّهُ مِنَ الْهَلَکَةِ بِالْاِقْرَارِ بِهِ وَبِرَسُولِ اللَّهِ وَبِجَمِیعِ
الْاَئِمَّةِ یَفْتَحُ لَهُمُ الْجَنَّةَ مَثَلُهُمْ
فِی الْاَرْضِ کَمَثَلِ الْمِسْکِ یَسْطَعُ رِیحُهُ فَلَا یَتَغَیَّرُ اَبَداً وَمَثَلُهُمْ
فِی السَّمَاءِ کَمَثَلِ الْقَمَرِ الْمُنِیرِ الَّذِی لَا یُطْفَاُ نُورُهُ اَبَداً قَالَ اُبَیُّ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ حَالُ هَؤُلَاءِ
الْاَئِمَّةِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی اَنْزَلَ عَلَیَّ اثْنَیْ عَشَرَ خَاتَماً وَاثْنَتَیْ عَشَرَةَ صَحِیفَةً اسْمُ کُلِّ اِمَامٍ عَلَی خَاتَمِهِ وَصِفَتُهُ
فِی صَحِیفَتِهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ اَجْمَعِین.
امام حسین (علیهالسّلام) میفرماید: روزی خدمت جدّم
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) رسیدم، اُبیّ بن کعب نیز در آنجا بود، حضرت فرمودند: خوش آمدی ای اباعبداللَّه! ای زینتبخش آسمانها و زمینها، اُبیّ پرسید: چگونه ممکن است کسی غیر از شما زینتبخش آسمانها و زمینها باشد؟ حضرت فرمودند: قسم به خدائی که به حقّ مرا به سوی مردم فرموده است، (مقام) حسین بن علیّ در آسمان بالاتر از (مقام) او در زمین است، و در طرف راست عرش الهی درباره او چنین نوشته شده است: چراغ هدایت و کشتی نجات، امام استوار، مایه عزّت و افتخار و (دریای) علم و گنجینه آن، چرا او چنین نباشد در حالی که خداوند در صلب او نطفهای پاک و پاکیزه و مبارک قرار داده است، ...
ابیّ پرسید: یا رسولاللَّه! این نطفه که در صلب حبیب من حسین قرار دارد، چیست؟ فرمودند: مَثَلْ این نطفه، مَثَل ماه است، و آن، نطفه پسران و دختران است، هر کس از او پیروی کند به رشد و تعالی میرسد و هر کس از او پیروی نکند، در
گمراهی افتاده، به غیّ و ضلالت میرسد، اُبَیّ گفت: نام او و دعای او چیست؟ حضرت فرمودند: نامش علیّ است و دعایش چنین است: «یا دائم یا دیموم...» (یعنی: ای دائم همیشگی، ای زنده پا برجا، ای که همّ و غمّ را برطرف میکنی، ای مبعوثکننده پیامبران، ای که در وعدههایت همیشه صادق بوده وهستی) هر کس خدا را به این دعا بخواند خداوند- عزّوجلّ- او را با علیّ بن- الحسین محشور میگرداند، و علیّ بن الحسین راهنما و پیشوای او به سوی
بهشت خواهد بود، اُبَیّ پرسید: یا رسولاللَّه! آیا او وصیّ و جانشینی خواهد داشت؟
حضرت فرمودند: بله، میراث آسمانها و زمین متعلّق به اوست. اُبَیّ سؤال کرد:
میراث آسمانها و زمین یعنی چه؟ حضرت فرمودند: قضاوت به حقّ، حکم نمودن بر اساس دین و دیانت، تاویل احکام و بیان کردن وقایع آینده. ابیّ گفت:
نامش چیست؟ حضرت فرمودند: اسمش محمّد است و در آسمانها، مونس
ملائکه میباشد و در دعایش چنین میگوید: «اللّهمّ ان کان لی عندک...» .
(یعنی: ای خداوندا! اگر از من راضی هستی و مرا دوست داری، مرا و نیز برادران و شیعیانم را که از من تبعیّت میکنند، بیامرز و آنچه را در صلب دارم، پاکیزه گردان) خداوند نیز در صلب او نطفهای با برکت و پاک و پاکیزه قرار داد و
جبرئیل به من خبر داد که خداوند- عزّوجلّ- این نطفه را پاکیزه گرداند و آن را در نزد خود جعفر نامید و او را هادی و هدایتشده و نیز راضی و پسندیده گردانید. او پروردگارش را اینگونه میخواند: «یا دان غیر متوان...» (یعنی: ای که نزدیک هستی و مسامحه نمیکنی، ای ارحم الرّاحمین، به شیعیانم، وسیلهای که با آن از شرّ آتش در امان باشند مرحمت فرما و از آنها راضی باش و گناهانشان را بیامرز و امورشان را آسان گردان و قرضهایشان را اداء نما و زشتیهایشان را بپوشان و گناهان کبیرهای را که غیر از تو کسی از آن خبر ندارد (یا گناههای کبیرهای که مربوط به تو است و
حقّ النّاس نیست) به آنها ببخش. ای که از ظلم ظالمین نمیهراسی و خواب و خواب آلودگی در تو راهی ندارد، برای من از هر سختی و مشکلی فرجی قرار ده) هر کس خدا را با این
دعا بخواند خداوند او را با چهرهای نورانی با جعفر بن- محمّد به سوی بهشت محشور میفرماید، ای ابیّ! خداوند بر روی این نطفه، نطفهای پاکیزه و با برکت و پاک قرار داده و رحمت و مهربانی را بر آن نازل نموده و او را نزد خود موسی نامیده است. اُبَیّ گفت: یا رسولاللَّه! گویا به هم شبیه هستند (یا یک دیگر را توصیف میکنند) و از یک نسل هستند و از یک دیگر
ارث میبرند و یک دیگر را توصیف مینمایند، حضرت فرمودند: جبرئیل از جانب خداوند آنها را برای من توصیف نموده است، اُبَیّ گفت: آیا موسی، دعایی غیر از دعای پدرانش دارد؟ حضرت فرمودند: بله، او در دعایش چنین میگوید: «یا خالق الخلق و یا باسط الرّزق...» (یعنی: ای آفریننده خلق، ای که رزق و روزی را گستراندهای، ای که دانه هسته را میشکافی و میرویانی، ای خالق جانداران، و زندهکننده مردگان! و ای که زندهها را میمیرانی، ای پا بر جای همیشگی، ای خارجکننده گیاه (از زمین) با من آن چنان رفتار کن که خود اهل آن هستی) هر کس خداوند را با این دعا بخواند، خدا حوائج او را بر میآورد و در
روز قیامت با موسی بن جعفر محشورش مینماید، و خداوند نیز در صلب او نطفهای با برکت و پاک و پسندیده قرار داده و نامش را علیّ گذارده است. در میان خلق، از نظر علم و حکمت مورد رضایت خداوند میباشد و خدا او را برای شیعیان حجّت قرار میدهد تا در روز قیامت به (رفتار و گفتار) او
استدلال و
احتجاج کنند و دعایی دارد که خداوند را به آن دعا میخواند:
«اللّهمّ اعطنی الهدی...» (یعنی: خدایا به من
هدایت عطا کن و مرا بر آن ثابت قدم بدار، و مرا با امن و امان در حالی که بر هدایت هستم محشور کن همچون کسی که هیچ ترس و حزن و جزع و فزعی ندارد، تو اهل تقوی و اهل آمرزش هستی) و خداوند در صلب او نطفهای پر برکت، پاک و پاکیزه و پسندیده قرار داده و او را محمّد بن علیّ نامیده است، او شفیع شیعیان خود و وارث علم جدّش میباشد و دارای علامت و حجّتی ظاهر و آشکار است. زمانی که متولّد شود میگوید:
«لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» صلی اللَّه علیه و آله و سلّم، و در دعایش میگوید: «یا من لا شبیه له و لا مثال...»
(یعنی: ای که هیچ مثل و مانندی نداری تو همان خدایی هستی که معبودی و خالقی جز تو وجود ندارد، تو مخلوقین را فنا میکنی و خود باقی هستی، تو از نافرمانها درمیگذری و رضایت خاطر تو در آمرزش است) هر کس که این دعا را بخواند محمّد بن علیّ (علیهماالسّلام) در روز قیامت شفیع اوخواهد بود. و خداوند متعال در صلب او نطفهای قرار داده است که نه
اهل بغی و ظلم است و نه اهل طغیان و نافرمانی، نیکوکار، مبارک و پاکیزه، آن را در نزد خود علیّ بن محمّد نامیده و لباس سکینه و وقار بر او پوشانیده و علوم و اسرار پنهان را در او به ودیعت نهاده است. هر کس او را ملاقات کند و در سینه چیزی (مخفی) داشته باشد، او را به آن مطلب خبر میدهد و از دشمنش بر حذر میدارد و در دعایش چنین میگوید: «یا نور یا برهان- تا آخر دعای متن» (یعنی: ای نور و ای برهان، ای نورانی و ای آشکار، ای پروردگار من، خودت مرا از شرّ شرور و آفات روزگار حفظ کن و از تو میخواهم در روزی که صور دمیده میشود مرا از اهل نجات قرار دهی).
هر کس که این دعا را بخواند علیّ بن محمّد (علیهماالسّلام) شفیع و پیشوای او به سوی بهشت خواهد بود. و خداوند تبارک و تعالی در صلبش نطفهای قرار داد که او را نزد خود حسن نامید وی را همچون نوری در شهرها قرار داد، در زمینش خلیفه گرداند و مایه عزّت امّت جدّش نمود وهادی و راهنمای شیعیانش کرده نزد پروردگارش او را شفیع آنان نمود. خداوند او را مایه نقمت و
عذاب مخالفین قرار داد و برای دوستانش و کسانی که او را امام خود بدانند، حجّت و برهان گرداند. او در دعایش چنین میگوید: «یا عزیز العزّ
فی عزّه...» . (یعنی ای که در عزّت خود عزیزی چقدر عزیز است کسی که در عزّت خود عزیز است! مرا با عزّت خود عزیز گردان و با یاریت تایید کن، و با قدرت خویش وسوسههای شیطانی را از من دور گردان، و مرا حفظ کن و از بهترین خلق خود قرار ده، یا واحد! یا احد! ای موجود یکتا و بیهمتا! و ای بینیاز!).
هر کس خدا را با این دعا بخواند، خداوند با او (حسن) محشورش مینماید و اگر آتش هم بر او واجب و لازم شده باشد، از آتش میرهاندش. و خداوند، تبارک و تعالی، در صلب حسن نطفهای با برکت، پاک و پاکیزه و طاهر و مطهّر قرار داده است که هر مؤمنی، که خداوند از وی برای ولایت پیمان گرفته است، به او راضی و خشنود خواهد شد و هر انسان منکری به او کافر میشود، او امامی است با تقوی، پاک، نیکوکار، پسندیده، هدایتگر و هدایت شده، به عدل حکم میکند و به
عدالت دستور میدهد، خداوند را تصدیق میکند و قبول دارد و خداوند نیز او را در گفتارش تصدیق مینماید، از تهامه در زمانی که دلائل و علامات آشکار شده باشد، خروج میکند. او دارای گنجهایی است ولی نه از
طلا و
نقره بلکه از اسبهایی تام الخلق و قوی و پیاده نظامی با علامتهای مشخّص (و یا تامّ الخلق و قوی). خداوند- تبارک و تعالی- از دورترین شهرها به
تعداد اهل بدر یعنی سیصد و سیزده نفر برای او سپاه گرد آورد. او نوشتهای در دست دارد که لاک و مهر شده و در آن
تعداد و اسامی اصحاب او و نیز نسب شهرهای آنها و خلق و خوی، وضع ظاهری، چهره و قیافه و نیز کنیه آنان ثبت شده است. این نفرات جنگاور بوده، در اطاعت و فرمانبرداری از او کوشا هستند و مجدّانه عمل میکند.
ابیّ سؤال کرد: علائم و نشانههای او چیست؟ حضرت فرمودند: وقتی زمان قیام او برسد، آن پرچم خود بخود باز میشود و خداوند آن را به سخن میآورد سپس پرچم، او (حضرت مهدیّ آل محمّد) را صدا میکند و میگوید: «ای ولیّ خدا! قیام کن و دشمنان خدا را بکش». و این دو (یعنی باز شدن پرچم و نطق او) دو علامت و نشانه برای او هستند. و نیز شمشیری غلاف شده دارد، که وقتی زمان قیامش فرا رسد آن شمشیر از غلاف خود خارج میشود و خداوند آن را بهسخن میآورد شمشیر صدا میزند و میگوید» ای ولیّ خدا بپا خیز که دیگر برای تو جائز نیست از پیکار با دشمنان خدا باز ایستی» پس، حضرت قیام میکند و دشمنان خدا را- در هرجا به دست آورد- میکشد و حدود الهی را برپا کرده، اجرا میکند، به حکم خداوند حکم میکند. در حالی که جبرئیل (علیهالسّلام) در سمت راست آن حضرت و
میکائیل در سمت چپ ایشان خواهند بود، این مطلب را که برایتان گفتم- و لو بعد از مدّتی- خواهید دانست و کارهایم را بر عهده خدا میگذارم.
ای ابیّ: خوشا به حال کسی که او را ملاقات کند، خوشا به حال کسی که او را دوست بدارد، و خوشا به حال کسی که به او معتقد باشد، خداوند، به خاطر وی و به خاطر اقرار و اعتقاد به خدا و رسول و همگی ائمّه، آنها را از هلاکت نجات میدهد، خدای منّان درهای بهشت را برای آنها باز میکند. مثل آنها در زمین، مثل مشک است که دائم از خود بوی خوش ساطع میکند ولی تغییری در او حاصل نمیشود. و مثل آنها در آسمان مثل ماه نورانی است که هیچگاه نورش خاموش نمیشود. ابیّ عرض کرد: احوالات این ائمّه، از طرف خداوند چگونه بیان شده است؟ حضرت فرمودند: خداوند، دوازده صحیفه بر من نازل فرمود که اسم هر امامی داخل قسمت مهرشده مربوط به آن امام است و وصف (و احوال) او در صحیفه مربوط به خود اوست.
عبدالله بن عباس نیز در اینباره روایاتی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است:
در این روایت، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در پاسخ ابنعباس، علاوه بر اینکه تصریح نموده امامان بعد از خودش دوازده نفراند، اسامی آنان را نیز شرح داده است:
حدثنی ابو الحسن علی بن الحسین، قال حدثنی ابو محمدهارون بن موسی التلعکبری رضی الله عنه، قال حدثنا الحسن بن علی بن زکریا العدوی النصری، عن محمد بن ابراهیم بن المنذر المکی، عن الحسین بن سعید الهیثم، قال حدثنی الاجلح الکندی، قال حدثنی افلح بن سعید، عن محمد بن کعب، عن طاوس الیمانی، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَالْحَسَنُ عَلَی عَاتِقِهِ وَالْحُسَیْنُ عَلَی فَخِذِهِ یَلْثِمُهُمَا وَیُقَبِّلُهُمَا وَیَقُولُ: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُمَا وَعَادِ مَنْ عَادَاهُمَا....
قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَمِ
الْاَئِمَّةُ بَعْدَکَ؟ قَالَ:
بِعَدَدِ حَوَارِیِّ عِیسَی وَاَسْبَاطِ مُوسَی وَنُقَبَاءِ بَنِی اِسْرَائِیلَ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَمْ کَانُوا؟ قَالَ: کَانُوا اثْنَیْ عَشَرَ وَالْاَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ اَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ وَبَعْدَهُ سِبْطَایَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ فَاِذَا انْقَضَی الْحُسَیْنُ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَاِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَاِذَا انْقَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَاِذَا انْقَضَی جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَی فَاِذَا انْقَضَی مُوسَی فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَاِذَا انْقَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَاِذَا انْقَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَاِذَا انْقَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَاِذَا انْقَضَی الْحَسَنُ فَابْنُهُ الْحُجَّةُ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ اَسَامِی
[۲۳۵] مَا اَسْمَعُ بِهِمْ قَطُّ قَالَ لِی: یَا ابْنَ عَبَّاسٍ هُمُ
الْاَئِمَّةُ بَعْدِی وَاِنِ قُهِرُوا اُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ نُجَبَاءُ اَخْیَارُ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَنْ اَتَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَارِفاً بِحَقِّهِمْ اَخَذْتُ بِیَدِهِ فَاُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَنْ اَنْکَرَهُمْ اَوْ رَدَّ وَاحِداً مِنْهُمْ فَکَاَنَّمَا قَدْ اَنْکَرَنِی وَرَدَّنِی وَمَنْ اَنْکَرَنِی وَرَدَّنِی فَکَاَنَّمَا اَنْکَرَ اللَّهَ وَرَدَّهُ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ سَوْفَ یَاْخُذُ النَّاسُ یَمِیناً وَشِمَالًا فَاِذَا کَانَ کَذَلِکَ فَاتَّبِعْ عَلِیّاً وَحِزْبَهُ فَاِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَهُ وَلَا یَفْتَرِقَانِ حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ وَلَایَتُهُمْ وَلَایَتِی وَوَلَایَتِی وَلَایَةُ اللَّهِ وَحَرْبُهُمْ حَرْبِی وَحَرْبِی حَرْبُ اللَّهِ وَسِلْمُهُمْ سِلْمِی وَسِلْمِی سِلْمُ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَیَاْبَی اللَّهُ اِلَّا اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»
عبد اللَّه بن عباس گفته است: به محضر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) وارد شدم در حالی که حسن (علیهالسّلام) بر شانهاش و حسین (علیهالسّلام) بر زانوی او بود و آنها را میبوسید و میفرمود: پروردگارا دوست دار کسی که ایشان را دوست دارد و دشمن دار، کسی که ایشان را دشمن دارد...
به حضرت عرض کردم: ای پیغمبر خدا امامان پس از تو چند نفرند؟ فرمود: به
عدد حواریین عیسی و سبطهای موسی و
نقیبان بنیاسرائیل. عرض کردم: ای رسول خدا آنان چند نفر بودند؟ فرمود: دوازده نفر؛ و امامان پس از من نیز دوازده نفرند اوّلی آنها علی بن ابیطالب، و پس از او دو نوه من حسن و حسین هستند، چون حسین بگذرد فرزندش علی، و چون علی برود فرزندش محمد، و آنگاه که محمد برود فرزندش جعفر، آنگاه که جعفر (روزگارش) سپری شود فرزندش موسی، آنگاه که موسی برود فرزندش علی، و چون علی برود فرزندش محمد، آنگاه که (دوران) محمد سپری شود فرزندش علی، و چون علی برود فرزندش حسن، آنگاه که حسن برود فرزندش حجت (امامان دین هستند).
عرض کردم: این نامها را تاکنون نشنیده بودم، فرمود: ای پسر عباس! ایشان امامان بعد از منند اگر چه مقهور شوند، و امینهای معصوم و نجیبان برگزیده هستند، ای پسر عباس! هر که در روز قیامت وارد شود و حق آنها شناخته باشد، دستش را گرفته و او را وارد بهشت کنم، ای پسر عباس هرکه ایشان را یا یکی از آنها را ردّ کند (و منکر شود) پس گویا مرا ردّ کرده و انکار کرده، و هر که مرا انکار کند همانند کسی است که خدا را انکار کرده و او را ردّ کرده است، ای پسر عباس به زودی مردم راست و چپ را بگیرند (و هر کس در دین و آیین به راهی رود) هرگاه چنین شد، از علی و پیروانش پیروی کن، زیرا او با حقّ و حقّ با اوست، و آن دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند، ای پسر عباس! ولایت ایشان ولایت من، و ولایت من ولایت خدا است، حزب ایشان حزب من و حزب من حزب خدا است، سازش با ایشان سازش با من و سازش من سازش خدا است، سپس فرمود: «میخواهند به دهنهای خود نور خدا را خاموش کنند و خدا تمامکننده نور خویش است اگر چه کافران ناخوش دارند».
روایت عبدالله بن عباس از طریق
جابر بن یزید جعفی نیز نقل شده است.
مرحوم
حاجی نوری در
مستدرک الوسائل آورده است:
اَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ
فِی کِتَابِ الْغَیْبَةِ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَبَلَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم وَالْحَسَنُ عَلَی عَاتِقِهِ وَالْحُسَیْنُ (علیهالسّلام) عَلَی فَخِذِهِ یَلْثِمُهُمَا وَیَقُولُ: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُمَا...
«وصی من علی، حسن و حسین و نه فرزند از صلب حسین هستند»
شخص یهودی به محضر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد از نزد حضرت مسائلی را از جمله درباره جانشینان آن حضرت و نامهای آنان پرسید. رسول خدا هریک را با اسم به او معرفی کرد. مرد یهودی با گفتن
شهادتین اسلام آورد و با توجه به مطالب کتاب خودش، کلام رسول خدا را درباره اوصائش تصدیق کرد.
این روایت را بزرگان از محدثان از جمله ابوالقاسم خزاز قمی اینگونه نقل کرده است:
اخبرنی ابو المفضّل محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب الشّیبانیّ رحمه اللّه قال: حدّثنا محمّد بن مطرف بن سواد ابو الحسین البستیّ بمکّة قال: حدّثنا ابو الحاتم المهلّبیّ المغیرة بن محمّد المهلّب قال: حدّثنا عبد الغفّار بن کثیر الکوفیّ عن ابی مریم عن ابراهیم بن حمید عن ابیهاشم عن مجاهد عن عبد اللّه بن العبّاس قَالَ: قَدِمَ یَهُودِیٌّ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یُقَالُ لَهُ نَعْثَلٌ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ اِنِّی اَسْاَلُکَ عَنْ اَشْیَاءَ تَلَجْلَجَ
فِی صَدْرِی مُنْذُ حِینٍ فَاِنْ اَنْتَ اَجَبْتَنِی عَنْهَا اَسْلَمْتُ عَلَی یَدِکَ قَالَ: سَلْ یَا اَبَا عُمَارَةَ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ صِفْ لِی رَبَّکَ...
قَالَ: صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ فَاَخْبِرْنِی عَنْ وَصِیِّکَ مَنْ هُوَ فَمَا مِنْ نَبِیٍّ اِلَّا وَلَهُ وَصِیٌّ وَاِنَّ نَبِیَّنَا مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ اَوْصَی اِلَی یُوشَعَ بْنِ نُونٍ فَقَالَ: نَعَمْ اِنَّ وَصِیِّی وَالْخَلِیفَةَ مِنْ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ وَبَعْدَهُ سِبْطَایَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ تَتْلُوهُ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ اَئِمَّةٌ اَبْرَارٌ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ فَسَمِّهِمْ لِی قَالَ: نَعَمْ اِذَا مَضَی الْحُسَیْنُ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَاِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَاِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَاِذَا مَضَی جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَی فَاِذَا مَضَی مُوسَی فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَاِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَاِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَاِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَاِذَا مَضَی الْحَسَنُ فَبَعْدَهُ ابْنُهُ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ فَهَذِهِ اثْنَا عَشَرَ اِمَاماً عَلَی
عَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِی اِسْرَائِیلَ. قَالَ: فَاَیْنَ مَکَانُهُمْ
فِی الْجَنَّةِ قَالَ: مَعِی
فِی دَرَجَتِی قَالَ: اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ وَاَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ وَاَشْهَدُ اَنَّهُمُ الْاَوْصِیَاءُ بَعْدَکَ وَلَقَدْ وَجَدْتُ هَذَا
فِی الْکُتُبِ الْمُقَدَّمَةِ وَفِیمَا عَهِدَ اِلَیْنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ (علیهالسّلام) اَنَّهُ اِذَا کَانَ آخِرُ الزَّمَانِ یَخْرُجُ نَبِیٌّ یُقَالُ لَهُ اَحْمَدُ خَاتَمُ الْاَنْبِیَاءِ لَا نَبِیَّ بَعْدَهُ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ اَئِمَّةٌ اَبْرَارٌ
عَدَدَ الْاَسْبَاطِ فَقَالَ: یَا اَبَا عُمَارَةَ اَ تَعْرِفُ الْاَسْبَاطَ قَالَ: نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ اِنَّهُمْ کَانُوا اثْنَیْ عَشَرَ. قَالَ: فَاِنَّ فِیهِمْ لَاوِی بْنَ ارحیا قَالَ: اَعْرِفُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَهُوَ الَّذِی غَابَ عَنْ بَنِی اِسْرَائِیلَ سِنِینَ ثُمَّ عَادَ فَاَظْهَرَ شَرِیعَتَهُ بَعْدَ انْدِرَاسِهَا وَقَاتَلَ مَعَ قرسطیا الْمَلِکِ حَتَّی قَتَلَهُ وَقَالَ صلی الله علیه وآله: کَائِنٌ
فِی اُمَّتِی مَا کَانَ
فِی بَنِی اِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَالْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ وَاِنَّ الثَّانِیَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی یَغِیبُ حَتَّی لَا یُرَی وَیَاْتِی عَلَی اُمَّتِی زَمَنٌ لَا یَبْقَی مِنَ الْاِسْلَامِ اِلَّا اسْمُهُ وَلَا مِنَ الْقُرْآنِ اِلَّا رَسْمُهُ فَحِینَئِذٍ یَاْذَنُ اللَّهُ لَهُ بِالْخُرُوجِ فَیُظْهِرُ الْاِسْلَامَ وَیُجَدِّدُ الدِّینَ ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه وآله: طُوبَی لِمَنْ اَحَبَّهُمْ وَطُوبَی لِمَنْ تَمَسَّکَ بِهِمْ وَالْوَیْلُ لِمُبْغِضِیهِم...
عبد اللَّه بن عباس میگوید: مردی یهودی که نامش نعثل بود بر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) وارد شد، و از محضر حضرت سؤالاتی را در مورد
خداشناسی پرسید و بعد در مورد امامت و جانشینی بعد از آن حضرت اینگونه سؤال کرد:
اکنون مرا خبر ده که وصیّ تو کیست؟ زیرا هیچ پیغمبری نیست مگر اینکه برای او وصیّی است، و پیغمبر ما موسی بن عمران به
یوشع بن نون وصیت کرد، حضرت فرمود: آری وصیّ و خلیفه بعد از من علی بن ابیطالب و پس از او، دو نوهام حسن و حسین و پس از ایشان نه تن از صلب حسین امامان نیکوکار بیایند. عرض کرد: ای محمد نامشان را برایم بیان فرما. فرمود: آری چون حسین برود فرزندش علی، و چون علی بگذرد فرزندش محمد، و چون محمد برود فرزندش جعفر، و چون جعفر بگذرد فرزندش موسی، و چون موسی بگذرد فرزندش علی، و چون علی برود فرزندش محمد، و چون محمد بگذرد فرزندش علی، و چون علی برود فرزندش حسن، و بعد از حسن حجة بن الحسن، ایشانند دوازده امام به شماره نقیبان بنیاسرائیل.
مرد یهودی عرض کرد: جای ایشان در کجای بهشت است؟ فرمود: همراه من و هم درجه منند. عرض کرد: گواهی میدهم که پروردگاری جز خدای یگانه نیست؛ و محمد بنده و فرستاده اوست، و آنها اوصیای پس از تو هستند، و این مطلب را در کتابهای گذشته دیدهام، و در آنچه موسی بن عمران (علیهالسّلام) به ما سفارش فرموده چنین است که چون
آخرالزمان شود پیغمبری که نامش احمد است بیاید، و او خاتم پیغمبران است و پس از او پیغمبری نیست. از صلب او به شماره سبطهای
بنیاسرائیل امامانی نیکوکار بیرون آیند، فرمود: ای ابا عماره سبطهای بنیاسرائیل را میشناسی؟ عرض کرد: آری، ای رسول خدا ایشان دوازده نفر بودند. فرمود: در آنها
لاوی بن ارخیا بود؟ عرض کرد: ای رسول خدا او را میشناسم و او کسی بود که از بنیاسرائیل پنهان شد، سپس برگشت و شریعتش را پس از کهنگی آشکار کرد، و با قرسطیای پادشاه جنگ کرد تا کشته شد.
حضرت فرمود: هرچه در بنیاسرائیل بوده در امت من نیز بدون کم و زیاد خواهد شد، و دوازدهمین فرزندم پنهان شود که دیگر دیده نشود، و روزگاری بر امتم بیاید که از اسلام جز نامش، و از
قرآن جز نشانهاش باقی نماند؛ در آن هنگام خداوند اجازه خروجش دهد، پس (ظاهر شود) و اسلام را آشکار و دین را تجدید کند، سپس فرمود: خوشا به حال کسی که ایشان را دوست بدارد، و به آنان چنگ زند، و وای به حال کسی که ایشان را
دشمن دارد.
خبر دادن رسول خدا به فاطمه (سلاماللهعلیها) از اسامی امامان دوازدهگانه
هنگامی که حسین بن علی (علیهالسّلام) به دنیا آمد، خداوند به جبرئیل دستور داد برای عرض تبریک به محضر رسول خدا برود و نام این مولود را «حسین» بگذارد. فرشتگان برای تبریک به محضر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند و جبرئیل به دستور خداوند از سرانجام و شهادت حسین به او خبر داد و در ضمن پیغام فرشته
دردائیل را که پرهایش سوخته بود به حضرت ابلاغ کرد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قضیه شهادت حسین را به مادرش فاطمه گفت. حضرت زهرا پس از شیندن این خبر بیتابی میکرد؛ اما رسول خدا از امامانی که از نسل حسین به وجود میآمد به فاطمه خبر داد و او از گریه کردن ساکت شد.
شیخ صدوق این روایت مفصل را اینگونه نقل کرده و ما محل شاهد انتخاب کردهایم:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنِی عَمِّی مُحَمَّدُ بْنُ اَبِی الْقَاسِمِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْقُرَشِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی اَبُو الرَّبِیعِ الزَّهْرَانِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا جَرِیرٌ عَنْ لَیْثِ بْنِ اَبِی سُلَیْمٍ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم یَقُولُ: اِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَی مَلَکاً یُقَالُ لَهُ دَرْدَائِیلُ...
یَا لَیْتَنِی لَمْ اَلِدْهُ قَاتِلُ الْحُسَیْنِ
فِی النَّارِ فَقَالَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم: وَاَنَا اَشْهَدُ بِذَلِکَ یَا فَاطِمَةُ وَلَکِنَّهُ لَا یُقْتَلُ حَتَّی یَکُونَ مِنْهُ اِمَامٌ یَکُونُ مِنْهُ
الْاَئِمَّةُ الْهَادِیَةُ بَعْدَهُ ثُمَّ قَالَ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم: وَالْاَئِمَّةُ بَعْدِی الْهَادِی عَلِیٌّ وَالْمُهْتَدِی الْحَسَنُ وَالنَّاصِرُ الْحُسَیْنُ وَالْمَنْصُورُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَالشَّافِعُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ وَالنَّفَّاعُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَالْاَمِینُ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ وَالرِّضَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَی وَالْفَعَّالُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ وَالْمُؤْتَمَنُ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَالْعَلَّامُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ وَمَنْ یُصَلِّی خَلْفَهُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ (علیهالسّلام) الْقَائِمُ علیه السلام. فَسَکَتَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) مِنَ الْبُکَاء. ِ. .
ابنعباس میگوید از رسول خدا شنیدم میفرمود: برای خدای تبارک و تعالی فرشتهای است که دردائیل نام دارد....
فاطمه گریه کرد و فرمود: کاش او را به دنیا نیاورده بودم، کشنده حسین در آتش است. پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: من نیزبدان گواهم؛ اما حسین کشته نمیشود تا اینکه از او امامی به جا ماند که امامان و راهنمایان پس از او باشند، سپس فرمود: امامان بعد از من هادی (یعنی علی علیهالسّلام) و مهتدی (حسن) و ناصر (حسین) و منصور (علی بن الحسین) و شفّاع «یعنی بسیار شفاعتکننده» (محمد بن علی) و نفّاع «یعنی بسیار نفع رساننده» (جعفر بن محمد) و امین (موسی بن جعفر) و مؤتمن (علی بن موسی الرضا) و امام (محمد بن علی) و فعّال (علی بن محمد) و علّام (حسن بن علی) و کسی که
عیسی بن مریم پشت سرش نماز بخواند. پس فاطمه از گریه آرام شد.
در این روایت، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ذیل آیه «اَطِیعُوا اللَّهَ وَاَطِیعُوا الرَّسُولَ» در پاسخ جابر بن عبدالله انصاری، که از مصداق «
اولی الامر» پرسیده بود؛ اسامی تمام ائمه را شرح دادند:
وَحَدَّثَنَا غَیْرُ وَاحِدٍ مِنْ اَصْحَابِنَا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ یَزِیدَ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ الْحَارِثِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیَّ یقُولُ: لَمَّا اَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی نَبِیِّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطِیعُوا اللَّهَ وَاَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ» قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَرَفْنَا اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَمَنْ اُولِی الْاَمْرِ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِهِ؟ فَقَالَ: هُمْ خُلَفَائِی یَا جَابِرُ وَاَئِمَّةُ الْمُسْلِمِینَ بَعْدِی اَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَعْرُوفُ
فِی التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَسَتُدْرِکُهُ یَا جَابِرُ فَاِذَا لَقِیتَهُ فَاَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ سَمِیِّی وَذُو کُنْیَتِی حُجَّةُ اللَّهِ
فِی اَرْضِهِ وَبَقِیَّتُهُ
فِی عِبَادِهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ذَلِکَ الَّذِی یَغِیبُ عَنْ شِیعَتِهِ وَاَوْلِیَائِهِ غَیْبَةً لَا یَثْبُتُ فِیهَا عَلَی الْقَوْلِ بِاِمَامَتِهِ اِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ
لِلْاِیمَانِ قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ یَقَعُ لِشِیعَتِهِ الِانْتِفَاعُ بِهِ
فِی غَیْبَتِهِ فَقَالَ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِی وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّةِ اِنَّهُمْ لَیَسْتَضِیئُونَ بِنُورِهِ وَیَنْتَفِعُونَ بِوَلَایَتِهِ
فِی غَیْبَتِهِ کَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَاِنْ تَجَلَّاهَا سَحَابٌ یَا جَابِرُ هَذَا مِنْ مَکْنُونِ سِرِّ اللَّهِ وَمَخْزُونِ عِلْمِ اللَّهِ فَاکْتُمْهُ اِلَّا عَنْ اَهْلِهِ.
جابر بن یزید جعفی میگوید: از جابر بن عبد اللَّه انصاری شنیدم که میگفت: هنگامی که آیه شریفه یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطِیعُوا اللَّهَ وَاَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ نازل شد، خدمت حضرت عرض کردم: ما خدا و رسول را شناختیم و اکنون میخواهیم بدانیم این اولو الامر که طاعت آنان با اطاعت خدا و رسول قرین شده کدام افراد هستند؟، فرمود: این افراد خلفای من هستند.
ای جابر! آنان پیشوایان مسلمیناند که پس از من خواهند آمد؛ اول آنها علی بن ابیطالب است، پس از وی حسن و بعد از او حسین سپس علی بن الحسین، و محمد بن علی که در
تورات به باقر معروف است و تو او را درک خواهی کرد و هرگاه وی را ملاقات نمودی سلام مرا به او برسان، بعد از او جعفر بن محمد، و موسی بن جعفر و علی بن موسی، و محمد بن علی، و علی بن محمد، و حسن بن علی امام هستند.
پس از اینها همنام و صاحب کنیه من که حجت پروردگار و نشانه او در زمین است و نام او محمد بن حسن میباشد که از
شیعیان و پیروان و دوستان خود غیبت خواهد کرد، و جز افرادی که در
ایمان امتحان داده باشند کسی در امامت او باقی نخواهد ماند، به خداوندی که مرا به راستی برانگیخته شیعیان از غیبت او استفاده خواهند کرد و از تابش انوار او مستفیض خواهند شد همانطور که از خورشید استضائه میکنند و لو در زیر ابر باشد، ای جابر این مطالب از اسرار خداوند است که در گنجینههای علم محفوظ مانده و آنها را جز به اهلش اطلاع نده.
«وَمَنِ
الْاَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ؟ قَالَ: الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ...»
این روایت از زبان
امام صادق (علیهالسّلام) بیان شده که رسول خدا، درباره شهادت به وحدانیت خدا و پیامبر صحبت میکرد و درباره ائمه فرمود: خداوند میفرماید: کسی که بر ولایت ائمه (علیهمالسّلام) شهادت ندهد؛ به
آیات و کتب من کفر ورزیده است. در همانجا جابر بن عبدالله انصاری از اسماء ائمه پرسید حضرت همه آنها را با اسم معرفی نمود:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِیُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ (علیهالسّلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: حَدَّثَنِی جَبْرَئِیلُ عَنْ رَبِّ الْعِزَّةِ جَلَّ جَلَالُهُ اَنَّهُ قَالَ: مَنْ عَلِمَ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اَنَا وَحْدِی وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِی وَرَسُولِی وَاَنَّ عَلِیَّ بْنَ اَبِی طَالِبٍ خَلِیفَتِی وَاَنَّ
الْاَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجِی...
فَقَامَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیُّ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنِ
الْاَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ؟ قَالَ: الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ
فِی زَمَانِهِ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ الْبَاقِرُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ وَسَتُدْرِکُهُ یَا جَابِرُ فَاِذَا اَدْرَکْتَهُ فَاَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْکَاظِمُ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ الرِّضَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَی ثُمَّ التَّقِیُّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ النَّقِیُّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الزَّکِیُّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ ابْنُهُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِیُّ اُمَّتِی الَّذِی یَمْلَاُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً هَؤُلَاءِ یَا جَابِرُ خُلَفَائِی وَاَوْصِیَائِی وَاَوْلَادِی وَعِتْرَتِی مَنْ اَطَاعَهُمْ فَقَدْ اَطَاعَنِی وَمَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَانِی وَمَنْ اَنْکَرَهُمْ اَوْ اَنْکَرَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ اَنْکَرَنِی بِهِمْ یُمْسِکُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ السَّماءَ اَنْ تَقَعَ عَلَی الْاَرْضِ اِلَّا بِاِذْنِهِ وَبِهِمْ یَحْفَظُ اللَّهُ الْاَرْضَ اَنْ تَمِیدَ بِاَهْلِهَا.
امام صادق (علیهالسّلام) از پدران بزرگوارش از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت میکند که فرمود: جبرئیل جانب پروردگار برایم آورده است: هر کس بداند که هیچ معبودی جز من نیست و محمّد بنده و فرستاده من است و علی بن ابیطالب جانشین من است و ائمّهای که از فرزندان او هستند حجّتهای منند،...
آنگاه جابر بن عبداللَّه انصاریّ از جا برخاست و گفت: ای رسول خدا! ائمّه از فرزندان علی بن ابیطالب چه کسانی هستند؟ فرمود: حسن و حسین سیّد جوانان بهشت، سپس سیّدالعابدین در زمانش علی بن الحسین، سپس محمّد بن- علی الباقر- و تو ای جابر او را درک میکنی و آن هنگام که او را دیدی سلام مرا به او برسان- سپس جعفر بن محمّد الصادق، سپس موسی بن جعفر الکاظم، سپس علیّ بن موسی الرّضا، سپس محمّد بن علی التّقیّ، سپس علی بن محمّد النّقیّ، سپس حسن بن علی الزّکیّ، سپس فرزند او قائم به حقّ مهدی امّتم کسی که او زمین را پر از عدل و داد نماید همانگونه که پر از جور و ظلم شده باشد، ای جابر! آنان جانشینان و اوصیاء و اولاد و عترت من هستند، کسی که ایشان را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و کسی که از آنان سرپیچی کند مرا سرپیچی کرده است و کسی که ایشان را یا یکی از آنان را انکار کند مرا انکار کرده است، به واسطه آنان است که خداوند آسمان را نگاه داشته تا بر زمین نیفتد مگر به اذن او، و به سبب آنان خداوند زمین را حفظ کرده تا اهلش را نلرزاند.
همانگونه که ملاحظه میشود، در منابع
اهل سنت، بهطور اجمال، جانشینان رسول خدا را با تعبیر «اثنا عشر خلیفة»، «اثنا عشر امیر»، «اثنا عشر نقیب»، «اثنا عشر رجل» و «اثنا عشر قیم» با ذکر برخی از ویژگیها، دوازده تن معرفی شده است؛ اما طبق روایات صحیح و موثق مذکور در منابع شیعه، به صورت روشن و شفاف رسول خدا مصداق این دوازده خلیفه را امامان معصوم (علیهمالسّلام) میداند و نامهای شریف آنان نیز بازگو نموده است. ویژگیهایی همانند:
اِنَّ هذا الْاَمْرَ لَا یَنْقَضِی حتی یَمْضِیَ فِیهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً، لَا یَزَالُ الْاِسْلَامُ عَزِیزًا اِلَی اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً، لَا یَزَالُ هَذَا الدِّینُ عَزِیزًا مَنِیعًا اِلَی اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً، لَا یَزَالُ هذا الْاَمْرُ عَزِیزًا الی اثنی عَشَرَ خَلِیفَةً.
که در قسمت روایات اهل سنت ذکر شد، دقیقاً بر امامان معصوم اهل بیت تطبیق میکند؛ زیرا پایداری
دین اسلام تا
روز قیامت وابسته به وجود این خلفاء است: لَا یَزَالُ الدِّینُ قَائِمًا حتی تَقُومَ السَّاعَةُ او یَکُونَ عَلَیْکُمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً. پس طبق این روایات، باید این دوازده خلیفه وجود داشته باشد تا دین سرپا باشد و اگر خلفای اهل سنت مصداق این دوازه نفر هستند، میبایست با انقضاء آنان، اسلام هم منقضی میشد؛ در حالیکه میبینیم الان خلفای آنها نیست و از دنیا رفتهاند؛ اما اسلام پایدار و قدرتمندتر از گذشته است.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا روایت «امامان دوازده گانه» به صورت متواتر در منابع شیعه و سنی نقل شده است؟».