تکذیب تورات (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عمل نكردن به
علم و دانش خود نسبت به
دین، نوعى
تکذیب عملى آن است
و پیامدهای خطرناکی مانند
احباط و سرزنش الهی را به دنبال دارد.
تکذیب تورات از سوی عالمان یهود به رغم آگاهی از دستورات آن:
•«مثل الذین حملوا التورة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا بئس مثل القوم الذین کذبوا بـایـت الله... القوم الظــلمین:مثل كسانى (از
علماء یهود) كه (دانش
علم و عمل
و ابلاغ) تورات بر دوش آنها نهاده شد سپس آن را بر دوش نكشیدند، مثل درازگوشى است كه كتاب هایى چند بار مى كشد (اما بهره اى از آنها ندارد). بد مثلى است مثل گروهى كه آیات خدا را (دستورات
تورات را با مخالفت خویش)
تکذیب و انکار كردند،
و خداوند گروه ستمكاران را
هدایت نمى كند.»
راغب مى گوید: كلمه" سفر"- به فتح سین
و سكون فاء- به معناى پرده بردارى است كه البته در خصوص اعیان استعمال مى شود، مانند" سفر عمامه" یعنى برداشتن عمامه از سر،
و" سفر خمار" یعنى برداشتن نقاب از صورت- تا آنجا كه مى گوید:
و سفر- به كسر سین
و سكون فاء- به معناى كتابى است كه از حقائق پرده برمى دارد،
و در قرآن آمده: كَمَثَلِ الْحِمارِ یحْمِلُ أَسْفاراً
و منظور از اینكه فرمود:" مثل آنهایى كه تورات بر آنان تحمیل شد" به
شهادت سیاق این است كه تورات به آنان
تعلیم داده شد.
و مراد از اینكه فرمود" ولى آن را حمل نكردند" این است كه به آن عمل نكردند، ذیل آیه هم كه مى فرماید" بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ" مؤید
و شاهد بر این معنا است.
و منظور از" كسانى كه تورات تحمیل شان شد ولى آن را حمل نكردند" یهودیانى است كه خدا تورات را بر
پیامبر آنان
موسی (ع) نازل كرد
و او معارف
و شرایع آن را تعلیمشان داد، ولى رهایش كردند،
و به دستورات آن عمل ننمودند، لذا خداى تعالى برایشان مثلى زد،
و آنها را به الاغى تشبیه كرد كه كتاب هایى بر آن بار شده،
و خود آن
حیوان هیچ آگاهى از معارف
و حقائق آن كتاب ها ندارد،
و در نتیجه از حمل آن كتاب ها چیزى به جز خستگى برایش نمى ماند.
حضرت علی علیه السلام فرمود: عالمى كه به علمش عمل كند اهل
نجات است
و كسى كه به علمش عمل نكند، اهل
هلاکت و حسرت خواهد بود
و دوزخیان از بوى بد او
اذیت مى شوند
و بیشترین حسرت
و ندامت در
دوزخ از آنِ كسى خواهد بود كه مردم را به سوى خدا دعوت كرده
و آنان سخن او را پذیرفته
و به
بهشت وارد شده اند، ولى دعوت كننده خود به
دوزخ مى رود؛ زیرا گرفتار
هوای نفس و آرزوهاى طولانى شده است.«ان اشد اهل النار ندامة
و حسرة رجل دعا عبدا الى الله فاستجاب
و قبل منه
و اطاع الله فادخله الله الجنة
و ادخل الداعى النار بتركه علمه
و اتباعه الهوى
و طول الأمل»
امام صادق علیه السلام فرمود: «ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب كما یزل المطر عن الصفا» موعظه عالمى كه به علمش عمل نكند از دل ها منحرف مى شود، همان گونه كه
باران از روى
سنگ منحرف مى شود.
امام سجاد علیه السلام فرمودند: در
انجیل آمده است: «ان العالم اذا لم یعمل به لم یزدد صاحبه الا
كفرا و لم یزدد من الله الا بعدا» به دانشمندى كه به علمش عمل نكند، جز
کفر و دورى از خدا چیزى افزوده نمى شود.
بنابراین عمل نكردن به
علم و دانش خود در مورد
دین، نوعى
تکذیب عملی آن مطلب است، چنان که علمای بی عمل
یهود؛ با عمل نکردن به دستورات تورات درصدد تکذیب
و انکار عملی آن برآمدند
و خداوند این قوم از خود راضى راكه تنها به نام تورات یا تلاوت آن
قناعت كردند، بدون این که اندیشه در محتواى آن داشته باشند
و عمل كنند به حیوانى لایعقل تشبیه می کندذكه در حماقت
و نادانى ضرب المثل
و مشهور خاص
و عام است.
تکذیب تورات، سبب کیفر الهی:
•«وکتبنا له فی الالواح من کل شیء موعظة وتفصیلا لکل شیء فخذها بقوة وامر قومک یاخذوا باحسنها ساوریکم دار الفـسقین والذین کذبوا بـایـتنا ولقاء الاخرة
حبطت اعمــلهم هل یجزون الا ما کانوا یعملون:
و براى او در
الواح (تورات) از هر موضوعى پندى،
و براى هر چیزى (از امور اعتقادى
و عملى مردم) تفصیلى نوشتیم، (
و گفتیم) پس آن را با همه نیرو فراگیر
و قوم خود را فرمان ده تا نیكوترین آنها را فراگیرند (
واجبات را بگیرند
و محرمات را رها كنند)، به زودى سراى فاسقان را به شما نشان مى دهم (ویرانه هاى مساكن
عاد و ثمود و فرعونیان را در
دنیا و جایگاه هاى ابدى جهنم شان را در
آخرت).
و كسانى كه
آیات و نشانه هاى ما
و دیدار (عالم) آخرت را تكذیب كنند، عمل هاى (خیر) آنها
حبط و باطل خواهد شد؛ آیا آنان جز آنچه عمل مى كردند جزا داده مى شوند؟!».
این
آیه کیفر اشخاصى را که دین الهی را تکذیب بیان كرده مى گوید:" آنها كه آیات ما را تكذیب كنند
و لقاى
رستاخیز را منكر شوند اعمالشان به كلى
حبط و نابود مى گردد
حبط" به معنى باطل
و بى خاصیت نمودن عمل است، یعنى این گونه افراد حتى اگر كار خیرى انجام دهند، نتیجه اى براى آنها نخواهد داشت
و چه مجازاتى از این سخت تر
و وحشتناك تر كه تمام اعمال نیك انسان نابود شود
و نه در دنیا
و نه در آخرت به حال او مفید نیفتد
و گرفتار عذاب جاویدان الهى نیز بشود.
و در پایان آیه چنین اضافه مى كند، این
سرنوشت براى آنها، جنبه انتقامى ندارد، این نتیجه اعمال خود آنها است، بلكه عین اعمال آنها است كه در برابرشان مجسم شده،" آیا آنها جز اعمالى را كه انجام مى دادند، جزا داده مى شوند"؟ (هَلْ یجْزَوْنَ إِلَّا ما كانُوا یعْمَلُونَ).
بنابر این آیات اولا
کیفر و پاداش اعمال خود اعمال است،دوما اینكه
حبط عمل
و بى اجر بودن آن، خود یك نحو كیفر است، زیرا پاداش هر عمل، نیكى خود عمل است
و وقتى عمل نیك بى اجر باشد پس در
حقیقت بى اجر كردن آن خود یك نحو كیفر است، چون نتیجه بى اجر شدن
حسنات كسى كه هم حسنات دارد
و هم
سیئات این است كه چنین كسى جز كیفر سیئات پاداش دیگرى نداشته باشد.البته ممكن هم هست آیه را طور دیگرى معنا كرده
و بگوییم: مراد از جزاء، پاداش نیك است
و جمله" هَلْ یجْزَوْنَ إِلَّا ما كانُوا یعْمَلُونَ"
کنایه است از اینكه ایشان به هیچ عملى پاداش
و ثواب داده نمى شوند، چون بعد از
حبط، هیچ عمل صالحى ندارند،
و دلیل اینكه مراد از جزاء، پاداش
و ثواب مى باشد این است كه این جزاء همان جزاى اعمال است كه قبلا در آیه ذكر شده بود،
و قهرا به قرینه ذكر
حبط، منظور از آن جزاى اعمال صالح خواهد بود.پس اینكه بعضى ها به این آیه
استدلال كرده اند بر اینكه ترك
واجب در صورتى كه تارك آن در آن موقع كه مى بایست واجب را انجام دهد به هیچ كارى مشغول نشود
عقاب ندارد، به
توهم اینكه چنین كسى كارى نكرده كه عقاب داشته باشد،
و در آیه" هَلْ یجْزَوْنَ إِلَّا ما كانُوا یعْمَلُونَ" نیز عقاب بر اساس عمل بیان شده است، استدلالشان فاسد است، زیرا همان طورى كه گفته شد مقصود از جزایى كه در آیه است ثواب
و پاداش نیك است
و معناى آیه این است كه: براى ایشان در آخرت ثوابى نیست، چون در دنیا عمل نیكى انجام ندادند تا آن روز پاداش آن را ببینند.
تکذیب تورات، موجب تباه شدن اعمال:
•«وکتبنا له فی الالواح من کل شیء موعظة وتفصیلا لکل شیء فخذها بقوة وامر قومک یاخذوا باحسنها ساوریکم دار الفـسقین والذین کذبوا بـایـتنا ولقاء الاخرة
حبطت اعمــلهم هل یجزون الا ما کانوا یعملون:
و براى او در
الواح (تورات) از هر موضوعى پندى،
و براى هر چیزى (از امور اعتقادى
و عملى مردم) تفصیلى نوشتیم، (
و گفتیم) پس آن را با همه نیرو فراگیر
و قوم خود را فرمان ده تا نیكوترین آنها را فراگیرند (
واجبات را بگیرند
و محرمات را رها كنند)، به زودى سراى فاسقان را به شما نشان مى دهم (ویرانه هاى مساكن
عاد و ثمود و فرعونیان را در
دنیا و جایگاه هاى ابدى جهنم شان را در
آخرت).
و كسانى كه
آیات و نشانه هاى ما
و دیدار (عالم) آخرت را تكذیب كنند، عمل هاى (خیر) آنها
حبط و باطل خواهد شد؛ آیا آنان جز آنچه عمل مى كردند جزا داده مى شوند؟!».
"
حبط" در اصل به گفته
راغب در
مفردات به معنى این است چهار پایى آن قدر بخورد كه شكمش باد كند
و چون این حالت سبب فساد
غذا و بى اثر بودن آن مى گردد این واژه به معنى باطل
و بى خاصیت شدن به كار مى رود لذا در
معجم مقاییس اللغة معنى آن را بطلان ذكر كرده است
و به همین
دلیل در آیه ۱۶
سوره هود هم ردیف باطل ذكر شده مى فرماید:«أُولئِكَ الَّذِینَ لَیسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ
وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها
وَ باطِلٌ ما كانُوا یعْمَلُونَ: دنیا پرستان كسانى هستند كه در آخرت جز
آتش بهره اى ندارند
و آنچه را در
دنیا انجام داده اند بر
باد مى رود
و اعمالشان باطل مى شود.»
و اما
احباط در اصطلاح
متکلمان و علماء عقائد عبارت از این است كه ثواب اعمال پیشین بر اثر گناهان از بین برود نقطه مقابل
تکفیر كه به معنى از بین رفتن كیفر
و آثار گناهان پیشین به خاطر اعمال نیك آینده است.در اینكه آیا
احباط و تكفیر در مورد
ثواب اعمال صالح
و كیفر گناهان صحیح است یا نه در میان علماء عقائد بحث
و گفتگو است به گفته مرحوم
علامه مجلسی ره مشهور میان متكلمان
امامیه بطلان
احباط و تكفیر است آنها فقط مى گویند: ثواب مشروط به آن است كه
انسان با ایمان از دنیا برود
و عقاب مشروط به این است كه به هنگام
مرگ با
اسلام و توبه از دنیا نرود. ولى علماء
معتزله نظر به ظواهر بعضى از آیات
و روایات معتقد به صحت
احباط و تكفیرند.
خواجه نصیر الدین طوسی در كتاب
تجرید العقائد :
احباط را باطل شمرده
و به دلیل
عقل و نقل بر آن
استدلال كرده است دلیل عقلى او این است كه
احباط مستلزم
ظلم است (زیرا كسى كه ثواب كمترى داشته
و گناه بیشترى پس از
احباط به منزله كسى خواهد بود كه اصلا كار نیك نكرده است
و این یك نوع ستم در حق او خواهد بود
و اما دلیل نقلى این است كه قرآن با صراحت مى گوید: «فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ
وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ:هر كس به مقدار سنگینى ذره اى كار خیر كند آن را مى بیند
و هر كس به مقدار سنگینى ذرهاى كار شر كند آن را مى بیند»
.در میان دانشمندان
معتزله ابو هاشم
احباط و تكفیر را به هم آمیخته
و عنوان موازنه را به وجود آورده است به این معنى كه گناه
و ثواب را با هم مى سنجد
و از یكدیگر كسر مى كند.ولى حق این است كه
احباط و تكفیر امرى ممكن مى باشد
و هیچ گونه ظلمى از آن حاصل نمى گردد،
و آیات
و روایاتى صریحا بر آن
دلالت دارد
و به نظر مى رسد مخالفت منكران بازگشت به یك نوع" نزاع لفظى" مى كند.توضیح اینكه: گاه مى شود انسان سالیان دراز زحمت مى كشد
و با مشقت فراوان سرمایه اى مى اندوزد ولى با یك ندانم كارى
و یا یك هوس بازى آن را از دست مى دهد یعنى
حسنات سابق
حبط مى شود.
و یا به عكس مرتكب اشتباهات
و خسارت هاى زیادى شده
و با یك عمل عاقلانه
و حساب شده همه را جبران مى كند این یك نوع
تکفیر است،
تكفیر یك نوع پوشانیدن
و جبران كردن است. در مسائل معنوى نیز همین اصل
صادق مى باشد.
هم چنان كه خداوند فرموده: «
وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً:
و به سوى آنچه (در حال
کفر) انجام داده اند از عملها (ى خیر مانند انفاقات
و خدمات
و اختراعات نافع
و غیره) رو مى آوریم، پس آنها را غبارى پراكنده (در هوا) قرار مى دهیم (زیرا پاداش خدا تفضّلى است نه استحقاقى؛ علاوه آنكه نعمتهاى دنیوى خود
پاداش است، ولى نعمتهاى آخرت مشروط به
ایمان است).»
راغب در مفردات مى گوید:" عمل"، عبارت از هر فعلى است كه از جاندارى با
قصد انجام شود، پس" عمل" اخص از" فعل" است، چون فعل به كارهایى هم كه از
حیوانات بدون قصد سر مى زند، اطلاق مىشود،
و حتى گاهى در
جمادات نیز اطلاق مى شود، ولى كلمه" عمل" كمتر در اینگونه موارد اطلاق مى گردد،
و عمل در حیوانات به كار نمىرود، مگر در
گاو كه به گاوهاى كارى مى گویند" بقر العوامل.
و نیز درباره كلمه" هباء" مى گوید: به معناى
خاک بسیار نرم
و غبارى است كه در هوا پراكنده مى شود،
و جز در هنگام تابش
نور خورشید از پنجره دیده نمى شود،
و كلمه" نثر" به معناى پاشیدن است.
و معناى آیه این است كه ما به یك یك اعمالى كه كرده اند مى پردازیم،-
و عمل چیزى است كه در نشاه بعد از
مرگ مایه
معیشت آدمى است،- پس آن را طورى از هم مى پاشیم، كه چون غبار نابود شود،
و دیگر از آن بهره مند نشوند.
و این طرز سخن بر اساس
تمثیل است، مى خواهد قهر الهى را بر جمیع اعمال
كفار كه به منظور
سعادت حیات انجام داده اند برساند،
و بفهماند كه چگونه مى تواند آنها را باطل سازد، به طورى كه اثرى در سعادت زندگى ابدى ایشان نداشته باشد، خداى تعالى را تشبیه به
سلطان قاهرى مى كند كه وقتى بر
دشمن غلبه مى كند تار
و پود زندگى اش را به باد مى دهد، اثاث خانه
و زندگى اش را مى سوزاند، به طورى كه اثرى از آن باقى نماند.
و میان این آیه كه
دلالت مى كند بر
حبط اعمال
كفار در آن روز، با آیاتى كه مى فهماند اعمال
كفار به خاطر
كفر و جرم هایشان در دنیا
حبط مى شود، منافات نیست، براى اینكه معناى
حبط كردن بعد از مرگ این است كه بعد از مرگ
حبط را درك مى كنند، بعد از آنكه در دنیا از دركشان مخفى بود.
تکذیب تورات، مایه
توبیخ و سرزنش مکذبان آن از سوی خداوند:
•«وکتبنا له فی الالواح من کل شیء موعظة وتفصیلا لکل شیء فخذها بقوة وامر قومک یاخذوا باحسنها ساوریکم دار الفـسقین والذین کذبوا بـایـتنا ولقاء الاخرة
حبطت اعمــلهم هل یجزون الا ما کانوا یعملون:
و براى او در
الواح (تورات) از هر موضوعى پندى،
و براى هر چیزى (از امور اعتقادى
و عملى مردم) تفصیلى نوشتیم، (
و گفتیم) پس آن را با همه نیرو فراگیر
و قوم خود را فرمان ده تا نیكوترین آنها را فراگیرند (
واجبات را بگیرند
و محرمات را رها كنند)، به زودى سراى فاسقان را به شما نشان مى دهم (ویرانه هاى مساكن
عاد و ثمود و فرعونیان را در
دنیا و جایگاه هاى ابدى جهنم شان را در
آخرت).
و كسانى كه
آیات و نشانه هاى ما
و دیدار (عالم) آخرت را تكذیب كنند، عمل هاى (خیر) آنها
حبط و باطل خواهد شد؛ آیا آنان جز آنچه عمل مى كردند جزا داده مى شوند؟!».
جمله «هَلْ یجْزَوْنَ إِلَّا ما كانُوا یعْمَلُونَ» بصورت
استفهام است، ولى مقصود
انکار و توبیخ است. یعنى، هر چه كرده اند، پاداش همان را مى بینند.
پاداش خوبى، خوب
و پاداش بدى، بد است.
محرومیت از
هدایت الهی، پیامد
تکذیب تورات:
•«مثل الذین حملوا التورة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا بئس مثل القوم الذین کذبوا بـایـت الله... القوم الظــلمین:مثل كسانى (از
علماء یهود) كه (دانش
علم و عمل
و ابلاغ) تورات بر دوش آنها نهاده شد سپس آن را بر دوش نكشیدند، مثل درازگوشى است كه كتاب هایى چند بار مى كشد (اما بهره اى از آنها ندارد). بد مثلى است مثل گروهى كه آیات خدا را (دستورات
تورات را با مخالفت خویش)
تکذیب و انکار كردند،
و خداوند گروه ستمكاران را
هدایت نمى كند.»
یهود خود را امتى برگزیده،
و به اصطلاح تافته اى جدا بافته مى دانستند، حتى گاهى
ادعا مى كردند كه
پسران خدا هستند!
و گاه خود را دوستان خاص
خداوند قلمداد مى كردند، چنان كه در آیه ۱۸
سوره مائده آمده است: «
وَ قالَتِ الْیهُودُ
وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ
وَ أَحِبَّاؤُهُ:" یهود
و نصارا گفتند ما پسران خدا
و دوستان خاص او هستیم". (هر چند منظورشان فرزندان مجازى باشد).»
قرآن در مقابل این بلندپروازی هاى بى دلیل، آنهم از ناحیه گروهى كه حامل كتاب الهى بودند اما عامل به آن نبودند، در مقام سرزنش آنها برآمده
و آنان را همانند درازگوشى می داند كه كتابهایى بر پشت خود حمل مىكند، او از كتاب چیزى جز سنگینى احساس نمىكند،
و برایش تفاوت ندارد كه سنگ
و چوب بر پشت دارد یا كتابهایى كه دقیقترین اسرار آفرینش
و مفیدترین برنامه هاى زندگى در آن است.
هدایت و ضلالت ، هر چند از ناحیه خداوند است اما زمینه ها
و مقدمات
و عوامل آن ، از ناحیه خود
انسان است ، زیرا از یک سو مى فرماید: هنگامى که آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوب آنها را منحرف ساخت یعنى گام اول را آنها برداشتند،
و از سوى دیگر مى گوید: خداوند قوم
فاسق را هدایت نمى کند نخست فسق
و گناهى سرمى زند که انسان مستحق
سلب توفیق و هدایت الهى مى گردد
و سپس گرفتار این محرومیت بزرگ مى شود.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «تکذیب تورات».