جهالت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جهالت به معنی ندانستن، نادانی و نیز به معنی نادیده گرفتن یا بیاعتنایی عمدی به اطلاعاتِ مهم و حقایق است. در
قرآن فرد
جاهل به دلیل مقصر بودن در
جهل و سفاهت مذمت شده و تأثیرات
جهل و نیز تأثیرات زدودن آن بیان شده است.
جهل در اصل به دو معنا آمده: مخالف
علم، یعنی فعلی را بدون علم انجام دادن.
که در
فارسی به نادانی تعبیر شده،
دوم به
حماقت،
سفاهت و بی اعتنایی معنا شدهاست.
و
راغب معنای
جهل را بر سه صورت بیان کرده:
۱. خالی بودن
نفس از علم که معنای اصلی
جهل است؛
۲.
اعتقاد غلط و غیرواقع؛
۳. اعمال غلط و غیرحقیقی (با اعتقاد صحیح باشد یا فاسد)؛ مانند کسی که
نمازش را به عمد ترک میکند.
مادهی "
جهل" در
قرآن کریم ۲۴ بار به کار رفته و بنابر آنچه بیان شد،
جهل دو بُعدی است؛ یک مرتبه
جهل در برابر علم است و در مرتبهی بعدی
جهل در برابر
عقل؛ یعنی شخصی خودش را به
جهالت بزند و به علم خود عمل نکند.
انسان جهول در
قرآن:
خداوند در
قرآن، انسان را بسیار
جاهل خوانده و فرموده:«... إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً
جَهُولاً»؛
«... او (انسان) بسیار ظالم و
جاهل بود.»
این جمله از
آیهی شریفه
تعلیل بر تحمل انسان بر پذیرش
امانت دین
خداست که دو نظریه در معنای آن بیان شده است:
۱.منظور از ظلوم و
جهول، شأنیت و زمینهی
ظلم و
جهل است؛ توضیح اینکه
امانت داری دین، باید به کسی داده شود که
عادل و
عالم باشد و کسی این قابلیت را دارد که
ظالم و
جاهل نیز بتواند باشد؛ پس این که میگوید: ظالم و
جاهل است، یعنی لیاقت این را دارد که
امانت دین به او داده شود. (اگر به درستی آن را انجام داد، عادل و عالم و گر نه ظالم و
جاهل است).
۲.این توصیفها به خاطر عدم آگاهی غالب انسانها از قدر و منزلت از این مقام عظیم است که به خود
ستم میکند؛ همان کاری که از آغاز در
نسل آدم به وسیله"
قابیل" شروع شد و هم اکنون نیز ادامه دارد.
در
قرآن، انسان
جاهل از حیث مذمت بر دو قسم است:
جاهلی که مورد مذمت واقع شده- غالب
آیات این چنین است- و
جاهلی که مذمت نشده است.
مذمت
جاهل در غالب آیات، به دلیل مقصر بودن
جاهل در
جهل و
سفاهت خودش است که مستحق
ذم بوده؛ در مقابل آیاتی است که
جاهل را سرزنش نکرده، به این دلیل که
جاهل در
جهل خود مقصر نیست.
مانند آیهی: «... یحْسَبُهُمُ
الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف...»؛
«...از شدّت خویشتنداری (این نیازمندان)، افراد ناآگاه آنها را بینیاز میپندارند...».
آیهی مذکور بیان صفات فقرائی است که باید مورد
انفاق قرار بگیرند که یکی از صفاتشان اینست که افراد
نادان و بی اطلاع از حال انها
غافل بوده و آنها را از شدت
عفاف،
غنی میپندارند.
آثار
جهل در وجود انسان:
جهل در وجود انسانها با گذشت زمان ریشه دوانیده و با تأثیرات منفی عمیق، آنها را در
گمراهی شدید قرار میدهد.
از جملهی آن:
۱. نقش
جهل در
بت پرستی:
خداوند در
قرآن کریم میفرماید:
«قَالُواْ یامُوسیَ اجْعَل لَّنَا إِلَاهًا کَمَا لَهُمْ ءَالِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجهَلُون»؛
«به
موسی گفتند: تو هم برای ما
معبودی قرار ده، همانگونه که آنها معبودان (و خدایانی) دارند! گفت: شما جمعیتی
جاهل و
نادان هستید!».
این
آیه به صراحت بیانگرِ اینست که سرچشمهی بتپرستی،
جهل و نادانی بشر است؛ از یک طرف
جهل او نسبت به خداوند و عدم
شناخت ذات پاک او بر اینکه هیچگونه شبیه و نظیر و مانندی برای او تصور نمیشود؛ از سوی دیگر
جهل انسان نسبت به علل اصلی حوادث
جهان، که گاهی حوادث را به یک سلسله علل خیالی و خرافی مثل "
بت"، نسبت میدهد؛ و از سوی سوم
جهل انسان به جهانِ
ماوراء طبیعت و کوتاهی
فکر او، تا آنجا که خارج از مسائل
حسی را باور نمیکند.
این"نادانیها" در طول
تاریخ، انباشته شده و سرچشمهی بتپرستی شدهاند.
۲. نقش
جهل در
انکار دین:
یکی دیگر از تأثیرات
جهل که
قرآن به آن اشاره فرموده،
انکار و
ردّ دین و مظاهر آن میباشد؛ مانند
انکار قرآن کریم که در واقع عامل انکار،
جهل و عدم
آگاهی انسانها از محتوا و حقیقت آن بوده و
قرآن آنها را از جملهی
ظالمان شمرده و میفرماید:
«بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْیحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّایأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ کَیفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ»؛
«(ولی آنها از روی
علم و
دانش قرآن را انکار نکردند؛) بلکه چیزی را
تکذیب کردند که آگاهی از آن نداشتند، و هنوز واقعیتش بر آنان روشن نشده است.
پیشینیان آنها نیز همینگونه تکذیب کردند؛ پس بنگر عاقبت کار ظالمان چگونه بود!».
در حقیقت بشر هیچگونه دلیلی بر نفی
دین،
مبدء،
معاد و... ندارد و تنها
جهل و عدم آگاهی اوست که ناشی از
خرافات و
تقلید از
مذهب نیاکان بوده و سد راهشان شده است.
۳. نقش
جهل در
اختلاف و جدایی:
تفرقه ناشی از
جهل و نادانی است؛ چرا که
جهل عامل شرک بوده و شرک عامل پراکندگی:
«...تَحْسَبُهُمْ جَمیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لایعْقِلُونَ»؛
«...آنها را
متّحد میپنداری، در حالی که دلهایشان پراکنده است این به خاطر آن است که آنها قومی هستند که
تعقّل نمیکنند!».
دلهای کسانی که بخلاف
عقل عمل کنند، پراکنده بوده و با هم اختلاف دارند؛ چون اهداف و هواها مختلف و متفاوت بوده و حال آنکه داعی عقل یکی است؛ عقلی که
دعوت به سوی
طاعت خدا و
نیکی کردن در فعل میکند، یاران خود را به یک سو برده و آنها را از
تفرقه و جدایی بر هذر میدارد.
۴. نقش
جهل در
کفر:
«وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَاأَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَاأَلْفَینَا عَلَیهِ ءَابَاءَنَا أَوَ لَوْ کاَنَ ءَابَاؤُهُمْ لَایعْقِلُونَ شَیا وَ لَایهْتَدُونَ»؛
«و هنگامی که به آنها گفته شود: از آنچه خدا
نازل کرده است،
پیروی کنید! میگویند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی مینماییم. آیا اگر پدران آنها، چیزی نمیفهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها پیروی خواهند کرد)؟!»
کافران زمان
پیامبر یکی از دلایلی که برای کفر خود میآوردند و آن را توجیحی در برابر پیامبر قرار میدادند، پیروی از نیاکانشان بود.
خداوند در برابر
استدلال آنان میفرماید: نباید
انسان بدون
اندیشه از کسی پیروی کند؛ بلکه باید اندیشه کند؛ چون کسانی که از آنها پیروی میکنید، شاید
جاهل بودهاند و
هدایت نیافتهاند و به راه اشتباه رفتند.
صفات جاهلان از منظر
قرآنیکی از مباحثی که در
قرآن کریم باید مورد توجه قرار گیرد، صفاتی است که
قرآن کریم برای
جاهلان به کار برده است.
این
صفات را اینگونه میتوان بیان نمود:
۱.
استهزاء و
مسخره کردن:
یکی از صفات
نادانان در
قرآن کریم مسخره کردن است که
قرآن در دو
آیه، این صفت را جزء صفات
جاهلان شمرده:
«وَ إِذا نادَیتُمْ إِلَیالصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لایعْقِلُون»؛
«آنها هنگامی که (
اذان میگویید، و
مردم را) به
نماز فرا میخوانید، آن را به مسخره و
بازی میگیرند این بخاطر آن است که آنها جمعی نابخردند.»
در این
آیه، علت اینکه
کفار نماز را به مسخره میگرفتند، سبکسری و نادانی آنها بیان شده؛ چون آنان به
اعمال دینی و
عبادت حقیقی نمیتوانند بنگرند و فواید آن را که انسان را به خدای متعال نزدیک کرده و تحصیل
سعادت دنیوی و اخروی بوده، درک کنند.
دومین آیهای که در این زمینه قابل
استدلال است، مربوط به جریان
حضرت موسی و
ذبح گاو بنی اسرائیل است که آنها این
امر الهی را
تمسخر میدانستند:
«وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَنْتَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَتَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْأَکُونَ مِنَالْجاهِلینَ»؛
«و (به یاد آورید) هنگامی را که موسی به
قوم خود گفت:
خداوند به شما دستور میدهد ماده گاوی را ذبح کنید (و قطعهای از بدن آن را به مقتولی که قاتل او شناخته نشده بزنید، تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند و غوغا خاموش گردد.) گفتند: آیا ما را
مسخره میکنی؟ (موسی) گفت: به
خدا پناه میبرم از اینکه از
جاهلان باشم!»
این
آیه نشان میدهد که
استهزا نمودن و مسخره کردن، کار افراد
نادان و
جاهل است که
پیامبران الهی هرگز نادان و
جاهل نبودند.
به بازی گرفتن دیگران کار مردم
پست و نادانان است؛ کسانی که
جهل وجود آنان را فرا گرفته و موجب
تمسخر دیگران شده که در حقیقت،
جهالت به ارزش و
مقام انسانیت دارند که نه به خود ارزش قائلند و نه به دیگران و در واقع به
مقام انسانی احترام نمیگذارند.
۲.
توقع بیجا:
یکی دیگر از صفاتی که
قرآن برای
جاهلان بیان کرده، داشتن توقع و خواستههای بیجاست که
معقول و مناسب نیست:
«قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُصالِحٍ فَلاتَسْئَلْنِ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْتَکُونَ مِنَالْجاهِلینَ»؛
«فرمود: ای
نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحی است (فرد ناشایستهای است)! پس، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه! من به تو
اندرز میدهم تا از
جاهلان نباشی!».
در حقیقت اگر
حضرت نوح(ع) در سخن خود درخواست نجات فرزندش (
کنعان) را کرده بود، از
جاهلان میشد؛ چون درخواستی بود که از حقیقت و واقعیت آن آگاه نبوده و خواستهی بیجا بشمار میآمد.
البته حضرت نوح هیچگاه چنین خواستهای را مطرح ننمود، به دلیل اینکه خدای تعالی بعد از
نهی، ایشان را
موعظه فرمود که زنهار با این سؤالت از
جاهلان مباشی.
۳. آلوده به گناه:
از جمله صفاتی که میتوان از
قرآن برای
جاهلان اخذ کرد، ناتوانی در برابر
وسوسههای شیطانی و
شهوات است:
«قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَی مِمَّا یدْعُونَنی إِلَیهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَالْجاهِلینَ»؛
«(
یوسف) گفت:
پروردگارا!
زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا بسوی آن میخوانند! و اگر
مکر و
نیرنگ آنها را از من باز نگردانی، بسوی آنان متمایل خواهم شد و از
جاهلان خواهم بود!»
آیه بیانگر اینست که کار
زشت و
گناه در محضر
خداوند از کسانی سر میزند که در
جهل به سر میبرند؛ کسانی که از
حقوق و
حدود الهی غافلند.
و یا
علم به
اوامر و
نواهی الهی دارند، اما به علم خود
عمل نکرده و خودشان را به
جهالت زدهاند که اینان نیز از نظر
قرآن جزء جاهلانند.
راههای زدودن
جهل در آیینهی
قرآندر
قرآن کریم برای زدون
جهل راههایی بیان شده که به اهم آنها اشاره میشود:
۱.
تحقیق و
تبین:
یکی از راههای زدودن
جهل، تحقیق و تبیین است:
«یاأَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْجاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْتُصیبُوا قَوْماً
بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی مافَعَلْتُمْ نادِمینَ»؛
«ای کسانی که
ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، دربارهی آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کردهی خود
پشیمان شوید!».
اینکه در آیهی شریفه دستور به تحقیق و بررسیِ خبرِ
فاسق را به عدم
ضرر رساندن به برخی افراد
تعلیل نموده، لازمهی این امر در حقیقت، رفع
جهالت است.
۲.
پرسش از
اهل ذکر:
«وَ ماأَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَالذِّکْرِ إِنْکُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ»؛
«و پیش از تو، جز مردانی که به آنها
وحی میکردیم، نفرستادیم! اگر نمیدانید، از آگاهان بپرسید (تا تعجب نکنید از اینکه
پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است)!»
درست است که طبق
احادیث و
آیات دیگر، مراد از "اهل ذکر" ائمهی اطهار میباشند، اما این
اختصاص با
عمومیت آیه منافات ندارد به اینکه
اهل بیت علیهمالسلام مصداق اتم و اکمل باشند.
بنابراین پرسش از
اهل خبره برای
جاهل، به
حکم عقل بوده و رجوع
جاهل به
عالم در حقیقت،
ارشاد به
حکم عقلی است.
۳.
بینش و
بصیرت:
یکی دیگر از راههایی که برای مقابله با
جهل و
جهالت میتوان از
قرآن کریم استخراج کرد، کسب بینش و بصیرت میباشد؛ چرا که ثمرهی عدم بینش،
جهل و نادانی است:
«وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بمِا لَایسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَ نِدَاءً صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَایعْقِلُونَ»؛
«مَثَل (تو در
دعوت)
کافران، بسان کسی است که (
گوسفندان و
حیوانات را برای نجات از چنگال خطر،) صدا میزند، ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمیشنوند (و
حقیقت و
مفهوم گفتار او را
درک نمیکنند. این کافران، در واقع)
کر و
لال و
نابینا هستند از این رو چیزی نمیفهمند!»
منظور از کری، گنگی و کوری در اینجا
بُعد معنوی و
روحانی است که همان بینش و بصیرت بوده که نتیجهی آن، منتفی شدن
عقل و عدم
تمییز و
تشخیص خواهد بود؛ و راه درمان این
جهالت، کسب بینش و بصیرت است.
دانشنامه موضوعی قرآن